کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

۱۲ امیر

همانطور که همه می دانیم، مذهب حقه شیعه امامیه، به دلیل انتساب به دوازده امام معصوم، مذهب "اثناعشریة" نیز نامیده می شود و در میان مذاهب و فِرَق اسلامی، تنها مذهبی است که به عدد دوازده، انتساب داشته و پیشوایان معصوم اش دوازده نفر می باشند (سلام الله علیهم اجمعین) در سایر مذاهب اسلامی، تعداد پیشوایان مذهب، عددی غیر از دوازده است مثلاً مشهور مذاهب اهل تسنن به چهار خلیفه و بعضی از شواذ آنان به پنج یا شش خلیفه {چهار خلیفه بعلاوه امام حسن مجتبی(ع) یا بعلاوه معاویة یا هر دو} و بعضی از خوارج به دو خلیفه {ابوبکر و عمر را بر حق و عثمان و علی(ع) را بر باطل می دانند} و بعضی از زیدیه به پنج امام {امیرالمؤمنین بعلاوه حسنین(ع) و امام سجاد(ع) و جناب زید} و اسماعیلیه به هفت امام {از امام علی(ع) تا امام صادق(ع) بعلاوه اسماعیل بن الامام الصادق(ع)} اعتقاد دارند و... و تنها مذهبی که به دوازده امام، معتقد است مذهب شیعه جعفری "امامیة اثناعشریة" می باشد

 

یکی از نکات مهمی که در این میان، جالب توجه می باشد این است که در بسیاری از منابع حدیثی اهل تسنن، احادیث فراوانی موجود است درباره دوازده "خلیفه" برای پیامبر(ص) یا دوازده "امام" بر امت نبی(ص) یا دوازده "امیر" بعد از رسول خدا(ص) و تعابیری مانند آن که از نظر تعداد خلفاء بر حق در امت نبی(ص) جز با عقیده شیعه امامیه، سازگار نیست و به وضوح، به حقانیت مذهب اثناعشریة اشاره می نماید این احادیث که مضمونی بسیار روشن دارد و ممتنع از تأویل و بی نیاز از تفسیر است آن قدر در کتب حدیثی مکتب خلفاء، با اسناد متعدد و طرق مختلف، روایت شده که جای هیچ گونه تردید و ابهامی باقی نمی گذارد و مجالی برای اشکال در سند یا دلالت آن به وجود نمی آید

 

این احادیث از حجت های خفیه خداست که به دست مخالفین مکتب اهل بیت(ع) به دست ما رسیده و آنان نیز در زمانی آنها را روایت کرده اند که هنوز دوازده امام مذهب شیعه، تکمیل نشده بود و نه تنها هیچ یک از نامحرمان بلکه کثیری از شیعیان نیز نمی دانستند که این مذهب حقه بر دوازده امام، ختم خواهد شد و بعدها تحت نام دوازده امامی و شعار اثناعشری مشهور خواهد گشت مخالفان اهل بیت(ع) بدون اینکه متوجه شوند روزی همین احادیث، سند ردّ مذهب آنان خواهد شد، آنها را روایت کرده و در اختیار نسلهای بعدی قرار دادند و از جایی که گمان نمی کردند خود را ردّ و مذهب اهل بیت(ع) را تأیید نمودند اگر می دانستند که حقیقت قضیه چیست ای بسا این روایات را هم مثل بسیاری از حجت های دیگر خدا که در اثبات حقانیت تشیع بوده از بین برده و نابود می کردند

 

کافران که همیشه از حکمت و عظمت ارادهء الهیه غافل اند گرچه می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند لکن نمی فهمند که خداوند، نور خود را کامل خواهد کرد ولو آنان را خوش نیاید! به عنوان نمونه، امام احمد بن حنبل که اقدم محدثین اهل تسنن است و این مطلب را مکرراً در مسند خود ذکر نموده، طبق قول مشهور، متولد 164 قمری است {زمان امام کاظم(ع)} و متوفای 241 قمری {زمان امام هادی(ع)} همچنین امام بخاری که معتبرترین محدث اهل تسنن است و اشاره ای به این مطلب را در کتاب حدیثی خود «صحیح بخاری» آورده است متولد 194 قمری است {زمان امام رضا(ع)} و متوفای 256 قمری {زمان امام عسکری(ع)} و مسلم نیشابوری که "صحیح"اش همطراز صحیح بخاری تلقی شده و این مطلب را در کتاب خود روایت کرده نیز متولد 206 قمری است {زمان امام جواد(ع)} و متوفای 261 قمری {زمان امام مهدی(عج)} و...

 

با دقت در این مقایسه های تاریخی و همچنین توجه به اینکه سیرهء امثال بخاری و مسلم در نقل حدیث، آلوده به کتمان حقایق ِمربوط به ولایت و جلوگیری از نشر احادیث ِمؤید ِعقیدهء شیعه بوده است و همچنین دقت در ممشای رجالی آنان که جز از روات کاملاً معتمد خود {که بعضاً ناصبی و دشمن اهل بیت(ع) هم بوده اند} از کس دیگری روایت نمی آورند و توجه به اینکه آنان، تا حد زیادی سعی در پالایش سندی و تصفیهء دلالی احادیث داشته اند و... این حقیقت را روشن خواهد کرد که مخالفان بیت نبوت(ص) گرچه بنا نداشتند حقائق ولائیه را به درستی نقل کرده و آنها را با امانت ایجابی به نسل بعد برسانند و بسان سایر مخالفان حقیقت، با رویکرد گزینشی، جلوی انتقال آزاد اطلاعات را گرفته و بر سر شاهراه های بیان حقائق، نشسته و طرق نشر حقیقت را مسدود می کردند لکن توجه نداشته اند که اگر خدا بخواهد کسی را یا روشی را یا عقیده ای را رسوا کند منتظر ارادهء حقیر بندگان گمراهاش نمی ماند و به هر طریقی که حکمت و ارادهء مصیطرهاش اقتضا کند فرومایگان را رسوا نموده و حقیقت را به گوش آنکه بخواهد خواهد رساند

 

حال که سخن به اینجا رسید یادی می کنم از سفر مشهدم و لحظات شیرین همجواری امام معصوم، حضرت مولانا ثامن الحجج، ابی الحسن الرضا علیه السلام و شادمانی ناشی از بهره مندی از ثواب عظیم لعن بر عارفان مُلحد و صوفیان مُبدع و امثال نخودکی و لاله زاری و..... و اینکه در آن آستان نور و عظمت، بر خاطرم خطور کرد که در بازگشت به جوار خواهر گرامی شان(سلام الله علیهما) و خدمت اهالی کهف توحید، به عنوان سوغات این سفر، مشتی نمونه خروار از این احادیث را تقدیم دوستان نمایم و اشاره ای داشته باشم به یکی از حجت های الهیه در ردّ اباطیل مخالفان اهل بیت(ع) و منحرفان از حقیقت توحید و ولایت... عصمنا الله من الزلل و حشرنا مع موالینا المعصومین علیهم السلام

 

1.راوی می گوید: نزد عبدالله بن مسعود به قرائت قرآن نشسته بودیم مردی آمد و از او پرسید: ای اباعبدالرحمن! آیا از رسول خدا(ص) پرسیدید که این امت، چند خلیفه خواهد داشت؟ ابن مسعود گفت: از زمانی که وارد عراق شده ام احدی قبل از تو این سؤال را از من نکرده است سپس گفت: بله از رسول خدا(ص) پرسیدیم و ایشان فرمود: «دوازده نفر به تعداد نقباء بنی اسرائیل» (مسند ابن حنبل ج1 ص398)

 

2.روایت شده جابر بن سمرة گفت: در حجةالوداع از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «این دین همیشه بر دشمنان خود، غالب خواهد بود و هیچ مخالف و مفارق، ضرری به آن نخواهد زد تا از امت من دوازده امیر بگذرند» سپس ادامهء کلام رسول خدا(ص) را نشنیدم از پدرم که به مرکب پیامبر(ص) نزدیک تر بود پرسیدم: ایشان در ادامه چه فرمود که من نشنیدم؟ پدرم گفت: می فرماید: «همگی از قریش هستند» (مسند ابن حنبل ج5 ص87)

 

3.روایت شده جابر بن سمرة گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «بر این امت، دوازده خلیفه خواهد بود» (مسند ابن حنبل ج5 ص106)

 

4.روایت شده جابر بن سمرة گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «دوازده امیر، خواهند بود» سپس کلامی گفت که آن را نشنیدم پس پدرم گفت: می فرماید: «همگی از قریش هستند» (صحیح البخاری ج8 ص127)

 

5.راوی می گوید به جابر بن سمرة نامه نوشتم: مرا از آنچه از رسول خدا(ص) شنیده ای خبری بده! پس او برایم نوشت:... از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «دین تا قیام ساعت، همیشه قائم است (تا قیامت، برقرار است) و بر شما دوازده خلیفه خواهد بود که همگی از قریش اند» (صحیح مسلم ج6 ص4)

 

6.روایت شده جابر بن سمرة گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «بعد از من دوازده امیر خواهد بود» (سنن الترمذی ج3 ص340) ضمناً ترمذی، سند این حدیث را تحسین کرده است

 

7.روایت شده که ابی جحیفة گفت: همراه عمویم نزد پیامبر(ص) بودیم پس فرمود: «امر امت من، همیشه به شایستگی خواهد بود تا دوازده خلیفه بگذرند» (المستدرک، الحاکم ج3 ص618)

 

8.روایت شده که عبدالله بن عمرو گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «دوازده خلیفه خواهند بود» (السنة، ابن ابی عاصم ص544)

و مشابه این احادیث:

_مسند ابن الجعد ص390 {متوفای 230 قمری}

_المصنف، ابن ابی شیبة الکوفی ج7 ص492 {متوفای 235 قمری}

_التاریخ الکبیر، البخاری ج1 ص446

_سنن ابی داود ج2 ص309

_صحیح ابن حبان ج15 ص43

_المعجم الاوسط، الطبرانی ج1 ص263

_مجمع الزوائد، الهیثمی ج5 ص178و190

_کنزالعمال، المتقی الهندی ج12 ص32و33

و.....

به دلیل اینکه این احادیث، از طرق فراوانی وارد شده کسی از علماء معروف ِمکتب خلفاء، نتوانسته مضمون کلی (12خلیفه) را انکار کند و فقط بعضی از متأخرین شان سعی کرده اند با توجیهات بی ربط یا تأویلات غیرعلمی، مطلب را از تأثیر خود بیاندازند مثلاً تعبیر کرده اند به اینکه پیامبر(ص) فرمود دوازده خلیفه خواهند بود اما نفرمود بیشتر نخواهند بود! فلذا منظور از این حدیث، همه خلفاء اعمّ از راشدین و بنی امیة و بنی عباس است ولو شامل دهها خلیفهء ظالم شود و...

 

بررسی "دست و پا زدن"های جالب علماء اهل تسنن برای فرار از پذیرش حقیقت ِاین روایات و همچنین تحلیل بعض مطالبی که در قبل یا بعد ِبعضی از این عبارات هست و ممکن است موجب ابهاماتی شود مجال دیگری می طلبد که به آیندهء دور! موکول می کنم لکن از توجیه گرایان محترم، یک جمله می پرسم: آیا پذیرش حقیقت، سخت تر از ساختن این همه توجیهات ِمحیرالعقول و آوردن این همه تأویلات ِصعب الوصول است!؟    

نظرات 77 + ارسال نظر
host_110 جمعه 13 اردیبهشت 1387 ساعت 23:58

سلام
اشتباه برداشت نکنید طریقه سوالاتم از امثالی چون شما اینگونه است مختصر و مفید تا اوقات شریفتان ضایع نگردد.
دانستن اینکه راوی یک مطلب کیست کار بیهوده ای نیست چرا که به پیغام کلاغ های سیاه بایستی شک کرد.

سلام
متشکر از مراعات وقت امثالی!چون من از طرف امثالی!چون شما
لکن عرض من اصلاً درخصوص مختصر بودن پرسش شما نبود!
مجدداً عنایت بفرمایید به پاسخ کامنت تان
ضمناً شناخت صحیح راوی، نیاز به دقت و فهم دارد و تسلط بر روش نتیجه گیری منطقی و عقلائی وگرنه کار بیهوده ای است و موجب تشدید شک و فزونی خسران و تعمیق ضلالت
قرآن با این همه نور و هدایت، بر ظالمین جز خسارت نمی افزاید
*(و لایزید الظالمین الا خساراً)*
چاره چیست؟
قلب سلیم!
موفق باشید

حسین جمعه 13 اردیبهشت 1387 ساعت 13:24

سلام دوباره
چند تا سوال داشتم ازتون که بعضیاشون یادم رفت!هر وقت یادم اومد میپرسم.الان سه تاشون رو به یاد دارم:

سوال اول:
چرا امام علی(ع)بعد از شهادت حضرت محمد(ص)به جنازه ایشون میگفتند اگر از جزع نهی نکرده بودی جزع میکردم،و در روایت دیگه ای اومده که جزع قبیح هست جز بر تو؟چطور این دو با هم جمع میشن؟

سوال دوم:
چرا در آیه ۱۶۲ سوره نسا،همه کلمات با واو هستند ولی وسطشون نوشته المقیمین الصلاه؟این یکی چرا با ی نوشته شده؟

سوال سوم:
اصولی و اخباری یعنی چی؟کجا در موردشون مفصل نوشته شده؟ما شیعیان اصولی هستیم یا اخباری هستیم؟

ممنون از جوابهاتون.

سلام
1.این دو مورد، عرفاً قابل جمع نیستند و طبیعتاً یکی از این دو روایت، نادرست است
2.در این مورد، مفسران چند نظریه داده اند
نظریهء مشهور این است که در آن آیه به لحاظ مدح و ثناء خاص نمازگزاری، طبق یکی از صنائع ادبی عرب، آن را به صورت ظاهراً منصوب آورده که عنایت خاص به آن را برجسته نماید
به عبارت دیگر یک فعل مدح خاص یا توجه ویژه نظیر (اعنی) و امثالهم، در تقدیر گرفته شده است و المقیمین به عنوان مفعول آن فعل تقدیری آمده و منصوب است
اعنی المقیمین الصلوة
3.در زمان معصومین(ع) آن بزرگواران در بین مردم بودند و شیعیان در عمده معالم دین که لازم بود بدانند به راحتی می توانستند به آن بزرگواران رجوع کنند و ابهامات سندی و دلالی و امثالهم هم چندان در کار نبود و بر فرض هم که ایجاد می شد با یک رجوع و پرسش قابل حل بود
برای دین شناسی و فهم درست روایات، احتیاج به کارشناسی های گسترده و بررسی سند و دلالت به شکل امروزی و تطبیق مبانی اصولی و... نبود و فهم دین، پیچیدگی های دوران غیبت را نداشت
اما کم کم که شیعیان، سرمای شب ظلمانی غیبت کبری را حس کرده و با مسائل جدید در عرصه روش شناسی علوم دینی و ابهامات علمی در تعیین روش درست استناد به متون دینی مواجه شدند وجود این پرسشها و عدم دسترسی به امام غائب(عج) برای حل ریشه ای مسأله، موجب شد روز به روز بر ابهامات و اختلافات افزون شود و طی چند قرن در اثر کار علمی علماء برای حل مشکلات علوم دینی به روش تخصصی و عدم عصمت این علماء، اختلافاتی در ممشای دین شناسی رسوخ کرده و علماء شیعه به تدریج به دو دسته اخباری و اصولی تقسیم شوند
اختلافات این دو دسته در روش دین شناسی شان در عرصه های مختلفی بروز کرد و هرکدام از آنان نیز برای ادعاهای خود ادلّه و مبانی خاصی داشتند که در کتب تخصصی علم اصول و رجال و سایر علوم اسلامی به این اختلافات، اشاره شده است
به عنوان مثال در عرصهء علم رجال و سندشناسی، اصولیان ممشای سخت گیرانه تری از اخباریان داشتند و بعضی از احادیثی که اخباریان، معتمد و معتبر می دانستند را اصولیان به لحاظ سندی مردود می دانستند و تقسیم احادیث به اصطلاحات چهارگانه (صحیح موثق حسن ضعیف) نیز از کارهای اصولیان بود که سخت مورد نقد اخباریان قرار گرفت
همچنین در میزان کارآیی علم اصول نیز اختلافات گسترده ای بروز کرد و بعضی اصولیان با تورم علم اصول و بعضی اخباریان با ردّ سعهء آن، دو ممشای مختلف در دین شناسی ایجاد کردند و همچنین در بعضی مسائل علم اصول نظیر میزان حجیت ظواهر کتاب و... نیز اختلافاتی بروز کرد
اوج این اختلافات در دوره صفویه و بعد آن بود که گاه به نوشتن نقدهای تند و عکس العملهای افراطی و تفریطی هم کشیده شد و هر کدام از این دو دسته برای ردّ و ابطال نظریات طرف مقابل و احیاناً ایجاد تعادل در مقابل افراطی که در طرف مقابل شان می دیدند به تفریطهایی کشیده شدند و متأسفانه در این میان گاهی به بی حرمتی ها و هتک و تهمت و نسبت دادن امور ناروا نیز مبادرت کردند
البته در هر دو طرف، عناصر میانه رو و واسع النظر و وحدت طلبی بودند که نهایتاً همین ها موجب شدند در قرون اخیر تا حدودی آشتی نسبی بین این دو دسته ایجاد شود و بعضی اختلافات رفع گردد لکن از آنجا که بعد از وحید بهبهانی، عرصه به دست اصولیان افتاد و اخباریان منزوی شدند بعضی افراد کوته نظر با ظاهر اصولی به نقد یکطرفه اخباریان پرداختند و بعضاً اتهاماتی را روانه کردند که صحت نداشت و ناشی از عدم فهم درست مدعای اخباریان بود
متأسفانه این ادعاها به بسیاری از کتب معاصر نیز راه یافته و تصاویر مبالغه آمیز و نادرستی از اخباریان، به خورد جوانان و تازه واردان عرصه علم داده می شود که بسیار مایه تأسف است و کسی پاسخگوی این سیل دروغها و تهمتها نیست جای نقدهای واقعی بر اخباریان نیز اکیداً خالی است
اگر می خواهید تاریخ دقیق این دو دسته و مدعیات شان و نقدهای علمی بر مطالب شان خصوصاً نقد بر اخباری گری افراطی را دقیق و درست بشناسید راهکار آن، رجوع به کتب تخصصی اصول و فقه و تاریخ فقه است و نه مقالاتی که مشتی عالِم نمای بی مایه یا استادنمای ابله از سر نفهمی عاشقانه یا دینداری ِمستند به "دل" و روده و شکم! می نگارند و صرفاً مصرف داخلی (کسب رتبه در دانشگاه یا منتخب شدن وبلاگ یا...) داشته و فاقد ارزش علمی و تاریخی بوده و مملو از خزعبلات و اباطیل و دروغها می باشد
موفق باشید

امیر جمعه 13 اردیبهشت 1387 ساعت 02:02

سلام می بخشین من از محضرتون سوالی داشتم .

البته ربطی به حرفهای شما نداره
.خواهش می کنم جواب بدین .
می خواستم بپرسم که :

کلمه ی الله از کجا ریشه گرفته و چرا اسم خداوند الله است ؟
من شنیدم که اسم بتی بزرگ بوده .که سه دختر بت هم داشته .
اگر اینطوره پس چرا این همه قداست و بزرگی رو بهش دادیم ؟
و اگر اینطور نیست پس چرا در دیگر کتابهای آسمانی به واژه ی الله اشاره ای نشده و نام خدا چیز دیگری است .
و یا شاید هم خداوند فقط بایستی اسمی می داشت و خب نامی انتخاب شد .من نمی دانم
و کلا توضیحی بفرمایید در این رابطه .
چون ذهن من رو به خودش مشغول کرده .
سلامت باشین .

سلام
لفظ جلاله "الله" (تبارکت اسمائه) نام ِخداوند ِیکتا و تنها پروردگار ِآسمان و زمین است در زبان عربی و دربارهء ریشهء لغت شناسانهء آن، در کتب لغوی و ادبی، بحوث مختلفی انجام شده و اقوال متعددی ذکر گردیده که ظاهراً قوی ترین آنها این است:
إله که به معنای مطلق خداست (چه خدای حقیقی و چه خدایان ساختگی و عرفانی و عشقی و...) به الف و لام ِعهد متصل شده برای رساندن معنای "آن خدای مشخص" و نتیجه شده "الإله" و سپس همزه، حذف شده و لام اول در لام دوم ادغام گشته که نتیجتاً به ترکیب "الله" (عزّوجلّ) منتهی شده است
این نام در میان همه عرب زبانان مشهور بوده و چه مشرکین مکه و چه یهود و نصارای ِعرب زبان ساکن در جزیرةالعرب، با این نام آشنا بوده اند و دربارهء آن مطالبی درست یا نادرست می گفته اند اما در هر صورت، استفاده از این لفظ در بین آنان شائع بوده است
مثلاً مشرکین می گفتند ما اگر بت می پرستیم نه به این معناست که این بتها الله هستند بلکه اینها "نماد" الله هستند (شبیه به تعبیر "تجلی" در عرفان) و ما می خواهیم با پرستش اینها، به الله نزدیک شویم (الزمر آیة3)
یهود و نصارا نیز با این نام آشنا بودند و افکار خود درباره خداوند را با تعبیر "الله" مطرح می کردند مثلاً می گفتند عیسی فرزند الله است و امثالهم منتها از آنجا که کتب آنان به زبان عربی نبود در آن از تعابیر عبری و سریانی و یونانی و رومی برای خدا استفاده می شد مثلاً از تعبیر "ئیل" که در عبری به عنوان یکی از نامهای خداوند مطرح است مکرراً در کتب مقدسه یهود و نصارا استفاده شده است که بسیار نزدیک به اله و الله در عربی است
مثلاً اسرائیل که لقب حضرت یعقوب(ع) بود از ترکیب "اسرا" به معنای اسیر و دربند و... و "ئیل" به معنای الله درست شده و به معنای بندهء خداست همچنین عمانوئیل که در اول انجیل متی به عنوان یکی از نامهای عیسی(ع) مطرح شده است نیز به معنای "خدا با ما است" می باشد (عما=مع ، نو=نا ، ئیل=الله) نتیجتاً عمانوئیل یعنی "الله معنا" که همان "خدا با ما است" می شود
ادعاهایی نظیر آن چیزی که نقل کردید ادعاهایی مضحک و بی پایه است که صرفاً ارزش رسانه ای دارند و نه علمی و تاریخی و بیشتر توسط ایران پرستان و... و در سایتهای ضد اسلام و کانال های ماهواره ای ضد دین و... استفاده می گردد لکن کوچکترین شاهد تاریخی یا سند علمی بر آن وجود ندارد و چنین داستانهایی صرفاً ساختهء خیالات آنان است برای هدم اسلام
موفق باشید

host_110 جمعه 13 اردیبهشت 1387 ساعت 01:40

سلام
بنده قصد تمسخر جنابعالی را ندارم چون نیازی به این کار نیست.
اگر شخصیت شما ربطی به فرمایشاتتان نداشته باشد ممکن است انحراف جنسی حافظ هم ربطی به اشعارش نداشته باشد. سوال دیگر: آیا همیشه پاسخهای شما بر فرض استوار است؟آیا پست قبلی فرضی نبود؟!

سلام
قصد شما و همچنین بی نیازی شما از تمسخر، از نوع پرسش های شما و اشتهای عجیب تان بر آمیختن امور بی ربط با هم، جهت جرح این جانب، کاملاً روشن می باشد!
مثلاً بنده عرض می کنم "استدلال"ی که در آن نوشتار عرض شد در هیچ قسمتش اتکایی بر شخصیت من (خوب یا بد) نداشت و من هرکه باشم آن ایرادات بر جای خود باقی است و آن استدلال، به نتیجه خود می رسد آن وقت شما از این مطلب، این را نتیجه می گیرید که اشعار حافظ هرچه باشد فرقی نمی کند و چیزی از شخصیتش را اثبات نمی نماید!
با این حساب، چطور از موشکافی فرضی و ظرافت ادعایی آن نوشتار بنده، آن همه نتایج جالب دربارهء نویسنده اش گرفته شد الله اعلم!
روی این جهت است که بنده پاسخهایم به امثال جنابعالی را مبتنی بر فرض می کنم چرا که دریافت واقعیت، لیاقت می خواهد و قلب سلیم که درست و عقلائی نتیجه بگیرد
موفق باشید

:-) جمعه 13 اردیبهشت 1387 ساعت 01:01

سلام
با این ذهنیت از من که بعضی وقتا کافرم و بعضی وقتا مومن و بعضی وقتا عارف و عالم و الی آخر به این سوال من جواب بدید لطفا ؛ وجود خدا رو با دلایل عقلی اثبات کنید.؛
اون ذهنیت رو هم واسه این گفتم که آخر جوابتون یه تی پا از سر احساس موفقیت نزنید(همچین آدمی از روی تعصب باهاتون مخالفت نمیکنه) ... در ثانی واقعا به جواب شما احتیاج دارم.

سلام
در خدمت تان هستم... و اما در خصوص پرسش تان:
شما اگر به خود و موجودات پیرامون خود و هر آنچه در عالم خارج از ذهن تان ادراکش می کنید (در زمین و آسمانها) و همچنین چیزهایی که می توانید تصور کنید ولی لزوماً وجود خارجی ندارند و کلاً هرچه در محدودهء ادراک شما بگنجد اگر به همه اینها توجه کنید می بینید تمام این موجودات واقعی یا فرضی، واجد یکسری حدود و اوصاف هستند که به واسطهء همین حدود و اوصاف، شناخته شده و ادراک می گردند
اگر این حدود و اوصاف نباشند چیزی قابل درک نیست و ذهن ما به واسطه وجود این حدود و اوصاف، به اشیاء پی می برد و آنها را می شناسد
از طرفی "عقل" حکم می کند که نمی توان حدی برای چیزی در نظر گرفت و حد دهنده برای آن در نظر نگرفت هر حدی، حد دهنده ای می خواهد و همچنین هر وصفی، وصف دهنده ای
فلذا باید برای هر موجود ِمحدودی که ادراکش می کنیم حد دهنده ای در نظر بگیریم و اگر این حد دهنده، خودش داخل در این مجموعه باشد او نیز نیاز به حد دهندهء دیگری دارد و همینطور تا آخر...
از آنجا که تسلسل، باطل و محال است باید نهایتاً به یک حد دهنده ای برسیم که داخل در این مجموعه نباشد و همین یعنی نه قابل ادراک تفصیلی باشد و نه قابل توصیف به اوصاف شبیه به مخلوقات و نه محدود به حدود ذهنی آنان
این موجود که وجودش را صرفاً با استدلال فهمیدیم و قابل ادراک و تصور ما نیست را خدا می نامیم و او را به نفی صفات می پرستیم و به کمال مطلق می ستاییم
موفق باشید

host_110 پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1387 ساعت 19:11

سلام
تا روانشناسی جنسی رو ندونی که متوجه ادبیاتش نمیشی.
از آنجایی که جنابعالی موضوع را با ظرافت خاصی مو شکافی کردی معلوم میشود که در این زمینه صاحب تجربه هستی.
شما مطمئن هستید که غیر از این یکی دو موسسه در جای دیگری کار نمیکنید؟

سلام
فرض کنید فقط همان یکی دو مؤسسه کار می کنم و فرض کنید با ظرافت خاصی موضوع را موشکافی کردم و از همین ظرافت ادعایی و فرضی هم نتیجه هایی بگیرید و تمسخر و توهین کنید
خب در ادلّه و براهین چه تأثیری می گذارد؟
کجای مطالب آن پست، به شخصیت من، متکی بود که با تخریب یا تجلیل بنده، مطلب تغییری کند؟
من خوب یا بد، آیا حرف آن پست، مستند به خوبی من بود که اگر من بد باشم مضمون آن ابطال شود؟

فیض پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1387 ساعت 01:10

آیا پول گرفتن در ازای آموزش ترجمه قرآن و صرف و نحو آن جایز است؟

به فتوای فقهاء، فی نفسه مانعی ندارد
موفق باشید

host_110 پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1387 ساعت 00:46

سلام
خب به جمالتان
لطفا بفرمایید شما چه زمان متوجه شدید که جناب حافظ انحراف جنسی دارند؟ آیا در این یکی دو موسسه حوزوی که جنابعالی مشغول فعالیت هستید در خصوص روانشناسی جنسی دروسی بصورت علمی یا عملی ارایه میشود؟

سلام
مطالب آن پست، مربوط به ادبیات جنسی بود نه روان شناسی جنسی!
ضمناً پرسش شما از شغل بنده بود و نه موضوع مطالعات و تحقیقات شخصی بنده
؟

host_110 چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 ساعت 21:32

سلام
حوصله کنید ارتباطش را عرض میکنم.
لطفا بفرمایید جنابعالی از چه طریق ارتزاق میفرمایید؟!

سلام
فرض کنید بنده در یکی دو مؤسسهء عالی ِعلوم ِحوزوی بصورت قراردادی مشغول هستم و کارهایی نظیر تطبیق ترجمهء متون تخصصی و بازخوانی و ویرایش علمی و تهیهء درسنامه های کلامی یا فقهی انجام می دهم
خب؟

فیض چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 ساعت 18:44

با عرض سلام و آرزوی توقیق وسلامتی برای شما دوست عزیز.

مرتضی مطهری در کتاب "وحی و نبوت"، در توصیف عبادت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می نویسد:
«...عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود، عاشقانه! و سپاسگزارانه بود.
(و سپس اینطور توجیه میکند که:)
روزی یکی از همسرانش گفت تو دیگر چرا آنهمه عبادت می کنی؟ تو که آمرزیده ای!
جواب داد:آیا یک بنده سپاسگزار نباشم؟»

با ذکر دلیل بفرمایید که آیا این توجیه، صحیح است یا خیر؟

سلام و تحیت
وقتی که یک روایت ضعیف ِمنقول از عائشة که در صحیح مسلم سنّی آمده و چند روایت بی سر و ته که عرفاء جعل کرده اند را بر آیات صریح قرآن و صریح دهها روایت معتبر، ترجیح دهیم چنین نتیجه گیری هایی طبیعی است
رسول خدا(ص) می فرماید من از عذاب پروردگارم می ترسم (الانعام آیة15 و یونس آیة15 و الزمر آیة13) آیا ممکن است پیامبر(ص) از عذاب خدا بترسد اما این ترس، موجب هیچ انگیزه ای برای اطاعت و عبادتش نشود؟
خداوند امر می کند که پروردگارتان را خوفاً و طمعاً بخوانید (الاعراف آیة56) آیا رسول خدا(ص) امر خدا را رها کرده و به جای خوف و طمع، به عشق بازی با خدا می پردازد!؟
خداوند از کسانی که با خوف و طمع، نماز شب می خوانند ستایش می کند (السجدة آیة16) آیا پیامبر(ص) نماز شب نمی خواند آن گونه که خداوند به ستایش وصف کرده است؟
خداوند، انگیزهء آن انفاق عظیم اهل بیت(ع) را خوف از روز قیامت می نامد که به فقیر و یتیم می گویند ما از شما پاداش نمی خواهیم انگیزهء ما ترس از روز قیامت است (الانسان آیة9و10) چرا اهل بیت ِپیامبر(ص) انگیزهء خود را عشق! معرفی نمی کنند؟
براستی چرا صدها آیهء قرآن به ذکر جهنم و بهشت پرداخته؟ که همه را دور بیاندازیم و بسان بت پرستان به جمال بت مان مشغول شویم!؟ چرا خداوند یکبار هم نفرمود این بهشت و جهنم را رها کنید و مرا بخاطر خودم! بپرستید؟ چرا نفرمود عاشق من شوید و جهنم و بهشت را دور بیاندازید!؟
http://www.313amir.ir/?p=anbiya-e-mozdur-wa-orafa-e-waleh
http://www.313amir.ir/?p=khotbe-ye-ebtal-e-arefin
http://www.313amir.ir/?p=ekhlas-dar-botparasti
خداوند چه خوب و جالب درباره مشرکان سخن می گوید: آنان را چه می شود که از یادآوری روی گردان اند؟ آنان بسان الاغ های فراری هستند!... بل مشکل شان این است که از آخرت نمی ترسند (المدثر آیة49تا53)
از آخرت نمی ترسند
نمی ترسند
.....

امیرچ چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 ساعت 18:05

به نام خدا.سلام.
تو یک سایتی خوندم آقای صانعی ازدواج مجدد مرد رو بدون رضایت همسر اول حروم می دونند.درسته؟
یک آقایی هم می گفت دلیلی بر نجاست شراب طبق قرآن و روایات معتبر وجود نداره و همین طور درباره ی نجاست کفار.و چیزی هم که در قرآن درباره ی نجاست مشرکین اومده نجاست عقاید آن ها تفسیر کرده.بعد گفته چون در ادامه ی آیه که از آمدن مشرکین به مکه نهی شده،فلسفه ی این نهی ، نجاست مشرکینه لذا باید از رسیدن همه ی نجاسات به مکه جلوگیری کرد پس در این صورت زندگی دائم در مکه عملی نیست(به خاطر ضروریات زندگی) پس با این فلسفه منظور از نجس در آیه نجس جسمی نبوده بلکه منظور این است که اعتقادشان نجس است.

سلام
این شخص در یک مصاحبه ای قریب به این مضمون گفته بود که من هر سال که فقه را مرور می کنم به نظریات جدیدی می رسم! فلذا درباره او فقط باید گفت هر دم از این باغ، بری می رسد . تازه تر از تازه تری می رسد! ظاهراً فقه ایشان، آنتی ویروس NOD32 است که هر چند ساعت یکبار، به طور کاملاً اتوماتیک! به روز می شود
آیا ایشان ندیده دهها بل صدها روایت منقول از رسول خدا(ص) و ائمه(ع) را که به صراحت یا به تلویح، چند همسری (دائم یا موقت) ولو موجب نارضایتی همسر اول باشد را مشروع دانسته و بعضاً امر به آن هم کرده اند!؟ (مثل همین روایتی که در ذیل پاسخ جناب احمد عرض کردم)
آیا ندیده یا برای کسب رضایت چند فمنیست معلوم الحال، "ندید" گرفته آن روایات را!؟ کسی که به جای آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع) مداماً دم از حقوق بشر و خزعبلاتی از این دست می زند و ورد زبانش، مقبولیت دین نزد مردم است اولی است به احتمال دوم و دخل و تصرف در فحوای دین برای اینکه مبادا مردم بگویند نمی خواهیم!
چه زشت است که ما به بهانهء جذب مردم به دین، رضایت خدا و پیغمبر(ص) و ائمه(ع) را رها کنیم و دنبال رضایت امثال شیرین عبادی و هاله اسفندیاری و امثالهنّ باشیم چقدر خسارت بار است که بخاطر تأیید شدن از جانب چند مخلوق فانی، خشم خدای باقی را برای خود بخریم و دین خدا را با خوش رقصی برای بیگانگان، به بدعت بیالاییم
آیهء *(و لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم قل انّ هدی الله هو الهدی)* و تهدید بعد آن که مخاطبش رسول خدا(ص)ست نیز بسیار خواندنی است البقرة آیه120
و اما درخصوص بحث نجاست شراب، این مطلب در روایات ما به دو شکل بیان شده و مطلبی قطعی و مسلّم نیست فلذا نیاز به اِعمال تخصص داشته و فقهاء ما با لحاظ ادلّه و مبانی در آن به دو نظر رسیده اند اکثراً قاطعانه به نجاست، فتوا داده اند و قلیلی نیز در نجاست آن تردید کرده اند گرچه همه بالاتفاق، نوشیدن آن را حرام می دانند
درخصوص مطلب نجاست مشرکین نیز مباحث و تردیدهایی وجود دارد لکن ملاکش فلسفه بافی های مضحک و بی پایه نیست بلکه در برداشت از روایات، اختلافاتی به وجود آمده که باید در جای خود و طبق ملاکات فقهی و روش اصولی، بررسی شده و به فتوا برسد
وظیفه مقلد هم رجوع به فتوای مرجع است و اکثریت فقهاء نیز غیر مسلمانان را نجس می دانند (غیر از یهود و نصاری که اختلافی است)
موفق باشید

یاسر چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 ساعت 16:55 http://yaser17.blogfa.com

به به چه سوغاتیهای خوب و آرامش بخشی.زیارتتان قبول ان شاء الله

زنده باشید یاسر عزیز
یاعلی

من و متعه ام چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 ساعت 06:47 http://man-mote.tumblr.com

در پاسخ به جناب « شاه » من از همان کامنت اول فهمیدم که گیر کارشون کجاست ! بله همون که در آخر کامنت سوم فرمودید ؛ مشکلی که در باب متعه هم شدیدا باهاش درگیر هستم و متاسفانه عمیقا هم در قشر متدین فرو رفته : اختراع یک فلسفه برای یک حکم و سپس ابراز دلیل برای سقوط آن فلسفه در شرایط یا زمان خاص و نتیجه گیری بر سقوط حکم!
شاید باورتون نشه ، خانمی که سالها حوزه رفته ! اومده به من میگه اگه زن با یه مرد ، عقد موقت باشن (با مخلفاتش) ولی مرد ده سال پیش وازکتومی کرده باشه ، باز هم زن باید بعد از اتمام مدت ، عدّه نگه داره ؟ میگم آره ، میگه : چرا ؟ مگه عدّه برای مطمئن شدن از عدم بارداری نیست ؟!!!
گفتم : ای خدااااااااااااااااااااا ، اگه یه آدم بیسواد بود ، یا یه آدمی که بلاگ منو ندیده ، یه حرفی ، متدینین دیگه چرا ؟

تازگی ها همه چیز باورم میشه!
وقتی به اون نادان میگم شما درس خارج اصول سبحانی میری پس این خزعبلات عرفانی چیه که میگی در جواب میگه اصول نخوندم که حجاب راهم بشه!! از سایرین چه توقع؟
آنقدر امور شگفت انگیز در امر دین شناسی از مردم دیدم که اگه یکی فردا بیاد بگه در اسلام ۶ تا خدا داریم و این مطلب شش خدایی، جزء ضروریات دینه هم دیگه تعجب نمی کنم!
یاعلی یا به عبارت مناسب تر: یامهدی!

من و متعه ام سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1387 ساعت 20:51 http://man-mote.tumblr.com

کاش کمی هم از تقلاهای اهل سنت برای جورچین! کردن این دوازده تا میگفتید. سید علی میلانی اشاراتی داشت به زور زدن پیروان عمر و جالب بود.

تازه از سفر برگشتیم. فی البداهه 16 پست هوا کردیم. مقدمتان گرامی!

خواندیم و مفیوض شدیم
مخصوصاً آن قسمت حق طلبی شهناز، جالب بود اکیداً
و البته از اینکه فردی مثل صانعی، در پرسش آن خانم، به عنوان مرجع مطرح گردید عمیقاً متأسف گردیدیم
کار شیعه در آخرالزمان به کجا رسیده که.....
لااله الاالله
بگذریم
موفق باشید

احمد سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1387 ساعت 18:58 http://www.pigeonofharam.parsiblog.com

سلام
دو آیه در قرآن هست که با هم متناقض به نظر می رسند:
1. آیه ی 4 سوره ی نساء که می فرماید اگه می تونید عدالت رو برقرار کنید، اجازه دارید تا 4 همسر بگیرید.
2. آیه ی 129 همون سوره که می فرماید هرگز نمی تونید بین همسرانتون به عدالت رفتار کنید.
جایی شنیدم که کسی از امام رضا علیه السلام همین سئوال رو پرسید و ایشون جواب دادن که عدالت در آیه ی اول، به معنای عدالت اقتصادی و رفاهی و در آیه ی دوم به معنی عدالت عاطفیه.
آیا این حدیث درست است؟
اگر بله، آدرسش لطفا.
اگر بله، آیا آیه ی دوم درباره ی خود ائمه هم صدق می کنه؟
اگر حدیث اصلا درست نیست، جواب این تناقض چیه؟

سلام
روایت مورد نظر، از حضرت رضا(ع) نیست بلکه از امام صادق(ع) روایت شده که ایشان منظور خداوند از عدالت، در آیه اول را عدالت در نفقه، ذکر فرموده و منظور از عدالت در آیه دوم را عدالت در محبت (وسائل الشیعة ج21 ص345) و در بعضی روایات دیگر نیز عدالت در اموری مثل بیتوته نزد همسر (شب ماندن) نیز به این مطلب (عدالت در نفقه) ملحق شده است
بر فرض هم اگر این روایات را نمی داشتیم بازهم از تعارض بدوی این دو آیه برداشت می کردیم که منظور از عدالت در اولی با عدالت در دومی یکی نیست و به قرینهء روایات متعددی که دربارهء حقوق زوجیت داریم می فهمیدیم منظور چیست
درباره پرسش بعدی نیز باید گفت ائمه(ع) بشر هستند و تمام شرایط و روحیات و لوازم عاطفی و غریزی بشر را دارند (الا موارد استثنائی که خارج از بحث ماست) فلذا آن بزرگواران نیز مثل همه مردان دیگر، بسته به شرایط مختلف اخلاقی یا روحی یا حتی جسمی همسرشان، ممکن است سطح میل شان به یک همسر از میل به همسر دیگر کمتر یا بیشتر باشد و دلیلی وجود ندارد که از یک مرد (چه معصوم و چه غیرمعصوم) خواسته شود دو زن مختلف با شرایط متفاوت و اخلاقیات مختلف و روحیات و جسمیات ناهمسان را به یک نحو دوست داشته باشد
مهم این است که فرمان خداوند نقض نشود که آن هم مربوط به امثال نفقه است و ربطی به این جهت ندارد
موفق باشید

host_110 سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1387 ساعت 17:23

سلام
افاضات خودتونو در مورد حافظ خاطرتون هست؟
حالا یه خورده هم راجع به خودتون افاضه بفرمایید ببینیم اینی که به حافظ ایراد میگیره خودش چه کاره است؟!!!
مفهوم بود؟ !!

سلام
خیر
بازهم نامفهوم است
بنده متوجه نمی شوم مثلاً همجنس گرا بودن حافظ یا هرکس، چه ارتباطی به "چه کاره بودن" این جانب دارد؟
مگر ما در آنجا از شخصیت خودمان، برهانی ساختیم و از حیثیت خودمان دلیل آوردیم که اگر شخصیت و حیثیت ما، پایین یا بالا باشد در اصل مسأله و استدلالات و اشکالات، تأثیری بگذارد؟
هرچه گفتیم مطالبی بود کلی و مستقل از اینکه گوینده کیست یا چیست
بر فرض هم که من چیزهایی درباره خودم بگویم مثلاً به خوبی و نیکی!
خب این گفتن من، چه گرهی را می گشاید و چه دردی را دوا می نماید؟
حالا مثلاً شما دانستید من چه کاره ام... خب این دانستن شما چه چیزی را درباره حافظ، ردّ یا اثبات می نماید؟
از این جهت است که عرض می کنم حقیقتاً مفهوم نیست پرسش شما
موفق باشید

شاه سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1387 ساعت 16:09

سلام
خیر روشن نیست !!!
اگر روشن بود که اینهمه مردم از نظر استدلال این مسئله ، هاج و واج نبودند !!
ظاهراً اینبار شما هستید که به سوال کم عنایتی می فرمایید !!
در مورد احادیث بحثی نیست ، در مورد تعریف نماز قضا هم بحثی نیست ! در مورد شرایط و مواقع خواندن آنهم بحثی نیست !
سوال از یک چرا و علامت سوال است . مگر اینکه شما بگویید چرا ندارد و هر چه شرع گفته همان است . مثل اسم سایتی که یکی از دوستان دارد بنام چرا بی چرا !!!
سوال را اینگونه تکرار می کنم :
با فرض اینکه قبول داشته باشیم که خواندن نماز یومیه ، مانند تنفس هوا برای انسان مومن واجب است ، دیگرخواندن نماز قضایی که از وقت اصلی خود سالها گذشته است ، اکنون چه وجوبی دارد ؟‌؟؟ (لطفا دلیل بیاورید) - ممنونم

سلام
عجیباً غریباً!
خب به همان دلیلی که نماز یومیه، واجب است به همان دلیل نیز نماز قضا واجب است
من نمی دانم این چه ابهامی دارد که اینقدر شما آن را سخت می گیرید؟
شما چرا امروز ظهر یا مغرب که بشود "باید" نماز بخوانید؟
خب به همان دلیل هم "باید" نماز فوت شده تان را قضا کنید ولو ده سال از آن گذشته باشد
منشأ این "باید" با آن "باید" یکی است
امر شارع!
مکرراً عرض کردیم که فلسفه چینی برای احکام، مردود است و دین خدا، دین تعبد است به امر مولا
حال کجای این مطلب، مبهم است نمی فهمم
شما منشأ آن باید یومیه را بفرمایید بنده هم منشأ این باید را عرض می کنم خدمت تان
باشد؟

jesus سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1387 ساعت 15:56

سلام
نمیدانم تازگی به وب آقای اوسعی سری زدید یا خیر ؟ایشون بعنوان بحث آزاد سری سوالاتی رو راجع به قرآن کریم میکنند که منتظر جواب هستند با توجه به اینکه من قبلا پیگیر موضوعات تا حدودی بودم با دیدن این سری مطالب دچار شکی عجیب شدم چون هر بار به امید اینکه جواب قانع کنند ای از موافقان بشنوم سر میزنم ولی یکسری دلایل نسبتا قابل قبول(در رد اعجاز قران) از مخالفین میشنوم واقعا یک حالت معلق و عجیبی پیدا کردم خواهش میکنم در صورت امکان من رو راهنمایی کنید .
ممنون
در پناه خداوند سبحان

سلام بر برادر عزیزمان رضا
متأسفانه مدتی است آن وب از کارکرد اصلی خود تهی شده و به نشر مطالبی بی پایه و غیرعلمی و وارد کردن اشکالات عوامانه و غیرتخصصی بر بعضی مبانی دینی (ظاهراً از زبان معاندان) می پردازد
در مقابل نیز، پاسخ جامعی به آنها داده نمی شود و نتیجتاً تحت عنوان بحث آزاد، صرفاً تشکیکاتی در مبانی عقائد حقه وارد می گردد و اباطیلی در اذهان می نشیند
البته بنده مرتباً به آن وب سر نمی زنم اما دوستانی که در جریان مطالب ایشان هستند بعضاً مواردی از این گونه مطالب را برای من نقل می کنند و تا آنجا که بنده مطالب وب او را شخصاً مطالعه کرده یا از طریق ایمیل دوستان، دریافت کرده ام به این نتیجه رسیده ام که بصیرت او نسبت به حقائق دین مبین، در حد مطلوب نیست
این جانب از ماهها پیش تلاش داشتم از طرقی که صلاح می دانم نویسندهء آن وب را نسبت به اباطیل ناشی از نگاه ناپخته و سطحی اش در بعض معارف عقلی یا دینی آگاه نمایم لکن بعضی روحیات ناسالم و اخلاقیات ویژه و همچنین سطح نازل دقت علمی اش تاکنون مانع از به ثمر نشستن این تلاش گشته است
به عنوان نمونه درخصوص همین مطلب مربوط به اعجاز قرآن، بنده دو ساعت تلفنی با وی صحبت کردم و دلایل متقنی را ذکر نمودم اما چه می شود کرد که پذیرش یک فکر صحیح، فقط به قوت استدلال و اتقان برهان آن نیست بلکه حق پذیری در حد اعلی و جویندگی نسبت به واقعیت و تواضع نسبت به دریافت حقیقت نیز لازم دارد و اگر چنین شرایطی در کار نباشد هزاران برهان قاطع هم اگر آورده شود بازهم مطلب حق، مورد قبول قرار نمی گیرد و بهانه ای برای رد آن، ساز می گردد
با این حساب، فایده ای در بحث وبلاگی و کامنتی ندیدم و فعلاً نسبت به نشر امور خلاف شرع توسط او موضع سکوت دارم تا خدا چه بخواهد و وظیفه بعدی ام درخصوص او چه باشد
ضمناً جنابعالی چندمین بزرگواری هستید که درخصوص مطالب او عموماً یا این مطالب اخیرش خصوصاً به بنده گلایه می کند و قبل شما نیز چندین نفر از برادران و خواهران ایمانی از طریق ایمیل و کامنت خصوصی و امثالهم اعتراضاتی به شیوه او داشته اند که شرحش بماند
موفق باشید

شاه سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1387 ساعت 12:55

سلامی دیگر !
می دانم که این بحث ها دیگر قدیمی شده و امروزه کمتر کسی به چراهایی که پیرامون آن مطرح است توجه می کنند اما به نظر حقیر بحث نماز (انواع آن) همواره جاودانه خواهد بود چرا که اگر بحث غذا و یا هوا و یا .... که جزء واجبات و ضروریات زندگی انسان است از بین رفته ، بحث نماز و عبادت هم از بین خواهد رفت . با این فرض که بپذیریم نماز و عبادت یک واجب همانند واجب غذا و ... است .
بنابراین اگر وجوب نماز را همچون وجوب غذا و هوا برای انسان به اثبات برسانیم ، از انجام آن ناگزیر خواهیم بود ، چه بخواهیم و چه نخواهیم !!
در سوال قبل پرسیده شد که چرا نمازی که سالها قبل باید خوانده میشده و نشده ، امروز باید قضای آنرا بجای آورد ؟ و جنابعالی فرمودید : در شرع، بعضی از اعمال هستند که قید زمانی دارند و باید در زمان مشخصی با شرایط معینی انجام گردند تا ذمه و عهدهء انسان از بابت انجام آن، آزاد و خالی گردد
حال اگر این عمل در وقت خود انجام نشود در بعضی موارد، عنوانی به نام "قضاء" آن عمل، به عنوان دستوری جدید، تشریع گردیده که تکلیفی مستقل است و سبب آن هم، فوت ِعمل ِمنوط به وقت است .
اگر کمی دقت کنیم می بینیم که این متن شما فقط تعریفی از نماز قضا است و نه دلیلی بر صحت آن !
به عبارت دیگر ، سوال اینست : حال که به هر دلیلی از زمان نماز گذشته است چه دلیلی دارد دوباره آنرا با قید نماز قضا اعاده کنیم ؟ آیاهمین نمازفعلی خود را ادا کنیم ، کافی نیست ؟ مگر چه چیزی بر گردن این بنده ی مفلوک افتاده که باید آنرا از گردن خود باز کند ؟
< متشکرم >

سلام
اول، تعریف کلی "قضاء" را عرض کردم و سپس نکاتی درخصوص نمازقضا و روایات مربوط به آن گفتم که ظاهراً عنایت نکردید
حال به بیانی دیگر عرض می کنم:
شرع، برای اوقات معینی از شبانه روز، نمازهای مشخصی با کیفیت و شرایط معین، تشریع کرده و بر عهدهء افراد، قرار داده است سپس همین شرع فرموده اگر نماز را در وقتش نخواندی (چه به اینکه عمداً و از روی نافرمانی و چه به اینکه مثلاً از روی سهو، خواب ماندی) بعداً باید مشابه همان نماز را با شرایط معینی بخوانی (هر وقت که یادت آمد) و اگر هم نخوانی این نماز ِفوت شده، بر گردن تو خواهد بود تا در قیامت، به مجازات برسی
آن دو حدیث هم دو نمونه بود از دهها نمونه احادیثی که در این زمینه داریم
روشن است إن شاء الله؟

host_110 سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1387 ساعت 02:28

سلام
گیریم که جناب حافظ منحرف ! جنابعالی بفرمایید خودتان کی هستین؟ !

سلام
متوجه منظور جنابعالی نشدم (خودتان کی هستین)
لطفاً روشن تر بفرمایید
موفق باشید

احمد سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1387 ساعت 01:29 http://www.pigeonofharam.parsiblog.com

سلام
بعضی ها می گن که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرت امیر المومنین صلوات الله علیه در زمان حیات همسران اولشون که محبوبشون بوده اند همسر دیگری (دائم یا موقت) اختیار نکرده اند.
۱. آیا این مطلب صحیح است؟
۲. با توجه به این مطلب استدلال می شه که مردی که همسر داره و همسرشو دوست داره نباید متعه کنه. درباره ی این چی می گید؟

سلام بر برادر گرامی
چنین مطالبی که بعضی افراد نادان می گویند مطالبی نادرست و عاری از حقیقت می باشد... من نمی دانم این افراد که درخصوص مطالب دین، به گزافه سخن می گویند، توجه به ملازمات سخنان یاوهء خود دارند یا خیر؟
آیا ام سلمة که از همسران رسول خدا(ص) بود و در بعضی روایات، تعابیری از ایمان و تقوایش و تمسک او به ولاء اهل بیت(ع) مشاهده می شود و رسول خدا(ص) هم او را به خیر، ستوده است، مبغوض پیامبر(ص) بود که در همان حین که ام سلمة، زوجهء ایشان بود، عائشة و حفصة و ام حبیبة و صفیة و... هم زوجات ایشان(ص) بودند!؟
آیا ام البنین {مادر حضرت عباس(ع)} مبغوض امیرالمؤمنین(ع) بود که در همان حال که او همسر حضرت امیر(س) بود دو یا سه زن دیگر هم همسر ایشان بودند!؟
آخر این چه خزعبلاتی است که بعضی ها می بافند و از خودشان تحلیل ارائه می نمایند؟
اگر پیامبر(ص) یا حضرت علی(ع) با وجود حضرت خدیجة(س) و حضرت زهرا(س) همسر دیگری نگرفتند این لزوماً ارتباطی با محبوبیت این دو بانوی گرامی نزد آن دو بزرگوار ندارد و می تواند علتهای مختلفی داشته باشد
علت های تشریعی براساس حکمتهای الهیه یا حتی علت های شخصی
مضاف بر اینکه اصل ادّعا مخدوش است... بر فرض که طبق نقل ِمشهور ِتاریخی، بگوییم همسر دائمی نگرفتند اما همسر موقت را چطور می توانیم نفی کنیم؟ مگر گزارش لحظه به لحظه از حرکات و سکنات امیرالمؤمنین(ع) در زمان حیات حضرت صدیقةطاهرة(س) در دست داریم که بتوانیم بگوییم ایشان در آن زمان یقیناً و مطلقاً متعه نکرده اند؟
مسلماً خیر و ما به لحاظ تاریخی راهی به اثبات چنین ادعایی نداریم و نهایت حرفی که طبق اقوال مشهور تاریخی می توانیم بزنیم همین نفی زوجه "دائمة" است در زمان حیات حضرت زهرا(س) و همچنین در مورد رسول خدا(ص) در زمان حیات حضرت خدیجة(س)
همه اینها یک طرف و روایات مؤکده از اهل بیت(ع) درخصوص استحباب اکید متعه برای متأهل هم یک طرف که گوشه ای از آن را در این آدرسها ذکر کرده ام
http://www.313amir.ir/?p=hadis-e-mote
http://www.313amir.ir/?p=do-molazeme-ye-khiali-dar-mote
و همچنین روایت جالبی که درباره خاص این مورد، وارد شده است:
روایت شده که محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیری در زمان نائب سوم امام زمان(عج) نامه ای به ایشان نوشت و چنین سؤالی را مطرح کرد:
مردی هست که معتقد به مذهب حقه شیعه است و متعه را هم حلال می داند... همسری دارد که او هم در همه امور، با او موافق است و این همسر، آن مرد را متعهد کرده که سوگند یاد کند نه همسر دائم دیگری بگیرد و نه متعه نماید و نه کنیز تهیه کند و آن مرد نیز این مطلب را از 19سال پیش تاکنون قبول کرده و به قول خود عمل نموده و گاهی ماهها از خانه و دیار خود دور است اما متعه نمی کند... و بخاطر محبت و تمایلی که به همسر خود دارد و... دوست دارد که این روال را ادامه دهد نه اینکه متعه را حرام بداند... آیا این ترک متعه از جانب او، معصیت به حساب می آید یا خیر؟
جواب حضرت صاحب الزمان(عج) چنین بود: بر او مستحب است که ولو به یکبار متعه، خدا را اطاعت نماید تا سوگند معصیت آلودش زائل گردد
(وسائل الشیعة ج21 ص17)
فکر می کنم اگر به عبارت «بخاطر محبت و تمایلی که به همسر خود دارد» توجه کامل شود مطلب، بسیار روشن می باشد
موفق باشید

امیر ز دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 ساعت 16:22

به نام خدا
سلام
چه انتظار بالایی دارید در آخر متنتون. آخه وقتی خیلی از آقایون صدها سال هست که دارند توجیه می کنند چه جوری انتظار دارید که تشریف فرما بشن و به خودشون و استاداشون پشت پا بزنند.
امیدوارم امام زمان (عج) زودتر ظهور کنند تا ببینیم اونهایی که الان تو جامعه پر کردند که ما با آقا هستیم، آیا اون موقع امامت آقا امام زمان (عج) رو قبول می کنند یا نه؟؟؟
"ان الله یحب الصابرین"

سلام
تعبیر جالبی بود:
به "خود"شون و "استاد"هاشون پشت پا بزنند
خودپرستی و شخصیت پرستی!
خدا هدایت شان کند
یاعلی

امیرچ دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 ساعت 09:49

به نام خدا.سلام.
بله.پذیرش حقیقت برای کسانی که دل هایشان وارونه شده سخت تر از ساختن این همه توجیهات محیرالعقول و آوردن این همه تأویلات ِصعب الوصول است.
خلاصه آقا نمی شه که این طوری.آدم سختشه حقیقت رو قبول کنه.لذا بهتر آن است که حقیقت رو زیر سوال ببره.مثلا مثل بعضی سنی ها باید گفت حتما ابوبکر و عمر بر حق بودند و اگر نه خداوند نمی گذاشت این ها بر مسند غیر از حق خودشان بنشینند.مثلا امروز اسرائیلی ها حق دارند.و اگرنه خدا اجازه نمی داد این موارد صورت بگیره.
آقا اصلا شما می دونی این همه بدعت زیبا رو کی در دین گذاشت و دین خدا رو ویرایش کرد؟عمر آقا عمر.شما خودت منصفانه قضاوت کن.عمر از متعه نهی کرد(بماند حلال و حرام دست خداست)ولی اهل بیت پیامبر(ص)اون رو حلال دانستند.می بینی اگر ما همین یک عمر رو نداشتیم که دیگه وای بر ما.
اصلا شما می دونی اون آدم شجاع که جرات کرد به رسول الله بگه هذیان می گوید که بود؟عمر آقا عمر.
آقا اصلا می دونی کی به پاره تن پیامبر(ص)سیلی زد؟عمر.
خب،این همه کار از یک طرف باعث نمی شه شما سخن رسول الله رو نادیده بگیرید و عمر را در حدی بدانید که رسول الله مقامش را درک نکرد و اگر نه حتما او را جانشین معرفی می کرد؟
موفق باشید.

سلام
مشکل در همان نکته ای است که اول ذکر کردید
وارونگی دل!
خدا شفای شان دهد

شاه دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 ساعت 09:44

سلام
لطفا بفرمایید چرا باید نمازهایی که سالهای قبل به هر علتی قضا شده دوباره به جا آورد ؟ لطفا استدلال و حدیث معتبر را بیان فرمایید .

سلام
در شرع، بعضی از اعمال هستند که قید زمانی دارند و باید در زمان مشخصی با شرایط معینی انجام گردند تا ذمه و عهدهء انسان از بابت انجام آن، آزاد و خالی گردد
حال اگر این عمل در وقت خود انجام نشود (به اصطلاح فقهی، آن عمل "فوت" گردد) در بعضی موارد، عنوانی به نام "قضاء" آن عمل، به عنوان دستوری جدید، تشریع گردیده که تکلیفی مستقل است و سبب آن هم، فوت ِعمل ِمنوط به وقت است
این مطلب درخصوص نماز، جزء مسلمات حدیثی است و در کتب حدیثی ما دهها حدیث که تصریحاً أو تلویحاً به بحث قضاء ِنماز ِفوت شده پرداخته است وارد شده و قابل رجوع است
مثلاً در ضمن روایتی صحیحه، وارد شده از حضرت باقر(ع): نمازی که از تو فوت می شود را هر وقت یاد آوردی به جا می آوری و وقت معینی در شبانه روز ندارد (الکافی ج3 ص288)
همچنین در روایت دیگری وارد شده از حضرت باقر(ع): کسی که بدون وضو، نماز بخواند یا نماز را فراموش کند و نخواند یا از نماز، خواب بماند باید آن را قضا کند هر وقت که به یاد آورد (وسائل الشیعة ج8 ص253)
ملاحظه می شود که در این دو روایت، امر به قضاء نماز، قید زمان ندارد و اگر انسان تا پنجاه سال هم نماز فوت شده اش را قضا نکند هر وقت که به یاد آورد موظف است آن را بخواند و مرور زمان، در این مورد چیزی را رفع نمی کند
موفق باشید

امیر یکشنبه 8 اردیبهشت 1387 ساعت 21:39

درود فراوان
نظر شما در مورد این کلام چیست؟
نواحی( در بکار بری نوع کلمه مناقشه نشود) خداوند، ذات، صفات و فعل است؛ دستیابی انسان به دو ناحیه اول امر محال است اما انسان می شود که به ناحیه سوم برسد، یعنی فعل و عمل انسان بشود فعل خدایی.
باتشکر

درود و تحیت
درخصوص ذات و صفات، مطلب فوق، صحیح است و اما درباره افعال باید به این نکته، توجه شود که فعل، از یک طرف به فاعل، منتسب است و از یک طرف به مفعول
با لحاظ این نکته، فعل را از دو حیث باید لحاظ نمود:
1.حیث فاعلی
2.حیث مفعولی
از آنجا که هر تشابه و سنخیتی بین فاعل افعال الهیه (که خود خداست عزّوجلّ) با فاعل افعال بشری (که ما هستیم) منتفی است بنابراین اگر قرار باشد فعلی از افعال ما از حیث فاعل، شبیه افعال خداوند گردد چنین مطلبی، مساوق ِتشبیه ذات خدا و انسان بوده و عین شرک و کفر می باشد
لکن اگر از حیث مفعولی (یا حتی خود فعل) به این قضیه نگاه شود و نظر به فاعل نداشته باشیم، می توانیم بین مفعول یک فعل الهی (که مثلاً فلان شخص است) با مفعول یک فعل بشری (که او هم مثلاً یک شخص است) از بعض جهات، تشابه داشته باشیم و بدون اینکه فاعل الهی و فاعل بشری را در مرتبه ذات، همانند کرده و قائل به شرک و تشبیه شویم، دو فعل ِواقع شده را از حیث مفعول، همانند بدانیم از بعض جهات و به عنوان مثال بگوییم ربّ ارحمهما کما ربّیانی صغیراً «خدایا پدر و مادرم را رحمت کن همانطور که آنها مرا در کوچکی پرورانده اند»
در این مثال، خدا با پدر و مادر، متشابه نشده اند ولی فعل رحمت کردن، با فعل پروراندن، متشابه شده اند از حیث دو مفعول متشابه (کودک و والدین) و فعل و انفعال مشابهی که در دو حالت، واقع می گردد
مشکل اهالی عرفان این است که در تشبیه افعال الهی و افعال بشری، نظر به فاعل دارند و این به تشابه در ذات می انجامد که قابل قبول نیست و تعابیری نظیر افعال خدایی و امثالهم که به کار می برند نیز موهم "خدا شدن" و "مثل خدا شدن" و کفریاتی از این دست است و اگر واقعاً نظر به تشابه فاعل نداشته و فقط نظر به تشابه مفعول و فعل دارند نباید تعابیری این گونه بکار ببرند که مستلزم تشابه در ذات و حلول یا اتحاد و انکار توحید و وهن عظمت خداوند در نتیجهء سنخیت بین او و مخلوقش و مفاسدی از این دست باشد
در حاشیه نیز عرض می کنم که دعوت اهل عرفان به فعل خدایی و تخلق به اخلاق خدا و اموری از این دست، دعوتی غیرمستند و خارج از عرف نصوص دینی می باشد
در نصوص دینی ما مداماً تأکید شده که به اخلاق بندگی خدا متخلق شویم و نهایتاً به مقام عبد بودن برسیم و...
این عارفان که دلخوش اند به تشبیه و فناء، آیا می توانند یک نمونه از نصوص معتبر دینی به ما نشان دهند که در آن، از ما خواسته شده باشد مثل خدا شویم یا حرکات خدایانه! بکنیم یا احساس خدایی بهمان دست بدهد یا حتی مختصر تشویقی در این زمینه به ما کرده باشند که ایهاالناس! بیایید افعال تان شبیه افعال خدا کنید!!؟؟
موفق باشید

فیض یکشنبه 8 اردیبهشت 1387 ساعت 18:22

لینک دانلود نسخه پی دی اف کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی نوشته سیروس شمیسا:

http://blog.malakut.org/Sirous-Shamisa-Shahed-bazi.pdf

شکر الله مساعیک الجمیلة

فیض یکشنبه 8 اردیبهشت 1387 ساعت 18:14

امروز با اینکه بیش از هزار سال از غیبت آخرین امام برحق میگذرد، هنوز کسی نتوانسته است سخن حقی بالای سخن ایشان برزبان آورد!

هنوزهمان قرآن و همان روایات، چراغ راه و مایه هدایت بشریت است ولا غیر!

علم همان علم است و محتوای جدیدی پیدا نکرده !
و ایمان ، همان معنای گذشته را دارد!

و جالبتر اینکه ، در دنیای مدرنیته، جهالتها و ضلالتها و رذالتها هنوز هم ، رنگ و بوی همان روزگارانی را دارد که امامانی مظلوم را در چنگ ظلمتهای خویش اسیر مینمود و در نهایت جام شهادت در کامشان می ریخت !

خداوندا !
ما را بنگر که سخت به تنگ آمده ایم...
و در فرج مولای مظلوممان تعجیل فرما!
اللهم عجل،
عجل،
عجل لولیک الفرج

به قول آن شاعر:
یـا امـام الـزمـان عـجّـل
زلـزل الـکـافـرین زلـــزل
جعلنا الله من خیر انصاره و المستشهدین بین یدیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد