کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

عابد خائف یا عاشق عارف؟

أللهم إنی أسألک صبر الشاکرین لک و عمل الخائفین منک و یقین العابدین لک أللهم أنت العلی العظیم و أنا عبدک البائس الفقیر أنت الغنی الحمید و أنا العبد الذلیل أللهم صل على محمد و آله و امنن بغناک على فقری و بحلمک على جهلی و بقوتک على ضعفی یا قوی یا عزیز أللهم صل على محمد و آله الأوصیاء المرضیین و اکفنی ما أهمنی من أمر الدنیا و الآخرة یا أرحم الراحمین از ادعیهء ماه رجب، روایت شده از حضرت صادق(ع) (اقبال الأعمال، ابن طاووس ج3 ص210 - مصباح المتهجد، الطوسی ص802)

 

خدایا! من از تو صبر شاکرانه می خواهم نه صبری که همراه با سوءظن به تو باشد نه صبری که از سر ناچاری باشد نه صبری که ناشی از جبرگرایی صوفیانه باشد بلکه صبری که از سرچشمهء رضا و توکل و طاعت سیراب شود!

 

خدایا! من صبر بر بلاء دنیا را می خواهم که بلاء دنیا، محدود و کوتاه و ناپایدار است و صبر بر آن ممکن و موجه... اما بر بلاء آخرت و عذاب دوزخ بی‌رحم، صبر نمی خواهم بلکه امان می خواهم چرا که اگر در آن روز، امان ندهی و مرا وارد دوزخ کنی صبر بر لحظه ای از عذاب تو هم محال است و محال، خواستنی نیست!

 

خدایا! من از تو عمل خائفانه می خواهم عملی می خواهم که مقرون به ترس از عذاب تو باشد چرا که عذاب تو حق است و فراموشی حق، عین ضلالت و می دانم که اگر از عذاب تو در این دنیا بترسم در آخرت، امید امان هست و الّا فلا!

 

خدایا! اگر عارفان ِمشرک به عشق‌بازی با خیال تو دل‌خوش اند مؤمنان ِمُسلم به عبادت تو خدای راستین می اندیشند و اگر صوفیان ِملحد، به توهم تو عارفانه عشق می ورزند صالحان ِموحد به یقین تو خائفانه عمل می سازند و من می خواهم مؤمن باشم و نه مشرک؛ و خائف باشم و نه عارف؛ و صالح باشم و نه صوفی!

 

خدایا! چه سری است که در ادعیهء وارده از اهل بیت عصمت(ع) مداماً سخن از خوف عذاب و طمع ثواب می رود و امامان ما سلام الله علیهم خود را خائف و راجی و راغب و راهب می خوانند و می خواهند؟ چرا انبیاء عظام علیهم السلام تو را راغباً و راهباً خواندند و نه عاشقاً و چرا به جای در آغوش کشیدن توهم تو، در محراب عبادتت ایستادند به خوف و خشیت و خشوع؟ (الأنبیاء آیة90) چرا به جای ریاضت از سر توهم عاشقانه، به عبادت از مجرای یقین عابدانه ملتزم بودند؟ ... من هم همین را می خواهم!

 

خدایا! من از تو یقین عابدانه می خواهم یقینی که عابدان حقیقی دارند و نه عاشقان توهمی! خدایا اگر عرفان‌پرستان، خود را از هر قید و بندی آزاد می دانند من در قید بردگی تو هستم چرا که خود فرمودی همهء اهل زمین و آسمان بردهء تو هستند (مریم آیة93) و خود را نه تو و نه بخشی از هستی تو و نه شأنی از شؤون تو و نه نمودی از بود تو و نه فروغی از رخ تو و نه جلوه ای از رقاصی تو و نه حاصل خودنمایی تو و نه مسمای هیچ گزافهء دیگری نمی دانم بلکه فقط عبد ذلیل تو و بردهء فقیر تو و مخلوق محتاج عنایت تو خدای علی و عظیم و غنی و حمید!

 

خدایا! بر محمد و اهل بیتاش صلوات و تحیات و سلام و درود خود را وارد فرما و با دارایی ات بر فقر من منت گذار و با حلم ات بر نادانی من و با توانایی ات بر ناتوانی من ای قدرتمند و ای عزتمند!

 

خدایا! من می دانم که اهل بیت نبی(ع) اوصیاء مورد رضایت تو بودند تو از آنان راضی و آنها هم از تو راضی اما رضایت آنان از تو کجا و رضایت تو از آنان کجا؟ آنان مخلوق تو هستند و بشر و دارای احساسات و حالات نفسانی مثل رضایت و خشم اما تو شبیه مخلوقات نیستی و هیچ حالات احساسی و تغییرات نفسانی بر تو عارض نمی شود اگر تو از کسی راضی هستی او را به بهشت وارد می کنی و اگر بر کسی غضب داری او را در جهنم معذب می کنی و همین! نه که لب بر رضایت، خندان کنی و ابرو در خشم، درهم!

 

خدایا! بر اهل عصمت که مورد رضای تو هستند درود فرست و امور مهم دنیا و آخرتم را کفایت کن اگر نادان، جز تو هیچ نخواهد من جز تو همه چیز خواهم! هر خیر و برکت و عافیت و یسر و یساری ممکن باشد من از تو می خواهم... پس همهء امور دنیا و آخرتم را به خیر و عافیت بساز و مرا از شرک حلول و کفر وصال مصون بدار!

 

خدایا در این ماه معظم رجب، مرا به عبادات توحیدی موفق کن و نه ریاضات بدعی که شیطان، صورت عملم را ابقا کند و بر داعی، اشک و آه القا نماید! دست آخر هم بسان اولیاء رجبیین ِآن ضالّ مضلّ (ابن عربی) بندگان صالح ات را مشکوک ببینم و شیعیان مولای مولود این ماه را خوک!

 

خدایا توفیق بده غنای معارف اهل بیت(ع) را به فقر مکاتب ساختهء بشر نفروشم و در دنیا در مسیر آنان و در آخرت در جوارشان باشم یا ارحم الراحمین!

نظرات 65 + ارسال نظر
CaPiToRqZ جمعه 23 تیر 1396 ساعت 18:07 http://herb24.space

OPTION TO Typical Synthetic Supplements Is Needed, Say Experts
Entire food supplements is currently a subject of worldwide interest. A profusion of proof has recently emerged suggesting that common synthetic multivitamin supplements may be hazardous to your health. Goran Bjelakovic, a reputed scientist from the University or college of Copenhagen, headed up a massive meta-study that viewed the results of 67 placebo-controlled trials previously carried out to determine the effects of vitamin and anti-oxidant supplements on durability. In the end, the analysis mixed observations of 232 000 test topics. By using such a big population sample, a report can become a lot more powerful with regards to spotting large-scale developments and overcoming individual bias.
The total results of the analysis, published in the Journal of the American Medical Association, were nothing significantly less than shocking. Looking at patients with diabetes, heart disease and lung tumor, as well as healthy, normal individuals, there was no apparent benefit to taking popular fractionated supplements like Supplement A, Vitamin E, Vitamin C, Selenium, or beta-Carotene. In fact, the results proceeded to go in the opposite direction - there is an increased chance of loss of life (16 percent) among Vitamin A users, a 7 percent higher death count among beta-Carotene users, and a 4 percent mortality increase in Supplement E users. Beta-Carotene and Retinol, promoted as anti-carcinogenic agents, may promote lung cancers. That's right - pills marketed as helping you towards an extended, healthier life are actually correlated with a speedier demise. This scholarly study used typical supplements on the market made from synthetic vitamins.
To add insult to injury, a recent research published in the British Journal of Diet under the unimaginative title of "Ascorbic Acid Supplementation WILL NOT Attenuate Post-Exercise Muscle Soreness Following Muscle-Damaging Exercise But May Delay The HEALING PROCESS" indicated that supplementation with anti-oxidants from synthetic resources may reverse lots of the beneficial ramifications of physical training.
Now, this is not to say that vitamins or anti-oxidants are harmful to you. Far from it - these supplements were created based on solid science. Anti-oxidants are believed to protect cells from the ravages of free radicals still. The problem, rather, is the basic proven fact that you can get those advantages from synthetic isolated compounds. Disease and growing older are usually a lot more complicated than test-tube studies can take into account. Furthermore, the problem of bioavailability can be an ever-present concern. Many typical synthetic supplements include huge amounts of the publicized vitamin, but absence the additional substances had a need to ensure that their key ingredients are actually soaked up by your body. Passing through the digestive tract straight, these 'miracle health cures' often find yourself doing little beyond providing people expensive urine. To the rescue...Whole Food Supplements.
Website: <a href=http://herb24.space>herb24.space</a>

غلامعلی پنج‌شنبه 1 بهمن 1388 ساعت 08:09

ادعاهای طرفین علی رغم ادعای ابتناء بر نصوص کمتر مستند به نصوص است

فیض دوشنبه 14 مرداد 1387 ساعت 04:12

با چه بیانی میشود به امثال جناب حر ثابت کرد که ما به علوم و دانشهایی از این سنخ که ایشان علاقه دارند و برای اثبات آن تقلا میکنند،‌نیازی نداشته و تداریم؟!!
جناب حر ؟
شما بدنبال چه هستید؟
تحری حقیقت؟‌
یا اثبات ادعاهای شخصی؟
یقینا خطوط واگرا هرگز به هم نمیرسند!
خط فکری شما و صاحب این وبلاگ اصالتا ازهم جدا و مثالی از همان خطوط واگراست،فلذا با این رویه به نقطه مشترک نخواهید رسید!!!
مگر اینکه پایه های فکری و اعتقادی مشترک بین خودتون و طرف بحثتون بنا کنید.
امیدوارم که به این حرفها ترتیب اثر بدید، نه اینکه نشنیده بگیرید و راه خودتونو ادامه بدید!!

hor دوشنبه 14 مرداد 1387 ساعت 00:24

سلام
هدف جدال و مراء نبود . بر این تلاش بودیم که حق روشن شود . این همه کوتاه آمدن در برابر توهینها و تمسخرات و تهمتهای شما همه به این هدف بود . بالغ بر 10 کامنت است که شما هرچه فرمودید ما عمل کردیم حالا هم بعد از این همه صبوری شما ما را به دواعی شیطانی متهم می کنید . مهم نیست ماهم دعای همیشگی را میکنیم اگر ما شایسته فرمایشات شماییم خدا در عین بی لیاقتی با فضل خودش ما را اصلاح کند وگرنه شما و مارا ببخشاید .
بالاخره مسائلی را که ما مطرح کردیم حداقل در حد احتمال قابل پیگیری است امیدواریم که خوانندگان بدون تعصب آنها را پیگیری کنند تا ان شاء الله حق روشن شود .
ما هم از خداوند متعال عاجزانه و با اعتراف به بی لیاقتی تقاضا می کنیم که شاهراه هدایت را به روی همه ما بگشاید و ما را به توحید و معرفت و ولایت حقیقی خود و اولیائش صلوات الله علیهم اجمعین نائل گرداند .
یا علی
خداحافظ

سلام
اگر شما از 10 کامنت قبل تاکنون چنان کردید بنده از 20کامنت قبل تاکنون مکرر شما را آزمودم و در مقام تحری حقیقت‌تان نیافتم
بارها رفتار غیرعلمی و بعضاً عوام‌فریبانهء شما را حمل بر صحت کردم و بعد فهمیدم خطا کرده بودم
بارها به توهم اینکه در مقام مباحثهء علمی هستید ساعتها وقت به پاسخگویی شما گذاشتم اما مکرراً معلوم می‌شد وقتم تلف شده است و...
احتمالاتی هم که شما مدعی هستید بابت ایجادش این همه زحمت کشیدید قبلاً مفصل عرض شد که الآن در اذهان بسیاری از افراد جامعه، نه فقط احتمال که بعضاً قطع و یقین موجود است و نتیجتاً تلاش شما از این جهت بیهوده و بی‌وجه و تحصیل حاصل بوده است
اگر هم هدایت حقیر مدنظر بوده بارها خودتان تلویحاً اشاره کردید به اینکه مخاطب‌تان در مقام تفهم نیست (از دید شما) بنابراین اصرار بر این جهت نیز معقول نبوده است (طبق دیدگاه شما)
جهت دیگری نیز به چشم نمی‌خورد و اگر نتیجه‌ای در باب شما گرفته شده مستند به همین بررسی محتملات از رفتار شما و کاملاً طبیعی و عقلائی بوده است
در هر صورت ممنون
موفق باشید

hor یکشنبه 13 مرداد 1387 ساعت 16:55

سلام

چرا میدانیم هدف ما هم استفاده جدلی نبود ایشان را چون از نظر رجالی قوی میدانیم به ایشان استناد کردیم و قبلا هم عرض شد که این کار غیر علمی نیست .

اتفاقا چون ما خود را فیلسوف نمی دانیم گاهی از حرف دیگران استفاده می کنیم اما این صرف حرف که نیست توام با استدلال است و این روند علمی است .

امیدوارم این بار دیگر به دنبال طولانی کردن بیهوده نباشید و پاسخ علمی به جمع روایات بفرمایید .

یاعلی

سلام
با فرض اینکه مخاطب، دنبال طولانی کردن بیهوده است علت اشتیاق به جدال و مراء با او و وجه اصرار بر بحث با چنین کسی چیست جز دواعی شیطانیه؟

hor یکشنبه 13 مرداد 1387 ساعت 12:35

سلام
پس اگر مطلب علمی در جمع روایات دارید بفرمایید .
یا علی

سلام
این کار قبل از اثبات اهلیت و صلاحیت شما، کاری غیرعقلائی و تجربهء شکست‌خوردهء مکرر است
فعلاً اگر خیلی تمایل به ادامهء بحث دارید به پرسشهای کامنت 8مرداد18:02 پاسخ دهید
موفق باشید

hor شنبه 12 مرداد 1387 ساعت 21:55

سلام
ما آماده ایم . این ادبیات مشکل را حل نمی کند.
یا علی

سلام
اگر واقعاً آماده‌اید، در رفتار بحثی‌تان نشان دهید نه که فقط ادعا کنید
کلید حل مشکل‌تان به دست خودتان است
موفق باشید

hor شنبه 12 مرداد 1387 ساعت 00:02

سلام
از اظهار لطف جناب آرش و حمید تشکر می کنم .
از فضایی هم که جناب فوتبالیست بدون قضاوت در مورد لحنشان ایجاد کردند متشکرم.
یا علی

سلام

hor جمعه 11 مرداد 1387 ساعت 23:58

سلام
عرض ما این است که اگر مایل نیستید نفرمایید.
فقط اعلام بفرمایید بحث از طرف شما خاتمه یافته است.
یا علی

سلام
بحث با هرکس که توان درک مطالب تخصصی و بحث به روش علمی (و نه عوام‌فریبانه و شیطنت‌آمیز) را داشته باشد همیشه برقرار بوده و هست و خواهد بود إن شاء الله
موفق باشید

فوتبالیست جمعه 11 مرداد 1387 ساعت 18:16

با سلام خدمت بینندگان عزیز وبلاگ امیرخان
من عادت ندارم تو وبلاگا کامنت بذارم ولی دیدم اگر اینجا هم نذارم بی انصافیه.یه گزارش از یه ماه گذشته تقدیم می کنم .
می خواستم بگم :
عجب صبوریه این حر !!!!!!!!!!!
عجب با ادبیه این حر !!!!!!!!!!!
عجب بازیکنیه این حر !!!!!!!!!!
مربیه تیم امیرخان اول باید به بازیکناش یخورده ادب یاد بده ما که تو عرفان و . . . بی طرف بودیم اما این مربی باید افرادی مثل خ . ز و شایان رو از تیم اخراج کنه من و متعه ام و خود امیر خان شاید با تذکر اصلاح بشن خطاشون خیلی خطر ناک نیست
البته خود امیرخانم خیلی غیر ورزشکاری کار می کنه باید بهش بگم داداش اگه کم آوردی چرا از تکنیک ؛زمین کج ؛استفاده می کنی ؟تیم رو تعطیل کن .
ما که جذب اخلاق ورزشکاری این حر شدیم اگر حر نماینده طرفدارای عارفاس و امیرخان هم نماینده تیم حریف باید بگم ما دیگه بی طرف نیستیم تیم حر رو تشویق می کنیم .
ببخشید حمل بر بی ادبی نشه با این همه ادب و تواضع که در حر و طرفداراش مث حمید و آرش دیدم نمی خوام تیمش رو خراب کنم خواستم یه لحن جدید باشه .
حر دوست داریم !!!!!!!حر دوست داریم !!!!!!!

سلام
این عبارت تشویقی‌تون (حر دوس‌ت داریم حر دوس‌ت داریم) یه کمی ناهمگون و بی‌وزن است و در دهان، خوب جا نمی‌گیرد!
جهت هم‌وزن شدن تشویقات‌تون، اسم مخاطب محترم را تکرار بفرمایید:
حر حر دوس‌ت داریم! حر حر دوس‌ت داریم!
ضمناً استفاده از بوق در ورزشگاه ممنوع است!
موفق باشید

hor جمعه 11 مرداد 1387 ساعت 12:01

سلام
اگر مطلب علمی در جمع روایات دارید بفرمایید .
یا علی

سلام
بفرمایم که چه بشود؟

امیرچ پنج‌شنبه 10 مرداد 1387 ساعت 21:55

به نام خدا.سلام.
آیا درست است که بگوییم چون در این زمان رفتن به مکه از نظر اقتصادی وهابی ها را تقویت می کند بهتر است فقط یک بار مکه برویم؟به این معنا که یک بار رفتنش در این زمان بهتر از چند بار رفتنش باشد؟شخصی به نام دانشمند حرفی با این معنی را گفته است.
ممنون از پاسخ شما و موفق باشید.

سلام
سخنی نادرست و بی‌اساس است
اگر بخواهیم به چنین ملازماتی که فوق دقت‌های عقلائی هستند اهمیت دهیم مطلب در این حد متوقف نخواهد شد و بسیاری نتیجه‌گیری‌های نادرست دیگر هم می توانیم بگیریم که مسلماً باطل است
مثلاً: اگر کسی راه برود موجب تنفس بیشتر و سوخت و ساز بدن می‌شود و این موجب می‌شود غذای بیشتری طلب کند و در شرایط فعلی که کشور در بعضی مواد غذایی خودکفا نیست و واردکننده است این کار موجب می‌شود کشور اسلامی به دولت‌های کفر، وابسته‌تر شود و آنها قدرتمندتر شده و بعدها اسلام را از بین ببرند پس راه رفتن بیش از مقدار ضرورت، جائز نیست!
کس دیگری دقیقاً برعکس بگوید: اگر کسی راه نرود موجب چاقی و عوارض ناشی از کم‌تحرکی می‌شود و کم‌کم سلامت او به مخاطره می‌افتد این امر موجب می‌شود هزینهء درمان او بر جامعهء اسلامی تحمیل شود و ضمناً خود او از تربیت صحیح فرزندانش باز بماند و نسل بعد نسلی بی‌دین شوند و... پس راه رفتن واجب کفائی است!
و...
عدم درک عمیق فقهی و فقدان دریافت درست از مبانی استنباط احکام در مکتب شیعه (که فوق قیاس و استحسان و مصالح مرسله و... بوده و فقط مبتنی بر نص می‌باشد) همیشه مسأله‌ساز می‌شود و به نظریات نادرستی از این قبیل می‌انجامد
موفق باشید

hor چهارشنبه 9 مرداد 1387 ساعت 09:34

سلام
اگر مطلب علمی در جمع روایات دارید بفرمایید . تمسخر وتخطئه از ادله نیست .
یا علی

سلام
عجیب است که سانسور شما سانسور نیست و روند شایع است!
اما چند سؤال سادهء این‌جانب، سؤال نیست بلکه تمسخر است!
بنده چند سؤال روشن دربارهء دانستن فرق بعضی امور با بعضی امور دیگر از شما پرسیدم
مفاد آن سؤالات نیز، اموری اولیه در بحث ِعلمی است و اگر شما واقعاً و حقیقتاً اطلاع از آنها ندارید باید جهات علمی ِلازم دراین‌خصوص را کسب کنید و سپس وارد بحث شوید
به عنوان نمونه در کتاب المنطق مظفر، دربارهء روش درست بحث، مطالب خوبی نوشته شده و قابل رجوع است و...
اگر هم اطلاع دارید و عالماً عامداً چنین مغالطاتی را به کار می‌برید عرضی جز تأسف ندارم
موفق باشید

امیر (مدیر وبلاگ) چهارشنبه 9 مرداد 1387 ساعت 00:53 http://kahf.blogsky.com

به نام خدا و سلام
امروز و فردا خدمت دوستان نیستم
إن شاء الله از جمعه به ادامهء امور وب خواهم پرداخت
یاعلی

حمید سه‌شنبه 8 مرداد 1387 ساعت 22:53

با عرض سلام و تبریک به مناسبت فرارسیدن ایام مبعث پیامبر (صلوات الله علیه و آله) پیامبر رحمتی که مبلغ دین الهی است و مبلغ آیة یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏
من تازه با سایت شما آشنا شده و مطالب این کامنت را پی گیری می نمودم و در خلال مطالب آن، بسیار آموختم و وادار به تفکر شدم . مطالب در سیر منطقی پیش می رفت تا این که به ناگاه کلام دچار آشفتگی گردیده و به جای پاسخ گویی به مطالب فردی به نام حر شروع به ایرادگیری از شخصیت او و وارد نمودن اتهاماتی به او نموداید تا جایی که این برخود شما، مرا به یاد گفتة ارزشمند پدران خود انداخت "هرگاه کسی در بحثی شروع به جو سازی و بی ادبی نمود در حقیقت ضعف درونی خود را می پوشاند"و همچنین به بعضی از هواداران شما این اجازه را داد که به بزرگانی که به زعم خودتان در برداشت خود از دین دچار انحراف شده اند !!توهین نمایند . برداشت مخاطب از این برخورد این است که شما نیز مانند بسیاری از روشنفکران امروز که فکر می کنند تنها خود می فهمند و هر کس مخالف نظر آنان رآی صادر تماید به خطا رفته است می اندیشید و فراموش نموده اید که تمام افرادی که در سراشیبی گناه و انحراف سقوط نموده از این جا شروع کرده اند. باید سعی نماییم از عقاید خود با منطق و استدلال دفاع نماییم نه با تخطتئه مخالفان که این از دام های شیطان است. با آرزوی سلامت در دین و اعتقادات تا لحظة خروج از این دنیای فانی .یا علی

سلام و عرض تبریک متقابل
یاعلی

hor سه‌شنبه 8 مرداد 1387 ساعت 18:02

سلام
کجای این حرف علمی است که ما اگر در مقام یک رجالی از عالمی استفاده کردیم باید در مقام یک مفسر هم ملتزم به نظر او باشیم یا حتی آن را ذکر کنیم ؟
مگر شما اگر از سیوطی به عنوان ادیب ذکر کردید در یک آیه ای نظر تفسیری او را هم ذکر می کنید ؟ یا این همه مفسرین شیعه از زمخشری به عنوان ادیب در تفاسیرشان استفاده می کنند نظر تفسیری او را هم در همه موارد ذکر می کنند ؟
پس قصد ما سانسور نبوده و فقط استفاده رجالی از ایشان کردیم . این یک روند علمی و شایع بین علما است .
حال اگر جوابی دارید مرحمت بفرمایید
یا علی

سلام
شما واقعاً فرق استفادهء علمی شخصی از مطالب یک عالم، با استناد جدلی به مطالب او در حین بحث را نمی‌دانید!؟
واقعاً فرق نوشتن کتاب و مقاله با مباحثه را نمی‌دانید!؟
فرق استناد تخصصی با استناد تقلیدی را نمی‌دانید!؟
شما که احساس فیلسوفی دارید و به دیگران توصیهء تعلم فلسفه می‌کنید واقعاً نمی‌دانید که مقام بحث، طبق مبانی علم منطق، مقام استناد به "مقبولات طرفین" است و نه صرف ارائهء مطالب این و آن؟
اگر قرار باشد هرکس در هر جای هر بحثی گیر کرد بگردد و نظر یک عالم موافق خود را پیدا کرده و ارائه کند که نامش بحث نیست! این طرف ِبحث هم می‌آید و نظر یک عالم مخالف آن نظر را ارائه می‌کند و...
اینگونه بحثی دارای روند علمی است!؟
به جایی می‌رسد و حقیقت را روشن می‌نماید!؟
علما هم همین‌گونه با هم بحث می‌کنند دیگر!؟

hor سه‌شنبه 8 مرداد 1387 ساعت 07:03

سلام
مطلب سانسور نشده اصلا بحث بر سر اختلاف در همین برداشت است . اینها که بی دقتی نیست ؟!!!
آقای عزیز برداشت ما بعد از بارها وبارها کوتاه آمدن اینست که شما در مواردی که در پاسخ در می مانید دست به تخریب طرف مقابل می زنید تا بلکه بتوانید بدون اعتراف به درماندگی و احیانا قبول اشتباهتان طرف را مجبور به قطع ارتباط کنید . در 10 کامنت قبلی هیچ چیز جز توهین و تمسخر نبود . مطلب روشن است و با فرمایشاتتان شخصیتتان هم روشن شد .
یاعلی

سلام
دربارهء مطالبی که به شخص این‌جانب نسبت دادید عجالتاً عرضی نمی‌کنم
اما دربارهء مطلب مرحوم علامه مجلسی فقط برای اینکه لااقل بر خودتان ثابت شود که صلاحیت بحث علمی و انصاف و دقت لازم در این زمینه را ندارید یک نکته عرض می‌کنم
مرحوم مجلسی در مرآةالعقول می‌فرماید:
(این روایت با اینکه مرسل است لکن مراسیل بزنطی در حکم مسانید است)
یعنی سند روایت از نظر ایشان مقبول است سپس بلافاصله می‌فرماید:
(لکن از آنجا که ما از تفکر دربارهء ذات خدا نهی شده‌ایم و این کار طبق روایات فلان مفاسد را دارد فلذا کأنه عطف تفسیری است)
یعنی از نظر ایشان "فی قدرته" تفسیر همان "فی الله" است و نه اینکه تفکر فی الله، چیزی باشد و تفکر فی قدرت الله، چیز دیگر و هر دو جداگانه مورد امر قرار گرفته باشد بلکه امر به تفکر فی الله یعنی امر به تفکر فی قدرت الله و نه تفکر فی ذات الله (در نظر ایشان)
شما اگر نظرات ایشان را قبول دارید باید هر دو مطلب را با شهامت و بدون سانسور نقل می‌کردید و به هر دو ملتزم می‌شدید (هم مراسیل بزنطی و هم عطف تفسیری)
اگر هم قبول ندارید باید هر دو را رها می‌کردید و از استناد به نظر ایشان، اجتناب نموده و صرفاً مطالب را به استناد "ادلهء شرعیه" بیان می‌کردید
بازهم فکر می‌کنید صلاحیت بحث و اهلیت تعامل علمی را دارید و این بنده هستم که می‌خواهم مجبورتان کنم به قطع تعامل؟

hor دوشنبه 7 مرداد 1387 ساعت 22:54

سلام
در سرچ عبارت تفکر فی الله بعد از حذف موارد تکراری و نا مرتبط ما 4 مورد پیدا کردیم که دو موردش در تشویق و دو مورد در نهی است .
موارد تشویق
بحارالأنوار 3 261 باب 9- النهی عن التفکر فی ذات الله
11- سر، [السرائر] السَّیَّارِیُّ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ فِی التَّفَکُّرِ فِی اللَّهِ
ج 7 مراه العقول باب تفکر ح3 :افضل العباده ادمان التفکر فی الله وفی قدرته
مورد دوم چون از بزنطی است و مراسیل البزنطی فی حکم المسانید است به نظر علامه مجلسی مرسل کاصحیح است .
در مورد دومی بررسیی ندیدیم اما با فرض خدشه باز هم میتواند موید اولی باشد .
یا علی

سلام
نرم‌افزارتان را دور بیاندازید!
ضمناً همان علامه بزرگوار مجلسی بعد از ادعای فی حکم المسانید (که در جای خود، ادعایی قابل بررسی است) بلافاصله می‌فرماید کأنه عطف تفسیری است چرا که از تفکر فی الله نهی شده‌ایم!
شما که آن ادعای مراسیل را دیده و نقل کردید یک سطر بعدش را هم نگاه کرده و سپس مطلب را کامل و بدون سانسور نقل می‌کردید!
مدقق باشید!

hor دوشنبه 7 مرداد 1387 ساعت 22:35

سلام
دو کامنت می گذارم که این بحث با دیگری خلط نشود .
ما واقعا و قلبا دوست نداریم اینگونه صحبت کنیم .
در کامنت های قبل از شنبه 5 مرداد 14:04 اختلاف ما بر سر حمل روایات آمره وناهی از تفکر فی الله بود وقتی امر فرمودید که یک مطلب را ولو از کامنتهای قبل ذکر کنیم ما هم همین مطلب را آوردیم . و عرض کردیم "ما میگوییم گروهی از روایات تشویق به تفکر میکنند در باره خدا از سطوح پایین تا تفکر فی الله و گروهی هم نهی می کنند" اما در پاسخ شما مطلب را جور دیگر بیان کردید "شما ادعا کردید روایاتی هست که تشویق به تفکر فی الله می‌کند" در صورتی که سوال ما جمع بین روایات بود . پس ادعای ما فقط در تشویق نبود .

سلام
شما ادعا کردید روایاتی در خصوص تفکر از سطح فلان تا تفکر فی الله هست
این جمله را به هر موجود عاقلی بدهید از آن می‌فهمد:
1.روایاتی دربارهء تفکر وجود دارد
2.بعضی از این روایات دربارهء تفکر در فلان سطح است
3.بعضی از این روایات دربارهء تفکر فی الله است
روشن است؟
اینجانب از مورد سوم سؤال کردم چرا که مورد اول و دوم، محل نزاع نیست همانطور که وجود روایات ناهیه هم محل نزاع نیست
اما شما شاید به همان سیاقی که سر جریان حاشیه عروه، خوانندگان محترم وبلاگ را احتمالاً ... فرض کرده بودید اینجا هم فکر کردید می‌توانید با بیان یک روایت در لابلای چند روایت بی‌ربط ولی شبیه و غلط‌انداز، مخاطب‌تان را به خطا انداخته و آن یک روایت را منقول از طرق کثیرة و روایتی مشهور جلوه دهید
دوباره نمی‌خواهد دعای بزرگوارانه تحویل بنده دهید!
رویه‌تان را عوض کنید
مدقق باشید!

خ.ز دوشنبه 7 مرداد 1387 ساعت 15:23

سلام بر حاجی خودمان!
مخلصیم!
آقا این حر را ول کن،اینها اتباع همان طباطبایی نفهم هستند که تفکر در ذات خدا را برای عده ای جایز میدانست و معتقد بود نهی روایات برای همه نیست!ای تف بر این مکتبشان!
راستی آن نفهم هم پرکارترین نویسنده ایران شناخته شد،چون در چند روز ۱۶ کتاب انگاری نشخوار کرده!
خبرش بهتون رسید که؟

سلام
احوال عالی؟ خوب هستید إن شاء الله؟
غیبت صغری! تمام شد بسلامتی؟
راستی دربارهء وفات مرحوم سیدرضا، آفلاینی مجمل داده بودید و بنده در جواب آفـاً! عرض کردم: الرجاء المزید من المعلومات که البته خبری نشد از جواب
در هر صورت ایام به کام
یاعلی

وبلاگ « من و متعه ام » دوشنبه 7 مرداد 1387 ساعت 14:40 http://man-mote.tumblr.com

خب شاید سرعت مطالعه ایشون بسیار بالاست و لازم باشه کلمات کلیدی رو در این جمله چند کلمه ای های لایت کنید یا در گیومه بگذارید مثلا :
شما ادعا کردید روایاتی هست که «تشویق» به تفکر فی الله می‌کند، چند نمونه از آن روایات را بیاورید.

کاش می‌شد در متن نتی، دست‌انداز تعریف کرد!
اینطوری لااقل چند لحظه تأمل را به خواننده هدیه می‌دادیم و از اینکه همینطور پای‌اش را روی گاز بگذارد و بگازد و بتازد و دست آخر، خودش و عدهء دیگری را در یک تصادف، به قعر دره بیاندازد جلوگیری می‌کردیم!

hor دوشنبه 7 مرداد 1387 ساعت 07:51

سلام
شما سوالتان این بود که "شما ادعا کردید روایاتی هست که تشویق به تفکر فی الله می‌کند
چند نمونه از آن روایات را بیاورید"
اما عرض ما این بود که " در گروهی از روایات که روایات تفکر در باره خدا باشد سطوح مختلف دیده می شود " سوال اصلی هم راجع به جمع این دسته از روایات بود . مثالهایی هم آورده ایم .
واقعا نمی دانم مشکل چیست . بفرمایید مشکل چه بود بعد هم اگر مایل بودید بفرمایید مزاحمت برای شما ایجاد نکنیم .
یا علی

سلام
خدمت شما عرض می‌کنیم مشکل کجاست لکن اگر بازهم بی‌دقتی کردید و متوجه مسأله نشدید و شروع به آوردن توجیهات بی‌پایه کردید معلوم می‌شود یک عدم تفاهم عمیق بین بنده و شما وجود دارد و ادامهء این بحث نابجاست
چند نکتهء مهم در پرسش بنده بود که به آنها بی‌توجهی شد
اول اینکه بنده تأکید کردم (کامنت شنبه 5 مرداد 1387ساعت14:04) دربارهء مطالبی که گفتید و نتیجه‌گیری‌هایی که کردید نفیاً یا اثباتاً فعلاً صحبتی نمی‌کنم و فقط چند نمونه از آن روایات را می‌خواهم
شما بدون توجه به درخواست مخاطب‌تان، بعد از بیان چند روایت، شروع به بیان همان مطالب و تکرار همان نتیجه‌گیری‌ها کردید در حالی که صحبت دربارهء معنی و مدلول آن روایات، مربوط به مرحلهء بعد است
دوم اینکه شما ادعا کردید (گروهی از روایات تشویق به تفکر می‌کنند در بارهء خدا از سطوح پایین تا تفکر فی الله) و ما از همین مورد اخیر (روایات تفکر فی الله) پرسش کردیم در حالی که شما با طفره رفتن از اجابت درخواست حقیر، چند روایت دربارهء کلیت تفکر و... ردیف کردید که تنها یک روایتش مربوط به تفکر فی الله بود و مربوط به پرسش بنده!
بقیهء روایات یا دربارهء کلیت حسن تفکر بود (که انکاری بر آن نیست) و یا تفکر دربارهء امر خدا یا مخلوقات خدا و... و کاملاً بیگانه از مورد پرسش بنده
شاید فکر کردید مثل آن دفعه که حاشیهء یک نفر بر عروه را به نام همهء فقها قالب کردید اینجا هم می‌توانید با بیان یک روایت در لابلای چند روایت بی‌ربط ولی شبیه و غلط‌انداز، مخاطب‌تان را به خطا انداخته و آن یک روایت را منقول از طرق کثیرة و روایتی مشهور جلوه دهید!
سوم اینکه ادعای شما دربارهء تشویق بود در حالی که حداقل دو عدد از روایاتی که ذکر کردید نه تنها تشویقی در آنها نبود بلکه دقیقاً نهی بود و منع!
چهارم اینکه شما می‌دانید روایات نهی از تفکر درباره خود خدا (النهی عن التفکر فی الله) بسیار فراوان است و خود شما هم انکار به آنها ندارید منتها چون مدعی بودید روایاتی هم از این طرف هست مبنی بر امر به تفکر فی الله و ادعای جمع بین این دو دسته هم کردید فلذا این‌جانب از شما خواستم از آن همه روایات ادعایی (مبنی بر امر به تفکر فی الله) چند نمونه را بفرمایید تا بتوانیم دربارهء کیفیت جمع آنها با آن دسته اول (روایات کثیرهء ناهیه) صحبت کنیم
با کمال تعجب، شما در سری اول فقط یک عدد و در سری بعدی هم فقط یک عدد دیگر از آن همه روایات مورد ادعای‌تان ذکر کردید و درخواست بنده مبنی بر آوردن "چند" روایت را ماست‌مال فرمودید!
شاید چون می‌دانستید جز همین دو روایت مخدوش یا مرسل، روایت دیگری وجود ندارد که در مقابل آن همه روایات ناهیه، عـَلـَم کنید و ادعای شما از اساس، باطل است
......................................
مشکل را عرض کردم کجاست (بل کجاهاست!)
اگر بازهم بر رویهء غیرمدققانهء خود مصرّ هستید بحث نکنید
موفق باشید

شایان یکشنبه 6 مرداد 1387 ساعت 21:40

به نام خدا
سلام
یه پیشنهاد سازنده : من اگه جای شما بودم با اقای hor تو چت وقتم و تلف میکردم چون ایشون که به هیچ صراطی ...حد اقل جلو بقیه ضایع نمی شن!
ببخشید ولی این آقای hor مغز مارو پیاده رو گیر آورده بودن هی روش راه میرفتن منم یکم عصبی شدم.
بی صبرانه منتظر مطلب بعدیتون هستم...
بازم معذرت میخوام...

سلام
البته مدتی قبل خدمت ایشان در ایمیل هم بودیم اما...
إن شاء الله اوائل هفتهء آینده، نوشتار بعدی را خدمت دوستان ارائه خواهم کرد
موفق باشید

hor یکشنبه 6 مرداد 1387 ساعت 21:38

سلام
منظور شما را متوجه نشدم . ما عرضی داشتیم در خصوص دسته ای از روایات شما مثال خواستید ، ما هم ذکر کردیم مشکل کجاست ؟
یا علی

سلام
مشکل کجاست؟!
یعنی اینجانب، اگر عرض کنم که مشکل کجاست، به کلام بنده دقت کرده و مقصود را درست متوجه می‌شوید؟
وقتی یک سؤال خیلی روشن و بی‌ابهام را سه بار تکرار می‌کنم اما متوجه عرض بنده نمی‌شوید و پاسخ نامتناسب می‌دهید و در عین حال هم مطلقاً احساس بی‌ربط‌گویی نکرده و با وجههء حق‌به‌جانب، تعجب هم می‌کنید چه تضمینی هست که اگر بنده مشکل را بگویم بازهم نگاه نادرست دیگری بر فکر شما واقع نشود و یا توجیهات متسامحانه ارائه نکنید؟
تا سیرهء شما در دقت، این است که تاکنون دیده‌ایم، این بحث به جایی نمی‌رسد
موفق باشید

hor یکشنبه 6 مرداد 1387 ساعت 18:45

سلام
ما عرض کردیم در گروهی از روایات که روایات تفکر در باره خدا باشد سطوح مختلف دیده می شود که از هر سطحی یکی به عنوان مثال در کامنت یکشنبه 6 مرداد 01:00 ذکر کردیم . یک مثال دیگر از تفکر فی الله ذکر می کنیم هرچند که همان روایت قبلی برای بحث کافی است .
بحارالأنوار 3 261 باب 9- النهی عن التفکر فی ذات الله
11- سر، [السرائر] السَّیَّارِیُّ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ فِی """""التَّفَکُّرِ فِی اللَّهِ """""
...................................................
کپی کامنت مذکور :
ج 7 مراه العقول باب تفکر ح3 :افضل العباده ادمان """"التفکر فی الله """"""وفی قدرته
هما ن ح 4 . . . انما العباده التفکر فی امر الله عزوجل
غرر الحکم ص 56 التفکر فی ملکوت السماوات و الارض عباده المخلصین
همان: من نظر فی الله کیف هو هلک
لا تتکلمو فی ذات الله
از مجموع این روایات معلوم میشود که تفکر در ذات به یک مرتبه ممنوع است که آن تفکر کنه ذات و کیفیت آن است . یا آنکه جمع بین اخبار ناهیه و آمره شود به اینکه یک دسته از مردم که قلوبشان طاقت استماع برهان ندارد و استعداد ورود در اینگونه مباحث را ندارند وارد نشونداما کسانی که اهل آن هستند برای آنها راجح بلکه افضل عبادات است . ا
یا علی

سلام

hor یکشنبه 6 مرداد 1387 ساعت 13:41

سلام
ما عرض کردیم :" ما میگوییم گروهی از روایات تشویق به تفکر میکنند در باره خدا از سطوح پایین تا تفکر فی الله و گروهی هم نهی می کنند ." روایات را هم آورده ایم .
یاعلی

سلام
برای بار آخر:
شما ادعا کردید روایاتی هست که تشویق به تفکر فی الله می‌کند
چند نمونه از آن روایات را بیاورید

hor یکشنبه 6 مرداد 1387 ساعت 01:00

سلام
سلام علیکم
............................
ج 7 مراه العقول باب تفکر ح3 :افضل العباده ادمان التفکر فی الله وفی قدرته
هما ن ح 4 . . . انما العباده التفکر فی امر الله عزوجل
غرر الحکم ص 56 التفکر فی ملکوت السماوات و الارض عباده المخلصین
همان: من نظر فی الله کیف هو هلک
لا تتکلمو فی ذات الله
از مجموع این روایات معلوم میشود که تفکر در ذات به یک مرتبه ممنوع است که آن تفکر کنه ذات و کیفیت آن است . یا آنکه جمع بین اخبار ناهیه و آمره شود به اینکه یک دسته از مردم که قلوبشان طاقت استماع برهان ندارد و استعداد ورود در اینگونه مباحث را ندارند وارد نشونداما کسانی که اهل آن هستند برای آنها راجح بلکه افضل عبادات است . ا
یا علی

*(بئسما یأمرکم به ایمانکم ان کنتم مؤمنین)*
سلام
شما ادعا کردید روایاتی هست که تشویق به تفکر فی الله می‌کند سپس مطالبی گفتید و نتایجی گرفتید
بدون اینکه نفیاً یا اثباتاً در این خصوص سخنی بگویم از شما می‌خواهم چند نمونه از آن روایات را بیاورید
بعد از ذکر آن روایات، صحبت خواهیم کرد
بسم الله

hor شنبه 5 مرداد 1387 ساعت 14:04

سلام
کامنت قبلی برای این بود که بگوییم همه اشکالات باقی است اما چون شما اصرار به یک موضوع دارید یکی مطرح می شود .
همان بحث اختلاف روایات و حمل آنها :
ما میگوییم گروهی از روایات تشویق به تفکر میکنند در باره خدا از سطوح پایین تا تفکر فی الله و گروهی هم نهی می کنند . ما میگوییم این اختلاف حمل می شود بر اختلاف سطح متفکران و کسانی که توانایی دارند می توانند بلکه باید در مراتب عالی تفکر کنند .
یاعلی

سلام
بنده به جهت شخصی، اصراری بر یک موضوع ندارم اگر شرط دارم که فقط یک موضوع طرح شود بخاطر خودتان است چرا که طرح چند موضوع در کنار هم با آن روحیه کم‌دقتی که از شما معروف است، موجب خلط مباحث و گره‌خوردن مطالب و تا به تا شدن بحث می‌شود و مفاسد دیگری هم دارد که بماند
و اما مطلب:
شما ادعا کردید روایاتی هست که تشویق به تفکر فی الله می‌کند سپس مطالبی گفتید و نتایجی گرفتید
بدون اینکه نفیاً یا اثباتاً در این خصوص سخنی بگویم از شما می‌خواهم چند نمونه از آن روایات را بیاورید
بعد از ذکر آن روایات، صحبت خواهیم کرد
بسم الله

hor شنبه 5 مرداد 1387 ساعت 12:21

سلام
شما به عذر خواهی نیاز ندارید وظیفه ماست که از اشتباه عذر خواهی کنیم .
در مورد تغییر رویه هم عرض کردیم تلاش ما این بوده وهست که علمی و متناسب باشد .
بحث هم لطف کنید اگر مایلید مطالب گذشته را کامل بفرمایید .
یا علی

سلام
تلاش شما هرچه بوده نهایتاً به نتیجهء مطلوب نیانجامیده که بخشی از مصادیق مسأله‌ساز آن را عرض کردم
از این به بعد بیشتر دقت کنید
موفق باشید

مصطفی شنبه 5 مرداد 1387 ساعت 01:08

سلام . اگر از مطالب شما در وبلا گی استفاده شود اشکال دارد ؟ شما اجازه می دهید .

سلام
مانعی نیست فقط عنایت کنید که اکثر پستهای این وبلاگ و وبلاگ سابق را اینجانب ویرایش دقیق‌تری کرده و بعضاً با اضافات مفید در سایت 313 امیر، قرار داده‌ام لذا اگر آن موارد را از آن سایت اخذ کنید کاملتر و ارجح است از اخذ از وبلاگ
موفق باشید

hor جمعه 4 مرداد 1387 ساعت 17:23

سلام
یک جمله در کامنت قبلی فراموش شد . اگر مایل بودید جمله زیر را به قبلی اضافه کرده بعد پاسخ بفرمایید .
بله در نقل قول از شما ما اشتباه کرده ایم اما متوجه مراد شما بوده ایم حال در این کامنت فرمایش شما را کپی کرده ایم که دچار بی دقتی و اشتباه نشویم و از اشتباه سابق هم عذر خواهی می کنیم .

سلام
آقای عزیز!
بنده به عذرخواهی شما نیاز ندارم مضاف بر اینکه عذرخواهی، مشکل را از ریشه حل نمی‌کند
روزهای اول بحثمان که ذیل نوشتار تفسیر به رأی، آن بی‌دقتی از شما سر زد و آن آیه را به عنوان سخن خدا مطرح کردید و گفتید که خلاف عقل است و باید تأویل شود و... و بنده خیلی ساده به شما گفتم آیهء مزبور، سخن مستقیم خدا نیست بلکه نقل قولی است از حضرت ابراهیم(ع) در مقام احتجاج با نمرود و... و شما متوجه شدید که اگر یکی دو کلمه قبل‌تر آیه را زحمت می‌کشیدید و عنایت می‌کردید دچار این خبط آشکار نمی‌شدید بنده اجمالاً حدس زدم که شما دقت کافی برای بحث را ندارید لکن نمی‌دانستم مشکل شما تا این حد جدی است که در آتیه، مکرراً موجب گره‌خوردن‌های مشکل‌ساز در بحث می‌شود و تحری حقیقت را قفل کرده و سخن را به جدال و مراء می‌کشاند
الآن هم که یک بی‌دقتی دیگر از شما سر زد و سخن بنده را تحریف کردید و سپس به عذرخواهی ماست‌مال‌اش نمودید اما غافلید از اینکه این نحوه مشکلات ذاتی، با عذرخواهی حل نمی‌شود
کامنت قبلی بنده و درخواست برای تغییر رویه را هم ببینید به چه چیز مضحکی تفسیر کردید که خودتان هم می‌دانید منظور ما نبوده و نیست
با همهء این احوال، ما برای اینکه جای حرف و کلامی در آخرت نباشد و لئلا یکون للناس علی الله حجة دو سه بار عرض کردیم با رعایت تغییر رویه، "یک" مورد را مطرح کنید و به بحث بگذارید اما شما بازهم توجه نکردید به سخن بنده و...
دیگر مطلب را تکرار نمی‌کنم و سخن همان است که چند بار عرض شد (ادامهء بحث روی یک مطلب معین به شرط تغییر رویه)
موفق باشید

hor جمعه 4 مرداد 1387 ساعت 16:58

سلام
شما در کامنت پنجشنبه 3 مرداد 15:54 فرمودید :" خصوصاً که """"مدعی """"عصبانیت و تمسخر و توهین از جانب مخاطب‌تان هم هستید و طبعاً چنین مخاطبی مجال هدایت شدن ندارد" . ما که عرض کردیم """""ادعا""""" نیست عرضمان ناظر به این جمله بود و برای اثبات آن ،جمله کامنت 1 مرداد 20:02 ( اجمالاً می توانم بگویم به نسبت آن مقداری که از ادب بحث و تثبت و تدقق و قیام در مقام تحری حقیقت و انسلاخ از """دواعی""" لجاجیة و مرائیة در طرف تخاطبم دیده‌ام ادب بحث را رعایت کرده‌ام اما متأسفانه این ادب و حلم از جانب حقیر بعضاً در مخاطبم به جای شوق تحری به ذوق تجری منتهی شده و شواهد انغماس در آن """""دواعی """"""شیطانیة را نیز عیان‌تر کرده است)را به عنوان مثال آوردیم .
یک بار دیگر تامل کنید شاید بقیه موارد هم بی دقتی و اشتباه خودتان باشد که ما آن را به حساب نوشتاری بودن بحث گذارده ایم .
ملاحظه کنید شما مطلبی نوشته اید که حدود نصفش به تمسخر گذشته است . اگر منظورتان از تغییر رویه اینست که ما هم اینگونه بنویسیم باید بگویم ما نمی توانیم . و اگر منظورتان اینست که علمی و دقیق باشد ازاول سعی ما بر این بوده که اینگونه باشد بازهم سعی بر همین رویه خواهد بود ان شاءالله.
..................................
حال اگر مایل به ادامه بحث هستید پاسخ سوالات کامنت قبلی را مرحمت بفرمایید و گرنه بفرمایید دیگر مزاحمت ایجاد نکنیم خوانندگان هم خود قضاوت خواهند فرمود .
اگر تصمیم گرفتید این مزاحمت آخر ما باشد ما دعا میکنیم خدا به فضل خودش درهای حکمت و هدایت را به روی شما و ما و همه خوانندگان و همه مردم بگشاید تا بدور از تعصب و شخصیت پرستی و . . . بتوانیم راه مستقیم را یافته و با دستگیری خدای متعال و اولیائش در آن گام برداریم .
موفق باشید .
یا علی

سلام
رجوع کنید به ذیل کامنت بعدی

hor جمعه 4 مرداد 1387 ساعت 10:43

سلام
عرض کردیم که چون بحث نوشتاری بود این گونه اشکالت را طبیعی می دانستیم . توهین و تمسخر هم صرفا ادعا نیست ، خودتان در کامنت 1 مرداد 20:02 فرموده اید که ادب و صبر باعث شده که دعاوی شیطانی بیشتر شود گذشته از اینکه این جمله خود توهین است در ضمن اعتراف به توهینهای قبلی هم دارد پس ما ادعا نکردیم واقعیت است .
اگر این دو بحث در کنار هم باشد خیلی چیزها مشخص می شود وتا به حال هم به نظر ما شده و بی حاصل نبوده .
....................................................
ما سعی کردیم و می کنیم پاسخها متناسب وعلمی باشد . اگر مایل به ادامه بودید همان موارد را پاسخ بفرمایید وگرنه همان دعای قبلی دعا میکنیم خدا به فضل خودش درهای حکمت و هدایت را به روی شما و ما و همه خوانندگان و همه مردم بگشاید تا بدور از تعصب و شخصیت پرستی و . . . بتوانیم راه مستقیم را یافته و با دستگیری خدای متعال و اولیائش در آن گام برداریم .
یا علی

سلام
همین کامنت‌تان هم شواهد مجددی دارد بر عدم دقت کافی و استنباطات بی‌ربط از مطالب بنده و پاسخ‌گویی‌های غیرمتناسب با عرایض اینجانب
لابد تبدیل دواعی {جمع داعی=انگیزه} به دعاوی {جمع دعوا=ادعا} هم به جهت نوشتاری بودن بحث است و خطای تایپی محض!
البته ما هنوز آن چند سالی که در کامنت دوشنبه 31 تیر 1387ساعت12:37 بیان کردید را طی نکرده‌ایم و درک عقلی‌مان متفاوت! نشده که بتوانیم صحت و اتقان این رویهء بحثیهء شما را با چشم دل، شهود کرده و هضم نماییم
البته بر فرض هم که آن چند سال را طی کنیم نیز از آنجا که به فرمایش خودتان در کامنت شنبه 22 تیر 1387ساعت23:31 شهود باید با عقل سنجیده شود و... نمی‌توانیم به بهانه‌هایی نظیر درک متفاوت عقلی و... فهم‌مان را ماستمال شهودمان نموده و کشفیات شهودیه‌مان را حاکم بر تعقل‌مان قرار دهیم فلذا بازهم نمی‌توانیم این روال را از شما هضم و درک کنیم
در هر صورت همان عرض قبلی برقرار است:
اگر در خود این را می‌بینید که این روال را تغییر دهید بسم‌الله یکی از مطالب مورد نظرتان را بفرمایید (ولو از کامنتهای قبلی) و به بحث بگذارید و خدمت‌تان هستیم اگر نه هم ما را به خیر و شما را به سلامت
موفق باشید

hor پنج‌شنبه 3 مرداد 1387 ساعت 15:54

سلام
برادر عزیز و دوست گرامی
ما هم فکر میکنیم جاهایی هم شما عرض ما را متوجه نشدید یا بی دقتی کردیید یا به خود زحمت نداده اید عرض ما را بخوانید و تامل کنید یا آنچه خود خواستید پاسخ دادید . ما فکر کردیم چون بحث نوشتاری است طبیعتا این مشکل پیش می آید . این که عصبانیت ندارد . ما سعی کردیم از مرز ادب خارج نشویم و به سوالات شما پاسخ متناسب و کامل و علمی بدهیم در حد وسع خودمان ممکن است جایی بی دقتی یا برداشت نادرست باشد که هر جا تذکر مرحمت فرمودید پذیرفتیم و عذر خواهی هم کردیم و آنچه در جواب تمسخرها و توهینهای شما عرض کردیم واقعیت درونیمان بود که بازهم اگر ما شایسته فرمایشات شماییم خدا در عین بی لیاقتی با فضل خودش ما را اصلاح کند وگرنه شما و مارا ببخشاید . وقت اضافی و . . . هم نداریم خواستیم در ذیل فرمایشات شما مطالبی که احتمال درستی آنها وجود دارد باشد که خوانندگان آزادانه تصمیم بگیرند . حال اگر مایل به ادامه بحث هستید پاسخ سوالات کامنت قبلی را مرحمت بفرمایید و گرنه بفرمایید دیگر مزاحمت ایجاد نکنیم خوانندگان هم خود قضاوت خواهند فرمود .
اگر تصمیم گرفتید این مزاحمت آخر ما باشد ما دعا میکنیم خدا به فضل خودش درهای حکمت و هدایت را به روی شما و ما و همه خوانندگان و همه مردم بگشاید تا بدور از تعصب و شخصیت پرستی و . . . بتوانیم راه مستقیم را یافته و با دستگیری خدای متعال و اولیائش در آن گام برداریم .
موفق باشید .
یا علی

سلام
آقاجان!
اگر شما هم مثل حقیر فکر کردید که مخاطب‌تان بی‌دقتی می‌کند و زحمت تأمل به خود نمی‌دهد و... پس چرا بحث را ادامه دادید؟
با چنین مخاطبی (به زعم شما) به لحاظ عقلائی اصلاً جا نداشت بحث می‌کردید خصوصاً که مدعی عصبانیت و تمسخر و توهین از جانب مخاطب‌تان هم هستید و طبعاً چنین مخاطبی مجال هدایت شدن ندارد
اگر هم داعی شما، ایجاد شک و احتمال در سایرین بود بنده در کامنت سه شنبه 1 مرداد 1387ساعت00:28 مفصلاً عرض کردم که تحصیل حاصل است و تلاش شما در این جهت، بیهوده
بر فرض هم که تحصیل حاصل، نمی‌دانستید می‌توانستید برای ایجاد آن شک مورد نظر، بدون بحث با بنده صرفاً کامنت بگذارید و عقائد خود را بیان کنید و دوستان هم قضاوت می‌کردند و نیاز به این همه بحث بی‌حاصل نبود
..............................................
علی‌ای‌حال بنده همچنان معتقد به کلیت عرایضم در کامنت قبلی هستم و این سبک که بنده چیزی بگویم و شما چیز دیگری را رد کنید و جو بی‌دقتی و کم‌تأملی و... بر بحث، غالب باشد را سبک مناسبی برای بحث نمی‌دانم
اگر در خود این را می‌بینید که این روال را تغییر دهید بسم‌الله یکی از مطالب مورد نظرتان را بفرمایید (ولو از کامنتهای قبلی) و به بحث بگذارید و خدمت‌تان هستیم اگر نه هم ما را به خیر و شما را به سلامت
موفق باشید

hor پنج‌شنبه 3 مرداد 1387 ساعت 05:27

سلام
1- فرمایش شما قابل انعکاس است .
2- از نظر عرفای شامخین مسلمان ومومن واقعی است که می تواند او را در وادی عرفان داخل کرد .
3- در این مثال قرآنی خداوند برای بیان توحید و رابطه بین خودش و بنده اش این مثال را زده است این تشبیه مخلوق به مخلوق است ؟!
4- در آن دسته از روایات هم خطابی است و هم غایب . البته در بسیاری از روایات به صورت غایب گفته می شود اما مخاطب دارد .
5- عرض بنده مبنی بر خواندن فلسفه ( حکمت متعالیه ) برای اینست که تا ما حرفی را به خوبی متوجه نشویم و آن را زیر و رو نکنیم نمی توانیم رد کنیم و شما از فرمایشاتتان پیداست که این کار را نکرده اید اول این کار را بکنید بعد بفرمایید . وگرنه آنچه ما عرض کرده ایم هم به نظر عده ای جزء بدیهیات است عقلا.
6- شما در باب یقین فرموده اید من به یقین رسیده ام و ما عرض کردیم یقین با همان تعریفی که شما به آن ارجاع داده اید یعنی علم به چیزی بدون احتمال طرف مقابلش یا از راه وجدان است یا از راه مقدمات یقین آور و قیاس منطقی شما که راه وجدان را قبول ندارید پس باید مقدمات کامل و یقین آور داشته باشید که قیاستان منتج نتیجه قطعی باشد . ما عرض می کنیم از فرمایشاتتان پیداست که این مقدمات را فراهم نکرده اید .
............................................
ما هم دنبال نام و هیمنه نیستیم چه پوشالی باشد و چه نباشد ، برای ما هم مطلب غیر عقلانی پشیزی نمی ارزد اما عقل هم مراتب دارد .
ادامه فرمایشاتتان بازهم قابل انعکاس است .
یا علی

سلام
آقای محترم!
شما ما را گرفتید؟
بی‌کارید؟ وقت اضافه دارید؟
خوشتان می‌آید بحث بیهوده کنید؟
از بحث الکی خوش‌تان می‌آید؟ دنبال جدال و مراء هستید؟
یا شاید کلاً دوست دارید هرچه شنیدید یک چیزی هم شما بگویید ولو کاملاً بی‌ربط به موضوع صحبت باشد؟
هر طور می‌خواهم رفتار شما را حمل بر صحت کنم نمی‌شود
آخر بی‌دقتی تا به کجا؟
شما که به خود زحمت نمی‌دهید عرض بنده را درست بخوانید و کمی تأمل کنید و درست متوجه شوید عرض بنده درخصوص چیست سپس همان را رد کنید چرا وقت خود و بنده را تلف می‌کنید؟
اگر واقعاً معتقدید که آن مطالب، قابل انعکاس است چه جای این همه فک زدن با چنین کسی؟

من و متعه ام پنج‌شنبه 3 مرداد 1387 ساعت 01:02 http://man-mote.tumblr.com

مطلبی زدم با عنوان مفسرین 2008
به بعضیا خیلی میخوره ، البته دوست داشتم عنوانشو بزارم : اعراب 2008
منتها دیدم اون که اینا رو نشنیده ، لابد نمیدونه اعراب چیه و طبعا «تفقهوا فی الدین و لا تکونوا اعرابا» و ... رو هم به طریق اولی نشنیده!

جالب بود!
با وجود این جماعت حتی به اصل متن هم نیاز نیست چه رسد به مفسر!
یاعلی

میثم چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 12:02

سلام، دیدم که به ابن عربی توهین کردی..خواستم خدمتت عرض کنم که ، چیزیو که نمیدونی در موردش صحبت نکن ، چون اولیاء خدا در مقام مکاشفه مشاهده کردن که ایشون شیعه هستن..و اون حرفی ام که زده میتونه 1001 دلیل داشته باشه... الان اگه شما چشم داشته باشی و توی حرم امام رضا (علیه السلام ) دور ضریح رو نگاه کنی.. حییونای مختلف زیاد میبینی..آره دادا... یه حدیثم برات میگم که برا دین و دنیات خوب باشه . فرمودند که : یک نفر رو که درست نمیشناسید لعن و نفرین نکنید چرا که بعضی از افراد تا آخر عمر ولایت امیر المومنین ( علیه آلاف التهیه والسلام ) بهشون عرضه نمیشه و در برزخ بهشون عرضه میشه و میپذیرند و شیعه میشن )) و بیچاره اون کسیه که شیعه امیر المومنین رو لعن کرده که لعنش به خودش بر میگرده ..یا علی

سلام

hor چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 11:29

سلام
1- کدام نقیض؟
2- مجموعه متون دینی که صفات مومن و مسلمان واقعی را بیان می کند .
3- نخیر اینهاد مثال بودند برای تقریب به ذهن . شما پاسخش را بفرمایید . تمسخر از ادله نیست . جسارتا
4- حال ما طفره می رویم ؟ از کجا معلوم شد که بدون مقدمات می شود یقین کرد ؟ کلمه عوض نشد منظور از یقین یقینی است که در منطق تعریف می شود . چه وصفش بیاید و چه نیاید . مثل اینکه لازم است منطق هم مطالعه شود .
5 - بازهم اگر ما شایسته فرمایشات شماییم خدا در عین بی لیاقتی با فضل خودش ما را اصلاح کند وگرنه شما و مارا ببخشاید . برای چندمین بار : منظور از فلسفه حکمت متعالیه است .
6- از جابجایی شماره ها و اشتباه در تایپ عذر خواهی میکنیم .
بحث از آن روایت منتقل شد به روایات این باب که آن روایت مذکور هم صرف نظر از مدح یا ذمش در زمره دیگر روایات قرار می گیرد . و اینطور هم نیست که روایات مخاطب نداشته باشد مانند همین روایت و روایتی که سابق در باب تفکر فی الله گذشت اصلا آن روایت لفظ کان یقول در ابتدایش دارد حتما می دانید کان یقول در مورد روایاتی میآید که حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین مکرر و در جاهای مختلف فرموده اند یا آن روایت علیکم بدین العجائز مخاطب دارد . البته در همان روایت هم آن قرینه ای که فرمودید در بحث ما قرینه نیست چون عرفا مدعیند از این آیات عبور نمی کنند و فقط فرمایشاتشان در توضیح همین آیات است .
7- اگر عرایض بنده موجب عصبانیت جنابعالی می شود بفرمایید مزاحمت ایجاد نمیکنیم . اما موجود بالعرض موجود یست مانند کف روی آب که هیچ چیز غیر از آب ندارد و موجود حقیقی دریاست . البته مثال از باب تقریب به ذهن است نه از باب تشبیه که واجب الوجود تعالی فوق ما لا یتناهی بما لا یتناهی از این تمثیلات برتر است .
...................................................
بازهم اگر ما شایسته فرمایشات شماییم خدا در عین بی لیاقتی با فضل خودش ما را اصلاح کند وگرنه شما و مارا ببخشاید .
یا علی

سلام
بیان این گونه پاسخهای بی‌ربط از سوی شما از دو حال خارج نیست
یا شما واقعاً عرض بنده را متوجه نمی‌شوید و ناآگاهانه چنین سخنان بی‌ربطی تحویل می‌دهید و یا کاملاً متوجه می‌شوید لکن عالماً عامداً بحث و مخاطب‌تان را به بازی گرفته و احتمالاً بحث را با گذران اوقات فراغت خلط کرده‌اید
اگر مورد اول است که اصلاً نباید بحث کنید و اگر مورد دوم است باید عرض کنم بنده بازیچهء شما نیستم و وقت اضافی هم ندارم
اگر بهردلیل نمی‌توانید دقت کنید و حرف حقیر را درست متوجه شوید بفرمایید اینجانب چیزی در جواب شما ننویسم و مثل کامنت پایینی به سکوت بگذرانم
به عنوان نمونه بنده از بیان صفات عارفان و تعریف عرفان در روایات پرسش می‌کنم شما صفات مؤمن و مسلمان واقعی را حواله می‌دهید! (چه ربطی دارد الله اعلم)
نمونهء دیگر، بنده دربارهء تشبیه خالق به مخلوق ایراد می‌کنم شما تشبیه مخلوق به مخلوق برای من ردیف می‌کنید!
بنده می‌گویم فلان روایت، مخاطب ندارد (یعنی خطابی نیست و به صورت غائب گفته شده) شما می‌فرمایید اینطور نیست که روایات مخاطب نداشته باشد! (شاید چون روایات همگی راوی دارند پس حتماً مخاطب هم دارند!) آخر تعیین این مطلب ساده (خطابی بودن یا غیابی بودن روایت) کاری دارد که شما نتوانید با یک نگاه ساده به روایت متوجهش شوید؟ این گونه بحث را به لهو و لعب گذراندن، به نظر شما حاصلی دارد؟
عجیب‌تر اینکه اولیات عقلیه را انکار می‌کنید و وقتی به شما ایراد می‌شود جواب می‌دهید برو فلسفه بخوان! آخر این شد جواب؟ بالاخره این فلسفهء شما نامش هرچه هست باید متوافق با تعقل باشد و اگر قرار باشد اولیات عقلیه را هم انکار کند همانطور که در کامنت قبلی عرض کردم ما ذوی‌العقول کاری به چنین فلسفه‌ای نداریم و چنین مسلکی فقط به درد بافندگانش می‌خورد و بس
ضمناً اگر علامه محمدرضا مظفر را به عنوان یک فیلسوف منطقی قبول دارید و کتاب المنطق‌اش را کتابی جامع در اقوال مشهور منطقیین در علم منطق می‌دانید خوب است یک سر بزنید به بخش "تصور و تصدیق" ذیل عنوان "اقسام تصدیق" و ملاحظه کنید که آنچه حقیر دربارهء یقین گفتم ادعای انحصاری حقیر نبود و همان فلاسفه‌ای که مداماً به رخ بنده می‌کشید بیانش کرده‌اند
..............................
با این حساب دیگر جایی برای ادامهء بحث به این کیفیت نیست شما حرف حقیر را می‌دانید و از مشی اینجانب باخبرید شما بهتر از هرکسی می‌دانید که مطلبی که مورد تصدیق عقل نباشد برای بنده پشیزی ارزش ندارد و به دور انداخته می‌شود؛ برای بنده، در مسیر تحری حقیقت، فقط و فقط استدلال و برهان رصین، مفید فائده است و نه نام و هیمنهء پوشالی مکاتب مختلف و صاحبان آنان و...
از این رو اگر سخنی دارید و می‌توانید آن را با بیان منطقی و روی مبانی مشترک عقلی تبیین کنید و اگر بنده در جواب شما عرضی کنم عرض بنده را درست می‌توانید متوجه شوید و همان مطلب مورد عرض مرا (و نه برداشت غیرمستند خود از کلام بنده را) مستدلاً می‌توانید رد کنید ما در خدمت شما هستیم وگرنه اینکه من یک چیزی بگویم و شما برای خود، یک چیزی برداشت کنید و بدون دقت کافی تصوراتی کرده و غفلتاً یا عمداً چیز دیگری غیر از کلام مرا رد کنید یا اینکه در چیدمان استدلالی، به اموری غیر از مشترکات عقلیه استناد کنید و مداماً هم در بحث‌تان به حواشی غیرعلمی و توصیه‌های تعلمی و دعاهای سوزناک ِآمیخته با احساس خودبزرگواربینی! و.... بپردازید چنین کیفیتی از نظر حقیر، غیرعلمی و متلف وقت است و به جایی نخواهد رسید
می‌توانید بسم الله و الّا فلا
دیگر خود دانید
موفق باشید

hor سه‌شنبه 1 مرداد 1387 ساعت 20:02

سلام
1- نه ، الان هم اگر بخواهید مشخص است .
2- عرض کردیم ما دین را با عرفا نمی سنجیم عرفا را با دین می سنجیم . بنا بر این تعبد به شرع و . . . را از عرفا نمی گیریم که دور شود . تعریف عارف را از دین می گیریم .
3- ایه 29 سوره مبارکه زمر اگر این هم نبود با آیه سوره بقره ان الله لا یستحیی مثلا ما بعوضه میتوانستیم تو جیه کنیم .
4 - باید مقدمات قیاس منطقی کامل و یقینی باشد تا مفید یقین منطقی باشد .
5- نه با خواندن مختصری فلسفه حل می شود . ما برای شما چهره سازی نمی کنیم ملاحظه کنید چطور د.و اصطلاح را به تمسخر گرفته اید .
5- یک مثال میزنیم اگر امام معصوم سلام الله علیه به کسی بفرماید شما زکوه بده وبه دیگری بفرمایند لازم نیست این روایات متعارض نیستند یا حد اقل تعارضشان بدوی است و حمل می شود به اینکه انکه نباید ذکوه بدهد یا مالش متعلق ذکوه نیست یا نصاب را ندارد . اینجا هم همین است .
6- عرض کردیم .
7- بله قبلا این صحبت شده بود . ما هم عذر خواهی می کنیم منظور اطلاق نبود بلکه همان حکمت متعالیه مد نظر بود . در کامنت قبلی هم تو ضیح دادیم .
ما قصد طفره رفتن نداریم . شما که موجود بالعرض را مساوق عدم تصور می کنید معلوم است این مبحث از فلسفه را مطالعه نفرموده اید .
متاسفانه ادب در مقام تخاطب را هم از دست داده اید .
یا علی

سلام
1.جمع نقیضین همیشه محال است و رد استحالهء آن نیازمند همان فضاست که عقل و هوش را ره نیست آن جای!
2.جالب تر شد!
خب بفرمایید در کدام متن معتبر دینی، عارف و عرفان را تعریف کرده‌اند به همان مشخصه‌ها و مؤلفه‌های مورد نظر شما؟
3.اینها بودند مواردی که خداوند، ذات اقدس خود را به مخلوقات تشبیه کرده بود!!!!!؟؟؟؟؟ به استناد همین‌ها بود آن همه سخنان نادرست!!؟؟
4.تغییرات جالبی بود! اول گفته می‌شود چون از دیدگاه ما مقدمات تو کامل نیست نتیجتاً نمی‌توانی یقین کنی بعد که معلوم می‌شود می‌توانم یقین کنم یقین قید می‌خورد به منطقی و سخن تبدیل می‌شود به اینکه یقین منطقی نمی‌توانی بکنی
به این سیاق ادامه یابد لابد فردا گفته خواهد شد آنچه ما بگوییم منطقی، منطقی است و آنچه بگوییم نیست نیست و...
5.اگر مادهء بحث در فلسفه به ادعای شما، عقل است عقل می‌گوید وجود با موجود تفاوت دارد و نمی‌توان گفت چون موجود ذی‌شعور است پس وجود هم ذی‌شعور است و...
اگر هم مواد بحث در فلسفه چیزی غیر از عقل است ما ذوی‌العقول کاری به آن نداریم و فقط به درد بافندگانش می‌خورد و بس
چقدر زشت است که آنقدر در دریای حجب عرفانیه و فلسفیه غرق شویم که اولیات عقلیه را هم انکار کنیم!
5مکرر.اولاً برای بار چندم خواهش می‌کنم شماره‌بندی را منظم انجام دهید که خوانندگان محترم وبلاگ، در پی‌گیری بحث، سر در گم نشوند
ثانیاً در استعمال لغات و واژه‌ها دقت کافی نمایید که مثلاً زکوة تبدیل به ذکوه نشود! اگر هم عربی صحیح واژه‌ای را بلد نیستید فارسی بنویسید زکات بهتر است!
ثالثاً مثال شما ربط چندانی به مانحن‌فیه ندارد چرا که در مثال، یک طرف وجوب است و یک طرف عدم وجوب لکن در مانحن‌فیه یک طرف، تحذیر از هلاکت ناشی از تعمق است و یک طرف مدح و توصیه به تعمق (به زعم شما) از طرف دیگر و روشن است که مایز این دو مورد، بسیار متفاوت با مایز وجوب و عدم وجوب است مضاف بر اینکه در مثال شما، اصل دو روایت فرضی، مخاطب دارد و از این جهت کاملاً قابل حمل بر همان افراد مخاطب است در حالی که در مانحن‌فیه مخاطبی در کار نیست و حکم یک مسأله (تعمق) به نحو کلی و به سیاق غائب، بیان شده است و...
رابعاً نقطه عطف سخن بنده و شما یک روایت است که می‌فرماید خداوند می‌دانست اقوام متعمقون در آخرالزمان می‌آیند فلذا این آیات را فرستاد و هرکس وراء آنها برود هلاک می‌شود که روشن است منظور، ذم تعمق است و نه مدح آن (به قرینهء رام وراء ذلک) بر فرض هم که برای کسی شبهه باشد که منظور ذم است یا مدح، به قرینهء آن روایت التوحید صدوق (مروی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام) که ترک تعمق (به اطلاق‌اش) را مساوق رسوخ در علم دانسته شبهه رفع می‌شود برفرض هم که برای کسی با این روایت، شبهه رفع نشود نهایت سخن این است که مطلب مجمل می‌ماند و معلوم نمی‌شود ذم است یا مدح و شما که مدعی مدح هستید باید دلیل اقامه کنید و اگر اقامه کردید و تعارض دلیلین، محقق شد آنگاه جای سخن گفتن از تعارض بدوی و غیربدوی و جمع عرفی و احیاناً تعادل و تراجیح است نه حالا که هنوز دلیل معارض، ذکر نشده است
7.فرض کنید مطالعه نکرده‌ام بل بالاتر فرض کنید اصلاً از پشت کوه آمده‌ام!
خوب است؟
حالا جواب سؤال مرا بدهید:
آیا موجود بالعرض، موجود حقیقی هست یا خیر؟
.......................................
اجمالاً می توانم بگویم به نسبت آن مقداری که از ادب بحث و تثبت و تدقق و قیام در مقام تحری حقیقت و انسلاخ از دواعی لجاجیة و مرائیة در طرف تخاطبم دیده‌ام ادب بحث را رعایت کرده‌ام اما متأسفانه این ادب و حلم از جانب حقیر بعضاً در مخاطبم به جای شوق تحری به ذوق تجری منتهی شده و شواهد انغماس در آن دواعی شیطانیة را نیز عیان‌تر کرده است
*(وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَن یَشَاء وَیَهْدِی مَن یَشَاء وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)* ابراهیم آیة4
موفق باشید

hor سه‌شنبه 1 مرداد 1387 ساعت 15:27

سلام
1 - باز هم حرف همان است اما همان حرف را می شود جوری مطرح کرد که شبهات ناشی از اصطلاحات عرفانی پیش نیاید و آن تفسیر اینگونه بود . شخصیت پرستی را هم عرض کردیم .
2- پس شما بفرمایید من عرفان را طوری تعریف می کنم که دوست دارم بعد هم رد می کنم .
ما میگوییم عرفا ملاکاتشان نظیر تعبد به شرع و . . . را از دین می گیرند از خودشان نیست که دور شود .
3- پس مثال قرآنی و الگو گیری را چه کنیم ما به لازمه ادعای خود ملزمیم در مقدماتش حرف داریم معتقدیم شما در مقدمات کامل نیستید که بتوانید به یقین برسید .
4- بازهم ضعف عرفانی ! در عرفان وجود و موجود مساوق همند .
5 - منظورتان از قاعده را متوجه نشدم .
6 - در2 گذشت .
7 - این هم یک ضعف دیگر قبلا راجع به حکمت متعالیه توضیح دادیم و عرض کردیم ما بر آن مبنا کار میکنیم پس علیکم بتعلم الفلسفه (الحکمت المتعالیه )
یاعلی

سلام
1.ما هم عرض کردیم که موکول به کی و کجاست
2.جالب بود! ما الآن بحثمان بر سر تعریف عرفان و تعیین عارف است شما کجا رفته اید و چه چیزی را جواب می دهید!
دور صریح مطرح در کامنت قبلی را جواب دهید
3.الف.ممکن است آن مثال قرآنی که اینقدر بر آن تأکید دارید را ذکر کنید؟ (بطور مشخص)
ب.از کی تا حالا یقین، دائرمدار مقدمات است؟ (قطع‌نظر از صحت و سقم اصل ادعای‌تان)
4.بله! اینکه دارندهء شیء با خود شیء یکی باشد! یا هر چیزی خودش را هم داشته باشد! و... فهمش موکول به زمان تولدثانوی و ینظربنورالله و... است و رهایی از شر عقل و حجاب فهم!
فعلاً که در حجاب هستیم عقل می‌گوید وجود ذی‌شعور نیست
5.قاعدهء اصولی پرسیده بودیم
در صورت تمایل، کامنتهای سابق را مجدداً عنایت کنید
6.دور صریح بند 2 را جواب دهید
7.خوب است این را هم در جریان باشید که حکمت به اصطلاح متعالیه، فلسفه خالص نیست و علت افتخار صاحبان آن به آن نیز، همین ورود مطالب عرفانی و غیرعرفانی به آن و تلفیق و تطبیق مشربهای مختلف بر هم است در آن
فلذا اگر اشکالی به مطلب عرفانی گرفته می‌شود پاسخ آن، توصیه به تعلم فلسفه (به اطلاقش) نیست همانطور که پاسخ اشکال علمی، جواب علمی است و نه طفره‌رفتن‌های مغرورانه از سر احساس خود‌فیلسوف‌بینی!
موفق باشید

hor سه‌شنبه 1 مرداد 1387 ساعت 00:28

سلام
شما بحمدالله قبلا تذکر داده اید که تقلید در کار نباشد . ما هم صرف ایجاد احتمال کار می کنیم . و مباحثه هم به این امر کمک میکند .
یا علی

سلام
اگر تلاش شما صرفاً از باب ایجاد احتمال است باید عرض کنم که تلاشی بیهوده و تحصیل حاصل و متلف وقت است
من نمی‌دانم چطور شما می‌توانید اینقدر از اوضاع اجتماعی و فرهنگی امروزه جامعه بی‌خبر باشید لکن اجمالاً عرض می کنم که امروزه مهمترین تریبون‌های فرهنگ‌ساز جامعه در دست همقطاران شماست و هزاران پشتیبانی فرهنگی و اجتماعی و مالی و سیاسی و... از نشر مطالب شما می‌شود
حجم عظیمی از دیتاهای فرهنگی در عرصه‌های کتاب و مقاله و نرم‌افزار و سایت و وبلاگ و... را افکار شما یا لااقل مطالب متمایل به افکار شما تشکیل می‌دهد و کوچکترین محدودیتی برای نشر مطالب‌تان ندارید
اگر مطلبی می‌نویسید در میان صد نوع تقیه نیست اگر حرفی می‌زنید نگران از دست دادن شغل و زندگی و محروم شدن از امتیازات اجتماعی و هتک حیثیتی و خطرات امنیتی و... نیستید و آزادی کامل در بیان مطالب‌تان دارید نه دغدغهء فیلترینگ دارید و نه انسداد وبلاگ و نه هزار ضراء دیگر
دست شما و امثال شما باز است و دست مخالفین شما بسته و خار در چشم و استخوان در گلو هستند نتیجتاً افکار عمومی نه در دست مخالفین شما بلکه در دست شماست و آن را هرطور که می‌خواهید جهت می‌دهید
با این حساب و در این عرصه که وصف شد، در اذهان عمومی ِجویندگان علم، تصور بر این است که اسلام همین چیزهاست که همفکران شما می‌گویند و نه فقط شک و احتمال بلکه بعضاً قطع و یقین، نسبت به مطالب شما وجود دارد بنابراین تلاش شما برای ایجاد شک و احتمال، نابجا و تحصیل حاصل است
اگر کسانی باید شک و احتمال ایجاد کنند آن کسان، مخالفین شما هستند که در میان دهها محدودیت و فشار و تضییقات جاهلانه و... خود را شرعاً موظف می‌دانند که یقین خوش‌خیالانهء عموم را بشکنند و در میان ظلمات جهل و نادانی، حقایقی را فریاد کنند (اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه) و نگذارند تمام عرصه، دربست در اختیار یک طیف خاص باشد و لااقل یک ندای حقیقت ولو از عمق چاه کنعان یا انتهای غار آنجلس شنیده شود!
اینها همه یک جهت و جهت دیگر اینکه بازهم با همهء این اوصاف، فرقی در نشر مطالب عقیدتی به داعی ایجاد احتمال و نشر همان مطالب بدون این داعی به چشم نمی‌خورد و اگر کسی خود را در صلاحیت تخصصی آن نمی‌بیند و خوف از تبعات اخروی بیان مسائل دارد نباید وارد این عرصه شود مطلقاً چرا که بهرحال در ضمن بحث، مطالب عقیدتی خود را هم نشر می‌دهد و همین نشر، مسئولیت‌آور است
شما فکر می کنید آن فردی که عقائدی را نشر داده بود و ذکر خیر!ش در روایت پست قبلی آمد اگر می‌گفت من بخاطر ایجاد احتمال، این کار را کردم خدا از او می پذیرفت!؟
موفق باشید

hor دوشنبه 31 تیر 1387 ساعت 12:37

سلام
1- چرا بحث شما بازگشت به وحدت وجود داشت همانطور که می شود جهان بینی را بدون اصطلاحات ترویج کرد که صاحب حاشیه 6 این کار را کرده اند و الگوی ایشان هم قرآن بوده بدون اصطلاحات هم می شود تخریب کرد همانطور که شما در آن پست این کار را کرده اید .
اگر ما شخص پرستی می کنیم خدا به بی لیاقتی ما نگاه نکند و ما را هدایت کند و اگر هم شخص پرستی نمی کنیم که ان شاء الله خدا شما را به خاطر تهمتتان ببخشاید .
2- این ملاک ما نیست ملاک عرفایی است که غیر مجتهد را به شاگردی نمی پذیرفتند و باز هم از نام بردن ایشان خوف داریم . باز هم معلوم شد شما باید ملاک هایتان را باز بینی بفرمایید .
3- پس پذیرفتید که می شود قرآن را الگو قرار داد و مثال زد تشبیه نمی شود .
ما هم قبول داریم اگر شما مانند خداوند به این یقین رسیدید که ادعایشان باطل است بله اصطلاحات قر آنی را به کار ببرید . اما شما هنوز ملاکهایتان کانل نیست که بتوانید به یقین برسید . علم متحد با ذات هم که ندارید .
4- چون ما از نظر رجالی نمی توانیم اجتهاد کنیم دست و دهانمان بسته می شود . اما علمای مخالف عرفان هم سند دعای کمیل را تایید کرده اند اگر این برای شما کافی است که بحث را ادامه دهیم و الا ما دستمان بسته است .
وجود و رحمت یک چیز است و هر وجودی ذی شعور است و تکوینا موجد را دوست دارد . علیکم بتعلم الفلسفه .
5- در شماره 3 پاسخش گذشت .
در کامنت قبلی عرض کردیم با قرینه روایات ایجابی . اما در باب روایات در باره تفکر اولا ایجابی و دارای درجات بسیار داریم مانند تفکر در ملکوت سماوات . تفکر در ایات ، تفکر در نعمات و . . . تا برسد به تفکر فی الله و این بر اساس مراتب است با این قرینه روایات نهی در این باب را هم حمل بر کسانی می کنند که فکرشان این مقدار قابلیت هم ندارد مانند علیکم بدین العجا ئز که این همان بیان لا تتفکروا است اما در سیاق اثبات .
6- ملاکهایتان را کامل کنید بعد بازبینی کنید .
این مباحث نیاز به مطالعه و تفکر و اصطلاحات دارد و باید چند سالی در این راه بود تا درک کرد در این مجال قابل بیان نیست . اجمالا بگویم درک عقل هم در آن وادی شاید متفاوت شود نه تعطیل .
7 - ما بارها گفته ایم و بحمدالله روز به روز هم مشخص تر میشود که شما درک درستی از فلسفه و عرفان ندارید و گرنه این سؤال را نمی فرمودید . ما به استناد آیه سنریهم ایاتنا فی الافاق و . . . انه الحق عرض کردیم که حق واقعی اوست و حق مساوق وجود است . علیکم بتعلم الفلسفه .

یا علی

سلام
1.حرف شما این بود که بدلیل خطیر بودن مطالب عرفانی و اینکه قلیلی موفق به فهم صحیح آن می شوند و... عرفا راضی نیستند مطالب شان نشر شود و... و همین اشکال را متوجه حقیر کرده بودید که نباید این مطالب را نشر دهم (که بنده مکرر عرض کردم نشر شده قبل از من) سپس شاهد آوردم از جو جامعه و همچنین حجت افرادی که آن جو را درست کرده بودند و اشاره به آن تفسیر معروف کردم
تا اشاره به تفسیر کذایی کردم یک دفعه آسمان تپید و مطالب عرفانی از خطیریت افتاد و همگان موفق به فهم صحیح آن شدند و چیدن میوهء آن، کار همگان شد و عرفا هم راضی به نشر مطالب شدند و...!
البته اینکه کاری بسیار بد و نادرست باشد و صدها اشکال بر آن وارد شود اما تا یک نام برده شود دفعتاً آن کار بد تبدیل به کار خوب شود و تمام آن اشکالات هم غیب شود و... اینها را نه تنها عقل حقیر که عقل هیچ موجودی نمی‌پذیرد و جز بر شخصیت‌پرستی حمل نمی‌شود و البته لابد از آنجا که ساحت شما از هرگونه شوائب شخصیت‌پرستانه منزه است پس درک این حقائق و حل این تناقض، موکول است به زمانی که تولد ثانوی پیدا کنم و ینظربنورالله شوم و از این حرفها!!
2.کی و کجا معلوم شد؟
مطلب شما مساوق به دور صریح است
اگر قرار باشد عارف بودن یک نفر و میزان صحت نظر عرفانی او را با ملاکات خودش تعیین کنیم که منطقاً باطل است
3.الف.خیر! شما ادعایی کردید و ما شما را ملزم به لازمهء ادعای خودتان کردیم وگرنه اصل مطلب را که سابقاً از ریشه رد کردیم (من شبه الله بخلقه فهو مشرک و...)
ب.یعنی چه نمی‌توانید به یقین برسید؟ شما احیاناً علم متحد با ذات بنده دارید که إخبارمافی‌الضمیر حقیر می‌کنید!؟ از کجا می‌دانید بنده به یقین نرسیده‌ام!؟
4..... جهت اطلاع جنابعالی عرض می‌شود که آنچه ذی‌شعور است موجود است نه وجود! وجود که ذی‌شعور نیست که بخواهد حبی داشته باشد!
5.اینکه تکرار همان مدعای سابق است که پاسخش گذشت
اگر می خواهید بحث در این جهت جلو رود و به تکرار مکررات نیانجامد به پرسش اخیر کامنت پاسخ دهید (قاعده)
6.نمی شود بگویید اگر تو طبق ملاکات ما و افراد مورد ارادت ما، عرفان را تعیین کنی ملاکاتت کامل است وگرنه ناقص است! قبلاً هم عرض شد که بازبینی با بازتعریف فرق می‌کند فلذا در مسیر تعیین حدود و ثغور یک مطلب و تعریف آن، اصطلاح‌سازی‌های افراد متفرقه اهمیتی ندارد
۷.بله! کاملاً روشن است که بنده درک درستی از فلسفه و عرفان ندارم و این شما هستید که درک تان ناب و ملاکات تان کامل است!
یک چشمه از درک ناب فلسفی عرفانی تان همین که مسائل عرفانی نظیر حب تکوینی و... را مسائلی فلسفی دانسته و به تعلم فلسفه امر می کنید!
چشمهء دیگر درک ناب فلسفی عرفانی تان هم طفره رفتن از پاسخ به سؤال روشن بنده است که اصلاً و ابداً ناشی از فقدان پاسخ روشن عقلائی نیست!
موفق باشید

hor دوشنبه 31 تیر 1387 ساعت 12:34

سلام
اینکه ما در اینجا این عرایض را عرض میکنیم برا ی دفاع است و این که در نظر خوانندگان وبلاگ شما حد اقل این احتمال بیاید که ممکن است فرمایشات عرفا بیانگر دقائق وظرائف دین است که درک آنها روحی می خواهد به لطافت نسیم بهاری و کسانی که چنین روحی ندارند نمی توانند این مطالب را بپذیرند و این عدم پذیرش هم ان شائ الله از شدت تقوایشان است .
یاعلی

سلام
برای هرچه که باشد
بهرحال در این کامنتها مطالب عقیدتی از طرفین، فراوان گفته می‌شود و از جهت مسئولیت شرعی و خوف از تبعات اخروی و عدم صلاحیت تخصصی و... فرقی با وبلاگ شخصی ندارد
خصوصاً اگر توجه کنیم که کامنتها شأنیت مجرای مراء بودن نیز دارند و با این حساب اوضاع‌شان شرعاً خطیرتر است
موفق باشید

ویروس دوشنبه 31 تیر 1387 ساعت 01:27 http://DataBus.Persianblog.ir

«زندگی» / با شدتی وحشیانه و جنون آمیز،/ آن چنان که قلبم را سخت به درد آورد، / آرزو کردم ای کاش هم اکنون همچون مسیح، / بی درنگ، آسمان از روی زمین برم دارد. / یا لا اقل همچون قارون ، زمین دهان بگشاید / و مرا در خود فرو بلعد، / اما ... نه، / من نه خوبی عیسی را داشتم و نه بدی قارون را. / من یک « متوسط ِ » بی چاره بودم و ناچار،/ محکوم که پس از آن نیز «باشم و زندگی کنم»./ نه، باشم و زنده بمانم./ و در این «وادی حیرت ِ» پر هول و بیهودگی سرشار، گم باشم. / و همچون دانه ای که شور و شوق های روییدن در درونش / خاموش می میرد و آرزوهای سبز در دلش می پژمرد، / در برزخ شوم این «پیدای زشت» / و آن «ناپیدای زیبا» خرد گردم. / که این سرگذشت دردناک و سرنوشت بی حاصل ماست. / در برزخ دو سنگ این آسیای بی رحمی که ... / «زندگی» نام دارد! == شریعتی

hor یکشنبه 30 تیر 1387 ساعت 22:32

سلام
1 - بحث ما بر سر اصطلاحات خاص عرفانی است مانند وحدت شخصیه و استعارات اشعار و . . . وگرنه جهان بینی و اعتقادات مبتنی بر عرفان مانند اینکه موجود حقیقی خداوند است و بقیه شئون و کلمات اویند که مبتنی بر آیات و روایات بسیار است مانند سنریهم ایاتنا . . . انه الحق یا وقتی حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام را کلمه الله معرفی می کند ،اسلام واقعی و بایسته ترویج است و در آن تفسیر این مسئله رعایت شده است .
2- باید بگویم از نظر ما کسی بدون التزام به فقه اصلا عارف نیست ، که به عنوان قدر مشترک در نظر گرفته شود .
3 - قرآن الگوی ماست اگر خداوند متعال مثالی میزند برای تقریب به ذهن و جا افتادن مطلب ما هم میتوانیم بزنیم .
4 - اگر مناقشه سندی بفرمایید بحث پیش نمیرود . اما جعل وایجاد یک چیز است و آن رحمت الهی است و رحمت نمیتواند صاحب رحمت را دوست نداشته باشد .
5 - این تصویر را ما نساخته ایم در پستهایتان یک بار دیگر تامل بفرمایید چگونه از افرادی که در نظر حداقل برخی از علما مورد احترام زاید الوصف هستند یاد کرده اید یا بعضا احتمتلات بسیار شرم آور داده اید اگر ما میخواستیم از ایشان یاد کنیم خود انصاف بدهید می شود یا نه . ابتدای حدیث شریف توحید مفضل را ببینید وآن را با روایت امام عسکری علیه السلام جمع کنید باز هم اینقدر حتاکی به یک مدعی تشیع جایز است ؟
اما در باب روایات در باره تفکر اولا ایجابی و دارای درجات بسیار داریم مانند تفکر در ملکوت سماوات . تفکر در ایات ، تفکر در نعمات و . . . تا برسد به تفکر فی الله و این بر اساس مراتب است با این قرینه روایات نهی در این باب را هم حمل بر کسانی می کنند که فکرشان این مقدار قابلیت هم ندارد مانند علیکم بدین العجا ئز که این همان بیان لا تتفکروا است اما در سیاق اثبات .
اصول را هم مشغولیم دعا کنید خداوند درهای فهم ما را بگشاید .
6 - برادر عزیز ملاکهایتان را دوباره باز بینی کنید . یکی از آنها در شماره 2 گذشت .
زمانی که به تولد ثانوی و . . . برسند . نمی خواهم وارد اصطلاحات شوم . اما اجمالا وقتی ینظر بنورالله به طور واقعی در او ایجاد شود .
7- برابر از کمبود الفاظ است منظور همان است که در شماره 1 توضیح داده شد که موجود حقیقی اوست . وبقیه شئون وکلمات اویند .
یا علی

سلام
1.در آن کامنت که از من ایراد گرفتید صحبت بر سر اصطلاحات خاص عرفانی نبود خصوصاً وحدت شخصیه و امثالش که اصلاً مورد بحث من نبوده اند!
ضمناً تفسیر مذکور، خالی از همان اصطلاحات نیست... بیش از موارد مورد ذکر در نوشتارهای حقیر نباشد کمتر نیست مضافاً اینکه بیان مطالب یک جهان‌بینی بدون بیان مصطلحات آن، امری غیرممکن است
با این منطق والا که اصلاً آلوده به شخصیت‌پرستی نیست! باید چه به شما گفت؟ الله اعلم
2.حاصل اصطلاح‌سازی شما فقط به درد خودتان می خورد و بس
ما دربارهء عرفان و عارفان به همان معنای مصطلح و ملاکات شناخته شده سخن گفتیم نه دربارهء ملاکات خاص شما یا عده‌ای از متشرعهء اهل عرفان
3.بله! قرآن الگوی ماست اگر خداوند متعال مثالی می‌زند برای تقریب به ذهن و جا افتادن مطلب ما هم می‌توانیم بزنیم! مثلاً وقتی خداوند فلان عالم‌نمای امت موسی(ع) را به سگ مثال می‌زند دیگر اعتراض کسی وارد نیست که بگوید این عالم‌نما شهادتین! را گفته لذا نباید او را مورد توهین و لعن قرار داد! و همچنین وقتی خداوند آخوندهای بنی‌اسرائیل را به خر تشبیه می‌کند جای انتقاد نیست که خدایا این عالمان ادعای تشیع موسی(ع) می‌کنند پس چرا فحش‌شان می دهی؟! و...
4.الف.مناقشه کردیم دست و دهان شما را هم بستیم که نتوانید مناقشه را رد کنید؟ بنده از جیبم که مناقشه نکردم! مطلب رجالی گفتم و جواب مطلب رجالی، مطلب رجالی است و رد بر مناقشهء سندی با اثبات سندی ممکن است! این چه جور بحث علمی است که بنده حق نداشته باشم از سند مطلبی که شما به شرع می‌چسبانیدش سؤال کنم؟
ب.خودتان متوجه شدید چی فرمودید!؟ یعنی چی «رحمت نمی تواند صاحب رحمت را دوست نداشته باشد»!؟ مگر رحمت، انسان یا ذی‌شعور است که کسی را دوست بدارد؟
5.الف.قرآن الگوی ماست!
ب.مثال سابق شما جهات ایجابی (تفاوت اندازه ثواب) بود که طبیعتاً قابل حمل بر مراتب مختلف است اما جایی که یک جهت سلب و یک جهت ایجاب داریم چه؟ به چه قاعدهء اصولی می‌توانیم اینها را هم حمل بر مراتب مختلفه کنیم؟
6.الف.مشکلی با بازبینی نداریم اما بازبینی به معنای بازتعریف و اصطلاح‌سازی نیست
ب.یعنی وقتی تولد ثانوی و ینظر بنورالله و امثال ذلک ایجاد شد دیگر عقل تعطیل!؟ عقل آن موقع حجاب می شود!!؟؟
7.یعنی مثلاً الآن شما موجود حقیقی نیستید؟! پس ممکن است بفرمایید چگونه از دیار عدم با من سخن می گویید؟! نکند حاصل خیالات بنده هستید؟! یا شاید توهم!؟

hor یکشنبه 30 تیر 1387 ساعت 21:32

سلام
ما خود را در آن حد نمی دانیم که مسئولیت اعتقادی مردم را بر عهده بگیریم لذا وبلاگ یا سایت نداریم . اما برای دوستی خوشحال می شوم با هم در ارتباط باشیم .
amirhoseindoa@yahoo.com

سلام
گرچه این کامنت خطاب به حقیر نیست لکن سؤالی برایم مطرح است آن هم اینکه اگر در مقام اعتراف به عدم صلاحیت تخصصی برای بیان مطالب اعتقادی و خوف از تبعات اخروی و مسئولیت شرعی آن هستید چه فرقی هست بین مطالبی که در وبلاگ فرضی خود می نویسید و مطالبی در وبلاگ بنده می نویسید در کامنت؟
آیا خداوند، مسئولیت شرعی ِبیان مطالب ِاعتقادی را دائرمدار ملکیت محل بیان آن مطالب، قرار داده است!!؟؟

علی یکشنبه 30 تیر 1387 ساعت 11:13 http://alkahf.blogfa.com

با سلام واحترام
آیا ماجرای ازدواج امام حسن عسکری (علیه السلم ) آنگونه که در کتابها ذکر شده است سندیت دارد
با تشکر التماس دعا

سلام و تحیت
اگر منظور شما آن داستان عقد ناتمام نوه امپراطور روم و خواب دیدن او حضرت زهرا(س) و حضرت مریم(س) را و اسلام آوردن او در خواب و سپس ملاقات با امام عسکری(ع) در خواب و وعدهء به اسارت در آمدن او در یکی از جنگهای کفار و مسلمین و نهایتاً خریداری شدن برای امام عسکری(ع) و رفتن به سامراء و... است این داستان، اعتبار چندانی ندارد و به قول مرحوم آیت الله خویی در سند آن مجاهیل وجود دارند و ضمناً راوی اصلی داستان که بشر بن سلیمان نخاس است نیز توثیق مشخصی ندارد (معجم رجال الحدیث ذیل شرح حال بشر بن سلیمان)
موفق باشید

محمد یکشنبه 30 تیر 1387 ساعت 07:20 http://dorresamin.iranblog.com

با سلام خدمت شما بزرگوار گرامی
وبلاگ زیبا و پر محتوای شما لینک شد لطفا شما هم لینک بفرمائید.

dorresamin.iranblog.com

با تشکر فراوان از شما

سلام و تحیت
لینک شما هم در لینکدونی کهف اصحاب نهاده شد
موفق باشید

ترنس یکشنبه 30 تیر 1387 ساعت 00:41 http://trance-states.persianblog.ir/

سلام
از بزرگواریتون ممنونم .

سلام
پاینده باشید

احمد جمعه 28 تیر 1387 ساعت 18:46 http://pigeonofharam.parsiblog.com

سلام

در ادامه ی سئوال قبلی:

شاید این کلمه «تبعیض» باشه. (اشتباه به خاطر این بود که توی یه متن انگلیسی دیدم.) در این صورت این کلمه به معنای تقلید از مرجعی در بعضی مسائل و از دیگری در بعضی مسائل دیگه به کار می ره؟ یا معنای دیگه ای توی حال و هوای اجتهاد و تقلید داره؟

سلام
بله تبعیض در تقلید به معنای این است که عمل خود را در مسائلی بر فتوای مرجعی بنا نهد و در مسائل دیگر بر فتوای مرجع دیگر
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد