کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

انقطاع الی الشیطان

«این حضرت معصومه رو می‌بینی؟ ... اصلاً بهترین کار رو ایشون کرد به خدا! ... پاک زندگی کرد و تن به ازدواج نداد!»


این سخنی بود صادره از یک دختر دانشجو، خطاب به دختر دانشجوی بغل‌دستی‌اش در سرویس دانشگاه، زمانی که اتوبوس به سمت گنبد حرم حضرت(س) روان بود...


1.آیا منقولات تاریخی، جزء مسلمات اعتقادی است!؟


گفته‌اند دختران حضرت کاظم(ع) (بعضاً یا کلاً) ازدواج نکردند اما آیا سند معتبری هم بر این امر وجود دارد؟ روشن است که صرف وجود یک نقل تاریخی، در مقام اثبات امری اعتقادی، کفایت نمی‌کند و نمی‌توان به صرف وجود یک یا چند نقل تاریخی بدون بررسی شرایط حجیت‌شان، به وقوع یا عدم وقوع امری خارجی معتقد شد


2.بر فرض ثبوت این مورد از حیث تاریخی، آیا می‌توان وجه و علت آن را هم حدس زد!؟


روشن است که انسان حکیم، اگر فعلی را انجام داده یا ترک کند حتماً برای آن فعل یا ترک فعل، علت و وجهی در نظر دارد اما آیا این علت و وجه، برای دیگران، قابل تشخیص است؟ نیت و ذهنیت انسان، امری پوشیده و جای‌گرفته در مکنون ضمیر است و راهی برای دریافت آن وجود ندارد بلی اگر کسی از نیت و ذهنیت خود و وجه و علت اینکه فلان کار را انجام داده یا ترک کرده، خبر دهد چنانچه فردی صادق و موثق باشد، حجت عُقلائی بر پذیرش سخن او هست و به مفاد خبر او اعتماد می‌شود همچنین اگر به طریق عقلائی دیگری، اطمینان حاصل شود که علت انجام فلان کار از سوی فلان کس، بهمان دلیل بوده است نیز همینطور اما اینکه بدون وجه عقلائی و از سر حدس و گمان و وهم و خیال، علتی برای امری توهم کنیم و وجهی برای فعلی بجوییم این وهم و خیال، چیزی را ثابت نمی‌کند و حجت نیست چرا که *(إنّ الظن لایغنی من الحق شیئاً)* یونس آیة36


3.آیا در این قضیهء عدم ازدواج حضرت معصومة(س) بر فرض صحت، دلیل معتبر و نقل معتمدی از آن بزرگوار یا سایر اهل بیت(ع) یا شواهد و قرائن اطمینان‌بخشی از آن زمان به ما رسیده است؟


تا آنجا که نگارنده تفحص کرده است نقلی از کلام خود آن بزرگوار یا معصومین(ع) نداریم که نشان دهد این عدم ازدواج (بر فرض صحت) به چه وجهی بوده است شواهد و قرائن تاریخی نیز مطلب اطمینان‌بخش و وجه روشنی به دست نمی‌دهد و بعض علل حدسی و فرضی که در این مقام گفته شده نیز مبتنی بر امور یقینی نیستند شاید بتوان گفت قوی‌ترین احتمالی که در این میان مطرح است شرایط خاص سیاسی و اجتماعی آن زمان و حساسیت حکومت نسبت به امام کاظم(ع) و خانوادهء ایشان بوده که جهات مختلفی از حیث تقیه و امثال آن را ایجاب می‌کرده است

 

کسانی که اهل مطالعات تاریخی هستند می‌دانند که بعد از دورهء آزادی نسبی در بخشی از دوران امام باقر(ع) و امام صادق(ع) که به دلیل انحطاط امویان و جنگ‌های اموی-عباسی بر سر خلافت و ضعف عباسیان در اوائل تثبیت حکومت‌شان و... ایجاد شده بود دوران امام کاظم(ع) دورانی است که وضعیت اختناق سیاسی و سیطرهء ددمنشانهء قدرت‌مندان، ثابت و مستقر می‌باشد و این سیطره تا حدی قوی می‌شود که امام معصوم(ع) مدتی مدید را در زندان می‌گذراند و نهایتاً با وضعیتی غریبانه و مظلومانه به شهادت می‌رسد

 

شاید بتوان وضعیت خاص تقیه در این دوران و عدم اطمینان به کسانی که به عنوان خواستگاری از دختران امام کاظم(ع) به آن بیت معظم مراجعه می‌کرده‌اند و خوف از جاسوسی آنان و امثال ذلک را علت این امر دانست نهایت سخنی که می‌توان گفت امثال همین احتمالات است اما سخنانی از قبیل اینکه آنان بخاطر پاک بودن و پاک زندگی کردن! از ازدواج امتناع کردند حتی از حیث تاریخی هم مردود است و مدرک و دلیل قابل ذکری برای آنها موجود نیست


4.آیا ازدواج نجسی است!؟


ظاهراً در نظر بعضی صاحبان مغزهای کوچک، ملاک پاکی و ناپاکی، نه کتاب خالق پاکی‌ها و ناپاکی‌ها و نه سنت رسول پاکی و پاکدامنی و نه تعلیم اهل بیت پاک و مطهر اوست (سلام الله علیهم اجمعین) بلکه ملاک صرفاً در خوشایندها و بدایندهای خیال‌بافانه و احساسات ناشی از انقطاع عارفانه و احکام مستبطنه! از ادلهء اربعه (قلب، دل، شکم، روده) می‌باشد! هر چه آنان را خوش آمد و آرامش دل‌شان را برقرار نمود می‌شود دین و خوبی و پاکی و طهارت و هرچه آنان را بد آمد و احساس تهوع کردند می‌شود کفر و بدی و کثافت و نجاست! ملاک از این سهل‌الوصول‌تر دیده‌اید!؟ هم سهل است و هم مسهل! نیاز به بررسی اسناد و دلالات نصوص شرعیه نیز ندارد!


به این مغزهای منجمد و متحجر باید فهماند (إن لم یکن مستحیلاً!) که دین، ما انزل الله است (آنچه خداوند از بالا نازل می‌کند) و نه ما اصعد البطن (آنچه شکم به بالا می‌فرستد!) باید به آنها فهماند که آروغ، سخن دین نیست! قی‌کرده‌های فلاسفهء یونان (با آن ملاکات مضحک اخلاقی‌شان) دین نیست! زباله‌های مکاشفان عرفان (با آن هذیانات مرتاضانهء بیمارگونه‌شان) دین نیست! دین، ما انزل الله است ولاغیر *(و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الکافرون)* المائدة آیة44


5.روایت شده زنی خدمت امام جعفر صادق(ع) رسید و عرض کرد: «من زنی متبتلة (بریده از دنیا و منقطع بسوی خدا) هستم»

حضرت(ع) فرمود: «تبتل، نزد تو چه معنا دارد؟»

عرض کرد: «اینکه ازدواج نمی‌کنم»

حضرت(ع) فرمود: «چرا؟»

عرض کرد: «بدین‌وسیله فضیلت (معنوی) می‌جویم»

حضرت(ع) فرمود: «برو! اگر این امر، فضیلت داشت فاطمة علیهاالسلام از تو شایسته‌تر بود به آن، چرا که در مسیر کسب فضیلت، کسی بر او پیشی نگرفت» الکافی ج5 ص509


روایتی بسیار جالب و دقیق است! به زنی احساس عرفانی (کمال الانقطاع الیک!) دست می‌دهد و براساس فتوای دل خود، فضیلت را تعیین و شروع به کسب آن می‌کند غافل از اینکه آنچه او فضیلت می‌داند عین رذیلت (رذال موتاکم العزاب، التهذیب ج7 ص239) و دستور شیطان است که می‌خواهد او را از فضیلت شهوت محروم سازد امام معصوم(ع) نیز قاطعانه او را از خواب عارفانه بیدار می‌کنند و به او می‌فهماند که منطق دین چیست و چقدر با خودسازی‌های بدعت‌آلود عارفانه در تضاد است

 

حال که کلام امام دین، چنین است دیگر چه جای اینکه کسانی با مفروضات بی‌اساس ِذهن ِخود، تعیین فضیلت کرده و پاک و نجس معین نمایند؟

حال که قول معصوم(ع) چنین است چه جای استناد به فعل معصومة(س) که هزار و یک وجه و دلیل می‌تواند داشته باشد؟

در جایی که سخن صریح ولیّ خدا هست چه جای کپی‌برداری‌های رفتاری ِبی‌مبنا و فاقد منطق علمی؟

نظرات 51 + ارسال نظر
ناشناس شنبه 2 شهریور 1387 ساعت 05:59

سلام-لینک دانلود آهنگ وبلاگ رو اگر زحمتی نیست و می دونید بذارید.ممنون
منتظر مطالب جدید هم هستیــــــــم...

سلام
لینک آهنگ را یکی از دوستان در کامنتهای قبلی پرسیدند و بنده عرض کردم (کامنت23مرداد جناب رضا)
مطلب جدید هم اگر توفیقی باشد ظرف امروز و فردا نهایی خواهد شد
موفق باشید

علی جمعه 1 شهریور 1387 ساعت 19:32

با سلام
از طریق یکی از دوستانم با بلاگ شما آشنا شدم.نوشته های جالبی داره.
سوالی دارم:
میگید راه اینکه بدونیم حدیثی صحیح هست سندش هست.مثلا نوشته شده از فلانی از فلانی از فلانی از امام معصوم.خب چه تضمینی وجود داره که یه نفر همین اسامی و این سند رو جعل نکرده باشه؟از کجا باید بدونیم؟

سلام و تحیت
تضمین ما در این موارد، وثاقت گوینده است
وقتی کسی می گوید از فلانی شنیدم که گفت از فلانی شنیده که او از فلانی شنیده که او از امام معصوم(ع) شنیده چنین و چنان، اینجا وقتی نفر اول، انسان موثقی باشد مطمئن هستیم که سند و حدیث را جعل نکرده است و می رویم سراغ نفر دوم و اگر او هم موثق باشد می رویم سراغ سومی و....
این ابتدائی ترین راه احراز صحت سند روایات است
این مطلب را هم عنایت بفرمایید:
http://www.313amir.ir/?p=shoyukh-e-zanbare
موفق باشید

خ.ز جمعه 1 شهریور 1387 ساعت 15:47

بسم الله الرحمن الرحیم
جناب غریبه

مشکل شما این است که توهم دارید که بازی ما بازی الفاظ است!بنابرین چون لغت عرفان یعنی فلان،پس مکتب عرفان هم یعنی مکتب فلان چیز!اگر اینطور است که تصور باطل شما به شما میگوید باید تشیع را هم از جمله مکاتب کفر بدانید،چرا که شیعه نیز "یکفر بالطاغوت و یومن بالله و یستمسک بالعروه الوثقی"،همچنین باید بگوییم تصوف از باب فلان و از ریشه فلان است پس خیلی ها نیز صوفی میشوند و لذا تصوف حقه داریم و غیر حقه!در حالی که اینطور نیست که جنابعالی توهم میفرمایید.پس دقت کنید.
آنچه ما با آن دشمنی داریم "مکتب عرفان" است که امروزه متداول است و سابقه ای دراز دارد.البته طرق مختلف آن هر یک سابقه ای خاص را دارند و مثلا طریقی که امثال حسن زاده املی و جوادی و لاله زاری و پیش از ایشان حداد و طباطبایی و قبل ایشان قاضی و...تابع ان بودند،سابقه ای حدود دویست سال دارد و سر سلسله ایشان نیز به شهادت لاله زاری در رساله لب اللباب شیطانی جوشیده از زمین و مخالف فقه اسلامی بوده است(تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل!)که این معروف ترین و مشهورترین و مهمترین دسته عرفای معاصر بوده و هست.غیر از ایشان نیز هستند اهل عرفانی که خودشان را به افراد مختلف میرسانند و اسیاد ایشان نیز در زمان معصومین زندگی میکرده و از دشمنان درجه یک ائمه اطهار بوده اند.

مکتبی که امروز به نام مکتب عرفان مطرح است،دارای شاخصه های مشخصی است.راه و روشی دارد و اعتقاداتی،که هر دوی اینها چرند میباشد.راه و روش ایشان خلاف طریق و ممشای عقلائی بوده و صرفا خواب و مکاشفه و رویا و کشف و شهود شیطانی و تقلید کورکورانه از اساتید قبلی و جعل حدیث یا استناد به احادیث بسیار ضعیف یا تفسیر به رای میباشد که همه اینها در اسلام یا فاقد حجیت است یا صرف نظر از فقدان حجیت ذم هم شده و بعضا حرام و موجب کفر نیز میباشد و ارزشی ندارد.اعتقادات ایشان نیز باطل تر از راه و روششان است،و در مخالفت کامل با اعتقادات مکتب وحی قرار دارد،مسائلی همچون سنخیت و عدم تباین بین خالق و مخلوق،دشمنی با نعمات بهشتی و نترسیدن از عذاب الهی،ترک آنچه خدا برای انسان حلال کرده است،یکی دانستن کفر و اسلام و برحق بودن تمام ملحدین،فناء فی الله،انکار توحید حقیقی و تحریف معنای توحید،مزخرفاتی چون عشق و عاشقی و...و...که همه اینها خلاف معتقدات شیعه امامیه میباشد.این مکتب است که ما با آن دشمنی داریم،حالا شما چون میترسید با اراجیف و چرندیات اصحاب این مکتب مواجه شوید و میدانید جوابی ندارید که بدهید میخواهید اسم را عوض کنید و بازی الفاظ راه بیندازید!خب اسم عرفان را برعکس کنید و بگذارید نافرع،مگر حقیقتش هم تغییر میکند؟
این مطلبی بسیار ساده است که یا آن را از بیخ نفهمیده اید،یا خودتان را به نفهمی زده اید.

جالب هم آنجا که صحبت از حداد و حسن زاده املی شده و هیچ پاسخی نداشته اید که بدهید،چون تعصب بیجا نسبت به این اشخاص دارید و حاضر به دست برداشتن از عقائد باطله خود نیستید.
در واقع مکتب عرفان شالوده هایی دارد که همین افراد و اعتقادات این افراد هستند،و چنانچه شما بزعم باطل خودتان بخواهید دست به غربال این مکتب بزنید باید این شالوده ها را به کلی خراب کنید و واضح است که تخریب پی بنا منجر به تخریب کل بنا خواهد شد و دیگر "مکتب عرفانی" باقی نخواهد ماند که بخواهید بگویید حالا شد عرفان حق!

شما را فراری از بحث میدانم چون مطلبی را نمیدانستید و وقتی با حقیقت ان مواجه شدید بدون اینکه صحبتی درباره اش بکنید به بهانه اینکه توهین میکنم! و...از بحث در رفتید.در واقع شما نه میتوانید حرف آن اشخاص را رد کنید و نه میتوانید اینجا درباره ان به بحث بپردازید که واضح البطلان است،کالنار علی المنار والشمس فی رابعه النهار.
مشابه این فرار هم هنگام صحبت در خصوص ملاصدرا رخ داد که درباره انحرافات جنسی او به عبارت "نه چنان است که پنداشته شده و سخن بسیار است"! بسنده کردید و حاضر به صحبت در مورد آن نشدید.

در گیچ بودن حضرتعالی همین بس که بنده گفته ام رجبعلی خیاط بویی هم از فقه نبرده بود و شما ادعا میکنید من گفته ام خیاط فقیه و بلکه مجتهد است!گویا جز مشکلتان در ریاضی در خواندن نیز مشکلات زیادی دارید!درباره قاضی هم او صرفا یک بی سواد بود،اگر ادعا دارید که این شخص فقیه بوده است خوشحال میشویم که مقداری از تالیفات فقهی اربابتان را نشانمان بدهید ببینیم میزان آشنایی اش با فقه چه مقدار بوده است!

امیرچ چهارشنبه 30 مرداد 1387 ساعت 21:48

به نام خدا.
سلام.
چند مطلب از عین الحیوه خواندم.خواستم کاربران هم بخوانند.
ابن بابویه در کتاب خصال از حضرت رسول (ص)روایت کرده است:(که در امت من رهبانیت و خاموشی نیست.)و در حدیث دیگر فرمودکه رهبانیت امت من جهاد در راه خداست و خصی کردن امت من روزه داشتن است.
کلینی از امام جعفرصادق(ع) روایت کرده است:زن عثمان بن مظعون به خدمت رسول خدا(ص) آمد و گفت یا رسو ل الله عثمان شوهرم روزها روزه می دارد و شب ها همه ی شب عبادت می کند.حضرت کفش های خود را برداشتند و غضبناک به خانه ی عثمان بن مظعون آمدند.دیدند او نماز می کند.چون فارغ شد حضرت فرمود:ای عثمان خدا مرا به رهبانیت نفرستاده است و به دین مستقیم آسان فرستاده است.من روزه می دارم و نماز می کنم و با زنان نزدیکی می کنمهر که خواهد بر فطرت اسلام باشد باید به سنت من عمل نماید و از سنت های من نکاح زنان است.)عین الحیوه-صفحه ی ۲۰۹
حضرت امام صادق(ع) فرمود:(شخصی به نزد پدرم آمد.پدرم از او پرسید:آیا زن داری؟گفت نه.پدرم فرمود:دوست نمی دارم که دنیا و ما فیها از من باشد و من یک شب بی زن بخوابم.پس فرمود دو رکعت نماز که کدخدا می کند بهتر است از عبادت عزبی که شب ها به عبادت ایستد و روزها روزه دارد. و زر به او دادند و فرمودند با این زر زنی بخواه.)عین الحیوه-صفحه ی ۲۱۰
از ابو بصیر منقولست که به حضرت امام صادق(ع) عرض کردم:یابن رسول الله چیزی از اوصلف بهشت بفرما که مرا مشتاق گردانی.فرمود :(ای ابا محمد به درستی که بوی بهشت را از هزار سال راه می شنوند و پست ترین اهل بهشت را آن قدر می دهند که اگر جمیع جن و انس در منزل او وارد شوند و از طعام و شراب او بخورند همه را کافی باشد و از او چیزی کم نشود و سهل ترین اهل بهشت چون داخل بهشت می شود سه باغ به نظر او می آید.چون داخل پست تر می شود در آن مشاهده می کند از زنان و خدمتکاران و نهرها و میوه ها آن قدر که خدا خواهد حمد و شکر الهی به جا می آورد می گویند می گویند به او که جانب بالا نظر کن.چون نظر می کند در آنجا نعمت و کرامتی چند مشاهده می نمایدکه در باغ اول ندیده است.پس بگوید پروردگارا این را نیز به من کرامت فرما.خطاب رسد اگر این را بدهمشاید که باغ دیگری را بطلبی او گوید نه همین مرا کافیست و از این بهتر نمی باشدچون به آن حدیقه درآید مسرت و شادی او عظیم شود و شکر الهی به جای آورد.پس خطاب رسد در جنه الخلد را به روی او بگشایند اضعاف آن چه در بهشت دوم دیده بود در آن جا مشاهده نماید.فرح و سرورش مضاعف گردد و بگوید پروردگارا تراست حمدی که احصای آن نتوان نمود که منت نهادی بر من به بهشت ها و نجات بخشیدی مرا از آتش.)
ابو بصیر گفت:چون این بشارت ها را شنیدم گریستم فدای تو شوم دیگر بفرما و شوق مرا زیاده کن.فرمود :(ای ابومحمد نهریست که در طرفین آن نهر کنیزان از زمین روییده است چون مومن به یکی از آن کنیزان بگذرد و او را خوش آید او را از زمین می کند و حق تعالی به جای او دیگری می رویاند.)ابوبصیر گفت فدای تو گردم دیگر بفرما.فرمود:(مومن را در بهشت هشتصد دختر باکره و چهارهزار زن ثیبه و دو زن از حورالعین کرامت می فرمایند.)ابوبصیر گفت فدای تو گردم هشتصد دختر باکره به او می دهند.فرمود :(بلی. با هریک از آن ها مقاربت می نماید باکره اند.)گفت حورالعین را از چه چیز خلق کرده اندفرمود :(از تربت نورانی بهشت مخلوق شده اندکه مغز ساق های ایشان از زیر هفتاد حله نمایان است و جگر مومن آینه ی حورالعین است و جگر حورالعین آینه ی مومن استکه غایت لطافت و صفای چهره ی خود را در آن می بیند.)گفت فدای تو گردم آیا حورالعین را سخنی را هست که به آن تکلم نمایند؟فرمود :(بلی.سخنی می گویند که هرگز خلایق به آن خوبی سخن نشنیده اند.)گفت سخن ایشان چیست؟فرمود:(می گویند ماییم خالدات که پیوسته خواهیم بود و مردن مارا نمی باشد ماییم تنعم کنندگان و شادمانان که هرگز ما ار اندوه نمی باشد و ماییم که در سرای خلد پیوسته مقیمیم و هرگز از آن به در نمی رویمو ماییم که پیوسته راضی و خشنودیم در هیچ حال به غضب و خشم نمی آییم.خوشا حال کسی که از برای ما خلق شده است و خوشا حال کسی که ما از برای او خلق شده ایم.ماییم آنان که اگر یک تار زلف ما را درمیان آسمان بیاویزندنو ما آن دیرها را خیره کند.)عین الحیوه-صفحات۳۷۸و۳۷۹

سلام
امروزه که عرفان پرستان با تحقیر عظمت بهشت و مقایسهء چرند بین بهشت و خدا! به نشر اباطیل مشغول اند نشر حقائقی از نعیم آخرت و بهشت بسیار به جاست
شکر الله سعیک
یاعلی

ناشناس چهارشنبه 30 مرداد 1387 ساعت 18:20

سلام-با تشکر از پاسخهای قبلی
جمله "ان الحیاه عقیده و الجهاد" از معصوم صادر شده؟
اگر از معصوم صادر شده چند ابهام دارم در این مورد لطف کنید پاسخ بفرمایید:
1-منظور از "عقیده" مشخصا هر عقیده ای که نیست؟!
2-مگر نمی گوییم که اسلام تامیین کننده سعادت دنیوی و اخروی است و دین تعادل است و ریاضت کشیدن در آن جایی ندارد پس با این تعریف از حیات, انسان دائما باید مثل چریک های کمونیست(چه گوارا و کاسترو و ...) در کوهها و جنگلها در حال جنگ باشد. و اموری مثل ازدواج و تفریحات سالم در حیات انسان جایی ندارد چون به منزله جهاد در راه عقیده نیست! یعنی اگر همه حیات را جهاد در راه عقیده معرفی کنیم خیلی از کارهای ما بی خود است.در این مورد هم توضیحی بفرمایید
اجرکم عندالله

سلام
جملهء مذکور، هیچ اصل و نسبی (ولو به سند ضعیف و مقطوع) در کتب متداولهء علم حدیث (اعم از اهل تسنن و اهل تشیع) ندارد و گفته می شود که صرفاً مصرع دوم یک شعر حماسی بوده که به دلیل تناسب با واقعهء حماسی کربلا به حضرت سیدالشهداء(ع) منتسب شده است:
قف دون رأیک مجاهداً . انّ الحیوة عقیدة و جهاد
مفاد ظهوری آن نیز خلاف تعالیم دینی است که ملاک فضیلت را ایستادگی لجاجت بار بر سر عقیدهء شخصی خود نمی داند و ابراز وجود از طریق پافشاری بر اباطیل و تعصب شیطانی بر افکار شخصی را نادرست می خواند
البته از آنجا که سند آن از اساس باطل می باشد بحث روی مفاد آن وجهی ندارد
این مطلب نیز بی ارتباط با بعض آنچه در سطور بعد ذکر کردید نیست:
http://www.313amir.ir/?p=ashuqae
موفق باشید

خ.ز چهارشنبه 30 مرداد 1387 ساعت 01:06

بسم الله
سلام بر امیر کهف!
یه زنگ تفریح هم بریم وسط این صحبتها و جنگ و جدالها:

لطفا کلمه عمر را به این شکل بنویسید:
umar
اما زمان نوشتن فونتتان فارسی باشد،اما همین حروف را بنویسید.

به همان صورت که زمانی که فارسی مینویسیم گاهی پیش میاید که فونت انگلیسی میشود و ما حواسمان نیست و همینطور انگلیسی تایپ میکنیم.
اینجا هم کلمه عمر را با همین حروف انگلیسی(یو،ام و...)بنویسید،اما فونتتان فارسی باشد و انگلیسی نباشد.
سپس نتیجه را برای دوستان بگویید.

موفق باشید.

سلام
لعنت ابدی خدا بر او و آن معادلش!
عکس و المزید من المعلومات چه شد؟

امیر سه‌شنبه 29 مرداد 1387 ساعت 18:59

به نام خدا و سلام به همه دوستان
می خواستم بگم که حتما ولو یک بار ازدواج موقت بکنند. بنده خودم بعد از انجام این کار الطاف الهی رو در زندگیم به وضوح می بینم و حس می کنم. این کار می تونه گره گشای خیلی از مشکلات زندگیتون باشه.
(ابمبل به دلایل امنیتی درج نشده!!!)
موفق باشید
یا علی

سلام
وفقکم الله

اباذر سه‌شنبه 29 مرداد 1387 ساعت 13:25

با سلام واحترام
بنده مقلد جناب اقای وحید هستم هر سال برای شروع(حلول) ماه مبارک و همچنین آخر ماه مشکل دارم .چون دفتر ایشان هم ظاهرا"ملاحظاتی دارند و به درستی پاسخگو نیستند به نظر جنابعالی تکلیف چیست ؟

سلام
علت مهم ایجاد این مشکل، این است بعضی افراد، تصورشان تقلیدی بودن این امر است هر روزی مرجع گفت رمضان است روزه می گیرند و هر روز گفت فطر است افطار می کنند در حالی که مسلماً چنین نیست و اینکه ماه رمضان کی شروع می شود و کی خاتمه می یابد اساساً مطلبی تقلیدی نیست که از مرجع تقلید پرسیده شود و اگر او بدلیلی مطلب را کتمان کرد انسان به دردسر بیفتد
همانطور که در نوشتار هلال در وبلاگ مسدود شده قبلی عرض کردم و به زودی تکمیل شده اش را در سایت 313امیر قرار خواهم داد إن شاء الله؛ احکام مربوط به هلال و ملاکات شرعی ماه قمری را باید از مراجع اخذ کرد اما تطبیق مصداقی اش کار مکلف است و لاغیر و خود مکلف باید طبق اطمینان عقلائی خود عمل کند
اگر مکلف با طرق شرعیه، "احراز" کرد که ماه رؤیت شده باید آثار اول ماه را لحاظ کند ولو تمام عالم و آدم و حتی مرجع خودش بگوید اول ماه نشده و اگر "احراز" نکرد باید آثار ماه قبلی را لحاظ نماید ولو تمام عالم و آدم و حتی مرجع خودش بگوید اول ماه جدید است و...
حتی گمان هم کفایت نمی کند و اگر ولو 80 درصد هم احتمال رؤیت برود بازهم معتبر نیست
موفق باشید

غریبه سه‌شنبه 29 مرداد 1387 ساعت 13:14

سلام
با تشکر از مسئول محترم وبلاگ و با اجازه:
از اینکه یک مطلب ساده اینقدر پیچیده شده که فردی چون خ. ز. به هیچ وجه توانائی درک آن را ندارد بسی جای تعجب دارد. اینجانب تذکر داده ام که اسلام یک مجموعه کامل است و کسی نمی تواند انتخابی برخورد کند. این مجموعه کامل مثل دانشگاه دارای سطوح و کلا س های متعدد است و هیچ یک نیز نفی کننده قبلی نیست. اسلام همانطور که فقه دارد همانطور که کلام دارد همانطور که بخش حکومت دارد عرفان هم دارد. عرفان ناب هم دارد که از دامن اهل بیت علیهم السلام جوشیده است. معارفی که در طول تاریخ اسلام برخی مسلمین به آن رنگ و لعاب هائی زده اند و بعضاْ به اسم عرفان مسلمین شناخته می شود. این دوتا با هم فرق دارد.
ما دو تا چیز داریم:
۱-عرفان اسلام (با سر چشمه اهل بیت علیهم السلام)
۲-عرفان مسلمین (معارفی رنگ و لعاب گرفته توسط مسلمین)
جناب خ. ز.:
فهم و درک این مطلب خیلی سخت است!
یعنی نمی توان تفاوت این دو را فهمید؟!
همه حرف سر این است که باید آن چه زلال است از آن چه رنگ گرفته است در یک آزمایشگاه تخصصی تفکیک شود. زلال را پذیرفت و رنگ و لعاب را دور انداخت. بعید می دانم این مطلب آنقدر پیچیده باشد که بالاتر از فهم شما باشد جناب خ.ز.!
حال در مسیر حرکت این عرفان زلال اسلام جائی رد پای مولوی است (آقا جان ما تعصب روی مولوی نداریم در حرفهایش بررسی می کنیم) یک جا رد پای عطار است (در تذکره الاولیا بی نهایت چرت و پرت گفته است آنها را دور می ریزیم) همین طور بیا جلو به هر جا برسیم حرفها را بررسی می کنیم اگر در آزمایشگاه تخصصی تشخیص داده شد با مبانی صحیح (نه احادیث جعلی) اهل بیت سازگار است می پذیریم وگرنه خیر.
جناب خ. ز.:
نمی دانم کجای این مطلب سخت است که ما از عرفان اسلام حمایت می کنیم نه از اشخاص. آن اشخاص هر که می خواهند باشند از قشیری و ابن سینا و ابن عربی و ملاصدرا و غیره هر که می خواهد باشد.
عالی جناب خ ز:
ما روی شخص تعصب نداریم ولی از عرفان اسلام حمایت می کنیم. اگر این حرف با بتن آرمه های پیش ساخته در مغز شما نمی سازد و انتظار دارید ما دربست شروع کنیم به حمایت از تمامیت این افراد نه خیر اعتقاد ما چنین نیست. این یک اصل است که هر غیر معصومی خطا می کند. آیا اسم این فرار است؟ حال نمی دانم چطور وسط بحث ما را متهم به فرار می کنید!
البته اینجانب از جدل و مراء (که جنابعالی در آن متخصصید و ما نیستیم) فرار می کنیم و این فرار را نه تنها عیب بلکه حسن می شناسیم.
و جنابعالی را از وفور اطلاعات همین بس که وقتی می گوئیم عارف واقعی اول مجتهد است بعد عارف شما شخصی چون رجبعلی خیاط (که حتی در عرفان مصطلح نیز مرتبه خیلی بالائی ندارد ) را فقیه (و بلکه مجتهد) معرفی می کنید و بعد به فقه او می تازید!. چه کسی گفته او فقه خوانده؟
یا آقای قاضی را که فقه خوانده فقه نخوانده معرفی می کنید! (البته اینجا بحث هیچکدام از این افراد نیست و بحث میزان اطلاعات شماست). آری اگر یک مدعی عرفان گفت فرعون و موسی یکی است ما نیز تنها او را مدعی می نامیم و خیلی چیز های دیگر.
اگر باز هم متوجه نمی شوید ما چه می گوئیم مشکل را در جای دیگر جستجو کنید.

سلام

امیرچ دوشنبه 28 مرداد 1387 ساعت 16:26

به نام خدا.
سلام.
چیز جالبی در روزنامه ی امید جوان چاپ شنبه 26مرداد1387خواندم.صفحه ی 15درکادر سمت راست.بد نیست شما هم بخوانید.
(یک مدرس علوم فقهی و حقوقی معتقد است ازدواج های موقت به شدت در کشور در حال افزایش است و این امر می تواند تبعات و آسیب های اجتماعی بسیاری به دنبال داشته باشد.دکتر حسین امید ی خواه گفت:با توجه به این که ازدواج موقت با عرف جامعه ی ما هم خوانی ندارد و ثبت آن در شناسنامه می تواند برای مردان مشکل ساز شود بنابراین در اغلب موارد چنین ازدواج هایی به ثبت رسمی نمی رسد.
وی تصریح کرد:درحال حاضر بسیاری از دفاتر به صورت غیر رسمی با هزینه ای اندک ازدواج موقت را در برگه هایی خاص درج می کنند و مدارک خاصی نیز برای این امر نیاز نیست و این عوامل باعث شده تا مردان دیگر تمایلی برای ثبت این ازدواج ها نداشته باشند.این استاد دانشگاه به وضعیت فرزندانی که از نتیجه ی این قبیل ازدواج ها متولد می شوند اشاره کرد و گفت:وضعیت این قبیل کودکان در هاله ای از ابهام قرار دارد و اکثر آنان از همان سال های ابتدایی زندگیبا مشکلات فراوانی روبرو می شوند.وی آمارهای اعلام شده درخصوص ازدواج موقت را غیرواقعی دانست و افزود:آنچه که از سوی مراجع رسمیدر ارتباط با ازدواج موقت اعلام می شود به هیچ عنوان صحت ندارد چرا درصد بالای از این ازدواج ها به ثبت نمی رسد و فقط در برگه ای درج می شود.وی خاطر نشان کرد:معضل ازدواج های موقت هرسال رو ب هافزایش است و این درحالی است که راهکاری برای جلوگیری از افزایش این پدیده در جامعه ارائه نمی شود و به طور حتم ادامه ی این روند افزایش آسیب های اجتماعی را در جامعه به دنبال خواهد داشت.)

سلام
بنده برای رفع نگرانی ایشان از رواج حکم خدا و حل معضل! ازدواج موقت، راهکار زنا را توصیه می کنم!
اگر ازدواج موقت در جامعهء ما و با عرف ما به فرمایش ایشان، همخوانی ندارد اما زنا همخوانی دارد و نتیجتا راهکار مناسبی به نظر می رسد!
خصوصاً که وقتی به بعضی دختران پیشنهاد دوستی می شود با تمام وجود و ماهیت! می آیند و به هر کاری ولو روابط کامل هم راضی می شوند اما وای به حال شما اگر بگویید متعه (ولو در حد حلیت صحبت) آن وقت است که حساب عالی با کرام الکاتبین است!
نتیجهء اخلاقی: شیطان، عاقل‌تر و دلسوزتر و مردم‌دارتر از خداست!
موفق باشید

خ.ز دوشنبه 28 مرداد 1387 ساعت 15:07

بسم الله
جناب فوتبالیست!
بنده قبلا در همین کامنتها اعلام کرده بودم که نظرات بنده لزوما بیانگر نظر صاحب وبلاگ نیست و ایشان شخصی هستند و بنده شخصی دیگر.البته مرضی در دنیای اینترنت وجود دارد که اگر دو نفر از جبهه مخالف عرفان خصوصا،حرفهایشان یکی باشد لزوما در عالم خارج هم یکی هستند،دو نفر که هیچ،اگر صد نفر هم اینطور باشند باز هم یکی هستند و یکی هست و نیست جز او!
اما درباره کم آوردن،به فرار جناب غریبه از بحث با بنده رجوع کنید!ابتدا چون اطلاع ندارند عنوان میکنند عرفا اینطور نیستند..اونطور نیستند...بعد که از بزرگترین اهالی مکتب عرفان برای ایشان شاهد آورده میشود فرار را بر قرار ترجیح میدهند...
بله عرفای واقعی(از نظر شما)اینطور نیستند.عرفای واقعی کسانی مثل ملاصدرا با انحرافات کثیف جنسی هستند یا حافظ با بیداد همجنس بازی اش و عطار و زنای با مادرش و مولوی و قوادی و تقدیم کردن خانم و پسرش به استادش...این است مکتب عرفان و تربیت عرفانی،شما هم دوستش دارید؟؟
حالا دیگه مشخصه چی بد آموزی داره و چی نداره!

ناشناس دوشنبه 28 مرداد 1387 ساعت 05:50

سلام-چند تا سول دارم به هر کدام خواستید لطف کنید و پاسخ بدبد:
1-برای تغییر رشته از فنی به علوم حوزوی با مخالفت خانواده(اگر بوده) چه کار کردید؟
2-زمانی که رشته فنی می خوندید همزمان برای کنکور دانشگاه الهیات هم می خوندید ؟!
3-طلبه غیر رسمی یعنی چی؟!
4-شما این راه (تغییر رشته و مسیر زندگی!) رو رفتید به ما جوانهای رشته فنی علاقه مند به علوم حوزوی این کار رو پیشنهاد می کنید؟!
5-اگه از دانشگاه یک راست! بریم حوزه بهتره یا مثل شما اول بریم دانشگاه الهیات؟!
یه خواهشی هم دارم لظف کنید امکان دانلود این مطالبی که نوشتید رو فراهم کنید و اگر هم فراهمه بفرمایید چه جوری باید دانلود کنیم

سلام
1.اوائل که مخالفت اکید بود اما اینجانب مدت زیادی (بیش از یکسال) را صرف تبیین مسأله کردم و از آنچه خیر و صلاح در این جهت می دانستم گفتم و دلایل را به تدریج و با حوصله بیان کردم تا توانستم نهایتاً قانع شان کنم
2.بر فرض لزوم طی کردن کنکور جدید نیز احتیاج به مطالعه به این شکل نداشتم چرا که مطالعات را سابقاً در حد مقبولی و بعضاً بالاتر از دورهء کارشناسی الهیات انجام داده بودم و...
3.طلبه غیررسمی به لحاظ حضور در دروس و استفاده از اساتید و متون علمی و بهره مندی از جو حوزوی و... فرقی با طلبهء رسمی ندارد و تنها تفاوت او این است که نام او در مجموعه مدیریت حوزه تحت عنوان اصطلاحی "طلبه" ثبت نشده است و نتیجتاً از همهء مزایای اجتماعی طلاب، محروم است (شهریه و...) اما درس همان است و تحصیل و تحقیق همان (و بلکه آزادتر و علمی تر)
این عدم ثبت نام هم می تواند به دلایل مختلفی باشد منجمله بعضی مقررات دست و پاگیر و غیرکارشناسی که در نظام مدیریت حوزه رائج است و...
4.چند روز پیش یکی از افرادی که در آستانهء کنکور مهندسی است مشابه همین سؤال را پرسید و بنده مضموناً عرض کردم اگر من الان در آستانهء کنکور مهندسی باشم و امر به دست خودم باشد و خودم، مهندسی را رها کرده و به علوم دین می پردازم در حدی که حتی یک ثانیه را هم دریغم می شود در کاری غیر از غوطه وری در دریای معارف اهل بیت(ع) مصرف کنم اما من من هستم و شما شما
هرکس خصوصیات و سلایق و استعدادها و شرایط خانوادگی و ملزومات شخصی و عرفی خاصی دارد که متناسب به آن باید برنامه ریزی کند
بنده که این کار را کردم راهکار مواجهه با همهء مسائل و مشکلات را داشتم و دارم و خواهم داشت بحول و قوهء الهیه اما دوستان دیگر هم همین طور هستند؟ الله اعلم!
خلاصهء مؤلفه های فراوانی در این امر مدخلیت دارد که نمی شود حکم معینی بدون دانستن آنها ارائه کرد
5.اگر قطع نظر از خیلی مسائل اجتماعی و حواشی عرفی و... مطلب را لحاظ کنیم ای بسا یک راست رفتن بهتر باشد اما بنده چون مبتلا به بعضی از آن جهات بودم دو مرحله ای انجام دادم
6.دقیقاً نمی دانم منظورتان از امکان داونلود چیست لکن اگر تمایل به پرینت مطالب یا ارسال به دوستان داشتید در سایت 313امیر این امکان به سهولت فراهم شده است و عمدهء مطالب اینجا، در آنجا هم موجود است با اضافات بهتر و ویرایش
موفق باشید

Trance دوشنبه 28 مرداد 1387 ساعت 05:34 http://trance-states.persianblog.ir

سلام به همه

حالا که قسمت نظرات وبلاک کهف اصحاب چند وقتیه محل تنازع خونین ، بین علمای اعلام و عرفای واصل بالله شده ، منم از قافله عقب نمونم و یه منبر مختصر و مفید برم .
و اما بعد اینایی که دارم میگم ، خیلی وقته مثل پاره آجر تو گلوم گیر کرده و قویا از دو طرف متخاصم تقاضا و خواهش و تمنا دارم که اشکالات رو متذکر شن (شون ، یا همون شوند) و قلبا هم ممنونم .
اول به عرفای مهمان توی این وبلاگ میگم که مهمون بودنشون یادشون نره،ازین نظر که یادشون نره اکثریت بازدید کننده ها از چه قشری هستند و دنبال چی میان اینجا ، و دوم اگه بتونیم یه اشتباه سهوی رو تصحیح کنیم و نکنیم ، دیگه سهوی نیست ، عمدیه ! حالا عمدا یا سهوا ، که مترادفه با مودب نمایی کردن یا واقعا مودب بودن ، دارین چی کار میکنید ؟ دید خوانندگان وبلاگ رو که برای آموختن مطالب در مرتبه ی قالب و ظاهر دین به وبلاگ مراجعه میکنند رو نسبت به مرتبه ای که توش هستن ، خراب میکنید ، و بر خلاف ادعاتون که میگین ، ظاهر مرتبه ی پایین و زیر مجموعه ی مراتب بالاتره ، و پایه ی نردبانه ، در حال تخریب هستید ، و حالا ممکنه که بگید این وبلاگ داره تبلیغ جزم گرایی میکنه و کلا مراتب بالاتر رو انکار میکنه . اینجاست که با بهره جستن از صنعت ادبی تلمیح توجه شما رو به اون داستان دار زدن منصور جلب مینماید که وقتی همه سنگش میزدن ، اون یکی که نمیدونم اسمش چی بود (فکر کنم شبلی بود) اونم سنگ میزد . چرا سنگ میزد ؟ برای اینکه کسی که تو مرتبه ی قالبه ، وظیفه اش این بوده که بزنه و اونم میزده و میگفته که بزنید ، که دارید خوب میزنید ، حالا شما هم فحش بخورید که دارید خوب میخورید . یه سوال اساسی تو ذهنم بود که چرا خیلی زیاد به ظاهر میپردازن و جوابم رو هم گرفتم ، چون باید بپردازن ، چون ظاهر خوبه ، مگه "ظاهر خالی" چشه ؟ اومدیم و آخرش هم همه ی عالم و آدم فهمیدن که ورای ظاهر ، یه چیز خیلی بالاتر و والاتری هم هست که البته معمائه و باید بیان سیر و سلوک و پله نوردی و الخ ، خوب از اینجا به بعد چی ؟ اگه ازینجا به بعد رو خدا هدایت میکنه ، ازینجا به قبل رو هم خدا هدایت میکنه . یا اگه ازینجا به بعدش رو هم رفتید ، یکی رو نشون بدین که مهر تایید از امام زمان (ع) رو داره ... یا اگر هنوز پرتقال فروش رو پیدا نکردید ، برید پیدا کنید .(البته اینجا دقت شود که راه سلامت یعنی همین راه عالمانه مو لای درزش نمیره و برای هدایت اینجوری ، احتیاج به تاییدیه و مهر و امضا و اینا نیست ، چون فقط احادیث و روایات مستند ، و قرآن ملاکه ! ) من شخصا کلی و نصفی داستان شنیدم و خوندم که یه عارفی از شیطون دستور میگرفته و بعدا یه عارف دیگه اومده به کمکش و بهش گفته و یاد داده که چطوری مثلا مچ شیطون رو بگیر و کشف شهودت اشتباهه ! حالا توی بحبوحه ی جنگ هفتاد و دو ملت ، که این همه حق و شبیه حق به هم آمیخته شده ، میاین میگین پیرو بحثهای ناتمام قبلی که داشتیم ، یکراست از مصادیق میرویم سر اباطیل و ازونجا با یک آفتاب مهتاب اجرای خود را به پایان رسانده و داوران نمره ی 9.6 را از 8 برای ایشان منظور داشته اند است ؟؟؟ پس نتیجه ی اخلاقی اینکه خودتون اگه خیلی مردین تنهایی برید به میخانه که شنگولان خوشباشتون بیاموزند کاری خوش ، مگر اینکه بالادستیتون که اینجا فقط امام زمان(ع) ه ازتون بخواد ، البته من که الان دارم شما رو هدایت میکنم ، فرق میکنم ، چون من آدرس وبلاگم رو اون بالا نوشتم و دارم واسه خودم بازدید کننده جمع میکنم ، تا حالا هم یکی از کویت و سه نفر از پاکستان از کهف اصحاب بازدیدکننده داشتم :D اصلا کسی که میاد توی قسمت نظرات بحث میکنه ، یه جای کارش میلنگه ، و میخواد خواننده ها رو تحت تاثیر قرار بده .(اینجا کسی ایهام داشت ) پس چه بهتر که بره وبلاگ خودش رو درست کنه و اونجا به نشر افکارش بپردازه .

من همینجوری دقایق متمادی است که دارم مینویسم و چون اینجا یادم افتاد که قرار بوده منبر مختصر و مفید باشه ، از جادار بودن عرفا صرف نظر میکنیم و میریم سراغ علما .

علمای عزیز هم توجه داشته باشن که کی ، با چه هدفی ، میاد یه بحث رو شروع میکنه ، و ازونجایی که مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشه ، و ازونجایی که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد ، اگر میخواین با حسن ظن برخورد کنید و واقعا طرف رو محقق میدونید ، بحثهای اضافی رو اینجا دامن نزنید که آخر الامر" یه جوری و توسط یه کسی" به مرا ء و جدل کشیده میشه ، مثلا خوبه که ماحصل بحث که قبلا سر و تهش هم اومده ، توی یه پست جداگانه مطرح بشه .
و فقط به مطالبی که در جواب ایرادات مطرح شده در پست ، نوشته میشه ، پاسخ بدین . به عنوان مثال من خیلی دوست میداشتم که تو کامنتای ارتشبد خلبان یکی بیاد بگه که از کجا معلوم میشه که کدوم کشف شهود ، توهم نیست و کدومش هست !!!
ازینجا به بعدش رو هم به خود آقا امیر عرض میکنم که من هم مثل خیلی از خواننده های الان وبلاگتون ، اوایل با موضعگیری منفی با شما برخورد میکردم و احساس میکردم که اگه مخالفتی بکنم با یه جواب دندون شکن و یه تی پا راهی میشم ، ولی ازونجایی که خیلی سمجم ، ول کن نبودم و هر چی میگذره میبینم که شما اونی نیستید که من فکر کرده بودم و هر دفعه که یه قضاوت عجولانه میکنم ، پشیمون میشم .
در ضمن شجاعت ضد تقیه ای شما رو هم تحسین میکنم .

این هفته رو هم من با اختیاراتی که بهم داده شده ، هفته ی وحدت بین عرفا و علما اعلام میکنم ، اگه رعایت کنید هم شاید یه تعطیل رسمی هم اعلام کردم . بر یزید لعنت .

سلام
اینجانب نیز سماجتی که موجب روشن شدن حقیقتی می گردد را تحسین می کنم
و اما درخصوص آنچه در کامنتها اتفاق می افتد علاوه بر نکات بیان شده توسط شما سابقاً از جانب بعض رفقاء سخنان مشابهی در این خصوص به بنده واصل شد و نتیجتاً مدتی است که در اصل فایدهء وجود کامنتدونی به تردید رسیده ام
شاید بعدها صلاح را در این ببینم که برای جلوگیری از شیوع جدالهای بیهوده و بحثهای برتری طلبانه و جار و جنجالها و هوچیگری های جاهلانه که دو نمونه اش را در کامنتهای بالا دیدیم سیستم کامنت را غیرفعال کرده و اگر کسی نقدی یا مطلبی دارد صرفا از طریق پیام سایت 313امیر به بنده بفرستد و از همان طریق بنده در خدمت او باشم تا حقیقت در فضایی منطقی و دور از غوغاسالاری افراد فرومایه روشن شود و انگیزه های شیطانی بر مطلب علمی سایه نیافکند
البته ممکن است بعضی از این بحثهایی که در فضای شخصی بین بنده و کامنتگذار سایت، انجام می شود را بعد از جمع بندی در قالب یک نوشتار سایت عرضه کنم
تا خیر و صلاح و نظر دوستان چه باشد
متشکر از شما
موفق باشید

فوتبالیست یکشنبه 27 مرداد 1387 ساعت 21:38

سلام
قبلا هم گفته بودم این مدیر تیم باید یه فکری به حال این تیمش بکنه . بد جوری ضد بحث بازی می کنن . اگر من رییس فدراسیون وبلاگ ها بودم حتما یا این تیم را حذف می کردم یا یه جریمه سنگین براش در نظر می گرفتم . با با آخه امیرخان! این جناب خ.ز را اخراجش کن این با این بد دهنیش داره آبروتو میبره . البته خودتم خیلی بهتر نیستی ولی بازم قابل تحمله بعضی وقتا که هنوز کم نیاوردی یکم علمی حرف می زنی . نکنه خ.ز همون امیرخان باشه البته وقتی کم میاره! آخه هروقت امیرخان کم میاره سر و کله این خ.ز پیذا میشه وفضای وبلاگ رو با . . .! یکی می کنه! این هم یک احتماله !!!
خدا وکیلیش اگر تربیت عرفانی یکی مثل جناب غریبه و اونیکه تو پستای قبلی می نوشت خدافظی کرد، جناب حرویا حمید و چندتای دیگه که شاید لازم نباشه بگردم اسماشونو پیدا کنم تربیت می کنه و ضد عرفان کسایی مثل امیرخان و خ .ز و شایان و . . . تربیت عرفانی خیلی توپه ! تازه باهالتر اینه که هر چی امیرخان و تیمش به عرفان می بندن بعدا معلوم میشه که عارفای واقعی اینجوری نیستن .
به نظر من بازیکنای تیم عرفان مثل حر و حمید و . . . اگه هنوز بازی رو تماشا میکنن خوبه که نیمکت نشینی رو ترک کنن و به کمک غریبه بیان تا شکست تیم حریف سنگینتر بشه هرچند که این تیم(ضد عرفان) با این بازیکنا انقدر به خودش گل می زنه که تیم حریف اگر بشینه هم برنده می شه !
دید دید دید دیدی دید دید غریبه !
دید دید دید دیدی دید دید غریبه !
اگه بازم تشویقمون مشکلدار بود بازم امیرخان اشکالشو می گیرن . با با امیرخان اصلا وبلاگو ول کن برو تو استادیوم به مردم تشویق کردن یا د بده شاید مفیدتر باشه ولی ترو خدا خ.ز را نبریا واسه بچه های مردم بد آموزی داره .
عزت زیاد.

سلام

علی یکشنبه 27 مرداد 1387 ساعت 03:16

راستی باهو تاهو هم تازه به روز شده ..

علی یکشنبه 27 مرداد 1387 ساعت 03:15 http://bahootahoo.blogfa.com/

سلام...
احوال شما ؟

ما گاهی میایم اینجا ..آخه دلمون تنگ میشه براتون .

...خسته نباشید ..
هنوز هم پر هیجان و پر شور .
که به همه جواب می دید و مخاطبان رو هم راضی می کنید .
عیدتون مبارک.
برام دعا کنید .
....

سلام و عید شما هم مبارک
شما لطف دارید و بنده از این بابت از شما سپاسگذارم
خدا توفیقات بیشتر دهد و توفیقات سابق را هم کم نکند
اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم
رب عجل لولیک الفرج
یاعلی

خ.ز یکشنبه 27 مرداد 1387 ساعت 01:49

بسم الله
جناب غریبه
اگر سواد یا جرات بحث کردن را ندارید نیاز نیست بیایید و بحث کنید.اما اگر عرضه اش را دارید،وقتی اطلاعی درباره چیزی ندارید حرف نزنید،یا اگر حرف میزنید و بعدا ثابت میشود که کاملا بی خبر از همه جا بوده اید شجاع باشید و به خطای خودتان اعتراف کنید،نه اینکه بگویید من از چنین عرفانی دفاع نمیکنم!
عرفان کثیفی که شماها طرفدار آن هستید آیا جز عرفان همان اراذلی است که نامشان امده است؟اگر انها را قبول ندارید پس دیگر دفاع از عرفان چیست؟
در هر حال اگر جرات صحبت کردن را داشتید و اهل فرار از بحث(چنانچه الان تا دو سه مثال آورده شد فرار را بر قرار ترجیح داده اید)نیستید آدم باشید و در نروید.نه اینکه تا کم میاورید به بهانه های مختلف از بحث شانه خالی کنید...
درباره حساب هم همان که نمیدانستید بعد از سه چهار میاید نه پنج برای فهم میزان علم شما کافی است!!

فیض جمعه 25 مرداد 1387 ساعت 23:35

قطعه گمشده‌ای از پر پرواز کم است
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است
این همه آب که جاری است نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سرباز کم است

احسنت!
احسنت!

امیر جمعه 25 مرداد 1387 ساعت 14:08

به نام خدا و سلام
جناب غریبه می تونید از این پس بجای نام غریبه از نام اصلیتون استفاده کنید چون با دادن اون مقاله 2 نام رو مشاهده کردم.
حجازی و مداح حسینی!!!

موفق باشید

سلام

غریبه پنج‌شنبه 24 مرداد 1387 ساعت 13:02

سلام
با اجازه مسئول محترم وبلاگ به خ. ز.

اینجانب اکراه دارم با شخص هتاکی چون شما بحث نمایم لیکن توجه می دهم آنچه بدان حمله نموه ده اید نه آن است که اینجانب در صدد بیان و دفاع از ان بوده ام و نوک پیکان حمله خود را اشتباهی نشانه رفته اید و بعضا عرفانی که اینجانب از آن دفاع کرده ام با آنچه بدان حمله می شود در برخی موارد در حد مشترک لفظی است. اینجانب برخی کلیات حرفهایم را قبلا در کامنت هائی در این وبلاگ گفته ام و ظاهراْ در برخی کلیات با مدیر محترم وب هم رای بوده ایم و بحث ها نیز مصداقی بوده است.
جنابعالی نیز اوج سوادتان را در حرف های بی ربط و اوج ادبتان را در هتاکی نشان داده اید. خوش باشید با خیال پاسداری از دین خدا تا ببینیم افسار شما دست کیست. در مورد حساب نیز بنده آنقدر خوانده ام که چند مقاله در مجلات ISI (اگر بدانی چیست!) در مدلسازی های ریاضی داشته باشم که آدرس یکی از آنها Journal of crystal growth 309 (2007) 70-75 می باشد. لطف بفرمائید بنده را از خطاب قرار دادن معاف بفرمائید.

سلام

خ.ز پنج‌شنبه 24 مرداد 1387 ساعت 00:27

بسم الله
اولا عرض کنم اشتباه کردم و مورد دو نبود و مورد سه هست.اما متنش این است:

کلینی در مورد ذات و صفات خداوند بر این نکات تأکید می کند : خداوند ذاتی است دست نایافتنی که در عین جبروت و تعالی ذات ، مجاری ملکوت عالم در ید قدرت اوست . عالم را به ابداع و بدون یاری گرفتن از چیزی و به صورت " خلق لا من شیئ " آفریده است [3]

سپس در پاورقی گفته اند:

[3] بر خلاف نظر متکلمان و موافق با نظر فیلسوفان اسلامی و عقاید اسماعیلیان نوافلاطونی.

!!!

رضا چهارشنبه 23 مرداد 1387 ساعت 14:17

سلام علیکم
ضمن تبریک ولادت حضرت حجت (عج) دو خواهش از شما دارم.اول اینکه لطف کنید آن جمله صحیفه را که حذف شده بیان نمایید بسیار کنجکاو شدم.
دوم اینکه در صورت امکان لینک موسیقی وبلاگتان را ذکر کنید.
موید باشید
یا علی

سلام و تبریک متقابل ایام ولادت مولانا المهدی(عج) و تسلیت یکهزار و صدمین سالگرد آغاز غیبت کبری (نیمهء شعبان329قمری)
1.در پاسخ عرض می کنم که بفضل الهی چیزی از متن عربی صحیفه، حذف نشده است لکن در بعضی ترجمه ها با اضافه و کم کردن بعضی الفاظ نابجا معنای متن را تغییر داده اند
متن مزبور این است: ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: مَا خَرَجَ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ إِلَى قِیَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِیَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ یَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِیَّةُ، وَ کَانَ قِیَامُهُ زِیَادَةً فِی مَکْرُوهِنَا وَ شِیعَتِنَا و معنای آن این است که:
خروج نکرد و خروج نخواهد کرد تا روز قیام قائم ما(عج) احدی از منتسبین به ما اهل بیت برای دفع ظلم و برپایی حق مگر اینکه بلاها او را مستأصل نموده و قیام او موجب زیاد شدن ناراحتی ما و شیعیان ما خواهد شد
اما اگر در ترجمه های متداول دقت کنید تعابیر جالبی می بینید که مغایر با متن صریح است!
2.لینک صوتی فعلی وبلاگ این است:
http://amkma.persiangig.com/audio/Sahr.wma
یاعلی

خ.ز چهارشنبه 23 مرداد 1387 ساعت 00:33

بسم الله
سلام دوباره!

در لینکی که جناب من و متعه ام داده اند به نکته عجیبی برخورده ام!ملاحظه کنید و ببینید بنده اشتباه دیده ام یا نویسنده مزخرف گفته است؟

در مورد دوم از پاورقی،نوشته اند موافق با نظر فلاسفه اسلامی و مخالف نظر متکلمین،اونم چی،خلق لا من شی و ابداعی!!این از واضحات است که فلسفه دشمنی خاصی با این مطلب دارد و به شدت آن را انکار میکند!

نظر شما چیست؟

سلام
روشن است که خلق ابداعی و لا من شیء، نظریهء متکلمین و محدثین است و مقابل نظریهء فلاسفه می باشد اما اینکه در آن لینک چه نوشته است بنده با دو اشتراک نتی که امتحان کردم نتوانستم صفحه را باز کنم
موفق باشید

خ.ز چهارشنبه 23 مرداد 1387 ساعت 00:23

بسم الله الرحمن الرحیم

جهت اطلاع جناب من و متعه ام عرض کنم که بنده حقیر با بررسی کتبی همچون صحیفه سجادیه،اصول کافی،توحید صدوق و..که تقریبا ترجمه های ایشان را تورقی کرده ام،در هیچ یک ترجمه درست و مطابق با واقع نیافته ام!حتی در بعضی موارد به نحوی است که معصوم کلامی را انکار کرده و همان که در متن عربی انکار شده است در متن فارسی به عنوان ترجمه به چشم میخورد!!

من و متعه ام سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 22:47 http://man-mote.tumblr.com

حسن انصاری امروز یادداشتی در سایتش در مورد مقدمه کلینی بر کافی ، نگاشته که مفید به نظر رسید :
http://ansari.kateban.com/entry1447.html
راستی چاپ مناسب که نه ، اما ترجمه مناسب صحیفه مال کیاست؟
من یه ترجمه گرفتم از عباس عزیزی ، اتفاقی یه دعاشو میخواستم بخونم دیدم یه جمله فراموش شده ترجمه اش !
عبارت معروف قبل از فهرست صحیفه رو هم در ترجمه ماستمال فرموده بودند.

ترجمه های صحیفه کمتر مورد ابتلای این جانب بوده و دقت و مقایسه چندانی نکرده ام لذا نظری اگر بدهم چندان کارشناسی شده نیست لکن اجمالاً ترجمهء انصاریان/استادولی از حیث روان بودن و ترجمهء مرحوم فیض الاسلام از حیث وفاداری به متن و توضیحات شرح وار آن شاید مناسب تر از بقیهء ترجمه ها باشد
آن عبارت معروف مقدمهء صحیفه را هم خیلی امید نداشته باشید ماستمال نشود چون با گفتمان رسمی آقایان در تضاد می باشد کما اینکه در ترجمهء انصاریان/استادولی همین ماستمالی به وقوع پیوسته است
موفق باشید

غریبه سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 16:33

سلام
پیرو فرمایشات جنابعالی مستقیم میرویم سر مصادیق:
از قول عارفی فرموده اید :"کسی که حور می خواهد قصور دارد" در این خصوص سوالی دارم:
شما فرض کنید کودکی دارید بسیار با استعداد و با هوش که آینده ای درخشان برایش پیش بینی می کنید. از او می پرسید می خواهی چه کاره شوی، می گوید مثلاً نانوا. علیرغم اینکه نانوائی شغل شریفی است و به نانوا، ما بیش از هر شغل دیگر نیاز داریم و همه نانواها نیز انسان های شریفی هستند اما شما به او میگوئید تو باید درس بخوانی (چون می توانی)، اسلام شناس و مجتهد شوی، دکتر شوی، مهندس شوی، استاد دانشگاه شوی و غیره. آیا خواسته نانوا شدن برای فرزند نابغه اتان را قصور نمی دانید؟
حال سوال می کنیم درست است که بهشت نهایت آرزوی همه اولیاست و حور خواستن کمال است (چنانچه نانوا شدن نیز کمال است) اما آیا این احتمال عقلی را می دهید که "بهشت نیز مراتبی داشته باشد و اگر من تنها مراتب پائین تر را بخواهم قصور داشته باشم؟" البته با این توضیح که حور داشتن منافاتی با درجات بالای بهشت ندارد. به یاد دارم احادیثی خوانده ام از شدت زیاد تفاوت درجات بهشت (با این مضمون که تفاوت آن به قدر فاصله زمین تا آسمان است). حال چرا نتوان حرف آن عارف را حمل به صحت نمود و قانع شدن به مراتب پائین تر بهشت را در حالی که می توان به مراتب بالاتر رسید را قصور دانست؟ کسی که می تواند در بهشت همنشین پیامبر -صلی الله علیه و آله-باشد، هم حور دارد (خوبش را هم دارد) و هم همنشینی با بهترین خلق خدا را. اما آنکه فقط حور می خواهد، حور دارد ولی معلوم نیست همنشینی با پیامبر را هم داشته باشد و اینجاست که به او می گویند "کسی که حور می خواهد قصور دارد". تا آنجا که ما مطالعه کرده ایم هیچ عارف درست و حسابی، لذات بهشت را نفی نکرده و تنها به مراتب بالاتر توجه داده اند و گفته اند اینها هست درست، ولی بالاتر از اینها هم هست، به این قانع نشو و بالاتر بیا تا هم این را داشته باشی هم همنشینی با اولیاء که در آنجا چیزهائی یافت می شود که در مرتبه پائین تر یافت نمی شود، هر چند در مرتبه بالاتر نیز حور و لذات هست.
حال کجای این حرف جای ایراد گرفتن دارد؟

نکته دیگر اینکه بسیار معقول فرموده اید که ملاک انسانیت و بهیمیت تعقل و تسلیم در برابر ما انزل الله است و از این بابت از شما تشکر می کنم. و هیچ عارف یا فیلسوف راستین چیزی جز این نخواهد گفت.
در آخر نیز بابت پیشنهاد ارسال صحیفه از جنابعالی ممنونم. تنها به علت مشغله زیاد کاری و همچنین درس و بحث موفق به تهیه نبوده ام انشاءالله با سری به میدان انقلاب زدن تهیه خواهد شد. در هر صورت تشکر می کنم.

سلام
قطع نظر از صحت و سقم اصل این عقیده که جداگانه باید صحبت شود عرض می کنم که مطلب آن آقا از سنخ حمل بر صحت بر این عقیده که بیان کردید نیست
به عبارت دقت کنید:
(زهد بدین معنا نیست که انسان دنیا را برای آن دنیا ترک کند؛ مثلاً لباس فاخر نپوشد و غذای مطبوع نخورد و بر مرکب خوب سوار نشود تا نزد مردم، زاهد به حساب آید و محبوب شود؛ بلکه زاهد کسی است که غیر خدا را واگذارد و خدا را ترجیح دهد؛ نه این که متاع اندک دنیا را بدهد تا متاع بیشتر آخرت را دریافت کند، یا مادی را بدهد و به خیال خود، به معنوی برسد؛ روزه بگیرد و انفاق کند تا بهشت برین را به کف آورد. بهترین زهد آن است که فقط برای خدا از مادیات و بهشت و حور و... بگذرد؛ نه به طمع دنیا و نه به طمع نعمت‌های آخرت. اگر زاهدی از خداوند حور بخواهد، قصور دارد)
به جملات اخیر بیشتر عنایت کنید و اطلاق کلمهء بهشت و نعمتهای آخرت
موفق باشید

خ.ز سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 15:58

بسم الله الرحمن الرحیم
با اجازه مدیر محترم وبلاگ!(اگر اجازه نمیدهند بفرمایند!)

جناب غریبه،

۱-وقتی که اطلاع نداشته باشید همین میشود!اولا بسیاری ازین عرفای شما اصلا بویی از فقه نبرده بودند،چه برسد که بخواهند اهل فقه و بلکه مجتهد! باشند.امثال حداد و قاضی و رجبعلی خیاط و...کجا فقه خوانده بودند و چه سوادی داشتند؟ثانیا اینکه انها هم که فقه خوانده بودند ارزش و وقعی بدان نمینهادند،و فقهی که خوانده بودند را هم تحقیر میکردند.قرار نیست هر کس که مجتهد مسلم بود فرضا،به هر آنچه میداند هم عمل کند.شیطان علمش از تمام اربابان شما بیشتر است،اما هیچ سودی برایش ندارد.

۲-وحدت وجود دقیقا همان است که عرض شد،به قول آن ابله شمالی اختلاف در شکنها است نه در اصل آب!متاسفانه بزرگان همین مسلک هم کرارا و مرارا همین مطلب را عرض کرده اند!

۳-خب ایرادی ندارد.وقتی از نظر اهل عرفان آگاهی نداشته باشید همین هم میشود!فقط به عنوان نمونه به چرندیات حسن زاده آملی در " در محضر استاد " رجوع کنید که اعتراف میکند در بسیاری ازین کشف و شهودهای شیطانی اربابان شما،حتی نمازشان نیز قضا میشود.یا به مزخرفات لاله زاری در ریح مجرد(همان روح مجردش)که در خصوص قرائت نماز ادعا میکند که حتی به قرائت هم نباید توجه داشت!!
اینها دو نمونه واضح بود،نمونه های بسیار زیاد دیگر را در تذکره الاولیاء عطار ببینید که چطور از نجس بازی و کثافت کاری های اربابان عارف شما صحبت میکند،از حلاج ،این شهید عرفا(به تعبیر مطهری)گرفته تا بایزید بسطامی و...،تا مولوی ناصبی که به اعتراف فرزندش در ولدنامه در توصیف پدر ملحدش بعد از فراق شمس:
یک نفس بی سماع و رقص نبود....روز و شب لحظه ای نمی آسود
ورد ایشان شده است بیت و غزل....غیر این نیستشان صلات و عمل!
چنانچه ملاحظه میکنید این ملحد که به کلی نماز را ترک کرده بوده است!

۴-آنچه با دین در تباین است همین مزخرفات عرفانی میباشد که هیچ ربطی به دین الله ندارد...و آنچه فقه نجاستش را ثابت میکند هم همین مدعیان این مکتب هستند که انحرافات عقائدی که سهل است،انحرافات جنسی شان نیز بیداد میکند تا جایی که از خدا کثافت کاری و همجنس بازی را طلب میکنند(رجوع شود به پست مشرک شیرازی در همین وبلاگ)و دیگریشان بی شرمانه اعتراف به زنا کردنش با مادرش میکند و ندا سر میدهد من آن باشم که با مادر زنا کردم!!ای تف بر این عرفانتان و این عرفایتان.
واجب و حرام چه میفهمد کسی که سالهای سال نماز نمیخواند و جهت توجیه کثافت کاریهای خود و یکی دانستن "فرعون و موسی"،"یزید و حسین"،"عمر و علی"،"ابوجهل و محمد" و....عالم تکوین و تشریع برای خودش ساخته است و اعتراف میکند آنها که آلت جنسی را هم میپرستند همه عابد خدا من حیث لا یشعرون هستند!!

۵-در خصوص انحرافات جنسی ملاصدرا اگر مدعی هستید آنطور نیست که ظهور کلامش میگوید،برای ما توضیح بدهید که منظور چیست،البته امیدوارم مثل صاحبان کامنتهای پست مشرک شیرازی اهل ادعای صرف و در رفتن پس از آن نباشید،خب بگویید التذاذ جنسی از وجوه جوانان خوش صورت و...در مکتب شما چه معنی میدهد که ما نمیدانیم؟شاید منظور روزه گرفتن است!!لابد لواط کردنش هم نماز خواندن است و زنای با مادر نیز زکات دادن میباشد!!
البته که قبل از رسوایی این شیاطین تمام حرفتان این است که اگر امر دائر شود بین نفهمی من و نفهمی اخوند،من اولی هستم!و بدین ترتیب باب فکر و تعقل و اندیشه را هم میبندید،و بعد از افشای این جنایات و این رذالتهای اخلاقی و اعتقادی فوری ادعا میکنید تعصبی در کار نیست!همچون ان احمق که در ممد الهمم در خصوص چرندیات ابن عربی ناصبی در مورد موسی و هارون و سامری بعد از مشتی "چرندتر" بافتن میگوید اگر خیلی جمود و سماجت در لفظ شود گوییم که شیخ صاحب عصمت نبود!!
مگر اصلا آقایان اعتقادی هم به عصمت دارند؟؟!
در ثانی اینکه چنانچه شخصی انقدر فاسد و کثیف و مکتبش به این میزان زشت و قبیح باشد،آیا اصلا ارزشی دارد که به ان ملتزم شویم و از او تعریف کنیم و او را در جرگه علما داخل نماییم؟

۶-پیشنهاد میشود قبل از فلسفه و عرفان کمی حساب یاد بگیرید تا بدانید بعد از شماره ۳ باید شماره ۴ را نوشت،نه شماره ۵ را!

امیرچ سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 11:43

به نام خدا.
سلام.
کاش این همه فیلمی که گرفتن همسر دوم را از بدترین کارها معرفی می کند با پنچر شدن یک لاستیک مقایسه نمی شد.وقتی از مردم می پرسند به نظر شما بین این برنامه ها کدام خیلی خوب بود مرد و زن می گویند او یک فرشته بود بهترین فیلم بود.آیا این موضوع ضد قرآنی تقریبا کل جامعه را در بر نگرفته؟چرا در عرف ما هیچ متاهلی نمی تواند علنی متعه کند؟پس چگونه است که چنین چیز مهمی با پنچر شدن یک لاستیک قیاس می شود.حال برادر ما با مثال آن دو دختر بحث را شروع کرد چه جای این همه خرده گرفتن؟
ما و نه هیچ عاقل دیگری هم نمی گوید فعل عرف و لذا کلمه ی عارف که بر وزن فاعل از همان عرف است در گذشته نبود.در قرآن هم از فعل عرف استفاده شده نیاز به این همه آدرس دهی ندارد.ولی این چه ربطی دارد به این هایی که امروز اسمشان عارف است؟
پسر فلان شخص که مادرش شاگرد یکی از همین عرفا بود می گوید روزی خدا برای آقای فلانی در نماز یک حوری به پایین می فرستد و او با آن که حوری را حس می کند ولی توجهی به او نمی کند.من نمی دانم با کدام دلیل می گویند او حوری بهشتی بود؟آیا واقعیت این نبود که آن شخص را غرور دوری از شهوت به شدت گرفته بود؟
آیا فلان آقا که می گویند وقتی نامحرم می خواست وارد شود چند ثانیه قبلش چشمش بسته می شد آیا این فضیلتش بود؟چرا معصومین چنین چیزی را نداشتند؟چرا باید جامعه این را فضیلت بداند؟چرا جامعه فضیلت ها را با قیاس با معصوم تعریف نمی کند؟
با این طرز فکرتان که باز هم به خاطر تاثیر فرهنگ عرفانی در ذهنتان شکل گرفته فکر می کنم بهتر که برادرمان شما را بی جواب گذاشتند.چون اگر روایتی بشنوید که در آن ائمه به کسی گفتند حرام زاده احتمالا از ائمه هم برخواهید گشت.
خدا به شما و کسانی که بدون تبصره پیرو ائمه هستند اجر عنایت فرماید انشاالله امیر جان.

سلام بر برادرمان
شکر الله مساعیک و جعل ثوابها فی میزان حسناتک

عبدالله سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 04:01

به نام خدا

یک بنده خدایی لاستیک ماشینش پنچر شده است.عزیزان ببینند که ارتباطی با عرفان دارد یانه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟
حضرت امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) می فرمایند :

«الخوف جلباب العارفین (ج1ص340) »
ترس از خداى سبحان جامه و پیراهن عارفان است

«الشوق خلصان العارفین (ج1ص591)»
اشتیاق، دوست برگزیده و صمیمى عارفان است

«العارف من عرف نفسه فأعتقها، و نزّهها عن کلّ ما یبعّدها و یوبقها (ج2ص107)»
عارف حقیقى کسى است که نقص خود را بشناسد، و از هر چه که آن را دور گرداند و به هلاکت اندازد پاک گرداند.

«العارف وجهه مستبشر متبسّم، و قلبه و جل محزون(ج2ص107)»
انسان عارف چهره‏اش باز و خندان ولى دلش ترسان و اندوهگین است
«غررالحکم و دررالکلم»

۱- در قرآن وروایات آمده که قضاوت اصلی با خداوند است و پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام بر روی زمین به حق قضاوت می کنند.
اما جالب است که علمایی کامنت داده اندو براحتی و آسانی بندگان خدارا نجس و مشرک و حرامزاده و ... محاسبه می کنند .

۲-نکته جالب دیگر اینکه در کل وبلاگ و نظرات از بحث علمی و عقلانی و استنادو ... صحبت می شودولی در پاسخ ها و بعضی کامنتها از کلمات و اصطلاحات مغایر با آن مسائل استفاده شده و بیشتر به تحقیر و تهمت و تمسخر و .... پرداخته می شود.

۳-شما مگر در قسمت خانمها بودید که حرف اون خانمها رو شنیدید ؟یا شایدم تو سرویس دانشگاه فریاد زدن!؟

۴-اینجا موضوع بحث در رابطه با عرفان منحرف و صوفی بود که تو این نظرات کار به فلاسفه هم کشید!فکر کنم تا چند روز دیگه به سراغ ریاضیدانان و فیزکدانان و .... تا نانوتکنولوژی و هوش مصنوعی و انرژی هسته ایی بروید.

۵-در باره مسائلی هم که در مورد فقه گفته شد خوب مسلم است که فقه یکی از پایه های اصلی دین است و کسی که آن را قبول نداشته باشد آن عارف واقعی نبوده و می شود صوفی و عارفانی که اظهار فنائ فی الله می کنند.که برای فنائ فی الله شدنشان مثلا در سرمای شدید زمستان می روند یخ را می شکنند وبرهنه در آن شنا می کنند!!!

۶- نکته آخر اینکه در کل سایت حرف از استناد و عقلانیت می شود و خیلی خیلی جالب و مضحک که به حرف دو دختر که معلوم نیست چه کاره هستندو اصلا چیزی را قبول دارند یا نه و یا برای شوخی ومسخره بازی دوران جهالت این حرف رازدند استناد می شود!!!!!!!!!!!حد اقل برخی مسائل قبلی (گرچه اونها هم با قصد وغرض خاصی و یکطرفه نوشته شده بودند)ازروی کتاب یا یک سند بیان می شد.
البته که شما مطمئنا قصد آسیب شناسی اجتماعی نداشتید چون در اینصورت با ید رابطه گرانی و شهریه دانشگاه آزادو بی کاری و ... خیلی مسائل دیگر رو هم یه طوری که شما خوب بلد هستید باید به عرفان ربط بدید.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
یا علی




غریبه دوشنبه 21 مرداد 1387 ساعت 17:11

سلام
با اجازه مسئول محترم وبلاگ به دوست محترم خ.ز.
1-گفته اند عارف را با فقه چه کار؟ در پاسخ گویم عارفی که او را با فقه کاری نباشد ما را به او کاری نیست. که عرفای واقعی ما اول مجتهد بوده اند بعد عارف. و ایشان را ارجاع می دهم به یادداشت های ذیل پست توبه از بدعت.
2-و باز گویم وحدت وجود نه چنان است که پنداشته اید (فرقی نباشد بین آنچه گفته اید) و باز اگر کسی تفسیری انحرافی از آن ارائه داد نه به منظوری بر می گردد که بزرگانشان گفته اند.
3-و باز گویم آنکه نماز را سبک شمارد اصلاً عارف نیست اگر چه نامش عارف باشد و شیادی بیش نیست و رهزنی است که رهزنی خلق خدا کند. حال چه قضا شدنش را مجاز شمرد چه عدم صحت قرائتش را.
5-و باز آنچه فقه نجاستش را ثابت می کند نه مغز و ظرائف دین است (عرفان اصیل اسلام) که از آن دور است آنکه واجب و حرام ملکه او نباشد. لا یمسه الا المطهرون.
6-و در خصوص فصل 7 اسفار نیز سخن بسیار است و نه چنان است که پنداشته شده و اگر هم باشد کراراً ذکر شده بر هیچ غیر معصومی تعصب نیست.

سلام

غریبه دوشنبه 21 مرداد 1387 ساعت 16:55

سلام
برادر بزرگوار قبل از هر چیز بابت وقتی که بابت پاسخ گوئی می گذارید تشکر می کنم. همچنین آنچه حقیر آنرا مکتب عرفان و فلسفه نامیدم دکانی نیست در مقابل دین (هر چند برای خیلی ها متأسفانه هست و از آن و با تحمیق مشتی احمق تر از خود حسابی نان می خورند و بدا به حالشان)
در گذشته نیز عرض شد طبق فهم ناچیز حقیر و از آنچه خوانده ایم و شنیده ایم و تحقیق کرده ایم (که البته بسیار ناچیز و اندک بوده است) اسلام مجموعه کاملی است که حکومت دارد، فقه دارد، کلام دارد و عرفان هم دارد و عرفان آن هم جز از اهل بیت علیهم السلام نجوشیده است ولی عده ای به آن رنگ زده اند و بافته اند و برخی با تحریف به نام خود کرده اند و ...و اکنون همه چیز در هم و بر هم شده و حق و باطل به هم آمیخته و برخی به قصد زدودن باطل و آشکار نمودن حق، حقایقی قربانی نموده اند.
حال در این میان کسی به نام عرفان یا فلسفه یا هر چیز دیگر چیزی گفت که با مثلاً فقه جور در نیاید، خب این از همان تحریف هاست که باید به دیوار کوبید و نه اینکه هر که نامش عارف بود و چیزی گفت باید به دیوار کوبید چرا که که شاید آن بدبخت مادر مرده راست بگوید. بلکه هر حرفی باید بررسی شود.
یک نمونه اش همین بعد حیوانی و بعد ملکوتی انسان است که جنابعالی در ردش غیر مستقیم بیانی داشته اید. از صحیفه سجادیه امام سجاد علیه السلام (در یکی از دعاهای اولیه - به این علت که حقیر به جرم همراه داشتن یک عدد صحیفه حدود یک ماه پیش روبروی بقیع توسط وهابی های کثیف توقیف شده و صحیفه را از من گرفتند و هنوز فرصت نکرده ام صحیفه جدیدی تهیه نمایم فعلاً از دادن آدرس دقیق معذورم-) برای انسان حد بهیمیه (حیوانیه) و انسانیه تعریف نموده و فصل آنرا حمد ذکر نموده (با عبارتی شبیه به این: ...خرج من حد الانسانیه الی حد البهیمیه...).
چون بحث ازدواج بود به آن برگردیم: جنابعالی ظاهراً قبول دارید که اعتدال در هر امری از جمله ارضای شهوت پسندیده است لیکن ملاک اعتدال را نسبی دانستید و حال سوال این است که این ملاک دقیقاً چیست؟ لطفاً آن را مشخص بفرمائید.
نکته دیگر اینکه اینجانب خود از عرفائی شنیده ام که ارضای شهوت و نزدیکی با همسر به معنویت انسان کمک می کند و نیز خود شنیده ام وقتی جنبه معنوی انسان قوی شد اثر در جنبه های شهوی دارد و آنها را قوی می کند و انسان بیشتر باید شهوترانی حلال کند کما اینکه برخی عرفا متعه های زیادی داشته اند. حال صرفنظر از درست یا غلط بودن اینها استفاده ای که حقیر می خواهم بکنم این است که اگر آن جملاتی که شما فرمودید را عرفا گفته اند اینها را هم برخی دیگر گفته اند و نمی شود دو چیز خلاف هم درست باشد. پس نباید اشکال را در مبنا جستجو نمود.
و نکته دیگر در خصوص نوع تربیت در جامعه ما باید بگویم مگر اسم و عنوان تربیت ایجاد می کند. اگر به اسم اسلام کاری انجام شد آیا یعنی همان اسلام است؟ با هزار دلیل و شاهد می توان ثابت کرد که تربیت حتی به زعم شما عرفانی یا فلسفی هم در این جامعه حاکم نشده است.

سلام و تشکر از محبت‌تان
این فرمایش شما: (اکنون همه چیز در هم و بر هم شده و حق و باطل به هم آمیخته... حال در این میان کسی به نام عرفان یا فلسفه یا هر چیز دیگر چیزی گفت که با مثلاً فقه جور در نیاید، خب این از همان تحریف هاست که باید به دیوار کوبید) را قبلاً هم به تعابیر دیگری بیان کردید و اینجانب هم کلیت اش را اجمالاً تصدیق کردم لکن همانجا عرض کردم که اختلاف در موارد بیرونی و مصداق علمی است و چاره هم دقیقاً همان است که در آخر نوشتید: (هر حرفی باید بررسی شود)
اینجانب با بررسی مسائل براساس ادلهء عقلیه و نقلیه، توافق کامل دارم و معلوم است که در این زمینه مشکلی نیست یک نمونه اش همان قضیهء آن جوان (اصبحت موقنا) بود که با هم نشستیم و بررسی کردیم و معلوم شد حقیقت قضیه چه بوده است و روایت مذکور هیچ ارتباطی به مقولهء کشف عرفانی نداشت همان موقع هم که سخنان کلی می فرمودید بنده اعلام آمادگی کردم برای بررسی موردی و هر جا که مطلبی موردی گفتید تحلیل عرض شد الآن هم به همان سیاق است
و اما درخصوص بهیمیت، احتیاج به استناد به صحیفه نبود صحیفه تان را وهابیون لعنهم الله گرفتند قرآن که خدمت تان هست قرآن مکرراً درباره اینکه افرادی از چهارپا هم پست تر اند و افرادی نظیر الاغ هستند که بار کتاب می برند و... سخنانی فرموده و عرض بنده هم نفی کلیت عنوان بهیمیت نبود بلکه عرض این است که ملاک بهیمیت چیست؟
اگر به آقایان عرفا باشد (غیر از موارد نادر و مستثنیات که ظاهراً جنابعالی با آنان سخنانی رد و بدل کرده اید و البته معلوم نیست چه کسانی هستند و نام شان چیست و در چه جایگاهی از عرفان هستند) در اغلب موارد، گفتمان تفکر عرفانی بر نفی غرایز و رفض لذت است و ترک حتی مباحات
وقتی فلان عارف بسیار معروف (که همین چند روز پیش کتابی به نام شمس الوحی تبریزی دربارهء استادش طباطبائی چاپ کرده) قریب به این مضمون می گوید که «کسی که حور می خواهد قصور دارد» و خواستن لذت بهشتی را نقصان می داند (برخلاف صریح قرآن) چنین کسی طبیعتاً دربارهء شهوت و لذت دنیوی به طریق اولی چنان خواهد گفت
همهء اینها در حالی است که ملاک بهیمیت و انسانیت از دیدگاه دین (برخلاف عرفان) التزام به تعقل و تسلیم در برابر ما انزل الله است و اگر در ما انزل الله، کثرت نزدیکی با همسر و شهوترانی در تمتع دارای ثواب های فراوان باشد (کما هو الحق) نتیجتاً ترک این شهوترانی، بهیمیت است و انجام آن، انسانیت
ضمناً این جانب عرض نکردم تربیت فلسفی و عرفانی کاملاً در این جامعه، حاکم شده است بلکه عرض کردم تبلیغ فراوانی شده است و تحت نام دین، به اذهان مردم القا شده است و آثار همین تبلیغات است که می شود آن دو دختر و هزاران نفر مثل آنان از قشر متدین که فریب خورده اند وگرنه عمدهء افراد جامعه که متدین در حدی که اساساً این مباحث برای شان اهمیتی داشته باشد نیستند
دربارهء اعتدال هم مراجعه به روایاتی که اینجا
http://www.313amir.ir/?p=fazilat-e-shahwat
عرض کرده ام و گوشه کوچکی از روایات ماست حد اعتدال شرعی را روشن می کند و نشان می دهد که در دیدگاه شرعی، فی المثل "کثرت" طروقت گرچه ظاهراً کثرت است و افراط، لکن شرعاً اعتدال است و ارزش و قس‌علی‌هذا سائر روایات را
در حاشیه: اکیداً خوشحال می شوم آدرس بدهید تا یک عدد صحیفهء سجادیه با چاپ مناسب خدمت تان تقدیم کنم از طریق پست یا اگر قم هستید حضوراً
یاعلی

خ.ز دوشنبه 21 مرداد 1387 ساعت 01:19

بسم الله
جناب غریبه!
عارف را با فقه چه کار است؟
شخصی که بین نجاست و خدا فرق نگذارد،چیزی از فقه میفهمد؟
کسی که بگوید نماز هم قضا شود بی خیال،چیزی از فقه سرش میشود؟
آن کسی که بگوید در نماز حتی نباید به قرائت توجهی داشت چیزی از فقه حالیش است؟
فقه دشمن عرفان است و فقه است که نجاست عرفا و فلاسفه را ثابت مینماید،لذا ایشان همیشه با فقه و فقها دشمنی داشته اند.

خ.ز دوشنبه 21 مرداد 1387 ساعت 01:17

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر امیر کهف!

۱-در مورد شهادت مرحوم سید رضا و آفی که فرمودید،مطلع هستید که وضعیت آفها چطور است!شما خیلی بهتر میدانید!به هر حال انشاءالله تصاویری برای شما ایمیل خواهم کرد.

۲-در جواب غریبه(شنبه 19 مرداد)نوشتید که نقل شده که فلانی اگر کسی زن دوم میگرفت با او قهر میکرد،خودتان میدانید که این چرندی است که یک احمق گفته بود،و الا حتما فراموش نفرموده اید وب شهید را و استناد به رای فقهی همان عارف مشهور در خصوص این مساله!

۳-از آن الاغ عاشق چه خبر دارید؟هنوز هم پاچه میگیرد؟

۴-در خصوص مساله ازدواج و نظرات کثیف کثافتها(یعنی عرفا)فراموش نفرمایید اراجیف ایشان را که کرارا و مرارا در کتبشان تصریح کرده اند مبنی بر اینکه لذات حلال باید ترک شود!(جناب غریبه دقت فرمایند!)

۵-البته از جناب غریبه تقاضا داریم که نظرشان را در خصوص دعوت آن مشرک شیرازی(حافظ را نمیگویم،ملاصدرا را میگویم)به کثافت کاری با پسران و ازدواج مدرن!! از نظرایشان هم بیان فرمایند!

۶-از همه دوستان تقاضا دارم شبانه روز عرفا و فلاسفه را لعنت کنند،ضربه ای که این جماعت نجس حرامزاده به اسلام زده اند تا کنون کسی نزده است الا اربابان ایشان همچون عمر و ابوبکر و...خدا همه ایشان را با همان محبوبان قلبشان (یزید،معاویه،متوکل،عمر و...)محشور گرداند.الهی آمین.

سلام و تحیت
1.علاوه بر عکس اگر "المزید من المعلومات" هم باشد متشکر می‌شویم
2.سال گذشته یکبار در این خصوص چت کردیم و شما ظانّ بودید بر آن معنا لکن بنده از مطالب شما قانع نشدم چون از این موارد از آن جناب مکرر دیده‌ام (چیزی در حاشیه عروه یا سایر کتب فقهیه‌اش بنویسد اما در عمل خلاف آن رفتار نماید) مضاف بر اینکه استناد حقیر در وب شهید، الزام بود بما الزموا به انفسهم چرا که آن دخترک، پرستندهء آن آقا بود و مفاد آن الزام، لزوماً عقیدهء شخصی‌ام نیست
آن مطلب پاسخ به جناب غریبه را هم اولش سیاق نقلی آوردم که مشتبه نشود مطلب از دیدگاه بنده مسلم است
3.البته حقیر وقت خود را ارزشمندتر از این می‌دانم که پی‌گیر حرکات او باشم لکن از آنجا که بعض رفقا، هر از چندگاهی مطالبی از یاوه‌های او را به بنده ارسال می‌نمایند و اخیراً بالغ بر پنج ماه است که مطلبی از او برای بنده فرستاده نشده فلذا باید گفت که پنج ماه است از شرش آسوده‌ایم گوش شیطان کر!
ماشاءالله لاقوةالابالله الحمدلله
موفق باشید

غریبه یکشنبه 20 مرداد 1387 ساعت 16:41


سلام
قبل از هر چیز عرض کنم حقیر اکراه دارم که مصداقی بحث نمایم حداقل به دو دلیل: اول اینکه ما روی هیچ شخصیتی به جز معصوم تعصب نداریم و کار آنها را ملاک قرار نمی دهیم و دوم اینکه عمل آنها را می توان حمل بر صحت نمود و در مورد هریک توضیحی داد (که حقیر در صدد این کار نیستم).
اما بعد...اگر مکتب عرفان و فلسفه (گذشته از ابعاد انحرافی آن) تشویق به رهبانیت و عدم ازدواج می کرد لا اقل نمونه هائی که بر شمردم و دهها مورد دیگر نیز چنین می کردند چرا که "موضع ما یکفی فی تحقق المعذوریه و فی تحقق الطبیعه...(به نقل از شرح منظومه)"
همچنین کجای دین تشویق به شهوترانی (از نوع حلالش وگرنه حرام که جای خود دارد) نموده با آن معنائی از شهوترانی که امروز متداول است (افراط در دل آن خوابیده است) و دین به جز اعتدال در هر کار مگر حکم می کند؟ حتی در ارضاء شهوت جنسی. و امام علیه السلام مگر نفرمودند مردم نادان را میبینی که یا افراط می کنند یا تفریط.
اگر کسی کشتن شهوت را پیشه کرد (با عدم ازدواج) تفریط است و شهوترانی! حلال کرد افراط است. خیرالامور اوسطها. حال اسمش عارف باشد یا فیلسوف یا فقیه یا غیره و ذالک.
و در جواب پرسشتان عرض کنم:
ما تربیت فلسفی-عرفانی (به معنای صحیحش) را چیزی جدای از تربیت فقهی نمی دانیم و لازمه تربیت فلسفی-عرفانی و جزء ضروری و گریز ناپذیر و تخلف ناپذیر آن تربیت فقهی است که بدون فقهیات و بدون رعایت واجب و حرام شرعی (اعم از اعتقادی و اخلاقی و عبادی) کسی به جائی نرسیده است و اگر کسی ادعا کند که رسیده همان ادعا بوده و نه چیز دیگر. و باز خدمتتان عرض نمایم امروزه در جامعه ما اصولاً تربیت خاصی حاکم نیست و آنچه غلبه دارد بقایای رسوخ کرده فرهنگ منحط غربی و استعماری و دوری از معنویات و دین است.
و از خطبه متقین:

ترس الهی آنان را چونان تیر تراشیده لاغر کرده است ، کسی که به آنها می نگرد می پندارد که بیمارند اما آنان را بیماری نیست ... در صورتیکه آشفتگی ظاهرشان نشان از امری بزرگ است. از اعمال اندک خود خوشنود نیستند و اعمال زیاد خود را بسیار نمی شمارند ....دلش آرمیده است و جانش خرسند و ناخواهان ،....خوراکش اندک است و کارش آسان ،دینش استوار و مصون از دستبرد شیطان، شهوتش مرده، خشمش فروخورده، و همگان از گزندش در امان....

سلام
اینجانب نیز تمایلی به بحث مصداقی ندارم لکن چون دو نمونه ذکر کردید حقیر نیز متعرض ذکر چند نمونه شدم وگرنه مسلم است که افراد هر که باشند برای ما معیار نیستند جز معصومین علیهم سلام الله
درخصوص فرمایش شما: (اگر مکتب عرفان و فلسفه (گذشته از ابعاد انحرافی آن) تشویق به رهبانیت و عدم ازدواج می کرد لا اقل نمونه هائی که بر شمردم و دهها مورد دیگر نیز چنین می کردند) عرض شد که تفکر عرفانی، شهوت را دست‌کم امری حیوانی و در بعضی نحله‌ها امری کاملاً غیراخلاقی و خلاف تکامل معنوی انسان می‌داند و اگر هم عده‌ای از عرفا به ازدواج مبادرت کرده‌اند از بابت این نیست که نکاح را امری مقدس و شهوت حلال را امری دارای فضیلت بدانند بلکه از باب ضرورت‌های فردی و اجتماعی و یا در مواردی که شخص نسبتاً متشرع بوده از باب رفع محذوریتهای شرعی تجرد (نظیر خوف معصیت و...) بوده است نه از باب تغییر مبنا
به عبارت دیگر، نکاح برای آنان در حکم مردار بوده که در ضرورت مباح می‌شود نه اینکه بذاته امری مقدس باشد نشان به این نشان که از بین آنان، همانها که توانسته‌اند این محذوریت‌ها را نداشته باشند از ازدواج نیز سر باز زده‌اند و آنان که نکاح کرده‌اند نیز گاهی مطالبی در مذمت اصل شهوت و قبح نکاح گفته‌اند که بنده مکرراً از رهپویان این خط در حوزه و دانشگاه و در کتب و صحائف عرفانیهء حضرات، ملاحظه کرده‌ام
و اما درخصوص این فرمایش‌تان: (کجای دین تشویق به شهوترانی (از نوع حلالش وگرنه حرام که جای خود دارد) نموده؟) باید عرض کنم در آنجا که فلان روایت می‌گوید کثرت طروقة جزء اخلاق انبیاست یا تمتع کثیر مستوجب غفران الهی است یا دست دراز کردن به سوی همسر فلان ثواب را دارد و نزدیکی با او بهمان اجر را و...
http://www.313amir.ir/?p=fazilat-e-shahwat
http://www.313amir.ir/?p=ghofran-e-shirin
فکر نمی‌کنم کسی تعبیر کثرةالطروقة را درست بفهمد و استفادهء ترویج شهوترانی از آن نکند و همچنین فکر نمی‌کنم کسی اگر آن روایت را ببیند که معصوم به فلان صحابی خود می‌فرماید متعه حد و مرز عددی ندارد خواستی هزارتا هم متعه کن و... و آنچه که مقصود ماست را تصدیق نکند
دربارهء افراط و تفریط هم جنابعالی عنایت دارید که افراط و تفریط، اموری نسبی هستند و بستگی دارند که اعتدال را چه تعریف کنیم
اگر مثلاً اعتدال در خوراک را این تعریف کنیم که کسی ظهر آب‌دوغ‌خیار بخورد و شب املت، بله خوردن چلوکباب برگ افراط است! و خوردن نان خشک، تفریط و اگر هم اعتدال را خوردن چلوکباب برگ تعریف کنیم خوردن چلوکباب سلطانی افراط است و خوردن املت، تفریط و خوردن نان خشک، تفریط شدید و...
ملاحظه می‌کنید که تعریف حد اعتدال، نقش محوری در این خصوص دارد و اگر قرار باشد هرکس برای خود حدی تعریف کند ای بسا عملی از دید کسی افراط و از دید کسی تفریط باشد
مشکل فلاسفه این است که اعتدال را به تعریفات ذهن‌ساخته و یا عرفی تطبیق می‌دهند در حالی که در فرهنگ دین، اعتدال در همه جا لزوماً به معنای حد وسط عرفی و امثال ذلک نیست بلکه ای بسا یک چیزی "کثرت" طروقت باشد اما در عین حال اعتدال باشد و طروقت معمولی و متعارف، تفریط تلقی شود و...
اینکه در جامعهء ما و تربیت دینی مردم، چه فرهنگی غلبه دارد را نیز واگذار به خوانندگان محترم می‌کنم که خودشان قضاوت کنند در سه‌دههء اخیر چه فرهنگی بوده که مداماً در فکر و ذکر مردم، ترویج و تبلیغ شده به نام اسلام و اینکه آیا چیزی غیر از تفکر فلسفی عرفانی بوده یا خیر؟
ضمناً منظور از مرگ شهوت در آن خطبهء مبارکه، مرگ شهوت "حرام" است وگرنه چرا در چند عبارت قبل، مضموناً می‌فرماید آنان از شوق نعمات بهشت، یک لحظه هم در جای خود قرار ندارند؟ آیا حورعین از نعمات بهشت نیست؟ متقی چطور به حور شوق دارد و در عین حال شهوتش مرده است!؟
معلوم است که منظور مطلق شهوت نیست
موفق باشید

اباذر یکشنبه 20 مرداد 1387 ساعت 11:42

با سلام واحترام
آیا ما به عنوان شیعه باید به علم لدنی معصوم اعتقاد داشته باشیم .اگر پاسختان مثبت است چرا امام کاظم علیه السلام از این موضوع برای ازدواج حضرت معصومه استفاده نکرد . با پیدا کردن یک زوج مناسب دیگر نگرانی نیز برای شرایط حساس آن دوره وتقیه کردن وجود نداشت .با تشکر

سلام و تحیت
علم خاص معصومین و ائمة(ع) گرچه فی‌الجملة، امری ثابت و مسلم است لکن در حدود و ثغور آن کماً و کیفاً اختلافاتی در میان متکلمین و محدثین شیعه وجود دارد
با این حساب نمی‌توان هر مطلبی را داخل در آن علم دانست و امام را به همه چیز، عالم دانست و در همهء امور، آثار عالم را بر ایشان حمل کرد
حتی کسانی که علم امام به موضوعات خارجیة را علمی حداکثری می‌دانند نیز معتقد نیستند که امام موظف به عمل بر طبق آن علم هست و وظیفهء ایشان را عمل بر طبق همان ظواهر عقلائی می‌دانند که در دسترس سایر ابناء بشر هست و ایضاً همان ظواهری که گاه به تقیه و امثال ذلک، امر می‌نماید
اگر بنا بود (یا امکان بود) ائمهء ما سلام الله علیهم در هر مطلبی به امور غریبه و طرق غیبیه متوسل شوند امروزه دنیا چهرهء دیگری داشت و نه معصومی در زندان می‌افتاد و نه معصوم دیگری مسموم می‌شد و نه معصوم آخری به غیبت می‌رفت برای حفظ جان نازنین‌اش از شر اشرار و جهال
موفق باشید

غریبه شنبه 19 مرداد 1387 ساعت 18:56

سلام
برادر بزرگوار قبلاً بحثی داشتیم به نام عرفان ناب و جعلی که از نظر اینجانب ناتمام مانده است. آنها که اهل عرفان واقعی و ولائی بوده اند کدامیک ازدواج را تخطئه کرده اند که حالا تفکرات آن دو دختر را به خاطر آن نوع تربیت می دانید. آن عارف بزرگوار در نجف که 4 تا زن داشته و دیگری که استاد امام بوده تعداد خیلی بیشتر (با متعه ها) و خیلی های دیگر. حالا اگر یکی هم بوده اتفاقی ازدواج نکرده (حداقل بنده در میان بزرگانشان نمی شناسم) آیا یک اشتباه بنیادی است یا موردی و شخصی؟ به نظر حقیر که شخصی است.
نکته دیگر اینکه تفکر فقهی مگر جدای از تفکر عرفانی اصیل است؟ عارف واقعی قدمی از مبانی فقهی فراتر نمی گذارد؟
اگر منظورتان از فلسفه و عرفان، خزعبلاتی است که بسیاری اهل تصوف گفته اند که ما نیز در مخالفت با آن با شما موافقیم. قبلاً نیز به عرض رسید عرفان و به قولی ظرایف اسلام مغز اسلام است و فقهیات حصاری است برای آن ظرایف.
و جنابعالی نیز بر این جمله اشکال کرده بودید و پاسخ گویم که منظور از فقهیات شامل واجبات و محرمات اعتقادی و اخلاقی و عبادی می شود و از این رو با آن مثال درختی که جنابعالی فرمودید منافاتی ندارد. یعنی ریشه و ساقه و شاخه های درختی که شما گفتید همه کلاس یا کلاس های اولیه اند و سطوح دیگری هست در عمق. تا سطحی به کمال نرسد به عمق رفتن نشاید.

سلام
میرزا ابوالحسن جلوه که فیلسوف معروفی بود و ازدواج نکرد را چه می‌فرمایید؟ سیدجلال آشتیانی عارف را چه؟ آن عارف مشهور -که تعمد دارم نامش را نبرم- را عنایت فرموده‌اید که نقل شده اگر کسی زن دوم می‌گرفت با او قهر می‌کرد؟ آن شاگرد مکتب عرفانی طباطبائی که به خود بنده مضموناً گفت اعمالی نظیر اکل و شرب و نکاح چون جنبهء حیوانی دارند و با جنبهء ملکوتی!انسان در تعارض اند باید در آنها به حداقل ممکن اکتفا شود را چه می‌فرمایید؟ آن فیلسوفی که گفته بود عفت، ترک حرام نیست بلکه ترک افراط است چه در حرام و چه در حلال را چه می‌فرمایید؟ آن نویسنده‌ای که ترویج روایات استحباب شهوترانی ِحلال را بدلیل مخالفت با قرآن! خلاف شرع می‌دانست را چه می‌فرمایید؟ اینها همهء اشتباهات موردی هستند دوست عزیز؟
بازهم از خدمت‌تان می‌پرسم:
آیا معتقدید این دو دختر اگر به جای اینکه تحت تربیت فلسفی-عرفانی (که در دهه‌های اخیر، وجه غالب فرهنگ‌سازان جامعه بوده است) قرار گیرند تحت تربیت فقهی-حدیثی قرار می‌گرفتند بازهم این خزعبلات را بر زبان می‌آوردند؟

امیرچ شنبه 19 مرداد 1387 ساعت 11:07

به نام خدا.
سلام.
می خواستم درباره ی مساله ی کفویت توضیح دهید.
ظاهرا اگر مرد با شرایطی برتر با خانمی ازدواج کند از نظر کفویت مشکلی وجود ندارد چون چنین ازدواج هایی در زندگی معصومین زیاد است.
اما آیا برعکسش درست نیست؟چون عده ای می گویند حضرت معصومه(س) به خاطر عدم وجود هم کفو ازدواج نکردند.
متشکر از ژاسخ شما.موفق باشید.

سلام
کسانی که می‌گویند حضرت معصومة(س) بدلیل عدم وجود کفؤ، ازدواج نکردند اگر در این زمینه، روایتی دارند باید ارائه دهند تا بررسی شود لکن باید توجه داشت که به صرف حدس و گمان، امری اثبات نمی‌شود
اینان که تک‌تک افراد حاضر در آن زمان را به نحو آماری و سرشماری کامل، احصاء نکرده‌اند و گزارش لحظه به لحظه از زندگی و احوال شخصیهء آنان ندارند چطور چنین سخنی بر زبان می‌آورند الله اعلم!
ضمناً آیا این همه یاران متدین حضرت کاظم(ع) نظیر ابن‌ابی‌عمیر و بزنطی و صفوان و... که صفحات تاریخ آن زمان، پر است از نمادهای رشادت معنوی آنان، کفؤ حضرت معصومة(س) نبودند که با ایشان ازدواج نمایند؟
چطور حضرت زینب(س) با آن همه جلالت قدر، طبق نقل مشهور، با پسرعموی خود (عبدالله بن جعفر) ازدواج می‌کند اما در میان خویشاوندان حضرت معصومة(س) و حتی صحابهء بزرگوار پدرش یک نفر پیدا نمی‌شود که کفؤ ایشان باشد؟
مضاف بر اینکه کفؤ اگر به لحاظ کفائت شرعی منظور باشد هر دختر مؤمنه‌ای با هر پسر مؤمنه‌ای کفؤ است و مانعی برای نکاح‌شان نیست و اگر هم به معنای عرفی کفؤ، لحاظ شود در این صورت مقام معنوی عند الله، لحاظ نمی‌شود و صرفاً به همسانی در امور عرفی بسنده می‌گردد که مسلماً در چنین جهتی کفؤهای فراوانی برای حضرت(س) وجود داشته است و بازهم مانعی در این خصوص نیست
موفق باشید

Trance جمعه 18 مرداد 1387 ساعت 01:11 http://trance-states.persianblog.ir

سلام

1. سوالی داشتم در مورد تعارف به روزه دار وقتی روزه مستحب گرفته ...
بعضی از دوستان میگن که جناب سلمان روزه میگرفته و میرفته سر بازار وای میستاده میگفته کسی نمیخواد تو ثواب من شریک بشه ؟ (یعنی اینکه به من تعارف کنه ؟)

حالا یکی زنگ زده به من میگه امروز روزه بودم و رفتم پیش فلانی تعارف کرد خوردم و فردا میام بریم امامزاده های محلتون رو زیارت کنیم و روزه هم میگیرم تو تعارف میکنی میخورم :دی
یه بار هم یه کامنتی در این خصوص اینجا خوندم ولی الان دقیقا یادم نیست فکر کنم فرموده بودید اگر بدونیم روزه است نمیشه به نیت اینکه روزه اش رو بشکنه بهش تعارف کنیم حالا سوالم اینه که منظورتون این بود که اگر فهمیدیم شخصی روزه است دیگه به هیچ وجه حق نداریم بهش تعارف کنیم ؟ مثلا وقت نهار یه مهمون روزه دار داریم و میدونیم که روزه است .

سلام
جریان منتسب به حضرت سلمان(رض) را جایی ندیده ام و بعید می دانم اصلی داشته باشد لکن فتوای فقهی این است که:
اگر فردی مؤمن باشد (که ادخال سرور در وی مستحب باشد) و خوردنی یا آشامیدنی (حتی مثل چای) را جهت افطار به روزه دار در اوان روزه مستحبی تعارف نماید (بشرط آنکه تعارف واقعی باشد و واقعاً خوشحال شود که طرف مذکور روزه اش را باز کند) اجابت این خواهش او مستحب است و روزه اش را اگر به این جهت (اجابت دعوت و ادخال سرور) باز نماید بهتر است و ثواب بیشتری به او تعلق می گیرد
همچنین اگر روزه دار بر مؤمنی وارد شود که نمی داند این شخص، روزه دار است و به این جهت، قصد افطار دادن او را نکند و صرفاً تعارف به خوردن غذا نماید (تعارف واقعی) بازهم همین مطلب جاری است
ملاحظه می کنید که اگر بداند که طرف، روزه دار است و به همین قصد، تعارف کند و اگر اجابت شود خوشحال می شود مانعی ندارد و آن روزه دار هم خوب است جهت ادخال سرور بر مؤمن، افطار نماید
موفق باشید

امیر (مدیر وبلاگ) پنج‌شنبه 17 مرداد 1387 ساعت 20:03 http://kahf.blogsky.com

به نام خدا و سلام
دوست محترمی که به نام علی و با آی‌پی217.219.51.13 صبح پنجشنبه کامنت گذاشته اید در پاسخ عرض کنم که کتاب مذکور را سالها پیش خوانده ام لکن به جهاتی فعلاً صلاح نمی دانم در اینجا به مطالب مذکور در آن بپردازم
با تشکر از شما
موفق باشید

حمید پنج‌شنبه 17 مرداد 1387 ساعت 14:41

با سلام و تبریک به مناسبت اعیاد شعبانیه
من هم با نظر غریبه موافقم شما چرا به جای آن که روایاتی در ارتباط با فضیلت ازدواج و تاکید در اسلام بر ازدواج بیاورید به دیگران بی حرمتی می نمایید . اگر دانش آموزی علمی را نیاموخت و یا در راه نادرست به کار برد اشکال از آن علم است یا از دانش آموز آن علم.
به مرور زمان این مطلب برای من اثبات می شود که این سایت به جهت آگاهی دادن به دیگران در این دوره از زمان که همه سعی در مخدوش نمودن دین مبین اسلام نموده اندُافتتاح نشده بلکه به جهت توهین و کوباندن عرفا که گویا مخالف نظر شما صحبت نموده اند

سلام
بنده هم همان عرضی که خدمت ایشان کردم را خدمت شما عرض می نمایم به بیانی دیگر:
اگر دانش آموزی علمی را آموخت و سپس اشتباهاتی مرتکب شد دو حالت دارد
یک وقت اشتباه شخصی بوده و همانطور که همهء انسانها اشتباه می کنند او هم اشتباه کرده و... که در این صورت جای تخطئهء آن علم نیست
یک وقت اشتباه کلی و بنیادی و مربوط به ریشهء غلط علم او و بنیان نادرستی است که به لحاظ عقیدتی برای خود چیده است به عبارت دیگر، اشتباه او مربوط به اشتباه آن روش و بنیان فاسد آن علم است نه اشتباه موردی و فردی
در این مورد، جای تخطئهء آن علم هست و اشتباه او، منتسب به آن علم است
مثال دیگر: ورزشکاری که می رود یک ورزش استاندارد را انتخاب می کند و در یک زمین استاندارد ورزش می کند و به نحو اتفاقی و موردی، ناگهان و بی اختیار به زمین می خورد بسیار تفاوت دارد با ورزشکاری که از اول می رود یک ورزش غیراستاندارد و نادرست و خلاف موازین را انتخاب می کند و در یک زمین نامطلوب می دود و به زمین می خورد
اشتباه ورزشکار اول، اشتباهی موردی است و اشتباه ورزشکار دوم اشتباهی بنیادی
بسیاری از اشتباهات عرفا، ناشی از عدم اتقان ذات تفکر عرفانی و بنیان نادرست و خلاف عقل و شرع ِآن است نه اشتباهات فردی و موردی
بنده سؤال کردم که:
آیا معتقدید این دو دختر اگر به جای اینکه تحت تربیت فلسفی-عرفانی (که در دهه‌های اخیر، وجه غالب فرهنگ‌سازان جامعه بوده است) قرار گیرند تحت تربیت فقهی-حدیثی قرار می‌گرفتند بازهم این خزعبلات را بر زبان می‌آوردند؟
آیا شما می‌فرمایید انحرافات این افراد، انحرافاتی موردی و شخصی است و نه انحرافاتی سازمان‌یافته و ریشه‌ای و اصلاً ربطی به چینش غلط فکری‌شان و بنیان نادرست اعتقادی‌شان ندارد؟

شایان پنج‌شنبه 17 مرداد 1387 ساعت 12:56

سلام
ببخشید دوباره مزاحم شدم!!!!
درمورد موضوع قبلی خوب میتوان برای اینکه به اون معصیت ها گرفتار نشد به ازدواج موقت و ... روی آورد . نمیشه؟
در مورد یه موضوع دیگه...
توی مقاله ی جهنم مطلوب در سایت ۳۱۳amir میخواستم اسم اون عارف روایت گرو بدونم؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی ممنون...

سلام
1.در کامنت مزبور، قید دائم یا موقت نکردیم و کلی عرض شد لکن این نکته هم جای توجه دارد که مورد موقت، هوشیاری و آگاهی و دقت شایانی هم از حیث مباحث شرعی و هم از حیث مسائل عرفی می‌طلبد که به مفاسد اجتماعی و امور خلاف شرع نیانجامد و اگر کسی در خود، آن آگاهی و هوشیاری را نمی بیند باید برود آن را کسب کند تا از برکات بهره مند شده و مفسده ای هم دامنگیرش نشود خصوصاً مفسدهء شرعیه
2.طبق آنچه در البیان آمده است، ابن روزبهان در تفسیر خود، این حکایت را از عارفی به نام حسن بن منصور نقل کرده است
موفق باشید

مشتاق پنج‌شنبه 17 مرداد 1387 ساعت 00:56

سلام استاد محترم
خسته نباشید
میتونم از تون خواهش کنم که مطلبی را که در مورد رؤیت هلال در وبلاگ قبلیتون داشتید، به ایمیل من بفرستید؟
با تشکر
اجرکم عندالله

سلام
چند روز صبر بفرمایید در سایت 313امیر می‌توانید ببینید چرا که مدتها قبل تصمیم داشتم در آستانهء ماه مبارک، آن را در سایت قرار دهم با اضافات و ملحقات
موفق باشید

شایان چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 23:52

سلام
میخواستم بدونم اگه کسی بی دلیل یا یادلیل نخواد ازدواج کنه از نظر شرعی مشکلی داره...؟
اعیاد شعبانیه مبارک!
متشکر...

سلام
حداقل این است که از بسیاری برکات دنیوی و اخروی و ثوابهای مترتب بر تأهل و... محروم خواهد شد
چه رسد که در بسیاری موارد، این امر به صرف همین محرومیت محدود نمی‌شود و شخص در اثر ترک این سنت مؤکده، به معصیت (ولو یک نگاه حرام) مبتلا می‌شود که در این صورت باید منتظر الوان عذاب خدا باشد
اگر کسی در اثر ترک نکاح، احتمال معصیت بدهد باید ازدواج کند و عذری در ترک نکاح نخواهد داشت و البته جزء مهمترین معصیتها، بدعت است (به تدریج، احساس شیطانی ِریاضت‌طلبی در او رسوخ کند و عدم نکاح را نزد خدا ارزشمند بخواند و مطلوب شرعی و موجب کمال و...)
موفق باشید

وبلاگ « من و متعه ام » چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 10:31 http://man-mote.tumblr.com

با اجازه مدیر وبلاگ برای احمد :
قول مستند عمر کافی است و کلمه «أنا احرمهما» کافیه.

در این باره اهل سنت به چند دسته تقسیم میشوند :

1- برخی میگویند به حکم عمر نسخ و تحریم شد و برای خلیفه حق تشریع وجود دارد.
2- برخی میگویند در زمان شارع (نبی صلی الله علیه و آله) نسخ شد اما عمر نمیدانست! (عجب خلیفه ای!) و لذا به خودش اسناد داده شد.
درباره زمان و علت تحریم هم اختلافاتی هست :
برخی میگویند بعد از عمرة القضاء
برخی میگویند در حجة الوداع
برخی میگویند با یک حدیث نسخ شد
برخی میگویند با آیه طلاق نسخ شد
و سایر آراء و اهواء

و البته پاسخهای سایت aqaed.com و همچنین کتابهای این سایت بسیار مفیده.
قبلا هم یه مطلبی در این باره نوشته بودم که ارجاعاتش میتونه براتون مفید باشه :

http://man-mote.tumblr.com/post/23891715

شکر الله مساعیکم

غریبه سه‌شنبه 15 مرداد 1387 ساعت 16:25

سلام
برای من خیلی جالبه که جنابعالی، حتی اگه دو تا کلاغ هم رو درخت غار غار کنند، رو بهانه بد و بیراه گفتن به کل افرادی که مشهور به عرفا و فلاسفه هستند قرار می دهید. اینقدر دشمنی با دو تا لفظ خیلی جالبه! در حالی که افرادی که این دوتا لفظ رو میشه در مورد اونها به کاربرد بعضاً از فرش تا عرش با هم تفاوت دارن. و اگه باز مثل قبل بگید مبانی همشون خارج از دینه جواب اینه که این ادعائی اثبات نشده است. با آوردن چند تا مورد انحرافی نمیشه یک ادعا رو اثبات کرد.

سلام
اگر دو نفر (چه کلاغ! و چه غیر آن) تحت تأثیر تربیت فلسفی و اخلاق عرفانی، امری با آن همه فضیلت و برکت و ثواب را امری نجس بدانند و ناپاک بخوانند نباید به مکتب تربیتی‌شان خرده گرفت که چنین شاگردانی می‌پرورد؟
مشکل در دو تا لفظ که نیست دوست گرامی... مشکل در اساس غلط است
آیا معتقدید این دو دختر اگر به جای اینکه تحت تربیت فلسفی-عرفانی (که در دهه‌های اخیر، وجه غالب فرهنگ‌سازان جامعه بوده است) قرار گیرند تحت تربیت فقهی-حدیثی قرار می‌گرفتند بازهم این خزعبلات را بر زبان می‌آوردند؟
آیا شما می‌فرمایید انحرافات این افراد، انحرافاتی موردی و شخصی است و نه انحرافاتی سازمان‌یافته و ریشه‌ای و اصلاً ربطی به چینش غلط فکری‌شان و بنیان نادرست اعتقادی‌شان ندارد؟

احمد سه‌شنبه 15 مرداد 1387 ساعت 11:02 http://pigeonofharam.parsiblog.com

سلام

در یکی از تالارهای گفت‌و‌گوی اینترنتی تازه مسلمانان یک بحث حیثیتی شیعه-سنی درباره‌ی متعه در گرفته که به کمک شما نیازمندیم. خلاصه‌ی ادعای این بابای سنی اینه که عمر متعه رو حرام نکرده بلکه این حکم در همون زمان پیامبر (ص) نسخ شده. آدرس هایی (اگه ممکنه آنلاین) از صحاح (!) اون ها می خوام که اعتراف کرده باشند به بدعت عمر در تحریم متعه. اگه لازم باشه می تونم متن کامل پست این بنده عمر (!) رو ترجمه کنم و این‌جا بذارم.

سلام
در صحاح معتبره نزد اهل تسنن، شواهد فراوانی وجود دارد که متعه از زمان رسول خدا(ص) تا زمان ابوبکر و مدتی از زمان عمر هم حلال و مجاز بوده و صحابه انجام می‌داده‌اند تا اینکه عمر آن را ممنوع کرد و مجازات برای‌اش قرار داد (البته اهل تسنن، این روایات را تأویل و تحریف معنوی می‌کنند)
یک نمونه را عجالتاً عرض می‌کنم و همین را در آنجا مطرح بفرمایید
صحیح مسلم ج4 ص131 کتاب النکاح باب نکاح المتعة
روایت شده که یکبار که جابر بن عبدالله انصاری برای عمره آمده بود کسانی نزد او جمع شدند و سؤالاتی کردند از جمله دربارهء حلیت متعه و او گفت بله ما در زمان رسول خدا(ص) و ابوبکر و عمر، متعه کردیم
اگر مطلب مذکور را ترجمه بفرمایید هم بد نیست شاید نکاتی در خصوص مغالطات آن قابل ذکر باشد
موفق باشید

اباذر سه‌شنبه 15 مرداد 1387 ساعت 10:22

با سلام
به نظرم صحبتهای آن دو خواهر دانشجو مترتب بر این معنا بوده است که ازدواج در شرایط کنونی چقدر کار صعب ودشواری است (نه از بعد اقتصادی که البته آنهم موضوع مهمی است ) بلکه از این منظر که دختر یا پسر خوب در شهری مثل تهران واقعا" کم است وافراد مذهبی ومتدین هم این مشکل را دارند که نمی توانند مثل هرزه ها سر خیابان بایستند ویا با عشوه گری برای خود زن یا شوهر انتخاب کنند .همین موضوع مساله ازدواج را مشکل تر کرده است .این حرفها سخن برادری است که تجربه تلخی در این خصوص دارد . بنده به شخصه واقعا"می ترسم که مجددا سراغ ازدواج بروم در صورتیکه مشکل مالی الحمدلله ندارم اما همسر ی متدین که فهم درستی از زندگی مشترک داشته باشد وبداند که زن ومرد باید باعث رشد وتعالی یگدیگر شوند یافت می نشود جسته ایم ما !
به همین خاطر شاید عده ای ترجیح میدهند مجرد باشند تا اینکه در گیر یک زندگی مشترکی شوند که مانند یک مرگ تدریجی می ماند وتحمل آن از جهنم خداوند سخت تر است .
التماس دعا

سلام
شک نیست که ازدواج موفق (از حیث دین و دنیا) در دوران معاصر، به سهولت سابق نیست و موانع جدی در راه مذهبی‌های واقعی (و نه مذهبی‌نماها) وجود دارد اما وضعیت صعوبت، به شکلی هم نیست که اگر کسی تلاش جدی همراه با استعانت از خدا کند مطلقاً در این امر موفق نگردد
بر فرض که چنین باشد هم این نباید موجب دخل و تصرف در موضوعات و مفاهیم دینی توسط مردم شود و بر ازدواج و شهوت حلال که مظهر پاکی و شکر نعمت است مارک ناپاکی و نجسی بزنند
کاش آن دو دختر، همین بیان شما را می‌گفتند و ضمن اعتراف به استحباب نکاح (بلکه وجوب آن در مواردی) و ارجحیت و افضلیت بهره‌مندی از شهوت حلال، سپس سخن از صعوبت ِیافتن ِمصداق می‌راندند نه که حال که دست‌شان به گوشت نمی‌رسد بگویند بوی بد می‌دهد!
درد اینجاست که هرکس هرجا کم می‌آورد از دین خرج می‌کند!
موفق باشید

وبلاگ « من و متعه ام » دوشنبه 14 مرداد 1387 ساعت 15:49 http://man-mote.tumblr.com

آنهایی َکه می فهمند اذیت می شوند

و

آنهایی که نمی فهمند اذیت می کنند

امیرچ دوشنبه 14 مرداد 1387 ساعت 15:33

به نام خدا.
سلام.
گویا درباره ی حضرت مسیح هم چنین حرف هایی می زنند.حال آن که اگر هم ایشان ازدواج نکرده باشند به معنی عدم رغبتشان نیست.و حال می بینیم چقدر همین ها که مدعی دوری از شهوت بوده اند و آن دوری را با قیاس با زندگی مسیح(ع) خوب جلوه می دادند امروز (گرفتار)شهوت هستند و بندگی آن را می کنند.
به امید روزی که در کتاب های دینی ننویسند هرچه دست یابی مرد به زن سخت تر باشد ارزش آن زن نزد مرد بیشتر می شود.
به امید روزی که بدانند اگر مردی شاکر باشد وقتی به سادگی به یک زن می رسد باز خدا را شکر می کند و قدر آن زن را می داند نه مثل زناکاران بگوید آن زن فلان است و بهمان.
به امید روزی که ملت به خانم های بزرگواری که حاضر به ازدواج موقت هستند نگویند هرزه.
به امید روزی که ملت از حجاب خانم ها خوشحال شوند و بی حجاب ها را بی شخصیت بدانند نه با حجاب هایی را که حاضر به ازدواج موقتند.
به امید روزی که یک فیلم ساز پیدا شود که بداند ممکن است مردی دو همسر بگیرد و از زندگیش لذت هم ببرد و از کارش پشیمان نشود.
موفق باشید.

سلام
اگر امر هدایت به خود مردم واگذار باشد هیچ وقت اصلاح نخواهند شد
ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس
دست قدرت‌مندی میخواهد که از پس پردهء غیبت به عرصهء ظهور، دراز شود و با شمشیر دین‌گستر اش گمرهان را به راه آورده و جاهلان جائر را تأدیب نماید
ربّ عجّل لولیک الفرج و اجعلنا من خیر انصاره
یاعلی

امیر دوشنبه 14 مرداد 1387 ساعت 15:18 http://dadbidad2007.blogfa.com/

به نام خدا و سلام
دستتون درد نکنه. همین الان داشتم از طریق ایمیل برای یکی از دوستان موضوع متعه و ... رو جا مینداختم که این مطلب بهم کمک کرد.
چه بسا این خزعبلات عارفانه از قسمتهایی که شما فرمودید نباشند . جاهای دیگه در بدن هم موجود هست که از این چیزها صادر می کند!!!
موفق باشید

سلام
لفظ روده {اطلاق} دارد و شامل آن قسمت‌ها هم می‌شود!
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد