کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

۱۲ امیر

همانطور که همه می دانیم، مذهب حقه شیعه امامیه، به دلیل انتساب به دوازده امام معصوم، مذهب "اثناعشریة" نیز نامیده می شود و در میان مذاهب و فِرَق اسلامی، تنها مذهبی است که به عدد دوازده، انتساب داشته و پیشوایان معصوم اش دوازده نفر می باشند (سلام الله علیهم اجمعین) در سایر مذاهب اسلامی، تعداد پیشوایان مذهب، عددی غیر از دوازده است مثلاً مشهور مذاهب اهل تسنن به چهار خلیفه و بعضی از شواذ آنان به پنج یا شش خلیفه {چهار خلیفه بعلاوه امام حسن مجتبی(ع) یا بعلاوه معاویة یا هر دو} و بعضی از خوارج به دو خلیفه {ابوبکر و عمر را بر حق و عثمان و علی(ع) را بر باطل می دانند} و بعضی از زیدیه به پنج امام {امیرالمؤمنین بعلاوه حسنین(ع) و امام سجاد(ع) و جناب زید} و اسماعیلیه به هفت امام {از امام علی(ع) تا امام صادق(ع) بعلاوه اسماعیل بن الامام الصادق(ع)} اعتقاد دارند و... و تنها مذهبی که به دوازده امام، معتقد است مذهب شیعه جعفری "امامیة اثناعشریة" می باشد

 

یکی از نکات مهمی که در این میان، جالب توجه می باشد این است که در بسیاری از منابع حدیثی اهل تسنن، احادیث فراوانی موجود است درباره دوازده "خلیفه" برای پیامبر(ص) یا دوازده "امام" بر امت نبی(ص) یا دوازده "امیر" بعد از رسول خدا(ص) و تعابیری مانند آن که از نظر تعداد خلفاء بر حق در امت نبی(ص) جز با عقیده شیعه امامیه، سازگار نیست و به وضوح، به حقانیت مذهب اثناعشریة اشاره می نماید این احادیث که مضمونی بسیار روشن دارد و ممتنع از تأویل و بی نیاز از تفسیر است آن قدر در کتب حدیثی مکتب خلفاء، با اسناد متعدد و طرق مختلف، روایت شده که جای هیچ گونه تردید و ابهامی باقی نمی گذارد و مجالی برای اشکال در سند یا دلالت آن به وجود نمی آید

 

این احادیث از حجت های خفیه خداست که به دست مخالفین مکتب اهل بیت(ع) به دست ما رسیده و آنان نیز در زمانی آنها را روایت کرده اند که هنوز دوازده امام مذهب شیعه، تکمیل نشده بود و نه تنها هیچ یک از نامحرمان بلکه کثیری از شیعیان نیز نمی دانستند که این مذهب حقه بر دوازده امام، ختم خواهد شد و بعدها تحت نام دوازده امامی و شعار اثناعشری مشهور خواهد گشت مخالفان اهل بیت(ع) بدون اینکه متوجه شوند روزی همین احادیث، سند ردّ مذهب آنان خواهد شد، آنها را روایت کرده و در اختیار نسلهای بعدی قرار دادند و از جایی که گمان نمی کردند خود را ردّ و مذهب اهل بیت(ع) را تأیید نمودند اگر می دانستند که حقیقت قضیه چیست ای بسا این روایات را هم مثل بسیاری از حجت های دیگر خدا که در اثبات حقانیت تشیع بوده از بین برده و نابود می کردند

 

کافران که همیشه از حکمت و عظمت ارادهء الهیه غافل اند گرچه می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند لکن نمی فهمند که خداوند، نور خود را کامل خواهد کرد ولو آنان را خوش نیاید! به عنوان نمونه، امام احمد بن حنبل که اقدم محدثین اهل تسنن است و این مطلب را مکرراً در مسند خود ذکر نموده، طبق قول مشهور، متولد 164 قمری است {زمان امام کاظم(ع)} و متوفای 241 قمری {زمان امام هادی(ع)} همچنین امام بخاری که معتبرترین محدث اهل تسنن است و اشاره ای به این مطلب را در کتاب حدیثی خود «صحیح بخاری» آورده است متولد 194 قمری است {زمان امام رضا(ع)} و متوفای 256 قمری {زمان امام عسکری(ع)} و مسلم نیشابوری که "صحیح"اش همطراز صحیح بخاری تلقی شده و این مطلب را در کتاب خود روایت کرده نیز متولد 206 قمری است {زمان امام جواد(ع)} و متوفای 261 قمری {زمان امام مهدی(عج)} و...

 

با دقت در این مقایسه های تاریخی و همچنین توجه به اینکه سیرهء امثال بخاری و مسلم در نقل حدیث، آلوده به کتمان حقایق ِمربوط به ولایت و جلوگیری از نشر احادیث ِمؤید ِعقیدهء شیعه بوده است و همچنین دقت در ممشای رجالی آنان که جز از روات کاملاً معتمد خود {که بعضاً ناصبی و دشمن اهل بیت(ع) هم بوده اند} از کس دیگری روایت نمی آورند و توجه به اینکه آنان، تا حد زیادی سعی در پالایش سندی و تصفیهء دلالی احادیث داشته اند و... این حقیقت را روشن خواهد کرد که مخالفان بیت نبوت(ص) گرچه بنا نداشتند حقائق ولائیه را به درستی نقل کرده و آنها را با امانت ایجابی به نسل بعد برسانند و بسان سایر مخالفان حقیقت، با رویکرد گزینشی، جلوی انتقال آزاد اطلاعات را گرفته و بر سر شاهراه های بیان حقائق، نشسته و طرق نشر حقیقت را مسدود می کردند لکن توجه نداشته اند که اگر خدا بخواهد کسی را یا روشی را یا عقیده ای را رسوا کند منتظر ارادهء حقیر بندگان گمراهاش نمی ماند و به هر طریقی که حکمت و ارادهء مصیطرهاش اقتضا کند فرومایگان را رسوا نموده و حقیقت را به گوش آنکه بخواهد خواهد رساند

 

حال که سخن به اینجا رسید یادی می کنم از سفر مشهدم و لحظات شیرین همجواری امام معصوم، حضرت مولانا ثامن الحجج، ابی الحسن الرضا علیه السلام و شادمانی ناشی از بهره مندی از ثواب عظیم لعن بر عارفان مُلحد و صوفیان مُبدع و امثال نخودکی و لاله زاری و..... و اینکه در آن آستان نور و عظمت، بر خاطرم خطور کرد که در بازگشت به جوار خواهر گرامی شان(سلام الله علیهما) و خدمت اهالی کهف توحید، به عنوان سوغات این سفر، مشتی نمونه خروار از این احادیث را تقدیم دوستان نمایم و اشاره ای داشته باشم به یکی از حجت های الهیه در ردّ اباطیل مخالفان اهل بیت(ع) و منحرفان از حقیقت توحید و ولایت... عصمنا الله من الزلل و حشرنا مع موالینا المعصومین علیهم السلام

 

1.راوی می گوید: نزد عبدالله بن مسعود به قرائت قرآن نشسته بودیم مردی آمد و از او پرسید: ای اباعبدالرحمن! آیا از رسول خدا(ص) پرسیدید که این امت، چند خلیفه خواهد داشت؟ ابن مسعود گفت: از زمانی که وارد عراق شده ام احدی قبل از تو این سؤال را از من نکرده است سپس گفت: بله از رسول خدا(ص) پرسیدیم و ایشان فرمود: «دوازده نفر به تعداد نقباء بنی اسرائیل» (مسند ابن حنبل ج1 ص398)

 

2.روایت شده جابر بن سمرة گفت: در حجةالوداع از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «این دین همیشه بر دشمنان خود، غالب خواهد بود و هیچ مخالف و مفارق، ضرری به آن نخواهد زد تا از امت من دوازده امیر بگذرند» سپس ادامهء کلام رسول خدا(ص) را نشنیدم از پدرم که به مرکب پیامبر(ص) نزدیک تر بود پرسیدم: ایشان در ادامه چه فرمود که من نشنیدم؟ پدرم گفت: می فرماید: «همگی از قریش هستند» (مسند ابن حنبل ج5 ص87)

 

3.روایت شده جابر بن سمرة گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «بر این امت، دوازده خلیفه خواهد بود» (مسند ابن حنبل ج5 ص106)

 

4.روایت شده جابر بن سمرة گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «دوازده امیر، خواهند بود» سپس کلامی گفت که آن را نشنیدم پس پدرم گفت: می فرماید: «همگی از قریش هستند» (صحیح البخاری ج8 ص127)

 

5.راوی می گوید به جابر بن سمرة نامه نوشتم: مرا از آنچه از رسول خدا(ص) شنیده ای خبری بده! پس او برایم نوشت:... از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «دین تا قیام ساعت، همیشه قائم است (تا قیامت، برقرار است) و بر شما دوازده خلیفه خواهد بود که همگی از قریش اند» (صحیح مسلم ج6 ص4)

 

6.روایت شده جابر بن سمرة گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «بعد از من دوازده امیر خواهد بود» (سنن الترمذی ج3 ص340) ضمناً ترمذی، سند این حدیث را تحسین کرده است

 

7.روایت شده که ابی جحیفة گفت: همراه عمویم نزد پیامبر(ص) بودیم پس فرمود: «امر امت من، همیشه به شایستگی خواهد بود تا دوازده خلیفه بگذرند» (المستدرک، الحاکم ج3 ص618)

 

8.روایت شده که عبدالله بن عمرو گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «دوازده خلیفه خواهند بود» (السنة، ابن ابی عاصم ص544)

و مشابه این احادیث:

_مسند ابن الجعد ص390 {متوفای 230 قمری}

_المصنف، ابن ابی شیبة الکوفی ج7 ص492 {متوفای 235 قمری}

_التاریخ الکبیر، البخاری ج1 ص446

_سنن ابی داود ج2 ص309

_صحیح ابن حبان ج15 ص43

_المعجم الاوسط، الطبرانی ج1 ص263

_مجمع الزوائد، الهیثمی ج5 ص178و190

_کنزالعمال، المتقی الهندی ج12 ص32و33

و.....

به دلیل اینکه این احادیث، از طرق فراوانی وارد شده کسی از علماء معروف ِمکتب خلفاء، نتوانسته مضمون کلی (12خلیفه) را انکار کند و فقط بعضی از متأخرین شان سعی کرده اند با توجیهات بی ربط یا تأویلات غیرعلمی، مطلب را از تأثیر خود بیاندازند مثلاً تعبیر کرده اند به اینکه پیامبر(ص) فرمود دوازده خلیفه خواهند بود اما نفرمود بیشتر نخواهند بود! فلذا منظور از این حدیث، همه خلفاء اعمّ از راشدین و بنی امیة و بنی عباس است ولو شامل دهها خلیفهء ظالم شود و...

 

بررسی "دست و پا زدن"های جالب علماء اهل تسنن برای فرار از پذیرش حقیقت ِاین روایات و همچنین تحلیل بعض مطالبی که در قبل یا بعد ِبعضی از این عبارات هست و ممکن است موجب ابهاماتی شود مجال دیگری می طلبد که به آیندهء دور! موکول می کنم لکن از توجیه گرایان محترم، یک جمله می پرسم: آیا پذیرش حقیقت، سخت تر از ساختن این همه توجیهات ِمحیرالعقول و آوردن این همه تأویلات ِصعب الوصول است!؟    

نظرات 77 + ارسال نظر
hor جمعه 31 خرداد 1387 ساعت 12:30

سلام
۱- مقدماتی لازم نیست اختلافات مضر جزء مشاهدات است .
۲- مستر همفر برای کناره گیری از دنیا و عقب انداختن مسلمانان از نظر فرهنگی و اقتصادی این کار را می کرد (ص۹۷)کاری به معارف موجود در ای کتابها قطعا نداشت . (البته اشتباهات موجود در این کتابها را رد نمی کنم ، که در هر کتابی از خیر معصوم احتمالش هست ) . اما عرفای شیعه همانطور که قبلا اشاره کردم همه اینها را با کتاب و سنت می سنجند و اگر اختلافی نبود عمل می کنند که مستر همفر از این غافل بوده ، امیدوارم شما نباشید.
۳- ظهور با قرائن حالی و مقامی مشخص می شود . وقتی عارفی متعبد به شریعت این حرف را میزند وخودشان هم در کتابهایشان می گویند هدف چیست ظهور دیگر در آن چیزی نیست که شما می فرمایید . وظیفه حمل به صحت هم گه مؤید است . حال شما چه میدانید ما نمی دانیم . البته اگر کلاس اصولی داشته باشید با کمال میل حاضر به شرکت هستم .
۴- من بلد نیستم منظور که مشخص است . عرضم اینست تا همه فرمایشات عرفا فهمیده نشود راجع به تک تک آنها نمی شود نظر داد یا به طور کلی رد کرد لوازم این فرمایشات هم اعتقادی است و تقلیدی نیست .
۵- من نمی دانم کم دقتی کجا بوده اگر بوده عذر خاهی مکنیم و از تذکراتتان استفاده . اما اگر شما کسی را که امام صادق علیه السلام (البته تعبیر ایشان خیلی بی ادبانه است که من نمیتوانم بیان کنم ) را در ردیف ابوحنیفه میداند را با کسا نی که ملایک را خاکسار در گاه ایشان می دا ند( و اختلافات بسیار دیگری) یکی میدانید و این عقاید را تشابه بنیادی میبینید من حرفی برای گفتن ندارم .
۶- گاو پرست یا عقل دارد یا نه . اگر ندارد که هیچ . اگر دارد حصر عقلی را خواهد فهمید . مگر قصد لجاجت داشته باشد که باز هم از بحث خارج است .
اما به نظر شما این مطلب را قبول دارید که موجودات در مقابل خدا وجود واقعی نیستند و فقط تجلی و نمود خداوندند آیا اینطور است ؟
۷- اینکه کافر بدانند در کامنت قبلی عرض کردم جای بحث دارد ومن هم نمیدانم که تشخیص مصداق است یا نه ؟ اما قائل به وجوب اظهار تکفیر و لعن تا کنون نشنیده بودم .
قیاس با سوره هم از مثال کامنت قبلی معلوم است که جا دارد .
۸ - . . .
۹- قرار شد من برای شما وظیفه شرعی تذکر ندهم پس سکوت می کنم .
یا علی

سلام
1.با جنابعالی در وجود اختلاف، اختلاف نداریم بلکه در تعیین ضرر و نفع و دادن اولویت ها بحث داریم
اگر صرف اتحاد مردم بر یک امر باطل، مطلوب تر است برای تان از اختلاف مردم به اینکه عده ای دنبال حق و عده ای دنبال باطل بروند آیه213 سورة البقرة را عنایت کنید
2.حقیر در کامنت قبلی عرض نکردم لزوماً به معارف کتب توجه داشت بلکه صرفاً به این پرداختم که شما گفتید انگلیس دنبال اختلاف است بنده هم عرض کردم خیر اختلاف برای او موضوعیت ندارد بلکه اتفاقاً وحدت کلمه در مسیر اهداف او و بسیج شدن مردم به شکلی که منافع او را تأمین کند بیشتر به کارش می آید تا اختلاف انگیزی که فضا را حتی برای خودش هم مشوش کند
الآن هم مجدداً همین را می گویم که ملاک برای او نفس اختلاف نیست بلکه اهداف شیطانی اوست چه از راه اختلاف بدست آید و چه از راه اتحاد و به نحو کاملاً اتفاقی!! مثنوی مولوی و کتب ابن عربی با اهداف او همسو درآمده است!
عجالتاً او این کتب را نشر می کند و زحمت تطبیق مطالب آن با کتاب و سنت هم به دوش اهالی تأویل می افتد که با تأویلات عجیبه و بی مبنای خود، همهء دین را با همهء عرفان منطبق کرده و مردم به نیت دین و تأمین نظر شرع، کاملاً همان کاری را بکنند که او می خواهد
نمونه های فراوانی در این رابطه دارم که متأسفانه جای بیان آنها اینجا نیست
به امید آزادی بیان!
3.این فرمایش شما بسیار عجیب است و ناپخته
کدام اصولی خبیری (حتی از آقایان مورد عنایت شما) بوده که شخصیت گوینده را به عنوان یکی از مقومات تشکیل ظهور نام برده باشد در بحث اصالةالظهور!؟
با این فرمایش شما باید هیچ کلامی ظهورش حجت نباشد تا مادام که شخصیت گوینده را نشناخته ایم و این امری قطعی البطلان است و این فرمایش حضرتعالی لوازم باطلهء دیگری هم دارد منجمله اینکه اساساً شخصیت گوینده، خود از ظهورات کلامش احراز می شود و اگر به فرمایش شما ملتزم شویم دور باطل، می شود که معلوم است چنین کلامی صحیح نیست و.....
یک دوره اصول نیمه تخصصی (بین سطح و خارج) برای بعضی رفقاء اهل علم داشتم که بعضاً طلبهء درس خارج هم بودند منتها تقریباً دو سال است دوره به پایان رسیده و فعلاً هم فرصت برقراری چنین کلاسی ندارم
البته معنای این عرض بنده این نیست که اگر در بعض زمانهای فراغت، دیدار مختصری در حد مقدورات، دست دهد بعضی نکات اصولی بررسی نشود
لازم شد اطلاع دهید
4.این که همان مدعای اول شماست که بنده رد کردم! حال چرا این را مجدداً تکرار می فرمایید نمی دانم
ضمن اینکه صحبت کلی در این مقام، چیزی را روشن نمی کند پس بهتر است جزئی تر صحبت کنید و با مصداق
اگر خودتان نمی توانید لااقل مطالب بنده را به یک عارف واصل! نشان دهید و از ایشان بخواهید که روشن کنند مورد را و به حقیر بفرمایید
پیشاپیش تشکر می کنم
5.در مسأله امامت بله اختلاف بین این دو نفر هست اجمالاً منتها آنچه مورد صحبت فعلی ماست امامت نیست بلکه توحید است و رابطه خالق و مخلوق و فناء و سایر مسائل مرتبطه
این صحبت حضرتعالی بسان آن است که بنده بگویم بین خیار و گلابی، از حیث میوه بودن، تشابه بنیادین وجود دارد (هر دو ذاتاً میوه هستند) و شما برای نفی این اتحاد بنیادین و ذاتی، به همرنگ نبودن شان استناد کنید!
6.دارد ولی می گوید یک طوری وراء طور عقل هست که شما در آنجا چیزهایی می بینید که با عقل فعلی تان ردش می کنید و الآن در حجاب ضخیم انکارید و...
به قول آن عارف: ز عقل و هوش بیرون نزد ما آی . که عقل و هوش را ره نیست آن جای! و به قول آن عارف دیگر: درک فلان مطلب عرفانی، مقامی فراتر از عقل را می طلبد!
اینجا به او چه باید گفت؟
(در حاشیه عرض می کنم که خیر آن اعتقاد که پرسیدید را ندارم و از قائل و معتقد به چنین اعتقادی تبری می کنم)
7.اگر از حیث وظیفهء مقلدین می فرمایید طبق آن بیان که عرض شد نتیجه می شود وظیفهء شرعی مقلدین اکثریت آقایان، تکفیر آن افراد است تکفیر هم قید خاصی نخورده که علنی باشد یا نباشد و لعن هم که صراحت قرآن است دربارهء کافران
و اما قید اینکه علنی نباشد را شما دارید می فرمایید و اصل بر عدم آن است مگر دلیل اقامه کنید بله اگر مقام تقیه یا امثال آن باشد بحث دیگری است اما فی نفسه خیر
دربارهء مثال سوره که فرمودید هم عجالتاً یک مثال می زنم امیدوارم روشنگر باشد
فرض کنید دو نفر الف و ب با هم همکار هستند مرجع الف، اهل کتاب را نجس می داند و مرجع ب، پاک
آیا اگر الف از مرجعش سؤال کند چنانچه همکار من (که مقلد ب است و اهل کتاب را پاک می داند) از دست یک اهل کتاب، خوردنی مرطوب بگیرد من می توانم بخورم یا نه آیا فکر می کنید مرجع الف، به الف می گوید چون مرجع ب آن را پاک می داند برای شما هم پاک است!!!؟؟
موفق باشید

hor پنج‌شنبه 30 خرداد 1387 ساعت 10:15

۱- منظور اینست که در سطح طلبگی بماند بهتر است . از هر دو طرف ما به متخصصین و بحثهای علمی کاری و کیفیت وبلاگ کاری نداریم بحث اختلاف انگیزی در سطح عوام است که تبعات آن تا حدی گذشت .
۲- شما اگر عمقی نگاه کنید می بینید هدف آن انگلیسی هم اختلاف انگیزی است . وما هم با این کارها به امثال او کمک می کنیم . در مورد خاکساری واضح است که منظور چیست و تکلیف هم مشخص است .
۳- در کامنت قبلی نمونه هایی عرض کردم شاید تمام فقراتی که شما فرمودید بیان بالاترین لذت معنوی با بالاترین لذت مادی باشد که این در ادبیات متداول است به خاطر ضیق الفاظ حد اقل احتمالش هست و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال .
۴- وحدت وجود یک مثال است . شما عرفا را به خاطر نظراتشان شایسته لعن و تو هین میدانید و همانطور که می دانید وحدت وجوداز مهمترین دلایل مخالفین است . عرض بنده اینست که شما اگر همه نظرات را ندیدید نمیتوانید اینطور برخورد کنید .
۵- این لازمه به زعم شماست معلوم میشود از یک فرد وارد نپرسیده اید و نتوانستید تحقیق کاملی انجام دهید کجای حرف دکتر سروش شبیه علامه حسن زاده آملی است ؟(فکر می کردم مطلب احترام را پذیرفته اید !)
۶- این به نظر حصر عقلی است شما تصور بالاتر را بفرمایید .
۷- عرض کردم همان چاپ در اختیارم بود که فقط مرحوم امام رحمه الله حاشیه داشتند . لا اقل معلوم است فقها در این مسئله دو دسته اند و حد اقل احتمال دارد که اینان هم مسلمان باشند به نظر این احتمال حداقل این احتیاط را می آورد که تکفیر و لعن در عموم نباشد مثل این که اگر مرجعی بگوید در نماز سوره لازم نیست من نمیتوانم بگویم نمازش باطل است . میتوانم به او اقتدا نکنم آن هم بگونه ای که تفسیق نشود .
۸- من هم عرض کردم مدعی تشیع که برای دشمنان فرقی نمی کند .
۹- ممنون صحیحه را دیدم . با عرایض فوق با وجود احتمال شاید جای تمسک به صحیحه نباشد .
یاعلی

۱.منظورتان را همان اول متوجه شدم منتها مقدماتی که چیدید وافی به نتایجی که گرفتید نبود
۲.اختلاف انگیزی بما هو اختلاف انگیزی برای انگلیسی اهمیتی ندارد
آنچه برای او مهم است این است که به اهدافی که برای خود تعریف کرده برسد چه با اختلاف انگیزی و چه حتی با رفع اختلاف و بسیج کردن مردم به سمت و سویی که می خواهد
وحدت کلمه ای که به نفع او و در مسیر خواست او باشد از اختلافی که موجب تشویش خاطر او شود بهتر است
۳.اصالةالظهور، احتمال را نفی می کند
حال در ایمیل بنویسید نیاز به اصول نیست!
یک چیزی می دانم که عرض می کنم هست!
۴.بازهم صحبت کبروی؟
۵.مطلب مذکور را که صریحاً نفی کردم با این حال چطور چنین برداشتی کردید الله اعلم
با این گونه کم عنایتی ها که از شما مکرراً مشاهده می شود می توان حدس زد که با چه سطح دقت و عنایت به سخنان حسن زاده و سروش و تشابهات بنیادینشان توجه کرده اید
۶.حصر عقلی را من و شما می گوییم اما آن گاوپرست می گوید این حجاب دید شماست وگرنه اگر به حقائقی که من دیدم راه یابید می فهمید که در حجاب فلسفه هستید و...
مشکل اینجاست برادر عزیز
فتأمل جیداً
۷.بنده هم عرض کردم آن چاپ، حاوی نظر عروه و سه نفر از فقهاء موافق متن عروه است (مرحومین گلپایگانی اراکی خویی) یعنی در مانحن فیه ۴نفر یک مطلبی گفته اند و یک نفر تفصیل داده است برخلاف آنان اما شما طوری بیان کردید که فرد ناوارد فکر می کند نظر همه همین است (به کامنت تان عنایت کنید)
ضمن اینکه مقلدین اکثریت فقهاء، طبق فتوای مراجعشان موظفند ملتزمان به لوازم وحدت وجود را تکفیر کنند و لعن و... و اجازهء تفصیل ندارند و قیاس این مطلب به بحث سوره در نماز، مع الفارق است
۸.پاسخش گذشت در بند دوم
۹.عرض شد که اگر لحاظ اعانه بر اثم را بفرمایید جای احتیاط هست و تشکر هم کردم از تذکر لکن این را هم عرض می کنم که ممکن است جاهایی باشد که بدلیل اهمیت و حساسیت بعضی امور عقیدتی و امر اکیدی که در صحیحهء داود بن سرحان داریم، ترک لعن و وهن، خودش خلاف احتیاط باشد و در قیامت بابت آن مؤاخذه شویم
موفق باشید

hor چهارشنبه 29 خرداد 1387 ساعت 17:00

سلام
۱- من هم عرضم همین است این بحثها اگر به سطح عموم کشیده شود اولا غیر علمی شده و ضررش بیش از نفع است.
۲- ببینید این اتفاق می افتد و هرکس باعثش باشد مسئول است و قابل انکار هم نیست از مشاهدات قطعی است . ظا هرا شما عرفایی را که ادعای تشیع دارند و همه خاکساری ایشان را نسبت به ساحت مقدس اهل بیت علیهم السلام دیده ایم از یهود و نصارا بدتر میدانید . دشمنان اسلام به فیلسوف و عارف و فقیه کاری ندارند برای آنها مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله العظمی تبریزی فرقی نمی کند و هر کدام خراب شوند برای آنها یک پیروزی است . یک مثال واقعی: اسامی یادم نیست اما یک عالمی شاید به خاطر همین مباحث دیگری را در ظاهر کافر می دانست اما بی احترامی نمی کرد بلکه احترام هم می گذاشت اما طرف مقابل او را عادل می دانست و در نماز به او اقتدا می کرد این سیره بزرگان است وما الان هم که با حداقل دو نفر از این آقایان مرتبطم نسبت به هم با احترام برخورد می کنند و اختلاف علمی هم در جایش محفوظ است . اگر قرار است در زمان غیبت علما الگوی ما باشند که اینگونه است . ضمن اینکه به فرمایش خودتان حد اقل برای ما غیر مجتهدین احتمال باقی است.
۳- من کتابی را که الان از آن نقل می کنم قبلا دیده ام یادم از لولی و . . . چیزی نیست اما تقریبا همه این اصطلاحات را توضیح داده بود آنچه الان یادم م آید در مورد زلف است که منظور مظاهر قدرت الهی است یا خط و خال و چشم و ابرو که منظور اتقان صنع است . ان هایی هم که شما فرموده اید به زبان استعاره و کنایه قابل تفسیر است اما ما بنا نداریم از خود حرفی بزنیم و واقعا خود را در آن حد نمی بینم. لذا یکبار که از صدا و سیما یک شعر عرفانی با این تعابیر پخش شده بود یکی از عرفا تماس گرفته بودند که نباید این اشعار برای عوام مردم پخش شود چون معانی آن را نمی دانند .
پس اگر احتمال این باشد که منظوری بوده که شما ندیدید فرمایشاتتان نسبت به حافظ که من شرم دارم تکرار کنم احتمال دارد که ناروا باشد .
منظور خصوص سعدی نبود منظور اقوال مختلف در مور د وحدت وجود بود که معلوم شد حد اقل نظر سعدی را ندیده اید پس تحقیقتان در مورد وحدت وجود هم کامل و جامع نیست (با عرض معذرت ) و میدانید که وحدت وجود از امهات دستاویزهای مخالفین عرفان است .
۴- یک گلایه : در یک کامنتی دیدم دکتر سروش را جزء عرفا خوانده اید این بی انصافی است و مسئله حلول را که اصلا عرفا قبول ندارند و فنایی که آنجا ذکر کردید بیانگر اینست که مطالعاتتان در مسئله فنا هم به حدی نیست که اجتهاد کنید .
۵- ای وای !!! وقتی ما بگوییم شما و گاوت و هرچه هست در مقابل آنچه ما می گوییم اصلا نیست دیگر تصور بالاتری باقی نمیماند الا اینکه شما اسم این موجود را نعوذ بالله گاو گذاشته باشی که حرفت با ما یکی است اختلاف لفظی است .
۶- شاید بشود گفت کل مسئله تشخیص مصداق است چون مسئله اعتقادی است . البته یک نظر قابل بحث است اما اگر اینطور باشد کلا از بحث خارج می شود .
۷- این که شده و ما دیده ایم . البته عدم برخورد مناسب آن آقا را رد نمی کنم و آن را هم ناشی از عوام بودن در مطلب میدانم .
الان که از طرف کشور اسلامی این همه هزینه برای وحدت شیعه و سنی می شود به نظر منطقی نمی آید ما بین دو طیف مدعی تشیع این همه اختلاف انگیزی کنیم از انصاف شما ممنونیم .
صحیحه را هم اگر مرحمت بفرمایید مزید امتنان است متوجه نشدم کدام مد نظرتان است .
یا علی

سلام
1.عرض بنده در کامنت قبلی ربطی به نتیجه گیری فعلی تان ندارد
شما فرمودید سطح علمی مخاطبان، پایین است و به کامنتها استناد کردید و نتایجی گرفتید بنده عرض کردم خیر چنین نیست کسانی در سطوح عالیه هم با این وبلاگ ارتباط فکری برقرار کرده اند که گاه یک کامنت هم از آنان دیده نمی شود لکن نظرات شان در بهتر شدن کیفیت کار راهگشا بوده است
2.وقتی انگلیس به اعتراف جاسوسش (مسترهمفر) برای ترویج کتب ابن عربی و مثنوی مولوی بودجه می گذارد معلوم است که از خدایش هم می خواهد کسی پیدا شود که بدون خرج کردن هزینه های هنگفت و تحت عنوان ترویج دین همین کتابها را ترویج نموده و زحمت انگلیس را کم نماید
بهتر است کمی عمقی‌تر به قضایا نگاه کنیم وگرنه به این سبک نگاه سطحی که بیان نمودید اگر فردا روزی، فلان جاسوس اسرائیل آمد در حوزه و عمامه بر سر کرد و اظهار خاکساری به ائمه(ع) نمود او را هم باید مصونیت دهیم هر غلطی خواست بکند و هرکس را خواست گمراه نماید اگر تفکرات صهیونیسم را در لواء تشیع نشر داد کاری به کارش نداشته باشیم چون به ائمه(ع) اظهار خاکساری کرده است! و...
3.خب اگر با استعاره های ادبی تحت اصول ادبیات فارسی، قابل تفسیر است شما اجمالاً تفسیر بفرمایید منظور کیست
ما که هرچه می نگریم امر از آن حالاتی که در انتهای نوشتار "تجلی در دامن" در سایت313امیر عرض کردیم خارج نیست
شما دقت بهتری دارید حتماً استفاده می کنیم
و اما درخصوص وحدت وجود فکر می کنم مطلب بسیار کش پیدا کرده و شما هم مداماً کبروی بحث می کنید از طرفی مطالبی که درخصوص وحدت وجود در سایت بنده موجود است بسیار کم است و همان مقدار هم صرفاً مختص مواردی است که حجت کامل در آن اخذ شده است (لااقل از جهت نقل فتوای مشهور فقهاء برای غیرمجتهدین که عمدهء خوانندگان سایت هستند طبق فرمایش عالی و همچنین به زعم حقیر) بنابراین اگر با نگاه صغروی مطلبی دارید که بنده دخالتی در این امر کرده ام بدون کسب حجت کافی در آن (مثلاً یک معنایی از آن را بیان کرده و قائلش را تکفیر کرده ام بدون ارائهء دلیل کافی در حالی که غلط فهمیده بودم یا هر مشکل دیگر) همان را بفرمایید وگرنه این جهت را ادامه ندهید چون چیزی روشن نخواهد شد
از جهت جستجو در سایت و وبلاگ و کامنتها هم این مطلب به سهولت در اختیار شماست چون جستجوی سایت و وبلاگ بنده کاملاً فعال است و جستجوی در کامنتها هم فعلاً با گوگل ممکن است بدلیل نوع قالبی که برای کامنتها گذاشته اند
4.خود سروش را هم اگر خطاب کنند و بگویند آیا تو به حلول معتقدی به ظن قوی خواهد گفت خیر؛ با این حال می بینید که لازمهء کلامش همان حلول است
همین دید را هم ما دربارهء فلان عارف معمم داریم که حاشا می کند حلول را ولی کلامی می گوید که لازمه اش همان حلول است
ضمن اینکه چارچوب بسیاری از سخنان و مبانی فکری سروش، مبانی عرفانی است و شالودهء تفکری او را مثنوی و... تشکیل می دهد بعلاوهء مقداری روشنفکرمآبی و بازی با کلمات که نهایتاً چیزی جز بازگویی مبانی عرفا نیست منتها به زبان امروزین و نه لزوماً آخوندی و حوزوی و مدل امثال حسن زاده آملی
بنده گاهی که سخنرانی هایش یا کتبش را مورد بررسی قرار می دهم احساسی که به من دست می دهد همانی است که در حین خواندن فصوص و امثال آن دارم و تفاوتی نمی بینم
5.یعنی چه تصور بالاتری نمی ماند!!؟؟ فرض کنید او بگوید تصور بالاتری هست لکن شما عقلتان نمی کشد و عمق آن را نمی فهمید و در حجابید و انکار نکنید و...
6.اکثر فقهاء ما آن را اینطور نمی دانند که می فرمایید بلکه جزماً معتقد به کفر معتقدان به آن ملازمات هستند و احراز لزوم آن را تشخیص مصداقی نمی دانند
جالب است که بعضی از این محشین عروه، خود اهل فلسفه بوده و درس و بحث آن را در حد مقبولی چشیده اند با این حال همان حرف عروه را تکرار کرده اند و مثل حاشیه ششم، تفصیل نداده اند
به عبارت دیگر، حاشیه ششم، شاذّ است و جا نداشت حضرتعالی در چنین بحث حساسی به یک نظر شاذّ استناد کنید آن هم با ظاهری که انگار تمام‌المطلب است یا لااقل قول مشهور!
7.بلی اگر دو طیف در چارچوب اسلام و تشیع باشد فرمایش شما اجمالاً درست است
ضمناً صحیحهء مزبور در اول نوشتار "ثواب سباب" در سایت313امیر خدمت شماست عنایت می فرمایید إن شاء الله
یاعلی

hor سه‌شنبه 28 خرداد 1387 ساعت 15:31

سلام
۱- از سالها پیش با هم رفاقت داشتیم ، به منزل هم رفت آمد داریم ، و خودشان اعتراف دارند که از تحصیلات حوزوی هیچ نمی دانند . اکثر کسانی هم که من نمی شناسم و برای شما چه در تایید و چه در رد کامنت میگذارند معلوم است که اطلاعات چندانی ندارند ، خودتان هم از کامنتها حتما متوجه شده اید .
۲- شما هم اگر همین را ترویج کنید که تقلید در کار نباشد و از این راه روشنگری کنید شاید کمتر به اختلافاتی که دشمنان اسلام پولهای هنگفتی برای اینطور اختلافات خرج می کنند دامن می زدید . البته من تقصیر خود را می پذیرم واز شما هم که قبول زحمت میکنید ممنونم . ولی به تجربه دیده ام اینگونه برخوردهای توهین آمیز که شما در پستهای خود به کار می برید که البته انشاء الله از سر غیرت پاسداران دین است که ان شائ الله همه جزئ این پاسداران باشیم چه قدر اختلاف بر انگیز و دشمن شاد کن است . خواهش من برای با احترام یاد کردن از بزرگان به همین دلیل است و گرنه معتقدم اگر آنها مقامی نزد خدای متعال داشته باشند با بی احترامی چه بسا بالاتر رود واگر هم ندارند(که حتما عقیده من خلاف این است) که فرقی نمی کند من هم از ابتدا متوجه نظر شما بودم. اگر هم که فکر میکنید صحبت با من برای شما موجب آزردگی خاطر است بفرمایید ، اطاعت امر می کنیم .
۳- اولا عرفای مدقق فلسفه را لازم میدانند از باب ایجاد استعداد و عرفای بزرگ سالها جد و جهد و ریاضت می کشند و در مورد این مطالب سکوت میکنند تا ارتباط مطالب و تعمیق آن به حدی برسد تا بتوانند بیان کنند بعد هم برای عده محدودی که قابلیت داشته باشند . به طور مثال شما تا کنون تعابیر اشعار عرفانی و معانیی که ایشان قصد می کنند دیده اید که اینچنین به حافظ تاخته اید؟ معنای وحدت وجود را در اشعار سعدی دیدهاید که به وحدت وجود تاخته اید ؟ و . . . یکبار دیگر هم در مورد اینکه همه نظرات وحدت وجود را دیده اید از شما پرسیدم ولی پاسخ نفرمودید .
۴- - - -
۵- اجرکم عند الله
۶- می گوییم در اسلام توحید واقعی به گونه ایست که اصلا هیچ چیز در مقابل خدا وجود واقعی نیست . حتی بهشت و جهنم و. . . چه برسد به صلیب و... در مقابل خدا اصلا چیزی محسوب نمی شوند تا چه رسد به شایستگی پرستش وقتی یک همچین حدی داریم بالاتر از آن متصور نیست پاسخ ما اینست .
۷- بله عروه ما هم چاپ متداول با حواشی حضرات آیات امام خمینی و اراکی و گلپایگانی و خویی رحمه الله علیهم است و در حاشیه ۶ فقط مرحوم امام رحمه الله علیه نظر داده بودند .
ادعای شهرت از کجا ؟ حد اقل در مراجع فعلی در رساله فارسی (دوازده مرجع ) یک نفر قایل بود که آنهم در کامنت قبلی عرض شد مراجعه بفرمایید .
بعد هم ما خودمان را عارف نمیدانیم عرایضمان صرف احتمال است که از ملاقاتهای مکرر با هر دو طیف حاصل شده . و عرفا در جای خود پاسخ فرموده اند .
۸- طرح این موضوع به این علت بود که فرمایشات شما را بدون مقدمه علمی خوانده اند وهمین سبب مشکلات خانوادگی شده. ببخشید بیش از این نمی توانم وارد این موضوع شوم .
ما فکر میکنیم نظر این تعدادی که فرمودید اکثریت قریب به اتفاقشان مقلدانه است باید آنها را در این زمینه روشن کرد نه با توهین و تکفیر و . . . که متعصبان را وادار به همین موضع گیری در مورد طرف مقابل کند . اگر شما حجت توهین دارید فکر نمیکنم کسی برای توهین به علمای غیر عارف حجت داشته باشد و شما با این کار آنها را از سر احساسات مجبور میکنید که این کار را بکنند وشاید اعانه بر اثم باشد والله العالم .
یا علی


سلام
1.مطالب دوستان فقط در کامنت نیست بعضاً دوستانی هستند که از طریق ایمیل و چت که فضای خصوصی‌تری دارد با بنده در ارتباط‌ند که یک نمونه‌اش خود جنابعالی هستید
لازم به ذکر است که بعضی از افرادی که در حد درس خارج حوزه هستند (چه محصل خارج و چه مدرس آن) و با بنده ارتباط مستقیم یا مع الواسطه دارند و نکاتی در زمینهء مطالب وب مطرح می نمایند بعضاً حتی یک کامنت هم تاکنون نگذاشته اند و ارتباط شان با بنده از طرق خصوصی تر مثل ایمیل و چت و... می باشد
2.سابقاً عرض کردم در موارد مکرر به این نکته تذکر داده ام که اینکه کسی یک نفر غیرمعصوم را در حد معصوم بالا ببرد و هرچه آن یک نفر گفت این کس آن را بپذیرد این امر مورد تأیید دین نیست و خلاف شرع می باشد چه دربارهء حقیر چه دربارهء هرکس اما اینکه بخواهم ذیل هر پست و کامنت این را تکرار کنم امری مسخره می شود و ای بسا مطلب را هم لوث نماید
دربارهء دوست و دشمن هم ای بسا با کبرای مطلب شما موافق باشم اما در بحث صغروی روی مصداق دوست و دشمن کاملاً مخالف شما تشخیص دهم!
من هرکس عمامه به سر گذاشت و دم از دین و تشیع علوی و اسلام ناب زد را دوست نمی دانم و هرکس هم که ظاهر یهود و نصارا داشت را لزوماً دشمن نمی دانم چه بسا مستضعف فکری باشد یا هر چیز دیگر اما با یک گرگ در لباس میش که تحت نام دین، تیشه به ریشهء دین می زند چه می توان کرد؟
3.عرض شد که صغروی بفرمایید بهتر است وگرنه ما هم کبری را قبول داریم
جریان حافظ را نیز در پاسخ کامنتها مکرراً عرض کردم و کماکان منتظر یک پاسخ روشن هستم
بالاخره این موجود، یا کاملاً هزل گفته و بی قصد و انگیزه و یا انگیزه ای داشته و منظوری را قصد کرده است اگر هزل گفته که هیچ ولی اگر منظور دارد این منظور را مکرراً پرسیدم و کسی جواب روشنی نداد لااقل شما جواب دهید که منظور حافظ از لولی شنگول سرمست و مهوش شنگ کله‌دار و امثالهم کیست؟
درباره سعدی هم آنچه عجالتاً می توانم بگویم (بدون تحقیق کامل و جامع) این است که او به وحدت شهود معتقد بوده و نه وحدت وجود و هرگاه دربارهء سعدی یا حتی وحدت وجود مستقیماً و از دیدگاه خود، چیزی نوشتم شما پرسش کنید که آیا بررسی کرده ام یا خیر
4....
5....
6.خب اگر او بگوید این دیدگاه شما کوته نظرانه است و شما هنوز به حد من نرسیده اید که حقایقی که من دیده ام را ببینید و بفهمید دیدگاه تان چرند است و اتفاقاً باید گاو را پرستید و حق همین است و شما که نمی فهمید پس انکار نکنید و راه مرا درست بدانید چه؟
7.بله و شما هم همان یک حاشیه 6 را گرفته و ناظر به نظر همه قرار دادید متأسفانه
ضمناً این را عنایت کنید که فقط همان حاشیه 6 است که نظر خلاف صاحب عروه دارد (به شرط استلزام انکار احد الثلاثة) وگرنه سایر آقایان (اکثریت) همان نظر عروه را تنفیذ کرده اند که (مطلق التزام به لوازم وحدت وجود، کفر است بی قید و شرط)
این از عروهء چهارحاشیه و اما عروهء دیگری که نزد حقیر است عروهء چاپ جامعه مدرسین است با حاشیهء 15نفر از مرحوم جواهری(متوفای1340قمری) تا مرحوم گلپایگانی(متوفای1414قمری) که بازهم اکثریت شان همان فرمایش عروه را تأیید نموده اند
حتی آن آقایانی که به قید و شرط استلزام انکار احد الثلاثة، فتوا به نجاست داده اند هم مطلب نجاست قائل به وحدت وجود را نفی کلی نکرده اند بلکه تشخیص مورد را به عهدهء مکلف گذاشته اند که امری رایج و متداول در فتواست
بهرحال شهرت فتوایی بر همین مطلب، قائم است و به صرف اینکه در رسالهء فارسی چیزی نوشته نشود و یا نوشته شود سپس به جهاتی برداشته شود نمی توان چیزی به این شکل اثبات نمود
قاعدتاً می دانید که در مانحن‌فیه، ملاحظات اجتماعی و سیاسی نیز این اواخر (سه دههء اخیر) ایجاد شده و همین کافی است برای اینکه بسیاری آقایان، نظر صریح خود را بیان نکنند و اگر هم بیان کرده اند آن را تا حدی مخفی نمایند
خوب است در این خصوص علاوه بر آن رساله، به فتاوای فقهائی چون آیات عظام مرحوم سیدمحمد روحانی(ره) مرحوم سیدمحمد شیرازی(ره) مرحوم سیدحسن قمی(ره) و سیدصادق روحانی و شیخ حسین وحیدخراسانی و... مراجعه کنید
8.خواندن یک مطلب بدون مقدمهء علمی، ربطی به مشکلات خانوادگی ندارد و این مشکلات می تواند ناشی از خیلی عوامل و مسائل باشد گاهی صرف اینکه انسان می خواهد توحیدی زندگی کند و در میان افراد منحرف، دین خود را حفظ کند به تنهایی مشکل‌ساز می شود و مؤمنین در طول تاریخ بی بهره نبوده اند از این مسائل و مشکلات و بهشت خدا هم پوشیده با مکاره است (حفت الجنة بالمکاره)
گاهی هم مشکلات ناشی از ضعف مهارتی فرد است و اگر کمی در رفتار خود دقت کند و هر مسأله ای را نزد هرکسی و به هر شکلی نگشاید و سوءاستفاده‌گران و فرصت‌طلبان را امین خود نداند و در مشکلات به اهلش رجوع کرده و از مجربین هم‌دل و هم‌فکر، راهنمایی بخواهد ای بسا مشکلش حل شود اما حیف که بعضی ها کم‌همتی خود یا اطرافیان شان را بهانه می کنند برای جلوگیری از عدم طرح حقائق که طبیعتاً خواسته ای است نابجا و نامعقول
دربارهء توهین و تکفیر هم مطلب به این گستردگی نیست که شما می فرمایید بله ممکن است مثلاً من بگویم محمدحسین طباطبائی و به یک نفر مرید عوام، برخورد کند که چرا نگفت "حجة الاسلام و المسلمین و رئیس الملة و الدین آیت الله العظمی و حجة الله الکبری علامه فلان طاب ثراه" و به همین جهت، حکم خون مرا هم صادر نماید! و یا به این جهت، به علماء مخالف عرفان توهین کند
چنین کسانی بنده هر کاری بکنم کار خود را خواهند کرد و لن یرضوا عنی حتی اتبع ملتهم!
لکن دربارهء سایرین بله اگر اعانه بر اثم شود حداقل جای احتیاط دارد مگر مصلحت مهمتری در کار باشد نظیر آنچه در صحیحهء داود بن سرحان است و در هر صورت، تذکر شما از این جهت جای تقدیر دارد
متشکر
یاعلی

hor دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 14:19

سلام
۱- اصلاح میکنم بعضی از آنها و متوجه نشدم که کجای جواب ناقص است .
۲- اولا من ندیده ام و اصولا خیلی هم با فضای وب مانوس نیستم . اما انتقاد شما وارد است و اقدام هم شده است (البته اقدام در فضای وب را خبر ندارم .(یک بار دیگر هم از شما خواهش کردم احترام بزرگان را نگهدارید اگر علامه و آیت الله برایتان دشوار است حد اقل از آقا استفاده کنید .)
۳- موضوعات فلسفه و عرفان اغلب به هم پیوسته است تا بحثاصالت وجود و اشتراک وجود و جعل وقاعده الواحد وتقریبا تمام عناوین حل نشود وحدت وجود فهمیده نمیشود و تقریبا تمام مباحث اینگونه است . جسارتا همین پاسخ حاکی از عدم دقت کافی شماست .
۴- امکان با توضیح بالا همچنان باقی است .
۵- ما تعییننکردیم وظیفه شرعی است .
۶- قصد طفره رفتن ندارم عرضم اینست که با شدت تعبدی که ما از عرفا سراغ داریم حتما چنین ادعایی را با ادله عقلی و نقلی رد خواهند کرد . عرفا حتی مکاشفات و به جایی رسیدنهای خودشان را هم با کتاب و سنت محک میزنند چه برسد به مدعیان اینچنینی.
۷- عرض کردم که همین چاپ عروه را دارم . اما لوازمی که می فرمایید به زعم آقایان است . همین اخیرا یکی از آقایان که همین فتوا را در رساله فارسیشان آورده بودند با مذاکره با یکی از عرفا مسئله در چاپهای جدید رسلله شان حذف کرده اند . و قبلا هم عرض کردم کسانی که نمیتوانند این مسائل را درک کنند عندالله معذورند . درست فهمیدن حقیقت مطلب است و حرف شما قابلیت عکس هم دارد .
۸- حد اقل چند نفر را سراغ دارم که به واسطه سایت شما وارد این مطالب شدند البته کاملا غیر علمی و تحت تاثیر ظاهر محکم فرمایشات شما . اگر سکوت کرده بودید چه بسا اصلا وارد این فضا نمی شدند . بعضی را سراغ دارم که به خاطر حرفهای شما زنگی خانوادگیشان با ناراحتیهای بسیار همراه شده(حیف که بیشتر نمیتوانم عرض کنم) . کاش سکوت می کردید و گو یندگان را مگذاشتید با خدای خودشان .
یا علی

سلام
1.پرسیده بودم از چه طریقی و با کمک چه کسانی آن خوانندگان را شناسایی کرده اید؟
2.مشکل همان فضای وب است که گاه کسانی با تکیه های بی معنی شان بر افراد غیرمعصوم تمام معارف توحیدیه و معالم الهیه را به بازی می گیرند چون فلان فرد، فلانجور گفته است!
بهرحال تا زمانی که امثال جنابعالی به عذرهای مختلف نظیر اینکه مأنوس نیستم و... در این زمینه کاری نمی کنید امثال بنده مجبوریم جور شما را بکشیم و کار ِنکردهء شما را انجام دهیم
درخصوص تعبیر علامه و آقا و... هم شایسته بود وقتی ملاحظه کردید با وجود چند بار خواهش تان بنده عمل نکردم لااقل یک حدسی می زدید که شاید محذور مخاطب تان شامل هر دو مورد است و به همان دلیل که نمی گوید علامه به همان دلیل هم نمی گوید آقا و هکذا
من اکراه داشتم که این گونه مسأله را باز کنم و دوست داشتم خودتان متوجه می شدید که مع الاسف اینطور نشد و نهایتاً بنده این گونه عرض کردم
اکنون هم مایلم موضوع تا همینجا متوقف بماند و بیشتر توضیح ندهم البته اگر شما بگذارید!
بهرحال این مسأله به همان سبک ادامه خواهد یافت و اگر جنابعالی مانعی در این مورد می بینید می توانید با جواب ندادن به کامنت بنده عدم رضایت خود به ادامهء بحث را اعلام نمایید
3.همین پاسخ شما نشان کافی دارد از عدم امعان نظر در عرض حقیر
دقت بفرمایید که بنده عمدتاً دربارهء عرفان صحبت می کنم و نه فلسفه و مسلماً چیدمان مباحث عرفانی ذاتاً قابل قیاس با نظم و ترتیب مباحث فلسفی نیست
مضاف بر اینکه بنده گفتم هر مقدار که مرتبط باشد ملتزم هستم بررسی کنم و هر مقدار هم که نه نه و شما هم همین را قبول دارید بنابراین به جای بحث کبروی بهتر است صغروی بحث نمایید و با مصداق، چرا که هر دو در کبرا متحدیم (که باید همهء مرتبطات را دید) اما اینکه چه چیزی مرتبط است و چه چیز نه، این را ممکن است در مصادیقی اختلاف کنیم و همین را بهتر است مطرح نمایید که به عنوان مثال، کدامیک از سخنانی که در سایتم نگاشته ام مورد اینگونه دارد (نقصان در بررسی کافی)
4.عرض شد
5.همان را عرض کردم تعیین نفرمایید! بهرحال بنده به تکلیف خود واقفم و ملتزم به آن و الزامی در پذیرش تشخیص موضوعی و مصداقی دوستان ِدیگر ندارم
6.ای خدا!!! برادر من! چرا عنایت نمی کنید؟ بنده الان اصلاً کاری به عرفا ندارم بلکه دارم یک پرسش مطرح می کنم شما همان را جواب بدهید
می گویم اگر فلان فرد منحرف از دیدگاه شما، بگوید وقتی شما به حد من نرسیده اید پس انکار نکنید و... شما چه دارید در جواب؟
7.آخر نمی شود که چاپ عروهء شما فقط شامل یک حاشیه باشد آن هم فقط از همان یک نفر که محل اختلاف بنده و حضرتعالی است! بالاخره چاپهای متداول عروه معمولاً حاشیهء حداقل چهار الی بیش از ده نفر از آقایان را دارد و شما در مقام چنین بحثی باید به چاپ متداول استناد می کردید نه حاشیهء یک نفر!
بهرحال مطلب روشن است و مشهور مراجع شیعه، نفس التزام به ملازمات وحدت وجود را کفر دانسته و قائل را نجس می دانند و ادعای اینکه آنان حرف عرفا را نفهمیده اند و سخنانی از این دست اثباتش بر عهدهء مدعی است
بسم الله!
8.مشکلات زندگی خوانندگان سایت بنده موضوعی علیحده است و ربطی به بحث فعلی ما ندارد اگر لازم دیدید آن را در شماره ای جداگانه مطرح نمایید و بنده را مطلع فرمایید اگر هم لازم ندیدید که اختیار دارید
اما در کامنت قبلی صحبت از سطح رواج و انتشار این مسائل بود و در این مقام عرض می کنم که اگر شما چند نفر سراغ دارید که بی خبر بودند و با خواندن مطالب ما دفعتاً با خبر شدند بنده هم چند ده نفر بل چند صد نفر در همین فضای وبلاگستان و هزاران نفر در فضای عمومی جامعه سراغ دارم که بعضاً زیادی خبردار هستند! و این مطالب در اذهان شان کم و بیش فرو رفته و کسی نیست که ندایی سر دهد و حقائق دین مبین را از ورای لایه های ضخیم ابرهای جهالت عوام و خیانت خواص، به گوش آنان برساند
مطمئن باشید اگر بودند کسانی که این وظیفهء خطیر را بقدر کافی انجام دهند بنده سکوت می کردم و دنبال گرفتاریهای خود می رفتم همین الآن هم بسیار از امورات خود عقب افتاده ام و خدا خدا می کنم "من به الکفایة" پیدا شود و بنده بروم دنبال کار خویش اما حیف که ظاهراً قرعهء فال به نام من دیوانه زدند!!!
موفق باشید

hor شنبه 25 خرداد 1387 ساعت 14:45

سلام
اولا آنها را دیده ام بسیار با ایشان صحبت کرده ام (و ببخشید که اینطور می گویم ) و دیده ام که جذب لحن جذاب شما شده اند نه قوت استدلال شما . و به اعتراف خودشان اصلا اطلاعات حوزوی ندارند .
ثانیا بر آنها هم اشکال وارد است شدیدا . وبارها از عرفا شنیده ام که راضی نیستند فرمایشاتشان به گوش غیر متخصصین برسد . (یک بار دیگر هم از شما خواهش کردم احترام بزرگان را نگهدارید اگر علامه و آیت الله برایتان دشوار است حد اقل از آقا استفاده کنید .)
ثالثا شما می فرمایید؛بسیاری از حرفهای عرفا را بله؛ اگر تمام اقوال را با هم نبینید نمیتوانید فتوا دهید .
رابعا فرمودید ؛ تا هر مقدار که مطئمنم درست دریافت کرده ام حرف می زنم بیشتر از آن خیر؛ پس ممکن است جایی به اطمینان نرسیده باشید که حل کننده بقیه مشکلاتتان باشد.
خامسا در مورد وحدت وجود جواب نفرمودید . ولازم است مردم را از تقلید خود بر حذر دارید و اگر لازم است انتهای هر مطلب بنویسید وظیفه تان است .
سادسا عرفایی که ما دیده ایم بسیار متعبد به ظاهر فقهند و گاهی خودشان مجتهدند دیگر جایی باقی نمیماند برای صلیب پرستی و . . .
سابعا اگر از عروه نقل میکنید در این عروهای که ما خدمتش هستیم ص۵۴ج۱ دارداقوی عدم نجاست آنهاست مگر با علم و التزام به لوازم فاسد مذهبشان ودر حاشه آمده مفاسد انکار یکی از سه اصل دین است . و اصول عرفانی اگر درست فهمیده شود بسیار مؤید تر از فرمایشات مخالفین است (شاید شما مستمسک یا حاشیه دیگری را میفرمایید که من الان ندارم .) این فتوا که نقل شد با این بیان مؤید ماست .
ثامنا اگر احتمال را قبول دارید مانند طرف مقابل سکوت کنید و واقعا اگر آنها را مضل میدانید سکوت به نشر کمتر فرمایشات آنها مفیدتر است . و جلوی بدعت را بهتر میگیرید خصوصا چون بر هر که میببیند واجب است تحقیق کند .
تاسعا از در هم شدن شماره ها عذر خواهی می کنم .
یا علی


سلام
۱.تعبیر {آنها} تعبیر جمع است (حداقل دو سه نفر) امیدوارم دقت کرده باشید چه می گویید
ضمن اینکه جواب مرا درست و کامل ندادید
۲.اگر بر آنها اشکال وارد است چرا وقتی در این فضای نت مکرراً شخصیت پرستان به کلام امثال طباطبائی استناد می کنند و انگار کلام خدا می دانندش، امثال جنابعالی تشریف ندارید ایراد بگیرید؟
کجا هستید آن موقع؟
۳.تمام حرفها را وقتی لازم است ببینم که بخواهم دربارهء تمام عقائد عرفانی فتوا دهم اما اگر بخواهم درباره یک موضوع خاص در عرفان نظر دهم همین که همه حرفهای مرتبط با آن را ببینم کفایت می کند و لازم نیست تمام مطالب ولو بی ربط را هم ببینم
شما قاعدتاً باید این مطلب را درک کنید که مثلاً وقتی فقیه می خواهد درخصوص حلیت و حرمت شطرنج سخن بگوید لازم نیست روایات کتاب الصلوة را هم ببیند و این امر بسیار روشن است
۴.پاسخش گذشت
۵.وظیفه ام را شما تعیین نفرمایید لطفاً!
۶.عجیب است این پاسخ شما
نمی دانم چرا مداماً از پاسخ به این پرسش به یک نحوی طفره می روید؟
بنده نگفتم عرفا صلیب پرستند بلکه گفتم اگر یک صلیب پرست همان سخنان عرفای شما را بگوید (انکار نکنید و احتمال دهید من به چنین و چنان رسیده ام و...) چه جوابی برایش دارید؟
۷.جالب است که در اینجا حاشیه یک نفر که خود مورد انتقاد است را به عنوان نظر عروه و محشیان آن ذکر کردید در حالی که در اصل عروه و حاشیهء اکثریت آقایان، این مطالب مورد ادعای شما به چشم نمی خورد
عروه می فرماید اگر علم حاصل شود که آنان معتقد به لوازم مذهب خود هستند نجس هستند و اکثر محشیان همین را تقریر کرده اند
به عبارت دیگر اگر کسی به وحدت وجود معتقد باشد ولی به ملازمات کفریهء آن معتقد نباشد بنابراقوی پاک است ولی اگر بدانیم به آن لوازم و مفاسد هم معتقد است نجس می باشد
بماند که تعبیر اقوی یعنی نزد من (صاحب عروه) اقوی این است گرچه بعضی فقهاء معتقد بوده اند حتی اگر به ملازمات هم معتقد نباشد همین که به اصل معتقد است کافی است در کفرش
قصهء درست فهمیدن اصول عرفانی هم که قصهء مکرری است که در این مقام ها ظاهراً فقط گفته می شود اما از دلیل و برهان، خبری نیست!
۸.اگر این مطالب، منتشر نبود بله شاید بهتر بود ما هم سکوت می کردیم و بخاطر نقد، آنها را نشر نمی نمودیم اما حیف که چنین نیست
بعضی مطالب اینقدر گفته شده و منتشر و پخش شده که دیگر فقط عمه خواجه شیراز خبر ندارد از آن و ما هم معمولاً به همین مطالب می پردازیم
موفق باشید

hor دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 18:10

سلام
۱- نگران آخرت تنها شما نیستم و واقعا عرض کردم که اگر به یقین رسیدید و حجت دارید به وظیفه خود عمل کنید . اما مسئله عرفان اعتقادی است و تقلید بردار نیست . شما حجت دارید بقیه را با حرفهای به ظاهر و محکم خود مقلد خود نکنید . بعضی از خوانندگان سایتتان را که میشناسم بدون داشتن اطلاعات حتی یک طلبه سال اول چنان به عرفای فقیه مانند مرحوم امام و علامه طباطبایی رحمه الله علیهما و . . . میتازند که گاهی از خودشما هم تند تر میشوند . شما حجت دارید و اصرار من برای آنست . شما بهتر میدانید گاهی لحن یک روایت در بین چندین روایت مشابه حکم فقیه را عوض میکند و اگر آن روایت را متوانست ببیند و ندید باید پاسخگو باشد . پس سؤالات را یکی یکی و جزئی جواب دهید خواهشا
۱- فرمایشات عرفا را حلاجی کرده اید ؟
۲- تمام هدف آنها را مطمئنید که فهمیده اید ؟
۳- اگر در روز قیامت گفتند در کتاب فلان آقا معنای وحدت وجود را دیده بودید که موافق توحید واقعی بود میتوانید بگویید بدون پیش داوری دیدم ،کاملا فهمیدم ولی به این اجتهاد رسیدم ؟
و اگر در مورد خودتان چنین است . به دوستان خود هم)درسایت و غیر آن بفرمایید مسئله تقلیدی نیست .
۲- اگر به زعم شما ملازمه عقلی هم باشد عرفا اصلا در مقابل خدا موجودی را شایسته اطلاق وجود نمی دانند تا چه رسد به نعوذ بالله خدایی . در ضمن اگر در شیعه و اسلامشان تردید دارید که باید آنها را شرعا مسلمان بدانید و احکام مسلمان را به ایشان بار کنید که خود بهتر می دانید .
۳- بالاخره با تمام احتمالاتی که در مورد سلمان و ابوذر دادید احتمالی هم که ما عرض کردیم عقلا و انصافا جا دارد شما هم رد نکردید فقط احتمالات دیگر را نیز فرمودید پس به شکل احتمال یک معصوم صلوات الله علیه وآله چنین بیانی داشته اند شاید این بیان احتمالی مفید احتیاط باشد .
۴- ممنون
یاعلی

سلام
اولاً قبل از هر سخنی بفرمایید خوانندگان وب بنده را چطور و از کجا و با کمک چه کسانی شناسایی کرده اید؟ و ایضاً چگونه آزمون علمی از ایشان گرفته اید؟!
ثانیاً چطور اگر کسانی بدون اطلاعات حوزوی دنبال طباطبائی بیفتند و در عرفان از او تقلید کنند اشکالی بر آنها نمی گیرید و آنها را در اعتماد بر کسی که به اطلاعات او و علم و تخصصش وثوق دارند تخطئه نمی کنید؟ اما به دیگران حق نمی دهید که به مخالفان او اعتماد کنند و طبق همین اعتمادشان رفتار نمایند؟ چطور تقلید در عرفان درست است اما در رد عرفان خیر؟
1.بسیاری از حرفهای عرفا را بله
2.تا هر مقدار که مطئمنم درست دریافت کرده ام حرف می زنم بیشتر از آن خیر
3.بارها گفته ام که کلاً مسائل اعتقادی، جای تقلید نیست اما اینکه در ذیل هر پست مثلاً تکرار کنم، خیر چنین کاری را بی وجه و مسخره می دانم
مکرر2.الف.ملازمهء عقلی پرسش بنده را لطف نکردید و به امور دیگری پرداختید
بنده عرض کردم اگر صلیب پرست و بت پرست بگوید من را کافر ندانید
چرا که شاید مطالبی دیده ام که شما ندیده اید و انکار نکنید و... این را چگونه پاسخ می دهید؟
ب.بسیاری از فقهاء در حاشیه عروه به نجاست بعضی از این جماعت (که بر اباطیل خود مصرّ و بر ملازمات کفریهء آن معتقد هستند) فتوای صریح داده اند و با لحاظ این فتوا، معنی ندارد که کسی را مسلمان بدانیم و در عین حال نجس!
مکرر3.بله احتمال جا دارد و احتمال خلافش هم به همچنین و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال!
ضمن اینکه احتیاط از دو طرف وجود دارد و ممکن است در اثر شدت احتیاط از یک جهت به بی احتیاطی از جهت دیگر کشیده شویم و تکلیف خود در برابر بدعتگذاران را ترک کرده و با آنان در دوزخ محشور شویم
4.لطف کنید در شماره بندی فرمایش تان دقت بیشتری مبذول کنید که مکررات درست نشود!
راستی بنده تا اواخر هفته در سفر هستم إن شاء الله
اگر کامنت یا ایمیل دادید منتظر جواب سریع نمانید
یاعلی

hor دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 08:13

سلام
۱- باز هم جواب ما نشد . پرسیده بودیم ؛در پایان یک بار دیگر خواهش می کنیم بفرمایید تمام فرمایشات خرفا را حلاجی کرده اید ؟ تمام هدف آنها را مطمئنید که فهمیده اید ؟ اگر در روز قیامت گفتند در کتاب فلان آقا معنای وحدت وجود را دیده بودید که موافق توحید واقعی بود میتوانید بگویید بدون پیش داوری دیدم ،کاملا فهمیدم ولی به این اجتهاد رسیدم ؟ اگر میتوانید به راه خود ادامه دهید و به وظیفه تان عمل کنید ان شاء الله مأجور باشید .؛
۲- معلوم است در شیعه دایره بحث در عرفا و غیر ایشان همین است من تنگ نکردم .
۳- اگر معلم گفت این ریاضی خوانده اتفاقا درادبیات هم از شما بالاتر است چه ؟
۴- این هم ظاهرا انجام وظیفه باشد البته بعد از حجت قطعی.
لطفا بند ۱ را کامل پاسخ دهید که صحبتها بی فایده نشود.
ممنون . یا علی

سلام
۱.عجیب است از جنابعالی!
اگر شما نگران آخرت من هستید علت تکرار مداوم این سخنان چیست؟ حجت (به زعم خود) را تمام کردید و دیدید که طرف مقابل تان نپذیرفت
دیگر اصرار مداوم بر چیست؟
اگر هم نگران آخرت من نیستید و صرفاً در مقام بحث و تحری حقیقت دارید فرمایش می کنید در اینصورت تلویحاً عرض کرده ام و حال تصریحاً هم عرض می کنم که این جانب مقید هستم که فقط در چیزی که کاملاً تحقیق کرده ام و بر آن اشراف دارم و مطالب را دقیق و مفصل و بدون جهت گیری در ذهن آورده ام نظراتم را بیان نمایم
در هر زمینه ای به همان اندازه که حجت دارم حرف می زنم و نه بیشتر
۲.در شیعه!!؟؟ وقتی روی اسلام و مسلمانی ِبعضی از جماعت عارف مسلک، تردید و اما و اگر هست محدود کردن بحث شما به شیعه (که یک فرقهء از مسلمین است) چه معنا دارد؟
لطف کنید ملازمات عقلیه ای که عرض کردیم را پاسخ دهید بدون فرافکنی
۳.اگر معلم خبیر و ثقه بگوید بله از او قبول است
در این مثال ِشما، تنها کسی که می تواند در جایگاه معلم قرار گیرد و حرفش بی کم و کاست حجت باشد امام معصوم(ع) است نه فلان و بهمان که ای بسا خودشان زیر سؤال هستند و محل بحث!
۴.بله درست است
یاعلی

hor دوشنبه 20 خرداد 1387 ساعت 02:46

سلام
طبق دستور جنابعالی کامنتهای مربوط به تفسیر به رای را اینجا منویسیم .
درمورد جناب صدوق و سایر فقها حتما میدانید که مطلقا در دادن فتوا معذور نیستند اگر در پیشگاه الهی معلوم شود که تمام تلاش خود را کرده اند آنگاه عذر آنها پذیرفته می شود حال اگر شما تمام فرمایشات عرفا را بدون پیش داوری شنیده اید یا مطالعه کرده اید و هیچ احتمال نفهمیدن نمیدهید (پیش داوری عموما مانع فهم مطلب است) و اطمینان کرده اید که بدعت است به راه خود ادامه دهید . اجرکم عندالله . البته اینجا جای تقلید هم نیست چون مسئله اعتقادی است . و اینکه ما عرض کردیم در مورد مقامات بود. (اولا وثالثا شما)
اما درمورد ثانی
از این جهت عرض کردیم فرا فکنی است که ما در مورد قایلین وداعین به لا اله الا الله بحث میکنیم . واگر اشاره به حرف بعض عرفا دارید رد آن را هم ببینید .
اما در مورد لطایف
هر چیزی استعدادی میخواهد اگر معلمی به شاگردش بگوید شما استعداد ریاضی نداری ادبیات بخوان و اگر یک مسئله ریاضی دیدی حل کننده آن را بی سواد ندان او خیرخواهی برای شاگردش کرده و حقیقت مطلب را بیان کرده .حال اگر عارفی بگوید عرفان یک ذهن لطیف و قلب صاف می خواهد شما که نداری نخوان و اگر حرف عارفانه ای هم شنیدی رد نکن وصاحب آن را تکفیر نکن . حقیقت مطلب را فرموده حاشیه نرفته همانطور که از عرفا نسبت به شاگردانشان چنین توصیه هایی شنیده شده .
در پایان یک بار دیگر خواهش می کنیم بفرمایید تمام فرمایشات خرفا را حلاجی کرده اید ؟ تمام هدف آنها را مطمئنید که فهمیده اید ؟ اگر در روز قیامت گفتند در کتاب فلان آقا معنای وحدت وجود را دیده بودید که موافق توحید واقعی بود میتوانید بگویید بدون پیش داوری دیدم ،کاملا فهمیدم ولی به این اجتهاد رسیدم ؟ اگر میتوانید به راه خود ادامه دهی و به وظیفه تان عمل کنید ان شاء الله مأجور باشید . دین خدا هم نیازی به من و شما و بزرگتر از ما ندارد . ؛نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛
درتشخیص و انجام وظیفه موفق باشیم
یا علی

سلام
۱.پیش داوری داشته ام لکن نه علیه عرفا بلکه به نفع شان!
سالهای سال این جانب مثل خیلی از جوانان ِاهل مطالعهء علوم دینی، مشغول کتب فلان عارف و بهمان فیلسوف بودم و حقیقت را جز در تلمذ خدمت این و آن نمی دیدم تا اینکه خداوند منت نهاد و هدایت نمود لذا در اوج پیش داوری و حمل بر صحت نسبت به عرفا بودیم که خدا حجت را بر ما تمام کرده و دهان ما را بست با ادله محکم
۲.شما درباره قائلین به لااله الاالله صحبت کردید و بنده دربارهء همه قائلین به عقائد دربارهء مبدأ
یک مصداق فرافکنی این است که جنابعالی به جای پاسخ به اشکال مطرح شدهء حقیر، به بهانهء اینکه دایرهء مورد صحبت تان فلان قدر بوده از سعهء مطلب و تعمیمی که عقلاً وجود دارد چشم بپوشید و پاسخ آن را ندهید
۳.بله اگر به آن شاگرد بگویند برو ادبیات بخوان و ریاضی نخوان چون استعدادش را نداری و ریاضی را رد نکن مطلب معقولی است اما اگر به آن شاگرد بگویند فلان ریاضی دان که در امور ادبیاتی دخالت کرده و نظریاتی داده شما به او اعتراض نکن اینجا چه؟
مشکل اصلی این است که عرفا مطالب خود را به عنوان مطالبی صرفاً عرفانی مطرح نکرده اند بلکه آن را به دین پیوند زده و از آبرو و حیثیت دین برای آن خرج کرده و دربارهء خدای دین و سایر معارف دین، نظریات داده اند عرفا نگفته اند یک خدایی دارند که چنین و چنان است بلکه گفته اند الله (خدای دین) چنین و چنان است و... لذا غیرت اهالی دین را برانگیخته اند و اهالی دین حق دارند از خدای خود و معارف خود دفاع کنند که صاحبان مکاتب دیگر، خدایان خود را تحت عنوان خدای دین مطرح نکنند
۴.لزوماً بحث نیاز نیست
*(ان تنصروا الله ینصرکم)*
چرا یاری خدا!؟
مگر خدا نیاز دارد؟
فتأمل جیداً
تازه این یک قسمت مطلب است و مطلب موسع تر از این حرفهاست
توضیحش بماند
موفق باشید

host_110 سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 22:12

سلام علیکم
ممنونم از پاسخگوییتان به پرسش سهم الارث همان پاراگراف دوم کافی بود! چون لااقل پاسخ خودتان بود همین رویه را حفظ بفرمایید برای شما پسندیده تر است.
بنده خبر نداشتم که ائمه (علیه السلام) در حل مسایل به خداوند کمک میکنند!

علیکم السلام
تعیین کفایت مطلب، ظاهراً! با حقیر است
بنده علاوه بر مقام پاسخ، در مقام افشای نیات پلید منحرفین و کسانی که در دل، بیماری دارند نیز هستم و بنا دارم مصادیق *(فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً)* را هم تبیین نمایم
همان کسانی که شأن و جایگاه عترت در تفسیر و تبیین کتاب خدا را درست درک نمی کنند و از اولیات فهم توحیدی و شعور عقلی نسبت به علم و حکمت خدا بی خبرند!
مثلاً نمی فهمند که کلام مطلق در قرآن، می تواند توسط آیهء دیگری در همین قرآن یا روایت معتبری از مبیّن قرآن (معصوم) تخصیص خورده یا مقید گردد و معلوم شود که منظور خدا از همان اول، مطلق نبوده بلکه به شرط خاصی بوده که متکفل بیان آن شرط، آیهء دیگر یا روایت است
یاعلی

فیض سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 20:11

این دعای «اللهم ادخل علی اهل القبور السرور» که مضامینش هم خیلی عام و فراگیره آیا مفاهیمش با تعالیم دین منافاتی داره؟

ظاهر آن بله منافات دارد لکن اگر در تقدیر، برای آن، قید در نظر بگیریم و با قصد آن قید ِمشروع بخوانیم مشکلی نیست
موفق باشید

سعید سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 17:37

سلام علیکم
آقاببخشید می خواستم بدانم شما عرفان اسلامی را قبول ندارید ؟
البته بنده از صوفی گری متنفرم و ان را یک جریان انحرافی می دانم اما تهذیب نفس وسیر سلوک با رعایت و التزام به مسائل شرعی چه اشکالی دارد

سلام علیکم و رحمةالله
کسی که عرفان را به لحاظ تاریخی و همچنین به لحاظ معرفتی بررسی نماید متوجه می شود فرقی بین عرفان و تصوف نیست و نسبت این دو مثل پدر و پسر است
همان مفاهیم کفرآمیز و بدعت آلود که در تصوف بوده عیناً در عرفان موجود است و صرفاً یک لایه نازک دروغین و لعابی از چند آیه و روایت بر آن کشیده شده که رد گم نماید!
ضمناً توجه داشته باشید صرف اینکه کسی خودسازی کرده و خود را از محرمات دور نموده و به واجبات عمل نماید این نامش عرفان نیست که اگر این نامش عرفان باشد مخالفین سرسخت عرفان هم عارف اند!
عرفان به یک نظام فکری خاص با مؤلفه های معینی گفته می شود که در آن از خزعبلاتی نظیر عشق الهی و وصال و فناء و بی مبالاتی به بهشت و جهنم و التزام به طریقت و اخلاق در کنار شریعت و فقه و وارد کردن عناصر دلخواه گرایانه و غیرمنصوص به دین و... فراوان سخن گفته می شود
یک نگاهی به نوشتار غیرت پاسداران حقیقت در سایت ۳۱۳ امیر بیاندازید بعضی احادیثش نکات خوبی در این خصوص دارد
موفق باشید

امیر ز سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 16:42

به نام خدا
سلام
در ادامه سؤال احمد می خوام بدونم که آیا دعا کردن برای مسلمانی که خودکشی کرده جیز هست یا نه؟
آدم اگه خودکشی کنه چه چیزی در انتظارش هست؟ جهنم ابدی یا خیر؟

سلام
مانعی ندارد و إن شاء الله در تخفیف عذاب او مؤثر است
ضمناً خودکشی مستوجب خلود در دوزخ است (جهنم ابدی)
کسی که با حماقت محض دست به خودکشی می زند از یک بلای محدود دنیوی به بلایی ابدی در آخرت منتقل خواهد شد
موفق باشید

شاه سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 14:32

سلام :

لطفا بفرمایید کسی که ۴۰ مومن را نمی شناسد تا در نماز شب برایش استغفار کند ، چه خاکی بر سرش بریزد ؟؟ !!
۴۰ تا که چه عرض کنم ، شاید به ۴ تا هم نرسد !!
درست است اسلام حکم به ظاهر اشخاص کرده و همین که ببینیم کسی نماز می خواند و شهادتین می گوید میتوان او را مومن فرض کرد ، ولی بحث اینست که اصلا ۴۰ نفر اسم آدم در ذهن نمی آید چه برسد به مومن !!! (حتی اگر بخواهیم روی کاغذ بنویسیم !!)
شاید از همان اول بگوییم : اللهم اغفر للمومنین و المومنات (چهل مرتبه) بهتر باشد چون اینجوری یکدفعه همه ی مومنان را ۴۰ بار دعا کرده ایم !!!
<ممنون >

سلام
دعا برای چهل مؤمن در نماز وتر، جزء آداب است و نه واجبات و نه شرط صحت نماز شب... فلذا اگر کسی مطلقاً هم آن را ترک کند مشکلی ندارد و یک دعای استغفار معمولی برای خود، برای صحت قنوت وتر کفایت می کند
بله اگر این عبارتی که اشاره کردید را بگوید خوب است و اگر هم تک تک نام ببرد بهتر است لکن اگر حافظه یاری نکرد لازم نیست خاک خاصی بر سرش بریزد!
موفق باشید

احمد سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 13:32 http://pigeonofharam.parsiblog.com

سلام

درباره ی سایر افراد خانواده یا دوستان (غیر مسلمان) چطور؟ آیا ممکنه با استناد به دعاهایی مثل «اللهم ادخل علی اهل القبور السرور» که قیدی نداره برای غیر از پدر و مادر هم دعا کرد؟

سلام
دعای مذکور، سند معتبری ندارد و قابل استناد نیست
بهترین کار، همان انجام خیر و اهدای ثواب آن به اموات است ولو پدر و مادر هم نباشد
در هر صورت، کسی که علی الظاهر، غیرمسلمان از دنیا رفته، استغفار برای او اگر حرام هم نباشد حداقل خلاف احتیاط است پس یا این کار را ترک کنند یا در ریز موارد به نظر مرجع خود رجوع نمایند چون اختلافی است
موفق باشید

host_110 سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 13:23

سلام علیکم
نظر جنابعالی در این باره چیست؟
سوره نسأ آیه 11
خداوند در باره فـرزندانتان به شما سفارش می کند که سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد; و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بیش از دو دختر باشند، دو سـوم میراث از آن آنهاست; و اگر یکی باشد، نیمی ( از میراث،) از آن اوست، و بـرای هر یک از پدر و مادر او، یک ششم میراث است، اگر (میت) فرزندی داشته باشد; و اگر فرزندی نداشته باشد، و تـنـها پدر و مادر از او ارث برند، برای مادر او یک سوم است (و بقیه از آن پدر است); و اگر او برادرانی داشته باشد، مادرش یک ششم می برد (و پنج ششم باقـیمانده، برای پدر است). (همه اینها،) بعد از انجام وصیتی است کـه او کرده، و بعد از ادای دین است. شما نمی دانید پـدران و مادران و فرزندانتان، کدامیک برای شما سودمندترند! ــ این فریضه الهی است; و خداوند، دانا و حکیم است.
بنابر آیه فوق، اگر مردی دارای همسر، پدر، مادر و دو دختر بود و از دنیا برفت. سهم وارثین بدین قرار خواهد شد:

زن (همسر) 8/1

دختران 3/2

پدر 6/1

مادر 6/1

اگر تمام سهام بالا را جمع کنید آشکارا به اشتباه دانای دانایان پی خواهید برد.

برای نوجوانانیکه هنوز جمع و ضرب کسری را نیاموخته اند:

24/ (4+4+16+3) = 6/1 + 6/1 + 3/2 + 8/1

24/27 =

همچنان که می بینید جمع سهام بالا از کل ارث بیشتر است.

سلام علیکم
این مسأله از مسائل قدیمی است که در صدر اسلام مطرح بوده و همان موقع هم توسط ائمه شیعه(ع) توضیح آن داده شده و روشن است
حال چرا بعضی سایتها و کتابها و مقالات، شبهات "هفت کفن پوسیده" و ترفندهای نخ نما شده را برای معارضه با اسلام، از گورها بیرون می کشند و دوباره مطرح می کنند جای تعجب و خنده دارد و البته شاهدی است بر اینکه شیاطین، حرف جدیدی ندارند و مجبورند مداماً همان قی کرده های سابق اسلاف شان را نشخوار نمایند
در چند روایت وارد شده که امیرالمؤمنین(ع) در این خصوص شبیه به این مضمون فرمودند که خدایی که شمار شن های بیابان را می داند آیا نمی داند جمع چند کسر چقدر می شود!؟ اگر مردم، وجه جمع این کسرها را می دانستند می فهمیدند که بیش از مال الارث نیست (وسائل الشیعة ج26 ص75)
وجه جمع این است که در مواردی که جمع سهام از مال بیشتر می شود بر سهم بعضی از سهامداران ارث، نقص وارد می شود و بر بعضی دیگر خیر و تعیین این موارد هم با روایات است
مثلاً در این مورد بخصوص، نقص بر سهم دو دختر، وارد می شود ولی سهم سایرین به همان اندازه که در سهم شان است داده می شود
به عبارت دیگر، سهم دو دختر در صورتی دوسوم است که حالت عادی باشد ولی اگر جمع کسرها بیش از یک شد سهم آنان کمتر از دوسوم است
اهل تسنن که به ائمه شیعه(ع) اعتقاد نداشتند از همین توضیح روشن، محروم ماندند و مجبور شدند نقص را بر همه وارد کنند که اصطلاحاً عول نامیده می شود و از بدعتهای عمر و نزد شیعه باطل است
بموالاتکم علمنا الله معالم دیننا
یاعلی

احمد سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 11:18 http://pigeonofharam.parsiblog.com

سلام

ممنون از پاسختون. اگه احتمال دادیم یا اطمینان داشتیم که حجت بر اون ها تمام نشده چی؟ این مسئله درگیری فکری خیلی از تازه مسلموناست به این دلیل که اعضای درجه یک خانواده شون مشمول این سئوال می شن.

سلام
اگر مشکل آنان درباره پدر و مادرشان است می توان مشکل را به طریق دیگری حل کرد مثلاً بعضی اعمال خیر را اگر انسان انجام دهد و ثوابش را به روح پدر و مادر خود هدیه نماید اگر آن پدر و مادر اهل دوزخ ابدی هم باشند در تخفیف عذاب آنان مؤثر است و اگر هم نزد خدا معذور و مستضعف محسوب شده باشند هم باز برای آنان خیر است
این را از این جهت می گویم که ما چندان راهی به تعیین اینکه چه کسی حجت بر او تمام شده و چه کسی نه، به این سرعت نداریم و همچنین در دل افراد هم نیستیم
بنابراین بهترین کار همین است که عرض شد
موفق باشید

فیض سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 08:08

مجدد سلام!
1-آیا مشاغلی که درآمد انها مبتنی بر تفاوت قیمت خرید و فروش ارز میباشد شرعا جایز است؟؟
(یه نمونه اش همین صرافیهای رایج خودمونه که مثلا دلارو میخرن 935 تومن و میفروشن 940 تومن و این 5 تومن میشه سود صراف)
2-آیاگرفتن ربا از غیر مسلمان جایز است؟

سلام
۱.فی نفسه مانعی ندارد
اساساً ماهیت تجارت همین است و اگر چنین چیزی حرام باشد باید تجارت را از دین حذف کرد که مسلماً به چنین چیزی نمی توان ملتزم شد
۲.اختلافی است
بعضی فقهاء فرموده اند از کافری که ذمی یا معاهد نباشد می توان ربا گرفت و بعضی دیگر، کافری که ربا در شریعتش جایز است را هم ملحق به مورد قبلی کرده اند
موفق باشید

فیض سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 06:22

سلام.

اصول اربعمائه یعنی چی؟؟؟

سلام
اصحاب ائمه(ع) در طول دهها سال که از محضر آن امامان معصوم(ع) بهره مند می شدند بعضاً احادیثی که از آنان شنیده بودند را در مجموعه های شخصی خود جمع می کردند و بعدها نام این کتابچه ها مصطلح شد به {اصل}
مثلاً می گفتند اصل زراره یعنی کتابچه ای که زراره، احادیث امام باقر(ع) و امام صادق(ع) که شنیده را در آن نوشته است
بعدها تعداد این اصل ها به چهارصد عدد رسید و به اصول چهارصدگانه (اربعمائه) مشهور گشت همین اصول اربعمائه، دستمایهء نگاشتن کتابهایی مثل کافی و تهذیب و... گشت که امثال کلینی با بیان طریق خود به آن اصول به تألیف کافی مبادرت نمودند
البته این به معنای آن نیست که همه کافی لزوماً منتسب به اصول اربعمائه است بلکه می توان گفت شالودهء اصلی آن می باشد و تعداد زیادی هم احادیثی هستند که در آن اصول نبودند و کلینی از جاهای دیگری گرفته و در کتابش بیان کرده است و مجموعاً شده الکافی
موفق باشید

احمد عبداله زاده مهنه دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 ساعت 19:42 http://www.pigeonofharam.parsiblog.com

سلام

باز هم سئوال یکی دیگه از تازه مسلمانان که احتمالا سنیه (این تازه مسلمونا هم عجیب یتیم و غریب مونده ن).

سرنوشت غیر مسلمانی که با همون اعتقاد می میره و چیزی درباره ی اسلام نشنیده چی می شه؟ (به گفته ی این بنده خدا) سنی ها اجازه ندارند برای آمرزش غیر مسلمانان دعا کنند و احادیت زیادی هم دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه نداشتند برای آمرزش مادرشون (استغفر الله) دعا کنند ولی اجازه داشتند به زیارت قبر ایشون برند. (باز هم به گفته ی این بنده خدا) سنی ها احادیثی دارند که غیر مسلمانانی که به اسلام دسترسی نداشته ن روز قیامت به خدا اعتراض می کنند که چرا ما رو به جهنم می فرستی. خدا هم به اون ها می گه برید جهنم ولی آتش برای اونایی که واقعا دسترسی نداشته ند سرد می شه. آیا ما می تونیم برای آمرزش چنین کسانی دعا کنیم؟

سلام
محققین از آیاتی نظیر *(لایکلف الله نفساً الا ما اتیها)* الطلاق آیة7 و آیات و روایات دیگر، استفاده کرده اند خداوند نسبت به هر مقدار از حقائق که به بندهء خود رسانده یا در معرض دریافت او قرار داده او را مؤاخذه خواهد کرد و نسبت به فوق آن، بنده را مسؤول ندانسته و مؤاخذه نخواهد نمود
منتها بعضی امور مثل دریافت اولیهء توحید و نفی شبیه و شریک از خداوند، اموری عقلی هستند که نیاز به اینکه حتماً ندای نبوی به کسی برسد ندارند و هرکس می تواند با مختصری کار ذهنی به این مطلب وقوف پیدا نماید مگر خود را عالماً عامداً از این هدایت محروم نماید (بسان عرفا)
در این امور، عذری از کسی پذیرفته نمی شود و کسی نمی تواند ادعای ناتوانی و ضعف و استضعاف فکری نماید و به جهنم خواهد رفت لکن در اموری که نیاز به رساندن پیام مشخص دارند و راه عقلی برای دریافت آنها نیست خداوند یا نهایتاً حجت را بر فرد تمام خواهد کرد و مطلب را به معرض دریافت او خواهد رساند یا در قیامت نسبت به این مورد، عذر او را می پذیرد
این از بحث رفتار خداوند با آن فرد اما بحث دوم بحث کیفیت تعامل ما با افراد است و مثلاً حدود استغفار برای غیرمسلمین و...
در این بحث، ما کاری به حساب و کتاب خدا با اشخاص نداریم بر فرض هم بخواهیم کار داشته باشیم راهی به آن نداشته و اصلاً نمی دانیم کیفیت آن چیست بنابراین به ظواهر حکم می کنیم
کسی که به ظاهر مسلمان از دنیا رفته برای او استغفار می کنیم و سایرین را رها می نماییم خصوصاً اگر از ظواهر امور اطمینان کنیم که کسی حجت کاملاً بر او اتمام شده و با این حال بر شرک از دنیا رفته است
البته این اجمال مطلب است و در بعضی فروعات این بحث دوم اختلافات فقهی بین فقها وجود دارد که باید در ریز موارد از مجتهد جامع الشرائط تقلید نمود
موفق باشید

host_110 دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 ساعت 16:22

سلام
بلاخره شما میخواهید یه بیو گرافی از خودتون بزارید یا نه ؟ یا فقط دوست دارید بیوگرافی دیگران رو نشون بدین؟!!
راستی رهبر هم به دیدن آرمگاه حافظ رفتن نظر شما چیه؟!

سلام
خیر
گرچه اجمالاً خود را معرفی کرده ام در حاشیه وبلاگ، لکن بیوگرافی تفصیلی نه از خودم گذاشتم و نه از دیگران و نه بنای چنین کاری را دارم
آنچه که برای من مهم است افکار و مبانی و عقائد و عملکردهای افرادی است که در عرفان منشأ اثری بوده اند و نه بیوگرافی تفصیلی شان و نه حتی اینکه چه کسانی به دیدن آرامگاهشان رفته اند و چه کسی نرفته اند
موفق باشید

شاه دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 ساعت 10:36

سلام

لطفا بفرمایید دائم الوضو بودن از چه منبعی استخراج شده است و چه اثراتی دارد و چرا عموم مردم نسبت به آن کم توجه هستند ؟ !!

<ممنون>

سلام
در باب اینکه باوضوء بودن، فوائد و برکاتی دارد روایاتی داریم و همچنین آیه *(ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین)* البقرة آیة222 نیز بر این امر اشاره دارد
در بعضی روایات از رواشدن حاجات و کفاره معاصی و مغفرت گناهان و... در این رابطه نام برده شده و همچنین اینکه انسان کلاً وضوء داشته باشد که اگر موردی پیش آمد و نیاز به وضوء داشت و مشکلی برای وضوء گرفتن بود معطل نماند نیز امری خوب و نیکوست
اما اینکه چرا اکثر مردم از این جهت کوتاهی دارند سؤالی با پاسخ روشن است!
بسیاری مردم به واجبات و محرمات خود اهمیت چندانی نمی دهند و به راحتی خدا را معصیت می کنند مع الوصف چه توقعی از آنها می رود که به برکات و ثوابهای وضوء توجه کنند؟
وضوء داشتن و با طهارت بودن عبد نزد مولا از شؤون بندگی و زینتهای عبودیت است و در دوران معاصر که شیطان با کمک همه اعوان و انصار و سربازان جان بر کف خود (عارفان) در صدد تخریب اساس بندگی و عبودیت و ترویج ربوبیت و خداشدن و عشق بازی با خدا و سایر کفریات عرفانی است دیگر چه جای اینکه فرهنگ عبودیت و ادب بندگی را مردم درست فهمیده و اجرا نمایند؟
موفق باشید

احمد دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 ساعت 01:04 http://www.pigeonofharam.parsiblog.com

سلام

این سئوال رو یکی از تازه مسلمانان اهل انگلیس (و به انگلیسی) پرسیده که کم و بیش سئوال خودم هم هست.

آیا راضی بودن به رضا/قضا (؟) ی خدا باید در دعا کردن ما تاثیر داشته باشد؟ یعنی اگه ما راضی باشیم باید کمتر دعا کنیم؟ و یا باید لحن دعاهایمان را عوض کنیم؟ مثلا اگر در شرایط سختی قرار گرفته ایم باید از خدا بخواهیم که آن شرایط را تغییر دهد یا ما را به آن شرایط راضی کند؟ و اصلا چطور به حالت رضا برسیم و آن را در خودمان تقویت کنیم؟

سلام
این پرسش مشهوری است و به آن، پاسخ مشهوری نیز داده اند
فرموده اند که آنچه از ما خواسته شده راضی بودن به خواست خدا (قضاءالهی) است خواست خدا نیز دو گونه است:
در بخشی از امور، خواست خدا، ثابت و متعین و جبری است و در بخشی دیگر از امور، خواست خدا، منوط به حصول بعضی شرایط است که اگر حاصل شود خداوند آن مطلب را ایجاد می کند وگرنه نه
در امور دسته اول، جای دعا برای تغییر آن نیست و طبق حکمت خدا تنظیم می گردد و باید به آن راضی باشیم مثلاً اینکه خورشید فلانقدر فاصله با زمین داشته باشد امری است ثابت و مستقل از ما و ما نه در آن دعا می کنیم و نه به آن اعتراضی داریم
اما در امور دسته دوم، می تواند یکی از آن بعض شرایط، همین دعای ما باشد یعنی برای تحقق آن و اینکه خداوند آن امر را ایجاد کند چند شرط باشد که یکی اش همین دعا کردن ما باشد
فلذا ما در این دسته امور، از خدا خواهش کرده و درخواست می نماییم
اگر این دعای ما داخل در آن شرایط بود و شرایط دیگر هم عملی شد و امر، محقق گشت که طبیعتاً به آن راضی هستیم
اگر هم این دعای ما داخل در شرایط نبود یا بود ولی شرایط دیگر، عملی نشد و امر، محقق نگشت و خواست خدا بر ایجاد آن امر قرار نگرفت، به همین خواست خدا راضی می شویم و اعتراض نمی کنیم چون او را حکیم دانسته و رحیم و خیرخواه مؤمنین
یعنی ما به خواست نهایی خدا راضی هستیم هرچه که باشد چه دعای ما در سلسله علل این خواست قرار گیرد و چه نه و این هیچ تناقضی ندارد که ما با حتی با الحاح، در مقام دعا رفتار نموده و از خدا چیزی بخواهیم
اگر حاجتمان را داد که داده اگر هم نداد به خیرات دیگری که از بستر همین نفس دعا به ما می رسد (نظیر ثواب دعا و برکات دنیوی اش) و کلیت حکمت و رحمت و... خدا راضی می شویم
موفق باشید

احمد یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 ساعت 19:11 http://www.pigeonofharam.parsiblog.com

سلام

۱. درباره ی حرف های اخیر آقای دکتر سروش (مجموعه مطالبی با عنوان کلام محمد (ص) که در سایت ایشون موجود است) چه می فرمایید؟ ظاهرا ته حرف ایشون جوری که من فهمیدم اینه که شخصیت و حالات درونی (حتی شادی و غم) پیامبر صلی الله علیه و آله در پدید آمدن قرآن نقش داشته است (اگه درست فهمیده باشم). با استفاده از قرآن و بدون استفاده از قرآن چه جوری می شه به ایشون جواب داد؟

لینک مطالب و ردیه ها و دفاع ها درباره ی حرف های ایشون:

http://www.drsoroush.com/Persian/On_DrSoroush/P-CMO-Vahy%20va%20Quran.html

۲. آیانی از قرآن که متضمن عتاب به پیامبر صلی الله علیه و آله هست (مثلا: چرا چیزی رو که خدا حلال کرده حرام می کنی یا اگر چنین کنی چنان خواهد شد) چه جوری توضیح داده می شوند؟

سلام
1.دکتر سروش، این سخنان را بر مبنای تفکرات عرفانی گفته است
خدایی که در مکتب چرک آلود عرفان، تراشیده می شود خدایی است که عارف با سیر و سلوک به او می رسد و در او فنا می شود سپس این خدا که در روح و جسم عارف کامل، حلول کرده از زبان او سخن می گوید و اگرچه ظاهراً دهان بشری است لکن صدا صدای خداست و این خداست که خود را می شناساند و خود را می خواند و حمد و حامد و محمود یکی است (لعنت خدا تا ابدالآباد بر معتقدین به شرک باد)
به تعبیر سروش، پیامبر از خدا پر شده! و آنقدر وجود او با وجود خدا یکی شده که دیگر فرقی نمی کند بگوییم خدا گفت یا پیامبر گفت (معاذالله)
از طرفی عرفا معتقدند که وحی، از سنخ کشف و شهود عرفانی است آنها درباره وحی نبوی تعبیر کشف تامّ محمدی دارند و فکر می کنند آنچه بر پیامبر نازل شده از قبیل همین کشف و شهودهای آلودهء افرادی بسان حداد و قاضی و ابن منصور حلاج و سایر ملحدین است که تابع خیالات و شرایط روحی و قبض و بسطها و شادی و غم آنها بوده و متانت و اتقان و ثبات ندارد
این در حالی است که در منطق قرآن و دین (برخلاف منطق عرفان و بت پرستی) خالق کاملاً از مخلوقات خود ولو اشرف شان (صلی الله علیه و آله) جداست و هیچ سنخیتی بین خدا و نبی(ص) نیست نهایت مقامی که پیامبر(ص) دارد در چارچوب عبودیت او نسبت به خداوندی ازلی و ابدی است که باید در برابر عظمت او سجده کند و از عذاب او بترسد و ناله نماید
خدای دین در بندهء خود حلول نمی کند و بنده اش نیز در او فنا نمی شود خدای دین خدایی است که به وسیله واسطه (فرشته وحی) مطالبی را در قالب الفاظ به بندهء خود می رساند و او را امر می کند که این پیام او را به مردم برساند
تعبیر "رسول" نیز بسیار روشن است رسول یعنی فرستاده و فرستاده، حق ندارد حالات خود را در پیام رسانی دخیل نماید اساساً "پیام" را "پیام"بر فقط می برد و ابلاغ می نماید لذا دخل و تصرفی در آن نمی کند وگرنه پیامبر نیست
صدها آیهء قرآن و هزاران روایت معتبر، تصریحاً و تلویحاً همین تصویر را برای ما می سازد و تصویر ساختگی عرفا را رد می نماید کمتر صفحه ای از قرآن هست که ذکری از این مطلب ِروشن، نکرده باشد و از کثرت موارد، این جانب واقعاً نمی دانم از کدامش بگویم!
2.عتاب یک مأمور که به مأموریتی مهم فرستاده می شود امری طبیعی است و برای حساسیت مطلب اوست که مبادا با کوچکترین خطایی مشکل ساز شود
ما اگر معصیت کبیره هم بکنیم خداوند در دنیا چندان کاری به کارمان ندارد اما اگر یک پیامبر کوچکترین ترک اولائی مرتکب شود (نه حرام کبیره یا صغیره) ممکن است با شدیدترین عتابها و توبیخ ها مواجه شود چرا که او پیامبر است و حساسیت روی رفتار او بسیار شدید است و اهمیت رسالت او و الگوگیری امتش از او و بعضی جهات دیگر اقتضا می کند که خداوند نسبت به او با رویه خاصی رفتار نماید که این توبیخات از آن قبیل است
تهدید نسبت به آینده هم همینطور که مبادا کوچکترین غفلتی موجب یکسری مسائل منفی مهم در آینده شود چرا که او پیامبر است و باید بیش از بقیه مورد تذکار الهی قرار گیرد
موفق باشید

مهدی شنبه 21 اردیبهشت 1387 ساعت 19:42

بسم الله
دست و پا زدن شما برای اثبات ۱۲ امام از این حدیث بسیار جالب تر از توضیحات علمای سنی است. غیر از امام علی(رض) و امام حسن(رض) کدام یک از امامان شیعه به مقام امارت و امیری یا خلافت رسیدند؟
به طور مثال بند ۷ متن را ببینید:
7.روایت شده که ابی جحیفة گفت: همراه عمویم نزد پیامبر(ص) بودیم پس فرمود: «امر امت من، همیشه به شایستگی خواهد بود تا دوازده خلیفه بگذرند» (المستدرک، الحاکم ج3 ص618)
پیامبر(ص) می فرمایند امر امت من به شایستگی خواهد بود تا دوازده خلیفه بگذرند و این چگونه با ادعای شما مبنی بر ظلم و جور در زمان ائمه سازگار است؟

همهء امامان شیعه، واجد مقام خلافت رسول خدا(ص) و امارت از جانب خدا بودند چه امت بپذیرند و امر آنان را بر دین و دنیای خود مسلط کنند و چه نپذیرند و پیرو طواغیت شوند
ربط بین شایستگی امر امت و عدم وجود ظلم و ستم را نفهمیدم
طبق این نقل، پیامبر(ص) نفرمود مدینهء فاضله خواهد بود و همه چیز بر وفق مراد مؤمنین و دین و دنیا هم آباد و بی مشکل بلکه فرمود امر امت (یعنی کلیت امور مربوط به امت اسلام) بر شایستگی خواهد بود که می تواند شایستگی نسبی باشد
ضمناً این روایت از طریق شیعی و با سند صحیح به تعریف شیعی، وارد نشده که قابل احتجاج بر شیعه باشد بلکه روایتی است منقول از اهل تسنن و صرفاً بر معتقدان به آن (اهل تسنن) حجت است
موفق باشید

امیر ز پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1387 ساعت 23:57

به نام خدا
سلام
1) لطفا چند حدیث پیرامون قضیه تأویل نکردن بیاورید.
2) در ادامه یکی از سوالات بالایم پیرامون کامل بودن دین اسلام می خواستم بدانم از چه چیزی را اثبات کنیم تا اثبات شود سایر دین ها راه سعادت نیستند و دین اسلام تنها راه رسیدن به سعادت است؟
3) اینکه سایر دین ها راه رسیدن به سعاد نیستند یعنی اینکه راه ناقصی هستند؟ اگر جواب آری می باشد، دین اسلام چه چیز دارد که راه رسیدن به سعادت را کامل کرده؟
با تشکر فراوان از پاسخگویی شما به سوالاتم.
یا علی

سلام
1.در این مقام، نص صریح قرآن، مقدم بر روایات است که مضموناً می فرماید تأویل حقیقی را خدا می داند و بیماردلان به دنبال فتنه اند و تأویل از پیش خود (آل عمران آیة7)
2و3.اسلام، خود به صراحت ادعا کرده هرکس به برنامه عقیدتی و عملی که اسلام ارائه کرده ملتزم نشود هرگز از او در قیامت پذیرفته نمی شود و به جهنم خواهد رفت
این ادعا در حدی است که نمی توان دین دیگری را همراه با اسلام، بر حق دانست و عقلاً چاره ای نیست جز اینکه بگوییم یا اسلام حق است و یا غیر آن و جمع بین این دو امکان ندارد
سپس با ادله عقلی در علم کلام، اثبات می شود که اسلام بر حق است و نتیجتاً ادیان دیگر، باطل می باشند بنابراین نتیجه می گیریم اسلام، تنها راه سعادت و سایر ادیان، منتهی به هلاکت هستند
موفق باشید

جواد پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1387 ساعت 18:10 http://www.noqteh.ir

سلام
آیا روایتی به این مضمون که (طلاق منفورترین حلال نزد خداست) با سند صحیح وارد شده یا نه؟
و اگر جواب مثبت هست آیا میشه با استناد به روایات دیگر و مستندات عقلی، دلیلی برای این موضوع ذکر کرد؟
با تشکر

سلام
1.در مضمون آن بلی روایاتی داریم که بعضاً سندشان هم معتبر است مثل این روایت:
نزد خداوند، هیچ یک از چیزهایی که او حلال کرده، مبغوض تر از طلاق نیست
(الکافی ج6 ص54)
2.از مستندات عقلی خیر (احکام خدا تعبدی هستند و چیدن وجه عقلی محض برای آنها صحیح نیست) لکن از روایات دیگر می توان فی الجمله این معنا را بدست آورد که در دیدگاه اسلام، نکاح (دائم یا موقت) یک ساختار ارزشمند و مبارک است و تخریب این ساختار، ملازم با از دست دادن این برکات می باشد
خصوصاً در نکاح دائم از آنجا که بناء آن بر محدودهء زمانی نیست فلذا مسأله در آن حادّتر می باشد و مفاسدی که در قطع زوجیت دائمی هست موجب شده نزد شارع مبغوض گردد
موفق باشید

امیر ز پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1387 ساعت 13:35

به نام خدا
سلام
با این اوصاف از عرفان و عرفا ، حکم نماز جماعت خوندن که پیشنمازش یک عارف باشد و یا عرفان را قبول داشته باشد چیست؟
حال اگر ندانیم که عرفان را قبول دارد یا ندارد انگاه چه؟
با تشکر
یا علی

سلام
بعضی از عقائد عرفانی، عین کفر است و اگر کسی روی آن مصرّ بوده و به ملازمات کفر صریح آن، ملتزم باشد شرعاً کافر محسوب شده و اقامه نماز پشت سر کافر، باطل است
همچنین به فتوای فقهاء، آوردن عین نجاست (بول و غائط و کافر و...) به مسجد در صورت هتک یا تنجیس مسجد جایز نیست و در صورتی که عین نجاست، موجود زنده باشد (سگ و خوک و کافر) و خودش به مسجد بیاید در فرض هتک یا تنجیس باید او را از مسجد بیرون انداخت
همچنین نشر و ترویج بدعت های عرفانی، مستوجب فسق و خروج از عدالت می باشد و نماز پشت سر امام غیرعادل باطل است
چنانچه ندانیم امام چه عقائدی دارد اگر شهادتین را بگوید و مثل سایر مسلمین نماز بخواند مادام که کفر، ابراز نکند مسلمان محسوب می شود و اقتدا از این جهت صحیح است
همچنین اگر کسی طبق ظواهر عقلائی، کاملاً متشرع و متدین بوده و نزد مؤمنین، خوش چهره و با مردم، نیک رفتار باشد مادام که گناهی از او ندیدیم به فتوای فقهاء، عادل محسوب شده و نماز پشت او صحیح بوده و تحقیق و تفحص، لازم نیست
موفق باشید

مهدی پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1387 ساعت 00:13

http://www.hooallahahad.mihanblog.com/

این وبلوگ جواب سوالات اقای اوسعی را دادند.(جهت اطلاع اون دوستی که به شک و شبهه افتاده بودند.

ممنون از شما بابت معرفی لینک لکن بنده که اجمالاً مطالب ایشان را مرور کردم با این کامنت شما بر خود لازم دیدم خدمت همه دوستان عرض کنم ایشان گرچه تلاش خوبی کرده و بعضی مطالبش هم کاملاً درست است لکن در بعضی موارد برای ابطال مطالب وب عرفان و علوم غریبه، به استدلالاتی با پیش فرضهای نادرست استناد کرده است
مثلاً پیش فرض گرفته است که برده داری بد است و چنین و چنان است سپس سعی کرده قرآن را از تأیید برده داری مبرا کند و گناه را به گردن لمعه بیاندازد!!
چنین برداشتهای مضحکی را نمی دانم چه نام می توان گذاشت ولی مسلّم می دانم برای ابطال اباطیل آن وب، نمی توان به اباطیلی دیگر استناد کرد و با باطل، باطل را شکست
ظاهراً بعضی ها تعیین حق و حقوق و خوب و بد و... را به جای اینکه از خداوند و خالقشان بگیرند از خیالات خود می گیرند و تصورات خود را ملاک حقیقت می خوانند
الیمین و الیسار مضلة و الطریق الوسطی هی الجادة
اینطرف و آنطرف، گمراهی است
راه هدایت، طریق میانه است
موفق باشید

علوی ۳۱۳ چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 ساعت 12:43

راستی وبم به روز شد،دوست داشتید سری بزنید
موفق باشید و در پناه خداوند یکتا

ممنون از اطلاع رسانی تان
یاعلی

علوی ۳۱۳ چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 ساعت 12:41

با این حساب که فرمودید پس بی ربط نگفته ام که اولش از یک تخم مرغ شروع می شود و آخرش از شتر هم فراتر می رود!
اگر خوب بیاندیشیم با این جراتی که اینها پیدا کرده اند کم کم قرآن ورژن جدید هم می آورند و نماز جدید و احکام جدید و دیگر محمد(ص) و علی (ع) هر چه گفته باشند،اینها بهترش را می دانند!!! معاذالله...که وقتی با خود می اندیشم،می بینم که اینها عجیب همچون جاعلان حدیث عمل می کنند که من هیچ بار نیست که یاد این جاعلان بیافتم و بر آنان لعن و نفرین نفرستم،و اینگونه اگر تا به حال شک داشتم، دیگر هیچ شکی در لعن اینان برایم باقی نمی ماند،خصوصا همین بایزید و کسانی چون ابن عربی که سرمنشاء همه این کثافات است که فلان را از علی(ع) بالاتر می کند و شیعه امام صادق(ع) و امام رضا(ع) را آنگونه می بیند! و همینطور کسانی که با عمامه سیاه و قیافه ای ظاهر الصلاح این ابن عربی و امثال اینان را تایید می کنند،که در قیامت آرزو کنند ای کاش عمامه شان سیاه نبود و این جوانان ساده و بی آلایش و در جستجوی رضای خدا را اینگونه فریب نمی دادند،عجیب است که از طرفی تعریف ایشان را می شنیدم و از طرفی گاه و بیگاه می دیدم که پس چرا اینها آنگونه که محکمات حدیث می گویند و آنگونه که محکمات قرآن است،عمل نمی کنند و دائم در حال جا خالی دادن و پیچاندن قرآن و کلام معصومند!!ا عجیب است و چه ارتباط جالب و نزدیکی اینان با جاعلان حدیث پیدا می کنند!! به قول شما خدا ما را از شر اینان حفظ کند خصوصا که شرشان همین نزدیک است و در نمایشگاه کتاب نمونه هایش فراوان!

{کسانی که با عمامهء سیاه و قیافه ای ظاهرالصلاح، این ابن عربی و امثال اینان را تایید می کنند در قیامت آرزو می کنند ای کاش عمامه شان سیاه نبود و این جوانان ساده و بی آلایش و در جستجوی رضای خدا را اینگونه فریب نمی دادند}
این فراز نوشتارتان مرا یاد خاطره ای انداخت که هشت سال پیش با آن مواجه شدم
یکبار با یکی از رفقا در محضر یکی از بزرگان حوزه بودیم که صحبتی از یکی از همقطاران مان مطرح شد و من مسائلی را مطرح کردم و همچنین گلایه هایی از وضعیت اعتقادی او و انحرافات اش از خط توحید و اسلام (تفکر عرفانی داشت) و بعضی گاف هایی که در مقام سخنران در یک هیأت داده بود و...
این بزرگوار که هر سهء ما را می شناخت با لحنی عجیب خطاب به ما مطلبی گفت شبیه به این مضمون که: {آن بیچاره چه کار کند؟ مگر او مثل شما اهل مطالعه و تحقیق است؟ او ناآگاه است و چشم و گوشش به نوشته های فلانی و سخنرانی های بهمانی است او که نمی داند بسیاری از همین کفریات و اباطیل، از زیر همین عمامه ها درآمده و به زور قدرت سیاسی به خورد مردم داده شده و مردم ساده و ناآگاه هم به تصور اینکه اینها مطالب دین است باور کرده اند غافل از اینکه اینها مطالب ضددین (عرفانی) است} !!
اینجا بود که تاحدودی! به آن بنده خدا حق دادم و منشأ اصلی فتنه و شرک شیاطین را شناختم و فهمیدم این جوان شاید یک هزارم ِفلان عمامه به سر ِمشرک، ضرر بر دین و عقائد حقه ندارد
موفق باشید

فیض چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 ساعت 11:39

جهت شاد نمودن دلهای مومنین و مومنات این خبر داغ رو از شیعه نیوز اینجا میذارم:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«آخرین وضعیت بازسازی حرمین عسگریین(ع)»

در ادامه آغاز عملیات بازسازی حرم امامین عسکریین(ع) که حدود یک هفته پیش آغاز شد، ضریح موقت چوبی روی قبور مبارک نصب گردید.

به گزارش شیعه نیوز به نقل از ابنا، "شاکر عبدالحسین" مسؤول هیئت بازسازی حرم عسکریین(ع) در شهر مقدس سامرا هفته گذشته خاطرنشان کرده بود: مرحله برداشت آوارها و خاکبرداری از این حرم شریف و همچنین قبر حضرت نرجس(س) مادر گرامی امام مهدی(عج) و حضرت حکیمه خاتون(س) خواهر گرانقدر امام هادی(ع) آغاز شده است.

وی در ادامه افزود: تا به حال مراحل بازسازی و خاکبرداری از پنج ورودی از ورودیهای اصلی حرم و بازسازی پنجره‌ها به پایان رسیده است و دو ورودی باقیمانده نیز در روزهای آینده آواربرداری خواهد شد.


اینک با گذشت یک هفته از آغاز عملیات بازسازی و پایان آوار برداری، مراحل نصب ضریح موقت مرکب از داربست های آهنی و دیواره های نیز به پایان رسید.

گفتنی است در اسفند84 تروریست‌ها و جنایتکاران با هدف فتنه‌انگیزی بین مردم عراق، حرمین امام هادی و امام حسن عسکری(ع) را در سامراء هدف اقدام وقیحانه خود قرار دادند و این مکان مقدس را به تلی از خاک مبدل ساختند.

منبع خبر: ابنا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رحمة الله علی موقع شیعة نیوز المفلتر!

فیض چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 ساعت 10:31

از فضائل! بایزید نوشتید یاد یکی دیگر از کلمات قصار این سلسله جاهل افتادم...

عارفی! میگفت:
در قیامت همه نالان میگویند: نفسی! نفسی!
محمد! میگوید: امتی! امتی!
ولی من میگویم: ربی! ربی!

!!!!!

خدا لعنت کند همه آنها را که مفاهیم فطری دین را دزدیده و در یک لجنزار عرفانی به اباطیل خود آلوده اند
ممنون از شما

امیر (مدیر وبلاگ) چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 ساعت 00:32 http://kahf.blogsky.com

به نام خدا و سلام
از اول هفته بنا داشتم پست جدید را خدمت دوستان ارائه کنم لکن پاره ای مشغله های شخصی خصوصاً در محیط های علمی که هستم مانع از انجام این مهم بوده است
مضاف بر اینکه پرسش های عزیزان نیز گاهی پاسخ شان در حد یک پست، مطلب دارد و در همان حد وقت می برد بعلاوه ایمیلهای متعدد و کامنتهای خصوصی و پیامهای سایت ۳۱۳امیر و همچنین ادامهء کار ویرایش مطالب وبلاگ مسدودشدهء قبلی و نهادن آن مطالب در سایت و... فشار کار را چند برابر کرده است
از طرفی علی الظاهر آن مشغله های شخصی نیز تا چند هفته برقرار خواهد بود و نتیجتاً به روز رسانی منظم هفتگی وبلاگ لااقل تا چند هفته برایم میسر نیست
فلذا پیشنهاد دارم خدمت دوستان که یا از طریق آر اس اس، پی گیر مطالب باشند و یا در خبرنامه عضو شوند که هر وقت وبلاگ به روز شد مطلع گردند و بنده شرمنده آنها نباشم
فعلاً هم همین ستون کامنت، در خدمت پرسش ها می باشد تا ان شاء الله اواسط هفته آینده، پست جدید ارائه شده و پس از آن نیز بسته به شرایط، هر یک یا دو هفته یکبار با یک پست در خدمت دوستان باشم
ضمناً پرسشها کماکان محدودیتی ندارد و رسیدگی به آن در دیدگاه بنده، ارجح از نوشتن در وبلاگ می باشد
موفق باشید

فیض سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1387 ساعت 21:35

سعیکم مشکور!

راستی...
۴ تا امیر تا حالا جمع شدن تو این وب!
دیگه تا ۳۱۳ تا چیزی نمونده!!
به امید ظهور آقامون...

اگر یکی از آن امیر ها مثل منی باشم وای به حال آن ظهور و آن نهضت!
امان از قصور شدید در علم و عمل!
خدا رحم کند به ما
یاعلی

علوی ۳۱۳ سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1387 ساعت 12:13

سلام

نمی دانم سایت لقمان را دیده اید یا خیر،مربوط به اوراد و اذکار و علوم غریبه و اینهاست...

رفتم به قسمتی که مربوط به شیطان شناسی بود که بله شیطان اینگونه است و آنگونه است و خوب آنرا بشناسید و مواظب باشید

اتفاقی نگاهم به گوشه صفحه وب افتاد که در زیر مشخصات نویسنده نوشته بود:
بر روح پاکش صلوات،جعفر از ما اهل بیت است!!!!!

با خودم گفتم: بله،خوب شیطان را شناختم!

خدا لعنت کند شیاطین جن و انسی که چنین اراجیفی را به خورد مردم می دهند و نتیجه اش اینکه جعفر و حداد و... و....همگی از حضرت سلمان(رض) بالاتر و برتر می شوند و احتمالا کمکم از علی(ع) و پیامبر خدا(ص) هم بالاتر می شوند!!
(البته شاید بالاتر شده اند و جرات گفتنش را هنوز ندارند!!!)

خدا خودش ما را در این زمانه ظلمانی و وحشتناک و عجیب و غریب به راهی که مورد رضایش است،هدایت کند و گامهایمان را در آنراه استوار سازد.اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام
بایزید بسطامی می گفت پرچم من در قیامت از پرچم محمد! افضل است!!
ما شاء الله به ادب و شعور و جرأت!ش
خداوند، شما و سایر مؤمنین را از شر اینها محفوظ گرداند مخصوصاً شر دینی و اعتقادی شان
یاعلی

مهدیار خجسته نیای گنابادی دوشنبه 16 اردیبهشت 1387 ساعت 22:47 http://gonabad110.com

سلام به روزم
معروف کرخی در کتب ومقالات فرقه نعمت اللهی گنابادی و سئوالات ما
از نظرات شما استفاده کنیم
با تشکر
http://gonabad110.com/article80.html

سلام
سعی تان مشکور و تلاش تان مأجور
خدمت خواهم رسید إن شاء الله

محمد دوشنبه 16 اردیبهشت 1387 ساعت 17:07

سلام
از مطالب مفیدتون تشکر می کنم.

لطفا چند حدیث یا آیه درباره ی نجاست مشرکین (یا اهل کتاب) که مورد استناد فقها در این بحث است را بنویسید.

اگر می شود بفرمایید که کدام احادیث باعث شده بعضی فقها حکم به پاکی اهل کتاب و بعضی دیگر حکم به نجاست بدهند؟
یعنی این اختلاف حکم آیا منشاش فقط اختلاف برداشت از یک منبع است یا اینکه بعضی به یکسری از احادیث و بعضی دیگر به احادیث دیگری اعتماد کرده اند؟

خیلی ممنون
موفق باشید

سلام
علاوه بر آیه28 سورةالتوبة *(انما المشرکون نجس)* که در برداشت از آن، اختلافاتی بروز کرده (مثلاً اینکه منظور، مطلق مشرک است که شامل اهل کتاب نیز می شود یا مشرک به اصطلاح خاص آن زمان است که فقط شامل بت پرستان می گردد و...) در برداشت از روایات نیز اختلافاتی به وجود آمده است
البته فقهاء ما وقتی می خواهند فتوا دهند همه روایات را با هم لحاظ می کنند لکن گاهی مبانی رجالی و لحاظات سندی یا نوع جمع عرفی یا سایر مبانی شان در علم اصول، موجب می شود اختلافاتی در نتیجه گیری حاصل شود
مثلاً به این دو روایت توجه بفرمایید:
1.روایت شده علی بن جعفر(ع) از برادر خود، امام کاظم(ع) پرسید: آیا بر بستری که یهودی یا نصرانی بر آن خوابیده باشد می توان خوابید؟ حضرت(ع) فرمود: اشکالی ندارد ولی در لباس آنان نمی شود نماز خواند
2.روایت شده ابراهیم بن ابی محمود گفت: به حضرت رضا(ع) گفتم: خادمهء شما که کارهای تان را انجام می دهد شما می دانید نصرانیه است و نه وضوء می گیرد و نه از جنابت غسل می کند حضرت(ع) فرمود: اشکالی ندارد همین که دستش را می شوید کافی است
(هر دو روایت از وسائل الشیعة ج3 ابواب النجاسات باب14)
خب اگر کمی دقت کنیم و حتی ایرادی به سند روایات هم نگیریم و هر دو را معتبر بدانیم می بینیم در برداشت از همین دو روایت نیز جای اختلاف، بسیار است و با لحاظ مبانی مختلفه، ممکن است نتایج مختلفی نتیجه شود چه رسد به بقیه روایات و شهرت و اجماع و امور اجتهادی دیگر که کار تخصصی و کارشناسی نیاز دارد فلذاست که فقهاء عظیم الشأن در این مورد به جمع بندی یکسانی نرسیده و نظرات متفاوتی داده اند
موفق باشید

من و متعه ام دوشنبه 16 اردیبهشت 1387 ساعت 15:20 http://man-mote.tumblr.com

جزاکم الله خیرا که هر گاه به کامنتهای شما سر می زنم بر فهم ما اضافه میشود.
در خصوص کامنتی که در باب تحرف قرآن بود ، روایات دالّ بر تحریف را علماء بر همون مواردی که گفتید تطبیق میکنند ، اما در مورد اینکه چرا اینگونه تطبیق میکنند و میخواهند بگویند تحریف نشده ، هم توضیحی بدهید (البته اثباتش با قرآن و آیا انا له لحافظون که دور میشه)
مثلا روایاتی که میگه آل محمد از آیه «ان الله اصطفی...» حذف شده و ...
البته عقل ناقص من میگه اگه دین اسلام جهانی و کامله نباید کتابش یا اضافه یا تغییر ، تحریف بشه ، اما حذف ، آن هم حذف هایی مثل عبارت فوق بدلایل معلوم ، رو هم میشه نادیده گرفت ؟

سلام و ممنون از محبت تان
این مطلب، تخصصی است و درخصوص آن، کتابها و مقالات طولانی نوشته شده و طبیعتاً در یک کامنت نمی توان درست به آن پرداخت لکن اجمالاً و با نظر به مراتب فضل حضرتعالی، مجملاً عرض می کنم که در امری که تواتر در طریق نقل آن ولو از یک حیث معتنابه، لحاظ شده باشد اصل بر عدم تغییر است (اصل عقلائی) الّا مواردی که با دلیل، ثابت شود تغییر واقع شده است
فلذا باید به سراغ ادلّه مدعیان تحریف رفت و برای عدم تحریف، لزومی به ارائهء دلیل نیست
دلایل آنان نیز عمدتاً یا ضعیف السند است و یا قابل حمل بر شقوق مذکوره و همچنین مبتلی به معارض نیز هست (روایاتی که امر به قرائت همین قرآن فعلی کرده و همین قرآن را ملاک هدایت قرار داده و...)
موفق باشید

شاه دوشنبه 16 اردیبهشت 1387 ساعت 10:06

سلام
جواب سوال مطلب قبلی بنده اصلا ربطی به سوال نداشت ! مهم نیست !
سوال این بود که چه کنیم که نقش امامان معصوم در زندگی ما واضح تر و پر نورتر شود ؟
مثلا چرا امام تقی (علیه السلام) و یا امام نقی (علیه السلام) و یا .... فقط سالی یکی دوبار آنهم در روی تقویم رومیزی مطرح میشوند ؟ ! !
مگر این امامان عزیز فقط برای اعراب بودند و نه همه ی مومنین ؟ !
پس کجاست نقش آنان در زندگی ؟ !
آیا از ۱۲ امام فقط یکی دو تا شناخته شده هستند و بقیه فقط در تاریخ هستند ؟ !
چرا بخصوص امامان نهم تا یازدهم شیعه ، اینچنین برای ایرانیان ، غریب و ناشناخته بوده و در زندگی مردم کم رنگ هستند ؟ !!
<ممنون>

سلام
بسیار خب
من هم نگفتم لزوماً ربط دارد
همان اول گفتم که سر در نیاوردم فلذا طبق حدس و تخمین، پاسخ دادم
درباره نقش ائمه(ع) هم آنچه مهم است نقش تعالیم آنهاست و نه نقش یک شخص معین
اگر نگاه ما به ائمه(ع) به تعبیر شما "تقویمی" نباشد و به تعالیم آنها اهمیت دهیم این مسائل پیش نمی آید
یاد گرفتن عمیق تعالیم شان و عمل مو به مو در زندگی
وگرنه همان دو امامی که کمی بیشتر نامشان در میان مردم است نیز زندگی و وفات شان صرفاً ابزاری برای تخلیه احساسات و هیجانات روزمره می شود و نه الگوگیری و اخذ هدایت
موفق باشید

شهروز دوشنبه 16 اردیبهشت 1387 ساعت 02:41

سلام آقا اگر شما جوابی بلد بودی به سایت استاد اوسعی میدادی یا لا اقل جواب را در سایت خودت میگذاشتی همیشه شما آخوند مسلکها بجای بحث فقط بلدید دیگران را تخطئه کنید... اگر جوابی دارید در سایت خودتان بگذارید فقط چند سوال بنده را بدون حاشیه با یک بله یا خیر جواب بدید...آیا در اسلام عزیز برده داری داریم یا خیر؟؟؟؟؟ این چرندی که تحت عنوان برده داری در تمام ملل جهان مذمومه در اسلام اشاعه داده شده!!! ایشان فقط میگوید نظر مخالفان را منعکس میکنم همین آیا این پشت سر مردم حرف زدن شجاعته یا از بدبختی نشات میگیره؟؟؟اگر مردی جواب استدلالات را بده.... فرض کن ایشان کافر و ما هم از آن بدتر...خب پس چرا موقع هدایت که میرسه جا میزنی؟؟؟ اسنادی که مخالفان آورده اند ایشان را هم حیران کرده اگر جرات دارید جوابشان را بدهید نه اینکه جناب استاد را محکوم کنید!!! و اد عوا شهدائکم ان کنتم صادقین!!!!

سلام
اگر شما واقعاً در مقام پرسش و یافتن حقیقت بودید با این لحن بی ادبانه و با ایجاد تشنج در فضای پرسشگری از طریق توهین و پیش داوری و... برخورد نمی کردید و عین بشر! پرسش تان را مطرح می نمودید
خوب است بدانید برای اینجانب، کافر بودن شما یا هرکس دیگر، بذاته هیچ اهمیتی ندارد و جهنم خدا که مملوّ از میلیاردها نفر است با یکی دو نفر اضافه و کم، تغییر چندانی نمی کند
آنچه که برای من مهم است نشر حقائق و پاسخگویی به پرسشهای حقیقت طلبان است که رفتار شما نشان نمی دهد از آنان باشید بنابراین پاسخی هم ندارید
درخصوص برده داری و اعجاز قرآن و بسیاری امور دیگر هم با استاد عزیزتان ساعتها صحبت کرده ام و مشکلی از جهت شجاعت و مردی! مشاهده نشده است مشکل در جای دیگری است که بماند
در همین ستون کامنتها هم پاسخی در حد یک کامنت به دوست دیگری که در این مورد پرسیده بودند دادم که فکر می کنم اگر کسی دقت کافی داشته باشد ابهامی نمی بیند و قبول می کند
اگر ادب پرسش را یاد گرفتید می توانید مجدداً پرسش تان را مطرح نمایید در خدمت تان خواهم بود
موفق باشید

امیر ز یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 ساعت 19:20

به نام خدا
سلام
به چه دلایلی می گیم که دین اسلام کاملترین دین هست؟(نه بعدش دینی خواهد آمد و نا قبلش دین کاملتری وجود داشته است.) اصلا برای اثبات کامل بودن یک دین به کجای اون دین باید مراجعه کنیم؟ (اصولش یا احکامش و یا ...)
ممنون

سلام
کسانی که می گویند اسلام کامل ترین است انگار می خواهند بگویند فلان دین، خوب است و اسلام خوب تر!
خب طبیعتاً چنین ادعایی، چرند محض است و ما کاملتر بودن اسلام به این معنا را قبول نداریم
اسلام تنها راه نجات است و هرکس عقیده ای غیر از اسلام و اعمالی غیر از اسلام را در نامه عمل خود به آخرت ببرد هرگز از او پذیرفته نمی شود و به جهنم خواهد رفت
بنابراین اصلاً بحث خوب و خوب تر نیست بحث صفر و یک است (نجات یا هلاک) و مقایسه ای در کار نیست که دنبال ملاک مقایسه بگردیم
یاعلی

علوی۳۱۳ یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 ساعت 12:14

سلام و خسته نباشید
سوال اول:
آیا در بین احادیث و روایاتی که اشاره ای به تحریف قرآن و یا تحریف تفسیر قرآن دارند،احادیث صحیح السندی هم وجود دارند یا خیر؟ و چگونه می توان در مورد آنان نظر داد؟

سوال دوم:
آیا اینکه میگویند شیخ طوسی و سید مرتضی در مورد حجیت خبر واحد صحیح السند اختلاف نظر داشته اند،صحیح است یا خیر؟ فقهای امروز در این مورد چه نظری دارند؟ ونظر شما چیست؟ و چرا؟
یا علی

سلام و زنده باشید
1.درباره تحریف، روایاتی داریم که بخشی از آنها نیز صحیح السند هستند لکن این روایات، بر تحریف معنوی قرآن (تحریف در تأویل و تفسیر به رأی) یا تحریف لفظی در حدی که مخلّ به رسم الخط نباشد (مثل تغییر در اِعراب و نقطه گذاری که موجب ایجاد قرائات سبعه شده است و...) یا تحریف به جابجایی بعضی آیات یا عبارات یا تحریف در حذف توضیحاتی که در کنار عبارات بوده و غیره، قابل تطبیق هستند و نمی توان تحریف گسترده در الفاظ قرآن در حدی که نتوان به آن استناد نمود را اثبات کرد
روایتی که صریحاً دلالت کند بر مدعای تحریف گسترده به این شکل و وسعت و ابهام سندی هم نداشته باشد و قابل تطبیق بر آن فروض بالایی هم مطلقاً نباشد را تاکنون یافت نکرده ام
مضاف بر اینکه اهمیت و شأنیت و فضیلت قرآن و امر به تمسک به آن و قرائت همین قرآن متداول و... در روایات کثیری از ائمه معصومین(ع) توصیه شده و خود آن بزرگواران مکرراً به مطالب قرآن استناد کرده و آن را راهنمای ما قرار داده و ما را به تمسک به آن، عادت داده اند
پس معلوم می شود تحریف بر فرض وقوع هم به شکلی نبوده که قرآن را از شأنیت تمسک بیاندازد و دستاویز رویگردانی ما از کتاب خدا و ثقل اکبر گردد
2.از آنجایی که شیخ و سید هر دو از اعاظم طراز اول امامیه و مطلعین بر اقوال و آراء مشهور شیعه و از قدماء و نزدیک به عصر معصومین(ع) بوده اند و مشهور است که شیخ، ادعا کرده که حجیت خبر واحد، از امور اجماعی نزد شیعه است و سید نیز ادعا کرده که عدم حجیت خبر واحد، از امور اجماعی شیعه است! فلذا معلوم می شود منظور شیخ از خبر واحد، چیزی بوده و منظور سید از خبر واحد چیز دیگر
اصولیان در رفع این تضاد شگفت آور احتمالاتی داده اند که شاید بتوان قوی ترین آنها را این دانست که منظور شیخ، خبر واحدی بوده که از طریق موثوقٌ به و مستند از کتب معروف امامیه رسیده و محفوف به قرائن اطمینان آور باشد و منظور سید بنا به ملاحظات اجتماعی و سیاسی زمانش و شأن نقابت سادات و ارتباط با دستگاه حکومتی اهل تسنن آن زمان و... نفی حجیت روایاتی بوده که در کتب مخالفان آمده و طریق معتبری نزد شیعه ندارد و...
مضاف بر اینکه خود سید در کتب فقهیه اش از روایاتی استفاده کرده که بعضاً متواتر نبوده و خبر واحد محسوب می شوند پس معلوم می شود منظور ایشان نفی مطلق نبوده گرچه اثبات مطلق هم نکرده مانند آنچه که از بعضی اخباریین، حکایت شده است
امروزه نیز مشهور آقایان فقهاء و اصولیین شیعه، به حجیت خبر واحد ِموثوقٌ به، باور دارند گرچه در مصادیق وثوق، اختلافاتی دارند و عمده دلیل حجیت خبر واحد را بناء عقلاء و سیره مسلمین و آیاتی نظیر نبأ و... می دانند
نظر این جانب نیز حجیت خبر واحد موثوقٌ به است لکن مبنای وثوقی این جانب در مواردی با مبانی آقایان، تفاوتهایی دارد که جای شرح آن اینجا نیست
یک نکته هم درباره مطلبی که به نحو خصوصی فرمودید عرض کنم آن هم اینکه بدلیل مشغله ها و... ممکن است آن مورد فراموشم شود فلذا شما روی جهت ذهنی من اتکا نکنید و خودتان متکفل آن جهت شده و رسیدگی نمایید
موفق باشید

شاه یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 ساعت 11:56

سلام
می گفت چه کنم ؟ دردی دارم که نمی دانم درمانش را از که بخواهم ؟
گفتم موضوع چیست ؟ گفت : شرمنده ام از طرح این سوال ، ولی واقعاً نمی دانم نقش امام و امامان معصوم در زندگی فعلی من چه هستند به خصوص امامانی که بواسطه ی مسائل سیاسی - اجتماعی - جغرافی .... شناخت کمتری نسبت به آنها دارم ، مانند امام تقی (علیه السلام) و یا امام نقی (علیه السلام) و یا ....
هر سال روزی را بعنوان تولد و روزی دیگر شهادت آنان قرار می دهند و بصورت تقویم وار از جلوی چشم ما می گذرند .
البته نقش امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) در طول سال ، به جهت همان مسائل سیاسی - اجتماعی .... پر رنگتر است .
حالا من مانده ام و این امامان معصوم !!!
چگونه نقش ۱۲ امام معصوم را در زندگی ام پر نورتر کنم ؟ گاهی اوقات یک یا علی و یا یک یا حسین می گویم ، اما بقیه ی امامان چی .... ؟ !!
گفتمش ای دوست : اگر <از نوشتار شبه عقل > در گذریم و در جهت یافتن استدلالی غیر عرفانی !! باشیم ، چاره ای جز پرسش از <جادوی اوسعی> و < اصحاب امیر> نداریم که شبه عقل ما ، جز تعبد در این مسائل ، نیاموخته است !
ممنون

سلام
بنده از این حکایت حقیقی یا غیرحقیقی، حقیقتاً سر در نیاوردم و عرضی درخصوص آن ندارم لکن اگر تصور شما این است که این جانب همه چیز را تعبدی می دانم باید عرض کنم خیر چنین نیست
هرچیزی به جای خویش نیکوست... در اموری که عقل بدانها راه دارد باید عقلی نگاه کرد و متون دینی صرفاً ارشاد به همان احکام عقلی هستند (نظیر توحید) ولی در اموری که عقل بدانها راه ندارد (نظیر رابطه بین اعمال ما در این دنیا و نتایجش در آخرت) جای فلسفه چینی و علت!یابی نیست و تنها راه، تعبد است
شما هر دلیلی بیاورید که وجوب نماز را با آن اثبات کنید همان دلیل هم وجوب قضای نماز را ثابت می کند چرا که منشأ این دو امر، یکی است (ادله شرعیه از قرآن و سنت) و علت امتثال ما نیز در هر دو یک چیز است (کسب بهشت و دوری از جهنم ولاغیر)
بازهم اگر ابهامی بود بفرمایید در خدمت تان هستم
موفق باشید

host_110 یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 ساعت 01:21

سلام
گویا جناب علوی هم به موضوع بحث حافظ علاقمند شده اند.
امیدوارم جنابعالی در بحث از عقلتان استفاده کنید نه از قلب سلیمتان چون تا بحال دنبال کشف مفاسد اخلاقی بوده.

سلام
شاید شما با نظر به تعریف عرفانی از قلب و قلب سلیم، به موضوع نگاه کردید که نتیجتاً این دو را جدا از عقل، فرض کردید لکن در تعریف دینی از قلب سلیم، این دو، جدا از عقل نیستند و اساساً قلب سلیم، آن است که مستند به عقل و فهم و شعور و دقت و بدون پیش زمینه های نامشروع و پیش فرضهای غیرعقلائی، نتیجه گیری کرده و از جحد و حقد و حسد و غرور و کینه و سایر نشانه های وارونگی ضمیر و علامات بیماری دل، منزه باشد
موفق باشید

شاه شنبه 14 اردیبهشت 1387 ساعت 11:30

سلام
در پاسخ به شما و جناب <من و متعه ام> عرض میشود که :
سوالات اینجانب هرچند در ابتدا و ظاهر ممکن است با شرع مقدس در تضاد باشد اما فقط در حد سوال و دانستن اموراتی است که با طرح آنها بر یقین و استحکام بیشتر عقایدفرد مومن افزوده می گردد و در همین جا نیز از شخص آقای محمد اوسعی و سایت ایشان تشکر می کنم که با طرح سوالات خود ، بر یقین مبتنی بر دانسته های استدلالی مسائل مذهبی ، کوشا هستند .
هدف از طرح سوالات به قول شما عجیبآ و غریبا ، منسوخ کردن افعال شرعی نیست بلکه برعکس است . نمی دانم آیا درک این مسئله اینقدر مشکل است !! ؟ ؟
طبیعی است که افکار و اذهان مردم متفاوت است و سوالات آنها نیز متفاوت . پس جای شاخ درآوردن نیست که مسائلی را که شما به آن خوی گرفته اید ، مورد سوال عده ای باشد !!
آنچه مهم است جوابگویی صحیح شما همراه با ملاطفت به مومنان است و نه اینکه دیگران بفرمایند : <من از همان کامنت اول فهمیدم که گیر کار ایشان کجاست > !!! و شما هم بطور ضمنی تایید بفرمایید !!!
<ممنون>

سلام
این جانب مشکلی با طرح سؤالات خلاف شرع ندارم و فکر می کنم جوابم خدمت شما نیز کاملاً روشن بود و نقطه ابهام سؤال تان را کاملاً پاسخ دادم
شما دنبال وجه شبه استدلالی بودید و بنده هم همان را عرض کردم که درست نیست و اصلاً راه تمسک به احکام و تحلیل آنها از این طریق بسته است
اگر در سایت ۳۱۳ امیر ، نوشتار شبه عقل را دقیق مطالعه بفرمایید متوجه عرض من می شوید
ضمناً بنده مضمون علمی کامنت ایشان را تأیید کردم و نه لزوماً لحن بیان شان را
هر کس نداند شما می دانید که سعه صدر این جانب در برخورد با دشمنان نیز بالاست چه رسد به دوستانی چون شما
دربارهء تشکر از آن وبلاگ نویس هم اگر واقعاً در مقام تشکر از ایشان هستید جای تشکر از ایشان اینجا نیست و اگر هم خیر بلکه منظورتان کنایه به من است جهت الگوگیری از او، باید صریحاً و مؤکداً عرض کنم که بنده شبهه افکنی های غیرتخصصی و تشدید ابهامات در اذهان مسلمین به این سبک را خصوصاً در حال حاضر، امری شیطانی می دانم و مسلماً رد می کنم فلذا چنین الگودهی هایی برای بنده، بی اثر و مردود می باشد
موفق باشید

علوی شنبه 14 اردیبهشت 1387 ساعت 11:22

آقا سلام
بنده تازه با وب جنابعالی آشنا شدم و موضوعی که در باره حافظ گفتید برایم جالب بود می خواهم در این خصوص بدون تعصب تحقیق کنم لطفا؛ ایراداتی که به حافظ می گیرید را اگر ممکن است به صورت مبسوط بیان فرمایید تا انشا الله یک بحث علمی را آغاز ونتیجه گیری نماییم (دوستان موافق ومخالف حافظ نیز مشارکت نمایند )
التماس دعا

سلام
در خدمت تون هستم
اگر آن پست را و همچنین تمام کامنتها را خواندید به پرسشی می رسید که بنده مکرراً پرسیده ام و پاسخی نگرفته ام
اگر بتوانید برای پاسخ به آن پرسش، مطلبی بفرمایید قابل بحث و بررسی است و مقدمه مناسبی است برای یک بحث روشمند و علمی
ضمناً بعید می دانم کسی از مخالفان مطلب آن پست بتواند در فضایی منطقی وارد بحث شود
آنان جز مشتی توهین و تحقیر و تذلیل، چیزی برای گفتن ندارند و مراجعه به کامنتهای آن پست، این مطلب را به روشنی اثبات می نماید
در عین حال مشکلی با حضور آنان و طرح مطالب شان نداریم
موفق باشید

host_110 شنبه 14 اردیبهشت 1387 ساعت 11:07

سلام
مستحضر هستید که در رساله آمده مجتهد و امام جماعت بایستی عادل و حلال زاده ... باشند تا بتوانیم به ایشان تقلید و اقتدا کنیم ولو اینکه مجتهد فتوای صحیح بدهد و امام جماعت نماز را درست بخواند. کسی که این مطلب را گفته لابد عقلش می رسیده.
جنابعالی هم مستثنی نیستید .ابتدا باید هویتتان مشخص شود که آیا در مقام قضاوت یا ارایه طریق به دیگران هستید یا خیر. در غیر اینصورت میشوید یکی مثل سردار زارعی.

سلام
با فرض اینکه مطلب مورد ذکر شما صحیح و قیاس تان درست باشد هم باز از قلب سلیم بی نیاز نیستید و تا حد ممکن باید آن را تحصیل نمایید تا نتیجه گیری تان درست باشد
وگرنه ای بسا ممکن است بسان آن افراد مجهول الوالد و لامشروع الولادة، تحت تأثیر کینهء حضرت امیر(ع) بوده و عمر را بر حق و امیر(ع) را بر باطل ببینید
موفق باشید

احمد شنبه 14 اردیبهشت 1387 ساعت 10:58 http://www.pigeonofharam.parsiblog.com

سلام
در ضمن پاسخ به سئوالی از بنده درباره ی متعه به آیات اول سوره ی تحریم ارجاع دادید. از توضیح شما این جور حدس زدم که پیامبر صلی الله علیه و آله متعه کرده بودند و اون ملعونه ها متوجه شدند و درد سر درست کردند ولی با مراجعه ی مختصر به بعضی تفاسیر ارتباطی بین آن آیات و بحث متعه ندیدم. اصولاْ ارتباطی نیست و من اشتباه فهمیدم؟ یا اگه هست توضیح بفرمایید.

سلام
اینکه مسألهء مربوط به آیات اول سوره تحریم و شأن نزول آن، مسأله ای جنسی بوده و آن دو ملعونه هم روی حساب شیطنت ها و حسادت های زنانه، مسأله را مشوش و مبتلی به فتنه کرده اند را بسیاری از مفسران به تصریح گفته اند لکن اینکه متعلق آن مسأله، یکی از همسران دائمی رسول خدا(ص) بوده منتها در روزی متعلق به حفصه، یا کنیزی بوده یا متعه بوده یا.. این مورد را متفق علیه نگفته اند و اختلافی است
در بعضی روایات، اشاره شده که مسأله مربوط به متعه بوده است مثلاً روایت سوم از نوشتار حدیث متعه که در سایت 313 امیر موجود است
موفق باشید

علی شنبه 14 اردیبهشت 1387 ساعت 09:38

سلام
آیا کتاب اسرار آل محمد نوشته سلیم بن قیس از نظرز سندی صحیح می باشد؟
در مورد بحث اعجازی قرآن ( بحث آقای اوسعی) مطلبی دراید بفرمائید؟
ممنونم. خدانگهدار

سلام
1.بعض محققین از رجالیین شیعه بر این باورند که سلیم بن قیس گرچه خود به شخصه، انسانی والا و معتمد بوده و کتابی که بدست خود نگاشته نیز یکی از اصول اربعمائه و در سطح بالایی از اعتبار می باشد لکن آنچه که امروزه به نام کتاب سلیم (اسرار آل محمد ص) مطرح می باشد لزوماً همان کتاب نیست و احتمال دخل و تصرف در آن وجود دارد
این مطلب را از این بابت فرموده اند که سلیم، کتاب خود را به کسی به نام ابان بن ابی عیاش داده و کتاب سلیم صرفاً از نسخه ای که نزد ابان بوده به دست ما رسیده و طریق دیگری ندارد
از آنجا که این ابان، درباره وثاقتش اختلافاتی وجود دارد فلذا نمی توان آنچه او مدعی است از کتاب سلیم نقل می کند را جزماً به سلیم نسبت داد و حتی بعضی بزرگان شیعه، اتهامی شبیه به جعل کتاب به نام سلیم، توسط ابان را به او زده اند و عده دیگری نیز درباره او توقف کرده اند و عده ای مانند شیخ مفید نیز وقوع خلط و تدلیس در کتاب او را ادعا نموده اند و...
چیزی که مجموعاً می توان گفت این است که گرچه بسیاری از مضامین کتاب سلیم فعلی، صحیح و منطبق با عقائد شیعه است لکن سند آن به نظر بعض محققین، تامّ نیست
2.بحث اعجاز قرآن جنبه های مختلف و متعددی دارد و واقعاً عرصه یک کامنت، مناسب برای ادا شدن حق آن نیست اگر بخواهیم خیلی مختصر و غیروافی، مطلب را طرح کنیم و صرفاً هم به بحث اعجاز ادبی قرآن (فصاحت و بلاغت) بپردازیم باید بگوییم که:
عرب جاهلی، تمام تخصص و مشغولیت علمی اش، ادبیات و شعر بود و کنگره های عظیم ادبی در حجاز تشکیل می داد و شعر و شراب و شترسواری، سه ضلع زندگی او را تشکیل می داد و با اینکه اکثریت قریب به اتفاق آنان، دور از فرهنگ و تمدن و سواد و مطالعه بودند لکن همین اکثریت، به شدت به شعر و شاعری مشغول بوده و بسیاری اشعار را حفظ کرده و استفاده می کردند تا حدی که زبان عربی را به زبانی مملو از کنایات و استعارات و آرایه های ادبی و... (کلاً فصاحت و بلاغت) تبدیل نموده بودند
با این حال، وقتی از همین عرب خواسته شد که مقداری مطلب در حد ادبیات همین قرآن ولی بدون اقتباس از آن بیاورد درمانده شد و هیچ کاری در مقابل نتوانست انجام دهد حاضر شد جنگ کند و برخورد نظامی انجام دهد و کشته شده و زن و بچه اش به اسیری بروند اما نتوانست مختصری از تخصص خود را در این زمینه آورده و مدعی نبوت را رسوا نماید
مسلماً گرهی که با دست باز می شود را با دندان نمی گشایند و اگر از بین دهها شاعر طراز اول عرب که همگی هم مشرک و مخالف نبی(ص) بودند فقط یک نفر می توانست بدون اقتباس از قرآن، سوره ای در حد ادبی همین قرآن بیاورد رسوایی اسلام، حتمی بود و تحدی رسول خدا(ص) هم شکست می خورد
اما دیدیم که همین شعرا و مسلطان بر معانی و بیان و ادبیات و... همه گونه فحش و توهینی ابراز کردند و تهمتها زدند اما از آوردن یک آیه هم عاجز ماندند
این شاهد روشنی است بر اعجاز قرآن هم برای مردم آن عصر و هم برای ما ها که رفتار تاریخی آنان را می دانیم و تحلیل عقلی می کنیم و انکار مطلبی به این وضوح، مانند انکار بسیاری امور تحلیلی دیگر است که ما براساس آنها زندگی کرده و آثاری بار می نماییم و شک نابجا و وسواس گونه نمی کنیم
نکته مهم تر اینکه این تحدی تا زمان حال هم ادامه دارد و مخالفان اسلام، همین امروز هم از آوردن مطلبی در حد قرآن که ارزش ادبی اش را ادبای عرب زبان تصدیق کنند عاجزند و به همه گونه مخالفتی می پردازند الّا اینکه این تحدی را پاسخ دهند
بله ممکن است مطالبی بگویند که ارزش رسانه ای و تبلیغی داشته باشد اما با ارزش ادبی مورد تصدیق کارشناسان فن خیر
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد