کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

دلبران دانای دادگستر!

و کنّا نرجی ان نری العدل ظاهـراً . فـاعـقـبـنـا بـعـد الـرجـاء قـنـوط

متــی تصـلح الدنیا و یـصلح اهلها . و قاضی قضاة المسلمین یلوط

 

قبل ها امید داشتیم که عدالت را آشکار ببینیم لکن بعد از امید، دچار ناامیدی شدیم

چه وقت دنیا و اهل آن صالح می شوند وقتی که قاضی القضات مسلمانان لواط می کند!

 

مورخ بزرگ اهل تسنن، "ابن خلکان" در کتاب "وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان" (که از مهمترین سرگذشت نامه های تاریخ اسلام است) درباره یحیی بن اکثم چنین می نگارد:

 

«ابوالفرج اصفهانی در کتاب اغانی، وقائعی از همجنس گرایی نقل کرده است از جمله اینکه به مأمون، اخبار متعددی رسید از اینکه یحیی بن اکثم، اهل این انحراف شنیع است اینجا بود که مأمون تصمیم گرفت او را آزمایش نماید لذا جایگاهی را برای او خالی نمود و او را به آنجا دعوت کرد یک غلام خزری بسیار زیبا را نیز امر کرد که در آنجا بماند و خارج نشود سپس مأمون، یحیی را خواند و زمانی که یحیی داخل شد، مأمون با او به سخن مشغول شد سپس مأمون به بهانه قضای حاجت، برخاست و مجلس را ترک نمود ولی از جایی مخفی، محل را زیر نظر گرفت قبلاً هم با غلام، هماهنگ شده بود که منتظر نمانده و خودش دست به "کار" شود چون می دانستند که یحیی از ترس مأمون، خودش شروع نخواهد کرد همین که غلام، شروع به تحریک یحیی کرد مأمون از مخفیگاهش شنید که یحیی می گوید: (اگر شماها نبودید ما مؤمن می بودیم) ناگهان مأمون وارد شد در حالی که این اشعار را زمزمه می کرد:

و کنّا نرجی ان نری العـدل ظاهراً . فـاعـقـبـنـا بعـد الــرجـاء قـنـوط

متــی تصـلح الدنیا و یـصلح اهلها . و قاضی قضاة المسلمین یلوط» (وفیات الاعیان ج6 ص155)

 

جالب اینکه از ابن اکثم، سروده هایی در وصف زیبایی های پسران، نقل شده که همانند اشعار حافظ است اما به زبان عربی... البته از آنجا که کسی مرید او نشده و انگیزه برای ماستمالی اشعار او نبوده حرف دلش همانطور که منظورش بوده و بدون تفسیرهای بی شاهد و تأویلات بی سر و ته و توجیهات محیّرالعقول، به دست ما رسیده است... ابن خلکان این بار از خطیب بغدادی روایت می کند که:

 

«فرزندان مسعدة که دو پسر بسیار زیبا بودند برای کاری بر یحیی وارد شدند وقتی یحیی آن دو را دید چنین سرود:

یـا زائـریـنـا مـن الـخـیـــام . حــیــاکــمــا الله بالـســـلام

لـم تـأتـیـانی و بی نـهـوض . الـــی حـــلـال و لـا حـــرام

یحـزنـنـی ان وقـفـتـمـا بـی . و لیس عندی سوی الکلام

سپس آن دو پسر را پیش روی خود نشاند و با آنان مشغول شوخی شد و گفته می شود که به سبب همین ابیات، از منصب قضاوت خود عزل گردید» (وفیات الاعیان ج6 ص152)

 

نکته جالب توجه دیگر در زندگی ابن اکثم ملعون، این است که بسان مولایش عمر بن الخطاب(علیه اللعنات المتواترة) شدیداً با متعه (ازدواج موقت) دشمنی دارد و در این زمینه حتی با خلیفه ای که او را منصب داده نیز مخالفت می کند مقدمتاً عرض می کنم که طبق دهها نقل موثق از منابع مختلف شیعه و سنی، متعه از زمان پیامبر(ص) در مسلمین رایج بود و در زمان ابوبکر و سالها از خلافت عمر نیز جاری بود تا اینکه روزی عمر بر منبر، تهدید کرد: (دو متعه در زمان رسول خدا بود و من آن دو را تحریم کرده و ممنوع می کنم؛ متعهء زنان و متعهء حج) و این شد که متعه کم کم از بلاد اسلام برچیده شد و جای اش را به زنا و لواط و... داد

 

از طرفی معروف است که مأمون، از خلفاء نسبتاً باسواد و اهل علم بوده و بعضی از حقایق اصیل دین را می دانست (گرچه تحت تأثیر هوا و هوس و برای حفظ کرسی ریاست و دستار خلافت، با همین حقایق دشمنی می کرد و تا قتل امام رضا(ع) هم پیش رفت) بعد از ذکر این دو مقدمه، به نقل حکایتی دیگر از وفیات الاعیان درخصوص یحیی بن اکثم، می پردازم:

 

 «محمد بن منصور گفت: مأمون که عازم شام بود ما همراه او بودیم یکبار مأمون دستور داد که فرمان حکومتی دهند (متعه، حلال است) یحیی بن اکثم خبردار شد و به من و ابی العیناء گفت: صبح زود پیش او بروید اگر دیدید جای صحبت هست با او صحبت کنید وگرنه ساکت باشید تا من بیایم ما هم قبول کردیم و صبح زود بر مأمون وارد شدیم او را دیدیم که دارد مسواک می کند و در حالی که خشمگین است با خود زمزمه می کند:

 

(دو متعه در زمان رسول خدا -درود و سلام خدا بر او باد- و ابوبکر -خدا از او خشنود باد- حلال بود و من آن دو متعه را ممنوع می کنم آخر تو که هستی ای جـُعـَل {بر وزن عـُمـَر، به معنای پشگل} که آنچه رسول خدا -درود و سلام خدا بر او باد- و ابوبکر -خدا از او خشنود باد- حلال دانسته اند را ممنوع کنی؟)

 

ابوالعیناء اشاره ای به من کرد و گفت: کسی که درباره عمر بن خطاب، اینطور سخنی می گوید ما با او چه بگوییم؟ این شد که ساکت شدیم تا یحیی بن اکثم آمد و نشست و ما هم نشستیم مأمون به یحیی خطاب کرد و گفت: چرا تو را با حالتی دگرگون می بینم؟ ابن اکثم گفت: ای امیرالمؤمنین! این از اندوه است بخاطر حادثه ای که در اسلام، به وجود آمده است مأمون گفت: مگر در اسلام چه به وجود آمده است؟ ابن اکثم گفت: فرمان حکومت مبنی بر حلالیت زنا! مأمون با شگفتی پرسید: زنا!؟ ابن اکثم گفت: بلی برای اینکه متعه، زناست! مأمون گفت: این را از کجا می گویی؟

 

ابن اکثم گفت: از کتاب خدا و حدیث رسول خدا، خداوند می فرماید مؤمنان رستگار، کسانی هستند که دامان خود را حفظ می کنند مگر از همسران و کنیزان خویش که در این دو مورد، ملامتی بر آنان نیست و هرکس دنبال غیر این دو مورد باشد تجاوزگر است (سوره مؤمنون) ای امیرالمؤمنین! آیا همسر موقت، کنیز است؟ مأمون گفت: خیر! ابن اکثم گفت: آیا همسر موقت، همان همسری است که ارث می برد و ارث می گذارد و...؟ مأمون گفت: خیر! ابن اکثم گفت: پس کسی که از غیر همسر و کنیز خود بهره مند شود تجاوزگر است سپس ابن اکثم، حدیثی در نهی از متعه روایت کرد و نهایتاً مأمون را قانع کرد که از فرمان خود برگردد» (وفیات الاعیان ص149و150)

..................................................

1.عیدالزهراء(س) را تبریک می گویم به همه عزیزانی که امشب به مناسبت جشن تبرّی از جـُعـَل علیه اللعنة و آغاز امامت ظاهری حضرت ولی الله الاعظم الحجة بن الحسن المهدی(روحی فداه) مراسم سرور دارند و دلشان مملوّ از نفرت خلفاء جور و زبان شان مترنم به لعن دشمنان اهل بیت(ع) است

اجر همگی با حضرت صدیقة طاهرة سلام الله علیها

 

2.عجیب اینکه همه کسانی که با متعه مخالفت می کنند هرکدام به شکلی از انحرافات جنسی مبتلا هستند ابن اکثم یک نفر بود که به جهنم رفت اما الان ابن اکثم ها داریم که هر کدام به بهانه ای و گاه با ژست تقدس عرفانی و طهارت نفسانی، سخنانی آلوده به قیاس و استحسان بر زبان می آورند در محدودیت کلی یا جزئی متعه در حالی که همین ها بعضاً چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند (شعر از حافظ!)

 

3.بدعت گذاری ابن اکثم نیز بسیار جالب توجه است او کلام وحی را که می گوید (همسران) با قید خیالی خود مقید می کند به (همسران "ارث برنده") و بسان سایر بدعتگذاران، مدعی است که به استناد آیات و روایات، سخن گفته است او نمی خواهد قبول کند کلمه (همسران) اطلاق دارد و شامل هر دو نوع همسر (دائمه و متعه) می شود نتیجتاً از سلیقه خود، اطلاق حکم خدا را قید می زند و البته با این کارش مرا سخت به یاد ابن اکثم های امروزی می اندازد!

 

4.بیچاره ابن اکثم! اگر چندتا از این مفسرین حضرت!حافظ، نصیب او نیز می شد الان او هم حضرت!ابن اکثم بود و مورد تجلیل عرفاء شامخین و اندر تفسیر اشعارش جلدها نوشته می شد و در دفاع از او، خون ها به جوش می آمد! اشعارش به عنوان حامل مفاهیم والا و تجلیات عرفانی اینجا و آنجا خوانده می شد و ملتی را مدهوش می نمود! اما حیف که چنین نشد و هرچه هم از آیات قرآن و احادیث اسلامی در سایر سخنانش آورد کسی نگفت چون در جای دیگری از قرآن حرف زده پس همجنس گرا نیست!

 

5.چند روز پیش در جایی دیدم کسی نوشته بود منظور حافظ از "شیرین پسر" در شعر (گر آن شیرین پسر خونم بریزد...) شهر شیراز است! با این حساب می توان گفت منظور حافظ از (جامه تقوی و خرقه پرهیز) همان لباس مخصوص قضات است که ابن اکثم، آن را به عشق پسران زیبارو باخت

فدای پیرهن چاک ماهرویان باد . هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز

 

6.ملاصدرا، در کتاب فلسفه خود (اسفار) حکمت آفرینش عشق به پسربچه ها را ایجاد انگیزه به مردان دانا برای آموزش و پرورش کودکان می داند با نظر به این جهت، خلیفهء فیلسوف مآبی چون مأمون که نقش کلیدی در ترجمه نشخوارهای یونانیان و تزریق آن به جامعه، تحت عنوان حکمت اسلامی داشته است اگر رئیس دانای دادگستری ِخود را بابت آن اشعار، عزل نماید احتمال دارد که وی را برای سِمَت وزارت آموزش و پرورش، مناسب تر دیده باشد نه اینکه کلاً او را ناصالح بداند در جمیع امور!

 

7.و اما مطلبی اندر اعترافات یک پشگل در حال ارتحال...

نظرات 44 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 18 فروردین 1387 ساعت 11:09

بسم الله
خودتان هم می دانید که پاسخم سوالم را نداده اید و طفره رفته اید! به زور که نمی شود مردم را به متعه مجبور کرد تنها راه تبلیغ است که آن هم جواب نداده است!
همه این خطبه ها در کتاب های دیگر هم وجود دارد،‌ البته سندهای بعضی اشکال دارد مانند همان خطبه ۳. اما جالب این جاست که آنجا که مطابق میل و هوای شماست مانند خطبه ۳ معتبر است ولی در جاهای دیگر که کاملا بر خلاف میل شماست مرسل و باطل است. چه این ۳ خطبه صحیح باشند یا نادرست به خصوص خطبه ۲۱۹، آوردن این خطبه ها در کتاب شان نشان دهنده نوع نگاه شیعیان قرون پیشین نسبت به عمر(رض) است که تفاوتی کامل با نوع نگاه شما دارد که معلوم نیست از کجا بر شما نازل شده است.
البته این برای من اثبات شده است که ادعای شیعیان در پیروی از علی(ع) ادعایی بیش نیست و آنها بیشتر از شاه عباس صفوی پیروی می کنند تا امیر المومنین علی(ع).

ظاهراً توپ جنابعالی بسیار پر است و احتمالاً قبل از آشنایی با این وبلاگ، در جایی اذیت شده اید و همه ناراحتی تان از جای دیگری را بر سر بنده می خواهید خالی کنید
تا کمی تأخیر در جواب تان حاصل می شود یکسری مسائل بی ربط را افترا می زنید و تا یک جواب علمی می شنوید آن را به تمسخر و توهین می آلایید
با این حساب، فضای بحث، علمی و در جهت تحری حقیقت نیست بلکه عقده گشایی است و بنده در چنین عقده گشایی ها بنا ندارم مشارکت کنم
مثلاً اینکه خطب نهج، مرسل است این امری است که هرکسی اولیات علم حدیث را بداند و نهج را بگشاید می فهمد (چون قبل آن خطب، سند وجود ندارد و صرفاً می گوید من کلام له علیه السلام) و ما هم نگفتیم هر مرسلی باطل است بلکه گفتیم در منابع متقدم تر باید جستجو شود و اگر سند داشت و روات اش ثقه بود به آن ملتزم می شویم مضمونش هرچه که باشد اما جنابعالی علی الظاهر طور دیگری برداشت کردید تحت تأثیر عصبانیت
در هر صورت موفق باشید
یاعلی

مهدی شنبه 17 فروردین 1387 ساعت 20:04

بسم الله
پاسخم ۲ سوالم را ندادی؟
معلوم شد خودت هم اعتقادی به متعه نداری! البته از این طرف نداری! وگرنه از آن طرف و برای دخترهای بیچاره مردم و دختران فقیر و ندار، آنها که صدقات به دستشان نمی رسد و مجبور به این کار می شوند حلال است، تا آقایان حال کنند!

پاسخ دو سؤال تان و دو نکته بعدی کامنت تان داده شد
تصور نمی کنم وبلاگی باشد که مدیر آن، 24ساعته آنلاین بوده و کامنتهای سؤالی را به سرعت نور! پاسخ دهد
معمول ِزمان انتظار برای دریافت پاسخ در وبلاگهای پاسخگوی مسائل دینی، بعضاً بیش از یکی دو روز است و به صرف اینکه پاسخ کسی در حد معمول تأخیر افتاد، نمی توان زبان به کنایه های موهن گشود و مدیر وبلاگ را به امور بی ربط و ناشایست، متهم نمود
موفق باشید

مهدی شنبه 17 فروردین 1387 ساعت 10:50

بسم الله
دو سوال می پرسم تا معلوم شود که میزان اعتقادتان به متعه چیست
۱- آیا حاضرید دختر یا خواهرتان بدون اجازه پدر خود متعه مرد دیگری شود؟ یا متعه را تنها برای دختران دیگران و دختران فقیر و ندار می خواهید.
۲- در ایران امروز که متعه شرعی و قانونی است و توصیه هم به آن می شود و گاه و بی گاه تبلیغ نیز می شود، چرا زنا و لواط وجود دارد؟ طبق فرض شما نباید وجود داشته باشد!
ضمن اینکه متعه را خود رسول الله(ص) منع کرده اند، ولی عده ای همانند دروغهای بیشماری که به عمر نسبت داده اند، این را نیز از او می دانند.
خدا به راه راست هدایتتان کند.
خطبه های ۱۳۴،۱۴۶،۲۱۹نهج البلاغه نیز در مورد عمر است، ببینید حضرت چگونه از او تعریف می کند و شما که ادعای پیروی از علی(ع) را دارید او را لعن کرده اید.

1.خانمی که به سن بلوغ جنسی و عقلی رسیده باشد و واجد شرایط خاص شرعی (نظیر درک کامل مسائل اجتماعی و حقوقی و...) شده باشد اختیارش به دست خودش است و برادر و پدرش، ولایتی بر نکاح او ندارند چه در جهت اجبار بر متعه چه در جهت منع از متعه
2.به دلیل اینکه فقط در حد توصیه است و تبلیغ
مطلب، متأسفانه بصورت جامع و عینی در نیامده و اغراض شخصی و سلایق ذهنیتی و حیل شیاطین، تاکنون مانع از نهادینه شدن آن گشته است
هرگاه نهادینه شد و بازهم کسی سراغ زنا و لواط رفت سؤال خود را تکرار بفرمایید
3.متعه را مسلماً عمر، منع کرده است و شواهد مکرری از کتب حدیثی ِارادتمندان عمر، بر این مدعا وجود دارد (مثلاً در صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع ترمذی و...) ولو خود این ارادتمندان عمر، برای تطهیر او، همین شواهد را هم توجیه و تأویل کرده اند
4.خطب نهج البلاغة، به اصطلاح علم الحدیث، مرسل است و باید مطالب آن را در منابع متقدم تر از آن، مثل کافی و امثالهم، تفحص کرد و سند آن را یافت اگر سند داشت و موثق بود که بحثی نیست وگرنه نمی توان آن را سخن قطعی مولا علی(ع) نامید و به آن استناد نمود به صرف وجود در نهج
موفق باشید

یه نفر پنج‌شنبه 15 فروردین 1387 ساعت 21:54

آنها صلح کل دارند و شما جنگ کل!
من مست و تو دیوانه/ما را که برد خانه؟

نه آنها صلح کل حقیقی دارند و نه ما جنگ کل حقیقی!
یک نماد دروغگویی آنها در صلح کل بودن، همین تهدیداتی است که بنده با آن بعضاً به طور روزمره مواجهم و همچنین پارس کردن ها و پاچه گرفتن ها و جفتک پرانی های این عزیزان صلح کل!
نماد راستگویی ما در جنگ کل نبودن نیز همین که طرف حساب مبارزهء ما، عده ای قلیل از کافران معاند حقیقت هستند و عده ای بدعتگذار که بر اغواء مردم تحت نام دین، اصرار دارند و امثال اولئک
سایر مخلوقات خدا ولو در اوج گمراهی باشند فعلاً‌ طرف حساب مبارزهء ما نیستند حتی ظهور الحجة ارواحنا فداه
موفق باشید

فیض پنج‌شنبه 15 فروردین 1387 ساعت 17:16

آقا یک سوال شرعی:

مسافر اگه در بین راه نمازشو شکسته بخونه ولی وقتی رسید به وطنش هنوز وقت نماز باقی باشه واجبه دوباره اون نماز رو بصورت تمام بخونه؟

و متقابلا مقیم اگر وقت نماز داخل بشه اما نمازشو در وطنش نخونه و سفر کنه و از حد ترخص بگذره و وقت نماز هنوز باقی باشه تکلیفش چیه؟ اگر شکسته بخونه باید بعدا قضای نماز تمام رو بجا بیاره؟

۱.خیر فقهاء در مورد مذکور، اعاده نماز را لازم نمی دانند
۲.تکلیفش، خواندن نماز بصورت قصر است و قضا یا اعاده هم ندارد
همیشه موفق باشید

هاست-۱۱۰ پنج‌شنبه 15 فروردین 1387 ساعت 15:54

سلام علیکم
شما هم دغدغه منحرف شدن مردم رو داری؟ می خوای راهنمائیشون کنی؟! چرا مطالبی که میخونی بد میفهمی ؟؟!
چرا شماها کدو رو نمیبینید؟!از جادوگر زئوس معلوم بود با این لینک کردنش

سلام علیکم
متوجه فرمایش جنابعالی نشدم
لطفاً دقیق تر و مشخص تر، انتقادتان را بفرمایید بررسی شود
موفق باشید

بنده خدا پنج‌شنبه 15 فروردین 1387 ساعت 14:48 http://ashoftegi.blogfa.com


سلام
متن جدید گذاشتم حتما سر بزنین
نظر هم یادت نره
ممنون

سلام
متشکر از اطلاع رسانی
آیا نمی شود فقط خواند و نظر نداد!؟

فیض پنج‌شنبه 15 فروردین 1387 ساعت 13:05

بنام خدا و با عرض سلام و تبریک سال نو.
با وجود درگیریهای شدیدی که در عراق بود، اما به سلامت باز گشتیم ازسفر، الحمد لله رب العالمین!
سفر بسیار خوبی بود ، ماشاء الله، جای شما خالی! ما خیلی دعا کردیم که به زودی زود مشرف بشید، هم شما و هم تمام کسانی که وجودشون پر از اشتیاق زیارت ائمه مظلوم و مدفون در خاک آن سرزمینهاست، سلام الله علیهم و اللعنة علی اعدائهم.
البته توفیق زیارت سامراء نصیبمون نشد و از این بابت بسیار دلشکسته ایم!! خداوند ان شاء الله این شهر رو هم الساعه ازتصرف و سلطه دشمنان ملحد و معاند خارج کند و مارو موفق به زیارت و پابوسی آن دو امام عزیزمظلوم نیز بنماید.
خلاصه نایب الزیاره و نایب اللعن و دعاگوی شما و همه دوستداران و طالبان هدایت حقیقی و ملتمسین دعای خیر، بودیم.
*// ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم//*
ضمنا از شنیدن خبر ناگوار بسته شدن شیعه نیوز به شدت متاثر و متالم شدم!
بسی جای تعجب است ادعای تشیع و ننگ داشتن از شنیدن اخبار حقه جامعه شیعه !!!
مکرر دعا کردیم و میکنیم تا خداوند نسل این دشمنان دوست نما را از بین ما برداره و آزارهاشون رو به خودشون برگردونه و اینها که سد راه میکنند امیدوارم سد راهشون بشه و و و !!!
*//یریدون لیطفئو نور الله والله متم نوره و لو کره الکافرون//*
و امیدوارم که این بسته شدن، مقدمه گشایشهای بزرگی در آینده قرار بگیره، نظیر اونچه که درباره اصحاب کهف و کهف اصحاب اتفاق افتاد، شاید وقتش رسیده که شیعه نیوز هم اسباب کشی کنه...!
اللهم فرّج عنا بحق محمد و آل محمد، فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب!
خداوند تعالی شما رو حفظ کنه و در پناه امام مظلوم عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف پیروز و مؤید باشید.

سلام و تبریک متقابل و تشکر از محبت تان به این جانب
زیارت تان قبول
خداوند به منّ و کرم خود، شر این دوستان نادان بدتر از دشمن را از سر همه شیعیان بردارد
و عجّل اللهم فی فرج ولیک المهدی علیه السلام

مشتاق چهارشنبه 14 فروردین 1387 ساعت 01:13

سلام علیکم

میشه لطف کنید تعداد پست های صفحه اول وبلاگ را کمتر کنید که سریعتر بارگذاری شود؟

با تشکر فراوان
التماس دعا

سلام علیکم
تشکر از خیرخواهی تان
تعداد، تقلیل داده شد
محتاج دعا
یاعلی

غریب آشنا... سه‌شنبه 13 فروردین 1387 ساعت 18:57

سلام
در مورد مغ در اشعار حافظ..
مغبچه لغتا یعنی فرزند مغ و اصطلاحا پسرکی که در میکده ها خدمت میکنه(فرهنگ معین).
مغبچه و ترسا بچه و صنم باده فروش همون ساقی حافظ هستن که برای خودش چون پیر مغان پایگاه بلندی در اشعار حافظ داره.
در دیوان حافظ بارها به لفظ پسر اشاره شده
هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن
ای پسر جام میم ده که به پیری برسی
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته ای
مادر دهر ندارد پسری بهتر ازین
....
اما این اشارات رو هیچ عاقل منصفی به سرعت حمل بر انحرافات جنسی و ..نمی گزارد.رسم خطاب به پسر ازسنتهای شعر فارسی از رودکی تا بهار هستش.اصولا خطاب به زن و دختر نامعمول بوده و خلاف ادب ..به همین جهت که سراسر دیوان حتی یکبار هم لفظ دختر به کار نرفته و هر جا دختر بوده همه دختر رز(شراب)است..
ناگفته نمونه که سنائی وعطار و مولوی و سعدی و...هم خطابهای عاشقانه به پسرکان داشته اند اما...
به قول سعدی:
گروهی نشینند با خوش پسر که ما پاکبازیم و صاحب نظر

پس این اشارات را نباید حمل بر معانی ظاهری کرد.وگر نه زبان بدگویان رانمیتوان بست

سلام برادر یا خواهر گرامی
بنده نیز می دانم که "مغ بچه" لغتاً به آن معناست و همچنین این فرض شما را هم ردّ نمی کنم (اینکه مغ بچه، همان ساقی حافظ باشد)
منتها نکته اینجاست که بالاخره حافظ از ساقی و مغبچه و کلماتی از این دست، یا منظوری و مقصودی داشته و یا منظوری نداشته و همینطوری چرندی گفته و به اصطلاح امروزین، شعر و وِر بافته و...
اگر شما به مطلب دوم اعتقاد دارید بحثی نیست اما اگر به مطلب اول، اعتقاد دارید خب بفرمایید منظور او از مغ بچه و ساقی و پسر نازنین و لولی شنگول سرمست و... کیست یا چیست؟
شما که می فرمایید این اشعار را نباید به معانی ظاهری، حمل کرد خب بفرمایید معنای باطنی اش چیست و کیست؟
خدمت تون هستم

امیر قدیمی *ایرانیان* سه‌شنبه 13 فروردین 1387 ساعت 01:43 http://hamvatanam.blogfa.com

بنام خدا


دوست خوب و ارجمندم امیر عزیز

با سلام

فرا رسیدن نوروز باستانی را خدمت شما تبریک و تهنیت عرض نموده ( هرچند کمی دیر شده !!!) و سلامت و سعادت را برای شما و خانواده محترم از درگاه احدیت یکتا خواستارم.


همدل مهربان . حضرت حق به بنده و همسرم التفات نموده و جواز شرفیابی به سرزمین وحی را صادر نموده است.

انشالله دوشنبه مورخ 19/1/1387 عازم حج عمره هستیم.

اگر شما نیز حاجتی و یا نیازی از حضرت حق دارید . بفرمائید تا در وادی عشق به یادتان باشم.

منتظر قدوم پر مهرتان به وبلاگم میمانم.

حق نگهدارتون

امیر قدیمی [گل]



سلام
ماشاءالله به سعادت تان
خداوند، روزی همه مؤمنین گرداند
خدمت می رسم
یاعلی

جواد دوشنبه 12 فروردین 1387 ساعت 13:38

با سلام
در حال حاضر برای تحقیق در اعلمیت مراجع تقلید چه راههایی هست؟ البته در رساله های عملیه راهش رو نوشتن. ولی مساله اینجاست که خیلی جاها اهل علمی پیدا نمیشه که بشه تحقیق کرد. اهل علم هم معمولا به دادن جوابهای کلی اکتفا می کنند. مثلا اگر دو نفر رو نام برده و بخواهیم که اعلم اونها رو معرفی کنند معمولا از پاسخ طفره میرن. نمیدونم امکانش هست که اینجا نظر خودتون رو با ذکر نام مراجع بفرمایید یا نه!

سلام
اینکه در شهرستان ها، افراد روحانی از پاسخ دقیق به این سؤال، اجتناب می کنند علتهای متعددی دارد
یک علتش می تواند این مطلب باشد که جو این شهرها جو مرجعیتی و علمائی نیست
مردم، سال به سال، مراجع تقلید خود را نمی بینند و خیلی برخوردی ندارند طلاب و اهل علم نیز چندان تعامل و برخوردی با مراجع ندارند و ای بسا خود نیز می دانند که نظرشان بیشتر مبتنی بر شنیده هاست و نه درک دقیق حضوری و علمی
فلذا وجهی نمی بینند مسئولیت چنین مطلبی را گردن بگیرند
اما در شهرهایی مثل قم که مردم و طلاب با مراجع، رابطه نزدیک دارند و اهل علم هم مکرراً با آنان در ارتباطند و درس و بحث مجتهدین متعدد، برقرار و قابل دسترسی اهل علم است نتیجتاً کیفیت علمی مباحث مراجع، به سهولت و با دقت علمی بالا، قابل تحلیل است و اهل علم، درباره هر مرجعی، موضع و نظری دارند و در حوزهء تخصصی، به مسائلی مثل اعلمیت نیز پرداخته می شود
لذا اگر شما قم تشریف بیاورید و در حرم و مجلس درس مسجد اعظم، از چند روحانی سؤال کنید بعید است چند اظهار نظر قاطع نشنوید و نتیجه ای نگیرید و ای بسا از اطمینان بعضی از آنان، نسبت به مصداق مورد نظرشان،‌ شگفت زده نیز بشوید
و اما درخصوص نظر این جانب:
اولاً در وبلاگ سابق، مختصر اشاره ای کردم که این جانب، معتقد به چیزی به نام تقلید اعلم ِمنحصر در یک فرد مشخص نیستم و تقلید را امری عقلائی و نه تقلیدی (که دور باطل شود) می دانم
از این رو با شرایط معین و مفصلی، تقلید از یک یا چند نفر از علماء طراز اول که {اِن قلت} در فقاهت شان نباشد را مکفی می دانم و البته جای شرح و بسط این شرایط، کامنت نیست
امید که در سال!های آینده فرصتی شود در قالب یک پست عرض کنم
ثانیاً بر فرض که کسی معتقد به تقلید اعلم ِمنحصر در یک فرد معین باشد و نظر این جانب را خواستار شود بنده برآیند تحقیقات مقایسه ای خود را خواهم گفت لکن نه در جایی مثل اینجا که مطلب، ممکن است حالت تبلیغاتی پیدا کرده و لوث شود
ایمیل، روش مناسب تری است برای کسب نظر در این موارد
موفق باشید

طلبه دوشنبه 12 فروردین 1387 ساعت 02:11

اینهمه علم و دانایی رو از کجا آوردی حاج آقا؟
مرد حسابی تو برو خود را باش اگر حافظ نیک است یا بد (من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش...)
یحتمل خودتون مشکلی ندارین از «اون» باب؟


آقا شما اگه خدا بودی بد نبودااااا اینقدر قشنگ عارفان و غیره رو میکنی تو آتیش و خودت رو می بری بهشت عدن.

اولاً من نمی دانم چرا شما حسادت تان می شود این جانب، خدا باشم!
به قول شیخ سالکان وعارفان(که به فرمایش شما،من آنان را کرده ام در آتش!)جناب بایزید بسطامی: زیر لباس من جز خدا نیست! ستایش مراست که چه شأنم بالاست!
مشکلی اگر هست با خود جناب بایزید مطرح نمایید!
ثانیاً من هم به شما می گویم: من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش!
دیگر چه جای ایراد و اشکال و اعتراض به بنده یا هرکس دیگر!؟
بروید خود را باشید و شدیداً مراقب آن «باب»تان!
یکوقت در آتش، کسی نیاید سراغ تان!
خدا نگهدارتان!

یاسر شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 23:58 http://yaser17.blogfa.com

با سلام
از پاسختان بسیار سپاسگذارم.قانع کننده بود
موفق باشید انشاءالله

سلام
زنده باشید
یاعلی

خواننده شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 09:22

سلام
بعضی مطالب شما را خواندم
دافعه آن مانع از تفکر راجع به موضوعات مطروحه بود.
نسبت دادن بعضی از الفاظ به انسان ها با هر مرام و سنتی کار حضرت حق است و لا غیر زیرا اوست که از باطن خبر دارد.برداشت ما از واقعیت به عوامل زیادی بر می گردد که نهایتا منتج به پیدایش شعبات مختلف در هر اندیشه گردیده است. لذا اینکه تضمین دهیم عقاید ما همان حقیقت محض است کاری بس دشوار می باشد و مدام استمداد الهی را می طلبد بر صراط مستقیم بودن.
لهذا امیدوارم الفاظ نامتناسب با شخصیت انسان را بکار نبرده و صرفا اعلان نظر فرمایید تا خواننده بی غرض تر راجع مطلب تفکر نماید. شاهدی نیز بر این چنین خطیبی(و بقول خودش دانشمند) دارم که مخاطبین دیگر بین دو نماز به کار خود مشغولند و او نیز هر کسی را به نوعی از دم تیغ الفاظ می گذراند .
با تشکر

سلام و تشکر از دلسوزی تان
همین فرمایش حضرتعالی:
(نسبت دادن بعضی از الفاظ به انسان ها با هر مرام و سنتی کار حضرت حق است و لا غیر زیرا اوست که از باطن خبر دارد.برداشت ما از واقعیت به عوامل زیادی بر می گردد که نهایتا منتج به پیدایش شعبات مختلف در هر اندیشه گردیده است. لذا اینکه تضمین دهیم عقاید ما همان حقیقت محض است کاری بس دشوار می باشد و مدام استمداد الهی را می طلبد بر صراط مستقیم بودن)
نیز خود، یک برداشت است که ممکن است ناشی از عوامل زیادی باشد و به قول خودتان، تضمینی نیست که حقیقت محض باشد و...
ضمن اینکه با نص صریح قرآن و روایات، تناقض دارد که اختصاصی به خدا در آنها دیده نمی شود
http://www.313amir.ir/?p=sawab-e-sebab
http://www.313amir.ir/?p=gheyrat-e-pasdaran-e-haqiqat
در هر صورت ممنون
یاعلی

یاسر شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 01:24 http://yaser17.blogfa.com

با سلام
از پاسخ شما درمورد مسجد مقدس جمکران سپاسگذارم
(لینک مطلب:
http://www.313amir.ir/?p=jamkaran-e-jahelan)

اما یک سوال در این بین مطرح است و اینکه در جایی صحبت از غصبی بودن زمین و کشت و کار یک بنده خدا صحبت به میان میاید و یک جا صحبت از شرافت مسجد!
و اینکه چطور می شود مسجدی (ولو مسجد را منتسب به امام زمان(عج) بدانیم یا ندانیم) دارای شرافت باشد و در عین حال غصبی هم باشد!!! مگر نه اینکه نماز در مکان غصبی باطل است؟؟؟!
حتی به فرض اینکه نماز در آن مسجد را به قصد رجاء بدانیم و در مستحبات « تسامح در ادله سنن» روا بداریم با غصبی بودن مکان چه میکنیم؟؟؟ مکان غصبی که دیگر مستحب و واجب نمی شناسد! در هر صورت باطل است مگر اینکه از آنجا که کل داستان مشکوک است غصبی بودن آنرا هم مشکوک بدانیم که تازه می شود شبیه به روزه شک دار گرفتن!
البته شاید من اشتباه میکنم و لابد حکم نماز خواندن در مکانی که مشکوک به غصبی بودن است را خوب نمی دانم؟!(این هم یک سوال دیگر که خواهشمندم شما حکمش را بیان کنید)

اما به هر حال فکر می کنم نماز نخواندن در مکان مشکوک به غصبی بهتر از نماز خواندن در آن باشد((،شمایی که میخواهی نماز بخوانی خوب در مکان غیر مشکوک و در مسجد غیر مشکوک بخوان!))

در ضمن از مراجعی که نام بردید آیت الله مرعشی نجفی خود از کسانی است که بنا بر گفته ««خودش»» به تشرف حضرت حجت(عج) نایل آمده است که تا آنجا که بخاطر دارم ایشان نه همان لحظه بلکه بعدها متوجه شده اند که ایشان حضرت بوده اند!(و یک سوال دیگر:راستی چرا ایشان را در کنار چناب شیخ رجبعلی مشرک و ملحد نمی دانید؟!)

اما از همه اینها گذشته اگر این مکان مشکوک به غصبی بودن نبود من تمام ادله ای که در بیان وجه حضور حضرات آیات عظام در مسجد جمکران آورده اید را قبول می کردم اما سوال اصلی من مشکل غصبی یا مشکوک به غصبی بودن آن است که به نظرم با این دلایلی که آورده اید حضور حضرات آیات توجیه پذیر نیست،امیدوارم در پاسختان این ابهام و تناقض برای بنده رفع شود

اما سوال دیگر اینکه از آنجا که من یکی از مقلدین حضرت آیت الله العظمی سیستانی(دامت برکاته) هستم تکلیف من و دیگر مقلدین ایشان برای اقامه نماز و عبادات در آن مسجد چیست؟

در هر حال متشکرم
موفق باشید انشاء الله





سلام
1.نکته مطلب، همان است که شما حدس زدید یعنی به دلیل اینکه اصل داستان، مشکوک است فلذا غصبیت آنجا محرز نیست و نماز در جایی که مشکوک الغصب است به فتوای فقهاء، اشکالی ندارد
حال که نماز در اینجا صحیح است فلذا قائلین به تسامح در ادله سنن، مشکلی در اجرای قاعده، نمی بینند و به آن عمل می کنند و از آنجا که مفاد قاعده تسامح، فقط اثبات ثواب است و مُثبت حقیقت خارجیه نیست فلذا غصبیت را نمی تواند ثابت کند ولو حکماً؛ در نتیجه، تناقضی به وجود نمی آید
2.فی نفسه نماز خواندن در جایی که مشکوک الغصب نیست بهتر از نماز خواندن در جای مشکوک الغصب است اما اگر یک عامل خارجی مثل رجاء و احتمال، وارد در معادله شود ای بسا ارزشمندی آن احتمال، این ارجحیت را به هم زند
3.مطلبی که درخصوص آن مرحوم بر سر زبانهاست نزد این جانب به طریق موثقی ثابت نشده و از حرفهایی است که طبق معمول!بعد از رحلت شان درباره شان رواج یافته است... از کجا الله اعلم!
بر فرض که واقعاً از ایشان چنین ادعایی ثابت شود باکی نداریم از عنوان کذب و افترا (ولو سهوی) درخصوص این ادعا و الحمدلله نسبت به هیچ کس، حالت شخصیت پرستی نداریم
اطلاق کلام معصوم(ع) ارجح از شخصیت و عظمت فلان و بهمان است مخصوصاً که اشتباه و خطا و تطبیق نادرست، از غیرمعصومین، محتمل است
4.درخصوص رجبعلی خیاط اگر عنوان مشرک و ملحد را به صراحت گفته باشم به لحاظ عقائد عرفانی اوست نه ادعای مشاهده اش
براساس ادله عقلیه و نقلیهء متخذه از روایات و توقیع مبارک، کسی که ادعای مشاهده می کند مدعی امری می شود که خواسته یا ناخواسته، افترا و کذب بر امام عصر(عج) است لکن گناه کذب عمدی بر معصوم(ع) هرچقدر بزرگ باشد قابل مقایسه با گناه شرک و بت پرستی و خداتراشی نیست که بنیان عرفان بر آن نهاده شده است
*(انّ الله لایغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء)*
5.آیت الله سیستانی، نماز در مکان غصبی را نه بر فتوا بلکه بنا بر احوط، باطل می دانند و قید "عالماً" هم دارند یعنی در چنین مواردی که علم به غصبیت، حاصل نیست از نظر حضرت ایشان، نماز صحیح است
از جهت تسامح در ادله سنن نیز گرچه ایشان قبول ندارند لکن قصد رجاء را صحیح می دانند و مادام که مفسده خاصی بر آن مترتب نشود اشکالی در انجام آن نمی بینند
همیشه موفق باشید

فرهاد جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 17:00 http://www.farhadqasimi2u.blogfa.com

سلام دوست عزیز !

در قدم اول سال نو را به شما از صمیم قلب تبریک و تهنیت عرض میدارم .

دوست عزیز وبلاگ بسیار استفاده کننده داری من مطلب تان را خواندم بسیار زیبا بود درود بر شما دوستم ...

امید موفقیت شما ...

سلام برادر گرامی
ممنون از محبت تان و تبریک متقابل بابت سال جدید
موفق باشید و پاینده
یاعلی

ریشه در گچ جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 04:24


سلام
سال نو مبارک
مشکل سر این نیست که کی امام زمانه یا کی نیست ... دعوا سر حق و باطله.
چرا اینو نمیگی که اون ۴۰۰۰ نفری که دنبال شعیب بن صالح را میوفتن از کجا میدونن که اون درست میگه ... اینو فهمیدی ؟
حالا به این فکر کن که اگه به حضرت خضر علیه السلام بگی اینی که داری پای رکابش میچرخی امام زمان علیه السلام نیست چون خودش گفته که :( زین پس من در پس پرده ی غیبت کبری. )چی کارت میکنه :دی
در مورد بچه باز بودن یا نبودن حافظ اصلا قبلش اینو بگو که وا۳ چی میخوای ثابت کنی که اون بنده خدا انحراف جنسی داشته !
گیریم که داشته...بازم خودت اعتراف کردی که آدم موثری بوده.
اصلا یکی از خصوصیات نگاه عارفانه اینه که خوبی طرف رو سر جای خودش میبینن و بدیش رو سر جای خودش ... حالا فکر کردی همه ی بچه بازا و قزوینیای عالم میرن اشعار حافظ رو میخونن و از حسادت گریه میکنن ؟! نه ............. این طور نیس.
شاید اگه اشتباها باد صبا رو با ملک و می و شراب رو با نور و غیره و غیره اشتباه میگرفتن و یه جورایی به خدا ربطش میدادن حالا دیگه تو روشنشون کردی که نه ... مسجد جای نماز خوندنه و بس و منظور از بهشت و جهنم همون قرب و بعد از حقیقت و خالق هستیه.(دقت کردی؟!)
دقت کن !!!
در مورد غیره و غیره هم دقیقتر بپرس تا در حد وسعم یه چیزایی ببافم به هم و بگم تا قانع بشی ولی باز هم دقت کن که اونی که تو رو قانع بکنه ممکنه یکی گنده تر از خودت رو قانع نکنه و همینجوری تو پیشرفت کنی و دیگه به این سادگی ها گول نخوری...پس تا گول خوردنت سخت نشده بیا خودت رو گول بزن.
پر واضحه که این آخریا رو دلسوزانه تر نوشتم پس زیاد روی اونا نباید مانور بدی بخاطر همین دلسوزیمه که شاید تو بی کانتینیود...

سلام و عرض تبریک متقابل
نوشتار شما حول چند محور دور می زند که برای دادن نظم به آن، چاره ای جز پاسخ به شکل بند بند ندارم فلذا اکیداً توجه بفرمایید:
1.اگر صرفاً بحث درباره حق و باطل بود که مشکلی نبود خب معلوم است که حق، حق است و باطل، باطل! پس این مشکل نیست و آن چیزی که بسیار مهم است چیز دیگری است به نام تعیین مصداق حق و باطل
2.تعیین مصداق حق و باطل، ابزاری دارد به نام "حجت" که اگر درست اعمال شود به نتیجه سعادت ابدی می رسد و اگر در به کار گیری آن، اهمال واقع شود خطر عذاب ابدی وجود دارد
3.اگر مثلاً شیطانی خود را به نام ولیّ خدا به شما معرفی کند و مسائلی مطرح کرده و امر و نهیی نماید و شما اطاعت کنید و روز قیامت معلوم تان شود آن فرد، شیطان بوده و به دلیل اطاعت او باید به عذاب ابدی بروید آن موقع، چه کار خواهید کرد!؟ برای اینکه آن روز، داد و فریادتان از عذاب خدا بلند نشود چاره ای ندارید جز اینکه هم اکنون دنبال کسب حجت دقیق بوده و عذر خود را برای قیامت تان مهیا نمایید
4.بنابراین اتفاقاً خیلی مهم است که چه کسی امام زمان(عج) است و چه کسی کذاب و مفتر... چه کسی مثلاً شعیب بن صالح یا سید خراسانی است و چه کسی سفیانی و یمانی و سایر پرچمداران حق و باطل
مثلاً اگر شما سفیانی را به عنوان یمانی بگیرید و اطاعت نمایید، با صورت در جهنم انداخته خواهید شد.. این را فهمیدید!؟
5.بنده بر فرض که جناب خضر علیه السلام را ملاقات کنم ابداً از او نمی پرسم که چرا امام(عج) از تو غائب نیست؟ چون می دانم در روایتی، قریب به این مضمون وارد شده که «ملازمان حضرت(عج) که عنوانی شبیه خدمتکار دارند استثنائاً از حکم غیبت تامّة، خارج هستند» و ایشان بر فرض وجود و حضور نزد مولا(عج) می توانند داخل در این استثنا باشند
6.بنده نمی خواهم ثابت کنم حافظ، بچه باز بوده چرا که قبلاً ثابت کردم و دلیلی بر تکرار مجدد نمی بینم! و البته آنقدر ادلّه، روشن بود که مخالفان جز مشتی توهین و تحقیر و تهدید و لودگی، چیزی در چنته شان نداشتند و از آوردن کوچکترین دلیلی، عاجز ماندند
7.این جانب خطاب به مخالفین، یک سؤال روشن را صد بار تکرار کردم و کسی جرأت نکرد پاسخی واضح و مستدل ارائه نماید
گفتم خیلی خب! منظور حافظ در این اشعار، پسربچه نیست؟ خب پس منظورش چیست؟ مثلاً چه کسی را شیرین پسر شنگول و سرمست کله دار می خواند و خطاب به چه کسی می گوید بند قبایت را باز کن تا من در آغوشت کشم و با پهلویت مشغول شوم!؟
8.بله آدم مؤثری بوده و مشکلی با این جهت نداریم نمرود و فرعون هم آدم مؤثری بودند و ابوبکر و عمر و شمر و یزید و امثال شان هم بسیار مؤثر! بودند کمترین اثر عمر بن خطاب علیه اللعنة، گمراه نمودن میلیاردها نفر بود که تا قیام قائم(عج) بساطش برپاست
با همه این اوصاف، تلاش خیرخواهانهء شما در هدایت این جانب و دلسوزی برادرانه یا خواهرانه تان جای تقدیر دارد ولو مطالب تان خالی از تحقیق و مشی علمی بوده و قابل قبول نیست
ممنون و موفق باشید

مشتاق جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 00:15

سلام علیکم
منظورم جناب مرید نور (!) بود که چند صباحی است از افاضات ایشان محرومیم.

خداوند وجود ایشان را برای جامعه عرفا حفظ نماید.

سلام علیکم و رحمةالله
خداوند، هر مریدی را "شعور" و هر کوری را "بینایی" و هر منادی ضلالتی را "هدایت" و هر نفهمی را "عقل" و هر متصوفی را "دین" و هر مشرکی را "توحید" و هر فرومایه ای را "شرف" و هر لوده ای را "وقار" و هر کذابی را "صدق" و هر دلقکی را "جذابیت"!عنایت نموده و شر مریدان کوردل ابلیس و شیاطین جن و انس را از سر قاطبهء مؤمنین بردارد
یاعلی

بنده خدا پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 15:21 http://ashoftegi.blogfa.com

سلام
متن جدید گذاشتم حتما سر بزنین
ممنون

سلام
موفق باشید

خادم الرضا علیه السلام پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 10:50 http://ala.mihanblog.com

قبلا در مورد «حلقه کاتبان» اشاراتی داشتم. یه عده محقق کتب خطی و تاریخی که تعدادشون هم انگشت شماره و سایت کاتبان رو راه انداختن :
http://www.kateban.com
که در بین نویسنده هاش «انصاری» ظاهرا خیلی آدم پری هست
http://ansari.kateban.com
از جمله تحقیقات ایشون در سال گذشته راجع به کتاب مونس الحزین بود که تنها منبعی هست که داستان جمکران درش بوده :
http://ansari.kateban.com/entry1144.html
مطلب «پاره هایی در باره غزالی» از این محقق هم خواندنیست.
http://ansari.kateban.com/entry829.html

=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=+=

البته سایتهای فوق به مدد ابلیس ، مثل سایت شیعه نیوز و ... فیلتر بود برای من ، لذا مطلب مذکور درباره کتاب مونس الحزین رو اینجا کپی میکنم که همه استفاده کنن :

مونس الحزین شیح صدوق و حکایت مسجد جمکران




کتاب مونس الحزین فی معرفة الحق/الدین والیقین که در داستان مربوط به بنای مسجد جمکران نام آن برده می شود، بی تردید از ابن بابویه صدوق نیست. دلیل آن هم روشن است؛ از این کتاب در هیچ منبع معتبری نام برده نشده و نخستین بار نام این کتاب در کتابهای حاجی نوری و به مناسبت داستان جمکران شهرت پیدا می کند. البته نوری مطالب خود را به سید نعمة الله جزائری و آقا محمد علی فرزند وحید بهبهانی (و نقل آن دو از تاریخ قم) مستند می کند. طبعا اگر این کتاب از شیخ صدوق بوده و برای نویسنده کتاب تاریخ قدیم قم که از معاصران شیخ صدوق است، و ادعا می شود که از این کتاب این واقعه را نقل کرده، شناخته شده بوده، چه دلیل دارد که فی المثل نجاشی و یا شیخ طوسی که فهرست بلندی از نامهای آثار شیخ صدوق را در اختیار داشته اند، این کتاب را نشناسند. دست کم در طول سده های بعدی باید کسانی مانند ابن شهر آشوب و یا ابن طاووس و امثال آنان نامی از این کتاب برده باشند. اما در رابطه با این ادعا که صاحب تاریخ قدیم قم، از این کتاب نام برده، چند نکته را باید متذکر شد: ما نسخه کامل و عربی این کتاب را در اختیار نداریم و لذا به درستی نمی توانیم در این مورد قضاوت کنیم. تنها چیزی که از این کتاب باقی است، ترجمه ای ناقص از آن به زبان فارسی است[1]. نویسنده این کتاب معاصر با شیخ صدوق بوده و احتمال نقل او از کتاب شیخ صدوق وجود دارد؛ گرچه درباره نحوه نقل از این کتاب در کتاب تاریخ قم، در منابعی که این ادعا را مطرح می کنند، اطلاع درستی نیامده است. اما حتی امکان نقل به وجاده هم در این مورد خاص معقول است؛ اما مشکل اینجاست که صاحب تاریخ قم خود قمی بوده و از احوال این شهر بی تردید بیشتر از شیخ صدوق که مدتها بوده که شهر را ترک کرده بود؛ اطلاع داشته است؛ بنابراین چه دلیل داشته او واقعه مسجد جمکران را به نقل از شیخ صدوق مطرح کند. به ویژه که این واقعه بنا بر ادعای منابع مربوطه، دست کم در سال 373ق در شهر قم (یعنی فقط 5 سال قبل از تاریخ تألیف کتاب تاریخ قم) اتفاق افتاده بوده است و بعید است که مؤلف تاریخ قم برای ذکر چنین واقعه ای در چنین زمانی به کتابی از شیخ صدوق مراجعه کند که به احتمال قوی بایستی پس از مؤلف تاریخ قم که از علما و معاریف شهر قم و خود ساکن این شهر بوده، از این واقعه اطلاع یافته باشد. علاوه بر این، کتاب تاریخ قم به سال 378 ق تدوین شده و شیخ صدوق هم سال 381ق درگذشته و اگر فرض کنیم که صدوق تا آخرین روزهای عمر خود دست به قلم بوده، این دو تاریخ با تاریخ واقعه جمکران آن طور که در منابع حاجی نوری آمده بوده و در آن از شب سه شنبه 17 رمضان سال 393ق سخن رفته سازگار نیست؛ گرچه حاجی نوری متوجه این ناسازگاری شده و تسعین را تصحیف سبعین می داند که در نتیجه تاریخ واقعه را سال 373ق بیان می کند. این تصحیف از تصحیفات شایع است و در جای خود پذیرفتنی است. اما با توجه به اینکه حاجی نوری دو منبع مختلف را برای نقل این واقعه از کتاب تاریخ قم در کتابهای خود نام می برد و در هر دو مورد این تاریخ 393 ق است؛ احتمال تصحیف کمتر به ذهن خطور می کند؛ مگر آنکه فرض کنیم که این دو منبع هر دو از یک منبع مشترک و از یک نسخه/ و یا نسخه مادر بهره می برده اند. در یکجا حاجی نوری[2] از آقا محمد علی پسر وحید بهبهانی در حواشی نقد الرجال تفرشی این ماجرا را (در شکل گزیده آن) نقل می کند و نوری[3] ادعا می کند که منبع آقا محمد علی، متن عربی کتاب تاریخ قم بوده است؛ این در حالی است که متن مفصل این واقعه را نوری در جاهای دیگر[4]، به نقل از خط سید نعمة الله جزائری نقل می کند که وی آنرا از منبعی مجهول نقل می کرده اما نوری منبع اصلی او را تاریخ قم و نسخه فارسی آن می داند. در متن کنونی و ناقص ترجمه نسبتا کهن فارسی تاریخ قدیم قم البته چنین حکایتی دیده نمی شود. به هر حال این ادعا که متن اصلی و عربی این کتاب تا دوره سید محمد اشرف عاملی صاحب فضائل السادات و حتی زمان آقا محمد علی وجود داشته، خود قابل تأمل است، اما دست کم از آنچه که نوری نقل کرده، بر نمی آید که منبع جزائری و آقا محمد علی یکی بوده است. بنابراین در دو نسخه از کتاب تاریخ قم (عربی و فارسی؟) تاریخ این واقعه سال 393 ق بوده که نه با تاریخ زندگی صدوق و نه با سال تألیف کتاب تاریخ قم سازگار است. اما می توان احتمال دیگری داد و آن اینکه در هر دو مورد، منبع نقل متن ترجمه فارسی این کتاب بوده است و اینکه مترجم این کتاب در ترجمه فارسی از کتاب مونس الحزین شیخ صدوق آن مطلب را نقل کرده بوده و آنرا به عنوان تکمله ای در متن ترجمه خود وارد کرده بوده است. این احتمال قابل تأمل است؛ اما در آن صورت باید گفت که کتاب مونس الحزین از چه طریقی به این مترجم نسبتا متأخر (ترجمه سالهای 805 و 806ق) رسیده بوده است. از دیگر سو مطلب نقل شده در حواشی آقا محمد علی به عربی است و بعید است که وی متن فارسی موجود در ترجمه تاریخ قم را خود به عربی ترجمه کرده باشد و تذکری هم در این رابطه ندهد. وانگهی در حواشی نقد الرجال، حسب النقل نوری، نامی از تاریخ قم ، عربی و یا فارسی نیامده، بلکه آقا محمد علی، واقعه را گزیده وار (شاید مستقیما؟) از کتاب مونس الحزین نقل کرده و گویا نوری استنباط کرده که او به واسطه تاریخ قم، این مطلب را نقل می کند. به هر حال باید دید تا چه اندازه نقل نوری از سید نعمة الله و آقا محمد علی دقیق است.

به هر حال با وجود اهمیت واقعه مسجد جمکران، نامی از حسن بن مثلة جمکرانی که نقش محوری در این داستان دارد و او را نوری به نقل از کتاب مونس الحزین، "الشیخ العفیف الصالح" می خواند، در منابع رجالی و حدیثی بعدی نیامده و نه در کتابهای مربوط به غیبت و نه در کتابهای مربوط به آداب زیارت و دعاء نامی از وی مطرح نیست. اگر منبع این داستان، واقعا شیخ صدوق و تاریخ کهن قم بود، طبعا یادی از او در کتابهای بعدی باقی می ماند[5]. فی المثل در کتاب السلطان المفرج عن أهل الایمان نیلی که در موضوع ملاقاتها با امام عصر است، می بایست ذکری از این موضوع می شد[6].

از دیگر سو در پایان حکایت مفصل منقول در کتابهای نوری، از ابوالحسن محمد بن حیدر مطلبی نقل شده که واضح است او با نقل این حکایت از ابن مثله ارتباطی داشته و شاید واسطه نقل بوده است.

بنابراین درست تر آن است که احتمال نقل چنین واقعه ای را در کتابی از شیخ صدوق منتفی بدانیم و راه حل دیگری جستجو کنیم:

در مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب یکجا از کتابی به نام مونس الحزین نام می برد و مطلبی را در رابطه با یکی از معجزات امام مجتبی (ع) نقل می کند[7]. این کتاب را ابن شهر آشوب در معالم العلماء ذیل نام کتابهای استادش فتال نیشابوری، مؤلف روضة الواعظین نام نمی برد[8]؛ اما در مناقب و در این مورد به صراحت از آن به عنوان کتابی از فتال یاد می کند. این کتاب احتمالا درباره معجزات امامان بوده است. در کتاب مباهج المهج فی مناهج الحجج قطب الدین کیذری، معاصر جوانتر ابن شهر آشوب، ظاهرا از همین کتاب دست کم یکجا نقل شده است؛ اما ظاهرا در آنجا نامی از مؤلف نمی آید. به هر حال من هم اینک نسخه ای از کتاب قطب الدین کیذری را در اختیار ندارم؛ اما در معرفی این کتاب در فهرست کتابخانه آیة الله گلپایگانی این مطلب که مؤلف از کتاب مونس الحزین نقل می کند، آمده است[9]؛ گرچه فهرست نویس از اینکه کتاب کیذری را توصیف می کند، بی اطلاع است[10].

در نقل آقا محمد علی، بنا بر آنچه که نوری نقل کرده، تنها از مونس الحزین نام برده شده و تصور شده که کتاب از آن شیخ صدوق است. در این نقل علی الظاهر هیچ اشاره ای به تاریخ قم نشده بوده و نوری به اشتباه آنرا منقول از تاریخ قم می داند. کتابهای حدیثی زیادی در طول تاریخ به غلط به شیخ صدوق منسوب شده که نادرست بودن این نوع انتساب ها عموما مورد توجه رجالیان و تراجم نویسان و کتابشناسان قرار گرفته است؛ بنابر این اینکه کتابی در حدیث وسیله آقا محمد علی و یا منبع او (یا نسخه ای که در اختیار داشته) و به غلط به شیخ صدوق منسوب شود، چندان تازگی ندارد. احتمال زیادی وجود دارد که مقصود از مونس الحزین در داستان جمکران، کتاب فتال نیشابوری باشد. در نقل آقا محمد علی نکته ای آمده که مهم است و آن اشاره به معجزات امام غائب در روایت جمکران است. این مطلب با نقل ابن شهر آشوب از مونس الحزین و احتمالا با نقل کتاب کیذری از آن کتاب کاملا سازگار است و به احتمال قوی کتاب فتال نیشابوری، کتابی در معجزات امامان بوده و به همین مناسبت داستان جمکران را نقل کرده بوده است. احتمال دارد که در نسخه اساس آقا محمد علی، نام فتال به صورت "الشیخ الصدوق الفتال النیشابوری" آمده بوده و تعبیر الشیخ الصدوق عبارتی ستایش آمیز برای او بوده و نه اشاره ای به شیخ صدوق ابن بابویه؛ اما آقا محمد علی دچار سهو شده و کتاب را از ابن بابویه صدوق فرض کرده است. از دیگر سو آنطور که مثلا در اجازات علامه به بنی زهره[11] آمده فتال را "الفقیه محمد بن علی" نیز می خوانده اند و این نام و نسب و لقبی است که با شیخ صدوق کاملا سازگار است و می تواند منبع اشتباه و سهو گردد.

اما در مورد نقل سید نعمة الله از تاریخ قم، دور نیست که عین متن داستان جمکران، به نقل از کتاب مونس الحزین فتال نیشابوری در حاشیه نسخه ای از ترجمه فارسی تاریخ قم (شاید هم در خود متن ترجمه؟) به دلیل نام بردن از جمکران به فارسی نقل شده بوده، و سید نعمة الله و یا منبع او این نقل را برگرفته از متن اصلی و عربی تاریخ قم فرض کرده بودند.

به هر حال، احتمال اینکه داستان واقعه جمکران در کتاب مونس الحزین فتال نیشابوری، استاد ابن شهر آشوب نقل شده باشد، کم نیست و در این صورت باید گفت که در اواخر سده پنجم و اوایل سده ششم، این مطلب دست کم در یک منبع نقل شده بوده است و بعدها در اواخر دوره صفویه و پس از آن دوباره شهرت یافته بوده و توسط حاجی نوری تجدید شده است. با توجه به عدم شهرت زیاد فتال و دست کم کتاب مونس الحزین او و به ویژه در صفحات غربی سرزمینهای شیعی مانند بغداد و حله و حلب، طبیعی است که واقعه حکایت شده از سوی او چندان شهرتی پیدا نکند. از دیگر سو بخش امام زمان در مناقب آل ابی طالب مفقود است و ظاهرا فقدان این بخش به دوره ای نسبتا کهن باز می گردد[12]؛ شاید این نقل در آن بخش از کتاب بوده، اما بعدها همراه دیگر روایات این بخش مفقود شده است. باید در نخب المناقب ابن جبیر (جبر) دقت شود، شاید در آنجا این حکایت دیده شود[13]. در کتاب مباهج کیذری نیز باید دقت دوباره ای شود شاید نقلهای دیگری از کتاب مونس الحزین یافت شود.

به هر حال از آنچه گفته شد می توان این نتیجه را گرفت که حکایت بنای مسجد جمکران، حکایتی است از میان دهها حکایات مشابه که در رابطه با ملاقات با امام زمان (ع) در منابع امامیه نقل شده است، آنچه مربوط به ملاقاتهای دوره غیبت صغری و اوائل غیبت کبری وسیله کلینی و شیخ صدوق و شیخ طوسی و امثال ایشان نقل شده و بیشتر در راستای اثبات ولادت حضرت و یا بیان بخشی از زندگانی امام عصر است، بعدها مورد توجه منابع بعدی و فقیهان و محدثان طراز اول قرار گرفت؛ اما سایر حکایاتی که در منابع متأخرتر مانند السلطان المفرج در سده های ششم و هفتم و پس از آن نقل شده و در بحار الانوار و منابع متأخرتر مورد توجه قرار گرفته، عموما در پیش زمینه اجتماعی و مذهبی دیگری روایت شده و برخورد متفاوتی از سوی فقیهان و رجالیان و محدثان امامیه در پی داشته و طبعا از رواج روایتی کمتری برخوردار بوده است؛ مانند روایاتی که به طور خاص در کتاب النیلی آمده است. حکایت بنای مسجد جمکران از نوع دوم این دسته روایات و حکایات است.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] درباره این کتاب و اهمیت آن، نک: تحقیق عالمانه استاد دکتر حسین مدرسی طباطبایی در کتابشناسی قم، که متأسفانه هم اینک در اختیار من نیست.

[2] نک: مستدرک الوسائل، 3/447

[3] نک: جنة المأوی در بحار الانوار، 53/234

[4] نک: همان، 53/ 230 به بعد؛ نجم الثاقب، ذیل حکایت اول ملاقاتها با امام عصر.

[5] درباره ذکر مسجد جمکران بدون اشاره به این داستان وسیله فرزند فیض کاشانی، نک: یادداشت آقای رسول جعفریان در سایت کتابخانه تخصصی. البته در نقل نوری هم به سید نعمة الله اشاره شده که معاصر همین دوره است. بنابراین آن سند متضمن مطلب ویژه ای نیست. در اینکه مسجد جمکران کم و بیش در اواخر دوره صفوی شناخته شده بوده، نباید تردید کرد. عجیب این است که علامه مجلسی از این حکایت اطلاع نداشته و شاید اعتمادی به آن نداشته است.

[6] گزیده (المنتقی) از آن به تازگی به چاپ رسیده است.

[7] نک: مناقب آل ابی طالب، 3/175

[8] درباره فتال، نک: مقدمه روضة الواعظین و نیز حواشی مرحوم محدث ارموی بر الفهرست منتجب الدین.

[9] نک: فهرست گلپایگانی، 3/170

[10] نسخه شماره 2125 که به گواهی مرحوم محقق طباطبایی نسخه ای است از کتاب کیذری؛ نک: مقدمه عیون الحکم والمواعظ ابن شرفیه.

[11] بحار الانوار، 104/83

[12] در نسخه های کهن و موجود این کتاب هم این بخش دیده نمی شود. دو نسخه کهن از مناقب می شناسیم. یکی از این دو نسخه تاریخ 777ق دارد و دومی که در اصفهان است گویا متقدمتر است؛ حسب آنچه به یاد دارم. دوست فاضل آقای جویا جهانبخش باید در این باره قضاوت کنند، تحقیقی از این کتاب به دست ایشان در حال انجام است.

[13] برای این کتاب و نسخه کامل آن، نک: الذریعة، 24/88-90 . نسخه مرعشی را که من سالها پیش دیدم، گویا ناقص است.

ای آقا!
این حرفها چیه آخه!؟
دین، امری عاشقانه است و به دل!
بشوی اوراق اگر همدرس مایی!
که درس عشق در دفتر نباشد!
همه روایات هم درست اند مگر اونهایی که مخالف سلیقه ما باشند!
......................................
ولی گذشته از شوخی، واقعاً تلاش شون جای تقدیر داره
شکر الله مساعیهم و مساعیکم
یاعلی

امیر (مدیر وبلاگ) پنج‌شنبه 8 فروردین 1387 ساعت 06:38 http://www.313amir.ir/?p=jamkaran-e-jahelan

به نام خدا و سلام
دوستان عزیز
این آدرس، حاوی مطلب جدیدی است که از وبلاگ سابق با مقدار زیادی اضافات سندی و علمی در سایت گذاشته شده است
کلیک کنید و اگر مطلبی داشتید در همینجا بفرمایید
یاعلی

مشتاق چهارشنبه 7 فروردین 1387 ساعت 14:24

سلام علیکم
چند صباحی است که در کامنتهای شما دیگر خبری از آن مخالف لد نیست، حالشان چطور است؟ چرا عقب نشینی کرده اند؟!!!

سلام علیکم و رحمة الله
نمی دانم کدام شان را می فرمایید!
خداوند همه را به راه راست هدایت فرماید
یاعلی

کافر سه‌شنبه 6 فروردین 1387 ساعت 22:55

انصافاً همه حقایقی که تا حالا از دین مبین کشف کردی یه طرف٬این افشاگری که که راجع به همجنس بازی حافظ کردی یه طرف. کجا بودی تا حالا تو؟
بهشت عدن ابدی رفتی التماس دعا.

سامان سه‌شنبه 6 فروردین 1387 ساعت 16:52 http://www.adminweb.blogfa.com

با سلام
مرسی به من سر زدید با آنتی فیلتر مجانی به روزم .
با تشکر

سلام
متشکر

سامان سه‌شنبه 6 فروردین 1387 ساعت 09:51 http://www.adminweb.blogfa.com

با سلام
وبلاگ خوبی دارید به من هم سری بزنید .
با تشکر.

سلام
ان شاء الله
یاعلی

حسن دوشنبه 5 فروردین 1387 ساعت 03:15

از خدا جوئیـــم توفیــــــق ادب
بی ادب محرم ماند از لطف رب

تصادفا بر خوردم به وبلاگتون. الفاظ رکیک زیاد استفاده کردین تو نوشته هاتون. یا عالم نیستین یا از این آخوندای بد تر از جُهالین.

گرچه در فرمایش حضرتعالی ربط بین (عالم نبودن) و (الفاظ رکیک به کار بردن) برای بنده روشن نشد و اگر قرار بر اخذ ظاهر و اطلاق کلام شما باشد لازم است که خدا و پیامبر(ص) و ائمه(ع) را نیز جاهل بخوانیم (معاذالله) لکن کلاً عرض می کنم این جانب به رفتار (همیشه شیرین) یا (همیشه تلخ) اعتقادی ندارم و معتقدم بسته به موقعیت، در مواردی باید مهربانی کرد و در مواردی تندی و به عبارت دیگر: (هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد)
تعیین موارد نیز با نصوص و ادله شرعیه است
ضمناً بنده هر سخن تندی را لفظ رکیک یا توهین آمیز نمی دانم
مدتی قبل یک نفر که مدعی بود بنده از الفاظ توهین آمیز استفاده می کنم برای اثبات ادعای خود چند نمونه را در وبلاگ خود ذکر کرد و به عنوان مثال نوشته بود فلانی در فلان پستش نوشته (گشاداندیشی عارفانه) و این توهین است و کلی آه و ناله کرده بود!
جالب اینجاست که همین موجود، مدتی قبل از پست من، در وبلاگ خود با اشاره به این جانب نوشته بود خدا (تنگ نظری) های امثال او را ندارد!
جالب است! (تنگ نظری) توهین نیست (گشاداندیشی) توهین است!
اگر کسی به شخص من بگوید (خشک اندیش) توهین نیست اما اگر من بدون اشاره به فردی خاص و بطور کلی بگویم (افکار آبکی) این توهین است و آسمان به زمین می آید و...
وب نویس دیگری هم گریبان از خود می درید که چرا من درباره مشرکی گفته ام مشرک است! یا درباره یک همجنس گرا گفته ام همجنس گراست!
احتمالاً گزارش واقعیت، توهین است در دیدگاه خیال پردازان
موفق باشید

علی )باهوتاهو( یکشنبه 4 فروردین 1387 ساعت 23:48 http://bahootahoo.blogfa.com/

سلام برادر بزرگوارم آقا امیر
حال شما ؟
سال نو مبارک .
آرزو دارم سال جدید به لطف الهی سالی همراه با موفقیت و خوشبختی و سلامتی برای شما باشد .

التماس دعا

(فریب نوروز ) عنوان وبلاگ .


در پناه مهر حق باشید

سلام بر علی عزیز
سال نو شما هم مبارک باشه و مقرون با خیر و عافیت
موفق باشید

یاسر یکشنبه 4 فروردین 1387 ساعت 19:34 http://yaser17.blogfa.com

با سلام مجدد
طبق معمول برای چیزی غیر از پرسیدن سوال نیامده ام که پرسیدن عیب نیست و ندانستن عیب است.
این که چرا همه سوالها یکجا به ذهنم نمی رسد تا زحمت خودم و شما را یکجا کمتر کنم برای خودم هم جای سوال دارد!!
علاوه بر این ظاهرا پرسشهای مکرر از شما از طرف اینجانب به خصوص با لحنی که سعی بر رعایت ادب در آن شده باشد باعث عصبانیت و سر آمدن تحمل عده ای از بنده خداهای نادان و ترسو هم شده است که نمیدانم به طور اتفاق یا از روی عمد باعث شده تا به من و شما فحاشیهای یکسانی نمایند...
نمیدانم این چه دردی است که در این روزگار دو نفر همدین و هموطن در صورت اختلاف عقیده و تفکر نه تنها نمی توانند بر خود مسلط بوده و ادب و اخلاق را نسبت به هم رعایت نمایند بلکه حتی تحمل لحن مودبانه و بحث به دور از پرخاش و فحاشی را در کامنتها و پاسخهای بین من و شما را هم ندارند...بگذریم و دعا کنیم که انشاء الله خداوند همه ما را از تاریکیهای ظلمت و جهالت به روشنی و آگاهی و ایمان رهنمون گردد.
اما سوال من در مورد مسجد جمکران و موثق و مورد تایید بودن آن بود با توجه به نکاتی همچون بنای مسجد بر اساس یک خواب و یا بیداری مشتمل بر دستوری از جانب حضرت حجت(عج) و همینطور رای بسیاری از مراجع تقلید شیعه در تایید آن مسجد و ملزم دانستن خود برای برقراری نماز و عبادت در آن مسجد به طور مکرر.
متشکرم.

سلام
مشکل در این است که شما دنبال تحقیق و پژوهش هستید و همین مطلب، به تنهایی کافی است که عده زیادی از شیاطین انس را برآشفته کند
کم نیستند افرادی که از افشای حقائق، اکیداً می ترسند و در مسیر خاموش کردن صدای حقیقت، از هیچ شیطنتی دریغ ندارند
رفتارشان با متکلم و مستمع نیز یکسان است و مهم این است که با عربده کشیدن و پاچه گرفتن و پارس کردن، کاری کنند که صدا به صدا نرسد!
عصبانیت شان نیز طبیعی است که می بینند علی رغم تلاش شیطانی شان، نور خدا روز به روز آشکارتر شده و "حقائق دین مبین" به افراد بیشتری می رسد
من که رفتار آنان را بیش از آنچه که در آیه112 سورةالانعام آمده نمی بینم و شما برادر عزیز را نیز توصیه می کنم به اهمیت ندادن به تکه پاره کردن های آنان، خودشان را!
و اما درخصوص پرسش از سندیت جمکران، مطالبی را در وبلاگ مسدود شده قبلی ام نگاشته بودم که طبق روال معهود، بنا داشتم سر فرصت و با اضافات علمی بیشتر و مستندتر، آن را در سایت www.313amir.ir قرار دهم
حال به مناسبت پرسش شما، این کار، در اولویت قرار می گیرد برای دو سه روز آینده ان شاء الله
موفق باشید

ملنگ شنبه 3 فروردین 1387 ساعت 19:52

هنوز داغ دل دینداران حقیقی و مؤمنین در ایران و خارج از کشور از قضیّه تخریب حسینیّه قُم آرام نشده بود که موضوع تخریب حسینیّه فقرا در بروجرد پیش آمد، آمرین و مسبّبین و کلیه کسانی که بنوعی در این گناه بزرگ شرکت داشتند بدانند که خداوند دارای جنود و لشگریانی است که آنها را در دنیا و آخرت از وِجهه کریمشان ساقط کرده و بسزای اعمالشان می رساند و حتّی کسانی که راضی باین اعمال باشند نیز شریک در جُرم هستند. الهی آنرا که خواهی بَراندازی با درویشان در اندازی. ضمناً کلیّه کسانی که بهر نحوی از چنین اقدامات جاهلانه و مُغرضانه تبرّی جسته و آنرا تقبیح نمودند مخصوصاً سلسله جلیله علما و اندیشمندان قطعاً در درگاه حقّ مأجور و مُثاب بوده و نزد بندگانش بر شخصیّت و اعتبار خود که دفاع از حقوق انسانهای مؤمن نموده¬اند بیش از پیش افزوده و فقیر نیز از آنان سپاسگزاری می نمایم و همچنین از کلیّه فقرای داخل و خارج از کشور که با ارسال کمکهای خود با برادران و خواهران ایمانی آسیب دیده در این وقایع و همچنین حوادث غیر مترقّبه دیگر مانند زلزله بم و سیل استان گلستان و مازندران و برف و طوفان استان گیلان همدردی و محبّت نمودند، متشکرم و این عمل خیرشان نشان می دهد که حالشان گویای( نَحنُ روحان حَلَلنا بَدَنا) است، از خداوند ترفیع درجات معنوی آنان را مسئلت دارم.

بله بله!
این جانب نیز مسرّت عظمای تخریب بتخانه های شیاطین صوفیه را به حضرت بقیة اللات الاسقم! مجذوبعلیشاه علیه اللعنة تسلیت گفته و تداوم ایام شادی مؤمنین را از حضرت حق عزوجل خواستارم!
به امید ظهور هادم ابنیة الشرک و النفاق عجّل الله فرجه
یاعلی

شیعه می پرسدو... پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 22:17 http://vahdat.blogfa.com

با سلام عیدرابه شما وخانواده محترمتان تبریک عرض می کنم
لطفا اگربرایتان مقدور است نام پیوند مرا((شیعه می پرسدو...))به ((شیعه ی سنی)) تعغییر دهید
اجرکم عندالله

سلام و عرض تبریک متقابل
لینکتون اصلاح شد
یاعلی

یوسف پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 15:29

سلام سال نو مبارک.
من یک سوالی داشتم؟ فکر می کنم سوال خیلیها باشه! کلی هم پرس وجو کردم ولی جواب قطعی نگرفتم.
نمی دونم از این بحثهای روانشناسی موفقیت و ... این چیزها چقدر اطلاع دارید؟!؟
موضوع اینه که هر جا می ری یا هر فیلم و کتابی که بدست آدم می رسه پر از این موضوعات حتی تو کتابفروشیهای جلو دانشگاه تهران هم چند تا کتاب فروشی فقط این کتابها رو می فروشند. فیلم The Secret رو تلوزیون 4 بار نشون داده ... تو مترو هم از حرفها می نویسند(یادت باشد اول آرام باش و... نهج البلاغه) اینم مثل اشعار حافظ می مونه اگه تنها به خوندن مجلاتی مثل موفقیت و عکسها و حرفهای رومانتیک و قشنگ ختم می شد حرفی نبود اما خیلیها مسیر زندگیشون رو تغییر دادن بابت رسیدن به آرزوها تغییر دادن در حالی که مرگ تو یک قدمی اونهاست.

می خواستم بدونم با توجه به آیات و احادیثی که خیلی سند شون رو هم نمی دونم راجع به این که
-اگر دعا کنی خدا یا یک چیزی رو بهت می ده یا گناهت رو پاک می کنه...
- آیاتی مثل عسی عن تکرهوا شیاً ووهو خیر لکم...
- رزقکم فی السماء و...
- یهدی من یشاء
و یعطی من یشاء
- از دو چیز برای شما می ترسم یکی طول امل و...
یا آیه لیس للانسان الی ما سعی
- لا یکلف الله نفس الا وسعها
- الله لا یغیر بقوم حتی ...
و این یک موضوع بدیهی هست که انسان دنبال چیزی که به اون نمی رسه نمی ره
در حالی که تو اون جا بحث از پیگیری آرزوها هست و این که کیهان (خدایی در کار نیست) شما رو به موفقیت می رسونه نیروهای کیهانی رو بصورت یک برده بی شعور که منتظر ما چیزی ازش بخواهیم تا بده نشون میده در حالی که قران از من یشاء حرف می زنه عبارت بهترش اون تفویض بین امرین جبر و اختیار طبق آیات و یا روایات معتبر کجا قرار داره بحث روان و این بحثها با توجه به آزمایشات الهی کجا قرار می گیره
دین چطور اینا رو تفسیر می کنه؟!؟
بنظرم یک پست خوب از توش در بیاد

سلام و تبریک متقابل سال نو
این مطالب که اشاره کردید، حول چندین موضوع مهم اعتقادی (1.دعا و نقش آن 2.خیر خواستن از خدا 3.جهل انسان به مصالح عالیه واقعیه 4.بحث مهم و کلیدی روزی 5.رابطه توکل و دعا 6.رابطه روزی و دعا 7.رابطه توکل و روزی 8.حقیقت اراده و مشیت الهی 9.آزمایش الهی و...) دور می زند که هر کدام از آنها به تنهایی یک الی چند پست نیاز دارد
این جانب چند ماه پیش به درخواست یکی از عزیزان درخصوص نوشتن یک پست درباره معنای صحیح توکل، این موضوع را در دستور کار خود قرار دادم لکن تاکنون از نظر اولویت ها و ترتیب مناسب، هنوز نوبت به آن نرسیده است چه رسد به چنین مباحث مفصلی که حساب نویسنده شان با کرام الکاتبین است!
فلذا با این سبک گسترده و جامع و مفصلی که شما وارد در پرسش شدید بعید می دانم به این زودی ها بتوانم پاسخی برای شما در حد یک یا چند پست داشته باشم لکن اگر ریزتر و جزئی تر بفرمایید که بتوان در پاسخ معمولی یک کامنت به آن جواب داد در خدمت شما هستم ان شاء الله
موفق باشید

یاسر پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 11:07 http://yaser17.blogfa.com

با سلام و تبریک سال نو
از پاسخی که فرمودید سپاسگذارم
احساس میکنم برای درک بیشتر مطلب و رفع ابهام در مورد سوالاتی که داشتم باید بیشتر به مطالعه و تحقیق بپردازم.در هر حال متشکرم

سلام و تبریک متقابل
خوشحال می شوم چنانچه در تحقیقات تان به نتایجی خلاف برداشت این جانب رسیدید حتماً با ذکر دلیل و مدرک مربوطه، نسبت به تبیین حقیقت اقدام نمایید
موفق باشید
..........................
ضمناً جهت اطلاع دوستان عرض می کنم که منظور ایشان، پستی است که اخیراً نگاشته ام در پاسخ به کامنت شان که ذیل پست غیبت تامّة، گذاشته بودند و پست، الان در سایت، موجود است تحت عنوان حکایات رؤیت یا روایات غیبت؟

خادم الرضا علیه السلام سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 20:44 http://ala.mihanblog.com

دست محمد آقا درد نکنه با این لطفش
این کتاب به تازگی در سایت ایشون قرار گرفته
دانلودش کردم شد 5 مگ و برای استفاده دوستان هم آپلود شد
http://alim.parsaspace.com/DOC/Aref.Sufi.CHM
حجم فشرده اش : 566 کیلو

آجرکم الله ایضاً

محمد سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 16:13

سلام

خدا به شما جزای خیر دهد که اینچنین با همت و پشتکار بالا سعی در رد گمراهی های دلفریب و رایج نموده اید.

من در پست های قبلتان دیدم که به دنبال متن کتاب «عارف و صوفی چه می گویند؟» هستید.
حالا هم نمیدونم بالاخره این کتاب را پیدا کردید یا نه؟
اما از مدت ها قبل متن کامل این کتاب روی سایت آقای سیدان موجود بود:
http://www.seyyedan.com/Files/html/aref/index.htm

خوشحال می شوم مطالب وبلاگ قبلی خود را برای من ایمیل کنید.

موفق باشید.

سلام
خداوند شما را نیز مأجور گرداند که آدرس کتاب ارزشمند (عارف و صوفی چه می گویند) را دادید
بنده با اینکه این کتاب را مدتهاست دارم ولی برای استفاده دوستان تصمیم داشتم که آن را بصورت فایل اچ تی ام ال درآورده و در سایتم (www.313amir.ir) آپلود کنم که علاقه مندان بتوانند آن را داونلود نمایند
البته با وجود همفکری چند نفر از عزیزان، تاکنون این مهم انجام نشد تا اینکه شما آدرس را دادید و معلوم شد آب در کوزه و ما تشنه لبان...!
درخصوص مطالب وبلاگ سابق نیز اکنون عمده مطالب آن و همچنین تقریباً همه پستهای همین وبلاگ فعلی با اضافات و ویرایش بهتر در سایت (www.313amir.ir) قابل دسترسی است و ظرف چند هفته آینده، (عمده) به (کل) تبدیل خواهد شد ان شاء الله
ملتمس دعا
یاعلی

عکاس سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 08:29

سلام دوست تلاشگرم
سلامتی شما و خانواده محترمتون رو از خدا می خوام
خسته نباشید
از مطالب مفیدتان در سال گذشته استفاده زیادی نمودیم
ضمن تبریک سال نو وآرزوی سالی پر برکت برای شما وخانواده گرامیتان
منتظر مطالب پر بارتان در سال جدید همچنان هستیم وخواهیم بود
امید که مارا در دعاهایتان فراموش نکنید
موفقیتتان آرزوی قلبی ماست
به ماهم سری بزنید
مدتهاست که شما را لینک کرده ام بخاطر مطالب زیبایتان
وتلاش موثر ومفیدتان در این عرصه فرهنگی
یاحق

سلام
از محبت شما تشکر می کنم و ایام عیدالزهراء(س) و همچنین مولد النبی(ص) و سال نو را پیشاپیش تبریک عرض می نمایم
امید که بنده و جنابعالی و همه کسانی که دلشان برای احقاق حق و ابطال باطل می تپد توفیقات روزافزونی در سال جدید داشته باشیم
همیشه موفق باشید
یاعلی

بنده خدا دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 21:59 http://ashoftegi.blogfa.com

سلام
ممنون از اینکه نظر دادی
ما شما رو لینک کردم
ممنون میشم شما هم اگر وبلاگم رو لایق می دونی لینک کونی
bye

سلام
لینک شما هم در لینکدونی کهف اصحاب قرار گرفت
یاعلی

بنده خدا دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 15:28 http://ashoftegi.blogfa.com

سلام
حتما به وبلاگم سر بزن
مسئولیت هم یادت نره
موفق باشی

سلام
زنده باشید

امیرچ دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 10:16

به نام خدا.سلام.
آقا شما هم بی خیال شو.مگه چی می شه؟خب،دو تا عاشق هم جنس باهم عشق بازی کنند بعد یک میلیارد سنی هم حرف اون همجنس باز رو محترم تر از حکم حضرت رسول(ص) بدونند.
شما هنوز عشق رو درک نکردی.با لفظ عشق بلا نسبت،آدم هر غلطی کنه بد نیست ولی اگه دو نفر به راحتی به ازدواج هم در بیان خیلی بده!!!!!!!!!!!!!حالا متوجه شدی؟!!!!آره عزیز عشق خنثی کننده ی هرگناهیه البته به جز گناه!!متعه.مثل این که حافظ رو کامل نخوندی تا به این معانی والا دست پیدا کنی.قرآن نخون حافظ بخون تا سعادتمند شی!

سلام بر همنام همدل
خب شما به ما حق بدید!
بالاخره ما به قول دوستان اهل حال و بیدل، هم عرفان مون کمه هم در حجاب!هستیم و ضمناً در جهل مرکب هم می باشیم
خب با این وصف از ما چه توقعی می رود جز اینکه حقایق عالم ملکوت را نبینیم و مداماً انکار کنیم!؟
ما که هنوز نفهمیدیم دین، امری عاشقانه است و به جای کتاب و سنت، باید آن را از دل و قلوه و روده و سایر امعاء و احشاء، اخذ کرد خب معلوم است دل بردن پسربچه ها از دانای دادگستر را درک نکنیم و در مقام انکار برآییم
همان چیزی که عرفاء شامخین می گویند نکنید! انکار نکنید آقاجان!
موفق باشید

خادم الرضا علیه السلام دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 07:29 http://ala.mihanblog.com

گفتید متعه ، یاد وبلاگ زیر افتادم :
http://man-mote.tumblr.com

وفق الله صاحبه!

احمد یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 19:20

سلام
بسیار ممنون که ما رو در این شب عزیز محظوظ کردید. چند سئوال:
۱. در بعضی از زیارات حضرت رسول صلی الله علیه و آله می خونیم: «اشهد انک محمد بن عبدالله». آیا در «محمد بن عبدالله» بودن ایشون شک و شبهه ای بوده یا هست که ما شهادت می دیم؟ (البته اگه این زیارت ها اصولا پدر و مادر داشته باشند).
۲. آیا داستان «ضامن آهو» درباره ی حضرت رضا علیه السلام صحت دارد؟
۳. آیا زیارت امام رضا علیه السلام معروف به «هفت حدیث» سندیت دارد؟
۴. آدرس هایی که از کتاب هایی دینی می دید (یا می دهند) آیا در همه ی چاپ ها یکسان است؟ مثلا بحار الانوار ج ... ص ... در چاپ بیروت و چاپ ایران فرق نمی کند؟

سلام بر برادر گرامی
1.این عبارت در بعضی زیارات ِنقل شده از معصومین(ع) وارد شده است توجیهات مختلفی برای آن می توان ذکر کرد مثلاً مجلسی در مرآةالعقول می گوید منظور از این گواهی این است که شما همان محمد بن عبدالله هستید که در کتب انبیاء سابق به ما وعده داده شده است همچنین می توان گفت منظور این است که شما که در اینجا مدفون هستید و مخاطب زیارت و سلام مایید همان محمد بن عبدالله هستید که نبی خاتم بود و با این عبارت، گواهی می دهیم قبر واقعی ایشان همین است و... فلذا خیلی اشکالی به آن وارد نیست
2.داستانی عوامانه و فاقد سند معتبر است
3.این زیارت نیز بی سند است البته همانطور که مکرراً عرض شده خواندن زیارت در صورتی که الفاظش موافق شرع باشد نیازی به سند ندارد لکن استناد به مطالب زیارات در صورتی درست است که سند آن معتبر باشد
4.بعضی کتب یا فقط یک چاپ دارند یا چاپ غیرمشهورشان بندرت مورد استناد اهل علم قرار می گیرد (مثل الکافی 8جلدی) اما بعضی کتب چند چاپ دارند که همه چاپ های شان متداول و رایج در اهل علم است اینجا دو راه پیش روی من بود راه اول اینکه از دادن صفحه اجتناب کنم و به جای آن، شماره باب و شماره حدیث را بدهم (که در چاپهای مختلف تفاوتی ندارد) و راه دوم اینکه شماره جلد و صفحه بدهم لکن با ملاک چاپ ارجح تر و متداول تر که به جهاتی فعلاً راه دوم را سیره خود قرار داده ام مثلاً ملاک من در آدرس دادن از بحارالانوار، چاپ بیروت است نه ایران که فهارس را در مجلدات وسطی آورده و از اواسط آن، شماره های جلد، سه شماره از چاپ بیروت عقب تر است
موفق باشید

فیض یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 18:28

خیلی جالب میشه اگر در کنار کتاب گرانقدر "شاهدبازی در ادبیات فارسی"، کتابی هم نوشته بشه با نام "شاهد بازی در تاریخ اسلام" و مطالبی نظیر این پست اخیر شما پیرامون اهل عرفانی که لزوما شاعر و ادیب هم نبوده اند، در اون جمع آوری و چاپ بشه ! و البته بطور قطع ، چند روز بعد از چاپ ، توقیف خواهد شد!!!

مطلب بعدی اینکه، همونطور که اشاره فرمودید، در ایام وبلاگ سابقتون مشرف شده بودیم به عتبات عالیات!
البته ما برای شما جز به خیر دعا نکردیم، اما ظاهرا دعاهای خیرما برای شما عواقبی هم در بر داشته ،‌ از جمله بهم خوردن اون وبلاگ سابق... شرمنده ، مامور بودیم و معذور !
و البته نباید از نظر دور داشت که این اتفاق گرچه ظاهرا تلخ بود ولی خیرات کثیری برای شما به دنبال داشت:
اولا از جو پر خفقان پارسی! بلاگ نجات پیدا کردید و ثانیا یک سایت مستقل هم تا سیس کردید، یعنی یک وبلاگ تبدیل شد به یک وبلاگ و یک سایت!!! خلاصه میتونم یه مقدار امیدوار باشم که دعای خیر! در حقتون کردم زیر قبه شریفه سید الشهداء سلام الله علیه ، نه شر!
پس این بار هم به قصد دعای خیر سفر میکنیم، گرچه ممکنه عواقب داشته باشه براتون !! پس آماده باشید لطفا...ای بسا تحولات عظیمی در پیش باشه ! خدا به خیر بگذرونه...!!!
روزگاران بر کامتان!
موفق باشید.

سال گذشته یکی از وبلاگ نویسان که علیه تصوف فعالیت می کرد به طرز مشکوکی در منزل خود دچار گازگرفتگی شد و از دنیا رفت البته شایع شد که گاز منزل نشت کرده بوده گرچه شواهد و قرائنی مبنی بر دخالت صوفیه در این موضوع به دست آمد البته من فکر می کنم یکی از همین عرفاء شامخین، ایشان را گاز گرفته بودند و ایشان در اثر بیماری هاری از دنیا رفتند (این هم تأویلی است از گازگرفتگی!)
حال امسال که آن دعای تابستانی شما وبلاگ سابق ما را در اول پاییز به درجه شهادت رساند! دعای زمستانی تان احتمالاً خود ما را در اول بهار به درجه رفیعه شهادت خواهد رساند!
یاعلی

توحید یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 04:36 http://www.saatsheni12.persianblog.ir

سلام عزیزم
وبلاگ جذابی داری . دوست داری یه چیزی ببینی
که اصلاً فکرشم نمیکردی به همین آسونی بتونی ببینی
پس حتماً وبلاگ منو ببین وبعد نظرتو بهم بگو.
در انتظار ورود پر مهرت هستم .

سلام
بیام ببینم این چی بوده که اصلاً فکرشم نمی کردم بتونم به این آسونی ببینم!
یاعلی

محمد رضا یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 04:31 http://mohamad-sn.persianblog.ir

please see my weblog

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد