کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

تفسیر به رأی

معروف است که در جنگ صفین بر سر زبان ها افتاده بود پیامبر(ص) فرموده اند: عمّار را گروهی تجاوزگر خواهند کشت؛ همین موجب شده بود لشگر شام و لشگر کوفه مداماً در این فکر باشند که اگر عمّار(رض) در همان لشگر علی(ع) بماند و به دست لشگر معاویه کشته شود معلوم می شود معاویه تجاوزگر است و اگر هم عمّار(رض) به لشگر معاویه بپیوندد و توسط یاران علی(ع) کشته شود معلوم می شود معاویه بر حق است

 

جریان به همین منوال پیش می رفت تا اینکه یک روز در حین جنگ، ندایی برخاست که ایهاالناس! عمّار کشته شد... بله عمّار(رض) که در لشگر علی(ع) بود در جنگ با لشگر معاویه به درجه شهادت رسید... ولوله ای در لشگریان شام افتاد که وای بر ما! طبق گفته پیغمبر(ص) ما تجاوزگریم و علی(ع) بر حق است... معاویه تاج و تخت خود را در خطر دید و طبق معمول متوسل به نیرنگ باز زمانه، عمروعاص شد عمروعاص دستور داد در لشگریان ندا دهید عمّار را ما نکشتیم! عمّار را علی کشت که او را به میدان جنگ آورد و موجب شد کشته شود!

 

آنچه عرض شد یک مصداق از "تفسیر به رأی" است تفسیر به رأی هم در راستای همان بحث بدعت، قابل تحلیل و بررسی است ذیل این نقل تاریخی، نکات مهمی از بحث بدعت و تفسیر به رأی می توان ذکر کرد:

 

1.بدعتگذار اگر اندکی زیرک باشد هیچ گاه نمی آید بدعت خود را به خود منتسب کند هیچ گاه نمی گوید من چنین می گویم و شما چنین کنید بلکه می گوید فلان نص دین چنین می گوید بدعتگذار اساساً اگر بگوید من چنین می گویم ای بسا مطلبش بدعت تلقی نشود چون حرف او قاعدتاً به حساب دین گذاشته نمی شود بنابراین اگر بخواهد حرف او نزد اهل دیانت، مقبول افتد چاره ای ندارد جز اینکه مطالب بافتنی خود را مزین به آیات و روایات کرده و معنای مورد نظر خود را از دهان آیات و روایات بیرون بکشد بنابراین اگر کسی مطلبی گفت و آن را به آیات و روایات مستند کرد این کفایت نمی کند که بگوییم بدعت نیست... ای بسا بدعتگذاری که به آیات و روایات، استناد کند و بسان عمروعاص، مدّعی تفسیر کلام معصوم(ص) هم باشد

 

2.حال که نمی توان به صرف "مقرون بودن مطلبی با آیات و روایات" مطمئن شد مطلب مورد نظر، بدعت نیست باید دنبال ملاک و معیار دیگری بگردیم که نشان دهد کدام استناد به آیات و روایات، بدعت نیست و کدام بدعت است این ملاک قاعدتاً در "روش" استناد به آیات و روایات است در واقع، استناد "روشمند" به آیات و روایات است که بدعت و غیر بدعت را از هم جدا می کند وگرنه اگر قرار به استناد روشمند نباشد می توان علی(ع) را براحتی قاتل عمّار(رض) کرد و با استناد غلط به روایات، او را بر باطل دانست این روشمندی را "مبانی اعتقادی زیربنائی توحیدی و دینی" و همچنین "قواعد عقلایی فهم و استنباط از متن" به ما می دهند و متکفل تبیین این قواعد عقلایی، علمی به نام علم اصول است که در واقع علم حجّت شناسی و تعیین روش صحیح استناد به متون دینی است

 

