کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

صوفی نائب الامام

کان فقیهاً من فقهائنا فخلط و ظهر عنه ما ظهر و انتشر الکفر و الالحاد عنه (بحارالانوار ج51 ص375) فقیهی بود از فقهای ما شیعیان، اما اموری را به هم آمیخت و از او آشکار شد آنچه آشکار شد و کفر و الحاد از او منتشر گشت!

 

آنچه خواندید نقلی بود درباره فردی به نام محمد بن علی شلمغانی عزاقری که ابتدائاً از فقهای شیعه بوده لکن بعدها هم خود دچار انحرافات عقیدتی و ضلالات عرفانی شده و هم عده دیگری را گمراه کرده است... موجود جالبی است و شرح حالش و فرازهایی از تفکرات عارفانه اش عمیقاً خواندنی و عبرت آموز است... درباره او چنین گزارش کرده اند (همگی از بحارالانوار ج51):

 

او از فقهاء معروف شیعه و معاصر امام مهدی(عج) بود؛ مکانت بالایی داشت و نزد مردم، محترم بود تا حدی که به ملاقاتش می شتافتند و مسائل و مشکلات خود را با او در میان گذاشته و به او اعتماد داشتند (ص321) بعضی مشایخ شیعه نیز وی را تجلیل می کردند و برایش احترام قائل بودند حتی عده ای معتقد بودند او از طرف ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی، که نائب سوم امام عصر(عج) بود به نیابت از حضرت حجت(عج) منصوب شده و به حکم ابوالقاسم نوبختی و بسان او، نائب بر حق آقا امام زمان(عج) است (ص320)

 

شلمغانـی، کتبی در معارف اسلامی نیز نگاشته بود که نشان از سطح والای علمی او داشت لکن بعدها به نیرنگ شیطان، حق و باطل را از هم تفکیک نکرده و هدی و هوی را در هم آمیخت و ضالّ و مضلّ گشت یکی از خلط های او آمیختن بعضی افکار عرفانی با عقائد دینی بود مثلاً بسان اهالی وحدت وجود، معتقد بود: «حضرت حقّ، واحد است ولی پیراهن هایش تغییر می کند یک روز رنگ سفید بر تن می کند و یک روز سرخ و یک روز آبی» (ص374) و همچنین بسان مغلطه گران صوفی مآب می گفت: «از آنجا که فضیلت ولیّ خدا جز با طعن فرد ضدّ او آشکار نمی شود بنابراین آن ضدّ، از آن ولیّّّّ، افضل است مثلاً معاویة از علی افضل است چون موجب بروز فضائل علی می شود» (ص373)

 

این ملحد ظاهرالصلاح، بسان ابن منصور حلاج، ابتدائاً ادعا کرد که نائب امام زمان(عج) است (ص367) اما بعدها همچو منصور، "اناالحق" سر داد و خود را فانی در خدا و متّحد با او و خدا را در خود خواند (ص373) او که صاحب وجاهت و شأن بود (ص371) و از جهل مردم، استفاده می کرد (ص367) بعدها از فرصت ناشی از گرفتاری های نائب حقیقی امام عصر(عج) بهره ها برد و بر دین مردم مسلط گشت و هر کفر و کذبی را به نام اولیاءدین در اذهان شیعیان ساده دل وارد نمود (ص371)

 

وقتی آوازه الحاد او بالا گرفت نائب حقیقی امام(عج) خطر او را به مردم تأکید کرد و آنان را به لعن او امر نمود ولی بسیاری از مردم، سخن نائب حقیقی را قبول نکرده و بر ولایت او باقی ماندند (ص371) خبر به گوش نائب جعلی رسید و او که استاد تحلیل های عارفانه بود گفت: «من راز و سرّی داشتم که باید آن را کتمان می کردم ولی چون سرّی را آشکار کردم عقاب شده ام» با این سفسطه، مردم ساده لوح تهی از تعقل و تفهم، به مراتب عرفانی او بیشتر اطمینان کردند ابوالقاسم نوبختی نامه ای برای طرفداران شلمغانـی فرستاد و او را و هرکس که پیرو او بوده و بر ولایتش پایدار مانده باشد را لعن کرد اما شلمغانـی حیله ای دیگر اندیشید و با چهره ای عارفانه، اشکها ریخت و خطاب به مردم گفت: «این کلام ابوالقاسم، ظاهری دارد و باطنی و باطن لغت "لعن" به معنای دوری است و منظور ابوالقاسم، این است که ما از عذاب خدا دوریم» (ص371)

 

شلمغانـی، تشنه قدرت دینی بود و برای رسیدن به این قدرت با نائب حقیقی امام زمان(عج) جناب ابوالقاسم نوبختی، درگیر شد یکبار هم با توهین به آن بزرگوار، نیت حقیقی خود را چنین لو داد: «من و ابوالقاسم هر دو بسان سگ، برای تصاحب مردار، به هم پریدیم» (ص359) فتنه او به حدی بالا گرفت که بسیاری از شیعیان، گمراه شده و حق و باطل در هم آمیخته شد نهایتاً نیز همانطور که در لعن و طرد ابن منصور حلاج، توقیعی از جانب حضرت ولیّ الله الاعظم(ارواحنا فداه) صادر شده بود در لعن و طرد شلمغانـی نیز توقیعی از ناحیه مقدسه امام زمان(عج) خطاب به ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی صادر شد قریب به این مضمون:

 

«خداوند، بقای تو را طولانی کند و همه خیر را به تو بشناساند؛ به همه کسانی که به دیانت شان مطمئن هستی و به نیت شان اعتماد داری برسان که شلمغانـی از اسلام مرتد شده و در دین خدا، الحاد آورده و افترای کذب و بهتان کبیر، بسته است ما از او به سوی خدا و رسول و آلش علیهم السلام، برائت می جوییم و لعنش می کنیم لعنتهای مداوم خدا بر او و هرکس که پیروی او کرده و با رسیدن این کلام ما، بازهم بر پیروی او باقی بماند» (ص380و381)

........................................

1.فرازهایی از عقائد این ملحد عارف، مرا به یاد اشعار عارفان دیگری می اندازد... مثلاً آن عقیده {پیراهن های حق} تداعی گر شعر آن ملعون بلخی رومی (مولوی) است: (هر دم به لباسی بت عیّار برآمد، دل برد و نهان شد) و همچنین آن {عقاب ناشی از آشکار کردن سرّ} مرا به یاد شعر لسان الغیّ شیرازی (حافظ) می اندازد که گفت: (جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد) و...

 

2.بعد از اینکه توقیع امام(عج) در رد این صوفی ملحد و نائب دروغین، در شیعیان منتشر شد عده ای پیروی کردند و از ضلالت به هدایت بازگشته و از ولایت آن طاغوت، توبه کردند بعضی از اینها از ابوالقاسم نوبختی پرسیدند که ما با این همه کتابهای او که در خانه های مان پر است چه کنیم؟ فرمود: آن مواردی که از معصومین(ع) روایت کرده را بگیرید و آن مواردی که نظرات شخصی خود را داخل کرده رها کنید (ص358)

 

3.و نکته آخر اینکه بعد از عیانی حقیقت و اتمام حجّت، کسانی که بازهم روی باطل پافشاری کردند، مستحق لعن معصوم(ع) شدند و مطرود درگاه الهی و اگر قدرت به دست امام(ع) بود ای بسا حدود الهی را هم بر این اهالی الحاد و ارتداد، جاری می نمود اما حیف که قدرت در دست طواغیت زمانه بود و راه حق، مسدود و احکام خدا، تعطیل... و عجّل اللّهم فی فرج مولانا صاحب الامر علیه السلام

نظرات 25 + ارسال نظر
منتظرظهور جمعه 6 آبان 1390 ساعت 11:05 http://www.m-tafkik.blogfa.com

سلام
اگر دوست داشتی وبلاگ مکتب تفکیک با موضوع نقدی بر فلسفه و عرفان و تصوف را لینک کن!
www.m-tafkik.blogfa.com

[ بدون نام ] شنبه 6 مهر 1387 ساعت 10:43

جناب شلمغانی هم یک مثل جنابعالی بودند...ایشان در زمان قدیم...حضرت عالی در زمان فعلی...اون بنده خدا که به راه راست در نیومد...شاید تو آدم بشی

مهدی شنبه 17 فروردین 1387 ساعت 10:32

بسم الله
پاسختان به میرزا آن چنان جالب است که عقل را از سر انسان می پراند، آن چنان موضوع اصلی را می پیچانید که نگو!
از یک طرف می گویید امام زنده است، از طرف دیگر می گویید میت است و زیارتگاه. در حالی که در عراق شدت فقر غوغا می کند و تعداد بسیار زیادی از زنان عراقی مجبور به فحشا شده اند، چگونه ساختن گنبد از کمک به آنان واجب تر است؟
در حالی که عراق نیاز به مدرسه، بیمارستان، راه، برق و آب دارد گنبد به چه درد مردم می خورد؟
ضمن آنکه دستور صریح دینی وجود دارد که بر روی قبور بنایی ساخته نشود و ارتفاع قبر نیز از حداکثر ۵ انگشت باز بیشتر نشود، ولی آنها که به دیگران انتقاد می کنند خود را از یاد برده اند!

میزان دقت حضرتعالی با این کامنت تان واضح و بدیهی می باشد!
بنده درباره امامی که مدفون در مثلاً سامراء هستند گفتم میت و درباره امام مهدی(عج) گفتم حی، آخر این چه ارتباطی به آن دارد؟
درباره عدم حجیت استحسان نیز مکرراً در این وبلاگ و وبلاگ سابق، صحبت کرده ام و در جواب به میرزا هم مثالی زدم که فکر می کنم واضح و روشن بود
با وجود نیاز آن فقیر، شرعاً باید پول را به آن غنی برسانید
ضمناً اینکه عراق به فلان چیز، نیاز داشته باشد تناقضی ندارد که به بهمان چیز هم نیاز داشته باشد و با مطرح کردن یک موضوع، نمی توان موضوعات دیگر را ابطال کرد هر چیز به جای خویش نیکوست
دستور صریح دینی تان را هم جهت استفاده هم دینان تان، مکتوب بفرمایید در رساله توضیح المسائل تان تا مقلدین حضرتعالی بهره مند گردند
موفق باشید

جواد یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 11:55

سلام بازم،یعنی با توجه به فرمایشات شما،دو نفر مقلد یک مرجع یکسان،در یک زمان یکسان،و مکان یکسان،میتونن دو تشخیص متفاوت داشته باشند و یکی یک بازی رو حرام بدونه یکی جایز؟جدی؟؟
عرف سائد چیه؟

سلام
بله تشخیص می تواند متفاوت باشد ولو در فرض تساوی مرجع و زمان و مکان و... به شرطی که هر دو نفر، با نظر به عرف و بصورت {بینی و بین الله} و با رعایت دقت و بدون سهل انگاری، تشخیص دهند
اصطلاح عرف سائد را تاکنون نشنیده ام
موفق باشید

جواد شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 19:53

بازم سلام،مرسی که جواب دادید،ولی یه چیزی،گفتید مکلف باید تشخیص بده؟پس چرا میگن تشخیصش با عرف هست؟شنیدم میگن عرف باید تشخیص بده،شما میگید مکلف،کدومش صحیح هست؟
سوال بعد:
این مساله تشخیص مکلف یا عرف در کجای قرآن هست؟علما که میگن از کجا آوردند؟در کدوم یک از کتب علما نوشته شده؟لطفا یه آدرس فارسی بدید یا آدرسی که ترجمه فارسی داشته باشه.
دستتون درد نکند.

سلام
۱.تشخیص با عرف نیست تشخیص با مکلف است لکن مکلف باید براساس ملاکات عرفی تشخیص دهد در واقع، عرف، خط کش شماست و شما اندازه گیر.. در صورت پیروی از نظر اول، {شما} باید ببینید عرف چه چیزی را آلت قمار می داند و چه چیزی را خیر
۲.این یک مسأله عقلایی است در همه خطابات شرع... به این معنا که وقتی شارع در بین مردم و خطاب به عموم، احکام دینی را می آورد و چیزهایی می گوید و اوامر و نواهی مطرح می کند، در خطاب خود، نظر به خاص من و خاص شما و خاص فلانی و بهمانی نداشته بلکه نظر به همه ما داشته که مجموعاً عرف را تشکیل می دهیم و با ما به عنوان اعضای یک مجموعه سخن گفته است زبان عرفی ما را لحاظ کرده و احکام را هم روی عرف ما برده است بنابراین در تعیین مصادیق، ملاک را روی عرف می بریم الا مواردی که خودش تعیین مصداق کرده یا تعریف خاص داده است
موفق باشید

عبدالرحمن شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 18:53 http://heart-wrote.blogfa.com

سلام ... خدا با شماست.
-----------------------------
http://www.shia-news.com/ShowNews.asp?Code=86112001
-----------------------------
با اجازه آقا امیر.

لینک بالا را تقدیم میکنم به بچه مذهبی های تازه فریب خورده.

این یکی رجاءاً هم اشکال دارد!!!

سلام
متشکر از بابت لینک
خدا لعنت شان کند و مدافعین شان را
موفق باشید

جواد شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 14:36

سلام دارم خدمت شما
شطرنج حرامه جدا؟
آیت الله صانعی گفتند که اگر قمار نباشه ایرادی نداره،از کجا باید بفهمیم قمار هست؟یا نیست؟به چه کسی باید مراجعه کنیم؟
دستتون درد نکند.

سلام
درخصوص شطرنج، مشهور فقهای شیعه براساس روایت وارده، بر دو نظر هستند
دسته اول قائلند آنچه که در شطرنج حرام است ذات شطرنج نیست بلکه "آلت قمار بودن" شطرنج است طبق این نظر، تمام روایاتی که درباره شطرنج وارد شده و آن تعابیر شدید و غلیظ را آورده به قماریت شطرنج برمی گردد و نه خود شطرنج و در زمان ائمه(ع) نیز شطرنج به عنوان وسیله قمار مطرح بوده و از این رو، بازی با آن ولو بدون قصد قمار، حرام است (چون بازی با وسیله قمار ولو قصد قمار در آن نشود حرام است) اکنون نیز تا زمانی که یقین حاصل نشود که شطرنج کاملاً در همه جا از حالت قماریت خود خارج شده بازی با آن جائز نیست ولی اگر مکلف، بعد از تحقیق در عرف، احراز کرد که کاملاً از قماریت عرفی افتاده و در عرف صرفاً به عنوان بازی فکری شناخته می شود و در هیچ جا به عنوان آلت قمار شناخته نمی شود بلااشکال است (تفحص در عرف، به عهده خود مکلف بوده و تا یقین حاصل نشده جائز نیست)
دسته دوم قائلند که خیر! ملاک حرمت شطرنج، قماریت آن نیست بلکه خود شطرنج حرام شده (مثل شراب) بنابراین چه آلت قمار باشد و چه نباشد در هر حال حرام است
موفق باشید

میرزا شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 05:35 http://goftoman.parsiblog.com

به نام خدا و با سلام
شنیده ام که برخی از مراجع مبلغ هنگفتی را برای طلای گنبد امام حسین(ع) داده اند. آیا صحت دارد؟ و به فرض صحت وجه شرعی اموال بیت المال برای چنین امری چیست؟ آیا خود ائمه(ع) که از کاخ داشتن در برابر کوخ فقراء ایراد می‌گرفتند، چنین چیزی را تجویز می کردند؟

سلام
اولاً قیاس "طلای گنبد" با "کاخ نشینی" قیاسی عوامانه و سلیقه ای است
بر فرض که ائمه(ع) درباره زراندوزی حرام و کاخ نشینی های مقرون به بی توجهی به فقراء و امثال ذلک توصیه ای کرده باشند این برای خانه و کاشانه افراد زنده است که در آن زندگی می کنند و بدون توجه به وضع فقراء به تمتعات مسرفانه می پردازند نه برای زیارتگاه و امثال ذلک که میت مدفون، بهره ای نمی برد و بهره ای اگر هست برای زوار است و عموم
ثانیاً دین خدا، ضابطه و حساب و کتاب دارد و سلیقه های سوسیالیستی و برداشت های عشقی و فهم های آلوده به استحسان را بر نمی تابد یک مثال براتون می زنم:
فرض کنید بنده از طرف یک فقیر، وکیل هستم که زکوات و صدقات و امثالهم را اخذ کرده و بعداً به او برسانم فرض هم کنید این فقیر، فوق العاده نیازمند است و به هزار تومان هم احتیاج دارد الان هم یک نفر هزار تومان صدقه آورده و من از طرف آن فقیر اخذ کرده ام فردا که می خواهم هزار تومان را به او برسانم ناگهان اتفاقی می افتد و این فقیر در یک بانک برنده شده و میلیونها تومان جایزه می برد و فرض هم کنید یک فقیر دیگر همین الان آمده و به هزار تومان هم محتاج شده و ابراز نیاز می کند
می دانید از نظر شرعی این پول را باید من به همان میلیونر (فقیر دیروزی) برسانم و حق ندارم به این فقیر جدید، چیزی دهم؟
بله اگر به سلیقه ها و استحسانات باشد هرکسی خواهد گفت آن میلیونر نیاز ندارد و این فقیر ارجح است ولی صحبت اینها نیست بلکه صحبت دین خدا و ضابطه آن است! ضابطه دین خدا این است که آن زمانی که من از طرف این میلیونر فعلی آن هزار تومان را اخذ کرده ام از جانب یک فقیر، اخذ کرده ام و گرچه تا قبل رساندن پول به او، او غنی شده لکن این پول در حکم امانت است و مال اوست کماکان و فقیر فعلی هیچ حقی به آن ندارد
بارها گفته ام که ملاکات و مناطات احکام الهیه -اولاً و بالذات- مربوط به مصالح این دنیایی نیست بلکه مربوط به آخرت می شود و از آنجا که ما رابطه بین افعال دنیا و عواقب اخری را نمی فهمیم فلذا نگاه به فلسفه احکام، لطیفه ای بی معناست (انّ دین الله لایصاب بالعقول الناقصة)
در این مورد هم همینطور است یعنی تعیین مصلحت نسبت به سهم سبیل الله زکات و تعیین مورد رضای امام علیه السلام نسبت به "سهم امام" در خمس، طبق فتوای مشهور، به عهده مرجع تقلید است و طبق این نظر اگر مرجع در تعیین اولویت ها به تشخیصی "بینی و بین الله" برسد ولو از دیدگاه افراد متفرقه، آن مورد مصلحت نباشد و اولویت های دیگری ارجح باشد و... بازهم او باید به همان تشخیص خود عمل کرده و پول را خرج آن مورد نماید
(البته نظر غیرمشهور هم در این میان مطرح است که از جهاتی از نظر حقیر، اقوی است لکن فعلاً مورد صحبت مان نیست)
مضاف بر اینکه بنده با اینکه در قم ساکنم و با بعضی از مراجع، ارتباط غیرمستقیم نزدیک دارم چنین موردی را تاکنون نشنیده ام بنابراین اصل خبر را تأیید نمی کنم
موفق باشید

فرهاد جمعه 19 بهمن 1386 ساعت 12:57 http://m-shirazi.blogfa.com

با سلام و احترام
مطلب عبرت انگیزی بود.. خداوند عاقبت همه شیعیان بالاخص فقها را به خیر کند.
موفق و موید باشید

سلام و ممنون
خدا آقای مان را برساند که بسی خسته ایم از انحراف بزرگان غیرمعصوم که گاه، دین و دنیای امتی را نابود می نماید
موفق باشید

امیر پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 13:04

به نام خدا.سلام.لطف کنید احادیثی را که به این نکته اشاره دارند که کسی امام(عج) را در غیبت نمی بیند بفرمایید.چون اهل عرفان آن فرمایش امام را که اشاره به این دارد که اگر کسی ادعای دیدار ایشان را کند دروغگوست این طور تفسیر می کنند که چون آنان که آقا را می بینند خیلی مقام و ظرفیت دارند لذا به کسی نمی گویند.بنابراین هر که بگوید به آن مقام نرسیده لذا آقا را ندیده و دروغگوست.آیا حضرت خضر هم ایشان را ملاقات نمی کند.متشکر از مطالب و پاسختان.

سلام
در وبلاگ سابق ضمن چند پست، به احادیث این مورد و نکاتی در این خصوص اشاره کردم اما این پرسش شما مجال خوبی می شود که عمده آنها را در یک پست جامع بیاورم
این پست، اوائل هفته آینده ان شاء الله خدمت عزیزان دلم اهالی کهف توحید ارائه خواهد شد
یاعلی

حسین پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 10:48

سلام
مجاز،استعاره،کنایه،فرق دارند؟فرقشون چیه؟
اگر عبارتی داشتیم و قرینه نداشت،و معنای حقیقی هم بی اشکال بود،و محال نبود،اجازه داریم به معنی مجازی حمل کنیم؟

سلام
در اصطلاح اهالی ادبیات، اینها تعاریف دقیق و خاصی دارند که فی الجمله تفاوتهایی نیز با هم دارند لکن در اصطلاح اهالی علم اصول (علم شناخت حجة از لاحجة و کیفیت استناد صحیح و روشمند به متون دینی) هر سه در حکم واحده هستند و تحت عنوان مجاز، در مقابل حقیقت قرار می گیرند
براساس موازین علم اصول، همه جا اصل بر حقیقت است و تا دلیل محکمی برای عدول از معنای حقیقی عبارت، موجود نباشد نمی توان آن را بر مجاز حمل نمود بنابراین اگر عبارتی داشتیم که قرینه ای برای احراز قصد معنای مجازی از سوی متکلم، برای آن نبود و معنای حقیقی هم اشکال عقلی یا معارض نقلی نداشت باید به معنای حقیقی حمل شده و تأویل به معنای مَجازی، مُجاز نیست
موفق باشید

شاه چهارشنبه 17 بهمن 1386 ساعت 11:46

سلام
نظر شما در باره ی تکرار اذکار زیر در هنگام طلوع و غروب خورشید چیست و آیا اعتباری دارند ؟ (در روایت دوم صحبت از واجب بودن کرده است !! )

- ابن بابویه به سند معتبر از حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام روایت کرده است که هرکه پیش از طلوع آفتاب قُلْ هُوَاللّهُ اَحَدٌ وَ اِنّا اَنْزَلْناهُ و آیة الکرسى هر کدام را یازده مرتبه بخواند خدا منع کند مال او را از آنچه ترسد و فرمود که هر که قُلْ هُوَاللّهُ اَحَدٌ و اِنّا اَنْزَلْناهُ پیش از طلوع آفتاب بخواند در آن روز گناهى به او نرسد هر چند شیطان جهد کند .

-کلینى و ابن بابویه و شیخ طوسى و دیگران به سندهاى معتبراز حضرت صادق علیه السلام روایت کرده اند که فریضه و واجبست بر هر مسلمان که ده مرتبه پیش از طلوع آفتاب و ده مرتبه پیش از غروب این دعا بخواند:
لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیى وَ یُمیتُ وَ یُمیتُ وَ یُحْیى وَ هُوَ حَىُّ لایَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَىْءٍ قَدیرٌ .
در بعضى از روایات وارد شده است که اگر ترک شود قضا کنید که لازم است و در بعضى از روایات کفّاره گناهان اوست در آن روز .

-ابن بابویه و دیگران به سندهاى معتبر بسیار از حضرت امام زین العابدین و حضرت صادق علیهماالسلام روایت کرده اند که هر که در شام صد مرتبه اَللّهُ اَکْبَرُ بگوید چنانست که صد بنده آزاد کرده باشد و به سند صحیح دیگر ازامام محمّد باقر علیه السلام منقول است که هر که صد مرتبه پیش از طلوع آفتاب و صد مرتبه پیش از غروب آفتاب اَللّهُ اَکْبَرُ بگوید خداوند کریم براى او مثل ثواب صد بنده آزاد کردن بنویسد و هر که ده مرتبه سُبْحانَ اللّهِ وَ بِحَمْدِهِ بگوید خدا ده حسنه براى او بنویسد و هر که زیاده بگوید زیاده براى او نوشته شود .

- در صبح و شام ده مرتبه بگوید ((سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَکْبَرُ))
که به عدد هر تسبیحى در بهشت درختها براى تو غرس مى نمایند از انواع میوه ها و اینها است باقیات صالحات که خدا در قرآن فرموده است که نیکوتر و باقى ترند از مال دنیا .

- ابن بابویه به سند معتبر ازحضرت امیرالمؤ منین علیه السلام روایت کرده است که هر که نزدیک به شام یا بعد از شام سه مرتبه این آیه را بخواند در آن شب چیزى از او فوت نشود و جمیع شرور از او دور گردد و همچنین است هرگاه در هنگام صبح بگوید و آیه این است :

فَسُبْحانَ اللّهِ حینَ تَمْسُونَ وَ حینَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِى السَّمواتِ وَالاَْرْضِ وَ عَشِیّاً وَ حینَ تُظْهِرُونَ .

- برقى در محاسن به سند موثَّق ازحضرت امام رضاعلیه السلام روایت کرده است که هر که در صبح سه مرتبه و در شام سه مرتبه بگوید: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ * نترسد از شیطان و نه از پادشاهى و نه از خُره و نه از پیسى .

- به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که مردى از انصار چند روز به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله نرسید و حضرت از او پرسید که به چه سبب در این چند روز از ما غایب بودى گفت به سبب تنگدستى و طول بیمارى فرمود مى خواهى تو را دعائى تعلیم نمایم که چون بخوانى فقر و بیمارى از تو زایل گردد گفت بلى یا رسول اللّه صلى الله علیه و آله فرمود که در صبح و شام این دعا بخوان :

لا حَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ تَوَکَّلْتُ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لایَمُوتُ وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِى الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً .

- در روایات معتبره بسیار از حضرت صادق علیه السلام منقول است که پیش از طلوع و غروب آفتاب ده مرتبه بگو: اَعُوذُ بِاللّهِ السَّمیعِ الْعَلیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ اَعُوذُ بِاللّهِ اَنْ یَحْضُرُونِ اِنَّ اللّهَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ .

سلام
ذکر خدا در همه حال و بدون تقید به تعداد و کیفیت معین، خوب است و احتیاج به سند معتبر ندارد لکن مقید شدن به تعداد و کیفیت معین، باید یا سند معتبر داشته باشد و یا به قصد عدم قطعیت و احتمال ثواب و رجاء خیر خوانده شود و اما بررسی روایات:
روایت بند اول، خالی از اشکال سندی نیست به جهت قاسم بن یحیی و... (الخصال، الصدوق ص622) لکن عمل به آن رجاءاً مانعی ندارد
روایات بند دوم، چند روایت مشابه است آن روایتی که در آن گفته شده فریضه و واجب است، چند اشکال مهم سندی دارد به جهت تمیم بن بهلول و احمد بن یحیی بن زکریا و... (الخصال، الصدوق ص452) اما روایت دیگری که ذکر شده کفاره گناهان است در آن روز، سندش معتبر است (من لایحضره الفقیه ج1 ص335) و عبارت آن هم به این شکل است {لا إله إلا الله وحده لا شریک له، له الملک وله الحمد، یحیی ویمیت وهو حی لا یموت بیده الخیر، وهو على کل شئ قدیر} (مختصری تفاوت دارد) البته در طریق کلینی این تفاوت وجود ندارد (الکافی ج2 ص518)
روایات بند سوم را یافت نکردم لکن خواندنش رجاءاً بی اشکال است
روایت بند چهارم را یافت نکردم لکن مشابهش روایت داریم بدون تقید به ده مرتبه (المحاسن ج1 ص37)
روایت بند پنجم سنداً خالی از اشکال نیست ولی عمل به آن رجاءاً مانعی ندارد (ثواب الاعمال ص166) زمان خواندن آن هم لحظه ورود به شب است (اول غروب)
روایت بند ششم موثق است (المحاسن ج1 ص41) و زمان عمل به آن اول صبح (فجر صادق) و اول شب (غروب) است
روایت بند هفتم موثق است (الکافی ج2 ص551) ولی قید صبح و شام ندارد و لزوماً اثر آن برای دیگران هم نیست رجاءاً اشکالی ندارد
روایت هشتم را نیز پیدا نکردم
بازهم تأکید می کنم ذکر خدا در همه حال خوب است و اگر از بابت سندی روی کیفیت خاصی شک داشتید قصد رجاء کنید کفایت می کند
موفق باشید

صادق سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 20:18

سلام

با تشکر از وبلاگ خوب شما سوالی داشتم.
اشکالی که شما به حدیث من عرف نفسه فقد عرف ربه وارد کرده اید چیست ؟ آیا سند حدیث را مورد اشکال می دانید. و یا به نظر شما متن آن مخالف نصوص و قطعیات است؟ و یا هر دو ؟ لطفا جواب خودتان را توضیحات لازم بفرمایید.

متشکرم.

سلام و ممنون از محبت تون
در این زمینه، هر دو ایراد مدنظر است
از جهت سندی، این جمله در هیچ یک از کتب طراز اول حدیثی شیعه نیامده و مهمترین منبع آن کتاب مصباح الشریعة است مصباح الشریعة در نظر علماء حدیث، کتابی است به غایت ضعیف و حتی محدث سهل گیری مثل مرحوم شیخ حرّ عاملی صاحب وسائل الشیعة که مبنای رجالی سهل و یسیری داشته و بسیاری احادیث ضعیف را هم معتبر نامیده با این حال این کتاب را شایسته نقل در وسائل ندیده است و نام مصباح الشریعة در وسائل الشیعة به عنوان یکی از کتب غیرمعتمده، ذکر شده است (وسائل الشیعة ج30 ص159) جالب اینجاست که محمدحسین طباطبایی که پرچمدار عرفان و معرفت نفس بوده نیز در بحث دیگری به ضعف این کتاب، اعتراف کرده است (المیزان ج5 ص276)
و اما از حیث دلالت، دلالت ظهور این عبارت، مخالف نصوص نقلیه و ادلّه عقلیه توحیدیه است.. در مبانی عقلانی و وحیانی شرع مقدس اسلام، بین خالق و مخلوق، تباین کامل وجود دارد و هیچ سنخیت و قدر مشترکی وجود ندارد که بتوان با شناخت مخلوق به شناخت خالق رسید (چون قدر مشترک و سنخیتی در کار نیست) مضاف بر اینکه شناخت تفصیلی ذات و صفات خدا نیز از محالات است و... به جهت همین اشکالات، بعضی از علماء سعی کرده اند برای این عبارت، تأویلاتی درست کنند برخلاف ظاهر باطل آن که با سایر ادله عقلی و نقلی دیگر، سازگار شود که بعضی از آن تأویلات، خوب و به همان نسبت، دور از معنای مورد نظر عرفاست
موفق باشید

خادم الرضا علیه السلام دوشنبه 15 بهمن 1386 ساعت 14:51 http://ala.mihanblog.com

برای راحت تر کار کردن شما و دوستان یه مطلب در باره یوتیوب نوشتم :

http://ala.mihanblog.com/post-46.aspx

وفّقکم الله

عبدالرحمن دوشنبه 15 بهمن 1386 ساعت 14:23 http://heart-wrote.blogfa.com

سلام ... خدا با شماست.
-----------------------------
هرچی توی اینترنت دنبال حدیث مذکور ( جلد ۵۱ ص ۳۸۰ ) گشتم پیدا نکردم خیلی علاقه مندم این حدیث رو بطور کامل با ذکر اجمالی راویان بخونم ( البته اگه میشه با ترجمه )
-----------------------------
من فکر میکنم این یک حدیثی است که در ضمن آن به آن نامه هم اشاره شده است. حالا برای اطمینان میخواستم خود متن رو هم بخونم.
-----------------------------

سلام
علامه مجلسی در جلد51 بحار ص380 به نقل از احتجاج طبرسی چنین می فرماید:
2- الإحتجاج : روى أصحابنا أن أبا محمد الحسن الشریعی کان من أصحاب أبی الحسن علی بن محمد ثم الحسن بن علی علیهم السلام وهو أول من ادعى مقاما لم یجعله الله فیه من قبل صاحب الزمان علیه السلام ، وکذب على الله وعلى حججه علیهم السلام ونسب إلیهم مالا یلیق بهم ، وما هم منه براء . ثم ظهر منه القول بالکفر والالحاد ، وکذلک کان محمد بن نصیر النمیری من أصحاب أبی محمد الحسن علیه السلام فلما توفی ادعى النیابة لصاحب الزمان علیه السلام ففضحه الله تعالى بما ظهر منه من الالحاد والغلو والقول بالتناسخ ، وقد کان یدعی أنه رسول نبی أرسله علی بن محمد علیه السلام ویقول فیه بالربوبیة ویقول بالإجابة للمحارم . وکان أیضا من جملة الغلاة أحمد بن هلال الکرخی وقد کان من قبل فی عداد أصحاب أبی محمد علیه السلام ثم تغیر عما کان علیه وأنکر نیابة أبی جعفر محمد بن عثمان ، فخرج التوقیع بلعنه من قبل صاحب الامر بالبراءة منه فی جملة من لعن وتبرأ منه . وکذلک کان أبو طاهر محمد بن علی بن بلال والحسین بن منصور الحلاج ومحمد بن علی الشلمغانی المعروف بابن أبی العزاقر لعنهم الله ، فخرج التوقیع بلعنهم والبراءة منهم جمیعا على ید الشیخ أبی القاسم الحسین بن روح...
یعنی اصحاب ما روایت کرده اند که شریعی که از اصحاب امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام بود اولین کسی بود که ادعای مقام نیابت از امام زمان(عج) کرد در حالی که خداوند چنین مقامی را برای او قرار نداده بود و... و همچنین نمیری... و همچنین ابن هلال کرخی بود که از غلات بود و... نیابت نائب دوم را انکار کرد و توقیع در لعن او صادر شد از جانب صاحب الامر(عج) ... و همچنین ابن بلال و حسین بن منصور حلاج و محمد بن علی شلمغانی... که توقیع در لعن شان و برائت از آنان بر دست ابوالقاسم حسین بن روح، صادر شد
موفق باشید

جواد دوشنبه 15 بهمن 1386 ساعت 13:35 http://www.noqteh.ir

سلام مجدد

در جواب آقای احمد خوب بود به مساله بدا هم اشاره می کردید. بنده هم مشتاقم که در این مورد اطلاعات بیشتری کسب کنم. ممنون

سلام
درخصوص مطلب بداء فکر کردم از آنجا که مطلب مهم و عمیقی است شاید نتوان به یک اشاره سطحی و گذرا به ماهیت آن و رابطه اش با بحث علائم ظهور، در یک کامنت اکتفا کرد... ای بسا حق مطلب ادا نشود و عده معتنابهی به ضلالت بیفتند
درباره اون مواردی که مایل هستید اطلاعات بیشتری کسب کنید مورد رو بفرمایید تا در فرض امکان، مطالبی خدمت تون عرض شود
یاعلی

جواد یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 21:21 http://www.noqteh.ir

سلام
این که بعد از ظهور حضرت ولی عصر (روحی فداه) برخی علمای بزرگ و مشهور با ایشون مخالفت می کنن جایی به عنوان روایت وارد شده؟

سلام
مواردی که "من حیث المجموع" به چنین مطلبی دلالت دارد در روایات داریم اما روایتی که مورداً عین چنین مطلبی را تصریح کرده باشد تاکنون یافت نکرده ام
موفق باشید

رضا ظهرابی یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 21:08

با سلام
تمام کسانی که دلشان برای تعالی شیعه می طپد از چنین شیاطین به ظاهر فقیهی متنفرند اما نباید مفاخر شیعه مانند لسان الغیب حافظ و مولوی را با آنان خلط کرد. مخصوصا حافظ که بزگانی چون علامه طباطبائی، حضرت امام خمینی، سید علی قاضی استاد علامه طباطبائی، علامه حسن زاده و بزرگان زیادی که هرکدام وزنه ای در دفاع از حریم شیعه اند؛ او را به بزرگی و کمال ستوده اند.
موفق باشید

سلام برادر گرامی
بنده کاری ندارم چه کسی وزنه است و چه کسی وزنه نیست و چه کسی مدح چه کسی کرده است و چه کسی مدح چه کسی نکرده است! مهم عقائد خود افراد در شعر و نثرشان است که با ملاک دین خدا و معارف الهیه و مبانی متخذه از کتاب و سنت، ارزیابی می شود و تا هر مقدار که منطبق بود تأیید شده و هر مقدار هم که منطبق نبود رد می شود از هرکس که می خواهد باشد
مهم دلیل و برهان است و نه سخن این و آن
یاعلی

احمد یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 19:47 http://www.pigeonofharam.parsiblog.com

سلام

علائم حتمی ظهور در روایات چی هستند؟ بالاخره این ها رو باید به معنی حقیقی دانست یا مجازی و استعاری؟ (مثلا آیا واقعا شخصی به نام سفیانی باید قبل از ظهور قیام کند؟)

سلام
علائم حتمیه ظهور که مورد اختلاف نیست، ندای آسمانی می باشد و خروج سفیانی ولی درباره سایر علامات و اینکه کدام حتمیه است یا خیر اختلاف وجود دارد
در همه روایات مربوط به علائم ظهور، اصل بر حقیقی بودن است مگر با دلیل معتبر، ثابت شود مورد مجازی و استعاری است که درباره سفیانی، نه تنها استعاری بودن آن ثابت نشده است بلکه ادله کثیره بر حقیقی بودن آن هم وجود دارد
موفق باشید

رضاعلی یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 17:53

با سلام نوشته خیلی قشنگی بود.دست شما درد نکند.

سلام و ممنون از محبت تون
یاعلی

سایت با قالب وبلاگ

دوست عزیز سلام

به علت علاقه اکثر وبلاگ نویسان تخصصی ، به راه اندازی وبلاگی با نام اختصاصی خود و بدون اجبار در داشتن نام دامنه هایی مانند blogfa , persianblog و غیره ، همچنین داشتن ایمیل با پسوند سایت اختصاصی خود، شرکت Big Robo سرویس جدید" سایت در قالب وبلاگ " را ارائه نموده است.
برای دریافت اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه نمائید:
http://blog.bigrobo.com
و یا با شماره تلفن 77510844 (021 ) تماس بگیرید.

سلام و متشکر از پیام بازرگانی تون!
موفق باشید

عبدالرحمن یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 11:10 http://heart-wrote.blogfa.com

سلام ... خدا با شماست.
-----------------------------
خیلی جالب بود.

توی متن اشاره کردید که امام زمان در ارتداد منصور حلاج هم نامه داده اند میشه آدرس اون نامه یا متن رو ذکر کنید؟
-----------------------------

سلام بر برادر خراسانی عزیز
علامه مجلسی در جلد51 بحارالانوار ص380 اشاره به این نامه کرده لکن متنش که به صراحت، حاوی نام آن ملعون باشد را متأسفانه نقل نکرده است
موفق باشید

حریم یاس یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 10:50 http://harimeyas.ir

سلام.
اللهم عجل لولیک الفرج
وبلاگ بسیار جامعی دارید.
اگر موافق باشید تبادل لینک داشته باشیم.
یاعلی.

سلام
لینک شما در لینکدونی وبلاگ بنده قرار گرفت
موفق باشید

خادم الرضا علیه السلام یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 10:47 http://ala.mihanblog.com

تعریف عوامانه رو هیچ بگیم دفاع های عوامانه رو نمیشه نادیده گرفت ، اونایی که پیروی بی چون و چرا میکنن از هر عالم دینی خصوصا علمای مشهور ، فکر نمیکنن که ممکنه الان هم بلعم باعور و سامری و یا از همه ملموستر ، شلمغانی هایی در زمان ما وجود داشته باشه.

البته یادم اومد که ؛ نه نمیتونن فکر کنن! چون این افراد در مکاشفاتشون آقا تاییدشون کرده و نظر کرده هستن خلاصه!!!

چقدر مهم بود اون مطلب رویت که گفتید بنویسم :
http://ala.mihanblog.com/Post-15.ASPX

البته یک جنبه دیگر هم براشون جنبه همرنگ جماعت شدن هست چون مخالفت با عقائد عمومی و رسمی که مستظهر به حمایت نهادهای قدرت و سیاست هم باشه، هزینه بـَر هست و نتیجتاً خیلی میل نفسانی به مخالفت ایجاد نمیشه و شوق نفس شون و میل دلشون بر اینه که همون عقائد رو یکجوری توجیه کرده و باهاش خوش باشند که امورات شون بگذره و مشکلی هم در معاش شون پیش نیاد! خدا بصیرت عنایت کنه به همگی
یاعلی

امیر یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 10:39

با سلام و ادب
۱- عرفان چیست؟ آیا از طرف معصومین در این رابطه چیزی رسیده است؟
۲- لعنی که بر منصور حلاج از طرف حضرت ولی عصر (ارواحناالفدا) آمده است در کدام کتاب است؟
۳- آیا بین تصوف و عرفان فرقی نیست؟

سلام
1.عرفان به مکتبی گفته می شود که در آن تلاش می شود ذات و صفات خداوند کاویده شده و مورد ادراک و شناخت عارف قرار گیرد ابزار ادراکی در عرفان، نه عقل و برهان است و نه نقل و متون وحی بلکه ابزار آن کشف است و شهود و الهام و اشراق و سایر امور ذوقیه که نه دلیلی از عقل بر حجیت آنها موجود است و نه تأییدی از شرع و بیان معصومین(ع) درباره آنها رسیده است نقطه شروع عرفان خدا از عرفان خود شروع می شود و طبق آن حدیث جعلی (من عرف نفسه فقد عرف ربّه) فرد سالک سعی می کند با شناخت خود به شناخت خدای خود برسد چرا که خود را نفحه ای از روح خدا و مرتبه ای از وجود او می داند و سعی می کند با ریاضت عاشقانه در پرتو تعالیم استاد، به فناء فی الله رسیده و خود را از قیود ماهوی آزاد نماید مقصد در عرفان نیز چیزی غیر از مقصد تعریف شده در دین (بهشت و جهنم) است که از آن به وصال، تعبیر می شود و... اساساً عرفان با اینکه در مواردی شباهت های غلط اندازی به دین دارد لکن اساس و بنیان و مبدأ و مقصد آن با اساس و بنیان و مبدأ و مقصد دین متفاوت است و اعتقاد و التزام به آن در مواردی کثیره، موجب کفر و الحاد یا بدعت و انحراف فرد می گردد
2.علامه مجلسی در بحارالانوار ج51 ص380 به توقیعی که از ناحیه مقدسه در لعن حلاج صادر شده اشاره می کند لکن متن توقیع با تصریح به نام آن ملعون را متأسفانه نقل ننموده است
3.تصوف، جنبه اجتماعی عرفان و عرفان، جنبه معرفتی تصوف است در طول تاریخ تا چند قرن، کسانی که به عنوان صوفی مطرح بوده اند معارف عرفانی را تبیین کرده اند و کسانی هم که معارف عرفانی را تبیین می کرده اند عمدتاً در سلک تصوف بوده و بساط درویشی داشته اند بعدها در اثر بعضی مسائل که شرح آن مفصل است بعضی افرادی که در سلک تصوف رسمی نبوده اند همان معارف صوفیه را گرفته و با جداسازی بعضی مظاهر خاص و بدعتهای آشکار آن و رنگ آمیزی آن با آیات و روایات و ترویج آن معارف در لوای عناوین جذابی مثل تهذیب نفس و معرفت و... موفق شدند نهادی به نام عرفان را جدای از تصوف رسمی ایجاد کنند که البته خطر آن به مراتب بیشتر از تصوف رسمی است چون ضلالت آن بر بسیاری افراد، واضح نیست و تشخیص انحراف آن برخلاف انحراف صوفیه سیبیل پرست، احتیاج به بصیرت عمیق و نگاه دقیق دارد
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد