کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

شخصیت پرستان کم شخصیت

دی ماه 85 است... پای نت نشسته ام و دارم وبلاگهای "هم لینک" وبلاگم را مرور می کنم در وبلاگ یکی از این عارف مسلکان، حکایتی می بینم درباره توبه یک جوان کفن دزد که چنین و چنان کرد و پیغمبر(ص) چنین و چنان به او فرمود و... در همان بدو نظر می بینم این حکایت، خلاف مبانی عقیدتی شیعه و ناقض بعضی بنیانهای فکری دین مبین است داستان را در منابع حدیثی search می کنم و سندش را به دقت بررسی می کنم می بینم که سلسله سند، ایرادات مهمی دارد و بعضی افراد سند، افرادی هستند در عداد ابوهریرة و از دشمنان امیرالمؤمنین(ع)

 

احساس دلسوزی ام می گیرد و کیبورد را بر می دارم تا کامنتی برای آن وبلاگ بنویسم مبنی بر اینکه «برادر عزیز؛ این داستان نه سند درستی دارد و نه دلالت صحیحی و ناقض مبانی عقیدتی دین است شما اگر می خواهید فرهنگ توبه را ترویج کنید داستانهای بهتری در این خصوص هستند که می توانید استفاده کنید نه امثال این داستان خلاف شرع» کامنت را می خواند اما نمی پرسد کجای داستان، خلاف شرع است تا به او بگویم... نمی پرسد که حال که چنین مطلب خلاف شرعی را نشر داده ام چه کنم که گناهم عفو شود... حتی نمی گوید به فلان دلیل عقلی یا نقلی، استناد به این داستان، بلااشکال است تا در یک بحث علمی، مسائل حلاجی شود و حداقل حجت بر طرفین، تمام گردد...

 

برایم می نویسد «یعنی مرحوم فلان که این داستان را ذکر کرده از بندگان خالص خدا نبوده؟» و من هرچه فکر می کنم ارتباط بین "خلوص" و "عصمت" را درک نمی کنم! مدتی بعد در موضوعی دیگر، تلویحاً به من می گوید «علم شما برای شما حجاب شده است» با خود می گویم راست می گوید! علم من حاجب شده که مثل عوام کالانعام، افراد عادی را معصوم دانسته و «من حیث لایحتسب» گمراه شوم علم من مانع شده که سخنان افراد متفرقه را با سخنان معصومین(ع) یکی کنم و حجاب علم، مرا از افتادن در منجلاب جهل و فساد عقل، حفظ کرده است بله من در حجاب علم هستم آنهم چه حجابی! مرگ بر بی حجاب!

..............................................................

اسفند 85 است... در یکی از تالارهای سخنرانی اینترنتی مرتبط با پارسی بلاگ، به دعوت یکی از مدیران آن تالار وارد شده ام و دارم مطالب را گوش می کنم از سطح علم و نوع استدلالهای گویندگان خیال باف آنجا خنده ام گرفته است که دین خدا را به جای کتاب و سنت از خیالات و واردات قلبیه اخذ می کنند خانمی از مدیران آن تالار از من درخواست می کند که در سخنرانی ها مشارکت کنم عذر می خواهم و طبق معهود تجربیاتم می گویم: اگر من وارد این تالار شوم جو تالار بهم می ریزد ها! خانم دوباره درخواست می کند می گویم: مطالب من مستند و مدلّل است و با سلیقه شخصیت پرستان نمی سازد و مسائلی پیش خواهد آمد بازهم درخواست را تکرار می کند درخواست را می پذیرم...

 

در جلسه اول وقتی صحبتهایم تمام می شود یک نفر با غضب و خشم فراوان می آید روی talk و با صدایی که از خشمِ همراه با جهل، به لرزش افتاده فریاد می کند که چرا حرفهایی زده ام خلاف ارشادات فلانی! به صراحت می گویم که در مطالبم کاری به فلانی و بهمانی ندارم و جز عقل و نقل معتبر، حرف هیچ کسی برایم مهم نیست شیاطین جن و انس به التهاب می افتند و جوسازی می کنند چند هفته می گذرد و جو همچنان ملتهب است یک شب که سخنرانی محکمی می کنم یکی از خشمناکان محترم! بعد از سخنرانی ام مرا به گفتگوی در چت دعوت می کند... می پذیرم

 

شروع می کند از مبانی عرفان دفاع کردن و هرچه می گوید بلافاصله جواب علمی اش را با استدلال و برهان کافی می گیرد چند ساعت می گذرد و می فهمد که با بد کسی طرف شده است! چاقویش کند شده و دیگر نمی بُرَد لذا پناه می برد به بهترین راه فرار از پذیرش حقیقت! جنجال و هوچیگری! به جای استدلال با دلیل معتبر، استناد می کند به اینکه فلانی در فلان کتاب فلانطور نوشته و سپس با لحنی آمیخته به غرور می گوید شما چطور می توانید بگویید فلانی اشتباه کرده باشد؟ من که از عصمت قائل شدن برای یک فرد غیرمعصوم، دچار بهت و حیرت شده ام باز به صراحت می گویم کاری به اقوال این و آن ندارم اما او که زبان آدمیزاد سرش نمی شود برای من، نامهایی ردیف می کند و روی عظمت و حیثیت آنها تأکید!

 

تصمیم می گیرم با زبان خودش جوابش را دهم من هم چندین نام از علمای طراز اول ذکر می کنم و وقتی می بیند وزن علمی و تعداد مخالفان اباطیل او بسیار بیشتر از موافقان است و این ترفندش نیز بی نتیجه مانده یک دفعه می گوید «اصلاً ما کار نداریم به این حرفها! برای ما حقیقت، مهم نیست شخصیت فلانی و بهمانی مهم است و چون مطالب شما خلاف افکار آنان است از این به بعد برای شما در تالار، برنامه نمی گذاریم» می گویم: مهم نیست... والله ان قطعتموا یمینی . انّی احامی ابداً عن دینی... چند روز می گذرد خانم مدیر، تلفن می زند و می گوید شما درس دین خوانده اید آنها هم؛ پس چرا اینقدر اختلاف دارید؟ می گویم چون من درس دین خوانده ام و آنها درس شخصیت پرستی

..........................................................

اردیبهشت 86 است... درباره داستان مضحک کوزه گری حضرت نوح(ع) نوشتاری فراهم می آورم یک فرد دچار کمبود شخصیتی، طبق معمول فکر می کند منظورم به اوست و مطلبم در نقد نوشته هایش نگاشته شده است برای دفاع از اباطیلش کامنتی در وبلاگ خودش! می گذارد و با اشک و آه و "ننه من غریبم" چنین استدلال! می کند (فلانی و بهمانی این داستان را ذکر کرده اند) ابله فکر نمی کند که من از آیه قرآن، دلیل آوردم نه از کلام فلانی و بهمانی... طبق معمول، اهمیتی به او نمی دهم و می گذرم چرا که *(ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث)*

..........................................................

 آبان 86 است... همان وبلاگ قصه کفن دزد، اکنون پستی نوشته درباره چله کلیمیه و نشر بدعت می کند روز روشن! دوباره من هستم و همان اشتباه اولم (دلسوزی نابجا) کامنتی می نویسم به جای پاسخ مربوطه، مطلب بی ربطی می شنوم دوباره کامنتی می نویسم بلکه منظور مرا درست بفهمد اما برعکس می شود *(و ما زادهم الا نفوراً)* طلبکار هم می شود پسرک نادان! رهایش می کنم اما در جای دیگری، کامنت فرد دیگری، جلب توجهم می کند که درباره انحرافات عرفانی اش به او تذکر داده است دقیق می شوم ببینم پسرک چه جواب داده... جالب است: «عرفان ما، عرفان علامه فلانی و مرحوم بهمانی است که امروز آیة الحق فلانی و آیة الله بهمانی آن را ارائه می کنند و انحراف دانستن این عرفان، خود یک انحراف است» نهایت استدلال!ش خلاصه شد در چهارتا اسم که اگر بنا بر "ردیف کردن اسم" باشد در برابر چهار اسم، می توان چهل اسم از این طرف، ردیف کرد!

نظرات 45 + ارسال نظر
TerlDotstync سه‌شنبه 1 فروردین 1396 ساعت 23:24 http://bpdrugs.com

Non Presciption Indocine <a href=http://drugslr.com>cialis</a> Kamagra Fur Frau Baclofene Grenoble <a href=http://inderal.ccrpdc.com/propranolol-price.php>Propranolol Price</a> Rhinocort Aquano Prescription Efecto Viagra <a href=http://doxycycline.mdsmeds.com/cheap-vibramycin.php>Cheap Vibramycin</a> Propecia Hsa Cialis Tetracycline Vs Amoxicillin <a href=http://kamagra.ccrpdc.com/buy-generic-kamagra.php>Buy Generic Kamagra</a> Levaquin 750mg Internet Amoxicillin Side Affects <a href=http://levitra.rxbill7.com/levitra-20mg-cost.php>Levitra 20mg Cost</a> Amoxicillin 250 5ml Zithromax Chlamydia Treatment <a href=http://clomid.mdsmeds.com/clomid-by-mail.php>Clomid By Mail</a> Finistride 5mg Without Pescription Cialis Acquistare On <a href=http://propecia.rxbill7.com/propecia-buying.php>Propecia Buying</a> Viamedic Keflex Liquid Concentration <a href=http://propecia.rxbill7.com/generic-for-propecia.php>Generic For Propecia</a> Conseil Pour Acheter Du Cialis Cialis Purchases Without A Prescription <a href=http://zoloft.usamedz.com/zoloft-cost.php>Zoloft Cost</a> Synthroid Without Prescription In Pa Acheter Viagra Le Vrai <a href=http://strattera.mdsmeds.com/strattera-free-offer.php>Strattera Free Offer</a> Us Pharmacy Viagra Prices Pharmacy Shop Buy Cialis <a href=http://antabuse.mdsmeds.com/buy-antabuse-online-usa.php>Buy Antabuse Online Usa</a> Amoxil Acide Clavulanique Venta De Cialis Precio <a href=http://kamagra.mdsmeds.com/kamagra-online-pharmacy.php>Kamagra Online Pharmacy</a> Tomar Propecia Alopecia Androgenetica Doxycycline Discount Card <a href=http://kamagra.ccrpdc.com/buy-kamagra-online-100mg.php>Buy Kamagra Online 100mg</a> Comprar Viagra Generico Espana Kaufen Cialis Holland <a href=http://doxycycline.rxbill7.com/doxycycline-online.php>Doxycycline Online</a> Zithromax For Uti 24hr Cialis <a href=http://nolvadex.ccrpdc.com/where-can-i-buy-nolvadex-pct.php>Where Can I Buy Nolvadex Pct</a> Secure Ordering Provera Cod Tablets Shop Nolvadex Without A Prescription <a href=http://zithromax.ccrpdc.com/zithromax-pills.php>Zithromax Pills</a> Cialis Generico Con Postepay Buy Vardenafil Levitra <a href=http://viagra.usamedz.com/cheap-generic-viagra.php>Cheap Generic Viagra</a> Amoxicillin Rash Allergy Cialis Sans Ordonnance En France <a href=http://propecia.ccrpdc.com/propecia-sale.php>Propecia Sale</a> Buy Kamagra Quick Delivery Amoxicilline Gonorrhee <a href=http://strattera.ccrpdc.com/atomoxetine-generic.php>Atomoxetine Generic</a> Viagra Wholesale China Rosa Impex Pvt Ltd <a href=http://strattera.mdsmeds.com/generic-strattera-online.php>Generic Strattera Online</a> Cilag Preis Is It Safe To Buy Priligy Online <a href=http://doxycycline.mdsmeds.com/generic-vibramycin-pills.php>Generic Vibramycin Pills</a> Cialis 5mg Prix Pharmacie Cialis Para Se Usa <a href=http://prozac.usamedz.com/cheap-prozac-no-rx.php>Cheap Prozac No Rx</a> Buy Levaquin Online Cod Direct Bentyl Next Day Medicine Mastercard Accepted <a href=http://cytotec.mdsmeds.com/cheap-cytotec-pill.php>Cheap Cytotec Pill</a> Amoxicillin 2000mg Bid Priligy Latest News <a href=http://cialis.rxbill7.com/cheap-cialis.php>Cheap Cialis</a> Amoxil Online Pharmacy Chloroquine <a href=http://zoloft.usamedz.com/buy-cheap-generic-zoloft.php>Buy Cheap Generic Zoloft</a> Kamagra Venta Libre Side Affects To Amoxicillin <a href=http://clomid.rxbill7.com/buying-clomid-online-1.php>Buying Clomid Online</a> Cialis Valsartan Viagra Wirkt Nicht Forum <a href=http://levitra.mdsmeds.com/levitra-plus.php>Levitra Plus</a> Viagra Haltbarkeit Viagra Available In India <a href=http://priligy.rxbill7.com/where-to-buy-priligy.php>Where To Buy Priligy</a> Disfuncion Erectil Cialis Amoxicillin Potassium Clavulanate <a href=http://strattera.ccrpdc.com/atomoxetine.php>Atomoxetine</a> Buy Zithromax Online Us Levitra Generique Belgique <a href=http://prozac.usamedz.com/shop-prozac-online.php>Shop Prozac Online</a> Robaxin Without A Script Amoxicillin Wat Is It <a href=http://nolvadex.rxbill7.com/where-can-i-buy-nolvadex-pct.php>Where Can I Buy Nolvadex Pct</a> Krankenkasse Levitra Rezeptfrei How Much Is A Viagra Prescription <a href=http://doxycycline.mdsmeds.com/fast-shipping-vibramycin.php>Fast Shipping Vibramycin</a> Kamagra Cheapest Online Achat Cialis Avis <a href=http://lasix.rxbill7.com/buy-lasix-online-usa.php>Buy Lasix Online Usa</a> Cytotec Prostaglandine Fausse Couche Cheap On Line Doryx Free Shipping <a href=http://doxycycline.rxbill7.com/buy-cheap-vibramycin-100mg.php>Buy Cheap Vibramycin 100mg</a> Where Is Priligy Sold Acticin Fedex Shipping <a href=http://levitra.mdsmeds.com/buy-levitra-forum.php>Buy Levitra Forum</a> Finasteride Costi Propecia Generico Discount Secure Ordering Cheapeast Provera Store <a href=http://doxycycline.mdsmeds.com/vibramycin-online-cheap.php>Vibramycin Online Cheap</a> Amoxil Dosing Guidelines Buy Doxycycline On Line <a href=http://propecia.usamedz.com/propecia-tablets-uk.php>Propecia Tablets Uk</a> Propecia 5mg Online Canada Clomid Ne Marche Pas <a href=http://prednisone.mdsmeds.com/deltasone-online-usa.php>Deltasone Online Usa</a> Acheter Du Cialis En Pharmacie Cialis Utisci <a href=http://zithromax.usamedz.com/compra-zithromax-online.php>Compra Zithromax Online</a> Cytotec Online Purchase In Singapore Baclofene Comment Ca Marche <a href=http://prednisone.mdsmeds.com/buy-deltasone-cheap.php>Buy Deltasone Cheap</a> Cialis Mareos Propecia Generic Finasteride Hair Growth <a href=http://inderal.rxbill7.com/shop-propranolol-online.php>Shop Propranolol Online</a> Ivermectin Pills Online Nexium <a href=http://inderal.ccrpdc.com/generic-propranolol-usa.php>Generic Propranolol Usa</a> Comprar Cialis Andorra

WinstonExate چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت 10:04 http://onlinecasinos-x.com

thanks towards this great revealing website, finance up the great position check out this <a href=http://onlinecasinos-x.com>online casinos</a> offers , buy <a href=http://esextoyfun.com>sex toys</a>

Shermansergy دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 05:32 http://www.onlinecasinos-x.com

outermost website, withhold up to large function two! check outermost the free <a href=http://www.onlinecasinos-x.com>casinos online</a> bonus.

مکتب وحی پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 16:01

خطاب به خادم الزهرا که گفتم بدون ترس از خدا تهمت می‌زنید در همون زمینه‌ی تهمت بود. شما چطور برداشت کردید من گفتم خادم الزهرا کلا خدا ترس نیست؟ گرچه من از ایشون خیلی تعجب کردم که گفتم چرا می‌گید زنا زاده؟ می‌گن چون یقین داریم!!!!
بسیار دلیل زیباییست... لذت ببرید.

بنده هم همان را عرض کردم! گفتم در همان زمینه تهمت مورد ادعای شما، از کجا و روی چه دلیلی احراز کردید که ایشان در این مورد، بدون ترس از خدا سخن گفته اند؟ بر فرض که در تشخیص مصداق، خطا کرده باشند آیا این دلیل می شود خداترسی ندارند!!؟ فرض کنید کسی در تشخیص همسرش خطا کرد و وطی به شبهه نمود! آیا این کس در دید شما زناکار است؟ فرق کسی که بدون ترس از خدا زنا می کند را با کسی که در تشخیص مصداق اشتباه کرده است را حقیقتاً نمی دانید جناب محقق؟
ضمناً شما وقتی جواب شنیدید (یقین دارم) همان موقع می پرسیدید منشأ یقین ات چیست؟ تا اگر جوابی دارند بگویند و دلیل یقین خود را به شما ارائه کنند
ممنون از بابت لذت!
یاعلی

مکتب وحی یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 15:05 http://kbb.parsiblog.com

سلام. هشت مورد گوشزد کرده‌اید؛ سه تای اولی که جای خود، چهارمی: وقتی یکی اینطور توهین می‌کند و بدون ترس از خداوند تهمت می‌زند، دل و دماغی برای پاسخ دادن باقی نمی‌ماند. اگر کمی چاشنی ادب قاطی صحبت کردنشان می‌کردند شاید من جوابشان را می‌دادم؛ ادب چیز خوبیست! پنجمی: من متوجه منظور شما نشدم! وقتی قضیه به این روشنی‌ست، و تضادی نیز با شریعت ندارد، ‌چه لزومی دارد برایش ایراد بتراشیم؟! من به شما عرض کردم که این قضیه به طور عملی برای خود بنده هم ثابت شده است؛ وقتی راهی خوب برای ترک معاصی و صفات زشت روحی هست، و عملاً بسیاری آن را امتحان کرده‌اند و نتیجه‌گرفته‌اند، ایرادتراشی دیگر معنا ندارد. شما نمی‌توانید این یکی را خدشه وارد کنید، چون عملاً اثبات شده است. ضمن اینکه در مقابل رویه‌ی ائمه هم نیست. ماست سیاه است؟! ششم: بنده با این پیش زمینه‌ی فکری می‌نویسم که شما درس خارج می‌خوانید. دیگر باید بسیاری از مطالب را بدون اشاره‌ی بنده متوجه شوید. سه مطلب اولی آیه و الباقی روایت بود. بعد هم سعی کردم روایات چهل‌ساله را بعد از آیات بیاورم و بعد چهل روز. قصدم از آوردن روایات چهل ساله اثبات این بود که در عدد ۴۰ مطالبی هست؛ و این را خودتان هم خوب می‌دانید. در مورد روایت خمر و چهل روز پذیرفته نشدن عبادات، دسترسی پیدا نکردم به حدیثش. در ذهنم هم بود؛ اما فرصت هم نشد دیگر. اما از شما سوالی دارم. شما از حدیث حضرت رسول اکرم که از چندین منبع و با الفاظ مختلف برایتان آوردمش، چه برداشت می‌کنید؟! من اخلص لله... یعنی چه؟ یعنی اینکه لم بدهد، بخورد و بخوابد تا جزو خاصان درگاه الهی شود؟ یا اینکه باید زحمت بکشد؟ مگر اخلاص مقام کمیست؟! ـ گرچه بحث اخلاص خیلی مفصل است و مراتب مختلفی برآن است و چون از بحث خارجمان می‌کند چیزی نمی‌گوییم ـ باید خون دلها بخورد تا پایه‌های نفس مطمئنه‌اش را استقرار دهد؛ همین تلاش برای بیرون کردن دیو‌های روحی، همین را چلّه نشینی می‌گویند در اصطلاح. اصلا ای کاش اسم دیگری داشت؛ چون اسمش غلط انداز است ـ باز اشاره به بحث اسم‌ کار یا شخص در کامنت‌های قبلی ـ ضمن اینکه همین حدیث حضرت رسول دیگر باید ثابت شده باشد برایتان. تعجبم این است که هرجا ما حدیث هم می‌آوریم شما به سندش ایراد می‌گیرید! اگر واقعا سندش مخدوش است، دلیل بیاورید. که به این علت و به این علت این روایت قابل اعتماد نیست. همین حدیث حضرت رسول، به اضافه‌ی دلیل عقلی و عملی‌‌، همه چیز را اثبات می‌کند؛ دیگر نیاز به آوردن چیز دیگری‌ نیست.
در مورد بحث تواتر هم، باز هم من نظرم نظر قبلی‌ست. اختلافات در مورد تعریفش زیاد است. من نظرم همین بود که یقین بر عدم تبانی حاصل شده. میرزای قمی در این مورد گفته‌هایی دارد. در مورد دوران تکفیر گذشته است، منظورم این است: شما باید طرف مقابلتان را با نیت صاف فرض کنید. فلذا باید تلاش کنید حقیقت را به او بشناسانید. هر وقت کفر و الحادش برایتان متیقین شد ، می‌توانید کافرش بدانید برای خودتان، نه اینکه نشر بدهید درونیاتتان را. خودمان را با قرآن هم قیاس نکنیم. قرآن کسانی را تکفیر کرده، که از هیچ تلاشی برضد اسلام کوتاهی نداشتند، مثل ابولهب، نه هرکس. در مورد رجاء هم باید عرض کنم که وقتی کاری را رجاء انجام دادید و نتایجش را فوج فوج بر روحتان جاری دیدید، می‌شود یقینی. دیگر جای شک نیست. فعلا فرصت نیست؛ یاعلی.

سلام
۱.خودتان می فرمایید دوران رمی گذشته و باید با نیت صاف نگاه کرد و اینها، سپس براحتی به خادم الزهراء(س) تهمت می زنید که بدون ترس از خدا چنین و چنان می کند! بر فرض که تشخیص ایشان در مصداق یک مطلب، خطا باشد این دلیل می شود که ترس از خدا ندارد؟
۲.ایراد تراشیدن نیست بلکه عرض کردم یک چالش مهمی در این میان وجود دارد که بحث آن را واگذار کردم به جای خود
۳.رابطه بین درس خارج خواندن یک فرد و اینکه بتواند آیه ای را به نام روایت در ذهن اش بیاورد را نفهمیدم! اتفاقاً بنده معتقدم هرچه سطح علم کسی بالاتر رود باید دقتش بیتشر شود که مثلاً آیه و روایت را خلط نکند و...
۴.شما یک ادعا کردید درباره روایات متواترات مربوط به اعمال روحی در چهل روز ولی وقتی من ایراد کردم شما به جای ذکر این متواترات، چندین روایت درباره خصوصیات عدد چهل، ردیف کردید! که معدودی از آن به اعمال روحی برمی گشت و سایرش بی ربط بود بنده هم می دانم که درباره (چهل) ممکن است چهل برابر این تعداد که شما آوردید روایت داشته باشیم اما این مُثبت آن ادعای شما و مورد سؤال من نبود بنده خواهش می کنم دقت بفرمایید در عرایض حقیر
۵.گفتید اگر سندش مخدوش است نشان دهم.. چشم! یک نمونه خدمت شما عرض می کنم همان روایتی که از کافی آوردید به نقل سفیان بن عیینه و سندی، حالا من به سند تا سفیان اشکال نمی کنم و فرض کنیم درست است و اما سفیان را اقدم رجالیین (جناب کشّی) روایاتی در ذمش نقل کرده و سندی نیز مجهول و ناشناس است! سایر روایات نیز اگر پای بحث رجالی بیفتد قصه ها دارد که بماند!
۶.تعریف تواتر را به علماءالحدیث واگذار کنید! آنچه ما گفتیم سخن خبرگان فن حدیث بود و تعریف شما (عرضی بودن) را در هیچ کتاب طراز اول علم الحدیث نیافتیم لطف کنید آدرس دهید رجوع شود
۷.مجدداً تأکید می کنم منظور از یقین در تعریف تواتر، یقین ناشی از مناشئ عقلاییه است نه یقین فرد ساده لوح مثلاً و نه یقین ذهنی و خیالی مبتنی بر نتایج! یادتان باشد که ملاک انتساب یک امر به دین، روشهای شناخته شده علوم دینی است نه تجربیات و امتحانات و آثار! اگر این قید را نزنید همه کس برای خود و روش خود و مذهب خود، آثاری قائل است و معتقد است در روحش نتایجی داشته است پس همه مذاهب درست اند؟ تهران که بودم با بعضی مسیحیین صحبتهایی داشتم بعضی از آنان ادعاهایی به مراتب بیشتر از این مطالب عرفا داشتند مبنی بر اینکه در کلیسا و هنگام خواندن شرکیات و چرندیات نصرانی گری شان چه حالات روحی که دست شان نداده است و چه مکاشفاتی که نصیب شان نشده! خودتان هم می دانید که اینها ملاک نیست و بلکه روایاتی داریم برعکس آن که می گوید اگر بدعت گذاشتید فلان حالات روحی ظاهراً خوب، نصیب تان می شود!
8.یعنی چه: «می‌توانید کافرش بدانید برای خودتان، نه اینکه نشر بدهید درونیاتتان را» !!؟؟ اگر کسی طبق مبانی شرعی و ادله معتبر، کفرش یا بدعتگذاریش ثابت گردید در دل او را کافر و مبدع بدانیم ولی بر زبان نیاوریم!؟ خب یا در دل هم نگوییم یا اگر در دل گفتیم دیگر چه مانعی هست بر زبان هم بگوییم؟ فرمایشها می کنید ها!
http://kahf.blogsky.com/?PostID=15
موفق باشید

مکتب وحی پنج‌شنبه 11 بهمن 1386 ساعت 15:32 http://kbb.parsiblog.com

سلام. بحث عرفان و تصوف، لازم بود تا حدودی توضیح داده بشه. چرا که بعضی اینجا مسئله‌اش را مطرح کرده بودند؛ باید پاسخش اینجا می‌یومد. شما چرا هرکس که بر ضد ما باشد رو تایید می‌کنید؛ و هرکس که با ماست رو رد؟!‌ مثلا همین جناب خادم‌الزهراء که کامنت گذاشته بودند و با کمال بی‌احتیاطی به ملای رومی گفته بودند: "زنا زاده"، شما اینجا و پیش روی بقیه هیچ واکنشی نشان ندادید؛ بلکه به نوعی هم پاسختان به کامنت او، تایید صحبتش بود. وظیفه شما بود که پاسخشان را می‌دادید. نمی‌دانم شما مادر مولوی را دیده‌اید یا پدرش را؟! دوست ندارم شرایط "سخت" اثبات زنا را شرح کنم، خودتان خوب می‌فهمید این مسائل را. [خطاب به خادم‌الزهراء می‌گویم:] چرا به این راحتی تهمت می‌زنید؟! فرضا این آقا کلّا منحرف. حلال زادگی‌اش را چرا زیر سؤال می‌برید؟! پدر و مادرش را چرا متهم می‌کنید؟! دلیلتان کو؟‌ حقیقتا یک دلیل تاریخی دارید از این قضیه؟ دهانتان بست و چفت ندارد مگر؟‌ شیعه یکی از خصوصیاتش این است که هرچیزی را به زبان نمی‌آورد. آدم بد دهان را اهل‌بیت به عنوان خدمت‌گذار قبول نمی‌کنند.
در مورد شبهه شما هم باید عرض کنم خدمتتان که در این زمینه حق با شماست که ما انحصاری نداریم. هیچ اجباری هم نیست که از فلان روز تا فلان روز چلّه بگیریم. می‌شود از اول ذی‌القعده تا دهم ذی‌الحجّه باشد؛ و می‌شود هم به قول شما چهل روز در روزهای دیگر و حتّی روزهای دیگر باشد. چرا که اصل عمل خیر است؛ هر وقت انجام بشود خوب است. مراقبه همیشه خوب است. امّا این جا به بعدش را اشتباه برداشت کرده‌اید. شما فکر کرده‌اید (البته اینطور که از متنتان برداشت می‌شود) که بعد از چله مراقبه برداشته [یا خفیف] می‌شود؛ در حالی که اینطور نیست. اندر (!) این چهل روز، فرد مشغول جا انداختن یک‌سری خصوصیات در نفسش می‌شود. مثلا جلوی زبانش را می‌گیرد؛ سعی می‌کند زبانش را کنترل کند. دروغ نگوید، غیبت نگوید و... . وقتی چهل روز این حالت را در خودش تقویت کرد و اثبات نمود، بسیار راحت می‌شود بعد از آن. در اصل، آن عمل بعد از چهل روز دیگر سختی‌ای ندارد به آن شکل. که این قضیه از طرق عملی اثبات شده است. وقتی خصلت بدی را ترک می‌کنیم، بعد از چهل روز ترکش نه تنها سختی‌ای ندارد، بلکه بسیار راحت و شیرین هم هست [گرچه برای ترک یا اتیان برخی از امور باید بیشتر از یک چله وقت گذاشت که بسته به شرائط است] یک مثال خیلی پیش پا افتاده می‌زنم که تقریبا همه این حالت را شاید تجربه کرده باشند. کودکی را فرض کنید که مسواک نمی‌زده. حالا می‌خواهد مسواک زدن را شروع کند. روزهای اول این سعی در مسواک زدن در وجودش سخت است. کم کم نفس عادت می‌کند و به جایی می‌رسد که بعد از یکی دو ماه، موقع خواب، یا وقت بیرون رفتن از خانه، خودش نمی‌پسندد که با دهان نشسته بیرون برود. اصلا قبل از مسواک زدن خوابش نمی‌برد. در دهانش احساس خاصی می‌کند و بدش می‌آید. در امور معنوی هم همینطور است. [گرچه خود مسواک هم امریست مستحب و ممدوح] در امور بزرگتر، هم عادت ترک غیبت و دروغ و امثالهم بعد از چهلم بسیار سهل می‌شود. این تاثیر این سیر زمانی‌ست. فلذا این که "چرا قطعش می‌کنی" درست نیست؛ چون عملاً قطع نمی‌شود، بلکه سهل می‌شود، نفس خو می‌گیرد. اما این که از اول ذی‌القعده شروع شود و به روز عید ختم شود، به خاطر بزرگ بودن این ایّام، رجاءً از این روز شروع و به این روز می‌رسانندش، تا شاید به خاطر عظمت این ایام، توفیق بیشتری در ترک محرمات و انجام واجبات داشته باشند. چرا که پیغمبر اکرم فرمودند: شما را در ایام روزگارتان نسیم‌هاییست، هان بکوشید از آنها روی برنگردانید. فلذا روز اول ذی القعده که ولادت حضرت معصومه و روز دهم ذی الحجه را به خاطر عید بودنش انتخاب کرده اند. همینطور است سیر باقی روزها، مثل شهادت امام جواد علیه السلام تا شهادت امام حسین علیه السلام. این‌ها بدعت هم نیست. به تیپ صحبت خودتان: یا نمی‌دانید بدعت چیست، یا... الخ. مثل بحث ازدواج است. ازدواج در همه‌ی روزها مستحب است؛ اما برای میمون و مبارک‌تر شدنش، در ایام خاص ازدواج می‌کنند. مثل عید غدیر، سیزدهم رجب و امثالهما. پیرامون روایات وارد شده در رابطه با چهل روز هم چندتایی پیدا کردم. متاسفانه دسترسی به هیچ‌کدام از نرم‌افزارهای جامع ندارم که سرچ کنم و گشتنش سخت است. ضمن اینکه در مورد اصل تاثیر عدد "چهل" روایات بسیار زیادی هست، اما تا حدود زیادی از بحث خارج می‌شود. ضمن اینکه در بین این‌ها هم چندتایی برای مثال از تاثیر نفس عدد چهل آورده شده است؛ نه اثبات چلّه. این صحبت را در نظر داشته باشید: «دوران تکفیر و رمی گذشته است... بهتر است با منطق‌تر باشیم.»
در مورد "متواتر" بودن احادیث، صاحب نظران دو نظریه داده‌اند. اولی این است که موقعیت یا تعداد راویان طوری باشد که تبانی بر سر مسئله‌ی مذکور محال باشد. یا اینکه خبری‌ست که به خودیِ خود اثبات یک موضوع را کند و به واسطه‌ی آن خبر[ها] یقین بر مسئله‌ای حاصل شود. بحثی که من کردم، با نظر به حالت دوم بود؛ این اشکال گیری شما با توجه به سطح تحصیلاتتان، به نظرم عجیب آمد. گرچه معمولاً در ذیل تعریف دوم به عدم تبانی هم توجه خاصّی می‌شود. در مورد روایات اربعین هم این حالت هست؛ چرا که یقین حاصل می‌شود، و توافقی هم بین راویان در کار [و عملاً‌ مقدور] نبوده است. توجه بفرمایید:
و اذ واعدنا موسی اربعین لیلة...الخ. أو: فتمّ میقات ربه اربعین لیلة... .
یا در باب چهل سال: یا: فانّها محرّمة علیهم اربعین سنة یتیهون فی الارض. حتّی اذا بلغ اشدّه و بلغ أربعین سنة قال ربّ اوزعنی ان اشکر نعمتک الّتی انعمت علیّ. یا در کافی از ابوجعفر علیه السلام: اذا إتَت علی الرّجل اربعون سنة قیل له: خذ حذرک فانّک غیر معذور.... .
در خصال صدوق هم: انّ العبد لفی فسحة من امره ما بینه و بین اربعین سنة فاذا بلغ اربعین سنة اوحی اللـه عزوجلّ الی ملکیه انّی قد عمّرت عبدی عمراً فغلظا و شدّدا و تحفّظا و اکتبا علیه قلیل عمله و کثیره و صغیره و کبیره.
و در سفینة البحار: اذا بلغ الرّجل اربعین سنة و لم یتب مسح ابلیس وجهه و قال: بابی وجهه لایفلح.
و در بحار روایت شده است از امام صادق: فبقی آدم اربعین صباحاً ساجدا یبکی... .
و در اکمال الدین هم: فبکی آدم علی هابیل أربعین لیلة.
و همچنین در بحار است: اذ هبط علیه جبرئیل فی صورته العظمی قد نشر اجنحته حتی اخذت من المشرق الی المغرب. فناداه یا محمد العلیّ الاعلی یقرأ علیک السلام و هو یامرک ان تعتزل عن خدیجة اربعین صباحاً. فشقّ ذلک علی النّبی صلی اللـه علیه و آله و سلّم و کان لها محبّا و بها وامقا. فاقام النّبی صلّی اللـه علیه و آله و سلّم اربعین یوماً یصوم النّهار و یقوم اللیل...الخ.
و قال رسول اللـه صلی اللـه علیه و أله و سلّم: مَن اخلص لله اربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه.
حدّثنا علی بن موسی الرضا عن أبیه عن جدّه عن محمد بن علی عن ابیه عن جابر بن عبداللـه عن علیّ قال: قال رسول اللـه صلی اللـه علیه و آله : ما أخلص عبد للـه اربعین صباحاً الّا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه.
در بحار به شکل ما اخلص عبد لِله اربعین یوما...الخ.
در سفینة البحار هم به شکل ما اخلص عبد لِله اربعین یوما...الخ.
و روایت عده الداعی مرسلا من رسول الاکرم: من أخلص لِله أربعین یوماً فجّر اللـه ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه.
و روایة الکافی من ابن عیینه عن السندی عن أبی جعفر علیه السلام، فقال: ما اخلص عبد الایمان باللـه اربعین یوماً...الخ.
أو قال:‌ما أجمل عبد ذکر اللـه أربعین یوماً الّا زهّده اللـه فی الدّنیا و بصّره داءها و دواءها و اثبت الحکمة فی قلبه و أنطق بها لسانه.
در ج2 احیاء العلوم هم: قولُ رسول اللـه: من اخلص لله اربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه.
در ج4 احیاء العلوم عامّه هم: قال رسول اللـه: ما من عبد یخلص لله العمل اربعین یوما الّا ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه.
و همچنین در صفحه 191: من زهد فی الدنیا اربعین یوماً و اخلص فیها العبادة اجری اللـه ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه.
همچنین: و خمّرت طینة آدم بیدی أربعین صباحاً. (یا به نقلی دیگر: انّ اللـه خمّر طینة آدم بیده أربعین صباحاً).
یا: فمِن التّراب کوّنه و اربعین صباحاً خمّر طینة لیعبد بالتخمیر أربعین صباحاً باربعین حجابا من الحضرة الالهیه، کلّ حجااب هو معنی مودع فیه، یصلح به لعمارة الدنیا و یتعوق به عن الحضرة الالهیه و مواطن القرب... الخ.
طولانی شد! یاعلی.

سلام.. 1.خطاب به همون دوستان که اینجا اون مسأله رو مطرح کرده بودند می گفتید نه خطاب به من 2.کامنت خادم الزهراء(س) همین پایین است {پنجشنبه 20 دی 1386 ساعت 13:05} ملاحظه بفرمایید و بعداً اتهام روانه کنید ایشان چند مسأله را مطرح کردند که یکی اش زنازاده بودن این ملعون بود و در آخر هم یک روایت درباره کذب آوردند بنده هم یک کلمه گفتم علی الکذابین لعنت الله! 3.کامنتهای این پست را بدلیل اینکه در اواخر صفحه قرار گرفته بعید می دانم خادم الزهراء(س) ببینند جهت دیدن مطالبی که خطاب به ایشان گفته اید بهتر است در پست اخیر یک کامنت بگذارید و ارجاع بدهید که ذیل پست (شخصیت پرستان کم شخصیت) به شما نکاتی گفته ام تا ایشان بخوانند و عنداللزوم جواب دهند 4.در حالی که انحرافات مهمه مولوی بالخصوص و مکتب عرفان بالعموم از خط اصیل اسلام وجود دارد نزاع بر سر حلال زادگی و حرامزادگی او خروج از اولویت شناسی است شما همان کامنت ایشان را بیاورید و عبارت زنازاده و سایر توهین ها را حذف کنید و به بقیه مطالب که نکات علمی دارد جواب دهید 5.درباره تمرین نفس و خو گرفتن و مثال مسواک و... فعلاً عرضی نمی کنم چون این مسأله به یکی از مهمترین چالش های مکتب عرفان و انحرافات عمیقه آن برمی گردد (بحث طریقت و رابطه آن با شریعت) و اگر اینجا واردش شوم بعید می دانم حق مطلب ادا شود احتمالاً هم طبق معمول شما، یکسری مطالب درستی می آورید ولی چون دقت تامّ در ارائه و نتیجه گیری ندارید نتیجه غلط می گیرید و مطلب ذبح می شود این را اگر تمایل داشتید در دیدار حضوری مطرح کنید تا عرض شود خدمت تان 6.اما عجیب اینجاست که شما درباره روایات مربوط به مراقبه چهل روزه، ماشاءالله تا توانستید روایت بی ربط آوردید و استناد کردید اول اینکه درباره تواتر، تعریف عجیبی کردید که بعید می دانم خودتان هم متوجه شده باشید حرفتان چه ملازمه باطلی دارد شما ظاهراً فراموش کردید که در تعریف تواتر، آنچه شما به عنوان معنای اول گفتید، در طول معنای دوم مطرح می شود نه در عرض آن و دو تعریف مستقل نیست اهالی علم الحدیث، تواتر را اساساً حالتی می دانند که از کثرت روات در طبقات مختلفه حاصل می شود که بخاطر عدم امکان تبانی کذب و کثرت طرق و وجوه عقلاییه دیگر، یقین حاصل می شود بر صدور خبر.. متوجه هستید که؟ این در طول آن است نه در عرض! این اولاً و ثانیاً اینکه آن یقینی که گفته اند منظور یقین شخصی نیست بلکه یقین نوعی است یعنی طرق به حدی فراوان باشد که نوع انسانهای عاقل، یقین نمایند نه اینکه یک فردی مثلاً با ساده لوحی به صرف رسیدن یک خبر با یکی دو راوی جاعل، یقین نماید! اگر این قید "نوعیت" را در تعریف نیاورید همه اخبار آحاد کذب هم ای بسا متواتر شوند چون بالاخره برای هر خبری ولو با یک راوی، می توان فرض کرد فرد ساده لوحی را که به صدور آن یقین کرده است این در حالی است که متواتر به امثال حدیث غدیر می گویند که در هر طبقه ای دهها راوی آن را نقل کرده اند و نوعاً یقین آور است نه احادیثی با چند طریق معدود آن هم ضعیف و محدود به یک طبقه! با این حساب، تکلیف احادیث متواتر!ی که درخصوص اعمال روحی در چهل روز ادعا کردید و ذیلاً آوردید معلوم است چرا که اولاً بسیاری از آنها اصلاً ربطی به اعمال روحی چهل روزه مورد ادعای شما ندارد مثلاً درباره عمر چهل ساله و تخمیر گل آدم در چهل روز و آوارگی چهل ساله بنی اسرائیل (بماند که این آیه بود و نه روایت) و امثال اینهاست که تکلیفش معلوم است خوب بود از روایات مربوط به اینکه مثلاً شارب الخمر تا چهل روز نمازش قبول نیست و امثالهم هم شاهد می آوردید! اینجاست که من تأسف می خورم و نمی دانم در برابر شدت دقت شما چه عرض کنم! من اصلاً نمی خواهم شما را بر یک عیب نفسانی ملامت کنم لکن چون مسأله دین در میان است و این بی دقتی های شما موجب خطرات فراوان می شود مداماً تذکر می دهم و خواهش می کنم که دقت تان را بالا ببرید لکن شما دلسوزی برادرانه حقیر را به هیچ می گیرید و ثانیاً سند اینها محل حرف و کلام است و خالی از مناقشه نیست ما برای همین از شما خواستیم که چند روایت معتبر و موثق (و نه لزوماً متواتر) درباره اینکه خوب است انسان چهل روز مراقبه کند و امثالهم بیاورید که زحمت نکشیدید البته من از شما ممنونم که وقتی نتوانستید روایات مورد ادعای خود را با آدرس و سند دقیق، نشان مان بدهید گفتید امکانات سرچ ندارم و بسان آن رفیق شفیق تان، ما را از اخلاقیات عارفانه و فحاشی عاشقانه خود بهره مند ننمودید! همین خودش کلی است! بهرحال ممشای ما مشخص است و شما بهتر از دیگران می دانید که اگر چیزی با سند معتبر و نه از سر و کله فلان جاعل و بهمان کذاب به دست ما برسد و حاوی هدایتی از معصوم باشد روی چشم ماست و سایر مطالب مخصوصاً آنها که از سطل عاشقال!ها بیرون آمده به درد استناد در فهم دین نمی خورد و همان آشغالدانی به آن اولی است شما هم همان ادعایی که کردید را اثبات کنید: (متواتراً ما در مورد اعمال روحی در چهل روز حدیث داریم) 7.درباره رجاءاً هم جای تأسف است چرا که صرفاً ادعای شماست افرادی که در این زمینه مطالبی نوشته اند عمدتاً روی این مسأله، به ظاهر ِ قصد ورود و قطع سخن گفته اند نه قصد رجاء و احتمال! در همین وبلاگستان چند نمونه سراغ دارم اما شما می توانید به همان پست آن رفیق تان و کامنتهای بنده و جوابهای ایشان مراجعه کنید تا ببینید ادعای ایشان قطع است نه رجاء 8.دوران تکفیر و رمی گذشته!؟ دست شما درد نکند! مگر نه اینکه «این دوران دوران قرآن است»!؟ خب قرآن که دهها نمونه تکفیر و رمی دارد! دقت بفرمایید برادر.. موفق باشید

مکتب وحی دوشنبه 8 بهمن 1386 ساعت 19:22 http://kbb.parsiblog.com

سلام.
من تا اونجایی که خاطرم بود، روایت اینطور بود. حالا دو حالت داره. یا اینکه ما اشتباه کردیم، که ادعایی نداریم. انسان جائز الخطاست. و چه بسا من تو خاطرم طور دیگه ای مونده بود، چون زمان سابق این روایت رو دیده بودم. حالت دومش هم اینه که روایت دیگه ای این رو گفته و شما طبق سند دیگه ای اینطور دارید میگید. همونطور که خودتون خوب می دونید در برخی موارد ما به تعبیرات مختلف روایت داریم. همین چند روز پیش داشتم پیرامون تاثیر عدد چهل با روح مطالعه ای می کردم، بیشتر از پنج شش مورد روایت پیدا کردم که اصل مطلب یکی بود، اما به تعابیر مختلفه از ائمه آورده شده بود که تضادی هم با هم ندارند. ضمن اینکه بنده به خاطر کمبود وقت نتونستم بیام سر بحث. انشاءاللـه اگر فرصتی دست داد، با اونهایی که مشکل دارند صحبت می کنیم. ولی بعضی موارد ایرادگیریها در وبلاگهای امثال شما اونقدر عجیبه، که انسان نا امید میشه از صحبت. مثل همین ایرادی که به چله کلیمیه گرفتید و اون رو بدعت فرض کردید، در حالی که متواترا ما در مورد اعمال روحی در چهل روز حدیث داریم. نمی دونم شما فکر کردید چله کلیمیه یعنی اینکه یک دایره بکشیم در یک غار دور افتاده و چهل روز با یک بادام سر کنیم؟! نخیر! چله کلیمیه یعنی اینکه اعمالی رو که در اون چهل روز از سوی معصومین وارد شده رو فرد انجام بده و در انجام اونها استقامت داشته باشه تا این باعث تعالی روحش بشه. کجاش بدعته من که نفهمیدم. گیر الفاظ نباشید. اینکه چون می گویند «کلیمیه» بدعته؟ حالا شما بگویید «خلیلیه»! مهم اون اعماله، نه اسمش! مثل اشکالی که می گیرند و می گن صوفی در الفاظ ائمه اینطور است. بله! ائمه مذمت کرده اند، ما هم مذمت می کنیم و کسی که مذمت نکند باید به خودش شک کند. اما کدوم صوفی؟ آیا به هرکسی که مردم بهش گفتند صوفی، باید تهمت ضد اهلبیت بودن زد؟ این لفظ روی هرکس که بیاد، یعنی او جهنمیه؟ این لفظ به خودی خود ارزشی نداره! اون عمل فرده که سرنوشتش رو مشخص می کند. یعنی اگر یک صوفی منحرف رو بهش بگیم فقیه، بهشتی میشه؟ یا اینکه اگه به یک فقیه بگیم صوفی، جهنمی میشه؟‌این حرفها نیست عزیز من! این ها همه اصطلاحه. حدیث شناس اگه باشید متوجه این مطلب می شید که صوفی ای مورد مذمت اهلبیت قرار میگیره که رفتارش بر اساس ثقلین نباشه. نه اینکه کسی دنبال اصلاح نفسش باشه، ، بر اساس روش و مرام اهلبیت عمل کنه، و ریز ریز حرکات و سکناتش مخالف رویه معصومین نباشه، دقیقا بر اساس شریعت حرکت کنه، در عین حال مردم هم بهش بگن صوفی، این میشه جهنمی؟ آیا این همون صوفی هست که منظور اهلبیته؟ نه عزیز من. صوفی منظور اهلبیت همینهاییست که سردسته شون بلد نیست قرآن بخونه. منظورشون همین افرادیه که از دین یک سبیل فهمیدند و یک دلق و خانقاه! یک مشت بدعت وارد دین می کنند و خمس رو به بهانه های واهی حذف کرده اند. اینها منظور اهلبیتند. اونهایی منظور اهلبیتند که معتقدند طریقت و شریعت جداست. فقیه احترامش جای خود (گرچه هیچ احترامی برای فقهای بزرگوار قائل نیستند) اما برای طریق باید کس دیگه ای را اختیار کرد. اینها منظور امام رضا هستند. حالا اگر من به شما بگم صوفی، مشمول اون حدیث میشید؟ نه آقا جان! شما رو با اعمالتون می سنجند، چه بسا کسانی لفظ صوفی برشون نباشه، ولی صوفی باشند! و چه بسا کسانی که لفظ صوفی برشون هست، ولی صوفی نیستند در اصل. روی این حسابه که ما میگیم حقیقت عرفان و تصوف یکیه. توجه فرمودید؟ یعنی کسانی که با نیت پاکی وارد فرقه های تصوف میشن، به نیت تقرب و با دلی صاف، به همون غرضی وارد شده اند که عارفان سالهاست دارند اون راه رو طی می کنند. (نگید عرفا فلانند. برای لحظاتی هم شده بی طرف باشید) درسته که عملا راه تصوف منحرفه، اما اون حقیقتی که بسیاری براش دور هم جمع شدند و صوفی شدند، چیز خوبیه. حیف که راه رو نفهمیدند. گرچه باید تحقیق کنند و در حالت عادی عذری ندارند و باید متوجه بشن. (گرچه در برخی موارد بعدا حقیقت رو می فهمند، اما تعصب مانع میشه که قبول کنند) متوجه شدید منظور ما از حقیقت عرفان و تصوف یکیست چی بود؟ متاسفم برای اونهایی که به جناب قاضی میگن صوفی! کسی که در نجف زبانزد بود به تلاش در انجام مستحبات و ترک مکروهات و پشت سرش می گفتند این می خواد ریا کنه که انقدر پایبند به این چیزهاست! و باز متاسفم برای کسانی که فکر می کنند او از انگلیسی ها نونش تامین میشده! و این درحالیست که مرحوم علامه طهرانی که بزرگ شده این مکتبه، وقتی مشکل چشم پیدا میکنه و باید عمل کنه، بلیت براش میگیرن و از کانادا می فرستند تا بره اونجا عمل بشه، این پیشنهاد رو رد می کنه و میگه: من در بیمارستان متعلق به علی بن موسی الرضا چشمم را مداوا می کنم، و حتی اگر کور شوم، به خارج از کشور نخواهم رفت. و عمل کرد و خوب شد... خدا رحمتش کنه.
سرتون رو درد آوردم. یاعلی.

سلام... بنده تاکنون فرصت نکرده ام پست شما رو در مورد یکی بودن تصوف و عرفان بخونم فلذا عرضی نداشتم در خصوص پست تان اگر بعدها فرصتی شد و مجالی ای بسا بخونم و نظر بدم اما تاکنون مجال نبوده است و نظری نداده ام با این حساب، تعجب کردم از توضیح مفصل تون درباره پست و اینکه منظورتون در آن چه بوده است! البته بنده درباره تصوف و عرفان معتقدم یک چیز هستند و البته دو روی یک سکه که شیطان ضرب کرد تا با این سکه تقلبی، مردم را از سکه اصل (دین) باز دارد لکن این مطلب را به شما ذیل پست تان نگفته ام و متقابلاً انتظار توضیح درخصوص آن را نداشتم.. درباره اشخاص هم فعلاً عرضی نمی کنم چون مشکل ریشه ای تر از این حرفهاست و با تصحیح قاضی و لاله زاری و فلان و بهمان، ریشه مطلب درست نمی شود یک نمونه اش همین جریان چله کلیمیه! شما ادعا می کنید درباره اعمال روحی در چهل روز، روایات متواتر داریم! ظاهراً شما یا متواتر را در اصطلاح علم حدیث دقیقاً نمی شناسید و بر تعداد روایات این مورد اشراف ندارید یا عمداً دروغ می بندید (که بنده بعید می دانم از شما این فرض اخیر را) چون مطلب چنین نیست.. به چند عدد روایت ضعیف السند که دلالت روشنی هم ندارند که متواتر نمی گویند عزیز دل برادر! خب همین کارها را می کنید که ما می گوییم و علی الاسلام السلام! آخر با این سطح دقت تان و نسبت دادن های آبکی، ما به شما چه بگوییم؟ بعد هم می گویید انسان جائزالخطاست! برادر من این نمی شود که شما هر چه توهم کردید به دین نسبت دهید و بعدش هم بگویید جائزالخطایم! ضمن اینکه بر فرض اگر روایاتی بی خدشه و موثق یا مستفیض (و نه لزوماً متواتر) در این مورد داشتیم حداکثر می شد نتیجه گرفت فلان عمل مذکور در روایت اگر چهل روز انجام شود خوب است نه اینکه به خصوص از اول ذی القعدة تا ده ذی الحجة باشد همین خصوصیت دادن هاست که بدعت می سازد وگرنه می خواهی مراقبه کنی خب از ۱۳ ربیع الثانی شروع کن و به ۲۳ جمادی الاولی ختم! یا اصلاً چرا ختمش می کنی؟ کلاً مراقبه کن و همیشه خود را ملتزم به خیر کن! چرا بدعت می سازی؟ چرا به عدد چهل یا اول ذی القعدة ملتزم می شوی؟ این خصوصیت را از کجا آورده ای؟ کدام روایت موثقه داریم گفته باشد از اول ذی القعدة تا ده ذی الحجة چنین و چنان کنید؟ به همان پسرک نادان گفتم این بدعت فرقه اویسیه است گفت عرفان امیرالمؤمنین است اما دریغ از یک روایت موثقه از امیرالمؤمنین(ع) که نشان مان دهد بلکم ما هم از جهل به در آییم! خب یک روایت نشان دادن که مؤونه ای ندارد چرا ایشان فرار کرد؟ چرا توهین کرد؟ جز اینکه دید اگر پای بحث و آوردن سند موثق بیفتد باطلش رسوا خواهد شد و بهترین راه فرار از رسوایی این است که یک توهینی بپرانیم و طرف را تحقیر کنیم فراراً من الحقیقة؟!

مکتب وحی یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 18:45 http://kbb.parsiblog.com

سلام.
کدام دلیل نقلی و عقلی که عرفا ازش فرار می‌کنند؟! نام ببرید خب! البته بله.. اگه می‌خواید خودتون بگید و نتیجه بگیرید و بر علیه افراد استفاده کنید... بله. اما اگر بی‌طرفانه به قضیه نگاه کنید حرکت اونها تضادی نداره. ضمن اینکه اون «فاعل و مفعول .... و دقیقا بر خلاف محتوای کلام معصوم...» نفهمیدم منظورتون چی بود.

سلام.. منظور از این جمله اخیر همون جابجا کردن فاعل و مفعول در تفسیر اون روایت بود یادتون هست شما گفته بودید در روایات داریم کسی که به غیر علی(ع) بگه امیرالمؤمنین این آدم گوینده، چنین و چنانه؟ در حالی که در روایت دقیقاً برعکس بود در روایت میگه کسی غیر از علی(ع) نام امیرالمؤمنین روی خود بگذاره و حاضر بشه دیگران به او چنین خطاب کنند... شما به راحتی و مثل آب خوردن، جای فاعل و مفعول (گوینده و شنونده) رو عوض کردید و نتیجه مورد نظر خود رو از روایت درآوردید! من هم ابراز تأسف کردم که کسی با این حد دقت که جای فاعل و مفعول رو بهم می ریزه، ادعای دین شناسی هم کنه! تازه به این هم اکتفا نکنه بلکه درباره رابطه عرفان با دین هم نظر بده (لابد عرفان رو هم با همون دقت شناخته که دین رو) درباره دلیل عقلی و نقلی هم صحبت فراوانه و در وبلاگ سابق و لاحق دهها مورد عرض کرده ام اما اونچه که مدنظر من در کامنت قبلی بود فرار از بحث و گفتگوی طرفینی بود که خب دوستان شما در این زمینه بسیار پیشتاز هستند! هر وقت ما گفتیم بیایید دو کلمه حرف حساب بزنیم و حق و ناحق رو از هم تفکیک کنیم و روی ادلّه با هم گفتگو کنیم هرکدام به نحوی فرار کردند! موفق باشید

مکتب وحی جمعه 5 بهمن 1386 ساعت 17:39 http://kbb.parsiblog.com

سلام.
اون کنایه نبود و حقیقت بود. شما در راهی داشتید قدم میگذاشتید که به نفعتون نبود و مورد رضایت حضرت هم ایضا. اما این طور فکر می کردید که کار درستیه. من هم گفتم خدا همه مون رو هدایت کنه. بحث هدایت هم لحظه به لحظه است و در مورد همه مون هم هست. فوجدک ضالا فهدی. اما شما چیز دیگه ای فرمودید. چیزی فرمودید که حضرت اباعبداللـه در مورد یزید فرمودند. نمی دونم خودتون رو حسین فرض کردید یا ما رو یزید؟!

سلام.. تعیین اینکه چه چیزی مورد رضایت حضرت هست و چه چیزی نه، با خیالبافی افراد متفرقه نیست! ملاک و معیار دارد و نام آن ملاک و معیار هم این است: (براهین عقلیه و ادله نقلیه) ! همان چیزی که بسیاری از همفکران تان عمیقاً از آن خائف و گریزان هستند چون می دانند اگر پای آن بیفتد، رسوایی اهل ضلالت، حتمی است ضمن اینکه صرف هدایت خواستن برای کسی نه تنها بد نیست که خیلی هم خوب است من هم برای شما چنین چیزی را می خواهم خدا هدایت تان کند و از ضلالت نجات تان دهد لکن وقتی من محض اطلاع رسانی به کسانی که ولو یک کامنت در وب حقیر داشته اند به آنها اطلاع رسانی می کنم و در مقام هدایت و بحث و امثالهم نیستم واقعا چه جایگاهی دارد این سخن آنهم از موضعی مغرورانه!؟ ضمن اینکه بنده نگفتم شما یزید هستید یا بنده معاذالله امام حسین! بلکه صحبت سر بی دقتی در نقل احادیث و ضعف ممشای دین شناسی بود که مایه تأسف بود آیا واقعاً انکار دارید که اگر کسی در مقام تبلیغ دین، مکرراً مسامحه کرده و با بی دقتی خود موجب شود فاعل و مفعول بهم ریخته و نتیجه گیری هایی دقیقاً برخلاف فحوای کلام معصوم حاصل شود و اسلام، وارونه و مقلوبه شود باید بر اسلام گریست و علی الاسلام السلام گفت؟

حق جو جمعه 28 دی 1386 ساعت 10:18

بسم الله و بالله و علی مله رسول الله
بدون سلام آغاز میکنم
جناب امیر آقا. حقیرهمان کسی هستم که در پست شخصیت پرستان کم شخصیت یادی از چتی که با شما کرده ام میکنید و عناوینی چون <خشمناکان محترم >< کسی که از حقیقت فرار میکند>< هوچیگر><زبان آدمیزاد سرش نمی شود>
<شخصیت پرست> به بنده داده اید.
سوال اول این هست که واقعا یک همچنین شخصیتی در خاطر شما از حقیر به جای مانده است؟
بنده میدانم که مقامِ بحث دو طرفی با مقامِ نگاشتن یک متن در وبلاگ بسیار متفاوت است و هر کدام اقتضائات خاص خود را دارد . حال اگر مایل هستید در این فضا پرسش ها را به یاری خداوند متعال مطرح خواهم کرد.
یا علی

ولی بنده سلام می کنم چرا که سلام در بحث دو طرفی، موجب اعتلای شأن خود فرد است و خودتان هم متذکر شدید که مقام بحث دو طرفی با مقام...الخ! سلام علیکم و خوش آمدید و اما بعد: اولاً بنده یقین ندارم شما همان فرد باشید اما خب "فعلاً" فرض رو بر همین می گذارم در پاسخ پرسشتان نیز باید بگویم بله و بلکه بدتر! شما انکار ندارید که آن شب، خشمناک بودید و این در مطالب تان واضح بود همچنین محترم بودن خود را نیز حکماً رد نمی کنید! مسلماً هم از حقیقت فرار کردید چون چندبار به شما با ادله وافی و براهین کافی گفته شد اما وقتی دیدید دلایل، محکم و غیرقابل ردّ است بی شرمانه گفتید: (من فلان علم را نخوانده ام که حجاب راه شود) !!! یعنی حاضر شدید عالماً عامداً پای در راهی گذارید که خودتان هم می دانستید بطلان آن، با ادله علمی ثابت است و باید علم را قربانی کنید تا راه باز شود! هوچیگری تان هم کاملاً در پست، تبیین شد که چه بود و همچنین نفهمیدن تان زبان آدمیزاد را! بهرحال اگر مطالب آن شب را رد می کنید که چه بهتر وگرنه باید به عرض برسانم که شخصیت مخاطب بحث من در آن شب، دقیقاً همانی بود که گفتم و بلکه بدتر... و اما درباره پرسش های بعدی تان، بنده هیچ مانعی ندارم از طرح پرسش شما {هرچه باشد} لکن پاسخ به پرسش، منوط به رعایت حدود و آداب پرسش است مثلاً پرسش غیرمؤدبانه، ممکن است بی پاسخ بماند و همچنین اگر مثل آن شب بخواهید برای من نام فلانی و بهمانی ردیف کنید ممکن است بنده پاسخ ندهم و... یاعلی

مکتب وحی سه‌شنبه 25 دی 1386 ساعت 17:31 http://kbb.parsiblog.com

عیبی ندارد... ما به خدا می سپاریم کنایه ها را ...

عجب! کنایه ما به شما این همه دردآور است اما کنایه شما به ما موردی ندارد!؟ یادتان می آید وقتی صرفاً جهت اطلاع دوستان پارسی بلاگی و غیرهم از آدرس جدیدم در وبلاگهای شان کامنت می گذاشتم و آدرس جدید را اطلاع می دادم و در وبلاگ شما هم کامنت گذاشتم چه جوابی حواله من کردید؟ ما هم به خدا سپردیم همان موقع! موفق باشید و بادقت در امر دین و دنیا.. یاعلی

مکتب وحی دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 21:08 http://kbb.parsiblog.com

سلام.
وه! اینجا چقدر به ما چیز گفته اند! این که من کامنت ها رو رسیدگی نکردم، فقط و فقط به خاطر اینه که سرم این چند روز خیلی شلوغه. همین! کامنت ها رو هم همه رو خیلی خلاصه پاسخ دادم و جای شبهه شده دوباره؛ واسه همینه ایضا. هیچ وقت هم خودم رو علامه فرض نکردم و الباقی رو نعوذ باللـه نفهم. همه شما انشاءاللـه سوادتون از من بالاتره؛ من کوچیک دوستان هستم. فعلا یاعلی.

سلام.. و علی الاسلام السلام.. یاعلی

امیر یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 11:50

به نام خدا.سلام.با عرض پوزش از مومنان وغیر عارفان که به خاطر اثبات(دین برابر نیست با عرفان)که مثل اثبات۱برابرنیست با ۲راحت و بدیهی است وقت عزیزشان را گرفتم.شاید بد نباشد که چندی از پاسخ های بی ربط مکتب وحی را که به بنده در کامنت هایش داده اشاره کنم.البته فقط همان دو کامنتی که ظاهر کرده.همچنین به این که بنده روز بیستم کامنتی برای دوست مزخرفش که تمام دین را عین شرک می داند و مانند ابوسفیان موحدین را کافر به خدامی داند(که البته کافر به بت ها درست است) نوشتم لکن نمی دانم چرا پیام را ظاهر نکرد گرچه پیامی از روز بیست ویکم را ظاهر کرده.و اما مکتب وحی.در وبلاگش نوشته:(حقیقت عرفان و تصوف یکی‌ است و آن ادراک شهودی ذات اقدس حق و کشف خفیّات عالم وجود با بصیرت قلبی و علم حضوری است)بنده نوشتم:(خوب است اعتراف کردید حقیقت عرفان و تصوف یکیست وآن درک شهودی ذات حضرت حق!!!و...است.)وبعد می گویم درک شهودی حضرت حق،توهمیست که عین شرک است.جالب است دقیقا به همان چیزی که گفته تکیه کردم و جوابش را دادم.می گوید:(بله حقیقت عرفان و تصوف یکیست.ادامه ی این جمله را نخواندید مگه)جالب است دقیقا اشکال همان اشتراکی که خودش اشاره کرده را برایش گفتم وباز معلوم نیست چه توهمی به او شده که خود را صاحب نظر و بنده را گمراه می داند.در کامنت دیگری نوشتم:(به لطف خدااین انسان ها(عرفا)طوری عقلشان ربوده شدکه هواسشان نبودکه به دروغ ادعای مسلمانی می کرده اندولذابرای حفظ آبروهم که شده نبایدبرخلاف جملات معصومین صوفی بودن راخوب بدانند)جواب می نویسد:(بر فرض که عرفا کافر شما چرا اینقدر خوشحالید)عجیب است شک هم نمی کند که شاید بنده به خاطر کفر عرفا وتاثیرشان در جامعه ناراحت باشم صراحتا می گوید شما چرا اینقدر خوشحالید.نمی دانم از این که عبارت لطف خدا را به کار بردم به او توهم شد که خوشحالم یا...نمی دانم چطور حس کرده که بنده خوشحالم که این طور باصراحت می گوید و دلیلش را هم می خواهد.به ۳۱۳یار امام اشاره می کنم حداقل به جای آن که بگوید مثالت جالب نبود هر چند قابل تامل است می گوید امثال من وشما نمی توانیم تعیین تکلیف کنیم برای آقا.نمی دانم از کجا این توهم به او دست داده که حقیر دارم برای آقا تعیین تکلیف می کنم.اشاره به احادیث هم در نظر عرفا احتمالا می تواند امرونهی باشد برای آقا.برادرمان آقا جواد در کامنتی همان بیت مزخرف از مولوی را می آورد و می گوید آیا این بیت از مولوی نیست؟می گوید بله از مولویست و بعد به عادت عرفا به او توهم می شود که مخاطبش کم علمست و او علامه.می گوید:( اما این یک سوال کوتاه شما کلی جوابش مفصله. ولی اجمالا من یه چیز می گم، شما برید روش فکر کنید. امام صادق علیه السلام فرمودند: هرکس به غیر حضرت علی بگوید امیرالمومنین، ولد الزناست. خود حضرت هم در مجلسی به منصور فرمودند: یا امیرالمؤمنین! (سندهای این دو روایت کاملا صحیحه). به نظر شما اینجا امام صادق برای چه به منصور اینگونه خطاب کردند؟!)
نمی دانم این که امام به خاطر حفظ جان که مگر در مواردی از مهم ترین واجبات است این گونه بفرمایند چه ربطی به بیت مزخرف مولوی که قرن ها بعد از مرگ عمر می زیسته دارد؟!!این مثالی که این جناب آورده فقط شک در دل بی علمان می اندازد وجالب است آن را برای جواب این سوال می آورد و دیگران را هم بی علم فرض می کند.

سلام.. وقتی به موضوع امام صادق(ع) و منصور اشاره کردید رفتم وبلاگ این جناب و...! هنوز شگفت زده هستم آخر چطور ایشان با این سطح دقت شان اینقدر راحت جرأت می کنند درخصوص مسائل دینی اظهار نظر نمایند و نام خود را مکتب وحی بگذارند!؟ همان نامی که در یکی از کامنتها بود (مکتب وهم) ظاهراً انسب به حال ایشان است وگرنه چه جایی دارد که روایتی را تا این حد تحریف کرده و دقیقاً بر عکس معنایش تفسیر نمایند!؟ آیا از خدا نمی ترسند؟ از جهنم نمی ترسند؟ آیا ایشان {کذب علی الله و الرسول و الائمة} را مبطل روزه و از گناهان کبیره نمی دانند که اینقدر با مسامحه و بی دقتی با روایات برخورد می کنند!؟ عجیب است واقعاً... البته شاید خیلی هم عجیب نباشد! وقتی ابوحمزه موافق عرفان باشد لابد... توضیحاً جهت اطلاع رفقا عرض می کنم که در روایات ما آمده است: خداوند، لقب {امیرالمؤمنین} را مختص علی بن ابی طالب علیه السلام قرار داده و هرکس غیر ایشان، این نام را بر خود بپذیرد کافر و مفعول لواط و... است نه کسی که دیگری را به این نام خطاب کند بدلیلی مثل تقیه و امثالهم... براستی چرا ایشان اینقدر ساده، جای فاعل و مفعول (خطاب کننده و خطاب شونده) را خلط کرده اند؟ اگر ممشای ایشان در شناخت مکتب وحی، به همین دقت باشد که یک نمونه اش چنین است وای بحال سایر شناخت های شان و علی الاسلام السلام و علی مکتب الوحی السلام و...

امیر شنبه 22 دی 1386 ساعت 18:07

البته بنده به خاطر این که گفتم پیام را به این دلیل ظاهر نمی کنند از مکتب وحی حلالیت می طلبم چون از این موضوع مطمئن نبودم و از کامنت هایم دراین پست به هیچ وجه پشیمان نیستم حرف هایم را در کامنت قبل هم پس نمی گیرم جز این که با صراحت گفتم او به این دلیل پیام را ظاهر نمی کند.

امیر شنبه 22 دی 1386 ساعت 14:54

به نام خدا.سلام.جناب خادم الزهرا چه انتظارهایی دارید از عرفا(پاسخ دلایل).این جناب پستی رو در وبلاگش نوشته ودر اون وجود عزیز امام صادق(ع) رو عارف معرفی کرده.چند کامنت برایش نوشتم(درپست عرفان یا تصوف؟!)ش و درپاسخ گفت تو می خواهی خلق الله رو از راه به در کنی.وقتی هم در جواب نوشتم اشتراکات عرفان وتصوف عین شرک است که شما تبلیغ می کنید پیام را ظاهر نمی کنند چون درآن پیام دلایل مشرکانه بودن اشتراکاتشان را نوشته ام آن هم با احادیث معتبر.وقتی هم می گویم آقای فلانی که این طورگفته اند لازم نبود که این را بگویند(منظورم این بود که این که این آقا گفته اند و تو هم به عنوان ارزش در وبلاگت نوشتی ارزش نیست)درجواب می گوید تو به آقای فلانی چه کار داری؟به جای آن که بگوید اشتباه کردم و برای جلوگیری از انحراف بقیه رویه ام راعوض می کنم.جایی می گوید(منظور ائمه همان صوفیان منحرف هستند)هرچه می گویم در احادیث صوفی به طور عمومی آمده و هیچ صوفی را مستثنی نکرده با لجاجت می گوید منظور ائمه صوفیان منحرف است.چطور است بگوییم منظور عذاب الهی برای کافران که درقرآن آمده کافران منحرف است نه هر کافری!

سلام.. یاعلی

مردنور شنبه 22 دی 1386 ساعت 10:08 http://moridenur.blogfa.ir

ارادت.بسیار ممنون.اما اینجا دو مورد سئوال پیش می اید:اول اینکه توان عقل و ورود او به حوزه ماورا خودش بحثی است و دوم اینکه فرمورده اید اثبات عقلی وجود خدا .حضرتعالی شراف به این امر دارید اثبات برای موضوعی است در یک برهه موجود نبوده بعد وجود شده و حال برای اثبات وجودی آن با ادله عقلی این ممکن اثبات میشود.اما در وجود حضرت عقل تعالی نفی و اثبات آنهم از دریچه عقل علی السویه است و تنها هنر عقل آنست که شبهات و غفلتها را برطرف کند در قالب برهان لذا این هم خودش شد بحث مستقل.مسئله این است امور ماورای وجود دارد که حتی اگر عقل هم نتوانست برای آن توضیح مقبولی پیدا کند دال بر نفی و انکار آن نیست.

تحیت.. ۱.بله بحثی است و می توانیم به موقعش وارد آن هم شویم ۲.اثبات برای هر موضوعی است که در وجودش شک وجود دارد یعنی تصور ما نسبت به بودن او، یک زمانی موجود نباشد و سپس ایجاد شود نه اینکه خود آن موجود یک زمانی باشد و بعداً موجود شود در حقیقت در فرمایش شما بین تصور و وجود خلط شده است ۳.نفی و انکار مال جایی است که دلیلی بر نفی و انکار وجود داشته باشد نه جایی که صرفاً ابهام در کار بوده و توضیح مقبولی برای مطلب مورد ذکر، یافت نشده است.. موفق باشید

مریدنور جمعه 21 دی 1386 ساعت 19:59 http://moridenur.blogfa.ir

ارادت.خوشحال میشوم حضرتعالی حجت عقل را بر اثبات امر ماورای عقول وحی و معجزه مکتوب فرمائید.

عرض شود که بعد از اثبات عقلی وجود خداوندی فوق تصور و محدودیت، سپس مواجه هستیم با انسانهایی که ادعا می کنند ما از طرف آن خدا آمده ایم و اوامر و نواهی او را آورده ایم و ما را به جهنم و بهشت و ادراکاتی ماورائی و مافوق عقل مان متذکر می شوند اینجاست عقل ما می گوید نشانه ای باید باشد که مدعی کاذب از مدعی صادق شناخته شود و معلوم شود چه کسی حقیقتاً فرستاده آن خداست و چه کسی دچار اوهام شده است *(فلیأت مستمعهم بسلطان مبین)* الطور آیه۳۸ اینجاست که از او خواسته می شود نشانه ای بیاورد بر صدق ادعای خود و نتیجتاً اگر خداوند بر دست او امری جاری نمود که تعلیمی و تعلمی نبود و قابلیت تکسب بشری نداشت و دیگران را از آوردن مثل آن عاجز نمود و سایر شرایط اعجاز را نیز داشت نتیجتاً ثابت می شود که او فرستاده حقیقی خداست که با عنایت ویژه الهی، این معجزه را آورده است و آنچه او بفرماید عین حقیقت و خواست خداست که توسط نماینده اش به ما می رساند.. موفق باشید

خادم الزهراء جمعه 21 دی 1386 ساعت 15:08

جناب مکتب وحی!
اولا بنده خانم نیستم و آقا هستم!ماشاءالله مکاشفات عرفانی انقدر در شما تاثیر گذاشته که از کامنتهای اشخاص هم برایشان جنسیت تعیین میکنید!فکر میکنم واضح است چه کسی قدرت تشخیص ازش سلب گشته است!
اما بنده قصد ضایع کردن برای اشخاص را دارم.بلکه قصد سب کردن برخی و لعن برخی را دارم.قصد تخریب شخصیت برخی از حرامزاده ها را هم دارم!
استعمال زنازاده جایی ممنوع است که ما یقین نداشته باشیم،اما درباره مولوی وقتی یقین بر زنازاده بودنش داریم چه ایرادی دارد او را به همین نام بخوانیم؟جز این است که ائمه اهل بیت نیز ابوبکر و عمر و بسیاری دیگر را زنازاده میدانستند و در احادیث عنوان کرده اند؟البته برای اهالی مکتب عرفان که هیچ فرقی بین ابوبکر و رسول الله نمیدانند و هر دوی ایشان را یک شخص امابا دو اعتبار! تصور میکنند،مسلما همه این احادیث غلط است!اما اراجیف خودشان که هیچ مصدر و مدرکی هم ندارد صحیح است!
بله به همین راحتی میگویم الاغ!بلکه از الاغ هم بدتر است!با استعمال این لفظ مشکل دارید؟در قرآن هم همین لفظ در مواردی برای برخی اشخاص به کار رفته است،و در احادیث نیز همینطور!
البته شما که با قرآن و حدیث کاری ندارید،پیشنهاد میکنم داستان هاشم حداد و آن شخصی که در کربلا دکان باز کرده بود را از روح مجرد(در واقع ریح مجرد!)بخوانید،که وقتی طهرانی از حداد میپرسد او را چطور دیدی جواب میدهد الاغ!!
در پایان هم پیشنهاد میکنم به جای پرداختن به حاشیه پاسخ دلایل را بدهید.

مریدنور جمعه 21 دی 1386 ساعت 12:02 http://moridenur.blogfa.ir

ارادت.جناب آقای کهفیان.در مورد مطالب دو پست اخیر کوتاه عرض کنم خدمتتان.فرمایش استاد سبحانی بالا سر اما فکر نکنم خیلی هم چرند باشد حداقل ایشان یک راه گریزی میگذاشتند تا آن زمان که پرده برافتد... به هر حال.
اما اینکه برخی اهل دل نتوانستند حضرتعالی را مجاب کنند با تمام ارادتی که به شما دارم به حساب تسلط فوق العاده شما بر متونه عقلی و نقلی نیست.اینرا به حساب این بگذارید بزرگواران مذکور زیادی اهل دل بودند.اگر بنا باشد بر این بگذاریم دل و عرفان و مشاهدات را رد کنیم که علی الحساب رد کنیم تا نقطه مشترکی حاصل شود عرض کنم صرف این عقل هم چندان قابل اعتماد نیست چون اصل را بر این بگذاریم که وحی منشا این همه اعتقادات است عقلا این وحی مورد قبول خیلی از متفکرین نیست که یک نفر بیس.اد نعوذبالله مدعی باشد از یک جایی دارد برایش چیزی می اید که برای دیگران ممکن و میسر نیست این دریافت یا استماع.لذا بحث الهامات کلا نمیتواند مورد انکار قرر بگیرد چنانکه در متن قرآن و نص صریح ان آیاتی دال بر وحی و الهام حتی برای غیر معصوم در شنیدن و پذیرفتن کلام و قول الهی موجود است.بحث عصمت هم مطرح نبوده.

متشکرم.. عرض کنم که: ۱.بنده درباره مطلب آقای سبحانی، تعبیر چرند نکرده ام بلکه آن را نوعی حسن ظن می دانم که ای بسا در شرایطی، مناسب نیز باشد لکن خواستم تذکر دهم واقعیت مطلب، چیزی غیر از مؤدای حسن ظن ایشان بوده است ۲.بنده معتقد نیستم علت شکست خیال بافان تالار مذکور در برابر اینجانب، تسلط فوق العاده حقیر بر مطالب عقلی و نقلی است بلکه دقیقاً برعکس! یعنی مطالب آقایان آنقدر آبکی و بی مبنا بود که با استدلالهای ساده و همه فهم، براحتی از هم وا می رفت و جایی برای ادامه نمی ماند آقایان با یک حقایق بسیار روشن و واضح مواجه شدند که نه راه پس داشتند و نه راه پیش فلذا مثل کسی که در گل کوچیک ۱۵تا گل خورده و دیگه امیدی به پیروزی اش نمیره دروازه ها رو تخریب و توپ رو پاره کردند! ۳.ما وحی را هم منشأ و منبع مستقل نمی دانیم تنها منبع مستقل ذاتی، عقل است و هموست که باید حجیت سایر طرق را اعلام کند هر منبع دیگری باید توسط این منبع ذاتی، تأیید گردد و اگر تأیید شد (مثل وحی نبی که صاحب معجزه است) آن موقع، آن منبع هم معتبر و (محتج به) خواهد بود وگرنه خیر... اگر شما دلیل معتبری اقامه کنید که ثابت کند مکاشفات و الهامات و امثالهم، حجت است و راه مطمئنی برای ادراک است و از دسترس عوامل گمراه کننده، مصون است در خدمت شما هستیم برای بررسی و نقد آن دلایل.. موفق باشید

هیچ کی جمعه 21 دی 1386 ساعت 03:57

سلام: اسم وبلاگت رو عوض کن و بذار فحش دونی. جدا ادم وقتی به کامنتات نگاه میکنه دلش سیاه میشه. سنگ فقه و فقاهت رو به سینه نزنید. شما که دارید زحمت میکشید و اسم عرفان رو بد نام میکنید (البته اگر بتونید) لا اقل بذارید اسم فقاهت خوشنام بمونه . یا سنگ دین و دینداری و فقاهت رو به سینه نزنید یا به این راحتی هر حرف چرند و هر بی ادبی رو زیر لباس پیغمبر از خودتون بروز ندید .
فقیه جان حلال و حرام رو فقط نگو . یه کم عمل کن .

سلام.. ممنون از کامنت شدیداللحن تون.. جهت اطلاع شما خواهر یا برادر گرامی دو نکته عرض می کنم: 1.بنده صرفاً مسئول مطالب خودم هستم و مسئولیت مطالبی که دوستان می فرمایند با خودشان است چنانچه شما در کامنتهای دوستان فرضاً مشکلی می بینید نمی توانید آن مشکل را به حساب بنده بگذارید مگر مفاد آن کامنت را صددرصد و با بیان صریح، تأیید کرده باشم ۲.فحش دادن به کسانی که با نشر بدعتها موجب تشکیک در مبانی توحیدی مردم می شوند نه تنها دل را سیاه نمی کند بلکه موجب کمال معنوی انسان و بالا رفتن درجات او می گردد این مطلب صریحاً در صحیحه داود بن سرحان آمده که در این آدرس عرض شد
http://kahf.blogsky.com/?PostID=15
اگر به اهل ریب و بدع، فحش دادید و احساس کردید دلتان سیاه شده شک نکنید که این احساس، کاذب و منتسب به شیطان است که شدیداً مایل است جلوی بالا رفتن مراتب معنوی مؤمنین را بگیرد.. موفق باشید

. جمعه 21 دی 1386 ساعت 02:44

این مکتب وهم! منو کشته
خادم الزهرا خانم نیست جناب مکتب وهم!
البته تو که فرق شیعه و سنی رو نمی فهمی طبیعتا فرق خادم و خادمة رو هم نمی فهمی
حالا چون مخدومش مؤنث هستند خودش هم باید مؤنث باشه عارف جان؟

مکتب وحی پنج‌شنبه 20 دی 1386 ساعت 21:54 http://kbb.parsiblog.com

خانم خادم الزهرا !
حداقل یکقدری احتیاط به خرج دهید! پرده بر انداخته برون تاخته که چه؟! من که با شما بحث می‌کنم، قصد ضایع کردن کسی را ندارم خدای ناکرده!‌ می‌خواهیم حقیقت معلوم شود. با فحاشی حقیقت مشخص نخواهد شد. امام صادق علیه السلام نشسته بودند فردی در حضورشان در خطاب به شخصی لفظ زنازاده را به کار برد. حضرت به طوری که سرخ شدند فرمودند: از کجا می‌دانی که او زنا زاده است؟ مگر نه این است که نصاری هم در دینشان نکاح دارند؟! راوی می‌گوید تا زمان مرگ این مرد، دیگر او را با امام ندیدم!
می‌بینید؟! به این راحتی تهمت زنازاده بودن می‌زنید. به این راحتی به یک شخص می‌گویید الاغ. بر فرض هم او منحرف. امثال من که می‌آییم اینجا شما باید محترم‌تر برخورد کنید تا ما کمی نسبت به شما خوشبین شویم! اصلا انگار قدرت تشخیصتان هم سلب شده است!

امیر پنج‌شنبه 20 دی 1386 ساعت 20:51

درادامه نکته ی جالب دیگری رامی خواهم بنویسم وآن این که عرفاکه عقلشان به خاطرریاضت های نامشروع ومرتاض گونه زایل شده واین قدرعقل ندارندکه وقتی بعضی فرمایشات ائمه راکه دقیقابرخلاف اعتقادات عرفانیست به آن هاگفته می شودحقیقت راتشخیص دهندوهمچنین علمشان درحدهمین خرافات صوفیه است به مومنان واقعی اتهام بی علمی می بندند. البته خیلی هم عجیب نیست.مومنان امروزکجاامیرالمومنین کجا.وقتی سخنان ایشان راکه درنفی صفات وهزارموردضدعرفانی دیگرمی خوانندوبه اوتوجه نمی کنندمی خواهیدحرف مومنان دیگررادرست بدانند.وقتی ارزیابی شخصیت عمررادرمحیط علمی وبلاگ نکوهیده می دانندوآن راایجاد!!!!!تفرقه بین شیعه وسنی می دانندچه انتظارازاین احمق هاکه مومن واقعی رابشناسند.طوری ازفلانی وبهمانی می نویسندکه گویانامش به عنوان یک بزرگ مرددرقرآن آمده ومانندسنی های افراطی که هرکس ایرادی ازعمربگیردطوری برخوردمی کنندکه گویانام احمددرقرآن اشتباهابه جای عمرآمده(نعوذبالله)چنان به شخص می پرندکه آدم شک می کنداگرایرادگیرنده نزدیک آن هابودیااوشهیدمی شدیاآن هاهلاک می گشتند.معیارش هم بوی قبراین وآن می داندکه البته (شاید)شیطان چنین احساسی به اوداده باشد.یعنی چون ازقبرایکس من نوعی بوی عطرحس کردم حالادیگه اون یه طرف، پیامبروائمه هم یه طرف(ازنظرمقام).بعدمیگن چراپیشرفت نمی کنیم.آخه وقتی یه صوفی اسمشومیذاره عارفویه وبلاگ مزخرف درست می کنه وخیلی هاهم تاییدش می کنن چطوری پیشرفت کنیم باوجوداین همه بی خرد.حتمابایدامام درظهورباشندودقیقابفرمایندعرفاهم نجسندتاگول این لغت مزحک رونخوریم(جایی خونده بودم ریشه ی لغت عرفان عرف به معنی شناخته ومنظور،شناخت ذات!!!!خداست)که این باتعالیم معصومین مغایراست.بعدهزارتابدعت می آورندکه اگه یه بچه ده ساله ی سالموبیاری می فهمه بدعته وبرای حرف مفتشون هم بهانه(ونه دلیل)می آورندودلیل(ونه بهانه ی) دیگران راهم لجاجت معرفی می کنندوبعددربین خودشان خزعبلاتشان راتاییدمی کنندولحظه به لحظه گمراه ترمی شوند.یادجمله ای که آن مسیحی درتاسوعابه سپاه مدعیان اسلام گفت افتادم:(مسیح رامسیحیان به صلیب نکشیدندچگونه است که مسلمانان امام خویش رامی کشند.)ازاول فراوان بودندمدعیان اسلام وبی توجه به فرمایشات پیامبر.این همه پیامبراسلام ازمقام امام حسین(ع)می فرمایدآنوقت سپاهیان یزیدادعای اسلام رادارندوکسی رامی کشندکه قتل وایستادن درمقابل فرمایش موکد پیامبرراباهم دربردارد.الآن هم نظیراین افرادهستندهرچه شیعیان واقعی فرمایشات ائمه رادررداین نجس هامی فرمایندبازبی توجهند.ای بساهمین هافردادرمقابل آن امام بزرگوار بایستندوبگوینداگرمی توانی مثل دجال بهشتی به مانشان بده.به هیچ وجه هم مهم نیست معصومین درباره ی ظهورآقاچه فرمودندمهم این است که دل چرکینشان چه می گوید(مثل الآن هرچه می گوییم عرفان یعنی این بازگوششان بده کارنیست.)

خداوند به شما صبر و توفیق و به آنها عقل و شعور عنایت کند و اگر قابل هدایت نیستند شرشان را از سر دین کم نماید.. یاعلی

امیر پنج‌شنبه 20 دی 1386 ساعت 19:05

به نام خدا.سلام.می خواستم یک ایرادکوچک ازعنوانتان بگیرم گرچه سه روزپیش آن راخیلی عنوان خوبی ذکرکردم.شخصیت!!!!!!!!!!!پرستان کم شخصیت.آخه نجس هایی که بعضی هامی پرستندشان شخص هستند.به سگ نمی شودگفت شخصیت حالااین هاکه ازسگ هم پست ترندبعضی هایشان.بله کسانی که معارفشونوبه جای این که ازمعصوم بگیرندکلی فلسفه چینی می کنندکه رهبرانشان رامعصوم جلوه دهند.کسانی که موقع نوشتنشان اصلابه کلام معصوم توجه نمی کنندووقتی کلام معصوم رامی گویی گویاگوششان سنگین شده یابه قوی ترین حدیث می گویندضعیف السنداست یاحدیثی که دقیقامشتیست برای ردمزخرفاتشان رامی گویندربطی به موضوع ندارد.خزعبلاتشان رادروبلاگ هم می نویسندوکسی هم مسدودشان نمی کند.جایی می گویندصیغه برای فلان وبهمان شرط است گاهی می گویندعرفان خوب است وصوفی بد.(دیگرنمی گویددرچندین حدیث معتبراشتراکاتی که درصوفی وعارف دیده می شودعین شرک معرفی شده).وقتی هم مثلامی گویی اگردرشرط خاصی است چراهمه ی امامان صیغه کردند.آیاهمه درشرایط خاص بودند.یااصلاچراامام صادق فرمودندمن دست درام مومن ازدنیانرودمگرمتعه کرده باشد.آیاهمه ی مومنین درشرایط خاصند؟!!!!جالبست که دلیل اباطیلش راهم ازقرآن می داندوبه دروغ می گویددرسوره ی نساچنین آمده.می گویدوضع بدبختی زنان درآن زمان خاص آمده(این که کجای سوره ی نسابنده هرچه می گردم پیدانمی شود)بلکه اصلاآمده باشدکه زنانی که دردوران پیامبرمتعه شدنددرفشاربودندچه ربطی داردکه بازنان دیگرنشودازدواج موقت کرد.باخودفکرمی کردم که چراامامان ازقبل خبرندادندابلیس می خواهدعبارت عارف رابرای صوفیان مدعی تشیع درزمان مارایج دهدکه فهمیدم اگرمی گفتندابلیس نام دیگری برمی گزیدولذاانواع شرک راوتوحیدواقعی رامعرفی کردندکه لایقان رحمت الهی گمراه نشوندانشاالله.

سلام.. ظاهراً شما هم چرندیات آن الاغ عاشق را خوانده اید خدا مأجورتان کند بر مصیبتِ خواندن عرعرنامه او با آن قلب خواهان عُمَرش! برداشته نوشته بخاطر جنگها و رسیدگی به وضعیت زنان بازمانده از شوهران شهید، آیه متعه نازل شده! مردک اینقدر شعور ندارد که بفهمد شأن نزول نمی تواند ملاک تعیین حکم و مقید کردن اطلاق دلیل شرعی شود و اینقدر هم توان درک وقایع صدر اسلام و مطالعه تاریخ ندارد که بفهمد متعه قبل از جنگهای مدینه هم انجام می شد و مسلمین با آن آشنا بودند و آیه متعه صرفاً برای تأکید بیشتر روی حلیت آن و دادن نظم و ایجاد فرصت به نبی گرامی(ص) برای تبیین دقیق احکام آن و... نازل شده نه برای ایجاد آن در جامعه! همانطور که تعدد زوجات بطور نامحدود و بی حساب و کتاب رواج داشت و قرآن آن را محدود به چهار زن و منظم به قوانین خاصی کرد... موفق باشی برادر گرامی.. یاعلی

خادم الزهراء پنج‌شنبه 20 دی 1386 ساعت 18:49

پس به هر دوری ولیی قائم است....تا قیامت آزمایش دائم است
آن امام حی قائم آن ولی است....خواه از نسل عمر خواه از علی است

این شعر مسخره به وضوح دلالت بر اعتقاد کثیف متصوفه مبنی بر اینکه همیشه یک نفر در جهان به عنوان قطب وجود دارد،میکند.اما برخی از عرفای "الاغ" این شعر را مستمسک قرار داده و میگویند دلالت بر اعتقاد مولوی به امام زمان دارد!!!
چه امام زمانی است که در هر دوره عوض میشود و ورژن جدیدش صادر میشود و گاهی از نسل علی و گاهی از نسل عمر است؟؟؟

خادم الزهراء پنج‌شنبه 20 دی 1386 ساعت 13:05

آن سگ نجس زنا زاده که در مثنوی اش عزای سیدالشهداء را مسخره کرده و ضایع کردن عقل دانسته و عزاداران را بی خرد نامیده است!!
آن الاغ بدتر ازو(هاشم حداد)هم حرفش را تایید کرده و رسول مکرم اسلام و دیگر بزرگواران عزادار بر سیدالشهدا را غافل دانسته است!
جالب است که ای پس از سوالقضاء حسن القضاء داستانش با مطالعه کامل شعر فهمیده میشود و اصلا ارتباطی به ادعای عرفای نادان ندارد.
اما وقتی به ایشان میگویی چطور آن زنازاده آن اراجیف را از زبان مولا به ابن ملجم جعل کرده است همگی خفه میشوند.و یک نفر پاسخ نمیدهد!جالبتر هم اینکه در انتهای همان شعر بعد از جعل آن اکاذیب از مزخرفات خودش نتیجه میگیرد که حضرت ابدا خلافت را نمیخواستند!
البته نیازی نیست اهل عرفان پاسخی دهند،مولای ما امام صادق علیه السلام بهترین جواب را داده است:
من کذب علینا اهل البیت حشره الله یوم القیامه اعمی....

علی الکذابین لعنة الله

جواد پنج‌شنبه 20 دی 1386 ساعت 02:31 http://www.noqteh.ir

پس امام حی قائم آن ولی است / خواه از نسل عمر خواه از علی است

به نظرتان کسی که این شعر را گفته می تواند شیعه باشد؟

جناب مکتب وحی(!؟) لطفاً پاسخ دهند

. چهارشنبه 19 دی 1386 ساعت 18:49 http://www.goftoman.parsiblog.com

آیا پیامبر سواد نوشتن نداشته یا عادت به نوشتن نداشته است؟

قدر مسلّم این است که عادت به نوشتن نداشته اند اما اینکه آیا اصلاً امکانش را هم نداشته اند یا خیر، این محل اختلاف است و نظرات مختلفی ارائه شده است ادلّه شرعیه ما نیز تا آنجا که بنده استقصاء کرده ام نسبت به این مورد، ساکت و بی طرف است و دلالت خاصی ندارد و از آنجا که برای تشخیص این امور، راهی جز تمسک به ادلّه شرعیه وجود ندارد فلذا نمی توان در فرض سکوت ادلّه، حکم خاصی نمود.. موفق باشید

مکتب وحی چهارشنبه 19 دی 1386 ساعت 15:37 http://kbb.parsiblog.com

سلام.
بله! ۱.حقیقتا ابوحمزه کاملا موافق عرفان است ۲. شما مدح سه خلیفه‌ی دیگر را بیاورید کنار مدایح امیرالمومنین مولوی قرار دهید. مقایسه کنید. ببینید کدامیک بهتر است. کدامیک مدح صریح‌تری دارد. مشخص است کدامیک از سر تقیه و کدامیک از سر صدق و صفا برخواسته است. ۳. اشعار در مدح اصحاب سیدالشهدا و اصحابش را چه می‌گویید؟! مذمت عمر سعد و امثاله را چه؟! ای پس از حسن القضا سوء القضاءش چه؟! اینها هم قابل انکارند؟! اگر واقعا مثنوی و دیوان کبیر خوانده باشید دستتان می‌آید اصل مطلب.

سلام.. ۱.عرض شد که دعوای اسمی نداریم ۲.با دیدن مدح صریحتر نمی توان ادعا کرد مدح غیرصریح تر لزوماً در مقام تقیه بوده است ضمن اینکه اصل ادعای صراحت، واضح البطلان است... به مثنوی رجوع کنید با نظر بی طرف ۳.مدح سیدالشهداء و جانبازان دشت کربلا را در مدائح اهل تسنن کردستان هم می توانید پیدا کنید اینها دلیل می شود بر تشیع کسی!؟

مکتب وحی سه‌شنبه 18 دی 1386 ساعت 13:21 http://kbb.parsiblog.com

سلام.
از کجای دین برداشت کرده‌اید که کسب معرفت را از ما نخواسته‌اند؟! از کجای عرفان برداشت کرده‌اید که عرفان می‌گوید معرفت را از غیر وحی و کلام معصوم باید کسب کرد؟! بخوانید ابوحمزه ثمالی را... بد نیست!

سلام.. صحبت از مطلق معرفت نبود بلکه معرفت خدای تعالی رو عرض کردم که به تصریح دهها روایت و حکم صریح عقل، درک تفصیلی از آن برای ما ممکن نیست جز آنچه خود از طریق وحی بفرماید تعالیم وحی نیز طریق واضح و مشخصی دارد (آیات و روایات معتبر) و شامل الهامات و اشراقات و مکاشفات و خیالات و ذهنیات و اوهام و احلام و... نمی گردد حال اگر مکتب مورد نظر شما چیزی جز عقل و نقل موثق را معتبر نمی داند و در تمام مراحل ادراکی و علمی و عملی به سیطره عقل و نقل مستند(ولاغیر) تن می دهد و برای کشف وشهود و الهام و اوهام و اشراق و روایات بی سند نظیر (من عرف نفسه فقد عرف ربه) و (کنت کنزا مخفیا) و (عشقنی عشقته) و... کوچکترین اعتباری قائل نمی شود ما با چنین مکتبی مشکل خاصی نداریم و دعوای اسمی هم نداریم درباره دعای ابوحمزه هم تعجب کردم از توصیه شما به خواندن آن! کسی که فقط چند صفحه از ابوحمزه را با تدبر بخواند در آن دهها مورد نقض بر عرفان پیدا می کند حال چگونه آن را شاهد گرفته اید بر ذهنیات خود الله اعلم! البته چه جای تعجب! وقتی کسی اشعار مولوی در مدح امیرالمؤمنین(ع) را شاهد می گیرد بر تشیع او (انگار یادش رفته اهل تسنن چهارخلیفه دارند که هرچهار نفر را اکرام می کنند) لابد از دعای ابوحمزه هم شاهد می گیرد بر تأیید عرفان! موفق باشید

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 دی 1386 ساعت 12:07

سلام دوست عزیز
خسته نباشید
تصوف در کشور ما چنان به خورد مردم ما رفته که در بین علما هم تنها کسانی مورد توجه عامه مردم هستند که مثلا صاحب کرامت باشند واکثر مردم فرقی بین کرامت وکهانت نمی گذارند واین از بی دینی آنها نیست بلکه جوی در جامعه به وجود آ مده که برای مردم این توهم به وجود آمده وعده ای درحوزه وعده بیشتری در دانشگاهها به این جو دامن می زنند لذا به نظر می رسد آگاهی دادن به مردم از طریق استفاده از روایات کثیره ای که در این با ره از معصومین علیهم السلام وارد شده -طبق فرمایش امام صادق علیه السلام-بهترین راه روشنگری باشد یک طلبه یا دانشجو از زمانی که تحت تعلیم قرار می گیرد به استاد خود اعتماد می کند و او را الگو قرار می دهد وبسیاری از دانش پزوهان تا آخر عمر شان هم متوجه نمی شوند که این عرفان همان تصوف است بنده طی چند سال اخیربه لطف خدا با استفاده از همین روش( بحث منطقی واستفاده از روایات) تعدادی از افراد را روشن کرده ام وسعی داشته ام در بحثها هیچگاه از کوره به در نروم وبه کسانی که مخاطب من به آنان احترام می گذارد اهانت نکنم تا اینکه خود او کم کم متوجه شده وهدایت شده استبه اعتقاد بنده دوستانی که در این زمینه فعالیت می کنند در بحثها باید توصیه های اخلاقی قرآن را مد نظر داشته باشند مانند آیه8 سوره مبارکه مائده:دشمنی وخصومت با جمعیتی شما را وادار نکند که از طریق عدالت خارج شوید عدالت پیشه کنید که این به تقوا نزدیکتر است......
وآیه108سوره مبارکه انعام:
(به)معبود کسانی که غیر خدا را می پرستند دشنام ندهید مبادا آنها هم از روی جهل خدا را دشنام دهند اینچنین برای هر امتی عملشان را زینت دادیم......

سلام برادر گرامی.. مقامِ بحث دو طرفی با مقامِ نگاشتن یک متن در وبلاگ بسیار متفاوت است و هر کدام اقتضائات خاص خود را دارد.. بنده با همان فردی که در این پست اشاره کرده ام تا نزدیک صبح، بحث در چت کرده ام فکر می کنید اگر با او تندی کرده بودم او می نشست سه ساعت بحث کند!؟ درباره دو آیه ای که اشاره فرمودید نیز عرضی نمی کنم چون نسبت به مورد صحبت فعلی مان بیگانه است و طرح آن نابجا به نظر می رسد خواهشمندم این آدرس را ملاحظه کنید
http://kahf.blogsky.com/?PostID=11
موفق باشید

غریق بحر معاصی سه‌شنبه 18 دی 1386 ساعت 07:15 http://tahazratedoost.blogfa.com

به نام خدا و باسلام
با این مطلب به روز هستیم:
نقشه 40 میلیون دلاری سازمان سیا برای شیعه ، مراجع تقلید و عزادران حسین عیه السلام
اخیراٌ کتابی به نام (نقشه ای برای جدایی مکاتب الهی) در امریکا انتشار یافته
که دران گفتگوی مفصلی با دکتر مایکل برانت یکی از معاونان سابق سیا سازمان اطلاعاتی مرکزی امریکا انجام شده است . او در این زمینه میگوید بعد از مدتها تحقیق به این نتیجه رسیدیم
که قدرت رهبر مذهبی ایران و استفاده از فرهنگ شهادت در انقلاب ایران تاثیر گذار بوده است . ما همچنین به این نتیجه دست یافتیم که شیعیان
بیشتر از مذاهب اسلامی فعال و پویا هستند . در این گردهمایی تصویب شده که بر روی مذهب شیعه تحقیقات بیشتری صورت گیرد و طبق این تحقیقات برنامه ریزی هایی داشته باشیم
؛ به همین منظور 40 میلیون دلار بودجه برای ان اختصاص دادیم....
http://tahazratedoost.blogfa.com

سلام.. ان شاء الله مطالعه خواهم کرد.. موفق باشید

امیر دوشنبه 17 دی 1386 ساعت 22:45

به نام خدا.سلام.عجب عنوانی(شخصیت پرستان کم شخصیت).آقاپیشنهادمی کنم اگه باچنین اشخاصی روبروشدیددرحدتکلیف امربه معروف(دین)ونهی ازمنکر(عرفان)باهاشون صحبت کنیدواگه نپذیرفتن وقت خودتونونگیریدچون من درموردخیلی ها این کاروکردم وفکرمی کردم اگرحقایق رابگویم می پذیرندولی درهرموردگفتم وموردتحقیرقرارگرفتم ولی چون امربه معروف ونهی ازمنکرواجب است این کارراترک نمی کنم انشاالله ولی مثل گذشته تمام انرژیم رابرای پذیرش آنان نمی گذارم که آخرش هم مسخره ام کنند.تعجب می کنم شیطان به این عرفاچه نشان میدهدکه فکرمی کنندبایدهمه ی زندگیشان رادرراه اوصرف کنندبعضی کلی زحمت می کشندوحتی شیاطین صوفی رابالغب جدیدی به نام عارف به بازارعرضه می کنندتافرمایشات ائمه درردصوفی هامشمول رهبرانشان نشودچون فکرمی کنم درزمان ظهورمعصومین لغت عارف نداشتیم واحتمالاجناب ابلیس ازغیبت معصوم سواستفاده کردواین لغت رابه دل یک عارف انداخت تافرمایشات طلایی معصومین که به صراحت کلمه ی صوفی رامی آوردندوآنان رابامعاویه مقایسه می کردندرادررد(عرفا)بی اثرکند.بله حالادیگه عارف نه صوفی.پیشنهادمی کنم لینکی برای مقایسه ی صوفی ها وعرفابنویسیدتانجاست عرفانیزثابت شود.

سلام.. آنچه که تاکنون در این وب و وبلاگ سابق نگاشته ام شواهد کثیری بر وحدت تصوف و عرفان بود که بطور پراکنده عرضه شده بود لکن از خداوند می خواهم توفیق دهد چکیده ای از این شواهد رو بعدها در یک پست واحد، کنار هم جمع آوری کرده و بصورت جامع ارائه نمایم.. ملتمس دعا.. موفق باشید

مکتب وحی دوشنبه 17 دی 1386 ساعت 13:35 http://kbb.parsiblog.com

سلام.
عرفان عین دین است. عرفان یعنی شناخت حضرت حق و حضرات ائمه‌ی معصومین علیهم السلام هم همین را از ما خواسته‌اند. عرفان‌های منحرفه را کاری نداریم. عرفانی که عین شریعت است، آن عرفان اصل و مقصد است. مرحوم حداد می‌فرمود: در مسائلی با ما بحث می‌کنند، که ما این مسائل را مشاهده می‌کنیم، ما این مسائل را حس و مس می‌کنیم. حالا اگر عالم و آدم به حداد بگویند عرفان بد است، قبول نخواهد کرد، چون در مقام شهود و تشخیص است. مثل اینکه به ما بگویند ماست سیاه است، آیا می‌پذیریم؟!
ضمن اینکه سلک دستور به تبعیت از دل نمی‌کند. (کامنت «آفتاب»). تبعیت از دل و نفس در این مکتب رد شده است. تبعیت از شریعت باید باشد و بس. بارها و بارها خودم از یکی از اساتید شنیدم که می‌فرمود: تطبیق کنید، عرفان را تطبیق کنید، اگر با شریعت منافاتی داشت، حکما انحراف است. ضمن اینکه اگر کسانی هستند که بر شخصیت‌ها تاکید دارند، به خاطر این است که علم ظاهر و باطن این اشخاص ثابت شده است. برخی هم به این‌ها از این لحاظ اطمینان دارند و در مسائل عرفانی، اشتباهاتشان نادر است.
ضمن اینکه تبری در عرفان هست (اشاره به چند پست پیش‌تان)، هرکس این را انکار کرد، یعنی هنوز این مکتب را نشناخته است. مرحوم حداد به شاگردان توصیه می‌کردند هفته‌ای یکبار زیارت عاشورا را با صد‌لعن و صد‌سلام بخوانند.
یاعلی.
.....................................................................
غلام حیدر است ملای رومی
http://kbb.parsiblog.com/366803.htm

سلام.. تصور می کنم ضرورتی نداشت حال که بنده از تباین و تخالف ذاتی دین و عرفان، سخن می گویم شما نیز از آنطرف بیفتید و به عینیت این دو قائل شوید لااقل حرف استادتان حسن زاده آملی را می گفتید که به ملازمه دین و عرفان قائل است نه عینیت! همچنین تصور نمی کنم با آوردن دو سه مثال تشابه، بتوان حکم کلی ثابت کرد مبنی بر عینیت دو چیز! مبدأ دین با مبدأ عرفان تباین دارد مقصد و هدف دین با هدف و مقصد عرفان تباین دارد و مسیر بین مبدأ و مقصد نیز بین این دو مکتب کاملاً جداست و نمی توان بین این دو حتی به ملازمه قائل شد چه رسد به عینیت... مبدأ در عرفان، عاشق است و مقصد، وصال معشوق و فنای در آن در حالی که مبدأ در دین، عبد است و مقصد، مقام عبودیت و سعادت ابدیه همچنین مسیر برای رسیدن به این سعادت ابدیه، اطاعت از اوامر الهیه است که در شریعت و فقه آمده در حالی که مسیر برای وصال و فنا، تخلق به اخلاق و اعمال بدعت آلود است نظیر چله گرفتن و امثالهم... خدای دین، خدایی است بلاشبیه و نظیر که موجودات را از عدم آفریده و هیچ تناسب و سنخیتی با مخلوقاتش ندارد در حالی که خدای عرفان، خدایی است که هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد! او عین جهان است و جهان عین او و در مرتبه ای حامد و در مرتبه ای محمود! و از روح خود در بشر دمیده است!!! و... اگر بنا به بررسی تفاوتهای خدای دین و خدای عرفان باشد باید صدها صفحه مطلب نگاشته شود مخلص کلام اینکه خدای دین نامش الله سبحانه و تعالی است و خدای عرفان نامش ابلیس.. همان ابلیس که بر هاشم حداد تجلی می کند و به او می گوید تو از سلمان فارسی بالاتری! همان ابلیس که می گوید شمر، آلت عشق بازی سیدالشهداء(ع) و خداست و وسیله وصول حبیب به محبوب فلذا باید شمر را اکرام کرد و عاشورا را جشن گرفت! همان ابلیس که می گوید «برو ریاضت بکش» و وقتی ریاضت کامل شد و قوای عقلیه و دماغیه انسان تحت تأثیر ریاضات نابود شد به او می گوید تو این چیزها را می بینی درک تو شهودی است و به این ظاهربینان توجه نکن و...
http://www.313amir.ir/?p=hemaqat-e-ru-be-jahannam
آری همان ابلیس که قسم خورده همه را گمراه کند و برای هرکسی روشی دارد به یکی می گوید ول کن این حلال و حرام فقه را و برو با گناهان لذت بخش حال کن و به دیگری می گوید این حلال و حرام فقه، کم است برای تو و در شأن تو نیست و تو باید به قیود بیشتری ملتزم شوی و باید اخلاقی شوی و چله بگیری و... و برای اینکه طرف متوجه نفوذ شیطان نشود به او می گوید فقه را هم داشته باش اما در کنار آن به معرفت النفس بپرداز که نهایتاً به معرفت خدا برسی! همان خدایی که به تصریح دهها روایت، معرفتش جز از طریق آنچه خود بفرماید (وحی) و معصومین(ع) از کانال آیات و روایات به ما برسانند محال است و معرفت اش به ما تکلیف نشده و توصیه نگشته و ما راهی به آن نداریم چه با معرفت نفس چه با غیر... بله همان شیطان که به تصریح قرآن از طریق الهام و مکاشفه و... افراد را گمراه می کند و بین تعالیم معصومین(ع) و تعالیم لاله زاری و حداد و حسن زاده، دومی را صحیح و حقیقی و اولی را منسوخ یا تعطیل یا مشمول مرور زمان می نامد و برای این ضلالت روشن، دلیل تراشی هم می کند که اینها افراد بزرگ و دارای ظاهر و باطن و مورد اعتماد بوده اند! یاعلی

علوی دوشنبه 17 دی 1386 ساعت 11:37

سلام دوست عزیز
ممنونم که نظر این حقیر را مورد توجه قرار داده اید یک سایت هم خدمتتون معرفی می کنم که کتابهای مفیدی داره خصوصا کتاب محی الدین در آینه فصوص را حتما ببینید پته صوفی جماعت را می ریزه رو آب

سلام برادر گرامی و تشکر.. ظاهرا آدرس سایت در کامنت ثبت نشده لطف می کنید دوباره زحمت تایپش رو بکشید؟

آفتاب دوشنبه 17 دی 1386 ساعت 01:11

سلام ..به نظر شما توی دنیا آدمی پیدا میشه که عارف نباشه ؟

راستی شما هم خیلی عارفید ..
چون این همه شوق و شور و تابع دل شدن فقط از عرفا بر میاد که شما با نمایش شخصیتی که از خود در وبلاگتان ارائه کرده اید این به عین روشن است !


سلام.. بنده تابع دل نیستم چون تابعیت از دل، عین کفر و خلاف رضای خداست خداوند از ما خواسته که تابع عقل و آنچه عقل، حجیتش را تأیید کرده باشیم نه دل و خواسته دل
http://www.313amir.ir/?p=makhluq-e-mahbub
اما درباره شوق و شور باید بپرسم آیا به نظر شما {شوق و شور} مختص عارفان است؟ این همه انبیاء الهی و معصومین سلام الله علیهم اجمعین و این همه علمای بزرگوار رحمت الله علیهم اجمعین که تک تک حرکات و سکنات شان رد اباطیل عرفانی بوده و در برپا داشتن دین خدا و مسلط کردن آن بر اباطیل شیطان (عرفان) نهایت شوق و شور را داشته اند اینها عارف بوده اند!؟ من فکر نمی کنم شوق و شور مختص عارفان باشد و هر انسانی ممکن است در مسیر اهدافی که برای خود تعریف کرده است شوق و شور داشته باشد... موفق باشید

S یکشنبه 16 دی 1386 ساعت 20:01

سلام
من یکی از خواننده های همیشگی نوشته های شما و استاد اوسعی هستم ونظرات ایشان را در مورد سحر وجادو کاملا می دانم. ولی مدتی است که مشکل بزرگی برایم یش آمده و تمامی راههای موجود را هم امتحان کرده ام ولی مشکلم حل نشده . به توصیه یکی ازدوستان نزدشخصی که سرکتاب باز میکرد رفتیم و او قرآن را بازکرده و بعد از مطالبی که گفت و اکثرش هم درست بود در انتها گفت که کسی برایم جادو کرده برای همین برایم مشکلی ایجاد شده که تا اون سحر را باطل نکنم ادامه دارد وگفت که خودش نمیتونه این کار را انجام بده ولی کسی را می شناسه که میتونه سحر را باطل کنه . از اون موقع تاحالا فکرم خیلی مشغوله و نمیتونم تصمیم بگیرم که این کار را بکنم یا نه؟خودم به سحر اعتقاد نداشتم ولی با توجه به اینکه مطالب دیگه ای که گفت درست بود برای همین فکر می کنم که این مورد هم شاید درست باشه ولی نمی تونم تصمیم قطعی بگیرم. حالا از شما می خوام که کمکم کنید تا بتونم تصمیم بگیرم.

سلام.. اینکه سحر و جادو وجود دارد هیچ شکی در آن نیست اما اینطور هم نیست که این موضوع آنقدر گسترده و رایج باشد که بتوان هر مشکلی برایمان پیش آمد آن را به سحر نسبت دهیم بسیاری از مشکلاتی که برای ما پیش می آید ناشی از مسائلی است که راه حل عقلایی متناسب با آن وجود دارد و باید به دنبال منشأ آن بگردیم و آن منشأ را علاج کنیم خاطرم می آید چند سال پیش در حوالی ما خانمی بود که چند سالی دچار مشکلات حادّ در زندگی زناشویی خود شده بود و به آستانه طلاق رسیده بود بعضی افراد به او مداماً می گفتند برای تو جادو نوشتند و چه و چه و این بنده خدا هم باورش آمده بود و به حقیر مراجعه کرده و راهنمایی از حیث باطل السحر و علوم غریبه می خواست بنده از شواهد و قرائنی که از ایشان می شناختم حدس زدم مشکل ایشان در جای دیگری است و بعدها با پرسش بعضی مسائل از اطرافیان و لحاظ کردن بعضی جهات به نتیجه رسیدم و دریافت کردم مشکل ایشان هیچ ارتباط محسوسی با سحر و جادو ندارد بلکه ایشان بدلیل اینکه به بعضی معاصی مبتلا بوده و آن معاصی، طبق روایات، فلان اثر یا خطر را دارند در زندگی، نتیجتاً ایشان بعد از چند سال مبتلای به آن گرفتاری ها شده مثلاً ایشان شدیداً دچار گناه کبیره قطع رحم بوده و طبق روایات، عقوبت قطع رحم خیلی بالاست
http://www.313amir.ir/?p=sele-ye-rahem
و حتی کسی از بستگان ایشون می گفت که ایشان یکبار در دعوایی که با پدر خود چند سال قبل ازدواجش داشته به حدی پدر خود رو غضبناک کرده که اون پدر با گریه و خشم گفته {الهی خیر نبینی دختر} خب در روایات برای نفرین پدر، خیلی اعلام خطر شده و مسلماً همین یک عامل برای بدبخت شدن یک نفر در کل زندگی کفایت می کنه حالا ایشون به جای راضی کردن پدر و برقراری صله رحم و رفع معاصی دیگرش، افتاده بود به مراجعه به این ساحر و اون جادوگر! یعنی راه عقلایی حل مشکل رو ول کرده افتاده به راههای غیرمتعارف که نتیجه ای هم حاصل نشد و نهایتاً با وضع ذلت باری طلاق گرفت... شما هم برای حل مشکلتون خیلی روی مسائل غریبه و غیرمتعارف سرمایه گذاری نکنید و بروید دنبال راه حل عقلایی مشکل و بررسی اینکه چه کاری باید بکنید که در حکمت خداوند، مستحق عافیت و حل مشکلات تان شوید.. موفق باشید

سید موسوی یکشنبه 16 دی 1386 ساعت 11:07

سلام بین قول و عمل شما فاصله بسیار است در گفتارتان از مسائل اخلاقی و منطقی و استدلالی صحبت به میان آورده اید ولی در عمل مسائل خلاف اخلاق از شما مشاهده می شود. من نمی دانم در تالار مذکور چه حرفهایی میان شما و طرف مقابلتان رد و بدل شده است ولی تا این حد می دانم که این نوشته شما اهانت آمیز و غیر اخلاقی است.
بهتر است قبل از بحث با افراد، خود را متخلق به اخلاق الهی نمایید.
باتشکر

سلام دوست گرامی.. بنده اگر از اخلاق دم زده ام مسلماً منظورم اخلاق ذهن ساخته و سلیقگی نیست که همه اش خوشرویی باشد و هیچ تندی و تلنگری در آن یافت نشود اخلاق مورد نظر من اخلاق معصومین(ع) است که به جای خود خوشرویی کرده و به جای خود تندی هم کرده اند
http://kahf.blogsky.com/?PostID=11
ضمن اینکه بنده در فرمایشتون، ارتباط بین {اخلاقی بودن} و {استدلالی و منطقی بودن} رو متوجه نشدم آیا در نظر شریف شما کسی که با بداخلاقی بگوید {دو دو تا چهار تا} حرفش غیر منطقی است و کسی که با خوشرویی بگوید {دو دو تا سه تا} حرفش منطقی است!؟ یعنی ارتباطی بین اخلاقی بودن و منطقی بودن وجود دارد!؟

علوی یکشنبه 16 دی 1386 ساعت 10:21

بنده جهت یادآوری چند جمله از مطالب شما را برایتان کپی میکنم شما بخوانید وخود را به جای کسانی بگذارید که این سخنان خطاب به آنهاست

مرقوم فرموده اید:از سطح علم و نوع استدلالهای گویندگان خیال باف آنجا خنده ام گرفته است

بهتر بود می فرمودید:از نوع استدلالاتی که می شود متاسف می شوم

مرقوم فرموده اید:شیاطین جن و انس به التهاب می افتند و جوسازی می کنند چند هفته می گذرد و.....

بهتر بود چنین مطلبی را عنوان نمی کردید اصلا قابل اصلاح نیست

مرقوم فرموده اید:اما او که زبان آدمیزاد سرش نمی شود برای من، نامهایی ردیف می کند و .......
بهتر بود می فرمودید: متاسفانه ایشان به جای اقرار به حق و استدلال منطقی مطالب خود را به شخصیتها و افراد منتسب می کنند که در بحثهای علمی جایگاهی ندارد مگر اینکه مطلب مستند به قران یا اهل بیت علیهم السلام باشد
مرقوم فرموده اید:یک فرد دچار کمبود شخصیتی، طبق معمول فکر می کند منظورم به اوست
بهتر بود می فرمودید:متاسفانه یکی از دوستان به اشتباه فکر می کند که منظور بنده از آن مطلب خطاب به ایشان بوده

درباره کسانی که این جملات درباره آنهاست نیز باید عرض کنم که نگاه باید همه جانبه و کامل باشد که یکطرفه به قاضی نرویم و تحلیل صحیحی از وقایع داشته باشیم بنده فعلا امکان و توان و حوصله بیان بسیاری مسائل پشت پرده را ندارم که اگر بگویم متوجه خیلی حقایق خواهید شد و ای بسا اگر جای حقیر باشید تعابیر تندتری درباره این افراد به کار ببرید کسانی که منافقانه رفتار می کنند و با نامردی و سیاست شیطانی، کارها را پیش می برند پشت سر انسان، نکبت ترین فتنه گری ها و دو به هم زنی ها و تهمت ها و رفتارهایی که جز از شیطان بر نمی آید را مرتکب می شوند و در پیشگاه فرد که می رسند لبخند می زنند و خود را دوستدار و علاقه مند او نشان می دهند و خیلی مسائل دیگر که بماند.. بازهم ممنون از خیرخواهی برادرانه تون.. موفق باشید

علوی یکشنبه 16 دی 1386 ساعت 09:48

سلام دوست عزیز
برای اولین بار است که با شما آشنا می شوم بنده هم مانند شما مخالف تصوف هستم واولین بار هم که شروع به وبلاگ نویسی کردم با وبلاگ اهل حق وصوفی بود به آدرس:
http://eradeh.blogfa.com/
که هم اکنون توسط یکی دیگر از دوستان اینترنتی اداره می شود.
بنده هم با اصل مطالب شما موافقت کامل دارم ولی به عنوان برادر کوچک شما لازم دیدم چند نکته را خدمت شما عرض کنم
۱-اکثر کسانی که شما با آنها درگیر بحث شده اید مسلمان وشیعه هستند واستفاده از الفاظ توهین آمیز در مورد آنان به دور ازاخلاق اسلامی است که متاسفانه شما از این تعابیر بسیار استفاده می کنید
۲- ما که مدافع حریم قران واهلبیت علیهم السلام هستیم باید روش بحث را هم از همان منابع اخذ کنیم
قرآن کریم سوره فصلت آیه 34:((ادفع بالتی هی احسن السیئه فاذا الذی بینک وبینه عداوه کانه ولی حمیم))بدی را با نیکی دفع کن ناگاه (خواهی دید)همان کس که میان تو و اودشمنی است گویی دوست گرم وصمیمی است

سلام برادر گرامی.. از خیرخواهی برادرانه شما تشکر می کنم لکن خدمت شما تذکر چند نکته رو لازم می دونم 1.بنده چنانچه کسی را مسلمان شیعه بدانم و عنوان "بدعتگذار" بر او صدق نکند ملتزم هستم که کوچکترین تندی به او نکنم چه رسد به توهین 2.تعیین اینکه چه چیزی اخلاق اسلامی است و چه چیزی اخلاق اسلامی نیست با خوشایند و سلیقه این حقیر و شما بزرگوار نیست بلکه ملاک مشخص دارد که به تفصیل در روایات ما بیان شده است ای بسا در جایی احترام و خوشرویی و رفتار متین، اخلاق اسلامی باشد و در جای دیگری تندی و تحقیر و تذلیل و هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد 3.بسیار عالی فرمودید «ما که مدافع حریم قرآن واهل بیت علیهم السلام هستیم باید روش بحث را هم از همان منابع اخذ کنیم» دقیقاً همین طور است و ائمه ما سلام الله علیهم بسته به موارد، در برخورد با انحرافات، رفتارهای مختلفی کرده اند و همیشه خوشرویی و خوش اخلاقی در کار نبوده است این آدرس رو ملاحظه کنید
http://kahf.blogsky.com/?PostID=11
4.آیه مورد نظر شما درباره اختلافات فردی و شخصی است و جایی که دشمنی ناشی از تضییع حقوق فردی باشد که ائمه ما سلام الله علیهم در چنین مواردی کریمانه ترین برخوردها را داشته اند لکن در جایی که پای حقوق تشیع و دین خدا در کار است مطلب طور دیگری است در صحیفه سجادیه می بینیم امام سجاد(ع) در دعای ورود ماه مبارک رمضان از خداوند می خواهند توفیق رفع دشمنی و کینه و کدورت با مؤمنین در ماه مبارک ایجاد شود اما بلافاصله می فرمایند درباره کسی که دشمنی مان با او بخاطر دین توست ابداً چنین چیزی نمی خواهیم چرا که او دشمنی است که به هیچوجه با او دوست نخواهیم شد... بنده نیز در طول دو سال وبلاگ نویسی با ده ها فحاش و توهین کننده مواجه بوده ام که هرچه توانسته اند و بر قلمشان جاری شده است بیان کرده اند و رکیک ترین فحشهای ناموسی که حتی در نزاعهای اراذل و اوباش نیز شنیده نمی شود را نثار بنده کرده اند و اینجانب در مقابل، هیچ عکس العملی نشان ندادم (الا احاله به خداوندی که شاهد و حی و حاضر است) چرا که مطالب شان صرفاً توهین به شخص حقیر بوده است اما درباره حفظ شأن تشیع و حیثیت دین خدا با احدی شوخی و تعارف ندارم و به لطف خدا تا آخر ایستاده ام

هادی اسکندری یکشنبه 16 دی 1386 ساعت 04:43 http://baydokt-erfan.persianblog.ir

سلام
آقای نور علی تابنده یا زید امام حسن(ع) !!!!!!!!!!!!!!!
به روزم

سلام.. خدمت می رسم ان شاء الله.. یاعلی

شوش یکشنبه 16 دی 1386 ساعت 01:12

به سردردهای خودت برس آقای بلند

جواد شنبه 15 دی 1386 ساعت 15:50 http://www.noqteh.ir

باز هم همون قضیه من قال و ما قال هست. مظلومیت از این بالاتر که هنوز بعد از ۱۴۰۰ سال یه حرف به این سادگی از یه امام معصوم رو نمی تونن درک کنن؟ الان اگه جنگی بشه بین حق و باطل خیلی ها مثل اون مردک متحیر می مونن که بالاخره کدوم طرف حقه؟ و یادشون میره که فرمودن شخصیت ها رو با حق بسنجید نه حق رو با شخصیت ها!

باز به اون مردک! بین چندتا شخصیت و اسم، گیر کرده بود و متحیر مانده بود که آخر به امیرالمؤمنین(ع) رجوع کرد و جوابش رو گرفت وای به حال مردک!های معاصر که در اوج شخصیت پرستی و اسم بازی هستند ولی کوچکترین شکی هم نمی کنند که بروند از کسی سؤالی کنند در این خصوص و اگر به آنها چیزی گفته شود طلبکار هم می شوند! موفق باشید

سلام علیکم
درددلی آشنا بود! انشاءالله تلنگری باشد برای ما.

سلام علیکم... اعظم الله اجورنا و اجورکم فی مصائبنا مع هذه الحُمُر و الکلاب!

شاه شنبه 15 دی 1386 ساعت 10:36

سلام :

لطفا پاسخ دهید در آنجا که قرآن کریم می فرماید یسبح لله ... << تمام موجودات مادی و غیر مادی مشغول تسبیح خداوند هستند و شما نمی فهمید>> منظور از این تسبیح چیست و چگونه است و آیا راهی برای فهم آن وجود ندارد ؟ آیا همین بودن هر موجودی طبق خصلت ذاتی خود معنی تسبیح خالق می دهد ؟ احادیث در این زمینه چه می گویند ؟
<ممنون >

سلام.. آیه مورد نظر به این عبارت است: *(تسبّح له السموات السبع و الارض و من فیهن و ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم انه کان حلیماً غفوراً)* الاسراء آیه44 در تفسیر این تسبیح، نظرات مختلفی ارائه شده من جمله همان که اشاره کردید لکن با ملاحظه روایات می فهمیم که منظور از این تسبیح، یک امر پیچیده ای نیست و نیاز به تفسیر علّی و معلولی و وجودی و ذاتی و امثالهم ندارد در روایاتی که به دست ما رسیده تعابیر ساده ای از تسبیح موجودات ذکر شده مثلاً از ریختن دیوار و دو تکه شدن چوب و امثال ذلک به تسبیح، تعبیر شده است و نشان می دهد که این تسبیح، یک حقیقت توحیدی است که نمود ظاهری آن بسیار واضح و عینی می باشد لکن فهم اینکه همین نمود واضح و عینی، حاکی از یک حقیقت توحیدی است بدون بیان شرع، ممکن نیست... موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد