کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

توبه از بدعت

می گوید: کتابهای فلانی را بخوانم؟

می گویم: بخوان! مانعی در خواندن اش برای مثل تو نمی بینم گرچه برای عموم، ای بسا کتب ضلال محسوب شود

می گوید: چرا ضلال؟ مگر او هم اهل عرفان است؟

می گویم: او اهل عرفان نباشد چه کسی اهل عرفان است؟

می گوید: حیف! معروف است گریه های خوبی در عزای عاشوراء می کرده و در نماز شب های اش هم زیاد گریه می کرده و اهل مناجات و اشک و آه بوده است! انسان وقتی صحنهء گریه های شبانهء اینها را تصور می کند دلش نمی آید آنان را بدعتگذار و اهل دوزخ خصوصاً دوزخ ابدی بداند!

می گویم: تو دیگر چرا؟ «دلش نمی آید» یعنی چه؟ مگر تعیین آثار امور عقیدتی به دل است؟

می گوید: نه... اما مگر نه اینکه این گریه ها و نماز شب ها همگی توفیقات خدایی است و اگر خدا کسی را قابل نداند به او چنین توفیقی نمی دهد؟

می گویم: لزوماً توفیق نیست! ای بسا ابزار ضلالت باشد! ای بسا شیطان برای ایجاد غرور کاذب نسبت به عقائد باطلهء او، چنین امکانی برایش فراهم کند و او را در سجاده به گریه و اشک و آه بیاندازد که از ضلالت خود غافل شده و فکر کند در مسیر هدایت است! آیة8 سورةالفاطر را نخوانده ای که می فرماید: *(أفمن زین له سوء عمله فرآه حسناً)* ؟ آیة104 سورةالکهف *(و هم یحسبون أنهم یحسنون صنعاً)* را چطور؟ اگر قطع نباشد حداقل احتمال که هست! آنهم از شیطانی که به فرمودهء خدا، دشمن ماست و دشمن هم می تواند حیله ها و برنامه ها داشته باشد!

می گوید: آخر خیلی عجیب است که شیطان، توفیق شب زنده داری هم به کسی بدهد!

می گویم: کجایش عجیب است؟ شیطان هر کاری بتواند برای ضلالت انجام دهد می کند و از هر ابزاری که به دستش برسد بهره می برد... مهم برای او ضلالت است و بقیهء مسائل، در حکم ابزارند... نخوانده ای آن روایت را که وقتی کسی عملی را در بدعت انجام دهد شیطان، او را با عبادتش، تنها می گذارد و بین او و عبادت، فاصله نیانداخته بلکه گریه و خشوع را هم به او القاء می کند؟ عن موسی بن جعفر عن آبائه علیهم السلام... قال رسول الله صلى الله علیه و آله من عمل فی بدعة خلاه الشیطان و العبادة و ألقى علیه الخشوع و البکاء (بحارالانوار ج69 ص216)

می گوید: کدام بدعت؟ کدام عمل را این آقا در بدعت انجام داده است؟

می گویم: غیر از بنیان عرفانی او که ذاتاً بنیانی انحرافی و مهبط بدعت است موارد چله نشینی و التزام به اذکار خاص و... هم از او نقل شده است

می گوید: حالا خیلی سخت نگیرید! شاید توبه کرده باشد! شاید در اواخر عمرش از شرک عرفان به توحید دین پناه برده و جبران مافات کرده است!

می گویم: توبه کرده باشد؟ هیهات! جبران مافات؟ هیهات! ... برود در گوشه ای و برای خود توبه کند؟ این همه افرادی که گمراه کرده را چه می کند؟ هنوز از خواندن کتابهای او هزار هزار گمراه می شوند و یکی بیرون می آید از گمراهی، آن هم بعد از سختی های بسیار! هنوز تاوان فلان سخن نادرستی که او در فلان کتابش نوشته را می پردازیم و هنوز چماق چرندیات او بر سر ماست! ... توبه کرده باشد؟ هیهات!

می گوید: مگر خدا توبه پذیر نیست؟

می گویم: بلی اما بشرطها و شروطها! در روایتی صحیح السند، شبیه به چنین مضمونی وارد شده که:

در زمان گذشته مردی بود که به دعوت شیطان، آئینی ساخت و بدعتی پرداخت و از این بابت، پیروانی یافت بعد از مدتی از کار خود پشیمان شد و گفت: «این چه کاری بود کردم؟ برای توبه باید نزد همهء کسانی که بر آئینم خوانده ام بروم و برشان گردانم» اما وقتی نزدشان رفت و گفت: «آنچه من قبلاً شما را به آن خوانده بودم باطل و بدعت ِمن بود» به او گفتند: «دروغ می گویی! همان روش، حق است ولی تو در دین خود دچار تردید شده ای که از آن برگشته ای!» مرد که مأیوس شده بود خود را اسیر زنجیر کرد و گفت: «تا خدا توبهء مرا نپذیرد خود را آزاد نمی کنم» پس خدا به پیامبری از پیامبرانش وحی کرد: «به فلانی بگو قسم به عزت و جلالم اگر مرا بر توبه بخوانی تا اینکه بند بند بدنت از هم بگسلد دعای تو را مستجاب نمی کنم تا اینکه همهء کسانی که بر آئین تو مُردند را زنده کنی و از بدعتی که آنان را به آن دعوت نمودی برگردانی»

 

کان رجل فی الزمن الأول طلب الدنیا من حلال فلم یقدر علیها و طلبها من حرام فلم یقدر علیها فأتاه الشیطان فقال له یا هذا إنک قد طلبت الدنیا من حلال فلم تقدر علیها فطلبتها من حرام فلم تقدر علیها أفلا أدلک على شئ تکثر به دنیاک و تکثر به تبعک؟ فقال بلى قال تبتدع دینا و تدعو إلیه الناس ففعل فاستجاب له الناس فأطاعوه فأصاب من الدنیا ثم إنه فکر فقال ما صنعت ابتدعت دینا و دعوت الناس إلیه و ما أرى لی توبة إلا أن آتی من دعوته فأرده عنه فجعل یأتی أصحابه الذین أجابوه فیقول إن الذی دعوتکم إلیه باطل و إنما ابتدعته فجعلوا یقولون کذبت هو الحق و لکنک شککت فی دینک فرجعت عنه فلما رأى ذلک عمد إلى سلسلة فوتد لها وتدا ثم جعلها فی عنقه و قال لا أحلها حتى یتوب الله علی فأوحى الله عز وجل إلى نبی من الأنبیاء قل لفلان و عزتی و جلالی لو دعوتنی حتى تنقطع أوصالک ما استجبت لک حتى ترد من مات على ما دعوته إلیه فیرجع عنه (من لایحضره الفقیه ج3 ص375 علل الشرائع ج2 ص493 و...)

نظرات 53 + ارسال نظر

باز هم تذکری مفید بود برای دقت در نشر مطالب خصوصا برای ما نویسندگان مجازی.
/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_
اگر ممکن است مراجعی در مورد احکام فقهی ازدواج موقت با غیر مسلمان که مشروط به اذن زن مسلمان است (همراه با ذکر فصل یا مساله) ، نام ببرید تا در مطلب بعدی وبلاگم به عنوان منبع از آن استفاده کنم.

متأسفانه مطلب فوق الذکر را آقایان بصورت منظم مطرح نکرده اند و در جاهای مختلفی از کتب فقهیه به این امر پرداخته شده است
بعضی آقایان، این مسأله را ذیل مباحث (محرمات نکاح) در بخش (الکفر و عدم الکفاءة) مطرح کرده اند (مثل آیت الله سیستانی مسأله207منهاج ج3) و بعضی دیگر در منهاج شان ذکری از این مطلب نکرده اند ولی در مجموعه استفتائات شان آمده است (مثل مرحوم آیت الله تبریزی) و بعضی دیگر هم در رساله توضیح المسائل بخش (زنانی که ازدواج با آنها حرام است) یا بخش (متعه) یا مجموعه های عربی نظیر صراط النجاة (مرحوم آیت الله خویی) به این امر پرداخته اند و علی المجموع، آراء آقایان در این مسأله به این راحتی ها قابل احصاء نیست
اگر به استفتائات از سایتها بپردازید با وجود معطلی فراوان این امر، ظاهراً زودتر به نتیجه می رسید! جستجو در مجموعه استفتائاتی که در سایت آقایان هست نیز مسیر مناسبی است
موفق باشید

فیض شنبه 1 تیر 1387 ساعت 10:00

زمانی مشغول مطالعه یکی از کتب مهم فلسفی او بودم و باخود میگفتم:
مرحبا بر این جرات و جسارت!
چه راحت بر بزرگمردان فلسفه پیش از خود ایراد میگیرد و بنیان نظریاتشان را به باد انتقادات خویش میلرزاند!
.
..
...
او انتقاد کرد و در رد برخی از ابرمردان علم و فلسفه سخنها گفت ،
و پذیرفتند!
و پذیرفتند!
آری هرچه گفت و هرچه کرد پذیرفتند و چشم و گوش بسته مطیعش شدند!
...
وکتابها از او برجای ماند!

لکن اگر کسی، ولو به قدر جمله ای، از او انتقاد کند حسابش با کرام الکاتبین است!!!

در حیرتم از تعبدی که نسبت به او در وجود ابناء زمان ریشه دوانده ، تا حدی که حتی قدرت تفکر و انتقاد از افکارو اعمالش را از همگان سلب نموده است!
چرا؟!؟!؟!
دلیلش چه میتواند باشد؟؟!!!

آیا این نوعی بت پرستی نیست؟

مشکل اصلی آنجاست که بعضی ها می خواهند زحمت فکر را هم بر دوش کس دیگری بیاندازند و با خود بگویند خب فلانی که هست و لباس دین هم که دارد دیگر فکر تعطیل! هرچه لازم شد همو فکرش را می کند و دستورش را می دهد! دیگر ما چرا فکر کنیم و خسته شویم!!؟
برای اینکه مغزشان مصرف نشود (کدام مغز الله اعلم!) یک بتی ولو انسانی درست می کنند و می پرستندش و خیالشان راحت است که دنیا و آخرت شان درست شد در حالی که در وسط دوزخ هستند و نمی دانند *(و ان جهنم لمحیطة بالکافرین)*

شاه شنبه 1 تیر 1387 ساعت 09:43

سلام

لطفا بفرمایید کلمات < اواب > و < منیب > که در مورد رسولان گرامی در قرآن کریم به عنوان صفات ویژه ی آنان بیان شده به چه معنی است و چه کنیم که دارای این دو صفت شویم لااقل در ظاهر و تشابه !!

<ممنون >

سلام
اواب یعنی بسیار بازگشت کننده و بسیار توبه کننده و منیب نیز یعنی کسی که گریه و زاری می کند از خوف یا حزن چیزی و...
چارهء کار همان است که در وصف آن انبیاء عظام علیهم السلام در قرآن آمده که *(یدعوننا رغباً و رهباً)* الانبیاء آیة90
یعنی باید طمع به بهشت را تقویت کنیم و خوف از جهنم را شدید نماییم و عبادات خود را علیرغم بافته های عارفان شیطان مشرب، به این دو اصل، مزین کنیم و طبق آنچه در خطبهء متقین آمده مداماً آتش مهیب جهنم را تصور کرده و خود را در آن گرفتار فرض کرده و از اینکه در آن روز هیچ عذری از ما نپذیرند و به گریه و زاری مان اهمیتی ندهند امروز فریاد و ناله کنیم که اگر امروز از خوف خدا گریستیم إن شاء الله آن روز در امنیت خواهیم بود و اگر امروز استکبار ورزیدیم آن روز به ناله خواهیم افتاد
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد