کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

شهید سوسیالیست

یکی از ممیزه های حادثه عاشوراء و فاجعه کربلاء نسبت به حوادث مشابه خود، ماندگاری عمومی و بقای جلوه های مردمی آن است ماندگاری نمادها و بقاء معالم یک حادثه در عرصه جامعه، گرچه برای مکتب و تفکر مربوط به آن، در بدو نظر، یک نقطه قوت و مایه نیرومندی برای آن مکتب، تلقی می شود لکن به همان اندازه، آن مکتب را در معرض خطر تحلیل های غیرعلمی و پیرایه های خیالبافانه و سوءاستفاده های افراد متفرقه و صاحبان افکار مختلف قرار می دهد اگر ما به حوادث مختلف مربوط به یک مکتب، نگاهی گذرا کنیم می بینیم حوادثی که صرفاً در کتب علمی ذکر شده و بحث و جدل پیرامون آن صرفاً در قلمروی اهل علم و نظر بوده است، حقیقی تر و بی پیرایه تر و خالص تر و کمتر در معرض سوءاستفاده بوده است تا حوادثی که به نحوی از انحاء، وارد فرهنگ عمومی مردم شده و عوام کالانعام را نیز جذب خود کرده و به فکر و عمل درباره آن، مشغول نموده است

 

البته این خاصیت امور عمومی است... شما اگر یک موضوع را صرفاً در عرصه های مربوط به نخبگان (مثل کتب علمی و مقالات تحقیقی و سایت های تخصصی و...) مطرح کنید چه بخواهید و چه نخواهید آن امر را در استانداردهای اهل علم، محصور می نمایید و متدولوژی تحقیقی و بررسی روشمند علمی را بر آن تحمیل نموده و با همین کار، آن را نسبتاً از دسترسی عوام و تطاول انعام بی خبر از همه چیز، دور می کنید همین موجب می شود اظهارنظرها درباره آن امر، پخته تر و دقیق تر شده و خیالبافان نتوانند خیالات خود را بر آن قضیه، کاملاً تحمیل نمایند اما اگر مطلبی وارد عرصه عمومی شده و خارج از روال مألوف علماء صاحب صلاحیت، در معرض اذهان مردم عادی قرار گیرد دیگر نمی توان عرصه نظردهی و تحلیل سازی درباره آن مطلب را کنترل کرد و به محض طرح مسأله، مجالی باز می شود برای اظهارنظرهای بی پایه و قرائتهای عوامانه و انطباق های خیالی و تحلیل های متناقضی که ای بسا اگر خود صاحب آن واقعه، سر بر آورده و نگاهی به این همه تحلیل چرند و بی مبنا کند خودش از این همه تحلیل و شخصیت سازی که برایش کرده اند، شگفت زده شده و در مقام استفهام انکاری خواهد گفت: آیا واقعاً این، من هستم شخصیت همان واقعه!؟

 

ماجرای کربلاء نیز از همین دسته است یعنی از آنجا که ماجرای کربلاء از انحصار تحلیلهای علمائی روشمند و بررسی های متفقهانه مبتنی بر نقل مستند، خارج شده و به عرصه تحلیل های عادی و عوامانه وارد گشته نتیجتاً درباره علل و عوامل این واقعه و آغاز و انجام آن و بررسی خط سیر اجتماعی و رویکرد حقیقی آن، انواع سخنان غیرمستند گفته شده و مردم هر زمان، بسته به شرایط اجتماعی و نیازها و مقتضیات زمان خود و به تخیل اینکه کلّ یوم ٍ عاشورا و کلّ ارض ٍ کربلا، در هر برهه ای حسین ها و یزید ها ساخته و کربلا ها و عاشورا ها پرداخته اند و آن تصاویر و جهت گیری های ساختگی را بر حضرت حسین واقعی، مولانا سیدالشهداء سلام الله علیه و یزید و یزیدیان حقیقی علیهم لعنة الله، منطبق نموده اند در حالی که حقیقت عاشوراء و آنچه از شخصیت های مثبت و منفی آن با نقل مستند به ما رسیده است با این تصاویر زمانی و ساختگی بسیار تفاوت دارد و بر کثیری از موارد، منطبق نیست

 

به عنوان نمونه می توان مثال زد از فضای دهه 1350 شمسی که عرصه نفوذ تفکرات مارکسیستی و سوسیالیستی در اذهان جوانان این کشور بود و شعارهای سطحی عدالت طلبی سوسیالیستی و جهت گیری های شبه مساواتی مارکسیستی، بر سر زبانها جاری شده و در هر گوشه ای، عده ای از جوانان را به خود جذب نموده بود از حزب توده و گروهک های مارکسیستی گرفته تا التقاطی های مذهبی نمای مجاهدین خلق و... همه و همه یک نوای واحد داشتند و آن مساوات و جامعه بی طبقه بود جو فکری سوسیالیسم، فضای جامعه را فرا گرفته بود تا جایی که بعضی از افراد معتقد به دین هم تا حدودی تحت تأثیر قرار گرفته بودند و شخصیت های دینی را با قرائتی مارکسیستی و سوسیالیستی به مردم معرفی می کردند

 

کار به جایی رسیده بود که در نظر عوام بی سواد و روشنفکران بی خبر از ممشای اصیل دین شناسی، حضرت امیرالمؤمنین(ع) یک سوسیالیست مساوات گرا بود و حضرت حسین بن علی(ع) نیز یک چریک آزادیخواه که گویا هیچ هدفی ندارد جز مبارزه در جهت تحقق جامعه ای مورد نظر مارکس و لنین! در نظر افراد بی اطلاع که تصور درستی از معنای عمیق عدالت (در قرائت وحیانی اش) نداشتند و آن را صرفاً ناشی از سلایق فردی و جمعی و حق سازی بشری می دیدند علی و حسین، افرادی بودند که صرفاً بدلیل تضادهای اقتصادی و طبقاتی، دچار خشم انقلابی شده و برای رهایی خلق تحت ستم، علیه چپاولگران زمان خود مبارزاتی کرده اند معیارشان نیز برای عدالت، نه آنچه خداوند نازل کرده بلکه برداشتی سطحی از تساوی و تحلیلی من درآوردی از عدالت بود که از همان سلایق دلخواه گرایانه ناشی می شد

 

این همه جنایات عثمان و معاویه و یزید، که در عرصه عقیدتی مسلمین واقع شده بود و بدعتهای فراوانی که اینان در دین خدا وارد کرده بودند نادیده گرفته می شد و همه اشکال این سه نفر در این خلاصه می شد که چرا اینان، اشرافی و ثروتمند و پولدار و مرفه زندگی کردند و کاخها و قصرها برافراشتند! کسی نمی گفت یزید، با خواهر و دختر خود زنا می کرد (چون زنای با محارم، قبح سوسیالیستی نداشت!) اما همه جا سخن بود از کاخ یزید و شکم بزرگ معاویه (چون شکم بزرگ و کاخ، قبح سوسیالیستی داشت!) در مقابل نیز، این همه فضیلت و عظمت و معنویت مولانا علی و سیدنا الحسین علیهماالسلام نادیده گرفته می شد و شخصیت امام معصوم، خلاصه می شد در یک چریک سوسیالیست که فقط به آزادی توده های تحت ستم و تساوی طبقاتی می اندیشد و بابت این هدف مقدس! جان خود و اهل و عیالش را هم به خطر می اندازد!

 

دهها نقل معتبر از قول و فعل ائمه اطهار(ع) فراموش شده بود اما جملاتی مضحک و بی سند اما با مفاهیم مبارزاتی نظیر (انّ الحیاة عقیدة و جهاد) به نام معصومین(ع) بر سر زبانها و قلمها جاری بود خطب توحیدیه امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغة و خطابه های سیدالشهداء(ع) در مقاتل معتبر، متروک بود اما نامه امیرالمؤمنین(ع) در تخطئه عثمان بن حنیف و کلمات متشابهات سیدالشهداء(ع) همه جا و به نحو بی رویه ای گفته و خوانده و تفسیر به رأی می گشت یکی، حسین زمان بود و دیگری یزید زمان و تنها ملاک و معیار برای تشخیص این دو نیز صرفاً سلایق فردی بود و خیالات جمعی! اولیاء معصوم الهی که جز به امر خدا و جز برای رضای او و اقامه دین و عدل حقیقی، حرکت نمی کردند، در کالبد کسانی مثل مائو و چگوارا و... حلول کرده بودند که غایت آمالشان محدود به اهداف دنیوی و عدالت حیوانی بود

 

زمانی که رئیس جمهور وقت آمریکا به دیدار یکی از رهبران کمونیست چین رفت یکی از رهبران انقلابی معروف آن زمان، در خطاب به بعضی از همین جوانان لنین زده، چیزی شبیه این کلام را گفته بود: «ببینید عظمت علی را که یک جلوه از او، رئیس غول بزرگ ثروت و قدرت زمانه را به سمت خود جذب نموده است» ! در دیدگاه این رهبر انقلابی، فلان کمونیست ابله که اسیر خیالات خود در تفسیر معنای عدالت است، جلوه ای از روح ملکوتی امام عدل و حقیقت، حضرت علی(ع) بوده و نشانه عظمت این جلوه علی نیز در این است که مظهر قدرت و ثروت، به نجف جدید (پکن) مشرف شده و از علی زمان، زیارت دیپلماتیک نموده است! یاران علی(ع) و حسین(ع) نیز هر کدام یک سوسیالیست ترقی خواه بودند و به عنوان نمونه، مبارزه ابوذر با عثمان، صرفاً به جنگ فقر و غنا و تقابل مستضعفین و مستکبرین تفسیر می گشت که فاقد پشتوانه عمیق معرفت توحیدی و ولایی بوده و از جهت گیری ناظر به آخرت در تفسیر قرآنی اش، بی بهره است ... ادامه دارد

نظرات 12 + ارسال نظر
امیر جمعه 5 بهمن 1386 ساعت 13:32

به نام خدا.سلام.عالی بود.موفق باشید.

سلام و ممنون.. یاعلی

علی سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 07:19

دوست عزیزهمه عوام را کالانعام خوانده ایدفراموش کردهایدکه هربلایی که برسردین آمدهتوسط شماهاکه خودراعلامه دهرمیدانیدآمده است مواظب باش برادرعلمت معبودت نشود التاس دعا

بنده نه همه عوام را کالانعام خوانده ام و نه خودم را علامه دهر می دانم.. محتاج دعا و ملتمس دقت! یاعلی

شهاب دوشنبه 1 بهمن 1386 ساعت 19:58

شما آقای آیت الله مجتهدی تهرانی رو قبول ندارید؟آدم خوبی بود که؟مگه ایشونم اهل عرفان بودند؟میشه توضیح بدید؟

ایشان یک روحانی عادی و محترم بود که نه از علم دین و فقاهت، بهره وافر و عمیقی داشت و نه حتی در عرفان و طریقت در حد تخصصی، ورود داشت صرفاً یک مسأله گوی عادی بود که گاهی احادیث اخلاقی هم می خواند و گاهی در تبیین همین احکام ساده توضیح المسائل و تفسیر احادیث اخلاقی، نیز دچار حواس پرتی هایی می گشت! به قول شما: آدم خوبی هم بود اما خب...! من نمی دانم چه دستهایی در کار است که در مقابل این همه علماء طراز اول و استوانه های فقاهت حوزه، افرادی مانند مجتهدی و امجد و... را بزرگ کرده و «آیت الله» بنامد اما اینقدر می دانم که بعضی از بزرگان، حتی از گفتن «حجة الاسلام» نیز به امثال او ابا دارند.. موفق باشید

شاه دوشنبه 1 بهمن 1386 ساعت 12:10

سلام

یک سوال عرفانی !
آیا تبرک جستن به اعدادی که در زندگانی پیامبران و معصومین (علیهم السلام) نقش برجسته داشته اند (در اصطلاح خوش یمن بوده اند) کاری عبث است و یا باعث نوعی قربت میشود ؟

آنگاه که نوع غذا خوردن و پوشاک و رفتار معصومین الگو قرار می گیرد آیا خطاست که عدد سال مبعث پیامبر (چهل) و دیگر اعداد مشابه " به عنوان نمادی از توجه به ایشان " مورد توجه قرار گیرد ؟ هرچند ممکن است اعدادی مانند هفت و چهل و .... هیچ ارتباطی با دین الهی نداشته باشند .لطفا پاسخ دهید .

سلام.. اعتقاد به سعد و نحس و برکت و یمن اعداد، بدون استناد به نص معتبر و به صرف اینکه فلان عدد در زندگی فلان معصوم فلان نقش را داشته اعتقادی باطل و رویه ای مسخره است ضمن اینکه الگوگیری از معصومین(ع) به این معنای سطحی نیست که هرکاری آنها کردند ما هم عیناً بکنیم بلکه باید اول با ادله شرعیه، کشف کنیم که آن کار ناشی از کدام حکم الهی بوده است و احراز کنیم آن حکم، عمومی و مربوط به همه است؛ سپس آن حکم (و نه لزوماً کپی برداری آن کار) را در زندگی جاری نماییم.. موفق باشید

علوی دوشنبه 1 بهمن 1386 ساعت 10:28

آدرسی که ثبت نشده بود

www.binesheno.com

متشکر

بابک یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 16:29

سلام خدمت برادر بزرگوار آقای امیر خان:
با تشکر از پاسختان
این جواب را در همان وبلاگ داده بودند. که خود جای بحث دارد چون از طریق تسلسل اثبات شده است .
سوال من این است که آیا خداوند متعال درون هستی است یا خارج از هستی؟
باتشکر

سلام برادر گرامی.. اگر منظور شما از هستی، همان هستی مقارن با محدودیت و منتسب به موجودات قابل درک و دارای وصف است که همه می شناسیم باید بگویم خیر، خداوند در این دایره نیست اما اگر مطلق "بودن" و "وجود" را مدنظر دارید بله به ضرورت عقل، خداوند هست و بوده و خواهد بود به هستی ای غیرقابل مقایسه با مخلوقاتش و بدون هیچ ادراک و تصوری از ذات و صفاتش در اذهان مخلوقین.. موفق باشید

مریدنور یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 16:11 http://moridenur.blogfa.ir

ارادت.ضلالت برخی مدعیان اهل سلوک کمتر از ضلالت برخی مدعیان عقولیت نیست.استاد جسارته محضر شما اما کامنت رو عمومی بکیند اعتماد به نفس رو بالا میبره.

درخصوص مطلب تان ظاهراً توجه نداشتید چه می نویسید! شایسته است کمی توجه کنید که عقیده بنده را به خودم تحویل ندهید! معلوم است که ضلالت اهل سلوک، از آن مدعیان کمتر نیست! بلکه بیشتر است و طبیعی است بیشتر بودن ضلالت اهل سلوک از هر اهل ضلالتی دیگر! و اما درباره عمومی کردن کامنت، بنده هرچه فکر کردم نتوانستم وجهی برای این کنایه کودکانه بیابم و اگر نبود سابقه رفاقت مان با شما ای بسا همین سخن ناشایست را کافی می دیدم برای خاتمه تکلم با شما... آیا حقیقتاً صدها کامنتی که در وبلاگ سابق و فعلی، مملو از نقدهای تند و احیاناً توهین آمیز بود و بدون هیچ محدودیتی، عمومی شده بود کافی نبود برای اینکه بدانید بنده نه از سر نیاز به اعتماد به نفس!بلکه از روی اعتقاد به آزادی بیان در عرصه علم و داشتن حجت کافی، کامنتها را عمومی می کنم و برای اطمینان از عمومی شدن کامنت، احتیاج به این لودگی ها نیست!؟

شاه یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 15:21

سلام
یاد قدیما افتادم !!
بله همین طور است است که می فرمایید و باید دانست که سوء استفاده ی ابزاری از دین (به خصوص در حکومتها) همیشه بوده و هست و بنابر این ضرب المثل که << هر کجا که سکه ی اصل است سکه ی تقلبی آنهم ساخته میشود >> مهم تشخیص سکه ی اصل است و برای اینکه دین الهی را در همه ی زمانها بتوان از دینهای پوشالی باز شناخت باید شاه کلید اصلی تشخیص این امر را بدست آورد .
{ به نظر شما این شاه کلید چیست ؟ ! }

سلام.. شاه کلید تشخیص دین حقیقی از دین ساختگی، نگاه تخصصی مبتنی بر ابزار علمی دین شناسی است که در پست هم به آن اشاره شد (تحلیلهای علمائی روشمند و بررسی های متفقهانه مبتنی بر نقل مستند) که البته باید قدرتمندان و صاحبان نفوذ سیاسی، آزادی بیان را در این عرصه برای اهلش فراهم آورند (البته اگر از تحلیل های علما و متفقهین، نمی ترسند!) یاعلی

رضا یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 13:15

سلام
خسته نباشید
ضمن تسلیت ایام محرم
با عرض معذرت سوالی داشتم کافر به چه کسی گفته میشه؟
ارتباط با افراد بهایی در دین چه حکمی داره ؟ارتباطات اجتماعی و شراکت و غیره...
در پناه قادر متعال شاد و خرم باشید

سلام بر برادر گرامی.. ۱.کافر دو معنا دارد الف.کافر حقیقی ب.کافر حقوقی ... معنای اول می تواند شامل خیلی امور گردد و گاه با کمترین گردن فرازی انسان در برابر حکم خدا و حکم دادن بر اساس غیر ما انزل الله و یا اعتقاد به بعض افکار عرفانی و... شخص، حقیقتاً کافر می گردد و خداوند با او برخورد با کافر را می نماید اما معنای دوم، بحثی است حقوقی و مربوط به احکام ما در این دنیا... طبق این تعریف کسی به اسلام و توحید و نبوت نبی خاتم(ص) اقرار کرده و منافی صریح با آن نیاورده، از حقوق یک مسلمان بهره مند می شود (ارث نکاح و...) کسانی که به دینی غیر اسلام منتسب بوده و به توحید الله و نبوت الرسول، اقرار نمی نمایند، کافر محسوب می شوند (مسیحی یهودی زرتشتی بهائی بی خداها بت پرستان و...) ۲.رابطه با بهائی ها اگر معرضیت گمراهی و ضلالت و یا مفسده یا معصیت یا... نباشد اشکال ندارد مثلاً باید کاملاً موضعش نسبت به اعتقاد او مستحکم و قطعی باشد و به هیچوجه و تحت هیچ شرایطی، کوچکترین تأیید ولو ضمنی از عقیده او نکند همچنین مسأله نجاست آنان را مدنظر داشته باشد و... موفق باشید

مریدنور یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 13:12 http://moridenur.blogfa.ir

ارادت مجدد اما در خصوص پاسخ حضرتعالی.عرض کنم که بنده و ان یکاد میخوانم تا حسب نظر حق تعالی از شر عیون مسموم حتی الامکان در امان باشم.به تعاریف دیگران وقعی نمی نهم چون اعتبار این امور را شاهد بودم و هستم.اما حجیت از نظر من فرض عقل است.اما شما بفرمائید بگویئد عقل چیست؟ظاهرا فهم بنده اینجا دارد لنگ میزند! ممنون میشوم بزرگوار که حوصله میکنید و پاسخ یم دهید و ان شاء الله خداوند شما را ماجور بدارد که پرده اوهام و ایهام را پاره میکنید.

تحیت.. مِن بعد از این، معوذتین را هم اضافه کنید چون مشکل، عمیق است و {و ان یکاد} افاقه نمی کند.. و اما درباره جواب سؤال بنده، این جانب فکر می کنم پاسخم رو دریافت نکردم بنده نگفتم از نظر شما، حجیت، فرض عقل است یا حکم عقل بلکه پرسیدم اساساً حجیت چیست؟ می خواهم با تعریفی که از حجیت می دهید شما رو متوجه نکته ای کنم که ان شاء الله فوائدی بر آن مترتب خواهد شد.. یاعلی

مریدنور یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 13:06 http://moridenur.blogfa.ir

ارادت.استاد این پست اخیر شما چقدر نزدیک به تفکر اهل عرفان است.این اشتراک در باور را به فال نیک میگیرم.حقیقتش این است برای بنده هم جای سئوال است چرا یه عده مدام قصد دارند یه همچین مقایسه ای صورت بگیرد و در رای عاشورایی خود وامدار تفکری باشند که هیچ مناسبتی با عصر حاضر ندارد و اصلا نه شخصیتهایش حاضرند و نه تفکرش حاکم است ...چقدر زیباست تصویری که اهل سلوک از این قیام روحانی با دستمایه های بشری و مبتنی بر شرع میدهند.یادم میماند در پست وبلاگم میگذارم.

تحیت.. در این پست به تصویرسازی سوسیالیست ها از عاشورا پرداختم و در پست بعدی به تصویرسازی لیبرالیست ها و همچنین اهالی عرفان خواهم پرداخت ان شاء الله ... به کلمه {تصویرسازی} توجه دارید که!؟ مقدمتاً عرض کنم که ضلالت اهالی سلوک و مفسران عرفان مسلک در تبیین حادثه کربلا، کمتر از ضلالت کمونیست ها نیست و تصویر مورد نظر آنان، غیرمستند تر و خیالبافانه تر است.. منتظر پست بعدی باشید.. یاعلی

همچنین وای به حال تقبل الله گویان به آن زوار !

لابد جناب پرزیدنت بعد از شنیدن تقبل الله، میگه: ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد