به ادامه مصاحبه و نکات آن بپردازیم:
کیهان فرهنگی: جناب مدرسی! با چه روشی بهتر می توانیم جناب شیخ را بشناسیم و بشناسانیم؟
دکتر مدرسی: من تصور می کنم برای معرفی جناب شیخ باید همان شیوه جناب روشن را به کار ببریم یعنی مدتی بنشینیم آرام آرام ذهن مان را بیدار کنیم و قدم به قدم، لحظه به لحظه، کارها، سخنان و نگاه او را تفسیر کنیم یک سرّی در این جریان است که شاید ما نتوانیم بیانش کنیم ولی این امکان وجود دارد که آنقدر در اطرافش بچرخیم و توضیح بدهیم که بالاخره یک گوشه ای از این پرده کنار برود من روزی در جلسهء جناب شیخ نشسته بودم و دستم را روی فرش گذاشته بودم و به درس گوش می دادم یک لحظه از ذهن من گذشت که این فرش دیگر خیلی کهنه و نخ نما شده، و باید عوض شود همان لحظه جناب شیخ سرش را بلند کرد و گفت: مشخص است که این فرش نخ نما شده و باید عوض شود! جناب شیخ اضافه کردند: حواست چرا پرت است؟ درس را چرا گوش نمی دهی؟ فرش باید عوض شود، این مسأله ای نیست که دستت را گذشته ای روی فرش؛ شما باید در این ویژه نامه بحث را طوری پیش ببرید که اگر فردا کسانی این شمارهء کیهان فرهنگی را خواندند، دچار موج نشوند، پایین و بالا نیفتند شخصی گفت: جناب شیخ! کسی را پیدا کرده ام که حرفهای خوبی می زند! جناب شیخ گفتند: بروید ببینید چه می گوید؟ ما مدتی نزد او رفتیم و دیدم واقعاً حرفهای خوبی می زند بحثهای خوبی هم دارد یک دیدی هم درباره نماز جمعه داشت غیر از دیدهایی که حالا هست و کتابی هم درباره نماز جمعه نوشته بود بحثهایش هم نو و به اصطلاح زرورق پیچیده بود! ما هر بار که می رفتیم و می آمدیم، به جناب شیخ گزارش می دادیم شیخ فرمودند: خوب گوش بدهید، خوب دقت کنید و همراهش جلو بیایید مسأله ای که ما داشتیم این بود که وقتی هم نزد آن آقا بودیم، باز دلمان پیش شیخ بود و به عنوان مأمور می رفتیم و حرفهای او را می شنیدیم یک سالی می رفتیم و صحبتهای او را گوش می دادیم و بعد می آمدیم گزارش می دادیم جناب شیخ هم می فرمودند: شاهنامه آخرش خوش است بروید تا ببینیم آخرش به کجا می رسد تا اینکه بعد از مدتی دیگر، یک شب دیر هنگام من و دکتر گویا آشفته حال و اشک ریزان خودمان را به منزل جناب شیخ رساندیم و گفتیم: آقا جان، ما را نجات بده! آیا تا به حال که ما آنجا رفته ایم دچار مشکلی نمی شویم؟
ادامه نکات:
11.بر فرض که رجبعلی از دل شاگردش خبر داده باشد این چه اهمیتی دارد که شاگرد با این حالت اعجاب، آن را بیان می کند؟ مگر خبر دادن از دل، در وادی علوم غریبه، کار سخت و پیچیده و عجیبی است؟ فلان مرتاض مشرک که بت می پرستد و علناً نجاست می خورَد و وقتی نزد او می روی تو را به نام می خواند و از دل تو خبر می دهد مقام معنوی خاصی نزد خدا دارد؟ چه اشکالی دارد که کسی در اثر شدت ریاضاتی که لزوماً به قصد کسب علوم غریبه هم نبوده به قدرت هایی دست پیدا کند؟ شاگردی که با نقل حکایات این چنینی از استادش موجب تشویش اذهان عوام ناآگاه از قدرت های علوم غریبه می شود چطور می خواهد که مطالب، موجب موج و بالا و پایینی مردم نشود!؟
کیهان فرهنگی: آن شب چه اتفاقی افتاد؟
دکتر مدرسی: آن شب آن آقا خودش را واقعاً نشان داد و گفت: آن خدایی که می گویند، در من حلول کرده است! او حیات را شبیه می کرد به قطاری که راننده اش خود اوست! او گفت: من «خودش» هستم! به هرکدام از ما هم لقبی داده بود جناب شیخ گفت: ببینید عده ای هستند که با او این مسیر را می روند او مباحث را خوب شروع کرده بود و به قول مولانا «اوراد خوبی آورده بود» و بعد شما را به جایی می رساند که می گوید: آن خدایی که شما می گویید من هستم! گفتیم جناب شیخ تکلیف ما چیست؟ گفت: هیچ! من می دانم که شما رفته اید و شنیده اید، ولی می دانم که شما همان وقت هم که آنجا بودید، دلتان در حال و هوای خودتان بوده و مجذوب نشده اید البته یکی از دوستان که گاهی نزد جناب شیخ هم می آمد، به آن آقا دل داد و همانجا ماند
ادامه نکات:
12.ابن منصور حلاج هم می گفت من خودش هستم (اناالحق) ! بایزید بسطامی هم می گفت درون جامه من جز خدا نیست (لیس فی جبتی الا الله) ! سایر عارفان کافر و عاشقان مشرک نیز مشابه این حرفها مکرر گفته اند و این ادعاها شعار تفکر عرفانی است اگر خوب است، برای همه خوب است و اگر بد است، برای همه بد است چرا حلاج، اگر چنین چیزی بگوید و حافظ نیز در وصفش بسراید: (گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند . جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد) هیچ کدام تخطئه نمی شوند و بلکه تجلیل نیز می شوند اما اگر آن فرد گمنام، همان ادعای حلاج را بر زبان بیاورد بد است و باید از او فرار کرد!؟ چطور اگر قاضی، احساس رانندگی ِهمان قطار کرده و تصور نماید مثل خدا! شده و بر زمین و زمان سیطره دارد هیچ اشکالی ندارد اما به دیگران که می رسد یک دفعه همین خیالات، کفر می شود و حلول و اتحاد؟ بائک تجرّ و بائی لاتجرّ!؟
13.آن کسی که به آن آقا دل داد و مریدش شد اگر به او اعتراض کنند و او بگوید من چیزی دیدم که شما ندیدید و وقتی شما ندیدید و نمی دانید پس انکار نکنید و حقایقی هست که فراتر از عقل شماست و شما نسبت به عظمت استاد، در جهل مرکب هستید و... (کلاً از این دست خزعبلات عرفانی) چه جوابی به او می توان داد؟ اگر او بگوید «سنگسارم بکنید ای ز خدا بی خبران . گنهی کردم و عاشق شدم و دل دادم» چه جوابی به او داده خواهد شد؟
کیهان فرهنگی: آیا جناب شیخ دستورهای خاصی هم برای ایام خاص مثل ماه مبارک رمضان به شما می دادند؟
دکتر مدرسی: بله، در شروع ماه در بعضی ایام و مثلاً همان ماه رمضان ابتدا برای ما درباره آن ماه صحبت می کرد و برنامه می داد و می گفت: در این ماه شما را برای افطار زیاد دعوت می کنند، سعی کنید در همان خانه خودتان افطار کنید و یک لقمه غذا بخورید و بعد بروید و سری بزنید اگر رفتید، به محض آن که سر سفره نشستید، با هر چه جلو شما گذاشتند افطار کنید و به چیزی دیگری دست نزنید ما هم هر جا می رفتیم به همان دستور عمل می کردیم بعدها همین آقای رافعی خیلی اصرار کرد که بداند جریان چیست گفتم: دستور جناب شیخ است از آن پس آقای هر جا که میرفتیم قبلاً سفارش می کرد جلو من غذای حسابی بگذارند! البته دستورهای دیگری هم جناب شیخ می دادند که از بیانش معذورم
ادامه نکات:
14.دستور جناب شیخ است!؟ خب باشد! مگر شیخ کیست یا چیست که تعبد به دستورش تا این حد، لازم باشد؟ مگر او معصوم است که امر او لزوماً موجب هدایت شود؟ چه تضمینی هست که امر او موجب ضلالت از جایی که گمان گمراهی نمی رود (ضلالت من حیث لایحتسب) نگردد؟ آن هم چنین دستورهای غیرعقلایی که بعضاً موجب آزار میزبان در گذاشتن غذا دقیقاً جلوی دست میهمان نیز می شود... باقی گذاشتن چای، تکبر می آورد اما معطل کردن میزبان تا رسیدن میهمان که می خواهد افطار کند و بعداً راه بیفتد یا جلوس شاهانه او بر سر سفره افطار که حاضر نمی شود دست دراز کند و فقط آنچه جلوی اوست را میل می فرماید، تکبر که نمی آورد هیچ، بلکه تواضع نیز می آورد!!؟
کیهان فرهنگی: جناب مدرسی! آیا مشورتهایی هم در امور زندگی با جناب شیخ داشتید؟
دکتر مدرسی: در بعضی موارد بله، بعضی وقتها هم خود ایشان به ما رهنمودهایی می دادند که در آغاز، حکمت آن برای مان روشن نبود، بعد می فهمیدیم مثلاً از روزی که من به خدمت جناب شیخ آمدم، فرمودند: شما غیر از این که به طور رسمی درس می خوانی و جلو می آیی، بعد از کلاس نهم، به صورت متفرقه (آزاد) هم امتحان بده و من همین کار را کردم و تا آخرین سال که دیپلم دبیرستان را گرفتم، در بیرون هم به طور متفرقه درآموزشگاه خزائلی درس می خواندم و امتحان می دادم تا دو دیپلم بگیرم بعدها که جریانی برایم اتفاق افتاد، دیدم که جناب شیخ چه پیش بینی جالب و خوبی کرده بود!
کیهان فرهنگی: در مورد مسایل شخصی مثلاً پیرامون ازدواج تان هم با جناب شیخ مشورت می کردید؟
دکتر مدرسی: بله، اصلاً ازدواج من با همسرم به پیشنهاد جناب شیخ بود
کیهان فرهنگی: یعنی از بستگان ایشان؟
دکتر مدرسی: خیر، در میان چند نفری که از فامیل و غیرفامیل نامزد بودند، یا مادرم انتخاب کرده بود، من با جناب شیخ مشورت کردم و مشخصات همسر کنونی ام را به ایشان گفتم، جناب شیخ هم فرمودند: راه صوابی است این کار را بکنید، این خانم موجب برکت می شود و شما را خوب می تواند اداره کند ما هم آمدیم و کار را تمام کردیم به هرحال ایشان در تمام مواردی که به قدرت پرواز روحی ما مربوط می شد، راه نشان می دادند و کاملاً هم مسلط بودند
ادامه نکات:
15.شیخ، در تمام مواردی که به قدرت پرواز روحی شاگردان، مربوط می شد راه نشان می دادند... بهرحال جناب شیخ، خلبانی کارکشته در پرواز به عوالم غیبیه بودند و باید دست نوخلبانان را می گرفتند!
کیهان فرهنگی: لطفاً بحثی هم درباره ویژگی های تعلیم و تربیت جناب شیخ داشته باشید روش کار ایشان چه تفاوت هایی با تعلیمات رایج زمان داشت؟
دکتر مدرسی: عرض شود چند محور اصلی در تعلیم و تربیت جناب شیخ وجود داشت اولین محور در شیوه تربیتی جناب شیخ این بود که برخلاف تمام روشهای رسمی در تعلیم و تربیت صوفیانه، ایشان رابطه مطلق مرید و مرادی را می شکست یعنی از روز اول که کسی را برای شاگردی می پذیرفت، در عین حال که از او می خواست کاملاً در اختیار باشد، به او می آموخت که درباره موضوع تفکر و آن را بررسی کند این یک تفاوت، دومین محوری که در روش جناب شیخ و خلاف روشهای سنتی گذشتگان بود، تشویق شاگردان به آموختن علم روز بود نکته مهم این است که این علم آموزی و تشویق به هیچ وجه تحت تأثیر رویکرد به علم در دهه های20و30 نبود، بلکه منطبق با دیدگاه کاملاً عرفانی و فلسفی خاص جناب شیخ بود به این ترتیب که، اگر ما کل حیات را جلوه هایی از معشوق بدانیم، همان که حافظ می گوید: «هر دو عالم یک فروغ روی اوست» جناب شیخ در مکتب تربیتی اش که ملهم از حافظ بود، برای شناخت این جلوه، معتقد بود که باید علم بیاموزیم زیرا علم آموزی ارتباط مستقیمی با شناخت معشوق دارد همان طور که گفتم، جناب شیخ در حرکت به شاگردانش مطالب را آموزش میداد البته این روش منحصر به ایشان نیست ما در بین اهل تصوف هم این حرکت را میبینیم که با شاگردان حرکت می کنند، اما تفاوت این بود که جناب شیخ این حرکت را در دو بخش همزمان انجام می داد، یکی در طبیعت و یکی در جامعه شاگردان را مثلاً می برد به صحرا، به کوه و همچنین در محیط طبیعی زندگی مردم در آنجا سعی می کرد که شاگردان با محیط و مردم ارتباط برقرار کنند همین طور درمحیط هایی مثل حرم حضرت عبدالعظیم، یا در کوه بی بی شهربانو... محور مهم دیگر در تعلیم و تربیت جناب شیخ که باز هم برخلاف روش تصوف بود که رابطهء شاگرد را با خانواده و جامعه می برند تا مرید را از محیط و خانواده به خودشان منحصر کنند، در مکتب تربیتی جناب شیخ می بینیم که این طور نیست، بلکه شما باید در خدمت انسان باشید، آن هم در درجه اول در خدمت خانواده خویش، و بعد در خدمت جامعه خود اما مسأله عمده این است که چگونه در خدمت باشیم و اسیر نباشیم؟ یک جمله زیبایی که مدرس در مجلس به کار می برد این بود که «سید القوم خادمهم» یعنی بزرگ هر قوم خدمتگزار آنهاست البته این جمله در اصل حدیث معصوم(ع) است، آنچه در مکتب عرفان ما داریم، ریشه هایش در منابع اسلامی خودمان هست یعنی چه؟ یعنی شما از یک طرف در فرد، بزرگی ایجاد می کنید و از طرف دیگر، این بزرگی را با خدمتگزاری همراه و هم معنی کرده اید این نکته خیلی ظریفی است اگر شما دقت کنید می بینید همه کسانی که به عنوان شاگردان شیخ، برگزیده شده اند، همه خانواده دارند و شاید هم خیلی با مسایل اطرافیان خودشان درگیرند، اما در عین حال، می بینید که از این قیود آزادند اما محور چهارم تربیتی جناب شیخ، دادن دید جدیدی به شاگردان بود، دیدی که سبب می شد تا دیگر عبودیت و مسائل عبادی را عملی تکراری ندانند و تکراری عمل نکنند می دانیم که بعضی از نمازهای مان تکراری می شود و اصلاً یادمان می رود که چه وقت «بسم الله» گفته ایم و کی «و لا الضالین»!؟ به خاطر این که تکراری عمل می کنیم آنجا مربی تذکر می داد که چه وقت داری تکرار می کنی و چرا؟ در مکتب جناب شیخ، معلم تمام وجودش را به شاگردش می سپارد، همان طور که شاگرد خودش را به معلم می سپارد برخلاف آنچه در تصوف هست، در مکتب شیخ، معلم باید خودش را صرف شاگرد کند در این مکتب، معلم بیش از شاگرد روح و انرژی می گذارد یکی دیگر از کارهای جناب شیخ این بود که دیوان حافظ را به کتاب آموزش عرفان تبدیل کرد شیخ در مکتب تعلیم و تربیت عرفانی، یک دید نو و تازه داشت که در کل تاریخ سابقه ندارد حتی نزد معلمین درجه یک ما که در تربیت شاگرد خیلی ورزیده بودند دیگر ویژگی مهم شیخ این بود که در کنار شاگردش، شاگرد بود تا مسائل وی را بفهمد تا بداند که چگونه حرکت کند که این شاگرد احضار شده و از راه رسیده را (مثل من) تربیت کند به جناب شیخ الهام می شد که فلان شخص را از فلان جا صدا بزن، استعداد خیلی خوبی دارد و خیلی خوب مطالب را می گیرد شیخ هم می فرستاد او را پیدا می کردند تا با او صحبت کند و اگر بخواهد و بپذیرد، بیاید و کلمات ایشان را بشنود شیخ بنیانگذار یک مکتب تعلیم و تربیت بسیار جدید و کارآمد بود
ادامه نکات:
16.چه کسی به رجبعلی، الهام می کرد که فلان شخص را صدا بزن؟ این شخص از کجا می فهمید که فرد مورد نظر، استعداد خوبی دارد؟ چه ضمانتی هست که این وحی، از شیاطین نباشد؟ *(ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم)* الانعام آیه121 خداوند در کتاب خود درباره کسانی که دعاوی ارتباط با ملکوت دارند می فرماید: «آیا آنان نردبانی دارند که بر آن می روند و صداهایی می شنوند؟ اگر چنین است باید آن کسی که از آنان، مدعی ِشنیدن ِوحی از خداست بر این ادعای خود، برهانی آشکار (معجزه) بیاورد» *(ام لهم سلّم یستمعون فیه فلیأت مستمعهم بسلطان مبین)* الطور آیه38
کیهان فرهنگی: در حاشیه گفتگوهای مان در جلسه اول، به داستان استواری کرمانشاهی اشاره کردید که محل مأموریتش کرمان بود و شما به دستور جناب شیخ به آنجا رفتید و او را به تهران آوردید، اگر ممکن است موضوع را مجدداً شرح بدهید
دکتر مدرسی: فکر میکنم این موضوع مربوط به سالهای30یا31 باشد اما خلاصه اش کنم؛ روزی از روزها جناب شیخ در جلسه و در جمع شاگردان خصوصی گفتند: استواری کرمانشاهی در کرمان است که خانواده اش در کرمانشاه احتیاج شدیدی به او دارند پدر و مادرش هم پیر و نیازمندند، لازم است کسی از میان شما به کرمان برود و او را متوجه کند که به تهران بیاید تا کارش را درست کنیم و به شهر خودش برگردد چون در جمع، نگاه شیخ هنگام صحبت به بنده بود، من احساس کردم که این کار را به عهده من گذاشته اند
کیهان فرهنگی: اسم و شهرت او را هم گفتند؟
دکتر مدرسی: بله، اما جای او معلوم نبود باید می رفتم در پادگانهای شهر او را پیدا می کردم بهر حال، من به کرمان رفتم و به پادگان شهر مراجعه کردم می دانید که آن زمان این کار مشکلات خاص خودش را داشت احتمال همه چیز می رفت با مراجعات مکرر و مشکلات زیاد، که شرحش طولانی است و تنها یک موردش را عرض می کنم، چند روز مرا در پادگان بازداشت کردند تا ببینند قضیه چیست؟ سرانجام توانستم به یاری خداوند، آن استوار را پیدا کنم و پیام جناب شیخ را به او برسانم اما باور متن پیام در آن جو سیاسی برای فردی نظامی، مشکل بود، هر طور بود او را قانع کردم مشکل دیگر، گرفتن مرخصی برای او و آوردنش به تهران بود خیلی خلاصه بگویم که به طرزی معجزه آسا توانستم از فرمانده اش که به صورتی کاملاً عجیب و اتفاقی یکی از آشنایان ما از آب درآمد و شخصی به نام سرهنگ رضا تهرانی نژاد بود، پانزده روز مرخصی گرفتیم و او را به تهران آوردم تا مدتی که استوار در تهران بود، شبها به مسافرخانه می رفت و روزها هم در جلسات منزل جناب شیخ شرکت می کرد آن زمان یکی از دوستداران جناب شیخ، تیمسار قدبلند و قوی و سیاه چرده ای بود که بعضی از شبها به خانهء جناب شیخ می آمد، در می زد و همان بیرون با صدایی رسا می گفت سلام علیکم، امری ندارید؟ و بعد می رفت فکر می کنم خانه اش هم همان نزدیکی ها بود یک شب مطابق معمول آمد و در را باز کرد و گفت: سلام علیکم، امری ندارید؟ جناب شیخ فوری گفت: بیا تو! داخل شد جناب شیخ با اشاره به استوار کرمانشاهی گفت: ببین! این شخص باید از کرمان به کرمانشاه منتقل بشود، ایشان را دست تو سپرده ام، تیمسار گفت: به چشم! و بعد به آن نظامی گفت: بلند شو و پرسید: درجه ات چیست؟ گفت: استوار؛ تیمسار گفت: چرا احترام نمی گذاری؟ استوار راست ایستاد و گفت: بله قربان! و احترام گذاشت تیمسار گفت: با لباس شخصی احترام نظامی می گذاری؟ این را با حالت شوخی گفت و همه خندیدیم تیمسار اضافه کرد که تا چهار روز دیگر کارش را درست می کنم و همین طور هم شد و آن استوار حتی به کرمان هم نرفت و یک سر به کرمانشاه نزد والدین اش رفت چند بار هم پس از آن به تهران آمد و اظهار محبت کرد و نان شیرینی کرمانشاهی برای مان آورد و می گفت: نجات پیدا کردم و حالا در کرمانشاه در مراسم دعای ختم انعام به شما دعا می کنم، پدرم خیلی به من نیاز دارد بهرحال، تا مدتها یکدیگر را ندیدیم و از حال هم خبر نداشتیم اکنون آن ماجرا را از حافظه نقل می کنم و ممکن است دیگران در آینده تکمیل اش کنند
کیهان فرهنگی: این موضوع هم کرامتی دیگر از جناب شیخ بوده و هم احتمالاً نتیجه دعای پدر و مادر آن استوار کرمانشاهی که ناراحت بودند و حضور فرزندشان در کرمانشاه کمک زیادی به آنها می کرد
دکتر مدرسی: تردید در این نیست پدر و مادر آن شخص نیمه شب آهی کشیده اند و این تیر آه به هدف استجابت نشسته و جناب شیخ هم مأمور شده بود که این کار را انجام بدهد این موضوع یکی از مسائل خاطره انگیز زندگی من است
ادامه نکات:
17.چرا تردید نیست!؟ اتفاقاً بسیار تردید هست! چه اشکالی دارد که آن پدر و مادر، مخفیانه به رجبعلی، نامه نوشته باشند یا از طریقی عادی ولی مخفی از چشم شاگردان، با او ارتباط برقرار کرده و مشکل خود را در میان گذاشته باشند؟ چه اشکالی دارد که رجبعلی از طریقی، رابطهء آشنایی شاگرد خود و فرماندهء آن استوار را فهمیده باشد و دقیقاً به همین دلیل، نگاه خود را در جلسه به او متمرکز کرده باشد؟ کجای این موضوعات معجزه آساست؟ چرا این جناب شاگرد، اصرار دارد هرچیزی را به نحوی به عالم ملکوت بند کند و تفسیر اعجازی بدست دهد؟ چرا سعی دارد شیخ ِخود را مأمور الهی بخواند و منجی ِآه نیمه شب این و آن؟ از اینها گذشته بر فرض که رجبعلی، واقعاً منجی این و آن بوده چرا محدودهء "منجی گری" او اینقدر بسته و ناقص است که باید با کمک چند واسطه، به این امر خطیر مبادرت نماید و نمی تواند بدون این واسطه ها و با انجام چند حرکت عرفانی! و کشیدن چند عدد "هو"! استواری را به نحوی کاملاً استوار! و از طریق طی الارض از کرمان به کرمانشاه بفرستد؟ یا او که بسان فرمانده ارتش شاهنشاهی، به امرای ارتش طاغوت، امر و نهی می نماید چرا نمی تواند با چند "ورد" عارفانه، کل بساط حکومت فاسد پهلوی را برچیده و شاه را ساقط کرده و همه مردم ایران را از آه های نیمه شب ِناشی از جور محمدرضا پهلوی نجات دهد؟ یا اساساً دنیا را با کرامات خود، پر از عدل و داد نماید که همه آه های نیمه شب جهانیان، یکسره برچیده شده و رجبعلی، منجی عالم بشریت شود البته به اسلوب مهدویت نوعیهء عرفانیه!؟
کیهان فرهنگی: جناب مدرسی! آیا جناب شیخ در زمان حیات، برای دوره بعد از خودشان شما را به شخص دیگری به عنوان راهنما یا هر چیز دیگر ارجاع می دادند؟
دکتر مدرسی: این از آن سؤالات است که پاسخ به آن برای من مشکل است بله جناب شیخ شاید یک سال پیش از فوت شان، مشخص کردند که بعد از من چه کسی، نه به عنوان مرشد -چون خود ایشان هم برای ما جنبه مرشدی نداشت، معلم بود و هیچ وقت به عنوان مرشد مطرح نبود- باید جلسه را اداره کند
کیهان فرهنگی: یکی از همان افراد جلسه خصوصی؟
دکتر مدرسی: بله، از همان شاگردان، بعد از فوت ایشان هم مدتی جلسه اداره می شد
ادامه نکات:
18.این مورد، دیگر نهایت مسخرگی و چرندبافی است... این شیخ نادان از کی تا حالا، واجد منزلت انبیاء(ع) شده که برای امت! خود، وصی نیز تعیین می کند که مبادا بعد از او گمراه شوند!؟ لابد دو چیز گرانسنگ هم در امت خود باقی گذاشته یکی کتاب کیمیای محبت (که هنوز آن موقع، تألیف نشده بوده!) و یکی هم همین جناب چلچراغ! سنگین که از شدت کتمان و خجالت، نمی خواهد اسرار هویدا کند! آخر این چه مسخره بازی است که به نام معرفت الله، راه انداخته اند و مفاهیم بلند دینی (نظیر وحی نبوی و وصایت علوی و...) را سرقت کرده و در عرفان خود، بازیچه نموده و شعور انسانی را در مسیر هواهای شیطانی به لجن کشیده اند؟
کیهان فرهنگی: در جلسه گذشته در مورد مسائل مختلف و از جمله در مورد چگونگی در گذشت جناب شیخ مطالبی فرمودید، از جمله این که ایشان پیش بینی کرده بودند که شما اولین کسی هستید که در مزارشان شمع روشن می کنید و همین طور هم شد در این نشست می خواهیم خواهش کنیم از احساس خودتان هنگام شنیدن خبر فوت جناب شیخ و مسائل پس از آن برای مان صحبت کنید
دکتر مدرسی: ما خیلی از مسایل روحی مان را نه می توانیم بیان کنیم و نه می توانیم به تصویر بکشیم ما نمی توانیم شرح غم های مان را بنویسیم، یا شرخ غم های مان را نقاشی کنیم این مقدار هم که بیان می کنیم، استکانی آب از یک دریاست واقعیت این است که رحلت جناب شیخ برای ما چند نفر شاگردان اش آن چنان سخت و غیر قابل تحمل بود که شاید تا یک سال پس از آن، ما احساس می کردیم که باید سه شنبه ها یا پنج شنبه ها برویم به دیدار جناب شیخ! نمی توانستیم بپذیریم که ایشان فوت کرده است اگرچه خود جناب شیخ گفته بودند که چه زمانی از این دنیا خواهند رفت
ادامه نکات:
19.بله! جناب شیخ برخلاف معمول ِروش های تعلیم و تربیت صوفیانه، رابطه مطلق مرید و مرادی را می شکست!! تا حدی که شاگردش تا یکسال نمی توانست مرگ او را باور کند و می خواست برود جلسه شیخ!!!
کیهان فرهنگی: یعنی روز و ساعت فوت شان را قبلاً به شما گفته بودند؟
دکتر مدرسی: بله وقت اش را تعیین کرده بودند ولی من نمی توانم وارد جزئیات اش بشوم، اما کاملاً می دانستیم و برای آن روز آماده بودیم موقعی هم که برای تشییع رفتیم، یک عده خیلی کمی آنجا بودند، فقط فرزندان جناب شیخ و چند نفر دیگر؛ وقتی به آنجا رسیدیم به ما گفتند: چه کسی به شما گفت که جناب شیخ فوت کرده؟ آخر ما به هیچ کس نگفته ایم! ولی در هر حال غم بسیار سنگینی بود برای ما؛ ببینید! وقتی مدرس را شهید کردند و من خبر شهادت اش را شنیدم، شاید شش یا هفت سال داشتم خیلی کوچک بودم و جریان را زیاد درک نمی کردم اما زمانی که وارد نگارش کتاب مدرس شدم و به فصل شهادت مدرس رسیدم، به آن شبی که مدرس را شهید کردند، آن شب آن چنان برای من سنگین و سخت و غم انگیز بود که فکر می کردم دیگر نفسم در نمی آید در جریان رحلت جناب شیخ هم همین احساس به من دست داد و آن وقت بود که دقیقاً معنا و مفهوم این سخن حضرت امام حسین علیه السلام را فهمیدم که در عاشورا فرمودند: «الان انکسرت ظهری: الان کمرم شکست» فکر می کردیم که دیگر دنیا برای ما چند نفر شاگردان شیخ تمام شده است فقط به این امید خودمان را راضی می کردیم که ما هم هر چه زودتر، سه یا چهار ماه دیگر می رویم نزد جناب شیخ؛ آنقدر غم دوری اش برایم سنگین بود که در خانواده، فشار آوردند که یک مسافرتی به خارج کشور بروم تا از آن حالت بیرون بیایم ما به مصر و عتبات هم رفتیم ولی خدا شاهد است، هر قدمی که برمی داشتم، امکان نداشت که جناب شیخ را فراموش کنم بنابراین چگونه میتوانم این احساسات را برای شما بیان کنم و شما چگونه آن را می نویسید؟ من هر چه بگویم آن زمان چه احساسی داشتم، قادر به بیان نیستم، ولی همین اندازه میتوانم بگویم «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل . کجا دانند حال ما سبکبالان ساحلها» من آن زمانی که در هنرستانی در خیابان ری تدریس می کردم، بعدازظهرها به مزار جناب شیخ می رفتم و بعد می دیدم که بقیه دوستان هم آمده اند، یا به تدریج می آمدند تا چند ماه حتی در زمستان و فصل برف ریزان، بعدازظهرها آنجا می رفتیم و می نشستیم بدون اختیار! کششی داشت آنجا برای ما با آن خاطرات و صحبتها، کم کم دستور جناب شیخ رسید که رها کنید! شما فکر می کنید که من اینجا خوابیده ام؟ خیر، این طور نیست من خودم می آیم به دیدار شما
والسلام
ادامه نکات:
20.بالاخره حقیقت مطلب رو شد و دستور از خود جناب شیطان رسید که رها کنید! شما فکر می کنید من اینجا خوابیده ام؟ خیر، این طور نیست من خودم می آیم به دیدار شما و بازهم گمراه تان خواهم کرد و بازهم از طریق دیگری و در لباس دیگری سر کار تان خواهم گذاشت شما فکر کردید من می خوابم اینجا؟ نخیر من نمی خوابم و اصلاً برای اضلال شما خواب به چشمم نمی آید... دشمنم و دشمن به هر شکل ممکن و در هر لباس مبدل، خواهد آمد و از جایی که گمان نمی رود بازهم به سراغ طعمه اش خواهد رفت و بازهم خدعه و خدعه و خدعه...
ای مردم... شیطان دشمن شماست پس شما هم او را دشمن انگارید... سورةالفاطر آیه5و6
...........................................................................................
پ.ن:
إن شاء الله سه شنبه به داعی زیارت سلطان سریر ارتضاء، حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله علیه و بهره گیری از انوار تابناک آن امام اهل توحید، عازم ارض اقدس رضوی هستم
نائب الزیارة و نائب اللعن خواهم بود در باب نخودکی و لاله زاری و سایر صوفیان عالِم نما من الاولین الی الآخرین و اگر عمری بود و توفیقی، از اواخر هفته آینده دوباره در خدمت عزیزان دلم، اهالی کهف توحید، خواهم بود
خدا هدایتت کنه
بیشتر فکر کن
ای کاش می فهمیدی در این زمان باید با چی مبارزه کنی
شما که میفهمید راهنمایی کنید
در این زمان باید با چی مبارزه کرد؟
سلام
اگر کسی خارج از دین مبین اسلام، تنها و تنها با تمرکز بر انحرافات ایجاد شده در آن (از زمان غاصبین ملعون حق ولایت معصومین -صلوات الله علیهم اجمعین- تا خلفای جور و خوارج و مذاهب متعدد و غیره ) بخواهد با حجت عقلی و وجدانی کل دین اسلام را باطل اعلام کرده و مسلمین را غیر عاقل و خرافه پرست معرفی نماید، شما چه پاسخی به او می دهید؟
اگر پاسخ شما این باشد که به آن شخص بگوئید : - نه چنین است که شما پنداشته اید و اسلام تنها این انحرافاتی است که شمرده اید، بلکه اسلام ناب از آن معصومین -علیهم السلام- است و گنجی نهان، که از چشم شما دور مانده است و البته ما نیز در رد آن انحرافات با شما شریکیم-
در این صورت من نیز به شما می گویم:
شما درست نپنداشته اید که اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام فاقد عرفان صحیح و بی شائبه است، بلکه اسلام عرفان دارد که سر چشمه آن نهج البلاغه و صحیفه سجادیه است و در سایر روایات اهل بیت -علیهم السلام- سریان و جریان یافته است.
نه هر که خزعبلاتی بافت عرفان اسلام است که باید بسیار فرق گذاشت بین عرفان اسلام و عرفان مسلمین.
آری عرفان مسلمین دچار انحرافاتی بوده و برخی مصادیق آن کفر است.
ولی این چه روش مذمومی است که شما به جای بحث علمی و ریشه یابی انحرفات، از اساس کلمه عرفان را می کوبید و همه را به یک چوب می رانید که خواننده کم مطالعه در این حوزه را حتی به این شک می اندازید که آنجا که مولایمان امام متقین امیرالمؤمنین علی علیه السلام می نالد که ـیا غایة آمال العارفین- اینجا هم حتما سندش ضعیف باشد که اسم عارف آمده است.
اگر کارتان از روی اخلاص است که توبه ای باید.
که با این عملتان از اساس ریشه لطائف و ظرائف اسلام را می زنید و چون چنین می کنید عده ای صوفی عارف نمای بی خبر از دین، متولی لطائف اسلام شده و نه به آن لطائف می رسند و نه هدایت می کنند و بلکه بر ضلالت می افزایند. آیا به جای نجات لطایف باید اساس آنها را هدف قرار داد؟؟
وای بر این روشی که شما در پیش گرفته اید و وای از تسویلات نفس اماره.
سلام
عرفانی که بنده رد می کنم همان عرفان معروف و مصطلح و متداول است که با دلیل و برهان از عقل و نقل نشان داده ام مخالف صریح دین و متون کتاب و سنت است حال اگر شما به یک نحو خاص تفکری (شبه عرفانی) معتقدید که با امثال صحیفه سجادیه که نور چشم ما (مخالفان عرفان) است سازگار است ما دعوایی سر اسم نداریم و مشکلی با چنین تفکری نداریم لکن قبول نداریم چنین فکری حقیقتاً عرفان باشد (به تعریفی که از عرفان مصطلح می شناسیم) ضمن اینکه قبول نداریم هر مطلب لطیفی در دین لزوماً عرفانی هم باشد چقدر در دریای معارف اهل بیت(ع) گوهرهای لطیف یافت می شود که هیچ ربطی به بافته های عرفا ندارد و چقدر هم تعبیرات مشتق از (ع ر ف) در متون دینی داریم که به معانی توحیدی از شناخت خدا و اوامر او و التزام به ولایت اهل بیت(ع) حمل شده و بعضاً دقیقاً برعکس معانی مورد نظر عرفا نیز می باشد
لذا برای جلوگیری از اشتباه، باید شما ریزتر وارد شوید و مورد به مورد بفرمایید که مثلاً در تفکر (شبه عرفانی) مورد نظر شما کدام گزاره هست که بنده آن را رد کرده ام تا ببینیم مشکل کجاست
موفق باشید
سلام
جناب مطمئنی به اسم پیروی از حریم اهل بیت -علیهم السلام- و مخالفت با انحرافات ایجاد شده (که این خود هدفی بسیار مقدس است)، افسار شما در دست شیطان قرار ندارد؟
سلام
این جانب طبق حجت شرعی رفتار کرده و می کنم و اگر دوستی چون شما حجت قوی تری ارائه نماید که حجت های بنده را ابطال نماید متشکر می شوم
موفق باشید
دمت گرم ! ادامه بده ! حمایتت می کنیم ! :D
سلام
جواب نکته 16 در مورد شیخ رجبعلی خیاط
قران که خوندی میگه و اوحینا الی ام موسی...؟ سوال مادر موسی علی نبینا و آله و علیه السلام مگر پیغمبر بودکه به او وحی شد؟
میگی چه تضمینی هست که از جانب شیاطین نباشه؟ اینکه در آن حالت آرامشی به همراه ایمان هست که اهلش درک میکنند و از جانب خدا بودن ان را میفهمند . در ضمن شیخ که اهل ریاضت نبود که بتونه فکر مردم را بخونه
جواب نکته 17
چرا سعی دارد شیخ ِخود را مأمور الهی بخواند و منجی ِآه نیمه شب این و آن؟
اولا ماموریت های خدا به بندگانش باید از طریق وسایل انجام شود همون طورکه پیغمبر به جنگ کردن میپرداخت وبا اعجاز همه کفار را در یک لحظه نکشت. بله میشه دو هزار احتمال داد که شیخ از راه طبیعی مثل نامه و ملاقات قضیه پدر و ماد کرمانشاهی را فهمیده باشد ولی آیا مطمئنید ؟؟؟
جواب نکته18:
ین مورد، دیگر نهایت مسخرگی و چرندبافی است... این شیخ نادان از کی تا حالا، واجد منزلت انبیاء(ع) شده که برای امت! خود، وصی نیز تعیین می کند که مبادا بعد از او گمراه شوند!؟
خوب بود متن را میخوندی و بعد مینوشتی این افکار نورانی تون را ببین قبلش چی نوشتی:
شیخ شاید یک سال پیش از فوت شان، مشخص کردند که بعد از من چه کسی، نه بهعنوان مرشد -چون خود ایشان هم برای ما جنبه مرشدی نداشت، معلم بود و هیچ وقت به عنوان مرشد مطرح نبود- باید جلسه را اداره کند
خودت نوشتی معلم نه وصی که جانشین پیغمبر و نبی باشه!!! چه اشکال داره یه نفر که مهذب تر از بقیه است بقیه را ارشاد کنه؟؟؟ مگر در حدیث نیامده که اگر دیدی برات در دنیا زاهد(واقعی) بود به حرفش گوش کن که به تو حکمت را القا میکند. مگه قران نمیگه و یزکیهم .یعلمهم الکتاب و الحکمه. چه اشکال داره کسی که تهذیب نفس کرده و خدا به او علمی عطا کرد دیگران را ارشاد و راهنمایی کنه؟ داداش نخوندی المومن ینظر بنور الله؟
جواب نکته19 که نوشتید:
19.بله! جناب شیخ برخلاف معمول ِروش های تعلیم و تربیت صوفیانه، رابطه مطلق مرید و مرادی را می شکست!! تا حدی که شاگردش تا یکسال نمی توانست مرگ او را باور کند و می خواست برود جلسه شیخ!
از این جور عشقها که بین استاد وشاگرد یا زن وشوهر یا عشقهای خیابانی بین دختر و پسر زیاده .این که دلیل نمیشه تهمت روابط صوفیه مرید ومرادی با اون مشخصات که هرچه استاد گفت درسته وباید انجام بدی حتی اگه خلاف شرع باشه بزنی و تطبیق بدی اینها را به هم
سلام
متشکر از بیان نظرات تان
به نکاتی چند، توجه فرمایید
1.وحی به مادر موسی(ع) چیزی است از قبیل وحی به زنبور عسل *(و اوحی ربک الی النحل)* النحل آیة68 و منظور از آن، وحی تکوینی است یعنی چیزی را به دل کسی انداختن در مقام انجام ارادهء تکوینی خدا
مثلاً خداوند به زنبور عسل این مطلب را القا می کند که در کوهها گردش کند و فلان کار را انجام دهد تا عسل تهیه شود به مادر موسی(ع) هم وحی می کند که موسی(ع) را فلانجا قرار دهد و... که زن فرعون او را از آب بگیرد و به عنوان فرزند قبول کند تا جان موسی(ع) حفظ شود
اما چیزی که رجبعلی مدعی است نمایندگی از طرف خداست در جهت اراده تشریعی او و پا در کفش پیامبران کردن و خود را مأمور وحی خواندن که غیرقابل قبول است
یادمان نرود که شیطان وقتی می بیند اگر مأمورین خود را به نام پیامبر بفرستد حتماً توسط مؤمنین رد می شود (بدلیل خاتمیت) فلذا به اشکال دیگری سعی در این تلاش می کند که این یک نمونه اش است
2.آرامش نیز می تواند از جانب شیطان باشد برای گمراه کردن و به خیال صحت انداختن
3.خواندن فکر مردم، یک فن معروف در علوم غریبه است که سطح خاصی از ریاضات را می طلبد و نمی توان ادعا کرد رجبعلی از این ریاضات انجام نداده است
4.آن کسی که ادعا می کند آن جریان استوار کرمانشاهی، اعجاز است او باید دلیل بیاورد و اطمینان بدهد نه کسی که به روال عادی و عقلائی، قضیه را تفسیر کرده است
5.خوب بود به معنای کلمه وصی توجه می کردید و بعد به تمسخر این جانب می پرداختید
وصی به کسی می گویند که بعد از مرگ فرد، از طرف او عهده دار اموری می گردد مثلاً اگر شما برای اموال شخصی تان یا برای کیفیت دفن تان یا هر مطلب مشروع دیگر بعد از مرگ تان، کسی را منصوب کنید این شخص، وصی شما می شود و مسئولیت انجام آن اعمال را دارد
اگر رجبعلی برای امور عادی خود وصی تعیین می کرد حق داشت و ایرادی بر او نبود اما حال که خود را در جایگاه خاص عرفانی برای ارشاد خاص یک عده معین فرض کرده هم برنامه فعلی اش زیر سؤال است و هم ادامه دادن آن و تعیین وصی برای آن به سبک انبیاء(ع)
بلی اگر معلمی به شاگردان اش "پیشنهاد" دهد که از فلان معلم بعد از او استفاده کنند این مطلب به جاست اما اگر بسان انبیاء(ع) آن معلم بعدی را در یک جایگاه خاص قرار دهد و همه موظف باشند از او اخذ علم کنند و... غیرعقلایی است
6.این مورد را هم خوب بود به کلمه مرید و مراد توجه می کردید
مرید یعنی خواهان و هوادار و کسی که تا این حد، واله و شیدای استاد خود شده که تا مدتها فکر می کند باید برود جلسه شیخ، چندان تفاوتی با مرید در تصوف ندارد
موفق باشید
سلام
اشاره به قصور علمی و عملی فرموده اید
به عنوان یک دوست وظیفه دارم عنوان کنم
شیطان جان ! بسیار زیبا در وجود شما حلول کرده است ...
جاهلتر از خودتان خودتان هستید
سنم از شما کمتره شاید خدا این زینبت الاتی که شما به خودتون به عنوان علم نصب کرده اید را به بنده نداده ولی قطعا جای بسی شکر است که جهالت از نوع شما را به بنده نداده است ...
نشسته اید دکان باز کرده اید و عرفا و بزرگان را زیر سوال می برید .
حیف از تاسف !
سلام
http://www.313amir.ir/?p=mard-e-khoda
متاسفم برای شما ...
طلبه غیر رسمی
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
علت تأسف جنابعالی برایم روشن نیست لکن درخصوص مورد بعدی تان عرض می شود که رسمیت و غیررسمیت، تفاوتش تنها یک عدد کارت عکسدار است و بس! وگرنه درس و بحث که تفاوتی ندارد و استفاده از دروس علما و مراجع هم همینطور
طبیعتاً ملاک رد و قبول یک مطلب علمی، کارت دار بودن گوینده آن نیست
موفق باشید
سلام علیکم
متشکرم از نوشته هایی که گذاشتید.
ممنون میشم از شما اگر به وبلاگ من هم سر بزنید ونظر تونو راجع مطالبی که در وبلاگم هست بدید.
در پناه حق
سلام علیکم
خدمت می رسم إن شاء الله
یا علی
سلام علیکم
فتوای حیرت انگیز مفتی وهابی عربستان در مورد حلیت فوتبال با ۱۴ شرط، در لینک زیر ارائه شده است.
http://smv.parsiblog.com/486486.htm
در ضمن جناب مرید نور نیز افاضاتی در وبلاگ بنده نموده اند که در صورت تمایل، خدمتتان عرضه می شود.
التماس دعا
سلام علیکم
ممنون از شما بابت این لینک جالب
آن افاضات هم گرچه اهمیت چندانی ندارد لکن به سابقهء شیرین کاری های سابقش، احتمالاً خواندنی خواهد بود
زحمتش را بکشید لطفاً
موفق باشید
سلام علیکم:
یه خبر به نقل از یک بلاگ:استاد، لطفاً نظرتون رو بدید D:
؛فتوای جدید یک متفکر اسلامی به نام جمال البنا از کشور مصر در خصوص حلال بودن بوسه بین دختران و پسران جوان" در اماکن عمومی بحث و جدال گسترده ای را در بین مجامع علمی و دینی مصر ایجاد کرده است.
به گزارش پارسینه به نقل از العربیه؛ "البنا" درباره جواز حلیت بوسه بین دختران و پسران جوان در شبکه ماهواره ای الساعه با بیان این دلیل فتوا داد که، (بوسه بین دختران و پسرانی که با یکدیگر ازدواج نکرده اند) از سستی بشر است. در اسلام این مسئله ضمن "اشتباهات" وارد شده است. این اشتباهات، گناهان کوچکی هستند که با کارهای نیک از بین می روند.
وی همچنین به با اشاره به فتوای خود به العربیه گفت: به ما واجب است که نسبت به واقعیتی امکان تجاهل به ان در این عصر فعلی نیست شناخت پیدا کنیم. در واقعیت این عصر کنونی، بسیاری از دختران پسران جوان توانایی ازدواج را ندارند. این درحالی است که آنان در شرایطی هستند که بسیاری از عوامل خارجی که باعث تحریک غریزه جنسی می شود بر ایشان سایه گسترانده است. غریزه جنسی ای که خداوند در انسان بنا نهاده است.
وی مدعی شد: ما نباید این مشکل را دست کم بگیریم و کوچک بدانیم. فلا یکلف الله نفسا إلا وسعها، و این فتوا به معنای دعوت به فساد نیست. البنا همچنین بالا رفتن سن ازدواج، زیاد شدن مشکلات آن و بیکاری را از مسائلی عنوان کرد که باعث این گناهان کوچک مثل بوسه زدن است، می شود.
برخی از علمای الازهر البنا را متهم به انتشار فحشا از طریق این فتوا کرده و خواستار برگشت وی از این نظر شده اند. جمال قطب که یکی از بزرگان دانشگاه الازهر و رئیس سابق بخش فتوای این دانشگاه بوده است به شدت به البنا اعتراض کرده و گفت: این گفتار سبب نشر فحشا و مسائلی کنترل ناپذیری خواهد شد.
گفتنی است صدور فتاوی جنجال برانگیز از سوی مرکز الازهر که عمدتا با قصد سازگاری بین دین و دنیای جدید صورت می گیرد، اخیرا افزایش خاصی پیدا کرده است، بطور مثال اخیرا دکتر عزت عطیه استاد و رئیس بخش حدیث در دانشگاه الازهر گفته بود که برای جلوگیری از خلوت یک زن و یک مرد نامحرم در محل کار، "زن می تواند به همکار مرد خود شیر بدهد تا آنها باهم محرم شوند؛
منتظریم
موفق باشید
...
سلام علیکم
این خبر را چند وقت پیش در پارسینه دیدم و کامنتی هم گذاشتم که نمی دانم عمومی شد یا خیر لکن مضمونش این بود که وقتی حلال خدا (متعه) را حرام کنند از آنطرف به حرام خدا (بوسه بر نامحرم) کشیده می شوند چرا که نیاز جنسی، مطلبی نیست که با مرور زمان و تغییر عرف و مشکلات اجتماعی و... کم شود یا از بین برود
تابع رد و قبول اجتماعی و اقتصادی نیست بلکه تابع مؤلفه های بدنی و روحی است و همیشه خواهد بود و از همه مرزها عبور خواهد کرد
از طرفی اسلام، دینی فطری و مجموعه ای کامل و جوابگوی همه نیازهای دینی بشر است و اجزاء این مجموعه چنان دقیق چیده شده اند که اگر یک قسمت از آن را ولو به بهانه ای ظاهراً درست، تغییر دهند نظم کل مجموعه بهم می خورد و اگر حلالی به بهانه ای واهی محدود شود مسلماً در مجموعه کلی، به انفتاح حرامی خواهد انجامید
خدا لعنت کند عمر بن خطاب و سایر منکرین متعه را خصوصاً از عالِم نمایانی که با تحریم حلال، ترویج حرام می کنند به بهانه های استحسانی اعم از شیعه نمایان و اهل تسنن
موفق باشید
فروش سهمیه اختصاصی بنزین (چون هر ماه مقدار زیادی در کارت سوخت اضافه میاد) مشکلی داره ؟
این مسأله، تابع قواعد کلی مسائل بیت المال است
اگر فروش این بنزین زائد، کاملاً متداول بوده و خلاف قانون هم نباشد و ضمناً حق کسی در این میان ضایع نشود، فقهاء اذن می دهند وگرنه خیر (الا در موارد خاصه با شرایط معین و موردی)
موفق باشید
مقامات اهل معرفت (از پیشگفتار کتاب کیمیای محبت):
بزرگترین هنر جناب شیخ دستیابی به کیمیای محبت خداست. او در این کیمیا گری تخصص داشت و بدین مناسبت یادنامه او کیمیای محبت نام گرفت...جناب شیخ می فرمود:
حقیقت کیمیا تحصیل خود خداست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
----------------------------------------------------------------------
آقاجان شما اصلا این مقامات رو درک میکنید که نشستید اونجا هی ایراد میگیرید و انکار میکنید؟؟؟
مگر نمیدانید که انکار مقامات اهل معرفت! شیوه جهال است؟
نکنید آقا! انکار نکنید!
اگر شماهم مثل جناب رجبعلی خود خدا را تحصیل کرده بودید هرگز این مطالب رو در وبلاگتون نمی نوشتید!!!
ببخشید سطح تحصیلات!م کم است!!
این جانب سالهاست که در مسیر تحصیل علم هستم لکن حال، افسوس می خورم که چرا عمرم را در مسیر تحصیل علم، تلف کردم و نه در مسیر تحصیل خدا و نتیجتاً علم من حجاب شده و فی المثل، زیبایی قاضی و خدایی حسن زاده را درک نمی کنم!!
حال که گفتید متنبه شدم و تصمیم دارم رویه ام را عوض کنم!
یک عدد شمس! هم لازم دارم!
امید که بتوانم این علوم ظاهری که همه اش حجاب راه هستند و فقط مورد توصیه عقل و خدا و پیغمبر(ص) و ائمه(ع) و سایر متحجرین! می باشند را رها کنم و بسان عرفاء شامخین، به تحصیل خود خداوند مشغول گردم! اگرچه به جای رسیدن به دکترای الهیات، به دکترای الاغیات برسم بسان آن الاغ عاشق!
ممنون از شما هاتف غیبی!
سلام علیکم، طاعات و عبادات و زیاراتتون قبول حضرت حق باشه ان شاء الله. امید که مکرر، توفیقات عالیه نصیبتون بشه.
عرض به حضور شما که سؤالی دارم پیرامون حدیث عنوان بصری، که خیلی هم معروف وشایع هست بین مؤمنین و مؤمنات! اگه میشه لطف کنید و درباره وضعیت سندی این حدیث، توضیحاتی رو ارائه بدید.
مطلع حدیث اینچنین است:
علامه مجلسی در بحار الانوار گوید:
أقول: وجدت بخط شیخنا البهائی- قدس الله روحه- ما هذا لفظه:
قال الشیخ شمس الدین محمد بن مکی: نقلت من خط الشیخ أحمد الفراهانی رحمه الله عن عنوان البصری- وکان شیخا کبیرا قد أتی علیه أربع و تسعون سنة- قال:کنت أختلف الی مالک بن أنس سنین...الی آخر.
سلام علیکم و رحمةالله
ممنون از دعای خیرتون
درخصوص روایت معروف (عنوان بصری) چند نکته، قابل ذکر است:
۱.نقل مجلسی از شیخ بهائی به نقل از لسان او نیست بلکه نقل از روی دستخط است که به اصطلاح علم الحدیث (نقل به وجاده) است و اعتبار آن، بسان اعتبار نقل مستقیم لسانی نیست و شرایطی باید احراز شود تا بسان نقل مستقیم، معتبر گردد
۲.نقل شیخ بهائی که متوفای قرن۱۱ است از شهید اول که متوفای قرن۸ است مسلماً نقلی مرسل است و سلسله سندی قابل بررسی ندارد ای بسا روات بین شیخ بهائی و شهید اول، کذاب بوده باشند
۳.نقل شهید از احمد الفراهانی نیز وجاده ای است
۴.طریق شهید تا عنوان البصری، چند قرن فاصله، طول دارد و جز ذکر یک نام مبهم (احمد الفراهانی) نام سایر روات و سند مشخصی ارائه نشده که بررسی شود فلذا مرسل و بی اعتبار است
۵.خود عنوان البصری که سر سلسله داستان است، فردی مجهول و ناشناخته در علم رجال است و اعتباری به او نیست
جالب اینجاست که همین حدیث بی سر و ته که معلوم نیست از کجا درآمده را اهالی عرفان عموماً و قاضی خصوصاً مورد ارادت ویژه خود قرار داده اند و به جای نشر و ترویج این همه احادیث متقن و محکم عقیدتی شیعه (که همگی در رد عرفان و فرهنگ بت پرستی عاشقانه، هم داستان اند) روی نشر این یک حدیث، اصرار داشته اند
البته روال مألوف شان همیشه همین بوده و هست و از عرفای سلیقه پرست و عاشقان خیالباف خداتراش، جز این انتظار نمی رود که به مشتی احادیث ضعیف، متمسک شوند و صحاح و موثقات را کنار بگذارند مبادا بطلان خزعبلات شان عیان گردد
موفق باشید
سلام
سوال: آیا از نظر شرعی هم چادر، حجاب برتر هست؟ به غیر از آیاتی که در قرآن آمده روایتی در این زمینه وارد شده؟
سلام
بله پوشش چادر، ارجح است لکن نه به این معنا که نص شرعی اختصاصی قطعی بر خصوص آن وجود داشته باشد
در قرآن کریم در سورةالاحزاب آیه59 تعبیر "جلابیب" داریم اما اینکه این "جلباب" چیست محل اختلاف است بین مفسرین و لغویین و ادباء
بعضی ها آن را به چیزی شبیه چادر، معنا کرده اند و بعضی هم به روسری بلند (مثل مقنعه) و مسأله مورد اختلاف است گرچه قول اول، طرفداران مهمتری دارد
در روایات کتب معروفهء حدیث شیعه تا آنجا که این جانب فحص کرده ام نیز تأکید ویژه و مهم بر تستر به خصوص چادر یافت نمی شود گرچه سیره متشرعه بر همین جاری بوده و جای انکار آن نیست ای بسا بتوان ادعا کرد استحباب عمل به این سیره، مورد تقریر معصوم(ع) هم قرار گرفته است
مضاف بر اینکه از بابت عمومات ِخوب بودن تستر بیشتر و ارجحیت پوشش مستورتر و لزوم پوشش برجستگی های جذاب بدن زن که گاهی با مانتو پوشیده نمی شود و سایر عموماتی که داریم ارجحیت چادر، به روشنی اثبات می گردد و جای ابهام نیست ولو واجب نباشد فی نفسه
موفق باشید
سلام
خوب وبد را باهم دارید. انصاف هم خوب چیزی است واقعا شورش را در آوردی
خدا ما را ببخش.
سلام
لطف می کنید مورد بی انصافی این جانب را نشان دهید؟
پیشاپیش ممنونم از پاسخ تون
یاعلی
سلام بر تو عزیز دل انگیز!
عزیزم شما احیانا آخوند نیستی ؟ از کجا واز چه طریق ارتزاق میکنی؟ معمولا خوردن نون مفت باعث میشه آدم حرف مفت بزنه!
سلام
سلام ... خدا با شماست.
-----------------------------
دل نوشت آلود شد .
امیدوارم من رو از نظرات کارشناسانتون محروم نکنید.
-----------------------------
به امیددیدار در جوار حرم حضرت امام رضا علیه السلام.
سلام بر عبدالرحمن عزیز
در صحن جامع رضوی، خدمت تان نکاتی در همین زمینه عرض شد که امیدوارم در این مقام، کافی باشد و همچنین نکته ای که شما به نقل از آن بنده خدا بیان کردید (تسلط صوفیه بر مجاری فرهنگی کشور مثل صدا و سیما) بسیار روشن بود و مرتبط با نوشتار شما
موفق باشید
سلام بر شما.
از نظراتتان بسی لذت بردم. اما می خواهم نظر شما را راجع به فلسفه بدانم. اگر مقدور است لطفا به ایمیل من جواب را ارسال نمایید.
با تشکر
سلام
پاسخ حضرتعالی را همین جا عرض می کنم
نظر دادن حول یک علم گسترده و مهم که هزاران جلد کتاب درباره آن نگاشته شده، در یک کامنت یا ایمیل چندان دقیق نخواهد بود و حق مطلب ادا نمی گردد
فی الجمله عرض می کنم که فلسفه اگر به معنای تأمل مستقل عقلی باشد فی نفسه امری خوب و مطلوب است و اگر درست به کار برده شود نهایتاً به تصدیق انبیاء و تعالیم معصومین(ع) می کشد ولی اگر نادرست به کار رود موجب گمراهی و ضلالت می گردد کما اینکه در بسیاری از اقاویل اهالی فلسفه، چنین ضلالاتی مکرراً مشاهده شده است
البته بنده معتقدم برای رد این گونه ضلالات اهل فلسفه نیز باید از فلسفه استفاده کرد و نفی فلسفه نیز نیاز به فلسفه دارد منتها با روش عقلی ِبه کمال رسیده ای که در اثر اطاعت از معصومین(ع) حاصل می گردد
ضمناً یک تفاوت مهمی که بین فلسفه و عرفان اکیداً به چشم می خورد این است که در فلسفه چون لااقل در حد لفظ و شعار، صحبت از عقل و برهان است فلذا می توان برای اثبات ضلالت یک عقیده فلسفی از عقل و دلیل و برهان استفاده کرد اما در عرفان هرچه بخواهیم بگوییم با جوابهای مضحکی نظیر آنچه در بند سیزدهم همین نوشتار عرض شد مواجه می شویم و ضلالت اهل عرفان بسیار عمیق تر و ریشه ای تر از اهل فلسفه می باشد
موفق باشید
انشاءالله که فقط به این مصاحبه ، مصاحبه قناعت نکنید و به نقد نمونه هایی دیگر از متون مشابه بپردازید تا انگیزه ای باشد برای مخاطبان وبلاگ در افزایش دقت هنگام مطالعه متون اینچنینی.
راستی میگم ماشاءالله به این همه احساس این آقای دکتر! : "تا یک سال پس از آن، ما احساس می کردیم که باید سه شنبه ها یا پنج شنبه ها برویم به دیدار جناب شیخ"
اینکه ایشان فوت شیخ را باور نکرده اند ، ناخودآگاه منو یاد اونی انداخت که فوت پیامبر رو باور نمیکرد تا مدتها! و بزور آیه قرآن بهش حالی کردند!
در مورد تیکه آخر هم باید عرض کنم که ؛ ما که بیسوادیم هر چه جستجو کردیم «انکسر ظهری یافتیم» و اثری از «انکسرت» نبود و مذکر بودن «ظهر» از «الذی انقض ظهرک» هم معلوم بود البته! حالا چرا از صیغه مونث! خوششان آمده نمیدانم!!!
نکته ای هم که در آخر و ذیل بخش مربوطه آوردید بسیار تکان دهنده بود. آدم یاد الیاس می افتاد!
حکایت سواد عربی این جماعت، حکایت سواد عربی اسماعیل دولابی است که آن جمله خیالی خود را که به نام حدیث، به خورد مردم می داد را هم درست بلد نبود ترجمه کند!
http://www.313amir.ir/?p=mard-e-khoda
خدا لعنت کند همه بت پرستان را (اعم از بی سواد و باسواد) و با خلیفه منکر موت نبی(ص) محشور گرداند
یاعلی
نکته شماره 10.9 (ده و نه دهُم)! :
"مدتی بنشینیم آرام آرام ذهن مان را بیدار کنیم و قدم به قدم، لحظه به لحظه، کارها، سخنان و نگاه او را تفسیر کنیم یک سرّی در این جریان است که شاید ما نتوانیم بیانش کنیم ولی این امکان وجود دارد که آنقدر در اطرافش بچرخیم"
چقدر بدم میآید از جرثومه هایی که مدعی پیروی از معصومند اما حداقل در همین اصلی ترین کتاب حدیثی شیعه ، اصول کافی ، به این قول معصوم توجه نکرده اند که :
ایّاک أن تنصب رجلاً دون الحجّة فتصدّقه فی کلّ ما قال.
بپرهیز از اینکه غیر از حجت خدا ، کسى را علم کرده و در هر چه مىگوید تصدیقش کنى.
تمام نکات این پست و پست قبل یک طرف ، نکته 13 یک طرف
چه میکنه این عدد مبارک!
واقعا خیلی خوبه که طرفداران عرفا و رجبعلی به این سوال جواب بدهند.
نکته 14.1 :
میدانیم که رد احسان برادر مومن در روایات نکوهش شده. اما بیخبری مریدان بیسواد و کورباطن عرفا (که در نکته قبل به آن اشاره کردم) ندانستن این نکته را بعید نمینماید.
از سویی عباراتی مثل « لا یرد الکرامة الا الحمار » یا عبارت لا یرد الاحسان الا الحمار! قرینه خوبی بر لفظ "الاغهای عاشق"! میباشد.
جمله آخر نکته 15 هم تیکه ظریفی بود!
عجیب اینکه وقتی گزارش واقعیت می کنیم که اینها الاغهای عاشق اند، به پرستندگان شان بر می خورد و عربده ها می کشند که واتوهیناه!
در خصوص مطلب ده و نه دهم هم باید عرض کنم نکته خوبی را یادآوری کردید در باب مرعوبیت در برابر این افراد بی مقدار که گاهی آنها را تا حد معصوم(ع) بالا می برند و به تحلیل حرکات آنها در حد تحلیل حرکات یک معصوم(ع) می پردازند
ان شاء الله این نکته سنجی شما هم در حین ویرایش نهایی جهت نهادن نوشتار در سایت، اضافه خواهد شد
موفق باشید
التماس دعا
محتاج دعای شما برادر عزیز دور از وطن و ساکن "در سرزمین گلها"
یاعلی
سلام
"اولین محور در شیوه تربیتی جناب شیخ این بود که برخلاف تمام روشهای رسمی در تعلیم و تربیت صوفیانه، ایشان رابطه مطلق مرید و مرادی را می شکست یعنی از روز اول که کسی را برای شاگردی می پذیرفت، در عین حال که از او می خواست کاملاً در اختیار باشد، به او می آموخت که درباره موضوع تفکر و آن را بررسی کند "
جالبه که اعتراف میکنه به اینکه در مکتب شیخشان! باز هم شاگرد باید " کاملا در اختیار" استاد غیر معصوم باشد فقط جناب شیخ لطف می کردن و اجازه تفکر! به شاگرد بدبخت میدادن بر خلاف سایر روشها!
که مفهومش اینه که در دیگر مکتبهای صوفیانه شاگرد نه تنها کاملا در اختیاره! بلکه اجازه فکر کردن هم نداره!!
این قضیه تخطئه کردن مذاقهای مختلف صوفیانه یکدیگر رو خیلی جالبه.همگی استاد خودشون رو بهترین و روشش رو عالی ترین معرفی می کنن!
به امید ظهور در هم شکننده بدعتها و مبتدعان!
سلام
ممنون از نکته سنجی تان که موجب شد نکته ای مغفول از دید بنده اکنون روشن شود (کاملاً در اختیار!)
ان شاء الله حین اضافه کردن این دو پست به سایت، این مضمون را هم به نکات اضافه خواهم کرد
و عجّل اللهم فی فرج مولانا صاحب الامر علیه السلام
یاعلی
سلام علیکم!
راستش نظرات این پست و قبلی هارو هم خوندم...متاسفم برای حزب اللهی هایی که خودشونو به اسلام می چسبونند، درصورتی که بویی از اسلام نبردند...تا دیدند یه حرف خلاف به نظر می رسه)بهه نظر اونا!( زودی تشری برخورد می کنند...راستش خوشم اومد...چون یه جورایی مثل خودمی: طلبه غیر رسمی، دنبال علوم دیگه مثل نجوم و.....فکر کنم ما حرف همدیگه رو خوب بفهمیم...منم خودم روی عرفان گیر دارم...می خواستم نظر شما رو درباره عرفان بدونم: برای شروع:
سئوال: شما کلاً با عرفان مخالفید یا با عرفانی که اینها ساخته اند؟ اگه میشه بیشتر توضیح بدید....
سلام علیکم و رحمةالله
این جانب عرفان را از ریشه و اساس، مطلبی باطل و شیطانی می دانم و معتقدم ریشهء تمام مسلک های عرفانی (با همه گستردگی طیف آن از صوفیه و دراویش سیبیل پرست گرفته تا فلان عالِم نما و روحانی و مدعی فقاهت) نهایتاً به الحاد یا بدعت یا سایر انحرافات بر می گردد
بجز این اواخر، در سایر قرون تاریخ اسلام، عرفان، نزد اهل بصیرت و علماء شیعه، امری مطرود و منفور بوده و با کسانی که افکار عرفانی و صوفیانه را در حوزه های تشیع نفوذ می دادند برخوردهای بعضاً شدیدی از ناحیه علماء راستین واقع گردیده است که نمونه آن را در برخورد علماء نجف با قاضی و علماء قم با طباطبایی می توان یافت
موفق باشید
سلام.سپاسگذارم از پاسخهایتان.خداوند اجرتان دهد.
این سوال هم برایم پیش آمده که آیا در مورد استخاره روایت صحیح السندی داریم یا خیر؟ حتی اگر سند صحیح هم نداریم سند غیر مرسل چطور؟
موفق باشید و التماس دعای بسیار.
سلام
زنده باشید
در مورد استخاره اگر منظور شما معنای عامّ استخاره است (مطلق طلب خیر از خدا در هر امری) پیرامون این مطلب، دهها روایت، وارد شده و توصیه شده که ظن مان را به خدای مان نیکو کنیم و در هر امری از او خیر و عافیت و یسر و یسار بخواهیم
لکن اگر منظورتان استخاره به معنای خاص آن است (گرفتن تسبیح یا بازکردن قرآن یا رقعه و نماز مربوط به آن یا...) در این خصوص، تحقیق مستند و جامع نکرده ام و صرفاً روایات مرتبط با آن را دیده ام که بعضی شان، مرسل نبودند و خود من مکرراً به قصد رجاء انجام داده ام لکن جای تحقیق مفصل روی سند و دلالت و شرایط تمسک و کیفیت انجام این امور اکیداً وجود دارد
یک نمونه از این روایات را عرض می کنم:
شیخ طوسی به اسناد خود از محمد بن علی بن محبوب از احمد بن حسن بن علی بن فضال و او از پدرش و او از حسن بن جهم و او از یسع قمی روایت کرده است که به امام صادق(ع) عرض کردم: اراده می کنم کاری را و در آن از خدا، خیر می خواهم ولی به جمع بندی در ذهنم نمی رسم که انجام دهم یا ترک کنم حضرت(ع) فرمود: وقتی به نماز ایستاده ای، شیطان از تو در دورترین حالت است پس ببین در آن حال، چه به قلبت خطور می کند همان را بگیر یا قرآن را باز کن و اولین چیزی که در آن می بینی را بگیر و عمل نما (وسائل الشیعة ج8 ص78)
محتاج دعای تان هستم
یاعلی
سلام و خسته نباشید. التماس دعا. خداوند خیرتان دهد.
سلام
ممنون از محبت تان
محتاج دعای شما هستم
یاعلی
سلام
آیا عبادت خدا با حب پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) ملازم است؟
ممنون میشم اگر پاسخ بفرمائید.
سلام
به صراحت نصوص معتبر اسلامی، یکی از مهمترین پایه های عبادت خدا و شروط پذیرش بندگی فرد به درگاه الهی، محبت راستین به محمد و آل محمد (صلی الله علیه و علیهم) می باشد و کمترین ذره بغضی نسبت به این بزرگواران، آخرت فرد را در خطر عمیق قرار می دهد
البته این محبت باید "حبّ عقلی و شرعی" باشد و نه "عشق" (افراط در محبت که به غلو کشیده می شود و عشاق را مساوق غُلاة می نماید)
موفق باشید
سلام
این نوشته شما مصداق خود خواهی است؟
از خداوند قهّار و عزیز ذو انتقام، می خواهم به حرمت حقیقت والای توحید، از خطاهایم چشم پوشی کرده و آن روز که مشرکان عرفان پرست را به آتش برافروختهء بی رحم و عذاب دوزخ ابدی، وارد می نماید بر این بنده ضعیف، رحم آورده و او را از جهنم، حفظ کرده و به بهشت عدن ابدی وارد نماید.
انشا الله از خطای همه بگذرد.
سلام
اثبات شیء، نفی ماعدا نمی کند
مثلاً اگر شما بفرمایید (مجید، انسان مفیدی است) معنایش این نیست که سایر انسانها و کل بشریت، انسانهای مضری بوده اند! بلکه چون الان موضوع صحبت شما مجید است فلذا درباره او نظر داده شده است و مسأله، نسبت به سایرین، ساکت است
البته به جز {مشرکان عرفان پرست} که در این عبارات صریحاً ذکر شده اند در مقام نفی
موفق باشید
سلام بر تو عزیز دل انگیز مدیر وب!!!
امیدوارم در سال جدید خداوند توفیق شهادت به شما و خانواده محترمتان عنایت بفرماید آمین یا رب العالمین.
واقعا حیف است امثال شما حروم شید !!!
سلام