یکی از دوستان، در ذیل پست قبلی چنین نگاشته است
به دلیل اینکه عادی ترین و شاید ساده ترین عمل دینی که معرف دینداری شخص است همانا نماز (همین نماز خودمان) است بطوریکه هر پدرسوخته ای میتواند آنرا انجام دهد و انجام می دهد! بنابراین سوال از نماز (که بصورت یک عادت روزانه در آمده است) جای تعجب ندارد و چه بسیار حدیثها و روایات که برای ارزشهای نماز (همین نمازی که می خوانیم) ساختند تا مردم را (بیشتر) با راز و نیاز (گفتن همین الفاظ عربی) با خدا مشغول کنند تا از مسائلی همچون رحم - گذشت - ظلم - عدالت و ... دور و به مسائلی همچون تکرار تلفظ صحیح ولاالضالین و شک در رکعات یک و دو و دو و سه و .... رهنمون کنند!
از طرفی به آن رسول گرامی (ص) نسبت دادند که در جایی بنام غار حرا شب را تا صبح به نماز و ذکر مشغول بوده (بنظرم بیشترش را عایشه روایت کرده!!) و یا آن معصوم(ع) به نمازهای هزار رکعتی مشغول بوده و ..... و خلاصه آنقدر نماز خواندن (همان نمازی که اصلا خداوند به آن هیچگونه احتیاجی ندارد) اهمیت و پاداش دارد که نگو و نپرس و هر کس و ناکسی با خواندن آن بهشتی میشود!
هیچ کجا نیامدند بگویند که اگر رحم نداشته باشی یا اگر گذشت و مروت نداشته باشی این نمازها هیچ فایده ای ندارد و باید اول آدم بشی و بعد نماز بخوانی و نه اینکه نماز بخوانی تا آدم بشی ! و اگر این آدم شدن تا آخر عمرت هم طول بکشد اشکالی ندارد!
نکاتی در ذیل این نوشتار، می توان طرح کرد:
1.نماز، ساده ترین عمل دین نیست خداوند در قرآن می فرماید *(و انّها لکبیرة الّا علی الخاشعین)* البقرة آیه45... نماز یک عمل عبادی است که روزی پنج بار و حداقل چند دقیقه، انسان را در یکسری محدودیت ها و الزامات قرار می دهد نمازگزار، ملزم است در چند دقیقه رو به یک جهت خاص بایستد و حرکاتی انجام داده و اذکار معینی بر زبان آورد اگر در این چند دقیقه روی از قبله برگیرد یا ذکری را ناقص -ولو در حد یک حرف- بگوید یا حرکتی را نادرست انجام دهد دیگر نمازی در کار نخواهد بود و این کار برای قلبهای غیرخاشع، بسی صعب و دشوار است
2.بنابر آنچه در بالا گفته شد کسی که نمازگزار باشد مجبور می شود خود را در کنترل درآورد و روی رفتار و گفتارش نظارت بیشتری داشته باشد همین نوعی تمرین می شود که در سایر امور زندگی هم کنترل بیشتری بر خود داشته باشد و امر و نهی خدا را بهتر و بیشتر ملتزم شود شاید از این روست که خداوند می فرماید *(انّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر)* العنکبوت آیه45... (نماز، انسان را از فحشا و منکر باز می دارد)
3.آدم شدن اگر به معنای ملتزم شدن به امور اخلاقی «من درآوردی» و خوب و بدهای ذهنیتی و خیال پردازانه است این اخلاقیات هیچ ارزشی نزد خدا ندارد و نسبت دادن آن به دین، جزء بدعتهایی است که عرفا سردمداران اصلی آن بوده اند و تحت عناوین اختراعی (طریقت، اخلاق) بساطی در کنار بساط دین (شریعت، فقه) برپا کرده اند بعضی شان هم به هر دو بساط معتقد شده اند! (لعنة الله علی اهل البدعة) اما اگر منظور از آدم شدن، همان ملتزم شدن به واجبات و ترک محرمّات باشد (و ایضاً التزام به مستحبّات و ترک مکروهات) یکی از مهمترین عوامل رشد این التزام در انسان، همین نمازها و دعاها و امثالهم می باشد که با تقویت یاد خدا در انسان، مانع غلبه شیاطین بر اراده انسان می گردد
4.اگر کسی در جهاتی از جهات دین کوتاهی کند بازهم مجاز نیست نمازش را ترک کند نماز، واجب مهمی است همانطور که ترک معاصی، واجب مهمی است و نمی توان به بهانه نقص در یکی، دیگری را هم ناقص یا ساقط نمود تعیین ارتباط یک موضوع شرعی با یک موضوع شرعی دیگر و کیفیت و کمیت آن رابطه هم فقط با نص شرعی است ولاغیر.. بنابراین نمی توان مثلاً گفت چون تو رحم نداری پس نمازت باطل است! باید به نصوص دین رجوع کرد و دید که چه چیزی و تا چه حدّی در صحت و بطلان و ردّ و قبول نماز، مؤثر است و اینجا عرصه خیال پردازی عارفانه نیست
5.دین برخلاف عرفان، دنبال این نیست که به هر قیمتی و به هر شکلی انسان را به خدا وصل کند ولو از طریق بتها! دین برای «مطلق وصل کردن» نیامده که هیچ آدابی و ترتیبی جسته نشود و هرچه دل تنگ خواهد بگوید! طریق دین یک طریق واحد و مشخص است و تنها همان یک راه، موجب وصول به سعادت ابدی می گردد و سایر طرق، باطله و منتهی به جهنم هستند (الانعام آیه153) بنابراین آنچه برای عاقل (نه عاشق) باید مطرح باشد پیمودن آن تک راه است که در نهایت به ابدیت سعادتمند می رسد با لحاظ همه پیچ و خمهای آن راه.. اگر گفتند باید پایت را در وضوء مسح کنی مسح می کند و نمی گوید اینها جزئیات است و مهم نیست؛ دلت پاک باشد! همه اوامر الهیه را مهم می داند و به همه آنها ملتزم می شود اگر گفتند حکم شک بین دو و سه، فلان چیز است می گوید چشم و چون و چرا نمی کند؛ عمل می کند چون می خواهد به سعادت ابدی برسد و می داند که راه سعادت از خیالات او نمی گذرد بلکه تابع نص دین و تعبّد به آن است
6.ارزش نماز، مطلبی نیست که فقط در روایات آمده باشد و بتوان به راحتی به آن برچسب "جعلی و ساختگی" زد اولاً آیات فراوانی در قرآن، ناظر به ارزش نماز است که جای هیچ تردیدی در این امر باقی نمی گذارد ثانیاً تعیین اینکه از بین روایات، کدام معتبر است و کدام غیرمعتبر، با علم رجال است نه با خیال پردازی و ذهنیت سازی... راه عقلایی واضح دارد و آن هم رجوع به سلسله سند روایت و بررسی احوال روات آن است که در چه حدی از وثاقت بوده اند و بی تردید، بسیاری از روایات مربوط به ارزش نماز و سیره ائمه(ع) در این خصوص، از روات ثقات نقل شده است لازم به ذکر است احادیثی که از طرق مشخص به ما رسیده اند و مثل خیالات عرفانی از سطل عاشقال!های مشرکین نشت نکرده اند قابل بررسی سندی می باشند و تعیین میزان صحت سند آنها برای متخصص علم رجال، امری است ممکن
7.ملاک دین، احتیاج خدا نیست که بگوییم خداوند به فلان چیز احتیاج ندارد پس بی ارزش است ولی به فلان چیز احتیاج دارد پس ارزشمند است اساساً خداوند به هیچ چیز نیاز ندارد و این نیاز ماست (به سعادت و نجات از عذاب) که ما را به اطاعت وا می دارد و تعیین کننده ارزشها و ضدارزشهاست همچنین ملاک ارزشها این نیست که با خوشایند ما بسازد یا خیر! رحم و گذشت و مروّت و... در جایی ارزشمند است که خداوند آن را در مسیر سعادت ابدی ما توصیه کرده باشد وگرنه رحم و گذشت و... در جایی که خلاف امر خدا باشد هیچ ارزشی ندارد (مثلاً در اقامه حدود... النور آیه2)
سلام علیکم
تقریبا از ابتدای وبلاگ جدیدتون (البته بدون رخصتتان) همراه با شما هستم و در این نوشتار کوتاه قصد عرض مراتب ارادت و ادب و نیز تشکر از مطالب مستدل، دسته بندی شده رنگ بندی شده، و کارشناسی شده تان که در قالب جملاتی نیرومند(چه از لحاظ نگارشی و چه از لحاظ محتوا ) آورده شده اند را داشتم
درپایان نیز از توجاتتان در خواندن این نوشتار قدردانی و از تضییع وقتتان عذرخواهی می نمایم
به امید راه اندازی وب مستقل و جدیدتون ،
عجل الله تعالی فی فرج مولانا صاحب الزمان
یاعلی
سلام علیکم... لطف دوستان عزیزی چون شما یکی از نعمات الهیه هست که باید از خداوند، توفیق شکرش را مسألت نمود خداوند به بنده توفیق قدردانی از خالق و مخلوق و خدمت بیشتر به همه جویندگان معارف حقه الهیه را عنایت کند.. مؤید باشید.. یاعلی
سلام ... خدا با شماست.
-----------------------------
از امام خمینی ره درخواست توصیه شد . پانزده توصیه به جوانان از ایشان ذیل این خواسته نقل شده است که یکی از آنها خواندن نماز یومیه در پنج وقت است.
سلام.. در صحت انتساب آن توصیه نامه ۱۵گانه تردید وجود دارد و مدرکی جز شهرت ندارد (ربّ شهرة لا اصل له) موفق باشید.. یاعلی
سلام - از پاسخ شما در این پست تشکر می کنم و اما انتظار این بود که در باب نماز(همین نمازی که می خوانیم) و انتقادات بر آن بیش از این سوال مطرح شود و شما زحمت پاسخگویی آنرا متحمل شوید ولی انگار همه از نمازهای خویش راضی هستند و مشکلی در اجرای این وظیفه ی عادت شده ندارند !!
چه خوب بود اصلا کسی این سوال اولیه را مطرح می کرد که آیا این نماز (همین نمازی که می خوانیم) همان نمازی است که در قرآن ( با اسم صلواه) مطرح شده است و برای آن اینهمه ارزش قائل شده و یا نه آن چیز دیگریست ؟!
سوال دیگری که مطرح میشود اینست که اصلا چرا به زمان نماز اینهمه اهمیت داده شده و مثلا اگر نماز صبح نیم ساعت این ور و آن ور بشود چه اتفاقی خواهد افتاد و برای عبد یا معبود چه تفاوتی می کند؟ (انتظار اینست که به این مسئله جوابی منطقی داده شود و نه تعبدی ! و چه خوب بود از همین گذر گریزی نیز به زمانهای مطرح شده در دین مانند طلوع و غروب خورشید - شب اول و سوم و هفتم و چهلم و ....زده شود و راز عنصر زمان در عبادات هویدا گردد.)
< با تشکر از پاسخ شما >
سلام.. زنده باشید 1.این نمازی که امروزه متداول بین ماست دقیقاً همان نمازی است که در قرآن تحت عنوان «صلوة» نازل شده و معصومین(ع) هم همان نماز را تشریح و تبیین کرده اند و به دست ما رسانده اند 2.اهمیت امور شرعی صرفاً با بیان خود شرع تبیین می گردد نه با خیال پردازی و تصورسازی... همان طور که در بند 7 عرض کردم تعیین کننده ارزشها و ضدارزشها صرفاً این است که چه چیزی و در چه اندازه ای نسبت به سعادت اخروی ما مؤثر است هرچه تأثیر چیزی در این زمینه بیشتر بود ارزشمندتر است و هرچه مخربتر بود ضدارزش تر است عقل بشر هم راهی ندارد که رابطه بین اعمال این دنیا و نتایج ابدی آن در آخرت را تشخیص دهد مثلاً نمی توان درک کرد که چرا اگر یک دقیقه بعد از اذان صبح چیزی خورده شود دیگر روزه باطل است ولو از آن طرف سه ساعت هم جبران کنیم و مثلاً ساعت 9 شب افطار کنیم! عقل راهی به کشف این ارتباطات ندارد بنابراین راهی جز تعبد در آن باقی نمی ماند.. موفق باشید
محیالدین و حمله مغول
دربار پاپ برای اضمحلال جامعه مسلمین، باب مراوده با خان مغول را گشود. در آن زمان با انقراض حکومت «قراختائیان» قلم رو خوارزم شاه با مغولان هم مرز شد. چنگیز امکان حمله به فلات ایران مسلمان را در خواب هم نمیدید، او نه تنها به قدرت مسلمانان معتقد بود بل خودش نیز فاقد امکانات جنگی بود. مغولان فاقد صنعت و ثروت همیشه یک نوع دغدغه و ترس از مسلمانان داشتند. جاسوسان پاپ همراه با هدایا پشت سر هم به اوبة چنگیز روان میشدند و او را برای حمله به ایران تشویق میکردند، گزارشهائی از اوضاع رخوتآلود مسلمانان و فقدان انگیزهشان را به اطلاع چنگیز میرسانیدند. برنامه اعزام جاسوس با سلسله مراتب در واتیکان به کلیسای بیت المقدس و از آن جا به کلیساهای آناتولی و از آن جا توسط کلیساهای ایران به مغولستان میرسید. به ویژه اوضاع تصوف زده فلات آناتولی و فلات ایران ـ منهای جنوب ایران که در تصوف فارسی باقی بودند ـ از داردانل تا مرز مغولستان توسط محیالدین خرابتر و روحیه مردم جبریتر، و جهاد در نظرشان محکومتر بود، مردم شبها در محافل صوفیانه در حالت «جذبه» و روزها در خماری و به قول خودشان در «بسط» بودند که لقمه راحة الحلقوم چنگیز شدند. کتاب «چنگیزخان و امپراتوری مغول» نوشته «مالکوم یاپ» ترجمه باجلان فرخی، صفحه 10: کشته شدن سفیر چنگیز بهانهای بیش نبود. و از اسناد موجود در واتیکان چنین برمیآید که پیش از آن، مسیحیان با اعزام نماینده و مسیون مذهبی به سرزمین مغولان، چنگیزخان را به فتح بغداد و سرزمینهای اسلام و از آن جمله ایران تشویق کرده بودند. و نیز «تاریخ فتوحات مغول»، نوشته «ج، ج، ساندرز» استاد رشته تاریخ در دانشگاه کنتر بری، کریست چرچ، ترجمه ابوالقاسم حالت، صفحه 14: حکایتهای دو تن از «فرانسیس کان»های بزرگ [یعنی] «کارپینی» و «روبروک» که هر کدام تنها، به ترتیب در سالهای 1240 و 1250 میلادی در اوج فتوحات مغولی از آسیا، سفر کردند، در سال 1839 به طور کامل به زبان اصلی لاتین چاپ شد. توضیح: «فرانسیسکن» و «دومنیکن»، دو نهضت تبشیری مسیحیت بود که با سازمان و تشکیلات منسجم، کاروانها و افراد جاسوس مسیحی را هم برای ترویج مسیحیت و هم برای از بین بردن ادیان دیگر، به ممالک غیر مسیحی اعزام میکردند. و مراد از لفظ «هر کدام تنها» در عبارت بالا، یعنی هر کدام جدا در یک سفر مستقل، رفتهاند. و گرنه فرانسیسکنها همیشه به صورت «کاروان» تحت رهبری یک اسقف یا یک کشیش، میرفتند. باز همان کتاب صفحه 80 مینویسد: سلطان «هایتون» پادشاه ارمنستان صغیر ارمنستان صغیر عنوان دولتی است که مهاجران ارمنی در کیلیکیّه تشکیل دادند و از 1080 تا 1375 میلادی دوام یافت) در کیلیکیّه دید وسیعتری به کاربرد ونقشه طرح کرد که عبارت از «اتحاد مسیحیان شرقی با مغولان بر ضد مسلمانان» بود. این نقشه متهورانه، مخصوصاً در سال 1241 که نویان بایجو (بایچو) به جای «چورمانمان» [خان مغول] نشست، بیشتر مورد پسند واقع شد. زیرا بایجو تصمیم داشت با از میان بردن حکومت سلاجقه روم (ایقونه = قونیه) قلمرو خان مغول را در سراسر آسیای صغیر توسعه دهد. تجاوز مغول دوباره متوجه مسلمانان شد، لشکریان بایجوبه سوی مغرب حرکت کردند به سال 1342 بازار و قلعه بزرگ ارز روم، سقوط کرد. سلطان کیخسرو در ژوئن 1242 در «کوسه داغ» شکست افتضاحآمیزی را تحمل کرد و مجبور شد با خضوع و خواری درخواست صلح کند. توضیح: 1ـ این چند نمونه را آوردم که «مشت نمونه خروار» است و در صدد تاریخ نگاری نیستم. همین سه نمونه نشان میدهد که از آغاز به قدرت رسیدن چنگیز در مغولستان (پیش از حمله به ایران) تا مهار کردن هلاکو توسط خواجه نصیر، مراوده جاسوسان و تحریکات پاپ و کلیساها و مردان کلیسا و مردان حکومتی مسیحیان، مغولان را، یک امر جاری و مستمر بوده است. 2ـ محیالدین در سال 1240 میلادی مرده است. یعنی هم در زمان جنگهای صلیبی و هم جنگهای اندلس و هم حمله مغول و غلبه مغولان از سیحون تا نزدیک قونیه، او زنده بوده و مشغول فعالیت خود. وقتی که او اشعار مورد بحث را میسروده نیروی مغول در چند فرسخی قونیه بود و آماده حمله به کیخسرو سلطان سلجوقی قونیه، که محیالدین نمک خورده او بود. در سال 618 قمری نیروی مغول پس از در هم نوردیدن سمرقند، بخارا و هر شهر و آبادی، به نیشابور رسیدند. یعنی درست در اوج شهرت محیالدین وهفت سال پس از تدوین و نشر دوباره فتوحات مکیه و چندین سال پس از تدوین و نشر فصوص، عطار نیشابوری به دست مغول کشته شد. محیالدین درست بر سر مسیر اصلی جاده ابریشم (قونیه) نشسته بود، کاروانهای تجاری اروپائی و آسیایی در استانبول به ویژه «ازمیر» با هم دست میدادند و جریان شبانه روزی آنها میان ازمیر تا مرکز چین در رفت و آمد بود. افکار محیالدین که به «مکتب نوین» معروف بود، قبل از آن که به مصر و یمن برسد به بخارا و سمرقند میرسید. در میان صوفیان فارسی سرا، اولین کسی که تاثیرات افکار محیالدین در آن دیده میشود عطار نیشابوری است که او نیز درست بر سر جاده ابریشم سکونت داشت. نمونهای از اشعار عطار در این مورد (پیروی عطار از محیالدین) نمونه دیگر را در مقاله «شیطان پرستان» از مقالات مقدماتی مشاهده کردید، اینک نمونه دیگر: صورتی کان در درون آینه از عکس تست در درون آینه هر جا که گوئی مضمر است گر تو آن صورت در آئینه ببینی همرها زو نیابی ذرهای کان در محل انور است ای عجب با جمله آهن به هم آن صورت است گر چه بیرون است از آهن بدون آهن درست چون به اصل اصل در پیوسته بی تو جان تست پس توئی بی تو که از تو آن توئی پنهان تست این توئی «جزئی» بنفس و آن توئی «کلی» بدل لیک تو نه این نه آنی بل که هر دو آن تست[1] اکنون این اشعار را با مطالبی از فص آدمی کنار هم بگذارید، درست کپی آن است. و به ویژه اصل اساسی مکتب محیالدین که ابتدا مقدمهای میآورد کلی و کلیها را در خارج معدوم و در ذهن موجود میداند آن گاه از این عبور کرده کلیات را در «عالم اعیان ثابته» دارای وجود کامل میداند سپس به تعاطی وجود کلی با وجود جزئی خارجی و تاثیر و تأثر متقابلشان معتقد میشود آن گاه این مقدمه را پلی قرار داده و میرسد به این که مثلاً کلی «علم» در همه افراد عالم هست بدون این که تقسیم شود، وبالاخره نتیجه میگیرد که خدا در همه اشیاء جهان هستی هست به عین ذاتش بدون انقسام. و در نهایت نتیجه میگیرد که خدا به کل ذاتش در هر انسان هست بدون این که میان انسانها (یا اشیاء) تقسیم و پخش شود به ویژه مثال «آئینه» که بزرگ ابزار محیالدین است. اشعار بالا عناصر متعدد دیگری از فص آدمی و سایر فصهای فصوص دارد به حدی که یک محیالدین شناس عصارهای از مجموع مکتب محیالدین را در آن میبیند. که البته این فقط نمونه است. اساساً فرق تصوف عطار با سایر صوفیان فارسی، در همین عناصر محیالدینی اوست و عنصری از ارسطوئیات که در تصوف عطار دیده میشود و تا آن روز در تصوف فارسی نبوده، همگی برگرفته از افکار محیالدین است. نمیدانم چرا امروز دلسوزان این جامعه چشم از تاریخ فرو بستهاند. حتی داستان نویسان نیز یک رمانی در مورد بخارا، سمرقند، نیشابور، نمینویسند. لشکر مغول به نزدیک نیشابور رسید، شیخ عطار شاگرد مستقیم محیالدین در دروازه شهر با سرباز مغول روبهرو شد بازوان برگشود و آغوش استقبال باز کرد خطاب به سرباز مغول گفت «گمان میکنی تو را نمیشناسم هر بار به شکلی و لباسی در میآئی این بار نیز با کلاه تاتاری آمدهای اگر جانم را میخواهی بفرما جان فدای تو». سرباز مغول که از این سخنان او چیزی نمیفهمید بیچاره نمیدانست شیخ بر اساس وحدت وجود محیالدین، دارد او را درست مانند خدا مورد خطاب قرار میدهد، ضربهای زد شیخ را که هفت شهر عشق را گشته بود، کشت. میدان بزرگ نیشابور در پیش ایوان مسجد بزرگ شهر قرار داشت فرمانده مغول روی کرسی نشسته و سربازانش مردم را درمیدان جمع کردهاند و گردن میزنند
اما با تعجب می دیدند هر چه از این مردم می کشند چیزی از شادی و رقص دسته جمعی و آواز خوانی شان کاسته نمی شود.خان از مشاور ایرانی خود پرسید:-اینان چرا این طوری اند؟-قربان این مردم صوفی و عارف هستند.-چرا در این عرصه خون و کشتار می رقصند.-قربان آنان به(جبر الهی عقیده مند هستند و این بلا را از ناحیه خدا می دانند که با قضای او بر لقای او می روند،و آواز می خوانند،هر چه از تو(خدا)برسد شیرین است. خان مغول گفت:خوب است این عقیده شان به نفع ماست.
تربیت منحوس و فرهنگ فرو رفته در تخیلات صوفیانه در حدی بود که خان بیفرهنگ و بیسواد مغول نیز فوراً ماهیت آن را شناخت و دانست علت پیروزیشان بر این ملت که دارای تمدن کهن هستند، چیست؟ نفوذ پاپ در دربار مغول به حدی بود که افرادی از درون دربار و خاندان چنگیز مسیحی شده بودند وقتی که خواجه نصیر هلاکو را به پذیرش اسلام وادار کرد او از دین مسیح به اسلام برگشت نه از دین شمنپرستی اجدادی خود. و حتی برخی از فرزندان شاهان مغول که پس از حمله در درون ایران متولد شده بودند همدینشان و هم اسمشان اسم مسیحی بود از باب مثال، سلطان احمد تکودای که اسمش «نیکلا تکودای» بود. باز هم میگویم چرا از حقایق تاریخی عبرت نمیگیریم همان صلیبیان که امروز رسماً اعلام جنگ صلیبی کردهاند و ما را به تصوف تشویق میکنند هم دانشگاه و هم حوزه ما را فتح میکنند. صلیبیان از فتح اندلس به بعد همیشه در دو جبهه با مسلمانان جنگیدهاند جبهه عقیدتی و فرهنگی وجبهه نظامی. صد البته که تهاجم عقیدتی و فرهنگیشان همیشه گستردهتر و ناجوانمردانهتر و ابلیسانهتر، بوده و هست.
منبع : کتاب محی الدین در آیینه فصوص . نوشته مرتضی رضوی .
این کتاب در دوجلد در قفسه کتابخانه مجازی سایت بینش قرار دارد.
آدرس کتابخانه مجازی سایت بینش نو
http://www.binesheno.com/htm/books/moh2/index.htm
برگرفته از سایت: http://www.gonabad110.com/article26.html
سلام
باعنوان امامت ولایت ازنگاه قرآنی به روزم
اگربدنبال حقیقت هستید
سلام.. یاعلی
1- بدلیل مسافرت تعللی ظاهر شد در درج اضافات در باره افاضات تون.
2- طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ، استاد ، استاد اخلاق لازم است !
آقای لاله زاری به نقل از آقای قاضی ، حروف جالبی داشتن در لزوم استاد که در وب شهیده! موجود بود.
3- قرار بود یه پست در مورد اهل بدعت بزنین ، امیدوارم که اون پست این نبوده باشه چون مشت اهل بدعت بیشتر توضیح برا باز شدن میخواد.
لعنة الله علی اهل البدعة
4- مورد چهارمی که تذکر دادین رو خوبه خیلیا یاد بگیرن که بعدا که مسن شدن مثل بعض شیخان فعلی نشن.
من دیدم طرف نمازش رو یه ساعت بعد اذان میخونه ، بهش گفته میشه! که دیگه نخون فایده نداره!
5- نکته پنجمی که گفتید هم بسی ظرافت دارد و من آیه 153 انعام رو برای رفقایی که دسترسی ندارن میذارم که خوب ببینن :
وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
و [بدانید] این است راه راست من پس از آن پیروى کنید و از راهها[ى دیگر] که شما را از راه وى پراکنده مىسازد پیروى مکنید اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است باشد که به تقوا گرایید.
6- توجه به اینکه مثلا « در نماز اینکه عین ایاک نعبد رو بتونی درست بگی و نگی مبطل نمازه» اما اگر حواس انسان لحظه ای پرت شد مبطل نیست ، در شرع آمده اما جالب اینکه عرفا بعضا عکس اینو میگن و .....
7- نکته هفتم و آیه دوم سوره نور هم تامل برانگیزه ، خدا میگه شما لازم نیست رافت بخرج بدهید (من بهتر میدونم صلاح بندگان در چه چیزیه)
1.سلامت باشید 2.تعالیم دین از آنجا که منبع و مدرک مشخص دارند فلذا برای یاد گرفتن آنها به فردی که مسلط به همین منابع مشخص دین شناسی (کتاب و سنت) باشد رجوع می شود (اصل عقلایی رجوع عالم به جاهل) اما تعالیم اخلاق عرفانی از آنجا که نه سری دارند و نه تهی و نه مدرکی و نه منبعی جز سطل آشغال و وحی شیاطین، بنابراین نمی توان برای کسب آنها مثل کسب شریعت به عالم رجوع کرد بلکه باید برای کسب آنها به یک «راه رفته» سر سپرد و مثل الاغ به او سواری داد و هرچه گفت -ولو خلاف عقل و شرع- باید از او پذیرفت 3.خیر هنوز اون پست رو ننوشتم 4.افراط و تفریط، آفت دینداران بوده و هست 5.ظرافت مطلب با دقت مخاطب تأثیرگذار میشه که درباره شما متجلی شد اما درباره کسانی که خداوند مُهر بر دلهای شان زده خیر 6.نکته مهم و درستی اشاره کردید؛ در عرفان آنچه که مهم است "حال" است ولو ناشی از بت پرستی (ما درون را بنگریم و حال را!) اما در دین آنچه که مهم است تطبیق عمل با دستور خداوند است چه با حال و چه بی حال! 7.بله خدا چنین می فرماید اما خدایان جدیده چیز دیگری می فرمایند! آن خدای کچل را یکبار دیدم در تلویزیون می گفت (اختلافات ادیان رو بذارید کنار! ببینید دلتون چی میگه هرچی دل گفت میشه حق و همون درسته) !!! معلوم نیست چرا قرآن می فرماید {هرکس که به غیر "ما انزل الله" حکم کند کافر است} (المائدة آیه44) ؟؟
به نام خدا وسلام
نماز و سایر اعمال عبادی به منزله پشتوانه ایست که باعث انجام اموری حسنه همچون مروت؛ایثار؛گذشت و...می شود.و دوری از ذکر خاص(مانند نماز)و ذکر عام(یاد خدا بودن)باعث گمراهی خواهد شد.گمراهی هم سیر در راههایی چون تصوف و عرفان؛و یا انکار دین و خدا و در نهایت سوق به پوچ گرایی را به دنبال دارد.
سلام.. مؤید باشید
سلام
1- ممنون از مطالبی که در وبلاگتون گردآوری کردید 2- اگر امکان دارد سریعتر مطالب وبلاگ قبلی را در آرشیو وبلاگ قرار بدین چون شاید به بعضی از موارد در اونجا اشاره کرده باشین.3- حالا که بحث نماز شده خوشحال می شوم نظر شما را راجع به مطالب زیر بدونم :
- در مورد وقت و تعداد نماز ها (پنج بار در روز ) مطالبی نوشتین و آیاتی از قرآن هم راجع به اون قسمت آوردین که همه اونها را قبول دارم ولی آیا در مورد کیفیت نماز هم مطلبی از قرآن می توان استخراج کرد یا اینکه چگونگی انجام نماز به ما از طرق دیگر رسیده است . هر چند اذان جز واجبات نماز نیست ولی آیا در زمان حضرت رسول (ص) ایشان هم آن را می خواندند و بر حقانیت خودشان شهادت می دادند ؟ از آنجا که نماز صرفا برای خدا قرائت می شود و آغاز آن با تکبیر و بعد از آن قرائت حمد از واجبات آن است که سبک و سیاق این سوره متفاوت از بقیه سوره ها می باشد . ( تشکر و دعای انسانی در جمع با خداست که خود خدا به انسانها آموخته ) ولی در سوره که بعد از حمد قرائت می شود این چنین نیست ؟؟ مگر نه این است که همه بندگان باید فقط و فقط خدا را بپرستند و از او یاری جویند پس چرا بعد از شهادت به یگانگی خدا به رسالت حضرت محمد شهادت می دهیم ؟ ؟مگر نه اینکه حضرت رسول (ص) بشری مثل ما و فقط برای ابلاغ رسالت به بندگان مبعوث شده و هیچ تفاوتی بین پیامبران و پیامبر اکرم (ص) نیست .
در پناه حق .
سلام.. 1.زنده باشید 2.ان شاء الله به زودی دامنه جدید www.313Amir.ir فعال شده و مطالب وب قبلی تدریجاً در آن قرار خواهد گرفت 3. الف.درباره کیفیت نماز، آیاتی در قرآن هست که فی الجمله اشاره هایی دارد اما دقیق آن را باید از روایات اخذ کرد ب.البته اذان را معمولاً مؤذن ایشان حضرت بلال(رض) می گفتند اما اقامه را خودشان می خواندند و در اقامه و همچنین تشهد نماز به رسالت خویش گواهی می داده اند ج.خواندن سوره بعد از حمد مثل سایر اذکار نماز است که باید تعبداً خوانده شود د.همه باید خدای یگانه، الله سبحانه و تعالی را بپرستند و به رسالت پیامبر(ص) که از طرف او و برای هدایت بشر و شکستن بتهای شرک و کفر فرستاده شده است گواهی دهند همان پیامبری که مثل ما بشر است اما بنده مطیع خداست و مخاطب وحی او و افضل همه انبیاء اوست سلام الله علیهم اجمعین.. موفق باشید
یا ارحم الراحمین
سلام علیکم
آقا وبلاگتون بی نظیره ـ بی تعارف عرض می کنم ـ این پست و پست قبلی بنده کمترین رو میخکوب کرد تا جائیکه در حال خواندن شروع به یادآوری آیات گفته شده در متن شما با ذهنم کردم و ...... از گذر زمان غافل شدم ـ دستتون درد نکنه و اجرتون با مولای فرق شکافته (ع)
التماس دعا
یا علی
سلام علیکم... ممنون از لطفتون.. محتاج دعا.. یاعلی