دهه 1350 شمسی با همان جوی که عرض شد، گذشت و دهه 60 شروع شد در این دهه نیز همان قصه، با فرمی دیگر و تحت اشکال دیگری برقرار گشت و بازهم برخورد عوامانه با مقوله عاشوراء و سوءاستفاده بعضی گروههای سیاسی قدرت طلب از همین نگاه عوامانه ادامه یافت و همانطور که در جو دهه 50، مخالفت با نگاه عوامانه جوانان مارکس زده، برای یک عالِم وفادار به متن دین، برچسب های "مرتجع" و "واپسگرا" و "ضد خلق" و... را به همراه داشت، مخالفت با نگاه عوامانه جوانان عرفان زده دهه 60 نیز، برچسب های مشابهی نظیر "متحجر" و "قشری" و "ضدانقلاب" و... را بر چنین عالِمی، نصب می نمود
در این دوره بود که سوءاستفاده عرفانی از حادثه کربلاء اوج گرفت و با کمک خیال پردازان، امامی که ده سال قبل به عنوان چریک سوسیالیست مطرح بود حال به عنوان یک عارف شناسانده می شد که جز به خودکشی برای وصال معشوق نمی اندیشد این همه سخنان سیدالشهداء(ع) و اصحاب کرام ایشان(رض) که تأکید بر بهشت و ترس از جهنم بود رها شده و جای آن را تعابیر و تفاسیر چرند عرفانی گرفته بود حقیقت عاشوراء که چیزی جز "انجام وظیفه الهی در جهت وصول به بهشت و دوری از جهنم" نبود به قصه ای عارفانه تبدیل شده بود که مفاهیمی کفرآمیز نظیر وصال و عشق و فنا و... در آن جولان می داد و عاشوراء را به عاشوقاء! تبدیل کرده بود
بدتر از آن، سناریوی مسخره جنگ عقل و عشق بود که به دروغ و تحریف، به عاشوراء منتسب می گشت گویا لشگر یزید، لشگر عقلاء بود و لشگر اباعبدالله(ع) لشگر عشاق! اصحاب اباعبدالله(ع) که عقلانی ترین کار ممکن را کردند و در یک تجارت سودآور با خدا، جان شان را فروختند و بهشت ابدی خریدند (التوبة آیه111) با کمال بی شرمی، مجنون نامیده می شدند و عجیب اینکه کسی از نسبت دادن چنین فحشی به آن شهداء عظیم الشأن خجالت نمی کشید عمر سعد که به صراحت از عشق مجازی دم می زد و عشق به دختران مُلک ری، او را به جنگ با مظهر حق و عدل و عقل، کشانده بود نماد عقلانیت! نامیده می شد و لشگر مخالفش، نماد دلخواه گرایی (عرفان)
رها کردن حج و رفتن به مسیر کربلاء، که در آن زمان، تکلیف شرعی امام(ع) برای حفظ جان بود به رها کردن تکالیف ظاهری! و رفتن به مسلخ عشق! تفسیر می شد کأنّه کربلاء، نماد طریقت و مکّه، نماد شریعت است! غافل از اینکه امام معصوم(ع) همیشه به وظیفه شرعیه خود عمل می کند و اگر حج، وظیفه اش باشد حج می کند و اگر ترک حج، وظیفه اش باشد ترک حج می نماید و چه حج کند و چه جهاد، هر دو را براساس امر شریعت خدا و بسته به شرایط آن انجام داده است نه اینکه یکی براساس شریعت و دیگری براساس طریقت و خیالات عارفانه و عاشقانه باشد
در نظر جهّال این دوره، شخصیت والای امام معصوم(ع) در حد کفّاری چون ابن منصور حلاج و... منحط شده بود همانطور که یک دهه قبل در حد کفّاری چون مارکس و لنین سقوط کرده بود امامی که در گرماگرم مصائب دشت کربلاء به اصحاب خود فرمود: «صبر کنید ای فرزندان گرامیان! مرگ نیست جز پلی که شما را از گرفتاری ها و مصائب به بهشت های واسع و نعمت های دائم وارد خواهد کرد» (معانی الاخبار ص289) حال به عنوان امام عاشقان و عارفان خوانده می شد که نه بهشت می خواهد و نه از دوزخ می ترسد و تنها خواسته اش بغل کردن خدایش است! اینجا بود که پاسداران حقائق دین مبین، بر نابودی معارف الهیه بدست ملحدین مدعی دین، خون گریستند و حادثه ای عبرت آموز که می توانست با تفسیر صحیح اش، منشأ هدایت کثیری از جهّال شده و مصداق سفینةالنجاة گردد در پیچیدگی های منازعات سیاسی، به ضد خود بدل شده و منشأ ضلالات کثیرة گشت حادثه ای سترگ، در زنجیر جهّال نمادپرست گرفتار آمد و در مسلخ سوءاستفاده کفار قدرت پرست، "عاشقانه" کشته شد و علی الاسلام السلام
...........................
حدود ده سال گذشت و عقربه زمان به اواخر دهه 70 رسید این زمان، شعارهای دیگری در جامعه رایج شده بود و خواست عمومی، چیز دیگری می طلبید مقتضیات زمان، دیگر کشش نداشت که حسین(ع) یک چریک سوسیالیست طرفدار ضعفا و جامعه بی طبقه باشد یا حتی یک عارف مشتاق وصل که حاضر باشد جانش را ارزان، خیرات کند و بر دار حلاج رود! بلکه جامعه، دنبال چیز دیگری بود: آزادی و آرامش و مدارا و نفی خشونت و تنعم حداکثری از ثروتها و حقوق فردی و اجتماعی و به عبارت فنی تر: جامعه مدرن و باز و لیبرال و دموکراتیک که در آن، تنها ملاک حقانیت، رأی اکثریت یا به قول کوته فکران؛ "عقل جمعی" باشد که براساس دلخواه و سلیقه افراد تنظیم شود و نه خواست تشریعی خدا...
متأسفانه بازهم دیواری کوتاه تر از معارف الهیه، یافت نشد و در مسیر همین خواست عمومی جامعه، بازهم تفسیر جدیدی از حادثه عاشوراء داده شد منطبق با مقتضیات زمان! ... جامعه روشنفکرنمایی که حتی روشنفکری اش هم عوامانه است امروز زیر عَلَم حسینی سینه می زد که مظهر دموکراسی شده بود و لیبرالیسم! ... جامعه بر حسینی عزادار بود که اگر به کوفه می رود نه بخاطر اوامر الهیه بلکه بخاطر این است که "آراء عمومی" با اوست و نام او طی یک فرآیند دموکراتیک و در یک انتخابات آزاد! از صندوق های اخذ رأی دولت یزید درآمده است!
بازهم این همه روایات معروف از سیدالشهداء(ع) که تبیین صحیح مبدأ و معاد حرکت شان بود رها شده و فقط وصف "آزادی خواهی" و "اصلاح طلبی" حضرت(ع) بر سر زبانها جاری می گشت! اصلاحی که در آن روایت معروف {انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی صلّی الله علیه و آله} (بحارالانوار ج44 ص329) آمده است به اصلاح طلبی در اصطلاح سیاسیِ بعضی جریانات آن روزگار، تفسیر می شد که منطبق بر خواستهای لیبرالی بوده و از معنای حقیقی اصلاح و اصلاح گری در قرائت وحیانی اش تهی شده بود و جالب اینکه بخش اول روایت که حاوی کلمه "اصلاح" بود بسیار مورد توجه بود چون اصلاح طلبی (ولو صرفاً در حد تشابه اسمی!)، ارزش لیبرالی داشت اما ادامه روایت: {ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر} احیاناً سانسور می گشت چون مربوط به نهی از منکر بود! چرا که نهی از منکر و امر به معروف، دخالت در آزادی دیگران بوده و خلاف ارزش لیبرالی می باشد!
............................
این سه دهه و سه قرائت متفاوت بل متضاد درباره یک حقیقت واحده! فردا روزی که جریانات جامعه به سمتی دیگر میل کند و خواست عمومی و مقتضیات زمان، تغییر نماید آیا بازهم تفسیر دیگری منطبق با زمان ارائه خواهد شد و اهل علم باید در غم نابودی عاشورای حقیقی و صرف قیمت کربلاء و خرج اعتبار عاشوراء، در مسیر ترویج تفکرات ابناءالزمان و اباطیل کوته نظران، خون بگریند و خاموش بمانند تا سوءاستفاده گران به کار خود مشغول بوده و عوام نیز پیرو حسین های ساختگی و معارض یزیدهای خیالی خود باشند و باشند و باشند الی یوم القیامة؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
بدون اغراق و بی هیچ شائبه شخصیت پرستی! ( از نوع امیر پرستی!) عرض می کنم، به زعم حقیر، اگر کسی واقعاً، جویای حقیقت معارف دین خاتم صلی الله علیه و آله و سلم باشد، فضای علمی - اعتقادی این وبلاگ، یک دوره فشرده، اما تمام عیار معرفتی است..
فضایی که در آن، نویسنده با قلم متعهد و توانای خویش، مبانی سرنوشت ساز مکتب فکری اسلام نبوی را، با توصیف و تحلیل و ادبیات منحصر به فرد، به رشته تحریر در آورده است..
از خدای مهربان می خواهم، به ایشان و به همه رهپویان راه حقیقت، توفیق خدمت و سپس شهادت در رکاب " امیر 313 امیر" عنایت بفرمائید.
سلام
بله این سه دهه و سه قرائت متفاوت بل متضاد درباره یک حقیقت واحد گذشت و امروز، همان فردا روزیست که آمد و جریانات جامعه به سمتی دیگر میل کرد و خواست عمومی و مقتضیات زمان، تغییر کرد! و بازهم تفسیر دیگری منطبق با زمان ارائه شد...
و در دهه ی 80، عاشورا را حرکتی علیه جریانات تحمیلگری، و تحمیلگرها نامیدند! حسین(ع) کسی بود که صلح برادرش را اتخاذ نکرد، و زیر جریان تحمیل گرها نرفت! حسین دهه ی 80 مردی قد بوده (نعوذبالله!) و چون تحمیلِ دوستان را نپذیرفته قطعه قطعه شده!
حسین می خواسته لو دهد دوستانی که ظرفیت قتل دارند، حسین می خواسته معرفی کند شخصیت هایی که ظرفیت قتل داشتند و...
(اینا رو از فایل صوتی پناهیان استباط کردم!، اینم سند)
---------------------------------------------
بی ربط نوشت: حروف م ق ط ع ه تنت روی زمین، زیباترین آیه سجده دار خداست!
با عرض سلام و خداقوت بر امیر دلیرم
می خواستم بپرسم که آیا شما کتاب « تشیع صفوی و تشیع علوی» از معلم شهید دکتر علی شریعتی را مطالعه نموده اید؟
در صورت مثبت بودن جواب نظر شما راجع به آن چیست؟
با تشکر و آرزوی توفیق روزافزون برای شما
سلام بر روح الله عزیز
بله کتاب را حدود ده سال پیش مطالعه کرده ام همچنین اکثر کتب جناب شریعتی را
مطلبی که درباره وی عموماً و این کتابش خصوصاً می توانم بگویم این است که او گرچه علی الظاهر دل پاکی داشت و درصدد رواج اندیشه های اسلامی در فضای غرب و شرق زده آن روز ایران بود و در جوامع دانشگاهی به عنوان سخنگوی اسلام و ایدئولوگ تشیع مبارز، مطرح بود لکن از آنجا که تحصیلات عمیقی در متون دین و معارف الهیه نداشت و دیدش نسبت به بسیاری مسائل اسلامی، سطحی و قشری بود نتیجتاً دچار انحرافات عمیق و ریشه داری در تبیین بعضی مسائل اسلامی شد که نمونه های متعددی از آن را در همین تشیع علوی و صفوی اش می توان یافت به عنوان مثال در این کتاب، احکام شکیات نماز را به تمسخر گرفته و آن را از مصادیق تشیع صفوی خوانده است! دید او نسبت به مسائل جنسی اسلام (تعدد زوجات، متعه، کنیزداری و...) نیز، منحط و استحسانی است و انحرافات عمیقی هم در مسأله ولایت اهل بیت(ع) دارد که بسیار مشهور و در عین حال، شرحش مفصل است و...
موفق باشید
سلام ... خدا با شماست.
-----------------------------
منظور شماره ۲ :
منظورم اینه که بعضی از این اشخاص وجه حقیقیشان خیلی بهتر و موحد تر از این باید باشد که این شخصیت پرستان به آن بندگان خدا میدهند.
------------------------------
مثل طرفدارهای هگلی چپ که خودشان میگفتند ما از هگل به هگل وفادارتریم ( چون هگل آخرش جلوی حاکم دانمارک کم آورد مجبور شد مدینه فظله رو جوری طراحی کنه که با حکومت وقت مشکلی نداشته باشه )
-----------------------------
یعنی چیزهایی رو بگن که اون بنده خدا خودش هم قبول نداشته.
سلام.. احتمال به جایی است و متأسفانه موارد زیادی هم مشاهده شده است.. این شخصیت پرستان اگر این کارها را نمی کردند که نامشان نمی شد شخصیت پرست! خداوند شرشان را کم کند.. موفق باشید
سلام جناب امیر...
امیدوارم حالتون خوب باشه...
اگه ممکنه در مورده این آیه کمی توضیح دهید...
چونکه تعبیرات مختلفی از این آیه شده...
... فاذا سویته و نفخت فیه من روحی...
.
.
.
ممنونم...
سلام برادر گرامی.. خداوند در این آیه مبارکه خطاب به ملائکه می فرماید (زمانی که خلقت آدم را کامل کردم و از روحم در آن دمیدم به سمت او به سجده بیفتید) منظور از (روحم) این نیست که خدا روحی داشته باشد و جسمی یا روحی قسمت پذیر داشته باشد که جزئی از آن را جدا کرده و در کالبد بشر فوت نماید! بت پرستان عصر جدید (عرفا) که از اولیات توحید الله سبحانه و تعالی، بی بهره هستند چنین خیالاتی بافته اند لکن معلوم است که خداوند نه جزء دارد و نه روح و نه جسم و نه محدودیت بلکه منظور از (روح خدا) در اینجا روحی است که خداوند آفریده (مخلوق خداست) و آن را به کالبد آدم علیه السلام دمیده است و این روح از شدت شرافت و عظمت به خدا منتسب شده است مثل کعبه که خانه مردمان عبادتگر است اما به لحاظ شرافتش به خدا منتسب شده و گفته می شود خانه خدا وگرنه خدا که مسلماً خانه بخصوصی ندارد و همه دنیا ملک اوست و خانه خدا و روح خدا و...اضافه تشریفیه است نه حقیقیه.. موفق باشید
سلام،گفتید:
جهاد دفاعی را هم مصداقاً و موضوعاً در بسیاری موارد، منتفی می دانند..
یعنی اگر دشمن حمله کرد نباید دفاع کنیم؟
پس جنگ ایران و عراق چی بود؟
سلام.. عرض شد (در بسیاری از موارد) یعنی در بسیاری از مواردی که مردم عادی تصور می کنند شرایط جهاد دفاعی آماده است به لحاظ فقهی، مقتضی لازمه وجود ندارد یا مانع شرعی وجود دارد و مردم تحت تأثیر احساسات و... فکر می کنند که جای جهاد است در حالی که نیست.. مسلماً چنانچه کسانی به ناحق به خانه و کاشانه ما تجاوز کنند و قصد استیلاء بر آن را داشته باشند ما باید دفاع کنیم و تا زمانی که در حال دفاع و نه تهاجم هستیم شرع، ما را تأیید می نماید البته بحث در این زمینه تفاصیل فراوانی دارد که جای طرح آن اینجا نیست.. موفق باشید
سلام
یکی از دوستان که تو کار انجمنها (منتدیات) لاتین هست برای تازه مسلمونای آمریکا و ... میخواد فتاوای فقها از جمله سید سستانی رو در مورد امر به معروف و خصوصا جهاد جمع آوری کنه
خلاصه از من پرسید که چرا این دو بحث مهم تو رساله نیست من هم جواب غیر کارشناسانه زیر رو بهش دادم که فعلا داشته باشه! و گفتم میپرسم و میگم دقیقشو ، بگین تا کپی پیست کنم!
1- فتوا دادن واجب نیست بلکه رفتن مسلمین نزد متخصص و پرسیدن مسائل ضروری بر مکلف واجب هست
2- از طرف خدا نازل نشده که رساله ها حتما دارای سرفصل خاصی باشند! حتی اگه شما رساله آقای بروجردی رو ببینی بیست برگ هم نمیشه!
فقهای ایران عمدتا طبق کتاب عروة الوثقی سید کاظم یزدی رساله شونو مرتب میکنن و فقهای مکتب نجف طبق منهاج الصالحین آقای خویی ، لذا طبیعی هست که تفاوتهایی وجود داشته باشه ، مثلا در منهاج ، امر به معروف در جلد یکم اومده!
که با توجه به دلیل شماره 1 در بالا قابل توجیه هست
3- رساله مراجع موقع ترجمه به زبانهای غیر مادریشون کلی آب میره! و بعضا مثل آقای فاضل فتاوا هم بروز میشه!!!
لذا رساله آقای سیستانی که طبق منهاج و برای ایرانیها بازنویسی شده کلی از منهاج ازش جا مونده از جمله همین امر به معروف
4- البته جهاد رو پیدا نکردم تو منهاج که با توجه به نکته اول واضحه و شما میتونین بپرسین ، هر چند بخش استفتائات سایت ایشون هم غنی هست
البته با توجه به این فتوا :
http://sistani.org/local.php?modules=nav&nid=5&cid=117
میشه حدس زد که ایشون مثل برخی فقهای دیگر جهاد رو در زمان غیر معصوم واجب نمیدونن اما این فقط یه حدسه ، میپرسم و میگم.
بگین حالا!!!
سلام.. گرچه جواب شما هم نسبتاً خوب است لکن اضافه می کنم: اولاً رساله توضیح المسائل را معمولاً خود مرجع، تهیه نمی کند بلکه شاگردان و اعضای جلسه استفتائات و افراد وارد بر فتاوا و مبانی او تنظیم می کنند و حتی المقدور هم سعی می کنند از فرمت کلی توضیح المسائل مرحوم بروجردی خارج نشوند و صرفاً تفاوت نظرات آن مجتهد را در متن رساله اعمال کنند و معمولاً مطالب زائد را در انتهای رساله، تحت عنوان مسائل متفرقه ذکر می کنند ثانیاً رساله توضیح المسائل، یک کتاب عمومی است که قرار است در دسترس همگان بوده و حاوی یک دوره کلی از اولیات احکام باشد اما اینکه متکفل بیان بعضی موارد ریز شود از حوصله کتابی با این خصوصیات، خارج است.. رساله، یک طرح اولیه را می دهد اما بقیه اش با خود مکلف است که اگر در عمل به همین طرح اولیه، سؤالی برایش پیش آمد از طریق استفتائات، مشکل خود را حل کند الان مجموعه استفتائات چاپ شدهء بعضی مراجع، چند برابر رساله شان است و حاوی بسیاری مطالب است که بعضاً کوچکترین ذکری از آنها در رساله ها نیست ثالثاً ابوابی مثل قضاء و جهاد و بعضی شؤون نهی از منکر که به بعضی مسائل حادّ اجتماعی و قدرت سیاسی برمی گردد را بسیاری از فقهاء، صرفاً در ید و اجازه مجتهد می دانند و از این رو دلیلی نمی بینند عوام را از فتاوایی که به آنها مربوط نمی شود مطلع کنند مخصوصاً که در فقه شیعه تقریباً اجماع داریم بر حرمت جهاد ابتدائی در عصر غیبت و مورد جهاد دفاعی را هم مصداقاً و موضوعاً در بسیاری موارد، منتفی می دانند.. موفق باشید
سلام
دوست خوبم جناب امیر خان
بنده سعی کرده ام با هر چه بالاتر بردن سطح کیفی وبلاگ ایرانیان بتوانم سهمی هر چند کوچک در وبلاگ نویسی داشته باشم .
وبگردی عنوان بخشی تقریبا جدید در وبلاگ ایرانیان است که سعی کرده ام در این موضوع ، سایت هایی بدرد بخور را بهتون معرفی کنم . و اینبار نیز دایره المعارف ایران (که به معرفی دیدنیها و جاذبه های گردشگری و ... میپردازد ) را برایتان به ارمغان آورده ام .
با سرزدن و ارائه نظرات گهر بارتون به وبلاگ ایرانیان .حقیر را به ادامه مسیر دلگرم کنید .
حق نگهدارتون [گل]
سلام بر برادر گرامی و ممنون از اطلاع رسانی تون.. گرچه من خیلی کم کامنت می نویسم اما این به معنای این نیست که خدمت عزیزان، سر نمی زنم.. موفق باشید
سلام ... خدابا شماست.
-----------------------------
چند وقت بود نرسیده بودم مطالب شما را بخوانم برای همین یک دوره کرده چهار پنج تایی رو خوندم
----------------------------
خوشحال شدم که هنوز هم با اینهمه بی مهری های اهل شخصیتستان بازهم داری مینویسی.
----------------------------
چند تا سوال هم دارم.
۱- من میدانم که عشق در عربی به معنی رفتارهای شهوت آمیز قبل از همبستری میباشد. اما چندین دلیل وجود دارد که می شود یک کلمه در تنگناه ادبیات آنچنان گیر کند تا متحمل زایش یک معنی جدید شود مثل کلمه « وحی » که تا قبل از پیامبر اسلام معنی فعلی را نمیداده.
حالا من فکر میکنم برای کلمه و مفهوم منتج از کلمه عشق همین اتفاق افتاده و از زمان فکر میکنم ثنایی غزنوی عشق همان حب شدید تلقی شود. یعنی آن مفاهیم قبلی هست ولی مفاهیم جدیدی هم دارد و باید بعضی از کاربردهای این کلمه را با مفهوم جدید سنجید.
----------------------
۲- به نظرم میرسه که بعضی از این شخصیت پرستان آب را گل آلود میکنند و نمای بجامانده از بعضی اشخاص را با نیات شخصی تعبیر میکنند و همان کاری که با آیات روایات میکنند با تاریخ و نیز انجام میدهند و گاهی بنظرم میرسد که برای بعضی از اینها باید برداشتی غیر از نحوه یادآوری این شخصیت پرستان داشت. آیا اینگونه نیسیت.
---------------------
۳- مولوی این اراجیف مثنوی را قبل از دیدار با شمس نوشته یا بعد از آن؟
سلام بر عبدالرحمن عزیز.. ۱.لغت عشق و ریشه آن، طبق شواهد مکرر ادبی در ادبیات عربی قبل و بعد اسلام، به معنای محبت شدید و افراطی که انسان را از وقار عقلانی و تثبت خارج می کند آمده است حتی اینکه از ملاعبه قبل از نزدیکی به معاشقه تعبیر شده به دلیل همین مشابهت است چون انسان در آن حال، مقدار زیادی از عقل خود را از دست داده و وقار عقلانی اش تحت سکر شهوت، تا حد زیادی زائل می شود اما معنای شسته رفته و ساده عشق می شود همان (حبّ افراطی) اما بعدها هم در ادبیات عرب و هم در ادبیات فارسی این واژه، دستخوش توسعه های و تضییق های معنوی شده که نظام سخنوری عقلایی در این زمینه را بهم ریخته است و متکلم و مخاطب را از درک صحیح مقصود بازداشته است این وسط هم عرفا از آب گل آلود ماهی ها گرفته اند و با بازی با لغات، دهان مخالفین را بسته و خیال خود را آسوده کرده اند مثلاً یک جا از عشق شیطان به خدا سخن گفته اند که عین حماقت و منطبق با همان عرض بالاست اما در جای دیگری گفته اند منظور ما از عشق همان حب شماست! یک بام و دو هوایی برای آنها همیشه مفید فائده بوده است و یکی از دلایل اصرار من روی بکار بردن واژه ساده و بی ابهام (حبّ) به جای واژه لجن آلود (عشق) همین است که از گل آلود شدن فضا و ایجاد مجال تفسیر به رأی و رشد ابهامات دلپسند مجانین عرفان پرست، جلوگیری شود و الّا بنده هم قبول دارم که گاهی بعضی موارد، این به جای آن و آن به جای این استعمال شده و اگر جای حمل بر صحت باشد مأمور به حمل بر صحت هستیم ۲.دقیق متوجه فرمایش تون نشدم ۳.به گمان قوی، بعد از دیدار شمس و تحت تأثیر او قرار گرفتن بوده لعنت خدا بر هر دوی آنها.. موفق باشید
سلام
۱. با توجه به چند کامنت پیش درباره ی تعدد زوجات پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام پس در برابر این شبهه چه جوابی می توان داد؟
۲. آیا در زمان غیبت کبری امام عصر عجل الله فرجه باب روایات بشته است؟ آیا ممکن است ما در این زمان به روایاتی از حضرت حجت دسترسی پیدا کنیم؟ با توجه به مطلب «کیمیای محبت یا مدعی دروغین غیبت» در سایتتون آیا همه ی جریان های رؤیتی که نقل شده دروغ هستند؟
سلام.. 1.تعدد رابطه با افراد مختلف از جنس مخالف، برای یک مرد سالم و معتدل المزاج و صحیح البدن که قوای فطری و غریزی اش دچار دخل و تصرفهای اخلاقی و اجتماعی و... نشده، یک مطلب عادی و یک حالت طبیعی و متعادل است معصوم هم از آنجا که انسان است و کاملاً خصوصیات بشری را دارد به فطرت و طبیعت معتدل عمل می کند اگر چنین نکرده بود جای سؤال داشت که چرا و چه چیز مانع شد؟ وگرنه اصل طبیعی در روان شناسی جنسی مردان سالم، همین است و یک مرد دارای سلامت کامل، باید چنین کند اینها را صرفنظر از استحباب طروقة و کثرت متعات و تعدد زوجات در تشریع خدا گفتم و اگر با اون نگاه به مسأله نگاه کنیم مطلب خیلی روشن تر است چرا که معصوم، کار مستحب را حتی المقدور ترک نمی کند
http://www.313amir.ir/?p=fazilat-e-shahwat
2.طبق اطلاق روایات متعدد، باب رؤیت در عصر غیبت کبری، فی نفسه بسته است و همه کسانی که خیال می کنند حضرت(عج) را ملاقات کرده اند -ولو به هیچ کس هم نگفته باشند- خیال شان باطل است چه رسد به کسانی که ادعا هم کرده اند که به صراحت توقیع حضرت حجت(عج)، کاذب و مفتری نامیده شده اند .. موفق باشید
سلام
ممنون. این دو پست آخرتان حسابی به جا بود. مخصوصا قسمت عقل و عشق که فرمودید و من در حیرت بودم که چرا همیشه در دوراهی عقل و عشقی که ترسیم می کنن اولیاء الله به راه عشق میرن (البته از نظر اونها)
گرچه میدونم شما با عشق مشکل دارین اما به نظر من عشقی هم اگه باشه نباید منافاتی با عقل داشته باشه. و اگر عشقی باشه با عقل، دوراهی نمی سازن. مگر اینکه اون عشق از نوع عشق عرفانی باشه.
موفق باشید
سلام.. من فکر می کنم در فرمایش شما یک خلط لفظی واقع شده... این چیزی که شما می فرمایید (عشقی هم اگه باشه نباید منافاتی با عقل داشته باشه و اگر عشقی باشه با عقل، دوراهی نمی سازن) این عشق نیست! بلکه "حبّ" است که با شرایطی قابل جمع با عقل و مورد تأیید عقل است
http://www.313amir.ir/?p=oshaq-e-bisanad
عشق مساوی حبّ نیست بلکه عموم و خصوص دارند بعضی محبّتها، عشق هستند و بعضی محبّتها، عشق نیستند اما همه عشقها، محبّت هستند منتها در حدی شدید و خارج شده از حد عقلائی در اثر افراط... خداوند به کسی می گوید آدم شو و دست از شرک بردار وگرنه در آتش می اندازمت می گوید باکی نیست عشق تو کافی است!
http://www.313amir.ir/?p=jahannam-e-matlub
این را می گویند عشق یا به همان تعبیر شما "عشق عرفانی" و به تعبیر من: "عشق شیطانی" ولی اون چیزی که شما در اول بیان کردید "حبّ غیرعشقی" بود.. موفق باشید
سلام
لطفا به چند سوال زیر پاسخ فرمایید :
1-معنی عبد خدا بودن یعنی چه ؟ آیا عبد خدا بودن یعنی اینکه " تصمیم گیرنده در شخص ، خداست " ؟
2-آیا مشکل عدم فهم معانی قرآن در ندانستن زبان عربی است ؟ اگر این چنین باشد پس باید "همه ی آنانی که زبان انگلیسی می دانند باید آثار شکسپیر را بفهمند " !!
3-آیا راه وصول به معنویات ، عبور از اضداد آنست ؟ مثلاً برای اینکه کسی به صفت پسندیده ی رحم متصل گردد باید در کمال قدرت و اختیار داشتن در انجام بی رحمی (شرایط برای ضد فراهم باشد) ، بی رحمی را در درون خود حس نموده و از آن عبور کرده و آنرا له کند ! وگرنه با نماز و ذکر و عبادت کسی رحیم نخواهد شد ؟
4-آیا وقتی می گوییم " ایاک نعبد و ایاک نستعین" منظور اینست که در آینده می خواهیم اینگونه باشیم و آرزوی آنرا داریم ؟! چون در حال حاضر که قطعاً اینگونه نیستیم که ! ! و به خود دروغ می گوییم ؟ !
5-آیا منظور از آل محمد (صلوات الله علیهم ) که در ذکر صلوات است کسانی هستند که ارتباط نسبی با پیامبر داشته و ضمناً از نظر معنوی پیرو او باشند ؟ و یا هر کس حتی در این زمان پیرو راه پیامبر باشد و حتی از نظر سببی هم با او نسبت نداشته باشد جزء آل ایشان قرار می گیرد ؟
6-در این زمانه چه کنیم که اطاعت امر رسول الله (صلوات الله علیهم ) را کرده باشیم ؟ آیا نماز بخوانیم ؟ آیا دعا و زیارات بخوانیم و روزه بگیریم ؟ آیا به جنگ کفار و مشرکین (که الان شناخت آنها بسیار مشکل است) برویم و آنها را بکشیم ؟ یا به دنبال مسائلی چون گذشت ، رحم ، جوانمردی ، عذرپذیری ، صداقت و .... باشیم ؟ کدامیک ضریب اطمینان بیشتری نسبت به مطیع بودن در برابر پیامبر دارد ؟
7-عمل صالح چیست و صالحین که در سلام های آخر نماز گفته میشود چگونه افرادی هستند و چه فرقی با ابرار دارند؟ در این زمانه چگونه عمل صالح انجام دهیم ؟
" از پاسخ شما متشکرم "
سلام.. 1.عبد خدا بودن یعنی تصمیم گیری فرد براساس اختیار خود، کاملاً منطبق با رضا و خواست "تشریعی" خدا باشد 2.ندانستن عربی ولو فی الجمله، یک مشکل است در این مورد ولی مشکلات دیگری هم وجود دارد که نتیجتاً اگر آن مشکلات، رفع نشود شخص، از معانی قرآن محروم می ماند ولو استاد ادبیات عرب هم باشد 3.سؤال، واضح نیست اما شاید این، جواب آن باشد: اگر تمایل به گناه را درون خود احساس کرد و در اوج تمایل به آن (حال چه خشمی و چه شهوتی و چه هرچی!) آن را ترک کرد از غضب خدا دور می شود ولی لازم نیست تمایل و فطرت و غریزه اش را له کند 4.اگر نمازگزار، خطابش به خدایی باشد که در ذهن و توهمش گنجانده و با دل خود، ساخته و با خیال عارفانه خود، صورت داده و او را خدایی دلپسند و عاشقانه و دلپذیر نموده بلاشک مخاطبش کسی غیر از الله تعالی است و در "ایاک نعبد" هزل می گوید خدای او شیطانی است که به غلط او را به جای خدا می پرستد یا بتی است که به او سجده می نماید چنین کسی باید اولاً برود توحید خود را از کثافت بت پرستی و عرفان و نجاست شرک و عشق و نکبت دلخواه گرایی پاک کند و مسلمان شود سپس بیاید نماز بخواند بدون توحید، تمام اعمال انسان بر باد است ولو بهترین خیرات باشد درخصوص مطلب دوم نیز همین مطلب، صادق است کسی که تنها منبع حقیقی و اصیل خیر و برکت و شایسته استعانت ذاتی را الله سبحانه و تعالی نمی داند چنین کسی دچار نقصان اعتقادی است و باید عقیده اش را درست کند بله ممکن است کسی در اتکا به وسائط و علل میانی، دچار غفلت هایی از منبع اصلی شود و اعتمادش روی آن وسائط رود اما این به معنای این نیست که حقیقت اعتقادش، اعتماد ذاتی بر آن وسائط است بلکه غفلت روزمره و... مانع دقتش شده است چنین کسی با تکرار همین *(ایاک نعبد و ایاک نستعین)* می تواند روح خود را تقویت کند که کمتر دچار غفلت شود و در اعتقادش راسختر 5.منظور از آل محمد(ص) در ذکر صلوات، حضرت صدیقةشهیدة و ائمه دوازده گانه می باشد سلام الله علیهم... کسانی که پیرو حقیقی تعالیم معصومین(ع) باشند چه رابطه خونی با نبی(ص) داشته باشند و چه نه، جزء متعلقین خاندان عصمت می شوند لکن جزء آل نیستند 6.مشابه این مسأله را قبلاً پرسیده اید و بنده جواب داده ام ببینید:
http://www.313amir.ir/?p=khial-e-akhlaq
اطاعت از خدا و رسول(ص) یعنی اطاعت از آنان در همه چیز و معنی ندارد یک مورد را به بهانه موارد دیگر رها کنیم همه موارد با هم! ضمناً رحم و گذشت و جوانمردی و... همیشه و در همه جا ارزش نیست بستگی به موردش دارد لینک رو حتماً با دقت بخونید 7.عمل صالح یعنی هرچه خدا و رسول و ائمه سلام الله علیهم به ما امر کرده اند و ترک آنچه ما را از ترک آن باز داشته اند... اطاعت در این زمینه، موجب صالح شدن خود انسان می شود و صالحین و ابرار هم تفاوت چندانی ندارند تعیین عمل صالح و غیرصالح هم نه با تخیل و دلپسند و دریافت قلبی!ما بلکه با نصوص شرعی می باشد که هزاران عمل صالح و غیرصالح را به ما معرفی کرده است در رأس این هزاران عمل صالح نیز، مهمترین عمل صالح بعد از صحت عقیده و توحید، ترک معاصی و محرمات و انجام واجبات است.. موفق باشید
به نام خدا.سلام.مطالبی را می خواهم بنویسم که شاید خیلی به این پست ربطی نداشته باشد.ولی درد دل بنده است.نمی دانم فیلم سفیر را دیده اید یا نه؟در آن فیلم بازیگر نقش فرستاده ی امام در آخرین صحنه ها که برای مردم سخنرانی می کند چیزهایی را در مدح امام علی(ع) و امام حسین(ع)می گوید وهمچنین در نکوهش معاویه و یزید.در یک جمله زن باره بودن یزید را از رذیلت های او برمی شمرد.سوال بنده این است:(آیا واقعا آن فرستاده ی عزیز این چنین فرمود؟)چون معتقدم با آن که او معصوم نبود ولی بعید است این شخص بزرگ چنین اشتباهی کرده باشد.البته این اعتقاد بنده است.احتمالا ایشان (زناکار) بودن یزید را مورد نکوهش قرار داد نه تعداد زن های او را.نمی دانم چرا در فیلم های ما همیشه آدم خوبه به یک همسر اکتفا می کنه.نمی دانم چرا همیشه این انسان های بد هستند در فیلم ها که دو زن می گیرند.نمی دانم چرا همیشه تعدد زوجات امامان را در فیلم هایی که مخصوص آنان می سازند سانسور می کنند.نمی دانم چرا اگر در وبلاگی واقعیات به دور از بدعت مربوط به متعه و تعدد زوجات گفته شود آن وبلاگ محکوم به مسدود می گردد.نمی دانم چرا ما باید طوری از مسائل جنسی در جامعه صحبت کنیم که اگر کافری از ما پرسید چرا اولیای دینتان این گونه بودند درپی بهانه جویی باشیم.نمی دنم چرا این که امام حسین(ع) برای احیای (دین خدا)قیام کرد رو نمی خواهند درک کنند.به عزا می روند ولی به هدف امامی که مدعی عزایش هستند توجه نمی کنند.وسلام.
سلام.. مطلب تان بی ربط نبود بلکه بسیار هم ربط داشت! شما به نکته خوبی اشاره کردید که کاملاً به سوءاستفاده های عرفانی از نهضت حسینی برمی گردد... در تخیلات جهال نادان، بهره وری از شهوات حلال بد است و عیب، در حالی که در اسلام دقیقاً برعکس است
http://www.313amir.ir/?p=fazilat-e-shahwat
http://www.313amir.ir/?p=shoyukh-e-zanbare
در تخیل این جهال، امام حسین(ع) مظهر ترک مستحبات است در جهت سیر و سلوک عارفانه و ریاضات صوفیانه و در مقابل، یزید، عامل به مستحبات و نتیجتاً مخالف سیر و سلوک الی الله! همین ها وقتی دست به قلم می برند می شود فلان مقاله که همه اش عذرخواهی از محضر مبارک زنان فمنیست است بخاطر تعدد زوجات پیامبر(ص) که گویا می گویند شما به بزرگواری خودتان پیغمبر(ص) را ببخشید که ایشان عذری داشتند و به فلان دلیل سیاسی و اجتماعی، تعدد زوجات داشتند! همین ها هستند که وقتی کیبرد برمی دارند یاوه می سرایند که «بدیهی است» خداوند شهوترانی را دوست ندارد! (همان اسبی خواهان عرعر) همین ها نیز وقتی فیلم می سازند دست شان به تحریف تاریخ آلوده می شود و دروغها می سازند و نشر می کنند اینها کمی نمی اندیشند که در روضه های خودشان، مادر علی اکبر(ع) یک خانم است و مادر علی اصغر، خانمی دیگر و مادر امام سجاد(ع) خانمی دیگر! خداوند شفای شان دهد بمنه و کرمه!
سلام
در زمانه ای که انبوه جعلیات و تفاسیر دینی متنوع ! و صد البته حق به جانب و زیبا ! وجود دارد تکلیف این مردم عوام (ببخشید بیچاره) چیست و چگونه باید راه حق را تشخیص دهند با این عقل ناقص خود !!
نه خود توان تشخیص دارند و نه توان تشخیص عالمی که تشخیص دهنده باشد تا پیرو راه او شوند !
نتیجه اینکه صبح سرکار می روند و شب خسته و مانده در سر راه بازگشت به منزل کتابی حدیثی مانند! خریده تا با دستورات اخلاقی آن خود را مشغول کنند و یا در مسجدی به سخنان کسی که همان مطالب آن کتابها را تکرار می کند گوش فرا دهد تا شاید مستفیض گردد !
سوال اینست که در چنین شرایطی یک فرد عامی به حرف چه کسی باید گوش کند و دست به دامن چه کسی شود تا کاری نکند که فردا بر کارش افسوس خورد و بر حماقت خود ریشخند بزند ؟ و مگر نه اینست که خداوند از هر کس به اندازه ی توانش در فهم دین بازخواست می کند خوب اگر یک عامی در حد شناخت خود پیرو شخصی شد که بعداً معلوم شد آدم خوبی نبوده است آیا آن عامی بیچاره زندگیش تباه شده است ؟ !
سلام.. فکر می کنید این همه روایاتی که تأکید می کنند انسان به دنبال علم دین و معارف حقه الهیه برود برای چیست؟ خب یک دلیلش همین می تواند باشد! چرا که عمل درست و کامل به دین جز با علم عمیق و متفقهانه ممکن نیست و اگر انسان خودش اشراف علمی (نه عوامانه و دلخواه گرایانه) بر آیات و روایات نداشته باشد ای بسا به راحتی بازی بدعتگذاران بخورد و دین به اباطیل این و آن ببازد یا در میان این همه مدعی تخصص دین که مطالب شان کاملاً متناقض است، سر در گم شود و راه به جایی نبرد اگر هم سرش را زیر برف کند و به این همه اختلاف، اهمیت ندهد و هر عقیده ای با خیالاتش تناسب بیشتری داشت همان را بگیرد ممکن است در حالی که گمان می کند هدایت یافته است بعد از سالها به قعر جهنم برود مثل خیلی از پیروان چارپای بتهای عرفانی! بنابراین چاره ای نیست از اینکه انسان ولو کم کم و در حد توان خود دنبال کسب علم دین از منشأ خود برود و با چیدمان عقلایی و مستند به حجت، یک درک حداقلی از معارف اعتقادی دین پیدا کند همچنین در فروعات احکامی، کسی که فعلاً نمی تواند به حد اجتهاد حوزوی برسد اگر در احکام از یک مجتهد جامع الشرائط که حرف و حدیث درباره اش نباشد و اهل علم به تخصص او معترف باشند تقلید کند اگر چنین کند حجتش نزد خدا تمام است و اگر بر فرض در قسمتی خطا رفته باشد معذور است اما اگر کوتاهی کند و به خلاف دین ملتزم شده باشد حجتی ندارد و زندگیش تباه است و با آتش جهنم، پذیرایی خواهد شد که ای بسا ابدی نیز باشد.. موفق باشید
سلام ... خدا با شماست.
------------------------------
یک سوال :
اهل سنت به طلبه ها شون و عوام میگن قیام امام حسین علیه السلام برای حب جاه و ریاست طلبی بوده
چه دلایلی برای رد این ادعا داریم
سلام.. به این سؤال از دو جهت می توان پاسخ گفت: 1.شخصیت امام(ع) در روایات نبوی(ص) که از طرق اهل تسنن رسیده است شخصیتی والا و محبوب پیامبر(ص) معرفی شده و روایات فراوانی در کتب تسنن بر این مطلب اشاره دارد که جای انکار آنها نیست بنابراین، فرض اینکه حضرت سیدالشهداء(ع) برای چیزی جز اوامر الهیه حرکت کرده باشند منتفی است چه برسد به قدرت خواهی حرام و جاه طلبی نفسانی در مسیری غیر از خواست الهی چرا که مسلماً پیامبر(ص) درباره کسی که مرتکب محرمات، آن هم در این سطح خواهد شد چنین تعابیری به کار نمی برند 2.بر فرض اگر هیچ روایتی در فضائل سیدالشهداء(ع) نداشتیم بازهم با تحلیل تاریخی وقایع قبل و بعد کربلاء که خوشبختانه مفصلاً توسط مورخین سنی مثل طبری و ابن اثیر و ابن عساکر و... نگاشته شده است ولو کاملاً با دید تحلیلی تاریخی و بدون لحاظ امامت و فضیلت سیدالشهداء(ع) نگاه کنیم هیچ شاهدی بر جاه طلبی و قدرت خواهی در رفتار ایشان نمی بینیم در دیدگاه تاریخی، ایشان ابتداء توسط نماینده حکومت به بیعت مجبور می شوند که نمی پذیرند و به مکه می روند آنجا هم مسائلی پیش می آید که خوف جان و لوث خون و هتک حیثیت حرم خدا به وجود می آید بعداً نیز با نامه های مردم کوفه و دعوت اکیدشان، حجت عرفی بر ایشان تمام می شود و به آن سمت حرکت می کنند نهایتاً هم مظلومانه کشته می شوند حال با همین تحلیل ساده تاریخی، کجای این واقعه می تواند شاهدی بر قدرت طلبی ایشان بوده باشد؟
بقول آقای میلانی در شرح «العاملون بارادته» امام در همه حالات ، چه در سفر و چه حضر ، چه در زندان باشد یا آزاد ، در صلح باشد یا جنگ ، عامل به اراده و رضای خداست.
اما بنازم به این همه هوش شیطان برای بهره برداری از چیزی که از آن واضح تر و روشن تر وجو نداره (حق).
شیاطین انس در سه برهه، چنان هوشمندانه، مردم را در مسیر اهداف خود دوشیدند که شیاطین جن به خواب هم نمی دیدند!! البته اگر هوشمندانه هم نبود بازهم کارشان پیش می رفت چون تا حماقت هست استفاده باید کرد! تا الاغ هست سواری باید گرفت! تا شقایق هست عاشقی باید کرد! و...
وبلاگ خوبی داری امیدوارم موفق باشید
خوشحال میشم به وب من هم سر بزنی
زنده باشید.. یاعلی