کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

عابد خائف یا عاشق عارف؟

أللهم إنی أسألک صبر الشاکرین لک و عمل الخائفین منک و یقین العابدین لک أللهم أنت العلی العظیم و أنا عبدک البائس الفقیر أنت الغنی الحمید و أنا العبد الذلیل أللهم صل على محمد و آله و امنن بغناک على فقری و بحلمک على جهلی و بقوتک على ضعفی یا قوی یا عزیز أللهم صل على محمد و آله الأوصیاء المرضیین و اکفنی ما أهمنی من أمر الدنیا و الآخرة یا أرحم الراحمین از ادعیهء ماه رجب، روایت شده از حضرت صادق(ع) (اقبال الأعمال، ابن طاووس ج3 ص210 - مصباح المتهجد، الطوسی ص802)

 

خدایا! من از تو صبر شاکرانه می خواهم نه صبری که همراه با سوءظن به تو باشد نه صبری که از سر ناچاری باشد نه صبری که ناشی از جبرگرایی صوفیانه باشد بلکه صبری که از سرچشمهء رضا و توکل و طاعت سیراب شود!

 

خدایا! من صبر بر بلاء دنیا را می خواهم که بلاء دنیا، محدود و کوتاه و ناپایدار است و صبر بر آن ممکن و موجه... اما بر بلاء آخرت و عذاب دوزخ بی‌رحم، صبر نمی خواهم بلکه امان می خواهم چرا که اگر در آن روز، امان ندهی و مرا وارد دوزخ کنی صبر بر لحظه ای از عذاب تو هم محال است و محال، خواستنی نیست!

 

خدایا! من از تو عمل خائفانه می خواهم عملی می خواهم که مقرون به ترس از عذاب تو باشد چرا که عذاب تو حق است و فراموشی حق، عین ضلالت و می دانم که اگر از عذاب تو در این دنیا بترسم در آخرت، امید امان هست و الّا فلا!

 

خدایا! اگر عارفان ِمشرک به عشق‌بازی با خیال تو دل‌خوش اند مؤمنان ِمُسلم به عبادت تو خدای راستین می اندیشند و اگر صوفیان ِملحد، به توهم تو عارفانه عشق می ورزند صالحان ِموحد به یقین تو خائفانه عمل می سازند و من می خواهم مؤمن باشم و نه مشرک؛ و خائف باشم و نه عارف؛ و صالح باشم و نه صوفی!

 

خدایا! چه سری است که در ادعیهء وارده از اهل بیت عصمت(ع) مداماً سخن از خوف عذاب و طمع ثواب می رود و امامان ما سلام الله علیهم خود را خائف و راجی و راغب و راهب می خوانند و می خواهند؟ چرا انبیاء عظام علیهم السلام تو را راغباً و راهباً خواندند و نه عاشقاً و چرا به جای در آغوش کشیدن توهم تو، در محراب عبادتت ایستادند به خوف و خشیت و خشوع؟ (الأنبیاء آیة90) چرا به جای ریاضت از سر توهم عاشقانه، به عبادت از مجرای یقین عابدانه ملتزم بودند؟ ... من هم همین را می خواهم!

 

خدایا! من از تو یقین عابدانه می خواهم یقینی که عابدان حقیقی دارند و نه عاشقان توهمی! خدایا اگر عرفان‌پرستان، خود را از هر قید و بندی آزاد می دانند من در قید بردگی تو هستم چرا که خود فرمودی همهء اهل زمین و آسمان بردهء تو هستند (مریم آیة93) و خود را نه تو و نه بخشی از هستی تو و نه شأنی از شؤون تو و نه نمودی از بود تو و نه فروغی از رخ تو و نه جلوه ای از رقاصی تو و نه حاصل خودنمایی تو و نه مسمای هیچ گزافهء دیگری نمی دانم بلکه فقط عبد ذلیل تو و بردهء فقیر تو و مخلوق محتاج عنایت تو خدای علی و عظیم و غنی و حمید!

 

خدایا! بر محمد و اهل بیتاش صلوات و تحیات و سلام و درود خود را وارد فرما و با دارایی ات بر فقر من منت گذار و با حلم ات بر نادانی من و با توانایی ات بر ناتوانی من ای قدرتمند و ای عزتمند!

 

خدایا! من می دانم که اهل بیت نبی(ع) اوصیاء مورد رضایت تو بودند تو از آنان راضی و آنها هم از تو راضی اما رضایت آنان از تو کجا و رضایت تو از آنان کجا؟ آنان مخلوق تو هستند و بشر و دارای احساسات و حالات نفسانی مثل رضایت و خشم اما تو شبیه مخلوقات نیستی و هیچ حالات احساسی و تغییرات نفسانی بر تو عارض نمی شود اگر تو از کسی راضی هستی او را به بهشت وارد می کنی و اگر بر کسی غضب داری او را در جهنم معذب می کنی و همین! نه که لب بر رضایت، خندان کنی و ابرو در خشم، درهم!

 

خدایا! بر اهل عصمت که مورد رضای تو هستند درود فرست و امور مهم دنیا و آخرتم را کفایت کن اگر نادان، جز تو هیچ نخواهد من جز تو همه چیز خواهم! هر خیر و برکت و عافیت و یسر و یساری ممکن باشد من از تو می خواهم... پس همهء امور دنیا و آخرتم را به خیر و عافیت بساز و مرا از شرک حلول و کفر وصال مصون بدار!

 

خدایا در این ماه معظم رجب، مرا به عبادات توحیدی موفق کن و نه ریاضات بدعی که شیطان، صورت عملم را ابقا کند و بر داعی، اشک و آه القا نماید! دست آخر هم بسان اولیاء رجبیین ِآن ضالّ مضلّ (ابن عربی) بندگان صالح ات را مشکوک ببینم و شیعیان مولای مولود این ماه را خوک!

 

خدایا توفیق بده غنای معارف اهل بیت(ع) را به فقر مکاتب ساختهء بشر نفروشم و در دنیا در مسیر آنان و در آخرت در جوارشان باشم یا ارحم الراحمین!

توبه از بدعت

می گوید: کتابهای فلانی را بخوانم؟

می گویم: بخوان! مانعی در خواندن اش برای مثل تو نمی بینم گرچه برای عموم، ای بسا کتب ضلال محسوب شود

می گوید: چرا ضلال؟ مگر او هم اهل عرفان است؟

می گویم: او اهل عرفان نباشد چه کسی اهل عرفان است؟

می گوید: حیف! معروف است گریه های خوبی در عزای عاشوراء می کرده و در نماز شب های اش هم زیاد گریه می کرده و اهل مناجات و اشک و آه بوده است! انسان وقتی صحنهء گریه های شبانهء اینها را تصور می کند دلش نمی آید آنان را بدعتگذار و اهل دوزخ خصوصاً دوزخ ابدی بداند!

می گویم: تو دیگر چرا؟ «دلش نمی آید» یعنی چه؟ مگر تعیین آثار امور عقیدتی به دل است؟

می گوید: نه... اما مگر نه اینکه این گریه ها و نماز شب ها همگی توفیقات خدایی است و اگر خدا کسی را قابل نداند به او چنین توفیقی نمی دهد؟

می گویم: لزوماً توفیق نیست! ای بسا ابزار ضلالت باشد! ای بسا شیطان برای ایجاد غرور کاذب نسبت به عقائد باطلهء او، چنین امکانی برایش فراهم کند و او را در سجاده به گریه و اشک و آه بیاندازد که از ضلالت خود غافل شده و فکر کند در مسیر هدایت است! آیة8 سورةالفاطر را نخوانده ای که می فرماید: *(أفمن زین له سوء عمله فرآه حسناً)* ؟ آیة104 سورةالکهف *(و هم یحسبون أنهم یحسنون صنعاً)* را چطور؟ اگر قطع نباشد حداقل احتمال که هست! آنهم از شیطانی که به فرمودهء خدا، دشمن ماست و دشمن هم می تواند حیله ها و برنامه ها داشته باشد!

می گوید: آخر خیلی عجیب است که شیطان، توفیق شب زنده داری هم به کسی بدهد!

می گویم: کجایش عجیب است؟ شیطان هر کاری بتواند برای ضلالت انجام دهد می کند و از هر ابزاری که به دستش برسد بهره می برد... مهم برای او ضلالت است و بقیهء مسائل، در حکم ابزارند... نخوانده ای آن روایت را که وقتی کسی عملی را در بدعت انجام دهد شیطان، او را با عبادتش، تنها می گذارد و بین او و عبادت، فاصله نیانداخته بلکه گریه و خشوع را هم به او القاء می کند؟ عن موسی بن جعفر عن آبائه علیهم السلام... قال رسول الله صلى الله علیه و آله من عمل فی بدعة خلاه الشیطان و العبادة و ألقى علیه الخشوع و البکاء (بحارالانوار ج69 ص216)

می گوید: کدام بدعت؟ کدام عمل را این آقا در بدعت انجام داده است؟

می گویم: غیر از بنیان عرفانی او که ذاتاً بنیانی انحرافی و مهبط بدعت است موارد چله نشینی و التزام به اذکار خاص و... هم از او نقل شده است

می گوید: حالا خیلی سخت نگیرید! شاید توبه کرده باشد! شاید در اواخر عمرش از شرک عرفان به توحید دین پناه برده و جبران مافات کرده است!

می گویم: توبه کرده باشد؟ هیهات! جبران مافات؟ هیهات! ... برود در گوشه ای و برای خود توبه کند؟ این همه افرادی که گمراه کرده را چه می کند؟ هنوز از خواندن کتابهای او هزار هزار گمراه می شوند و یکی بیرون می آید از گمراهی، آن هم بعد از سختی های بسیار! هنوز تاوان فلان سخن نادرستی که او در فلان کتابش نوشته را می پردازیم و هنوز چماق چرندیات او بر سر ماست! ... توبه کرده باشد؟ هیهات!

می گوید: مگر خدا توبه پذیر نیست؟

می گویم: بلی اما بشرطها و شروطها! در روایتی صحیح السند، شبیه به چنین مضمونی وارد شده که:

در زمان گذشته مردی بود که به دعوت شیطان، آئینی ساخت و بدعتی پرداخت و از این بابت، پیروانی یافت بعد از مدتی از کار خود پشیمان شد و گفت: «این چه کاری بود کردم؟ برای توبه باید نزد همهء کسانی که بر آئینم خوانده ام بروم و برشان گردانم» اما وقتی نزدشان رفت و گفت: «آنچه من قبلاً شما را به آن خوانده بودم باطل و بدعت ِمن بود» به او گفتند: «دروغ می گویی! همان روش، حق است ولی تو در دین خود دچار تردید شده ای که از آن برگشته ای!» مرد که مأیوس شده بود خود را اسیر زنجیر کرد و گفت: «تا خدا توبهء مرا نپذیرد خود را آزاد نمی کنم» پس خدا به پیامبری از پیامبرانش وحی کرد: «به فلانی بگو قسم به عزت و جلالم اگر مرا بر توبه بخوانی تا اینکه بند بند بدنت از هم بگسلد دعای تو را مستجاب نمی کنم تا اینکه همهء کسانی که بر آئین تو مُردند را زنده کنی و از بدعتی که آنان را به آن دعوت نمودی برگردانی»

 

کان رجل فی الزمن الأول طلب الدنیا من حلال فلم یقدر علیها و طلبها من حرام فلم یقدر علیها فأتاه الشیطان فقال له یا هذا إنک قد طلبت الدنیا من حلال فلم تقدر علیها فطلبتها من حرام فلم تقدر علیها أفلا أدلک على شئ تکثر به دنیاک و تکثر به تبعک؟ فقال بلى قال تبتدع دینا و تدعو إلیه الناس ففعل فاستجاب له الناس فأطاعوه فأصاب من الدنیا ثم إنه فکر فقال ما صنعت ابتدعت دینا و دعوت الناس إلیه و ما أرى لی توبة إلا أن آتی من دعوته فأرده عنه فجعل یأتی أصحابه الذین أجابوه فیقول إن الذی دعوتکم إلیه باطل و إنما ابتدعته فجعلوا یقولون کذبت هو الحق و لکنک شککت فی دینک فرجعت عنه فلما رأى ذلک عمد إلى سلسلة فوتد لها وتدا ثم جعلها فی عنقه و قال لا أحلها حتى یتوب الله علی فأوحى الله عز وجل إلى نبی من الأنبیاء قل لفلان و عزتی و جلالی لو دعوتنی حتى تنقطع أوصالک ما استجبت لک حتى ترد من مات على ما دعوته إلیه فیرجع عنه (من لایحضره الفقیه ج3 ص375 علل الشرائع ج2 ص493 و...)