3.نسبت به مورد اول (مبانی اعتقادی زیربنائی توحیدی و دینی) می توان مثال زد به اعتقاد به حکمت بالغه الهیه و ابدیت احکام و نقش حکمت الهی در تشریع آنها... ما با این اعتقاد می گوییم که احکام خدا برای زمان خاصی نیست و طبق حکمت بالغه ابدیه الهیه برای همه زمانها و مکانها تعیین گردیده و عواملی مانند آداب و رسوم فلان قبیله یا شرایط فلان ملّت و قوم، ذاتاً تأثیری در این جهت نداشته و ندارند بنابراین کسی که می گوید فلان حکم، مال فلان زمان بوده و الان حکم خدا تغییر کرده و چنین و چنان شده، در کار او شبهه بدعت وجود دارد نسبت به مورد دوم (قواعد عقلایی فهم و استنباط از متن) هم مناسب ترین مثال، همین جریان عمروعاص است که نشان می دهد اگر به "ظهورات عرفی و موازین عقلایی ادبیات" توجه نشود تا چه حد می توان معنای کلامی را برعکس کرده و در دهان گوینده گذاشت

 

4.بی توجهی به ظهور کلام که منجر به تأویلهای غیرمستند می شود یکی از بزرگترین جنایات افراد بدعتگذار، در حق دین و دینداری است بعضی بدعتگذاران، زمانی که با مطلبی در نصوص دینی مواجه می شوند سعی بلیغی می کنند که آن را به معنایی نزدیک به ذهنیت خود تفسیر کنند و اگر در این جهت موفق نشوند و معنای مورد نظرشان خیلی دور از ظاهر آن کلام باشد و هیچ راهی برای تقارب بین این و آن نباشد تلاش می کنند مطلب را به مذبح تأویل برده و مفاد آن را روز روشن! و جلوی چشم همه، قربانی اباطیل خود کنند

 

این حرکت رذالت بار، آنجایی اوج می گیرد که کسانی با جدا کردن ظاهر از باطن و ادعای اینکه هر متن دینی، ظاهری دارد و باطنی و آن باطن هم تا فلان تعداد، پیش می رود و مفاد آن باطن هم چیزی غیر از ظاهر متن است برای خود مفرّی درست کرده اند که از دلالت صریح آیات و روایات شانه خالی کرده و خود را راحت نمایند! این در حالی است که باطن در راستای همان ظاهر و "ریشه دار تر شده" و "پخته تر شده" و "عمیق تر شده" هموست نه چیزی غیر از آن (مگر در مواردی که معصوم(ع) در تفسیر عبارتی از کتاب خدا و روایات سایر معصومین(ع) تصریح کند به معنای خلاف ظاهر) در استفتائی که از مراجع معاصر درباره تفسیر به رأی مطرح شده، همه مراجع مورد پرسش، ملاک "تفسیر به رأی نبودن" را انطباق با ظاهر کلام دانسته اند (استفتائات قرآنی ص127)

 

5.با همه این اوصاف، پیش کسوتان بدعت که نام خود را به دروغ، عارف گذاشته اند یکی از مبانی متداول خود را بر همین تفسیر به رأی، مبتنی کرده اند... در مکتب عرفان، تأویل کردن آیات و روایات و تفسیر آنان به معانی «من درآوردی» و خیال پرستانه یک اصل است و کتب عرفا، مشحون است از تأویلات مزخرف و بی سر و ته آیات و روایات... گاهی چنان در این امر، افراط کرده اند که گویا قرآن هیچ معنای ظاهر ندارد و از اول تا آخر همه رمز است و اشاره و وظیفه رمزگشایی آن هم بر دوش اهالی بیمار مکاشفه قرار گرفته! وقتی به آنها گفته می شود فلان حرف شما دقیقاً خلاف ظاهر کتاب خداست با کمال بی شرمی می گویند (ما ز قرآن مغز را برداشتیم . پوست را بهر خران بگذاشتیم)

 

در تخیّل آن الاغ های ملحد، باطن قرآن یک چیزی است که راه همگان به آن بسته است الّّا کسی که با ریاضت، مغز خود را نابود کرده باشد و با قدسیان آسمان، هر شبی یا هو زند! بقیه هم همه اهل ظاهر و خشک و متحجر و سطحی نگر و قشری و دارای جمود فکری و چنین و چنان هستند و اگر هم حرفی بزنند حتماً از خودراضی و مغرور و مستکبر و فلان و بهمان بوده و علم شان برای شان حجاب شده! با اینکه قرآن، اهالی تأویل بی مبنا را تخطئه کرده (آل عمران آیه7) با این حال نام تفسیر خود را "تأویلات" می گذارند (مثلاً عبدالرزاق کاشانی) و در تفاسیر خود نیز صریحاً به امور خلاف شرع و خزعبلات ذهنیتی، تفوه کرده اند (مثلاً اباطیل ابن عربی درباره جریان حضرت موسی و حضرت هارون سلام الله علیهما در خصوص موضوع گوساله پرست شدن بنی اسرائیل) 

 

...ظاهراً یک نوشتار دیگر هم لازم است تا به بقیه نکات بدعت برسیم...

نظرات 13 + ارسال نظر
hor شنبه 18 خرداد 1387 ساعت 10:42

سلام
این احتمالاتی که شما میدهید اولی که سبب کفر نمیشود کما اینکه الان هم درمورد جایگاه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین اختلاف در بین شیعیان وجود دارد و کسی هم دیگری را کافر نمیداند . و دومی اگر تشخیص مصداق و فهم موضوعات در اخلاق و احکام است باز هم مانند مورد قبل است و اگر در اصول عقاید است که تایید حرف ماست .
در مورد صلیب پرستی و . . . واضح است که نظر هر دو طرف یکی است لطفا از فر افکنی بپرهیزید .
ما می گوییم با لعن و تکفیر احتمال هست که قیامت دچار مشکل شویم . می دانید که عرفا هم معتقدند دینداری دیگران مشرکانه است (ومایومن اکثرهم بالله و هم مشرکون) اما چون آنها را معذور میدانند کاری هم ندارند . ما هم لااقل اینگونه نیست .
اگر خدای متعال عنایت کند و عقل و وجدان لطیف را عطا کند معلوم میشود که هیچکدام خلاف مسلمات دینی نیست بلکه عین آنهاست. امیدواریم خدا به بی لیاقتی ما نظر نکند و این موهبت الهی را به ما عطا کند .
موفق باشید . یا علی

سلام
قاعدتاً باید استحضار داشته باشید که شیخ صدوق، نفی سهو نبی را غلو می دانسته و با کسانی که سهو نبی را نفی می کرده اند برخورد یک غالی می کرده است برخورد با یک غالی را هم که قاعدتاً باید بدانید چیست و ای بسا بدتر از برخورد با کافر عادی باشد
همچنین برخوردهایی که علماء قم در قرون3و4 در مواجهه با بعضی روات داشتند و حتی بعضی از آنان را به تهمت غلو از قم اخراج کردند در حالی که اهل ذمه را چنین نمی کردند هم قابل ذکر است در این مقام فلذا اصلاً جا ندارد که بفرمایید (این احتمالاتی که شما می دهید اولی که سبب کفر نمی شود کما اینکه الان هم درمورد جایگاه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین اختلاف در بین شیعیان وجود دارد و کسی هم دیگری را کافر نمی داند) مهم در این مقام، دیدگاه شما نیست بلکه دیدگاه آن ابوذر و سلمان ِفرضی مهم است که چه کسی را با چه شرایطی کافر بدانند
بهرحال این اختلافات بوده و جای انکارش نیست این اولاً
ثانیاً دربارهء صلیب پرستان و بت پرستان و گاوپرستان، بنده فرافکنی نکردم تعجب می کنم از شما که کجای حرف من فرافکنی بود؟ بنده عرض کردم اگر باب این معنا باز شود که هرکس بگوید فلان شخص که به فلان عقیدهء کفر، معتقد است شاید من فکر می کنم کافر است ولی واقعاً مؤمن است و موحد است و شاید من ابوذرم و او سلمان است و از این دست توجیهات، به قول یکی از بزرگان: لما بقی فی الارض کافر و لا هالک دیگر هیچ کس را نمی توان کافر دانست و این توجیهات شامل آن گاوپرست هم می شود و دربارهء همه می توان این احتمال را داد
شما این را توجه کنید و همین را پاسخ بفرمایید که چطور می توان به چنین حرف سخیفی با این ملازماتش ملتزم شد؟
ثالثاً شما می فرمایید با لعن و تکفیر، احتمال دارد در قیامت دچار مشکل شویم
من همین را به شما در مقابل عرض می کنم که آیا با ترک لعن و تکفیر و اجازه دادن به ملحدین و مبدعین برای طرح اباطیل خود به نام دین، احتمال ندارد دچار مشکل اخروی شویم؟ چرا شما آنطرف را احتمال می دهید اما این طرف را خیر؟ ندیده اید که برای عالِمی که هنگام رسوخ بدعتها در دین سکوت کند و علمش را کتمان نماید و بر اهل باطل نخروشد چه عذابهای سختی وعده داده شده است در روایات؟
لطفاً به همین ها بپردازید و از رفتن به حواشی و امور مربوط به لطائف! اجتناب نمایید
ضمناً جهت استفادهء دوستان، بهتر است جوابی اگر دارید در ذیل آخرین پست وبلاگ بگذارید با اشاره به اینکه ادامهء بحثی است که ذیل پست تفسیر به رأی داشته اید
موفق باشید

hor جمعه 17 خرداد 1387 ساعت 13:13

سلام
بحث ابوذر و سلمان بحثی است که هر دو طرف مدعی توحید و اسلام می باشند و این ادعا از طرف پیامبر اسلام تأیید شده است . پس این طور نیست که هرکسی، دیگری را کافر بشماردبنابراین این احتمال وجود دارد که توحیدی که سلمان داشته به این گونه باشد که کسی را در مقابل خداوند موجود حقیقی نداند و ابوذر به این سطح از لطافت عقل و وجدان نرسیده باشد.ما اصراری نداریم که کسی را که این لطافت را ندارد بیاید و احتمالاً مثل سلمان فکر نماید. ما می گوییم لااقل مثل ابوذر سکوت نماید و لب به لعن و تکفیر شاگردان سلمان نگشاید و هر دو در سطح خود دعوت به توحید را داشته باشند. اینجا جایی نیست که غیرت پاسداران دین به جوش آید.
موفق باشید

سلام
عرض شد که مطلب مربوط به ابوذر و سلمان بر فرض اثبات سند نیز صلاحیت استدلال در این خصوص را ندارد چرا که اصلاً معلوم نیست تفاوت سنخ ایمان و متعلقات اعتقادی این دو نفر لزوماً از قبیل همین اختلافات اهل دین و اهل عرفان باشد
منظور اینکه نمی شود گفت لزوماً اختلاف در مثلاً وحدت وجود و امثالهم بوده و احتمالات در این خصوص فراوان است
شاید مثلاً جناب سلمان یک مقام خاصی برای اهل بیت(ع) قائل بوده که مثلاً آن مقام را جناب ابوذر، نادرست می دانسته یا با وجود یکی بودن اعتقادشان، در تشخیص مصادیق و فهم موضوعات اختلاف داشته اند و...
بهرحال جای تمسک به چنین مطلبی که از متشابهات و مبهمات است در اینجا نیست و نمی توان از کسی که با دلیل عقلی و نقلی به کفر بودن چیزی رسیده توقع داشت که احتمال فلان و بهمان بده و آن را کفر ندان
اگر باب چنین معنایی باز شود از فردا هر کافری ولو صلیب پرست و بت پرست و گاوپرست و... خواهد گفت من به فلان دقت و لطافت رسیده ام پس شما مرا تکفیر نکنید!! باب دعوت توحیدی انبیاء هم بسته خواهد شد چون چنین عذری، عمومی است! نهی از منکر هم باید تعطیل شود چون هر صاحب منکری ممکن است مشابه چنین سخنانی بیاورد و...
خلاصةالکلام اینکه مفاسد چنین فکری یکی دو تا نیست و خلاف مسلمات دینیه و بنیانهای توحیدیه ماست
موفق باشید

hor پنج‌شنبه 16 خرداد 1387 ساعت 10:34

سلام
بحث سر قدرت انتقال نیست انسان گاهی به افرادی برخورد می کند که به چیزهایی یقین دارند که دیگران اگر بشنوند مانند شما آنها را متهم به کفر می کنند . مثال آن اختلاف بین سلمان و ابوذر رحمهماالله است که هردو موحد هستند با این وجود پیامبر صلوات الله علیه و آله مفرماید اگر ابوذر از عقاید سلمان مطلع می شد او را کافر می شمرد . منظوراز عقل اینست برای جلوگیری از اشتباه اسم آن را وجدان و ادراکات قلبی می گذاریم . شاید آن کسانی که ما کافر می دانیم و بر اساس غیرت پاسدار دینیمان آنها را شایسته لعن و هر فحش و فضیحتی می دا نیم از این دست اختلافات با ما داشته باشند .

سلام
مطلب مربوط به ابوذر و سلمان بر فرض اثبات سند نیز صلاحیت استدلال در این خصوص را ندارد چرا که اصلاً معلوم نیست تفاوت سنخ ایمان و متعلقات اعتقادی این دو نفر لزوماً از قبیل همین اختلافات اهل دین و اهل عرفان باشد احتمالات فراوان است و جای تمسک به آن در این مقام نیست ضمن اینکه اگر قرار باشد از آن اینطور استفاده کرد که هیچ کس هیچ کس را کافر نشمارد و هیچ دعوتی به توحید واقع نشود و هرکسی را در کفرش معذور بدانیم به حجت اینکه شاید او هم چنین و چنان است این مطلب مسلماً باطل و خلاف مسلمات دینیه ماست
موفق باشید

hor چهارشنبه 15 خرداد 1387 ساعت 12:31

سلام
مشکل مورد دوم اینست که طبق مسلمات علمی خورشید ثابت است و زمین حرکت می کند . به نظر شما اشکالی دارد کسی سطح عقلش بالاتر از عموم حتی علمای زمان خود باشد ؟ بطوریکه دیگران حرف او را نفهمند ؟ کما اینکه مثالهایی هم داریم مانند گالیله و اینشتن و . . .

سلام
1.آن جمله که در قرآن هست *(ان الله یأتی بالشمس من المشرق)* بیان خود قرآن نیست بلکه سخن ابراهیم(ع) است که در مقام جدل با نمرود آن را بر زبان آورده و در مقام جدل، آنچه مهم است واقعیت نیست بلکه اعتقاد طرف مقابل، مهم است و در چنین مقامی همان را ملاک قرار می دهند و با لحاظ همان اعتقاد، شخص را رد می کنند فلذا اساساً از مقام صحبت ما خارج است
2.اگر منظور از سطح عقل، سرعت انتقال و تحلیل داده ها و دقت بیشتر در ورودی تحلیل هاست بله چنین چیزی ممکن است و واقع هم شده است اما این ربطی به محکمات عقلی و بدیهیات ندارد که در همهء ابناء بشر، یکسان است جز مجانین و...
موفق باشید

hor سه‌شنبه 14 خرداد 1387 ساعت 23:45

سلام
اگر هیچ نصی هم در بعضی آیات مانند؛الرحمن علی العرش استوا؛ یا ؛الله یاتی الشمس من المشرق؛ و ... نداشته باشیم کما اینکه به نظر میرسد مخصوصا در مثال دوم نداریم بلکه روایات هم شاید به همین شکل باشد . باز هم باید خلاف ظاهر معنا کنیم . چون ظاهر مخالف مسلمات عقلی است. درست است؟

سلام
مورد دوم که مشکل خاصی ندارد یا لااقل من نمی بینم اما اگر منظورتان کلی است بله چنانچه ظاهر عبارت، خلاف "مسلمات عقلی" باشد (و نه بافته های فلسفی) این هم ملحق به همان تأویل دو عبارت ِمتخالف است
موفق باشید

hor سه‌شنبه 14 خرداد 1387 ساعت 10:32

سلام
به نظر میرسد اگر در بعضی جاها اگر خلاف ظاهر معنا نشود کار به کفر میکشد یا خلاف مسلمات میشود آن را چه کنیم ؟ مانند ؛الرحمن علی العرش استوا؛ یا ؛الله یاتی الشمس من المشرق؛ و ...

سلام
بله اگر در جایی ظهور یک عبارت دینی با محکمات نصوص دینی دیگر نظیر لیس کمثله شیء و امثالهم توافق نداشت باید آن عبارت را برخلاف ظاهرش تأویل کنیم
آنچه در این نوشتار و امثال آن مورد اعتراض قرار گرفته تأویل های بی دلیل و ذهنیتی و مصلحتی است نه تأویلی که مبتنی بر حجت شرعی باشد
موفق باشید

امیر پنج‌شنبه 20 دی 1386 ساعت 10:58

به نام خدا.سلام.یه چیزی رومی خوام بنویسم که فکرکنم خیلی براتون عجیب باشه.یه آیه ای درقرآن داریم که مفهوم کلیش اینه که اگرخدامی خواست همه روهدایت می کرد.چندوقت پیش یکی ازآشنایان که رفته بودروسیه وبرگشته بودمی گفت حالامعنی این آیه رومی دونم.چون اگه قراربودهمه مسلمون بشن دیگه نمی شدتوروسیه به خاطرسرماش زندگی کرد.منظورش این بودکه به خاطرسمای روسیه(بی بروبرگرد!!!)بایدمشروب وخوک خورد.البته این شخص می گفت آیه ای به این مضمون توقرآن است که اگرخدامی خواست همه مسلمان می شدند.ولی بنده چنین آیه ای ندیدم شایدهم باشدنمی دانم.منظورش این بودکه طبق این آیه روس هامی تونن دین دیگه ای انتخاب کنندومشروب بخورندوگناهی هم براشون نوشته نشه.جالب بودکه همین شخص بسیارازتعددزوجات پیامبرناراحت بودواین کارپیامبررواشتباه !اون حضرت می دونست.البته بنده فقط یکی دونفرندیدم که تعددزوجات رابدوخوردن مشرب روبی اشکال می دونستند.شایدبیش ازده نفررابه این عقیده دیده باشم که البته ادعای قبول داشتن!!!!قرآن راهم داشتند.

سلام.. یاعلی

احمد دوشنبه 28 آبان 1386 ساعت 20:04 http://www.pigeonofharam.parsiblog.com

سلام

قالب جدید مبارک باشه. زیبا و با مسما(!)ست.

ممنون از پاسختون در این پست و پست قبلی. ان شائ الله به موارد ریزتر هم برسید.

سلام.. چشمتون بامسما می بینه! چون العاقل یکفیه الاشاره.. ان شاء الله حداقل دو پست دیگر درباره بدعت خواهم داشت و به موارد مورد نظر شما در سؤال قبلی تون هم خواهم رسید.. موفق باشی عزیز.. یاعلی

[ بدون نام ] دوشنبه 28 آبان 1386 ساعت 18:04

به نام خدا.سلام.۱- بادوستی صحبت می کردیم که گفتم چراسنی هاواقعه ی غدیرخم راجدی نمی گیرندمگرادعانمی کنندکه پیامبر(ص)راقبول دارندپس چراسخنانش راجدی نمی گیرندکه اوگفت:سنی هامعتقدندکه منظورازمولادرحدیث پیامبردوست است نه ولی امرمسلمین.البته این رافقط ازاوشنیدم وشایدسنی هااین فکررانکنند.ولی اگرچنین باشدکه می توانداین طورهم باشد(بعیدنیست)نتیجه می گیریم که تفسیربه رای خود(بدون توجه به رای معصومین درآن مورد)چقدرهلاکت آوراست.درضمن اینان چطورمولادرجمله ی اول رابه معنای سرورودرجمله ی دوم آن رابه معنای دوست درنظرمی گیرند؟بعضی نه تنهابه احادیث درتفسیرتوجه نمی کنندبلکه به زورمی خواهندمعنایی غیرازآن راتفسیرکنند.۲- چقدرعظیم است شان معصومین که هرگز تفسیرازیک آیه راطوری نفرمودندکه باتفسیردرست آیه دیگرمغایرباشدوهمان طورکه طبق آیه ۸۲سوره ی نساءاختلافی درقرآن نیست درتفسیرمعصومین نیزاختلاف نیست وبی شک این موضوع درتفاسیرافراددیگرتااین حدصادق نیست.

سلام.. البته درباره نکته دوم باید عرض کنم که اختلاف نداشتن به معنای تخصیص نداشتن یا تقیید یا امثالهم نیست.. موفق باشید

شاه شنبه 26 آبان 1386 ساعت 15:02

سلام :
۱- لطفا بصورت اختصار کلمات تهلیل (لااله الاالله) و تسبیح (سبحان الله) و تحمید (الحمدلله) و تکبیر (الله اکبر) را تعریفی غیر عرفانی بفرمایید بگونه ای که عوام بتوانند آن را درک کنند !! (لااقل در نمازهایشان ! ) از این سوال مهم تر و قشنگتر که همه روزه با آن سرو کار داریم سراغ دارید !!!

۲- آیا در مورد تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) تحمید بر تسبیح مقدم است یا برعکس (ظاهرا در هر دومورد حدیث داریم (لازم به ذکر است که در کتاب نشان از بی نشان ها نویسنده تاکید برمقدم دانستن تسبیح برتحمید دارد ؛ نظر شما چیست؟)
< ممنون >

سلام.. 1.ذکر شریف (لا اله الا الله) یعنی هیچ خدایی جز الله نیست (نفی همه خدایان ساختگی و قابل تصور ذهنی) ذکر شریف (سبحان الله) یعنی ستوده باد الله را بر پاکی اش (منزه بودن خدا از هر آلودگی و نقص و توهم) ذکر شریف (الحمد لله) یعنی الله را سپاس و ستایش (تشکر از خدا) و ذکر شریف (الله اکبر) نیز یعنی الله بزرگتر از هر توصیف و تصوری است (نه اینکه خداوند از فلان مخلوقش در فلان جهت، بزرگتر است! اساساً خالق با مخلوق، هیچ تناسب و سنخیتی ندارد مقایسه بی وجه است) 2.روایات محکمتر (از حیث سند و دلالت) بر مقدم بودن تحمید دلالت دارند و فقها نیز عمدتاً به آن فتوا داده اند (جواهرالکلام ج10 ص399) مضاف بر اینکه روایات مقابل، معلوم نیست کاملاً در مقام تعیین ترتیب باشد بلکه ظاهراً در مقام اثبات فی الجمله اذکار و تعداد آنهاست و لزوماً دلالت بر ترتیب ندارد ضمناً طبق فتوای مشهور، نگهداری کتب ضلال، حرام و اتلاف آن واجب است.. موفق باشید

خادم الزهراء شنبه 26 آبان 1386 ساعت 12:54

چه باحال شده وبلاگ..!
دیشب مطلبی هم در خصوص جبر و تناسخ در اعتقاد ان خبیث لواطکار در اون سایت گذاشتم،ملاحظه کنید انشاءالله...

بسیار عالی.. وفّقکم الله لمراضیه

علی رضا شنبه 26 آبان 1386 ساعت 11:05 http://ala.mihanblog.com

سلام
1- متن یه کم ثقیل شده بود الفاظش خصوصا نیمه دوم ، برا امثال بنده زیر دیپلمی بیشتر قابل فهمه!
2- دیشب یه سری استفتائات دیدم که بعضا جالب بود در این ماجرا مثلا :

یقول آیة الله العظمى المیرزا التبریزی:
"ثم إن حرمة السب أی سب المؤمن للتحفظ على کرامته، فلا یکون حراما فیما إذا لم یکن للمسبوب کرامة واحترام، کالمتجاهر بالفسق على ما سیأتی فی الغیبة، فإن مقتضى جواز اغتیابه جواز سبه، وأما وجوبه من جهة الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر فمشروط بشروطه المذکورة فی ذلک الباب، ویلحق بالمتجاهر بالفسق المبدع، بل الجواز فیه أولى. ویکفی أیضا فی ذلک مثل صحیحة داود بن سرحان عن أبی عبد الله (ع) قال: «قال رسول الله (ص): إذا رأیتم أهل الریب والبدع من بعدی فأظهروا البراءة منهم، وأکثروا من سبهم والقول فیهم والوقیعة، وباهتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الإسلام، ویحذرهم الناس ولا یتعلمون من بدعهم، یکتب الله لکم بذلک الحسنات ویرفع لکم به الدرجات فی الآخرة». (إرشاد الطالب ج1 ص161)

شما هم حتما در مطالب بعدی به استفتائات فقها (البته غیر خودتون!) بپردازین.

یکی دو مورد هم برام سوال بود که بعدا میپرسم.

سلام.. منبع بسیار مناسبی را انتخاب کردید.. مأجور باشید.. یاعلی

سما شنبه 26 آبان 1386 ساعت 09:19

سلام علیکم جناب استاد کهفیان

به حسن سلیقه شما برای انتخاب قالب جدید وبلاگتان تبریک میگم.

التماس دعا. موفق باشید.

سلام علیکم و رحمةالله... زنده باشید... برادرمون جناب خادم الرضا(ع) هم مأجور باشند بابت زحمات شون.. یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد