ایامی که گذشت، اولین سالگرد رحلت مرجع اعلی شیعه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی (رحمة الله علیه) بود... براستی چند نفر متوجه این موضوع شدند؟ در جایی که برای بزرگداشت هشتصدمین سالگرد یک مضلّ ملعون به نام مولوی (لعنة الله علیه) این همه بوق و کرنا نواخته شده و این همه صدای عرعر در مدح و ثناء از «اعیان نجسه» از زمین و زمان به گوش می رسد آیا کسی هم گفت الان سالگرد رحلت یک فقیه فرزانه از فقهای مکتب اهل بیت(ع) است و بابت خدمات او به تشیع، شایسته است بزرگداشتی بگیریم؟
با شما هستم ای مسئولین فرهنگی! ای کسانی که کوچکترین سخن شما گاه تأثیرات وافری روی تربیت و فرهنگ مردم می گذارد و سخن شما به غلط به عنوان سخن نخبگان و خواص مطرح می گردد گرچه اهل فن می دانند که چقدر از معارف الهیه سرتان می شود! کمی هم خدای را یاد کنید... البته منظورم «الله» سبحانه و تعالی است نه *(انداداً یحبّونهم کحبّ الله)* البقرة آیه165
علماء به بزرگداشت شما نیاز نداشته و ندارند این شما و عوام سرسپرده شما هستند که باید آگاه شوند و بفهمند قدر عالِم دین چیست بفهمند عالِم کیست و فرقش با عارف و عاشق و کلب و حمار چیست... این بزرگداشت برای خودتان خوب است! آیا در نظر گوهرنشناس شما، قدر و قیمت عالِمی عامل از فقهای شیعه، کمتر از فلان شاعر و بهمان بازیگر است که پوسترهای بزرگداشت شان بر دیوارهای خیابان های اصلی قم می درخشد! و بیلبوردهای یادمان شان، میادین شهر فقه و اجتهاد را مزین! نموده است؟
جایی خواندم قبر شمس تبریزی را گلباران کرده اید! آیا فکر کردید زباله دانی با گلباران، گلستان می شود؟ آیا تبریزی فاسق در نظر شما با تبریزی مؤمن برابر است؟ *(افمن کان مؤمناً کمن کان فاسقاً لایستوون)* السجدة آیه۱۸
کسی می گفت وقتی دیدید ترکیه و افغانستان بر سر تملّک مولوی رقابت می کنند یک دفعه تصمیم گرفتید بدوید که سرتان بی کلاه نماند مبادا سهم شما از مرداری بدبو ناقص آید! چقدر دویدید که سند مالکیت جیفه بت پرستان عرفان زده، شش دانگ به نام شما ثبت شود اما نشد! اخیراً هم ترکمنستان ادعا کرد ابوسعید ابوالخیر مال ماست لابد فردا برای او هم همایش می گیرید مبادا این گوهر قیمتی! از دست تان در برود! نقل است قشیری صوفی گفته بود در ره عرفان {ما پیلیم و بوسعید پشّه} ... همایش بگیرید و از بیت المال مسلمین خرج کنید که ثابت کنید پشه ای هموطن شما بوده است!
و اما یادی از مرجع راحل عظیم الشأن:
سال 84 چند شب از شبهای ماه مبارک رمضان، در وقت سحر، توفیق یافتم خدمت کریمة اهل البیت سلام الله علیها مشرف شوم؛ بارها آن بزرگوار مشاهده شد در حالی که تک و تنها و متواضع و مخلص و بدون هیچ محافظ و همراهی و سوار! بر پای پیاده خویش از یکی از کوچه های خیابان ارم بیرون می آمد و پس از طی مسافت وارد صحن حرم می شد سوز سرمای سحر آبان ماه قم او را می آزرد اما این مانع نمی شد که ثواب عبادت سحرگاهی و برکت زیارت دختر موسی بن جعفر سلام الله علیهم را از دست بدهد...
می آمد و در گوشه ای می نشست و مشغول عباداتش می شد... یکبار مزاحمش شدم و گفتم بزرگوار! دعایی بفرمایید! بزرگوارانه دعایی نمود و در همین حین، فرصتی دست داد که بوسه ای از چهره نورانی اش برگیرم... یکبار عباداتش که تمام شد قبل از مراجعت به منزل، بر سر قبر علماء مدفون در مسجد بالاسر حرم آمد... بر سر قبر بسیاری از علماء ایستاد و فاتحهء جداگانه خواند تا قبر مرحوم اراکی اما به قبر آن عارف واصل! که کنار مرحوم اراکی دفنش کرده اند اعتنایی ننمود و برگشت
رحمة الله علیه ثمّ رحمة الله علیه ثمّ رحمة الله علیه
خیلی خودتو بزرگ می دونی که بزرگترت فقط امام زمانه؟ خیلی ریز میبینمت جوجه.
فقط یک جمله می تونم بهت بگم بصورت گزینشی کاملا شخصیت پرستی که نوعی بت پرستیه.
خدا هدایتت کنه
سلام. خسته نباشید. شما که انقدر کمر همت بستهاید برای کوبیدن عرفا، بهتره که بیایید تا صحبت کنیم. ما هم قم ساکن هستیم. یا خودتان، یا بزرگتر از خودتان را بیاورید تا با اهلش صحبت شود.
سلام.. زنده باشید.. خاطرم میاد چند ماه پیش با یکی از عرفان مسلکان بحث های مفصلی در کامنتها داشتم اما به جایی نرسید بارها درخواست کردم که در یک جلسه حضوری مسائل مطرح شود اما ایشان نپذیرفتند علت چه بود الله اعلم! بسیار خب.. در خدمت شما هستیم.. ضمناً ما بزرگترمان در غیبت هستند و امکان حضورشان نیست بزرگترهای قبلی مان هم هرکدام به جهل جهله و ظلم ظلمه زمان خویش مسموم و مقتول شدند و مطالبشان مسدود! فلذا تنها خدمت تون هستم و در حرم حضرت کریمة فاطمة بنت موسی سلام الله علیهما... یاعلی
عیسی تو را هم دوست دارد.
شاید در زندگی جز نفرت چیزی پیدا نکنی شاید هم ...
همه چیز بستگی به خودت داره
سلام خدا بر بنده صالح خدا و پیامبر راستینش حضرت عیسی(ع) و لعنت خدا بر مشرکین اهل تثلیث
سلام
.....
انقدر اظهاراتتون بی پایه و اساس بود در خصوص سئوالاتی که مطرح کردم که فکر می کنم یا سطحی نگر هستید یا دارید شوخی می کنید .... فکر می کنم وقتم ارزش بیشتری داشته باشه که بخوام اینجا با شما تلف کنم ... باافکارتون دلخوش باشید و امیدوارم خداوند به همه ما معرفت درک عمیق معارفش رو عطا کنه و همه ما رو از ظاهر بینی دور کنه ...
- یه چیز دیگه ... اون برداشتی که شما از لیبرالیسم داشتید اشتباهه .از لیبرالیسم دست کم ۶ برداشت می شه کرد که برداشت شما به هیچ کدوم شباهتی نداره . بلکه چیزی که سعی کردید بطور علمی بیان کنید اسمش دموکراسی هست ...
- بد نیست یه مشاور برای استدالای ادبیتون بگیرید ... باور کنید لازم نیست آدم خودش به تنهائی بخواد همه علوم رو یاد بگیره و ادعای صاحب نظر بودن رو برای شاخه های مختلف دانش داشته باشه چون در این صورت دچار حالاتی می شه که بعضا شاید ندونه کدوم طرفی داره می ره .
موفق باشید و روشن نگر .
سلام.. هرطور راحت هستید ان شاء الله موفق باشید ضمناً برچسب زدن و متهم کردن مخاطبِ بحث، دردی را دوا نمی کند و گرهی نمی گشاید این حرکات فقط وقتی به کار می آید که انسان در بحثی با ادلّه محکم مواجه شده و همه راههای فرار از پذیرش حقیقت، در پیشگاهش مسدود شده باشد و مجبور باشد به حقیقت، علیرغم میل و بافته های خود گردن بگذارد اگر گذاشت که گذاشت ولی اگر نخواهد حق را بپذیرد یکی از راههای فرارش از مخمصه، تحقیر و تذلیل صاحب حق است ظاهراً کنتور و هزینه که ندارد یه چندتا کلمه آبدار و قلمبه سلمبه بار طرفمان می کنیم و خداحافظ! هم به حقیقت گردن نگذاشته ایم و هم آبرومان حفظ شده است! و البته این ترفند شناخته شده ای است که همیشه بوده و هست و خواهد بود... و اما درباره ادبیات خیلی نگران نباشید اساتید مسلّم ادبیات که نسبت به مباحث ما بی طرف هستند (نه موافق عرفان اند و نه مخالف آن) فراوان اند و قابل رجوع و بنده رجوع کرده ام شما هم رجوع کنید و بپرسید؛ مطمئن باشید چیزی از شما کم نمی شود وقت شریف تان هم خیلی گرفته نمی شود درباره لیبرالیسم هم توجه به اصل مطلب نداشتید و به حاشیه پرداختید شما لیبرالیسم را بطور مطلق مطرح نکردید که من هم درباره مطلق آن سخن بگویم بلکه با نظر به جهت ملاک بودن (افکار عمومی) مطرح کردید که در عرایض من آمده بود و این ملازمه دارد با دمکراسی و بنده هم در این جهت عرض کردم فکر نمی کنم توقع داشته باشید بنده درباره جهتی غیر از آنچه مورد پرسش شما قرار گفته سخن بگویم.. ضمناً اگر برای اتلاف وقت تان تشریف نیاوردید که هیچ ولی اگر تشریف فرما شدید قبل از هر حرفی حتماً یک لطفی بکنید به پرسش های بنده در همین کامنتها، جوابی مرحمت بفرمایید (طبق موازین ادبی مورد قبول خودتان) موفق باشید
سلام
- دقیقا اتهام زنی همون چیزی هست که من در کامنتهای اخیر سعی داشتم براتون بگم که کار ناپسندی هست و برای همین هم ازتون خواستم که سندی رو بر ادعاتون در رابطه با عشق حافظ و ملاصدرا با یه طفل پسر بیارید .
- اشعار حافظ اونقدر در دسترس همه هست که برای پیدا کردن ابیاتی که شما فرمودید به هیچوجه نیازی به زحمت زیادی نباشه و خوشبختانه اکثر غزلیات در اینترنت هست که کافی بجای تایپ کردن فقط کپی پیست بشه - پس من در آوردن غزلیات اینجا زحمت آنچنانی متحمل نشدم . که البته در راه روشن شدن حقایق زحمات بنوع خودش دلچسب هست .
- گفته بودید چیزی مد نظرتون نبوده که بخواید با چسبوندن مطالب به هم اونو اثبات کنید ، پس می شه بگید این جملتون "درباره مطلب ملاصدرا درباره عشق با پسربچه ها چون این مطلبش در قالب شعر نیست و یک متن چند صفحه ای از اسفارش هست اگر می خواهید بفرمایید خلاصه کنم و در یک پست عرض کنم اما نقل چند بیت از ابیات حافظ احتیاج به پست ندارد، مشت نمونه خروار خدمت شما"
شما که در ادبیات بنظر میاد تبحر دارید ، چیزی غیر از این از این جملات برداشت می کنید که می خواستید با آوردن ابیات انتخابی از حافظ نشون بدید که اون در این زمینه مشکل اخلاقی داشته ؟ بنظر میاد واقعا چیزی مد نظرتون بوده که اینا رو گفتید ، حرف بی دلیل که نمی شه گفت ، اون هم بدین صورت .
- شما در برخی کامنتاتون از نبود متد علمی نویسنده شاکی می شدید و اینکه مطالب رو با هم داخل می کنه ، حالا بنظر می رسه که خودتون هم دچار همون مشکل شدید . نوشتید : "مطلب فساد اخلاقی حافظ از واضحات و مسلّمات هست و نیازی به اثبات من نداره و بر فرض کسی بخواد اثباتش کنه راه سختی رو لازم نیست طی کنه"
من به اینکه شما در چه چیزهای دیگری حافظ رو متهم کردید کاری ندارم ، هر چند خوشحال می شم در اون موارد هم تحقیقات لازم رو بکنم ، ولی در این کامنتای اخیر، مد نظر من فقط "مشکل اخلاقی ملاصدرا و بخصوص حافظ در رابطه با ارتباط با پسر بچه ها " هست که با صراحت عنوانش کردید .می تونید یه بار دیگه کامنتای اخیر رو بخونید . اینکه می گید فساد حافظ از مسلمات هست ، شاید در نظر شما و همفکراتون اینطور باشه وگرنه خیلیها هم هستند که حافظ رو انسانی به اون شکل که شما می گید نمی دونن - پس بطور کلی نگید حافظ مفسد بوده بلکه بطور جزئی برای روشن شدن مطلب بگید ارتباط غیر اخلاقی حافظ با پسر بچه ها رو دقیقا طبق چه سندی گفتید .
- در مورد افکار عمومی که گفتید ، جالبه که حداقل در این مورد سعی کردید تا حدی لیبرال باشید و پای افکار عمومی رو به میون بکشید ، چرا که در پستهای اخیرتون اونچه که افکار عمومی چه درست چه غلط قبول می کنه رو وقعی نگذاشتید .
- در خصوص پرسشهائی که در باب ابیات "انتخابیتون" آورده بودید ، خوشحال می شم ابتدائا شما بگید برداشتتون از اون ابیات چیه . چرا که در ابتدای کامنت ، خودتون رو در برداشت معنی ابیات بی طرف دونستید و گفتید : "بنده در این جهت چیزی مدّنظر ندارم که بخوام با چسبوندن مطالب به هم اونو اثبات کنم" فلذا اگه زحمتی نیست شما اول بفرمائید که چطور از این غزلیا ت برداشت کردید که حافظ با یه طفل پسر شیرین عشق بازی کرده - کلماتی برداشته شده از غزلیات مختلف - تا من از ذهنیت شما باخبر بشم . البته بدون کلی گوئی و آوردن این مطلب که حافظ آدم فاسدی هست و مراجعه دادن به پستهای پیشینتون .
- همچنین چند پرسش برام پیش امده : در غزلی که بیت : دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی"
"بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش
رو از اون آوردید :
1- شما از کجای غزل فهمیدید که این طفل دقیقا یک بچه است ؟ در حالیکه در همون غزل بعد از این بیت این رو گفته :"
چارده ساله بتی چابک شیرین دارم
که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش
2- می شه بگید عشق به یک آدم چهارده ساله که بیشتر از اون احتمالی که شما می گید پسر هست ، ممکنه دختر بوده باشه ، ، چه اشکالی داره ؟
3- شما دقیقا از کجای این غزل فهمیدید که معشوق حافظ یه طفل پسر هست که حافظ با او ارتباط داشته ؟
4-بین غزل : خوشا شیراز و وضع بی مثالش و غزل اولی که براتون نوشتم دقیقا چه ارتباط معنائی می بینید ؟
5 - چرا فکر می کنید که حافظ که گفته می شه حافظ قرآن بوده ، انقدر بی فکر بوده که از آیات قرآن این برداشت رو نکرده که ارتباط با یک طفل پسر گناه هست ؟
منتظر دیدن نظرات شما هستم . و در ضمن هیچکدوم از حرفای من رو به حساب سوء ظن و اتهام زنی نذارید چرا که در این مورد اخیر بنظر میاد که هر دوی ما می خوایم حقیقت روشن بشه . فقط همین .
موفق باشید .
سلام.. 1.لطفاً به قیود کلام دقت بفرمایید بنده درباره اتهام و سوءظن به مخاطب در بحث تذکر دادم نه درباره افراد ثالثی که روی آنها بحث واقع شده و هنوز به نتیجه نهایی نرسیده است 2.خدا رو شکر که زحمت متحمل نشدید بنده به غزلیات حافظ در اینترنت دسترسی نداشتم و مجبور شدم مقدار زیادی از دیوان رو بدون امکانات سرچ، بالا و پایین کنم فلذا زحمت شد برام و فکر کردم شما هم زحمت بیشتری متحمل شدید چون ده برابر من مطلب نوشتید از حافظ 3.منظور از "مدّنظر نداشتن" یعنی "پیش فرض نداشتن" نه اون چیزی که شما توهم کردید 4.اصلاً متوجه ربط این فرمایش شما به عرایضم نشدم.. بنده اگر اعتراضی کردم در جایی بود که کسی مسأله الف رو مطرح می کرد و وقتی من می خواستم درباره الف صحبت کنم به جای صحبت درباره الف به ب می پرداخت و مسأله متداخل و تودرتو می شد الان نمی دونم از دیدگاه شما کجا من چنین موردی انجام دادم؟ 5.هر توجهی به افکار عمومی نامش لیبرالیسم نیست لیبرالیسم اساساً در مقام تعیین ارزشها مطرح می گردد نه در مقام فهم ادبیات اهل یک زبان... لیبرالیسم این است که در مقام ارزش گذاری و تعیین خوب و بد، به جای اتّکا بر ادله و براهین مستدل، بر خواست عمومی و آراء جمعی اتّکا کنیم و نظرات نصف بعلاوه یک افراد اجتماع را ملاک ارزش گذاری افعال قرار دهیم که مسلماً بنده چنین چیزی را جزء اباطیل و مزخرفات ضد قرآنی می دانم و هیچ گاه به آن استناد نمی کنم اما اینکه مطلبی را جدا از ارزش گذاری و صرفاً در حوزه ادبیات یک زبان بخواهیم بررسی کنیم اتفاقاً ریشه ملاکهای داوری، همان عرف اهالی آن زبان و برداشت و فهم عموم است که فارغ از پیش فرضها روی متن مورد نظر تأمل می کنند 6.برداشت بنده؟ خب طبق همان ملاکات واضح ادبیات فارسی که من و شما داریم حرف می زنیم و کامنت می نویسیم و کامنت هم رو می فهمیم طبق همون ملاکات، از اون اشعار فهمیده میشه که حافظ به عشق بازی با پسربچه ها علاقه وافری داشته و مخصوصاً از بیت "بگشا بند قبا تا بگشاید دل من . که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود" هم واضحه که از همبستری با اونها لذت خاصی می برده.. 7. کلمه طفل یعنی بچه و برای فرد نابالغ به کار می رود خود حافظ می گوید "در شرع نباشد گنهش" و این یعنی آن چهارده ساله از نظر شرعی نابالغ بوده است توجه دارید که دختر چهارده ساله هم به لحاظ بدنی و هم به لحاظ شرعی بالغ محسوب می شود و اطلاق طفل بر آن صحیح نیست مخصوصاً در عرف اون زمان که دختران در سنین کمتر از14 هم ازدواج می کرده اند و مادر می شدند اما پسر چهارده ساله، ای بسا بالغ نشده باشد و هنوز بچه به حساب آید 8.غزل اول عمدتاً درباره عشق کثیفش به پسربچه است که بطور تفصیل بیان کرده اما در غزل چهارم ابتدا درباره شیراز و مدح و ثنای آن مفصل سخن گفته سپس وارد بیان کثافتکاری هایش با پسرکی شده است 9.این فرمایش شما خیلی برام جای شگفتی داره! مگر هرکسی چیزی را بداند به آن عمل می کند؟ پس این همه طعن بر عالم بی عمل که در روایات آمده چیست؟ طبیعتاً حافظ می دانسته که در شرع اسلام، رابطه با هم جنس از بدترین حرامهاست اما تحت تأثیر تفکرات عرفانی که دعوت به عشق مجازی می کند دستور صریح شرع را زیر پا گذاشته و برای رسیدن! به خدا از "بچه بازی" شروع کرده است در دو آیه ای که اول پست "غیرت پاسداران حقیقت" عرض شد دو نمونه از کسانی که عالم و روحانی بودند اما بعداً در پیروی از شیطان، گمراه شدند رو عرض کردم خدمت تون و این قصه سابقه طولانی دارد به بلندای تاریخ، از کسانی که حافظ قرآن و مولوی فقه و زاهد متعبّد بودند اما بعدها سر از هزاران کثافتکاری درآوردند داستان برصیصا را ذیل تفسیر آیه16و17 سوره حشر مطالعه بفرمایید 10.بنده در هیچ قسمتی از این کامنت تون "سوءظن و اتهام زنی" احساس نکردم منظورم کامنت قبلی بود که صحبتش گذشت اما در هر صورت در خدمت تون هستم.. یاعلی
( مغبچه = پسرک زردشتی که در میکده خدمت می کند ، تعبیر دیگری از « شاهد عهد شباب » - آشنا = صفت برای مغبچه - از همه بیگانه شدن = در اصطلاح عرفان از ماسوی الله بریدن ) معنی بیت : پسر ک زیبارویی که دل دین را می برد در حال رفت و آمد بود و شاعر با دیدن او همه را فراموش کرد ( عارفیا شاعر با دیدن روی زیبای مغبچه ( تجلیات الهی ) دل از ما سوی الله برید )
...
یسری به سایت
http://www.farhangsara-mardani.blogfa.com/86081.aspx
بزن.
یعنی منظورتون اینه که خدا رو به پسربچه تشبیه کرده!؟ اگه این باشه که واویلتا! شرک واضح و کفر فاضح است و به هیچوجه قابل توجیه و ماستمالی نیست همان بهتر که بگوییم منظورش همان پسربچه بوده! چون اگر بگوییم منظورش واقعاً چشم چرانی با پسربچه ای بوده این یک گناه است و عذاب دارد ولی کفر نیست که عذابش ابدی باشد اما اگر بگوییم منظورش تجلی خدا در یک مخلوق بوده این همان حلول و اتّحاد و تجسیم خدا و نتیجتاً کفر است.. موفق باشید
سلام
از شما بعیده که بخواید اینطوری چند تا مطلب جدا رو کنار هم بیارید و بهم بچسبونید تا اونچه که مد نظرتون هست دربیاد ... منظورم اشعاری هست که از حافظ برای اثبات عشق های نا مشروعش آوردید .
شما 4 تا بیت از چهار غزل مختلف حافظ رو که طبیعتا 4 موضوع مختلف رو داره کنار هم چسبوندید و اونچه رو که مد نظرتون بوده یعنی ارتباط با یه طفل پسر رو در آوردید . بازم بر میزان تعجبم از متد علمی شما که اغلب عنوانش می کنید افزوده شد . این غزلیات رو که شما ازش ابیاتی رو " انتخاب" کردید تا بتونید سندی بر حرفاتون بیارید رو ببینید . من ابیاتی رو که شما از اونها آوردید گیومه گذاشتم که مشخص بشه ...
غزل اول :
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی"
"بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش
من همان به که از او نیک نگه دارم دل
که بد و نیک ندیدهست و ندارد نگهش
بوی شیر از لب همچون شکرش میآید
گر چه خون میچکد از شیوه چشم سیهش
چارده ساله بتی چابک شیرین دارم
که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش
از پی آن گل نورسته دل ما یا رب
خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش
یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند
ببرد زود به جانداری خود پادشهش
جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در
صدف سینه حافظ بود آرامگهش
غزل دوم
دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت باز مشتاق کمانخانه ی ابروی توبود
هم عفا الله صبا کز تو پیامی می داد ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق هیچ خبر نداشت فتنه انگیز جهان غمزه ی جادوی تو بود
من سر گشته هم از اهل سلامت بودم دام راهم شکن طره ی هندوی تو بود
"بگشا بند قبا تا بگشاید دل من که گشادی که مرابود ز پهلوی تو بود"
بوفای تو که بر تربت حافظ بگذر کز جهان میشد ودر آرزوی روی تو بود
غزل سوم
رونق عهد شباب است دگر بستان را می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمن باز رسی خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
" گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش خاکروب در میخانه کنم مژگان را"
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان مضطرب حال مگردان من سرگردان را
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که یه آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردن به در و نان مطلب کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد وقت آن است که بدرود کنی زندان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولـــی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
غزل چهارم
خوشا شیراز و وضع بی مثالش خداوندا نگه دار از زوالش
زرکناباد ما صد لوحش الله که عمر خضر می بخشد زلالش
میان جعفر آباد و مصلا عبیر آمیز می آید شمالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی بخواه از مردم صاحب کمالش
صبازان لولی شنگول سر مست چه داری آگهی چون است حالش
مکن بیدار ازین خوابم خدا را که دارم خلوتی خوش با خیالش
"گر آن شیرین پسر خونم بریزد ولا چون شیر مادر کن حلالش "
که نام قند مصری برد آنجا که شیرینان ندادند انفعالش
چرا حافظ چو می ترسیدی از هجر نکردی شکر ایام و صالش
آوردن حرفی از دیگران به عنوان سند نباید سلیقه ای باشه وگرنه می شه با انتخاب تکه تکه سخنان هر کسی حتی اون رو ملحد هم نشون داد .
نمی دونم الان دیگه چطوری می خواید توجیه کنید حرفتون رو . به این بیت هم توجه کنید :
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولـــی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
هیچ چیز مثل تحریف حقایق ، چه حقایقی که مطابق میل ما هستند چه اونائی که نیستند به آدما ضربه نمی زنه و اونو به گمراهی نمی کشونه . باور کنید .
سلام.. در مقام بحث شاید خیلی کار شایسته ای نباشه که با سوءظن و اتهام زنی مواجه بشید با مخاطب تون.. بنده در این جهت چیزی مدّنظر ندارم که بخوام با چسبوندن مطالب به هم اونو اثبات کنم... مطلب فساد اخلاقی حافظ از واضحات و مسلّمات هست و نیازی به اثبات من نداره و بر فرض کسی بخواد اثباتش کنه راه سختی رو لازم نیست طی کنه و برعکس، اونهایی که خواستند خلافش رو اثبات کنند خیلی تلاش کرده اند و البته نتیجه چندانی نگرفته اند و جز مشتی ادعای خلاف ظاهر و ذهنیتی، چیزی به افکار عمومی ارائه نکرده اند شما هم لازم نبود این همه زحمت متحمل بشید فقط می گفتید مثلا اونجا که میگه (شیرین پسر) یا (مغبچه) یا (دلبرم شاهد و طفل است) یا... منظورش چه بوده؟ شما همه ابیات اون غزلها رو که زحمت کشیدید در نظر بگیرید و تبیین کنید منظور از (بگشا بند قبا تا بگشاید دل من . که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود) چیست؟ بر فرض که من تکه تکه کرده باشم شما که نکردید! روی موازین عادی ادبیات فارسی بفرمایید منظور از آن دلبر و مغبچه و شیرین پسر چیست و کیست؟
مضلّ ملعون به نام مولوی (لعنة الله علیه) خیلی دلم می خواد بدونم چرا در مورد مولانا که عارفی بزرگ بوده یه همچین قضاوتی دارید ممنون میشم دلیلش رو برام بگید؟؟؟
مشکل او در همین است که عارف بزرگی است! عرفان مکتبی است انحرافی که توسط شیطان و در مقابل دین درست شده و کسی که معتقد به آن باشد عقائد و جهان بینی و تفکراتش، تفکراتی مقابل عقائد صحیح دین و مبانی معارف حقه می گردد و توحیدش تبدیل به شرک و تعبدش تبدیل به تعشق و دین شناسیش تبدیل به خیال بافی می شود و عجیب اینکه اغلب اهل عرفان این تباین واضح را نمی فهمند و خود را دیندار و موحّد می خوانند! (امان از جهل مرکّب) مطالب قبلی وب رو بخونید نکات جالبی درباره عرفان و شخص مولوی می بینید (مثلا پست سطل عاشقال!).. موفق باشید
سلام
خیلی برام جالبه حرفتون ... به این جملتون دقت کنید :
"ولی خداییش شما هم گیر دادی به این حضرت مولانار! حالا پسرش و استادش بروند حظی ببرند شمای متحجر و قشری چرا ناراحت میشی!؟ آیا نمی دونی با لواط هم میشه به خدا رسید!؟ " و این جملتون : ای بسا اگر تحقیق کنم معلوم بشه درباره مولاکم! و استاد ملعونش هم همین گونه بوده است ...
و حالا این جملتون
"هرکس که صحبتی می کنه خودش هم سند اون صحبتش رو باید بگه؛ بنده صرفاً کلیت این مسأله رو تأیید می کنم "
شاید من بد برداشت می کنم ولی جمله بالا نشون دهنده اینه که شما این مطلب رو در خصوص مولانا تائید می کنید - و نه فقط کلیتش رو - مگر نه می تونستید بنویسید : در مورد مولانا در این باب سندی ندیدم .
جدا جای تاسف داره که آدم بخواد برای اینکه حقانیت حرفای خودش رو ثابت کنه به هر چیزی دست بندازه ... و یا شاید در آموخته های شما اگه کسی مسلکی غیر از اونچه در ذهنتون هست داشته باشه می شه هر جور تهمتی بهش نسبت داد ؟
از طرف دیگه لطفا برای روشن شدن مطلب می شه اشعاری از حافظ و ملاصدرا مثال بیارید که در باب ارتباط با پسر بچه ها باشه ؟ من منتظر دیدن اون اشعار یا نوشته ها در اینجا هستم و ممنون می شم که بنویسیدش .
سلام.. نمی دونم کجای حرف من برای شما ابهام داشته که اون تأسف و احتمال عجیب بعدش رو مطرح کردید.. ببینید اگر بنده بنویسم (پسرش و استادش رفتند و حظی بردند) برداشت شما نسبتاً درست است چون در این جمله فعل ماضی ساده استفاده شده اما عبارت (پسرش و استادش بروند و حظی ببرند) در ذیل صحبت جناب ققنوس لزوماً معنای تأییدی نمی دهد چون فعل مضارع التزامی است که طبق موازین ادبیات فارسی می تواند معنای شرطیت و فرض داشته باشد یعنی "اگر پسرش و استادش چنین کنند چرا شما ناراحت میشی" عبارات بعدی که از من نقل کردید هم واضحه و دوباره تأکید می کنم که بنده در این خصوص تحقیق خاصی نکرده ام و این جریان رو نسبت نمی دهم به این ملعون تا زمانی که تحقیق کنم و سند مشخصی در این مورد پیدا کنم (که البته با توجه به روال اهل عرفان این احتمال، بعید نیست) و اما درباره مطلب ملاصدرا درباره عشق با پسربچه ها چون این مطلبش در قالب شعر نیست و یک متن چند صفحه ای از اسفارش هست اگر می خواهید بفرمایید خلاصه کنم و در یک پست عرض کنم اما نقل چند بیت از ابیات حافظ احتیاج به پست ندارد، مشت نمونه خروار خدمت شما: دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی . بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش! بگشا بند قبا تا بگشاید دل من . که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود! گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش . خاکروب در میخانه کنم مژگان را! گر آن شیرین پسر خونم بریزد . دلا چون شیر مادر کن حلالش! و... اللهم العنه و زد فی عذابه
همه مطلب یک طرف،اخر مطلب هم یک طرف!
جالبه واقعا... به اینها اگر بگی "نمیدونم" ...فوری میپرن بهت که؛
تو که نمیدونی پس چرا حرف میزنی؟!
اگر هم بگی "میدونم و عالمم به این مسئله"، لاف حدیث و روایت میزنن که " راضی عن نفسه..."
بالاخره ما نفهمیدیم به کدوم ساز شما باید...؟؟؟
جناب مداحی تهرانی!
که هنوز یاد نگرفتید چطور باید طرح بحث کنید ، انتظار جوابهای محترمانه هم دارید!!!!
در هر حال موضع ما در برابر تمام این بتها مشخصه. توجه کنید لطفا:
امروز سه شنبه است و خطاب به صاحبان این روز که سه معصوم هستند (علیهم السلام) عرض میکنیم :
بابی انتم و امی صلوات الله علیکم.
اللهم انی اتوالی آخرهم کما توالیت اولهم
و ابرء من کل ولیجة دونهم (...من کل ولیجة دونهم ...من کل ولیجة دونهم...ولیجه یعنی دار و دسته!)
و اکفر بالجبت و الطاغوت و اللات و العزی...
خداوند به همه آیت الله ها در مبارزه با آیت اللات ها صبر و استقامت عنایت فرماید!
الهی آمین... و از دسیسه های شیاطین جن و انس محفوظ بدارد تا ظهور مولای غائب عجّل الله فرجه که روز انتقام حقیقی اهل حق از اهل باطل خواهد بود.. یاعلی
سلام
شما که سعی می کنید همه گفته هاتون طبق اسناد معتبر باشه می شه بگید این حرف ققنوس رو در باب مولانا طبق چه سندی می گید ؟
سلام.. هرکس که صحبتی می کنه خودش هم سند اون صحبتش رو باید بگه؛ بنده صرفاً کلیت این مسأله رو تأیید می کنم که در مکتب عرفان، یکی از انواع عشق مجازی که مورد توصیه و عمل بعض عرفا هست رابطه با پسربچه ها هست که در شعر و نثر به اون تصریح کرده اند (حافظ، ملاصدرا و...) و ذکر خیر!شون در این مسائل فراوان هست (اوحدالدین کرمانی و...) اما خصوص اون مطلب مورد نظر جناب ققنوس رو بررسی نکرده ام و نسبت نمی دهم ای بسا اگر تحقیق کنم معلوم بشه درباره مولاکم! و استاد ملعونش هم همین گونه بوده است کما اینکه درباره بعضی عرفای دیگر چنین بوده است... موفق باشید
خداوند به حق مولود امروز اون بزرگوار رو با حضرت زهرا محشور کنه که همه به یاد دارند عزاداری ایشان را با پای برهنه در شهادت جده سادات.
عاش سعیدا و مات حمیدا و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا.
التماس دعا
الهی آمین.. محتاج دعا.. یاعلی
به نام خدا.سلام.آقای حسین مداحی تهرانی منظورتان ازخلق امامان عزیزمان چیست؟اگرحالت نوشتن جملات رامی گوییدخوب است بدانیدامامان مادرمقابله باصوفی هاخیلی تندصحبت می کردند(قسمت غیرت پاسداران حقیقت رامطالعه کنید)ازنوشته هایتان تصورمی شودکه نسبت به اهل بیت(ع) تعصب دارید.آیااین راهم می دانیدکه آنان معصوم بودند.آیابرایتان پیش آمده که ببینیدشخصی باتخصص بسیاربالادریک علم دقیقادرهمان زمینه اشتباه کند.بنده بسیاردیده ام.درصورتی که آنان خیلی بیش ازمن سوادداشتندفهمیدم یکی ازآن هااشتباه می کندچون دوحرف متضادمی زدندبه هرحال یکی اشتباه است ولی من تشخیص ندادم کدام.امااینجاقضیه فرق می کندچون می دانی معصوم اشتباه نمی کند.اگردرآن زمینه چیزی هم ندانی می توانی بگویی چون معصوم این طورفرموددرست است.
سلام.. خدا خیر دهد به شما برادر گرامی.. یاعلی
سلام مقاله شما در مورد ایت الات العزی زیبا بود ای کاش محبت می کردی ان تکه اخر در خصوص عارف خلد اشتیان را حذف می کردی اگر محبت کنی ممنون موفق باشی
سلام برادر عزیز.. اون مطلب که فرمودید، قسمت اصلی پست هست و طرح اون بیشتر از سایر قسمتهای پست برام موضوعیت داشته.. مؤید باشید
کمی تامل میکردید متوجه لفظ انتها و معنای آن میشدید !
علی الظاهر من و شما به یک خدا معتقدیم !
دم از مراجع عظام می زنید لیک ذره ای از اخلاق آن بزرگواران و نیز خلق امامان عزیزمان در شما هویدا نیست!
آری !
ما بوسعیدانیم و به دور اعیان نجسه محظوظ می شویم !
جالب بود که خود را از علما می دانید !
راضی عن نفسه کثر الساخط علیه !
اهانت شما را به مادرم زهرای اطهر سلام الله علیها واگذار می نمایم.....
با خلیفه دوم محشور باشید جناب عالم جلیل القدر !
دستمال بدم خدمت تون جهت پاک کردن اشکها!؟ ..... وقتی مثل {وحوش} به کسی که نمی شناسیدش حمله ور می شوید و هر فحشی بر نفستان الهام می شود بر قلم جاری می کنید توقع جواب بهتر از این نداشته باشید.. موفق باشید و باشعور! ... یاعلی
با سلام:
به جا و زیبا و تند بود.
من نمی دونم چطور از کسی تجلیل می شه که پسرش را به عقد بت معروف تاریخ یعنی شمس درآورده؟
عالی بود. امروزه کمتر کسی به این حرف ها توجه داره!
یا علی
سلام و ممنون از لطفتون.. ولی خداییش شما هم گیر دادی به این حضرت مولانار! حالا پسرش و استادش بروند حظی ببرند شمای متحجر و قشری چرا ناراحت میشی!؟ آیا نمی دونی با لواط هم میشه به خدا رسید!؟ ما درون!را بنگریم و حال!را ... نی برون را بنگریم و قال را! ..... اللهم العنه و اتباعه.. یاعلی
سلام علیکم من الرحمن نحو جنابکم...
دوست بزرگوار خدا ما را قرین رحمت خویش نماید ...
آن مرجع بزرگوار ولایی و سینه سوخته آل الله هم به حتم سر سفره ی بی بی حضرت معصومه بهره مند هستند...خداوند ما را نیز به ایشان ملحق تماید
و انا ان شا الله بکم لاحقون...
واما بعد :
مطلبی درباره مولوی نوشتید باعث شد تا انتها مطلب را نخوانم لکن مطلبی را جهت یادآوری عرض می کنم:
جناب مولوی ممکن است برای شخصیت حضرتعالی مضل باشد لکن عمومیت این لفظ به مولوی را صحیح نمی دانم...
خود را در اختلاف علمای امت رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم دخالت ندهید....
جایی که عقابی چون علامه محمد تقی جعفری پربریزد از پشه لاغری چون شما چه خیزد...
حقیر شاهد گوشه ای از مناظره دو عالم شیعه حضرت ایت الله العظمی تبریزی و نیز علامه عسگری رحمت الله علیهما بودم...
این نوع اختلاف ها و داد و بیداد ها مربوط به علما و مباحثات طلبگی است ...شما را با این مقولات چه کار...
چند اثر از آثار ارزشمند خود را معرفی بفرمایید تا مستفسض شویم آقا جان !
واما در باب صرف هزینه ی بیت المال و غیره درباره شخصیت مولوی الحق و الانصاف که صحیح فرمودید...
گاهی اوقات ما سوراخ دعا را گم می کنیم مثل الان ...فتامل
سلام علیکم و رحمةالله.. برام جالب است کسی اینقدر روی یک مضلّ منحرف تعصب داشته باشد که تا طعنی بر او بشنود عقل و هوش از دست داده و نتواند ادامه متن را بخواند و ادب و شعور هم از کف اش برود و..... البته از "بوسعید"ها توقعی جز این نمی رود جز اینکه دور اعیان نجسه جمع شده وزوزکنان مشغول "مداحی" از طعم و بوی آن شوند! واقعاً شما را با این مقولات چه کار!؟ خود را در اختلافات علماء وارد نکنید و به آثارشان هم کار نداشته باشید، کتب شان عکس و نقاشی ندارد! موفق باشید
سلام.کو گوش شنوا برادر
سلام.. خدا به همه عنایت کند.. موفق باشید
سلام...تسلیت ما رو به مناسبت رحلت این مرجع بزرگوار پذیرا باشید. اما تاریخ دقیق رحلتشون دقیقا چه روزی بوده؟! بگید تا در تقویم هامون اضافه کنیم ...
ضمنا فرا رسیدن میلاد نورانی حضزت معصومه سلام الله علیها رو بر شما و همه پیروان مکتب ناب اهل بیت علیهم السلام تبریک و تهنیت عرض میکنم. امید که بتوانیم تنهای تنها در راه این بزرگواران خدمتگزاری کنیم (نه غیر ایشان!) و حتی لحظه ای از این صراط مستقیم عدول ننماییم.
سلام.. خداوند میلاد مولاتنا المعصومة فاطمة بنت موسی(س) را بر شما و همه موالیان اهل بیت(ع) مبارک گرداند.. تاریخ رحلت مرجع عظیم الشأن راحل 28شوال بوده است و شب اول قبرشان هم مصادف با شب اول ذی القعدة (بزرگداشت میلاد حضرت معصومة سلام الله علیها) گردیده خداوند ایشان را با اولیاء معصومین(ع) محشور نماید.. مؤید باشید
سلام علیکم
به دو دلیل یای مولوی را یای متکلم وحده می انگاشتم:
1- بجای کلمه مولوی به کرات شنیده بودم و هستم که از کلمه "م.و.ل.ا.نا" نیز استفاده می گردد
2- چون به کرات آنرا از صداوسیما در اطلاق به مفتیان عربستان شنیده بودم.
ممنون می شوم اگر بفرمایید یای نسبت مولوی آنرا دقیقا به چه چیزی نسبت می دهد ، به بیان دقیق تر آیا آن چیز در فرهنگ صوفیه یا اهل تسنن معنای خاص یا فراتری از آنچه ما می دانیم دارد یا به گروه خاصی اطلاق می گردد؟
به هر حال حض برده و بهره مند شدم از توضیحی که در مورد کلمه مولوی فرمودید
مطلب زیر را هم در دانشنامه آزاد ویکیپدیا دیدم:
خانوادهٔ وی از خانوادههای محترم بلخ بود و گویا نسبش به خلیفهٔ دوم ابوبکر میرسد و پدرش هم از سوی مادر به قولی دخترزادهٔ سلطان محمد خوارزمشاه بود، هرچند «بدیعالزمان فروزانفر» از مولاناشناسان نامدار با ارائهٔ دلایل کافی این نظریه را رد کردهاست.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D9%84%D8%AE%DB%8C
و عجل الله تعالی فی فرج مولانا صاحب الزمان
یاعلی
سلام علیکم.. عبارت "مولوی" منسوب است به "مولا" که در لسان عامیانه به "ملّا" تعبیر می شود (به معنای فقیه) و "مولوی" یعنی (ملّایی و فقاهتی) و در عرف بعضی بلاد اهل تسنن حنفی متعارف است به کسی که او را انسان فقاهتی می دانند "مولوی" می گویند و ارتباط خاصی هم به تصوف ندارد اصرار عرفان پرستان بر استفاده از کلمه "مولانا" به جای "مولوی" هم احتمالاً به همین جهت است چون کلمه "مولوی" بار عرفانی خاصی ندارد و ناظر به علماء شریعت است.. تشکر بابت مطالبی که از ویکی پدیا زحمت کشیدید.. موفق باشید
قلیلا ما تذکرون
----------------
یه وبلاگنویسی در پست قبلیش بمناسبت سالگرد ایشون مطلبی نوشته بود ، 14 نفر نظر داده بودن یکیشون فقط گفته بود منم تسلیت میگم بقیه تنها چیزی که براشون مهم نبوده همین بوده!
------------------
یه وبلاگنویس دیگه هم که تبریزیه نه به این تبریزی پرداخته نه به اون ، بلکه گفته که سالگرد رحلت علامه طباطباییه ، همون عارف واصل که فرمودید.
----------------------------
یه بنده خدایی! برام نقل کرد که در همین قم رفته یه مسجد ، پیرمردی گفته : شادی روح محی الدین عربی صلوات و همه ملت بلند صلوات فرستادن!
مردمی که دنبال فقیه و دین شناس نباشن ، عاقبتشون همین میشه ، نه فقط تو آخرت بلکه تو دنیاش هم اونقد کورن که فرق فقیه شیعی رو با ماحی الدین اعرابی نمیفهمن.
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ (22انفال)
احسنت! البته قبر طباطبایی همون نزدیک هست اما اونی که دقیقاً کنار مرحوم اراکی دفن هست همون امام پست {مهم نیست} می باشند! خداوند به شما اجر سربازی حضرت ولیّ امر (عج) در محیط مجازی، عنایت فرماید.. یاعلی
سلام علیکم
تقدیر و تشکرمجدد بنده را در مبارزه با فرهنگ صوفیه پذیرا باشید
فی الواقع فقدان مرجعی وارسته چون آیت الله تبریزی فقدانی بزرگ و ضایعه ای عظیم است که هزاران چو "مولاهم" جایگزین ایشان نگردیده و نمی گردند
ببخشید ولی بنده همواره به جای "م.و..ل.وی" و "م..و..ل..ا.نا" از کلمه "مولاهم"و"مولاک"و... در صحبتهایم استفاده می کنم و یا در نوشته هایم از حروف مقطع بهره می جویم ، چو وی را مولای مریدان خود می دانم نه مولای خود، مولای ما علی علیه السلام است و بس.
امید که حقیر را ازدعای خیرتان بی نصیب نفرمایید.
و عجل الله تعالی فی فرج مولانا مولانا مولانا صاحب الزمان
یا علی
سلام علیکم.. فرمایش شما درباره لفظ "مولانا" صحیح است مولا"نا" الله هست و محمد و علی و اولاد علی سلام الله علیهم اجمعین و مولا"هم" بایزید است و بوسعید و جلال بلخی و ابن عربی و امثالهم و با اینها محشور خواهند شد ان شاء الله.. لکن درباره لفظ "مولوی" عرض کنم یاء آخر آن، یاء نسبت است نه یاء ضمیر متکلم... اگر یاء ضمیر متکلم باشد می گوییم "مولای" همانطور که می گوییم "مولانا" و "مولاهم" و... "مولوی" مثل "اموی" می باشد که یاء نسبت در آن است و اصطلاحاً به علمای سنی حنفی خراسان و بلوچستان و افغانستان و... گفته می شود که جلال بلخی ملعون نیز به همین دلیل به "مولوی" معروف بوده.. وای بر جامعه ای که در آن کسی الگو شود که اول پیرو بدعتگذاری بوده و سپس پیرو ملحدی گشته است (ابوحنیفة و شمس) جعلنا الله و ایاکم من المستشهدین بین یدی "مولانا" ولیّ الامر و صاحب العصر الحجة بن الحسن المهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف.. یاعلی
سلام
شعر زیر مال همان ملعونی است که ذکر فرمودید و من در اینجا با استفاده از آن سوال خود را مطرح می کنم :
هردو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد ز آن نیش و زین دیگر عسل
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زآن مشک ناب
این خورد گردد پلیدی زو جدا
آن خورد گردد همه نور خدا
این خورد زاید همه بخل و حسد
وآن خورد زاید همه نور احد
سوال اینست که : در ظاهر هر دو گروه (عارف و عالم) نماز شب می خوانند و مقید به شرع هستند و شاید عارف بیشتر !
و هر دو به زیارات عتبات میروند(در سرما و گرما و بدون محافظ) و شاید عارف بیشتر !
برای یک نفر عامی که شناخت کافی از بزرگان ! ندارد (که به دلایل مختلف این شناخت میسر نیست !) و به دلیل اینکه شاید داشتن یک خانقاه لازمه و معرف عارف بودن نباشد پس راه تشخیص این دو برای مردم عامی چگونه میسر است ؟
سلام.. بله ملاک عارف بودن خانقاه و شارب و... نیست چه بسا کسانی که مدعی دین باشند و عبا بر دوش و عمامه بر سر اما از هر صوفی پشمالویی صوفی تر و ملحدتر باشند از این روست که عوام غالباً علماء و عرفاء را یکی می کنند و به هر الاغ عاشقی، صفات علماء برجسته را عطا می نمایند! توجه به این ملاکات می تواند کارگشا باشد در این جهت: 1.عالم همتش فقه و شریعت است ولی عارف همتش اخلاق و طریقت است 2.عالم به حلال و حرام توجه می دهد ولی عارف به اخلاقی و غیراخلاقی بودن 3.عالم در تعیین خوب و بد به نصوص شرعی اکتفا می کند ولی عارف به خوشایندها و بدایندها و سلایق 4.عالم به توحید قرآنی دعوت می کند ولی عارف به وحدت وجود 5.عالم خوف جهنم و شوق بهشت را در ذهن مخاطب خود تقویت می کند ولی عارف این دو را کم ارزش خوانده و عشق را ارزش اصلی می خواند 6.عالم به دنبال کشف نظر شارع از "ما انزل الله" است ولی عارف گاهی خود شارع می شود و امور ساختگی را تحت عنوان "اخلاق" به دین اضافه می نماید! 7.عالم دین را یک مجموعه کامل و بهم پیوسته می داند برای وصول به ابدیت سعادتمند ولی عارف آن را ناقص و تکه تکه پنداشته که برای رسیدن! به خدا کافی نیست و نیازمند تکمیل توسط اهالی کشف و شهود می باشد... موفق باشید