أللهم إنی أسألک صبر الشاکرین لک و عمل الخائفین منک و یقین العابدین لک أللهم أنت العلی العظیم و أنا عبدک البائس الفقیر أنت الغنی الحمید و أنا العبد الذلیل أللهم صل على محمد و آله و امنن بغناک على فقری و بحلمک على جهلی و بقوتک على ضعفی یا قوی یا عزیز أللهم صل على محمد و آله الأوصیاء المرضیین و اکفنی ما أهمنی من أمر الدنیا و الآخرة یا أرحم الراحمین از ادعیهء ماه رجب، روایت شده از حضرت صادق(ع) (اقبال الأعمال، ابن طاووس ج3 ص210 - مصباح المتهجد، الطوسی ص802)
خدایا! من از تو صبر شاکرانه می خواهم نه صبری که همراه با سوءظن به تو باشد نه صبری که از سر ناچاری باشد نه صبری که ناشی از جبرگرایی صوفیانه باشد بلکه صبری که از سرچشمهء رضا و توکل و طاعت سیراب شود!
خدایا! من صبر بر بلاء دنیا را می خواهم که بلاء دنیا، محدود و کوتاه و ناپایدار است و صبر بر آن ممکن و موجه... اما بر بلاء آخرت و عذاب دوزخ بیرحم، صبر نمی خواهم بلکه امان می خواهم چرا که اگر در آن روز، امان ندهی و مرا وارد دوزخ کنی صبر بر لحظه ای از عذاب تو هم محال است و محال، خواستنی نیست!
خدایا! من از تو عمل خائفانه می خواهم عملی می خواهم که مقرون به ترس از عذاب تو باشد چرا که عذاب تو حق است و فراموشی حق، عین ضلالت و می دانم که اگر از عذاب تو در این دنیا بترسم در آخرت، امید امان هست و الّا فلا!
خدایا! اگر عارفان ِمشرک به عشقبازی با خیال تو دلخوش اند مؤمنان ِمُسلم به عبادت تو خدای راستین می اندیشند و اگر صوفیان ِملحد، به توهم تو عارفانه عشق می ورزند صالحان ِموحد به یقین تو خائفانه عمل می سازند و من می خواهم مؤمن باشم و نه مشرک؛ و خائف باشم و نه عارف؛ و صالح باشم و نه صوفی!
خدایا! چه سری است که در ادعیهء وارده از اهل بیت عصمت(ع) مداماً سخن از خوف عذاب و طمع ثواب می رود و امامان ما سلام الله علیهم خود را خائف و راجی و راغب و راهب می خوانند و می خواهند؟ چرا انبیاء عظام علیهم السلام تو را راغباً و راهباً خواندند و نه عاشقاً و چرا به جای در آغوش کشیدن توهم تو، در محراب عبادتت ایستادند به خوف و خشیت و خشوع؟ (الأنبیاء آیة90) چرا به جای ریاضت از سر توهم عاشقانه، به عبادت از مجرای یقین عابدانه ملتزم بودند؟ ... من هم همین را می خواهم!
خدایا! من از تو یقین عابدانه می خواهم یقینی که عابدان حقیقی دارند و نه عاشقان توهمی! خدایا اگر عرفانپرستان، خود را از هر قید و بندی آزاد می دانند من در قید بردگی تو هستم چرا که خود فرمودی همهء اهل زمین و آسمان بردهء تو هستند (مریم آیة93) و خود را نه تو و نه بخشی از هستی تو و نه شأنی از شؤون تو و نه نمودی از بود تو و نه فروغی از رخ تو و نه جلوه ای از رقاصی تو و نه حاصل خودنمایی تو و نه مسمای هیچ گزافهء دیگری نمی دانم بلکه فقط عبد ذلیل تو و بردهء فقیر تو و مخلوق محتاج عنایت تو خدای علی و عظیم و غنی و حمید!
خدایا! بر محمد و اهل بیتاش صلوات و تحیات و سلام و درود خود را وارد فرما و با دارایی ات بر فقر من منت گذار و با حلم ات بر نادانی من و با توانایی ات بر ناتوانی من ای قدرتمند و ای عزتمند!
خدایا! من می دانم که اهل بیت نبی(ع) اوصیاء مورد رضایت تو بودند تو از آنان راضی و آنها هم از تو راضی اما رضایت آنان از تو کجا و رضایت تو از آنان کجا؟ آنان مخلوق تو هستند و بشر و دارای احساسات و حالات نفسانی مثل رضایت و خشم اما تو شبیه مخلوقات نیستی و هیچ حالات احساسی و تغییرات نفسانی بر تو عارض نمی شود اگر تو از کسی راضی هستی او را به بهشت وارد می کنی و اگر بر کسی غضب داری او را در جهنم معذب می کنی و همین! نه که لب بر رضایت، خندان کنی و ابرو در خشم، درهم!
خدایا! بر اهل عصمت که مورد رضای تو هستند درود فرست و امور مهم دنیا و آخرتم را کفایت کن اگر نادان، جز تو هیچ نخواهد من جز تو همه چیز خواهم! هر خیر و برکت و عافیت و یسر و یساری ممکن باشد من از تو می خواهم... پس همهء امور دنیا و آخرتم را به خیر و عافیت بساز و مرا از شرک حلول و کفر وصال مصون بدار!
خدایا در این ماه معظم رجب، مرا به عبادات توحیدی موفق کن و نه ریاضات بدعی که شیطان، صورت عملم را ابقا کند و بر داعی، اشک و آه القا نماید! دست آخر هم بسان اولیاء رجبیین ِآن ضالّ مضلّ (ابن عربی) بندگان صالح ات را مشکوک ببینم و شیعیان مولای مولود این ماه را خوک!
خدایا توفیق بده غنای معارف اهل بیت(ع) را به فقر مکاتب ساختهء بشر نفروشم و در دنیا در مسیر آنان و در آخرت در جوارشان باشم یا ارحم الراحمین!
شما تصور نمی فرمایید که عبارت شما که ذیل آوردم این تلقی را ایجاد می کند که دین امری فطری نیست؟ آیا شما در امر به معروف و نهی از منکر احتمال تاثیر را شرط نمی دانید؟
ملاک اصلی ما در مباحثی مثل نهی از منکر و امر به معروف و دعوت به خیر و امثال آن، این نیست که کسی بواسطهء آن از دین زده شود یا جذب گردد بلکه ملاک مشخص فقهی را باید ملتزم شد و عمل کرد و همین، چه موجب جذب شود و چه موجب دفع و چه طرف مربوطه نحیف باشد و چه قوی و...
احتمال تأثیر، جزء همان ملاکات فقهی است که در همین پاراگراف از قول من نقل فرمودید که باید به آنها ملتزم شد (با تفصیلات و شرایط فقهی اش)
ضمن اینکه فطری بودن دین به معنای استحسانی بودن آن نیست
در دینداری باید ملاک را با مبانی فقهی-حدیثی تنظیم کرد و نه با امور سلیقهای و ذهنیتی که متأسفانه گاهی با حکم فطری و عقلی و... خلط می شود
http://www.313amir.ir/?p=shebh-e-aql
موفق باشید
سلام
در ادبیات دینی آیا «تعبید» به همان معنای تقلید در برابر اجتهاد است؟
سلام
استعمال واژه تعبید در معنای تقلید (به اصطلاح فقهی که مقابل اجتهاد است) را تاکنون ملاحظه نکرده و بعید می دانم چنین استعمالی مطلقاً وجود داشته باشد چرا که معنای لغوی اش به عبودیت کشاندن و به بردگی کشیدن و... می باشد و ربطی به تقلید فقهی که رجوع جاهل به عالم است ندارد که در آن معنا، اصطلاح شود
موفق باشید
به نام خدا.سلام.
خدا اجرتان دهد.
موفق باشید.
سلام
توفیقات تون روزافزون امیر عزیز
یاعلی
سلام از جناب hor میخوام اگر ممکن هست ادرس وبلوگ خودشان را ثبت کنند تا بتونیم از مطالبشان استفاده کنیم. ممنون
سلام
جناب hor عنایت فرمایند
به نام خدا و سلام
یکی از بینندگان وبلاگ بنده جملاتی از بحث صابر نخست گفته بودند. عین جملات در پایین آورده شده:
"یه مبحثی بین عرفا و فلاسفه وجود داره که بنام صابر نخست:اینکه خداوند مخلوقی داره که بدون واسطه میتونه فیض بگیره (یعنی رنگ وجود از خداوند بگیره)و موجود بشه.بقیه مخلوقین باید به واسطه اون و به اذن خدا رنگ وجودی بگیرند.
مهم اینجاست که فلاسفه و عرفا نامهای زیادی رو براش گذاشتند که عبارتند از روح-قلم -نور-و (عقل )و ....ولیکن به یه نام واحد هم رسیدند بنام حقیقت محمدیه ..."
می خواستم کمی این بحث رو توضیح بدید بهم یا منبعی بگید تا از اونجا تحقیق کنم.
ممنون
موفق باشید
سلام
إن شاء الله این شخصی که برای شما چنین نوشته خطاش خطای تایپی بوده باشه چون آن، صادر نخست است و نه صابر نخست!
در تفکر دینی، ما بحث خلقت و ایجاد را داریم که معنایش روشن است لکن در تفکر فلسفی صحبت از صدور است و نه خلق و همچنین در تفکر عرفانی سخن از تجلی است و نه صدور
فلاسفه ای که گرایش عرفانی داشته اند سعی کرده اند کلیدواژهء تجلی را با کلیدواژهء صدور، همطراز و مساوق کنند و از بین این عرفاء فلسفیبیان، آنها که گرایش دینی هم داشته اند این صدور و تجلی را با خلقت، که مفهوم دینی است مساوق کرده اند در حالی که خلقت که در دین گفته می شود با صدور که در فلسفه گفته می شود و تجلی که در عرفان گفته می شود متفاوت است و هر کدام آثار و لوازم خود را دارد و...
در هر صورت آنان که معتقد به صدور اند به این هم معتقد هستند که چون خدا یکی است پس صادر از او هم یکی است! و مجبورند یک صادر را به عنوان صادر اول لحاظ کنند و بقیهء مخلوقات را صادرات! از آن صادر اول (مستقیم یا مع الواسطه) بدانند و... همانطور که معتقدان به تجلی، هم می گویند لاتکرار فی التجلی! و سپس معتقدان به هر دو، نام این تجلی و صادر اول را بسته به ذهنیات خود، چیزهایی نهاده اند که عقل اول و حقیقت محمدیه از آن جمله است و......
جهت دریافت یک درک اجمالی از این معانی و تفاوتهای آنها، به کتب اصطلاح شناسی های فلسفه و عرفان، مراجعه بفرمایید
موفق باشید
سلام
دوستی می گفت پسربچه ای دارم ۱۲ ساله با جسمی نحیف و هنوز به سن تکلیف شرعی نرسیده است و چیزی هم از این مسائل نمی فهمد و فقط به فکر بازیست !!
ولی من که پدر او هستم فرزندم را حدود ساعت ۴ صبح از خواب بیدار می کنم تا نماز صبح بخواند.
و این بچه با کسالت و بی میلی هرچه تمامتر و درحالیکه خواب آلود است نمازش را بدون توجه به معانی آن و با چندبار دولا و خم شدن به پایان می رساند تا زودتر دوباره بخوابد !!
و من از طرفی خوشحال از اینکه دارم فرزندم را تربیت مذهبی می کنم و از طرفی غمگین از این اجبار !!
مانده ام که آیا فرزندم را از دین زده می کنم و یا تشویق ؟؟ !!
لطفا شما پاسخ دهید .
سلام
اول دو نکتهء کلی را عرض می کنم و سپس پاسخ به مورد خاص مطروحه
1.اینکه کسی نمازش را بدلیل خستگی و بیحالی و... بدون حضور قلب بخواند معنایش این نیست که نماز او هیچ ارزشی ندارد و بیهوده است چرا که حضور قلب از مستحبات و شرایط قبول نماز است و نه صحت آن و نماز صحیح، حداقل موجب رفع ذمه انسان می گردد و همین بسیار مهم است چون موجب رفع عذاب ترک نماز می گردد
2.ملاک اصلی ما در مباحثی مثل نهی از منکر و امر به معروف و دعوت به خیر و امثال آن، این نیست که کسی بواسطهء آن از دین زده شود یا جذب گردد بلکه ملاک مشخص فقهی را باید ملتزم شد و عمل کرد و همین، چه موجب جذب شود و چه موجب دفع و چه طرف مربوطه نحیف باشد و چه قوی و...
3.آنچه در روایات ما هست این است که پسربچهء 7سال به بالا به نماز امر شود و در صورت توانایی و ترک، بر این امر مؤاخذه گردد و... اما اینکه فرزند را برای نماز از خواب بیدار کنند به این شکل، چنین چیزی در روایات دیده نمی شود خصوصاً که حتی بیدار کردن فرد بالغ برای نماز را هم بعض فقها لازم نمی دانند و مجرای امر و نهی، را زمان بیداری می دانند و نه خواب
موفق باشید
باز هم سلام: چشم من بیشتر رعایت میکنم در حرف زدن. بهتره شما هم رعایت ادب رو در برابر افرادی که بهشون نقد دارید بکنید.
مگه ملاک حقایق قران و معصوم نیست . شما که حرف قران رو قبول ندارید چون ایاتی در مورد حب الهی اومده و شما اونا رو نادیده میگیرید. حرف معصوم رو هم قبول ندارید. چون هرجا به نظرتون سازگار نباشه سریعا میگین این حدیث سند نداره و ... .
شنیدم یکی از اقایون گفته بود کتاب کافی تماما سند نداره فقط دوسه تا حدیث هست که اونا هم مورد تردیده . خب دیگه اگر یه مقدار دیگه بگذره میترسم بگن که قران هم سند نداره . اونوقت بگن همه مردم اهل بدعتن غیر از ما . همه چرند میگن غیر از ما و ...
البته منظورم شما نبود (قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ) ایه ۳۱ ال عمران.
(قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ ) ایه ۲۴ توبه
(وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ) ایه ۱۶۵ سوره بقره
نمیدونم شما که مخالف محبت به خدایید با این ایات چیکار میکنید؟؟؟
البته هرچند که در کلمات معصومین حرفها در باب محبت الهی خیلی زیاده (که البته شما هر کدوم رو که با مذاقتون جور نیست میگید سند نداره و ... ) اما گفته بودید از صحیفه براتون شاهد بیارم . البته شاید فردا بگید که صحیفه هم ... .
و اوجب لی محبتک کما شرطت (دعای ۳۱)
اللهم صل علی محمد و اله و فرغ قلبی لمحبتک (دعای۲۱)
واجعل فی ذلک الیوم مع اولیائک موقفی و فی احبائک مصدری و فی جوارک مسکنی یا رب العالمین.(دعای۵۳)
و جللنی شرائف نحلک فی مامات المعده لاحبائک (دعای۴۷)
البته بیشتر از این حرفاست که بخوام بنویسم . ولی اگر قران و معصوم رو قبول دارید یه دونش هم کافیه . اگر هم قبول نداشته باشید که ده جلد کتاب هم که بهتون نشون بدن قبول نمیکنید.
راستی بد نیست یه سری هم به باب محبت میزان الحکمه بزنید.
راستی نمیدونستید حالا بدونید . صحیفه نور چشم عارفان هم هست . شما از قول عرفا حرف نزنید لطفا . ما هرچی عارف دیدیم یکی از توصیه های اصلیشون انس با صحیفه بوده . حالا شما میخواید مطلب رو طور دیگه جلوه بدید این حرف جداییه . شما برید پیش علامه حسن زاده و اقای جوادی املی و ... ازشون درباره صحیفه بپرسید.
بهترین شرح صحیفه مال سید علیخان مدنیه که تکلیفش روشنه .
حالا من یه پیشنهاد براتون دارم. یه کم قلمتون رو با تقوی کنید و هر چیزی رو به هر طوری که میخواید به بقیه نسبت ندید. مخالفت شما بایه مسلک و مرام دلیل نمیشه که هر حرفی رو به مخالفین نسبت بدید و تو گود خالی فریاد کنین .
سلام
اینطور که از نوشته های شما بر می آید جنابعالی علی الظاهر نه تصور درستی از افکار عرفانی دارید و نه از مفاهیم دینی و تقوای اسلامی، برداشت دقیقی و نه حتی مخاطب تان (این حقیر) را درست می شناسید!
یک تصویری در ذهن خود از بنده ساخته اید و به جدال با او پرداخته اید در حالی که واقعیت بنده با آن تصویر خیالی شما از بنده تفاوت ریشه ای دارد
اگر واقعاً تصور شما این است که بنده هرجا حدیثی با افکارم جور در بیاید می گویم خوب است و هرجا جور در نیاید می گویم ضعیف است و اگر ده جلد کتاب از قرآن و معصومین(ع) به من نشان دهند قبول نمی کنم و... خب اصلاً چرا بحث می کنید؟
چنین شخص بیمبنایی که فاقد اولیات انصاف علمی و وجدان کاری است چه جای بحث دارد؟
قبل از تعجیل در بحث بیهوده، اول به شناخت دقیق مخاطب تان مبادرت کنید و سپس اگر جای کلام و تعامل علمی بود بسم الله
نه حالا و با این توهمات و تصورات مضحک
موفق باشید
به نام خدا
سلام
فکر میکنم به اندازه ی کافی در مورد عشق به خدا صحبت کردیم بریم سراغ عشق زمینی:
چند وقت پیش یکی از دوست داران شما از طریق موضوع عقل واسم ثابت کرد که عشق بین دو دوست چون عقل و از کار میندازه در نتیجه این کار گناه است میخواستم نظر شما رو اگه ممکنه با یکم توضیح معنی عشق بدونم. خیلی ممنون...
سلام
وقتی بین دو موجود، محبت در حد عادی و عقلائی وجود داشته باشد تعبیر می کنیم به {حب} ولی وقتی این محبت به حدی شدید شود که از حدود عقلائی خارج گردد نامش می شود {عشق}
عشق به هرکس و هر چیز، مردود است (چه خالق و چه مخلوق) چرا که خارج شدن از حدود عقلائی در همه جا مردود است ولی حب -فی نفسه- حکم خاصی ندارد بلکه بسته به اینکه محبوب کیست و چیست و چه کسی مورد محبت است ارزش یا ضدارزش می شود
اگر حب به خدا (به معنای توحیدیه) یا حب به معصومین و اولیاء خدا (سلام الله علیهم) یا هرچه خداوند حب به او را امر کرده، باشد این حب ارزشمند است و اگر حب به کسانی که خدا حب به آنها را نهی کرده (مثل کافران) باشد مردود است و مطرود
دوستی های بین مؤمنین هم در صورتی که در حد حب باشد و نه عشق، جزء چیزهایی است که خدا ارزشمند کرده و مطلوب است
موفق باشید شایان عزیز
یاعلی
آمین...
سلام
۱- این همان چیزی است که ما در کامنتهای قبل اشکال وارده از طرف خود عرفا را ذکر کردیم که راضی نیستند فرمایشاتشان اینگونه پخش شود . مسئولیت ضلالتی اگر باشد به عهده کسی است که نمی داند چه حرفی را کجا بزند .
۲-؛ شما در آن جمله از پست ای بسا یک مدعی عرفان را به جای یک عارف معرفی کرده اید مؤید خود را هم قبول نداشتن فقها فرمودهاید . در حالی که عرفای واقعی فقه و اجتهاد در آن را مقدم بر عرفان می دانند . اما اینکه آیا در ریشه مشکل دارند یا نه؟ مجتهد در عرفان میخواهد که من و شما نیستیم و بحث هم اعتقادی است و غیر قابل تقلید ؛ عین جمله را آورده ایم اینجا هم ذکر کرده ایم که ؛در آن جمله؛ عرض ما ناظر به همان جمله است .
۳- ما قبول کردیم . اما یک مثال آوردیم که خود خدا هم برای تقریب به ذهن از تشبیه یا تمثیل استفاده کرده است پس اشکالی ندارد هر چند که باید تذکر داد که خداونذد فوق مالا یتاناهی بما لا یتناهی بالاتر است از این تمثیلات .
ب - یک نفر بیش نیست .
۴- ؛او اینقدر نادان است ؛؛اعتقاد مزخرف ؛ اگر منظورتان از این حرفها ما هستیم که ما مامیدواریم اگر ما لایق اینها هستیم خدا به بی لیاقتی ما نگاه نکند و این اشکالات را با فضل خود بر طرف نماید اگر هم لایق نیستیم خداوند شما را ببخشاید . واگر منظور مانیستیم که اصل حرف زشت است .
قبلا هم عنایت و رحمت خدای متعال همان جعل و ایجاد است در مقام فعل چیز جدایی نیست که مستلزم دور باشد . جمله دعای کمیل را باز هم نفرمودید .
۵- اولا بی احترامیهای خیلی بدتری در پستهایتان کردهاید منظور ما آنها بود نه القاب . دوما حرف ناشایست ما چه بود؟
سوما پاسخ سوال اصلی را بفرمایید ؛ببینید همین علمایی که مثال زدید در باب اختلاف مراتب ثواب تفکر چگونه توجیه می آورند . اگر در آنجا تصور اختلاف مراتب جایز است چرا اینجا نباشد ؟؛
۶- عرفا می فرمایند شهود باید با ادله اربعه سنجیده شود و دلایلی هم دارند آنجا هم که عقل را حجاب میدانند غیر از این موارد است اگر او گوش استماع داشته باشد باید برای او هم ثابت کرد و اگر ندارد که هیچ . به نظر روش مناسب همین باشد. من نه خودم نه کسانی که برای شما کامنت می گذارند را عارف نمیدانم که به حرف آنان به عنوان یک عارف استناد کنم .
تبری جستن شما یعنی اینکه قبول ندارید موجودی هست که ما سوای او در برابر او هیچند ؟ لطفا صریح بفرمایید بله یا خیر ؟
یاعلی
سلام
1.اگر راضی به انتشار علنی و عمومی این مطالب و نشر بیحساب و کتاب آن در میان تودهء مردم اهل و نااهل نبودند پس چرا خودشان مبادرت به انتشار مکرر آن از مجاری متعدده و از طرق رسانههای عمومی کردند و هنوز هم این قصه کم و بیش ادامه دارد؟
در یک دورهای آن قدر این نشر علنی و عمومی، نهادینه و مرسوم شده بود که به کلاسهای درس بچههای دبستان و راهنمایی هم راه یافته بود! (خودم شخصاً شاهد بودم) آنوقت شما سر مبارک را زیر برف کنید و به من ایراد کنید که مطالب عرفانی الآن مکتوم است و تو داری آنها را نشر می دهی! در حالی که قبل از من نشرها شده و ریشه ها دوانده!
در آن دوره به هرکسی ایراد گرفته میشد پاسخ و حجتاش، رفتار صاحب حاشیهء شش بود در نشر بیمحابا و علنی این مطالب در تلویزیون و امثال آن
2.پس در این مقدار توافق داریم که مشکل اهل عرفان از نظر من منحصر در عدم التزام به فقه نیست
3.خود خدا چه کرده و چه نکرده را شما کار نداشته باشید! شما کار بشر کنید و نه کار خدا! مگر شما معاذالله خدا هستید که...؟
4.اگر منظورم شما باشید چرا می گویم او؟ عجیب است از شما این نحوه برداشتها
بله اصل حرف زشت است و ما باکی از حرف زشت درخصوص ملحدین و مبدعین و... نداریم اما احترام اجمالی به مخاطب بحث، امر دیگری است که تاکنون در سیرهء حقیر چنین بوده و إن شاء الله خواهد بود
دربارهء دعای کمیل نیز بنده با سؤال مشخصی از جانب شما مواجه نبودم که پاسخ دهم شما یکسری مطالب نوشتید که در ضمنش یک بریدهء ناقص از دعا را هم ذکر کردید و بنده هم که با اساس سخن شما موافق نبودم همان اساس را رد کردم و وجهی ندیدم به تک تک مطالب تان بپردازم
حال اگر در مقام اثبات امری هستید ابتداءاً سند دعا را رجالاً اثبات کنید (چون تا آن مقدار که بنده تفحص کردهام مرسل است و غیرقابل استناد) سپس مطلب تان را مبتنی بر آن بفرمایید تا پاسخ عرض شود
جریان جعل و ایجاد هم که عرض شد مساوق با حب نیست چرا که موجودی قبل ایجاد، نبوده که مورد مرحمت و عنایت قرار گیرد نتیجتاً حب از این جهت، بیوجه است
5.اولاً و ثانیاً این که دلیل مطلب شما نشد! شما فرض کنید بنده در پستهایم به کسانی بیاحترامی کرده ام با فرض این موضوع، این چه دلیلی است بر اینکه شما در مقام بحث، نام چند نفر را نیاورید؟ یادتان رفت که در ایمیلهای تان بارها نام صریح از کسانی برده شد و بنده به صرف حذف القاب و عناوین اکتفا نمودم و هیچ کلام غلیظی به کار نبردم؟؟ این است همان ناسزاگوی به "علماء شیعه" (دقیقاً با همین اطلاقش که فقط شامل همان افراد محدود مذکور در روایت امام عسکری(ع) نمی شود) !!؟؟؟ این است همان کسی که اینقدر در این مطلب مصرّ است که از او باید ترسید و نام هیچ عالمی را نزدش نبرد!!؟؟؟ این تعابیر و تصاویر که از من میسازید مؤدبانه است به نظر شما؟ واقعی است به نظر شما؟ با این حساب اصلاً چرا بحث می کنید با موجودی چنین خطرناک و چنان هتاک؟
ثالثاً جایی که چند مطلب ایجابی با اندازههای مختلف گفته شده و امکان جمع و تأویل بر مراتب مختلفه دارد یکی نیست با جایی که یک مطلب سلبی و یک مطلب ایجابی داریم
برای بار چندم عرض کنم که علیکم بتعلم الاصول!
6.الف.عارف شان نمی دانید!؟ خب ندانید! مختارید در این امر لکن آنچه از عرفان به عنوان یک نظام اعتقادی مشخص با مؤلفههای شناخته شده در دست ماست بر آن افراد، تطبیق می کند و ما هم همان را ملاک قرار دادیم
ب.ممکن است بفرمایید عرفای شما آنجا که عقل را حجاب می دانند کجاست؟
ج.یعنی چه که در برابر او!؟ مگر بین خالق و مخلوق، تناسب و سنخیت و وجه اشتراکی هست که جای مقایسه و برابرکردن باشد؟
این برابر را روشن کنید تا پاسخ عرض شود
موفق باشید
قدری اندیشه لازم است که نادرستی سخن شما معلوم شود. دل سنگ می خواهد که این همه محبت و لطف الهی را ببینیم و عاشق او نشویم.
اگر منظورتان این است که بابت نعمات و برکات و آلاء الهی، به او حب (و نه عشق) پیدا کنیم بنده پرسش می کنم که کدام قسمت پست، در رد چنین مطلبی بوده است؟
منتظر پاسخ حضرتعالی هستم
سلام
۱- اشکال از ریشه نیست چیدن میوه این شجره طیبه کار هرکسی نیست و آنانکه نمی توانند بچینند دست به تخریباهلش می زنند .
اما نفرمودید ممکن است برداشت درست هم داشته باشد .
خودشما انصافا جمله ؛با خود می گویم خب این هم یک نوع خداست دیگر! هندی ها در هند، گاو می پرستند خب بگذار اینجا گاوها، هندی بپرستند! چه کارشان داری؟؛ را ببینید چه برداشتی می کنید ؟ این ربطی به شناخت از شخصیت ندارد . چنان بی ادب فرموده اید که . . .
۲- ما کی گفتیم شما مدعی هستید تنها اشکال عرفا عدم تعبد به فقه است . در این پاراگراف به این موضوع اشاره شده ما هم همین را عرض کردیم .
۳- الف - چرا جا دارد برای تقریب به ذهن خدای متعال در قرآن از این تمثیلات می آورد که یک مثالش گذشت وشما پاسخ ندادید .
ب - برای ما هم اهمیتی ندارد ولی ما سعی می کنیم صادقانه عرض کنیم .
۴- ما لفظ عامیانه را در اعطا بیان کردیم اما بله ماهم دوری را که فرموده اید قبول داریم . اما همان ایجاد و خلقی که فرموده اید مگر غیر از عنایت حق تعالی است ؟ جمله دعای کمیل را هم که عرض کرده بودیم پاسخ نداده بودید . (ای کاش از مرز ادب خارج نشویم )
۵- ببینید همین علمایی که مثال زدید در باب اختلاف مراتب ثواب تفکر چگونه توجیه می آورند . اگر در آنجا تصور اختلاف مراتب جایز است چرا اینجا نباشد ؟ (از دیگرانی که این توجیه را میپذیرند اسم نمی برم میترسم شما زبان به ناسزا بگشایید و به ساحت علمای شیعه بی احترامی شود .)
۶- سوال شما این بود که فرمودید اگر او بگوید من به جای بالاتری رسیده ام شما چه می گویید ؟ ما عرض کردیم یا باید با عقل رسیده باشی که حصر عقلی است که شما بالاتر از موجودی را تصور کنید که همه موجودات در برابر آن هیچند . یا باید شهودا رسیده باشی که شهود هم بدون سنجش عقلی اعتبار ندارد . اگر هم لجاجت است که هیچ . این پاسخ ما حال شما بفرماییدایا قبول دارید او نمیتواند عقلا ، نقلا و شهودا موجودی را بالاتر از ان تصور کند که ما ترسیم کردیم یا نه ؟
یا علی
سلام
1.اگر اشکال از ریشه نیست بلکه مشکل از چیدن هاست و چیدن میوهء سالم از این درخت، اینقدر صعب است که جز اوحدی از افراد، توان آن را ندارد و غالب افراد به میوههای سمی و برداشتهای کذایی می رسند پس چرا این مطالب، سه دهه از دهها تریبون عمومی و فرهنگساز جامعه و در میان هزاران انسان عالم و عوام، به اشکال مختلف مداماً جار زده شد و به گوش هر اهل و نااهلی رسانده شد؟
مسئولیت ضلالات ِناشی از این جهت، با کیست؟
2.کامنت پنجشنبه 13 تیر 1387ساعت00:02 را عنایت کنید
3.الف.اگر آن دو مقدمه را قبول کردید باید به نتیجهء سابق الذکر، ملتزم شوید و سخن ما را تکرار کنید اگر هم قبول نکردید علت عدم قبول را بفرمایید ولاغیر!
اینکه در فلان تعبیر، علت چیست را قبلاً عرض کردم که جداگانه بپرسید توضیح داده شود فعلاً بحث بر سر مقدمات عقلیه و نقلیه است و اگر در این مقام به نتیجهء واحد رسیدیم آن گاه جای آن پرسش هست والا فلا
ب.خب بسم الله!
منتظر پاسخ صادقانهء شما به ظن مطروحه در کامنت قبلی هستیم
4.اولاً ادب، در مقام تخاطب با مخاطب است که فعلاً شما هستید نه اغیار فرضی و غائبان تصوری
ثانیاً عنایت حق تعالی اگر همین خلق و ایجاد باشد که بحث روشن است و آنچه سابقاً عرض کردیم اینجا هم مطرح است (وجود به موجود داده نشده که حال منشأ حب قرار گیرد) اگر هم چیزی غیر از آن است که دور در آن راه ندارد بسم الله بفرمایید چیست با استناد به عقلیات یا نقلیات معتبره و نه ضعیفه
5.اگر نام بردن از یک فرد بدون القاب و پیشوند و...، در فرهنگ لغات شما، ناسزاگویی نام دارد قبلاً عرض شد که بنده ملتزم هستم به ذکر نام آن افراد، بدون القاب فلذا جا نداشت بحث را ادامه می دادید (لااقل از باب حرمت تسبیب ولو بالاحتمال) نه که ادامه دهید و هرجا که ادامه ممکن نشد ناگهان ذریعه بیاورید که چنین و چنان و ضمناً مطالب ناشایست بر قلم جاری کنید
با این حساب ادامهء این جهت، مقدور نیست بدون روشن شدن تکلیف الزامات اخلاقی آن؛ پس مطلب را یکسره کنید (چه به این طرف و چه به آن طرف) و سپس وارد بحث مربوطه شویم
6.تمام این مطالب را که قبلاً به او گفتید و او جواب تان را داد!
به این عبارات تان دقت کنید: (یا باید با عقل رسیده باشی که حصر عقلی است) و (شهود بدون سنجش عقلی اعتبار ندارد)
همهء این سخنان عقلیهء شما را او از همان اول، مدعی بود براساس عقل جزوی و درک قاصرتان می گویید و اگر حجابها از جلوی چشم تان برداشته شود متوجه می شوید این عقل، خود حجاب راه است و جلوی دیدن حقیقت واقع را گرفته است! (سخنی که بارها حتی در همین وبلاگ از عرفا شنیده ایم)
شما این را جواب دهید وگرنه خود من هم می دانم که سخن او یاوه ای بیش نیست کما اینکه از سخن شما هم تبری کردم سابقاً
مهم این است که او را قانع کنید و الگویی به ما دهید که ما هم بتوانیم عنداللزوم از روش شما استفاده نماییم برای اقناع موارد مشابه!
موفق باشید
به نام خدا و سلام
خدایا به من توفیق ده تا بر دین رسول الله (ص) باشم نه بر دین عمر!!!
موفق باشید
سلام
توفیقات داده شدهء قبلی ما را هم تکثیر فرماید بالخیر و العافیة!
یاعلی
سلام: ببخشینا با این که شما از ما خوشتون نمیاد ولی بازم پیدامون شد. نظرت در مورد (والذین امنوا اشد حبا لله ) چیه؟؟؟؟
بالاخره شما قران رو قول دارید یانه. نمیدونم اینم تاویل داره؟؟؟؟
میدونم چوب تاویل رو همیشه به سر عرفا میزنید . ولی خودتون بیشتر از همه تاویل میکنید. اونم چه تاویلهایی!!!!!
بد نیست یه سر هم به صحیفه سجادیه و مفاتیح بزنید. مناجات خمس عشر و خیلی از مناجاتای امام سجاد رو هم ببینی بد نیست . البته با این فکری که داری خوب نیست مناجاتای امام سجادو بخونی. چون میترسن زبونم لال بگی ایشونم ....
سلام
ضمن تشکر از حدس احساسات و بیان خوشایند و بدایندهای حقیر توسط شما سه پیشنهاد خدمت تان دارم
اول اینکه در مقام بحث علمی، موقر و مؤدب باشید و سعی کنید در هرجا وارد شدید سنگین و بدون لودگی، پرسش های تان را مطرح نمایید
دوم بنده متوجه نشدم نظر بنده دربارهء آیهء کریمهء فوق الذکر را از چه جهت می خواهید بدانید؟ ترجمه؟ تفسیر؟ حل ابهام؟ توضیح تناقض؟
همان که می خواهید را مشروحاً بفرمایید تا پاسخ عرض شود
سوم اینکه صحیفهء مبارکهء سجادیه که نورچشم موحدان و مخالفان عرفان است را با امثال خمسعشرة و دعاهای بیسند دیگر مقایسه نفرمایید
اگر مطلبی از صحیفهء مبارکهء سجادیه سراغ دارید در رد عقائد حقیر، خوشحال می شوم بفرمایید و استفاده کنم
موفق باشید
عجب الهی نامه ای بود!
البته اینو بگم که کلا الهی نامه نویسا تکفیر میشن!!
خدایانامه بود نه الهینامه!
تازه اون الهی که اون بابا میگه شاید محمدحسن الهی طباطبائی باشه!
حمل بر صحت!