خیر سرشان طلبه هستند! به قولی طلبهء علوم دینی! اما هرچه در وبلاگهای شان دقت می کنی چیزی از دین نمی یابی! بله عرفان هست تصوف هست تفسیر به رأی هست دخالت آراء و اهواء در دین هست قیاس و استحسان و مصلحت چینی هست تعریف و تمجید از بتهای نجس و طواغیت رجس هست اما خبری از دین نیست! دوران و زمان غریبی است... گویا غربت صاحب اش عجّل الله فرجه به آن سرایت کرده است... یا صاحب الزمان!
وارد وبلاگ یکی از آنها می شوم... به زحمت می توانم آیهء قرآن یا حدیث و روایتی در آن پیدا کنم! عجیب است! مگر در معرفی نامهء خود ننوشته طلبه است؟ پس چرا نشانی از نص دین در نوشته های او نیست!؟ همه ش که شد شعر مولوی و نثر حسن زاده آملی! پس کو نشانی از دین!؟ نه نه... هست! یک حدیث دیدم! خوشحال می شوم و با شعف به آن دقت می کنم! به به! چه حدیثی! چه سندی! چه اعتباری! بوی گند سطل عاشقال عرفان، مشامم را می آزارد!
غرق در حدیث! می شوم: خدای شان گفته من عاشق شان هستم و هر شب با آنها برنامه دارم بسان فیلمهای هندی! با خود می گویم خب این هم یک نوع خداست دیگر! هندی ها در هند، گاو می پرستند خب بگذار اینجا گاوها، هندی بپرستند! چه کارشان داری؟ به قول یکی از خدایان: ما درون را بنگریم و حال را! کی برون را بنگریم و قال را! بت پرستی را عشق است! گور بابای همهء آیات و روایات که به طریق واحد عبودیت دعوت می کنند! الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق!
وبلاگ خوب و شیرینی است... آنقدر دلچسب و شیرین نوشته که اصلاً آدم یادش می رود کِی وارد شده و چقدر مانده و وبلاگ نویس، کیست! از بس شیرین نوشته، آدم فکر می کند خود جناب ابلیس، وبلاگ نویس است در اینجا! و من که در آستان اهل بیت نبی صلی الله علیه و علیهم جز هدایت ندیده ام تلخی موقت امروز را به شیرینی ابدی آخرت، معامله کرده و شیرینی ابلیس وبلاگ نویس را به دور می اندازم... از شیرینی بدم نمی آید اما قهقههء ابلیس را که می شنوم می فهمم زهرآلود است... صفحه را زود می بندم چرا که ممکن است صحنه های عاشقانهء آنان با خدایان شان مرا نیز گمراه کند کما اینکه...
وارد وبلاگ دیگری می شوم... او هم مدعی است طلبهء علوم دینی است اما... عجیب است! فقهاء را به مسخره گرفته و فقه ِصادق آل محمد(ص) را علم استنجا می خواند! انّا لله و انّا الیه راجعون.. دقت، علت را روشن می کند... نوشته: «فلان عارف بزرگوار که در قرن فلان در فلان جا می زیست را همه فقهای عصرش تکفیر کردند» خب معلوم شد چه مرگش است این جناب طلبه! ... ملاک ِدین در اندیشهء کوته نظرانهء او، نه کارشناسان دین و متخصصان شریعت، که فلان درویش ِملحد و بهمان صوفی ِمشرک است که به علت خباثتش، عالِمان علم استنجا! آفتابهء پُری را بر او روانه کرده و به سایر عرفاء شامخین، ملحق اش نموده اند!
رشتهء افکارم را یک پیام مسنجری قطع می کند! یک وبلاگ نویس که آیدی اش در ادلیست من موجود است (که نمی دانم چرا و از کجا!) پیامی send to all فرستاده که وب ِمن به روز است بیایید و بخوانید و جان مادرتان کامنت بگذارید چون تمام امید من به زندگی، در همین کامنتهای شماست! باشد... به روی چشم! کامنت هم می گذاریم اما بگذار اول، صفحه ت با این سرعت اینترنت جان کندنی (جان کندنی، نام یک اشتراک اینترنت نیست! وصف است!) بالا بیاید سپس کامنت هم می گذاریم... لحظاتی بعد، عنوان وبلاگ در taskbar نمایان می شود اما نه کامل! کلمات ِمهجور ِحضرت.....
حدسیاتم بی اختیار شروع می شود... حضرت محمد(ص)؟ حضرت علی(ع)؟ حضرت سجاد(ع)؟ حضرت رضا(ع)؟ حضرت مهدی(عج)؟ شاید هم خود حضرت حق(جلّ جلاله) چرا که *(اتخذوا هذا القرآن مهجوراً)* الفرقان آیة30 اما..... خیر! صفحه، کامل باز شده و حضرت مذکور! خدا یا رسول اش(ص) یا امام معصوم(ع) نیست فردی است که اگر خیلی بخواهیم بالایش بریم و از خطاهایش اغماض کنیم او را یک شاگرد کوچک در آستان معارف ائمه(ع) به حساب می آوریم که سخنان او بذاته هیچ اهمیت و ارزشی نداشته و معیار و ملاک نیست چه رسد به سخنانی که از او رسیده و دقیقاً خلاف هدایت اهل بیت(ع) است! عجیب اینکه این همه آیات و روایات ِمهجور، هیچ انگیزه ای برای وبلاگ نویسی ایجاد نمی کند اما سخنان ِمهجور ِفلان و بهمان چرا!
کامنت نمی گذارم چرا که اگر تأییدش کنم تأیید باطل کرده ام و در گناهان او و مولایش شریکم و اگر هم رد کنم همین ردّ، مسأله ساز شده و پاچه باید از لای دندان سگهای هار، بیرون بکشم که چه؟ به فلانی بد گفته ای و سزای تو مرگ است! اگر به خدا و پیغمبر(ص) بد بگویند هیچ اشکالی ندارد و به قول یکی از مدیران فرهنگی ِمثلاً متدین: «بحث علمی است و اشکال ندارد» اما به بتهای اینها اگر کمتر از گل گفته شود دم به ساعت باید به سمت نویسنده، پارس شود و هیاهو برپا گردد و تهدید و تطمیع از اینور و آنور روانه و همین مدیر فرهنگی هم مدّعی شود و ای بسا مترصّد یک لحظه غفلت، برای شکافتن سر نگارنده، در کوفهء وبلاگستان و در ایام شهادت امیر ِرمضان... یا امیرالمؤمنین!
نامی آشنا در پیوندهای آن وب، جلب توجهم می کند... بله او را می شناسم...
ادامه دارد...
همانطور که همه می دانیم، مذهب حقه شیعه امامیه، به دلیل انتساب به دوازده امام معصوم، مذهب "اثناعشریة" نیز نامیده می شود و در میان مذاهب و فِرَق اسلامی، تنها مذهبی است که به عدد دوازده، انتساب داشته و پیشوایان معصوم اش دوازده نفر می باشند (سلام الله علیهم اجمعین) در سایر مذاهب اسلامی، تعداد پیشوایان مذهب، عددی غیر از دوازده است مثلاً مشهور مذاهب اهل تسنن به چهار خلیفه و بعضی از شواذ آنان به پنج یا شش خلیفه {چهار خلیفه بعلاوه امام حسن مجتبی(ع) یا بعلاوه معاویة یا هر دو} و بعضی از خوارج به دو خلیفه {ابوبکر و عمر را بر حق و عثمان و علی(ع) را بر باطل می دانند} و بعضی از زیدیه به پنج امام {امیرالمؤمنین بعلاوه حسنین(ع) و امام سجاد(ع) و جناب زید} و اسماعیلیه به هفت امام {از امام علی(ع) تا امام صادق(ع) بعلاوه اسماعیل بن الامام الصادق(ع)} اعتقاد دارند و... و تنها مذهبی که به دوازده امام، معتقد است مذهب شیعه جعفری "امامیة اثناعشریة" می باشد
یکی از نکات مهمی که در این میان، جالب توجه می باشد این است که در بسیاری از منابع حدیثی اهل تسنن، احادیث فراوانی موجود است درباره دوازده "خلیفه" برای پیامبر(ص) یا دوازده "امام" بر امت نبی(ص) یا دوازده "امیر" بعد از رسول خدا(ص) و تعابیری مانند آن که از نظر تعداد خلفاء بر حق در امت نبی(ص) جز با عقیده شیعه امامیه، سازگار نیست و به وضوح، به حقانیت مذهب اثناعشریة اشاره می نماید این احادیث که مضمونی بسیار روشن دارد و ممتنع از تأویل و بی نیاز از تفسیر است آن قدر در کتب حدیثی مکتب خلفاء، با اسناد متعدد و طرق مختلف، روایت شده که جای هیچ گونه تردید و ابهامی باقی نمی گذارد و مجالی برای اشکال در سند یا دلالت آن به وجود نمی آید
این احادیث از حجت های خفیه خداست که به دست مخالفین مکتب اهل بیت(ع) به دست ما رسیده و آنان نیز در زمانی آنها را روایت کرده اند که هنوز دوازده امام مذهب شیعه، تکمیل نشده بود و نه تنها هیچ یک از نامحرمان بلکه کثیری از شیعیان نیز نمی دانستند که این مذهب حقه بر دوازده امام، ختم خواهد شد و بعدها تحت نام دوازده امامی و شعار اثناعشری مشهور خواهد گشت مخالفان اهل بیت(ع) بدون اینکه متوجه شوند روزی همین احادیث، سند ردّ مذهب آنان خواهد شد، آنها را روایت کرده و در اختیار نسلهای بعدی قرار دادند و از جایی که گمان نمی کردند خود را ردّ و مذهب اهل بیت(ع) را تأیید نمودند اگر می دانستند که حقیقت قضیه چیست ای بسا این روایات را هم مثل بسیاری از حجت های دیگر خدا که در اثبات حقانیت تشیع بوده از بین برده و نابود می کردند
کافران که همیشه از حکمت و عظمت ارادهء الهیه غافل اند گرچه می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند لکن نمی فهمند که خداوند، نور خود را کامل خواهد کرد ولو آنان را خوش نیاید! به عنوان نمونه، امام احمد بن حنبل که اقدم محدثین اهل تسنن است و این مطلب را مکرراً در مسند خود ذکر نموده، طبق قول مشهور، متولد 164 قمری است {زمان امام کاظم(ع)} و متوفای 241 قمری {زمان امام هادی(ع)} همچنین امام بخاری که معتبرترین محدث اهل تسنن است و اشاره ای به این مطلب را در کتاب حدیثی خود «صحیح بخاری» آورده است متولد 194 قمری است {زمان امام رضا(ع)} و متوفای 256 قمری {زمان امام عسکری(ع)} و مسلم نیشابوری که "صحیح"اش همطراز صحیح بخاری تلقی شده و این مطلب را در کتاب خود روایت کرده نیز متولد 206 قمری است {زمان امام جواد(ع)} و متوفای 261 قمری {زمان امام مهدی(عج)} و...
با دقت در این مقایسه های تاریخی و همچنین توجه به اینکه سیرهء امثال بخاری و مسلم در نقل حدیث، آلوده به کتمان حقایق ِمربوط به ولایت و جلوگیری از نشر احادیث ِمؤید ِعقیدهء شیعه بوده است و همچنین دقت در ممشای رجالی آنان که جز از روات کاملاً معتمد خود {که بعضاً ناصبی و دشمن اهل بیت(ع) هم بوده اند} از کس دیگری روایت نمی آورند و توجه به اینکه آنان، تا حد زیادی سعی در پالایش سندی و تصفیهء دلالی احادیث داشته اند و... این حقیقت را روشن خواهد کرد که مخالفان بیت نبوت(ص) گرچه بنا نداشتند حقائق ولائیه را به درستی نقل کرده و آنها را با امانت ایجابی به نسل بعد برسانند و بسان سایر مخالفان حقیقت، با رویکرد گزینشی، جلوی انتقال آزاد اطلاعات را گرفته و بر سر شاهراه های بیان حقائق، نشسته و طرق نشر حقیقت را مسدود می کردند لکن توجه نداشته اند که اگر خدا بخواهد کسی را یا روشی را یا عقیده ای را رسوا کند منتظر ارادهء حقیر بندگان گمراهاش نمی ماند و به هر طریقی که حکمت و ارادهء مصیطرهاش اقتضا کند فرومایگان را رسوا نموده و حقیقت را به گوش آنکه بخواهد خواهد رساند
حال که سخن به اینجا رسید یادی می کنم از سفر مشهدم و لحظات شیرین همجواری امام معصوم، حضرت مولانا ثامن الحجج، ابی الحسن الرضا علیه السلام و شادمانی ناشی از بهره مندی از ثواب عظیم لعن بر عارفان مُلحد و صوفیان مُبدع و امثال نخودکی و لاله زاری و..... و اینکه در آن آستان نور و عظمت، بر خاطرم خطور کرد که در بازگشت به جوار خواهر گرامی شان(سلام الله علیهما) و خدمت اهالی کهف توحید، به عنوان سوغات این سفر، مشتی نمونه خروار از این احادیث را تقدیم دوستان نمایم و اشاره ای داشته باشم به یکی از حجت های الهیه در ردّ اباطیل مخالفان اهل بیت(ع) و منحرفان از حقیقت توحید و ولایت... عصمنا الله من الزلل و حشرنا مع موالینا المعصومین علیهم السلام
1.راوی می گوید: نزد عبدالله بن مسعود به قرائت قرآن نشسته بودیم مردی آمد و از او پرسید: ای اباعبدالرحمن! آیا از رسول خدا(ص) پرسیدید که این امت، چند خلیفه خواهد داشت؟ ابن مسعود گفت: از زمانی که وارد عراق شده ام احدی قبل از تو این سؤال را از من نکرده است سپس گفت: بله از رسول خدا(ص) پرسیدیم و ایشان فرمود: «دوازده نفر به تعداد نقباء بنی اسرائیل» (مسند ابن حنبل ج1 ص398)
2.روایت شده جابر بن سمرة گفت: در حجةالوداع از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «این دین همیشه بر دشمنان خود، غالب خواهد بود و هیچ مخالف و مفارق، ضرری به آن نخواهد زد تا از امت من دوازده امیر بگذرند» سپس ادامهء کلام رسول خدا(ص) را نشنیدم از پدرم که به مرکب پیامبر(ص) نزدیک تر بود پرسیدم: ایشان در ادامه چه فرمود که من نشنیدم؟ پدرم گفت: می فرماید: «همگی از قریش هستند» (مسند ابن حنبل ج5 ص87)
3.روایت شده جابر بن سمرة گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «بر این امت، دوازده خلیفه خواهد بود» (مسند ابن حنبل ج5 ص106)
4.روایت شده جابر بن سمرة گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «دوازده امیر، خواهند بود» سپس کلامی گفت که آن را نشنیدم پس پدرم گفت: می فرماید: «همگی از قریش هستند» (صحیح البخاری ج8 ص127)
5.راوی می گوید به جابر بن سمرة نامه نوشتم: مرا از آنچه از رسول خدا(ص) شنیده ای خبری بده! پس او برایم نوشت:... از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «دین تا قیام ساعت، همیشه قائم است (تا قیامت، برقرار است) و بر شما دوازده خلیفه خواهد بود که همگی از قریش اند» (صحیح مسلم ج6 ص4)
6.روایت شده جابر بن سمرة گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «بعد از من دوازده امیر خواهد بود» (سنن الترمذی ج3 ص340) ضمناً ترمذی، سند این حدیث را تحسین کرده است
7.روایت شده که ابی جحیفة گفت: همراه عمویم نزد پیامبر(ص) بودیم پس فرمود: «امر امت من، همیشه به شایستگی خواهد بود تا دوازده خلیفه بگذرند» (المستدرک، الحاکم ج3 ص618)
8.روایت شده که عبدالله بن عمرو گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «دوازده خلیفه خواهند بود» (السنة، ابن ابی عاصم ص544)
و مشابه این احادیث:
_مسند ابن الجعد ص390 {متوفای 230 قمری}
_المصنف، ابن ابی شیبة الکوفی ج7 ص492 {متوفای 235 قمری}
_التاریخ الکبیر، البخاری ج1 ص446
_سنن ابی داود ج2 ص309
_صحیح ابن حبان ج15 ص43
_المعجم الاوسط، الطبرانی ج1 ص263
_مجمع الزوائد، الهیثمی ج5 ص178و190
_کنزالعمال، المتقی الهندی ج12 ص32و33
و.....
به دلیل اینکه این احادیث، از طرق فراوانی وارد شده کسی از علماء معروف ِمکتب خلفاء، نتوانسته مضمون کلی (12خلیفه) را انکار کند و فقط بعضی از متأخرین شان سعی کرده اند با توجیهات بی ربط یا تأویلات غیرعلمی، مطلب را از تأثیر خود بیاندازند مثلاً تعبیر کرده اند به اینکه پیامبر(ص) فرمود دوازده خلیفه خواهند بود اما نفرمود بیشتر نخواهند بود! فلذا منظور از این حدیث، همه خلفاء اعمّ از راشدین و بنی امیة و بنی عباس است ولو شامل دهها خلیفهء ظالم شود و...
بررسی "دست و پا زدن"های جالب علماء اهل تسنن برای فرار از پذیرش حقیقت ِاین روایات و همچنین تحلیل بعض مطالبی که در قبل یا بعد ِبعضی از این عبارات هست و ممکن است موجب ابهاماتی شود مجال دیگری می طلبد که به آیندهء دور! موکول می کنم لکن از توجیه گرایان محترم، یک جمله می پرسم: آیا پذیرش حقیقت، سخت تر از ساختن این همه توجیهات ِمحیرالعقول و آوردن این همه تأویلات ِصعب الوصول است!؟