کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

بسان حضرت!حافظ

بنا بر نقلی، روزی که گذشت روز شهادت حضرت غریب الغربا، ابی الحسن الرضا، علی بن موسی سلام الله علیه بود و امروز اولین روز امامت ظاهری طود کرامت و جود و امام نجابت و تقوا، حضرت محمد بن علی التقی جواد الائمة سلام الله علیهم می باشد امامت امام جواد(ع) در شرایط سختی آغاز شد پدرشان سالها تحت عنوان ولیعهد و نفر دوم حکومت، مطرح بوده و نهایتاً توسط همین حکومت به نحو مخفیانه و بی سر و صدا (مسمومیت) به درجه شهادت رسیدند

 

مصلحت حکومتها همیشه در این بوده که خود را به افراد مهم و مقبول و محبوب بچسبانند و از حیثیت آنان برای خود، مشروعیت کسب نمایند... تا هر زمان که این افراد، مخلّ امنیت سیاسی نباشند این رفتار ادامه می یابد هر زمان هم که اخلالی از ناحیه این افراد متوجه حکومت باشد بی سر و صدا به فعالیت شان (جزءاً یا کلاً!) خاتمه داده می شود جالب اینجاست همین مأمون که امام معصوم(ع) را شهید کرد برای همین امام(ع) تسلیت داد و بزرگداشت گرفت و مرثیه خوانی کرد بعد از مدتی نیز دختر خود را به فرزند امام شهید، امام جواد(ع) تزویج کرد تا با ظاهری موجه به همگان نشان دهد که کماکان دوستدار اهل بیت(ع) است و حضرت رضا(ع) هم خودشان به مرگ طبیعی رحلت کرده اند!

 

البته اهل حقیقت، این اباطیل را باور نکردند لکن طبق معمول، این خدعه در عوام، کارگر افتاد و تا چند قرن حتی بر بعضی مورخین نیز، امر را مشتبه نمود رفتار مأمون تا آنجا پیش رفت که در بعضی از جلسات رسمی حکومت، امام جواد(ع) را شرکت می داد و احترام ظاهری می کرد گاهی هم در خلال جلسات، سخنانی بین شیوخ اهل تسنن ِحاضر در مجلس و امام شابّ معصوم(ع) رد و بدل می شد که حاوی نکات جالب توجهی از معارف اسلامی و طرز صحیح بیان آن در دوران تقیه از حکومتهای ظالم می باشد... گزارش یکی از این جلسات را از نقل مرحوم طبرسی تقدیم می کنم:

 

مأمون نشسته بود و حضرت جواد(ع) و عالم بزرگ سنی، یحیی بن اکثم و جماعت فراوانی حاضر بودند یحیی بن اکثم رو به امام(ع) کرد و گفت: «ای پسر رسول خدا! چه می گویی درباره این روایت که می گوید جبرئیل(ع) بر رسول خدا(ص) نازل شد و گفت ای محمد! خداوند به تو سلام فرستاده و می گوید از ابوبکر بپرس ببین آیا از من راضی است یا نه؟ من که از او راضی هستم» حضرت جواد(ع) فرمود: «من منکر فضل ابی بکر نیستم لکن صاحب این خبر باید این روایت پیامبر(ص) را هم لحاظ کند که در حجةالوداع فرمود: (دروغ بستن بر من زیاد شده است و زیادتر هم خواهد شد هرکس عمداً بر من دروغ ببندد جایگاه خود را در آتش فراهم نماید پس هرگاه حدیثی از من به شما رسید آن را بر کتاب خدا و سنت من عرضه دارید هرچه که موافق کتاب خدا و سنت من بود بگیرید و هرچه که مخالف کتاب خدا و سنت من بود را رها کنید) و این خبر ِسؤال خدا از رضایت ابوبکر، موافق با کتاب خدا نیست آنجا که فرموده است (ما انسان را آفریدیم و می دانیم که با خود چه وسوسه می کند و به او از رگ گردن نزدیک تریم) پس اینکه خشنودی و خشم ابوبکر از خدا مخفی مانده باشد که بخواهد از مکنون او بپرسد عقلاً محال است»

 

یحیی بن اکثم گفت: «روایت دیگری هست که می گوید مَثـَل ابی بکر و عمر در زمین بسان جبرئیل و میکائیل در آسمان است» حضرت(ع) فرمود: «این روایت نیز باید بررسی شود برای اینکه جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب خدا بودند که حتی یک لحظه خدا را معصیت نکردند و اطاعت خدا را یک لحظه ترک ننمودند در حالی که ابوبکر و عمر، مشرک بودند گرچه بعداً اسلام آوردند اکثر ایام زندگی شان در شرک بود پس محال است که با دو فرشتهء مقرب خدا شباهت داشته باشند»

 

یحیی گفت: «روایت دیگری داریم که می گوید ابوبکر و عمر، دو آقای مردان مسنّ اهل بهشت اند در این باره چه می گویی؟» حضرت(ع) فرمود: «این خبر نیز محال است برای اینکه اهل بهشت همگی جوان هستند و مسنّ در آنان نیست و این روایت را بنی امیه جعل کردند در مقابل روایت پیامبر(ص) که فرمود: حسن و حسین، دو آقای جوانان اهل بهشت اند»

 

سپس یحیی گفت: «و روایت داریم که عمر بن خطاب، چراغ اهل بهشت است» حضرت(ع) فرمود: «این نیز محال است برای اینکه در بهشت، ملائکهء مقرب خدا هستند و حضرت آدم(ع) و حضرت محمد(ص) و همه انبیاء و مرسلین، چطور است که بهشت به نور آنان روشن نمی شود که به نور عمر روشن شود؟»

 

یحیی گفت: «روایت شده که آرامش بر زبان عمر سخن می گوید» حضرت(ع) فرمود: «من منکر فضل عمر نیستم اما ابوبکر که افضل از عمر است بر منبر می گفت من شیطانی با خود دارم که مرا در بر می گیرد هرگاه دیدید به بیراهه میل کردم مرا درست کنید»

 

یحیی گفت: «روایت شده که پیامبر(ص) فرمود اگر من به پیامبری مبعوث نمی شدم عمر مبعوث می شد» حضرت(ع) فرمود: «کتاب خدا از این روایت، راست تر است که می گوید (از پیامبران و از تو و از نوح میثاق گرفتیم) حال که خدا میثاق گرفته چطور ممکن است آن را تبدیل کند؟ و همه انبیاء(ع) حتی یک چشم بر هم زدن شرک نیاوردند پس چگونه کسی که اکثر ایامش در شرک بوده به نبوت مبعوث شود؟ و رسول خدا(ص) فرمود: من نبی بودم در حالی که آدم بین روح و جسد بود»

 

یحیی گفت: «و همچنین روایت شده پیامبر(ص) فرمود هرگاه وحی از من قطع می شد گمان می کردم بر آل خطاب نازل شده است» حضرت(ع) فرمود: «این نیز محال است برای اینکه نباید نبی(ص) در نبوت خود شک کند خداوند در قرآن فرموده (خدا از ملائکه و مردم، رسولانی بر می گزیند) پس چگونه ممکن است که نبوت از کسی که برگزیده خداست به کسی که به خدا شرک ورزیده منتقل شود؟»

 

یحیی گفت: «روایت شده که پیامبر(ص) فرمود اگر عذاب نازل شود جز عمر هیچ کس نجات نمی یابد» حضرت(ع) فرمود: «این نیز محال است برای اینکه خداوند می فرماید (تا زمانی که تو در بین اینان هستی عذاب بر ایشان نازل نخواهد شد و همچنین مادام که استغفار می کنند) خداوند خبر داده که تا پیامبر(ص) در میان شان است یا استغفار می کنند عذاب شان نمی کند» الاحتجاج ج2 ص245-249

 

و اما نکات:

1.این ایام ایام فتنه سقیفه بنی ساعده است و همان جریان پیرمرد عارف نشان و سپس هجوم وحشیانه به بیت ولایت و عصمت... لعنت خداوند بر آن دو طاغوت ملحد و هرکس که ولو در کمترین چیزی، پیرو آنان شود الی یوم القیامة

 

2.بعضی از مطالبی که طبق این نقل از طرف حضرت(ع) بیان شده حالت جدل دارد و نه اعتقاد، یعنی حضرت(ع) در بعض موارد طبق اعتقاد آنان صحبت کرده و آنان را با حرف خودشان و طبق مبنای فکری خودشان محکوم نمودند نه اینکه اعتقاد حقیقی لزوماً همین باشد مثل افضلیت ابوبکر بر عمر و...

 

3.منظور از اسلام آوردن ابوبکر و عمر، اسلام آوردن ظاهری است و نه باطنی که در روایات متعددی شرک و کفر و نفاق آنان تا لحظه آخر، تأکید شده است

 

4.زمانی که صحبت از رضایت خدا و پرسش او از رضایت ابوبکر شد بی اختیار یاد عارف مسلکانی افتادم که برای خداوند، رضایت و غضب و شادی و خوشی و ناخوشی و عصبانیت و محبت و عشق و خوش تابی و مسخرگی و لودگی و میل به خودنمایی و سایر حالات نفسانی قائل اند و نمی فهمند که این امور در ذات اقدس الهی راه ندارد و رضا و غضب خدا نیز نهایتاً چیزی جز بهشت و جهنم او نیست... نادانی گفته بود ترس از خدا غیر از ترس از عذاب خداست! انگار که خدا مترسکی مخوف و هیولایی مهیب است که ذاتاً کریه و زشت و مخوف است و با دیدن ذات و صفات او ترس بر انسان غالب می شود! نمی فهمد که ترس از خدا همان ترس از عذاب خداست و بس

 

5.این یحیی بن اکثم نیز جانور جالبی است! از آخوندهای درباری است که از طرفی سر بر آستان طاغوت زمان می ساید و از طرفی به ادعای عالم و فقیه بودن با حجت خدا مجادله می نماید آن قدر حسود و مغرور است که تخریب حیثیت پوشالی خود در این جلسات مناظره را بر نمی تابد و به جای اعتراف به حقیقت مداماً کینه امام جواد(ع) را بر دل شعله ور تر می کند تا اینکه خلیفهء بعد از مأمون را بر قتل حضرت(ع) تحریک نموده و بابت مشارکت در قتل معصوم(ع) راهی جهنم ابدی می گردد نکته جالب اینکه او نیز بسان حضرت!حافظ، همجنس گرا بوده و پسران زیبارو را مورد آموزش و پرورش! قرار می داده است آن وقت همین جانور، شدیداً با متعه (ازدواج موقت) دشمنی دارد و جلوی ترویج و نشر آن توسط مأمون را می گیرد که... در نوشتار بعدی با او و بعضی حرکات عاشقانه اش بیشتر آشنا خواهیم شد إن شاء الله

نظرات 31 + ارسال نظر
صداقت چهارشنبه 17 شهریور 1389 ساعت 15:01 http://erfanesarab.blogfa.com/

در دفاع از حافظ و دیوانش جناب گربه گفته :

توجه کنید که مثلا با دیوان ناصرخسرو نمی شود فال گرفت چون مضامین بسیار کمی در اشعارش مطرح شده.

ایشان غافل اند که دیوان حافظ کلکسیونی است از انواع ایهام
اصلا ترفند و شگرد حافظ در دیوانش به خاطر همین ایهام پردازی های شگرفی است که دارد.

برای همین نکته است که از اشعار او به انواع مختلف معنا و برداشت های گوناگون می شود . این نکته باعث شده است که برای فال گرفتن مخصوصا برای عوام مناسب باشد.
در صورتی که شعر ناصر خسرو صریح و بی نقاب است

در ثانی صرف این که از این کتاب فال می گیرند هرگز نمی تواند دلیل بر مفید بودن کتاب باشد

ثالثا مگر چه کسانی این فال گیری را از کتاب حافظ باب کرده اند ؟ همان صوفیه

صداقت جمعه 14 تیر 1387 ساعت 00:48

سلام
دستتان درد نکند .
از حافظ هر چه یاد کرد ند چه عالم و چه جاهل همه تعریف بود و بس او نم سر چی ؟ شعر هایی که هر کسی واسه خودش یه جوری معنی می کنه و فکر می کنه که لابد مخ عرفان بوده اونم عرفانی که موافق با مرام و سنت اهل بیته

ولی واقعیت این است که حافظ هم مانند بقیه صوفیه گرایشهای تند صوفیانه و از جمله شاهد باز بوده است که مثلا می خواساته با این شاهد بازی و عبور از قنطره مجاز به خدا برسد . خدایی که برای خودشان توهم کرده اند که در صورت پسر بچه ای خود را متجلی نموده است .
ولی زهی خیال باطل و افسوس بر عقاید عاطل .
از این که شما در رد اینان و ابطال روش صوفیه ی عارف نما علیهم لعنه الله تلاش می کیند تشکر می کنم و
خداوند شما را اجر جزیل عطا کند

صداقت دبیر زبان و ادبیات فارسی

سلام
تشکر از بیان نظرات ارزنده تان
یاعلی

فیض یکشنبه 26 اسفند 1386 ساعت 00:40

پسر نوح با بدان بنشست // خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند // پی نیکان گرفت و مردم شد

ما شاء الله لا قوة الا بالله
به فضل و اراده الهی عازم کربلای معلا و نجف اشرف هستیم.
از طرف شما و تمام شیعیان مخلص آن حضرات نایب الزیاره و نایب اللعن خواهیم بود ان شاء الله!

موید و پیروز باشید.

***

آجرک الله یا بقیة الله فی مصیبة أبیک الامام الحسن العسکری.

اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا صلواتک علیه و آله وغیبة ولینا و کثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علینا

فصل علی محمد و آله و أعنا علی ذلک بفتح منک تعجله و بضر تکشفه و نصر تعزه و سلطان حق تظهره و رحمة منک تجللناها و عافیة منک تلبسناها برحمتک یا أرحم الراحمین.

رب عجل لولیک الفرج
رب عجل لولیک الفرج
رب عجل لولیک الفرج

همین چند ماه پیش در ایام وبلاگ سابق، مشرف شدید که!
ما شاء الله لاقوة الا بالله
دعا کنید نصیب همه آرزومندان بشود
خدمت حضرت ابی الفضل العباس(س) هم سلام مخصوص برسانید و بگویید فلانی از شما آموخت که
والله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابداً عن دینی
خودتان دستگیری کنید از او و به اذن الله، رفع شر شیاطین بنمایید
نیابت در زیارت و لعن هم فراموش نشود
*(ان الذی فرض علیک القرآن لرادّک الی معاد قل ربّی اعلم من جاء بالهدی و من هو فی ضلال مبین)*
موفق باشید

علی )باهوتاهو( جمعه 24 اسفند 1386 ساعت 23:02 http://bahootahoo.blogfa.com/

سلام .. احوال شما ؟

با آرزوی اینکه هر چه زودتر بر دشمنان اسلام و مخالفین اون غلبه پیدا کنید . شعری از حافظ براتون می نویسم تا تسکینی نه چندان قوی بر درد عظیمی که در راه برقراری اسلام راستین می کشید باشد .
در عین ناتوانی همچون نسیم خوش باش

بیماری اندر این رَه خوشتر زِ تندرستی !

بنده واقعا به وجود شما افتخار می کنم و به ایمان و عقیده ی راسخی که دارید ..بخاطر این همه تاب و توان و شور و اشتیاق و این همه صبر و طاقتی که از خودتون نشون میدید ... در برابر این همه !!!

.. به وبلاگ بنده هم سری بزنید .

در پناه مهر حق باشید .


سلام
ممنون از لطف و محبت شما
امیدوارم که همگی در راه حق و حقیقت، ثابت قدم باشیم چرا که *(انّ الذین قالوا ربّنا الله ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة)*
ضمناً بنده گاهی که از طریق یاهومسنجر، آف شما رو ملاحظه می کنم مبنی بر به روز شدن وبلاگ تون، سر می زنم و می خوانم گرچه کامنت نمی گذارم و با همه اختلافات بنیادین که هست، کماکان همان محبت موجود در چت های مان در اوائل امسال را خدمت شما دارم (بلکه بیشتر)
همیشه موفق باشید

مریدنور جمعه 24 اسفند 1386 ساعت 20:40

امیرابدال عزیز.کامنت آخر بنده هست.بزرگی گفت:((سگ حیوانی نجس است.اما سگ اصحاب کهف بهشتی شد.))
امیدوارم خداوند به همه ما(بلا استثنا) توفیقی چون این سگ بدهد تا بر آستان حضرتش گام نهیم به خضوع.یا حق

مریدنور جمعه 24 اسفند 1386 ساعت 19:09

امیرجان ارادت.اون بالای بالا در مورد حاشیه نویسی علامه مطهری بر حافظ نوشتی که ناقص هست.اصراری نیست ولی بد نیست بری یه بار دیگه البته با دقت! اونو بخونی و نقد بر نظریات ارائه شده در خصوص حافظ چون الان جلوی منه و دارم می بینم با اون نوشته شما در بالا مطابقت نداره.تازه یه چیز دیگه من نمیدونستم امثال علامه طباطبائی و مطهری و امام خینی و ملا هادی سبزواری و مرحوم جلیل القدر تهرانی و علامه جعفری و ...... نفسم گرفت برادر.اینها جزو علمای شیعه نیستن.بازم هست بزار یه نفسی بگیرم ژست بعد بهت میگم.یا حق

http://www.313amir.ir/?p=shakhsiyat-parastan-e-kam-shakhsiyat

مریدنور جمعه 24 اسفند 1386 ساعت 16:19 http://moridenur.blogfa.com/post-70.aspx

ارادت.امیرجان من نمیدونستم برای لینک شدن باید درخواست داد.خواهشا لینک منو هم بزار.کسی چه میدونی شاید یه وقتی این ابدال محترم شما پاشو گذاشت رو لینک من.

وحدت جمعه 24 اسفند 1386 ساعت 14:28 http://vahdat.blogfa.com

احتراما لینک شدید خوشهال می شوم شما هم منو لینک کنید

لینک شما نیز در لینکدونی وبلاگ کهف اصحاب قرار گرفت
یاعلی

فیض پنج‌شنبه 23 اسفند 1386 ساعت 18:13

با عرض سلام و آرزوی توفیق برای شما مخصوصا در امر شریف وبلاگ نویسی.
اشاره ای شد به کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی، دیدم بد نیست نیم نگاهی هم به محتوای این کتاب ویژه بیندازیم:

«شاهدبازی در ادبیات فارسی» کتابی است که به موضوع هم‌جنس‌گرایی مردانه در ادبیات فارسی (به ویژه شعر) از دوره غزنویان تا اوایلِ دوره پهلوی می‌پردازد. این کتاب در سال 1381 در ایران منتشر و بلافاصله ممنوع شد.

«شاهدبازی در ادبیات فارسی» نخستین (و تا به امروز، تنها) کتابی است که به چنین پژوهشی دست زده است. مؤلف، بر اساس شواهد گوناگونی که بیشتر از نظم و کمتر از نثر برگزیده، نظریه خود را به اثبات می‌رساند که «... معشوق شعر فارسی ... غالباً و عمدتاً مرد است، نه زن1» و «فقط بخش کمی از اشعار قدماست که می‌توان در آن‌ها به ضرس قاطع معشوق را مؤنث قلمداد کرد.»
دکتر شمیسا در این کتاب پژوهشی و ارزشمند خود، تلاش دارد شاهدبازی و هم‌جنس‌گرایی را مورد بررسی قرار داده و نشان بدهد که «شاهدبازی ... حداقل هزار و اندی سال در ایران سابقه دارد.»

به نظر دکتر شمیسا، شاهدبازی در ایران دو آبشخور داشته: یونانی و ترکی. عشق مرد به مرد در رساله معروف افلاطون («ضیافت» یا «مهمانی») به تفصیل مورد بحث قرار می‌گیرد. این فلسفه ابتدا وارد فلسفه ایران و از آن‌جا به عرفان ایران راه پیدا کرد و «زیبارویان گواه یا دلیل جمال حق تعالی فرض شده‌اند.» گونه جنسی آن، پس از ورود ترک‌ها به ایران رواج یافت. و از این طریق دو گونه ادبیات پدید آمد: ادبیات عاشقانه و ادبیات پورنوگرافیک.

دکتر شمیسا معتقد است از آن‌جا که زن در جامعه حضور نداشته و در خانه محبوس مانده بود، نمی‌توانسته مثلاً ساقی شود تا بتواند مورد خطاب شاعر قرار بگیرد. و نیز «رسم خطاب به پسرکان زیباروی از سنت‌های دیرینه‌ شعر فارسی از رودکی تا بهار است. اصولاً خطاب به زن یا دختر نامعمول بوده و خلاف ادب شمرده می‌شده. به همین جهت است که در سراسر دیوان حافظ حتی یک‌بار لفظ «دختر» به‌کار نرفته.» «جز در اشعار سبک خراسانی که در آن صراحتاً لفظ پسر و نظایر آن آمده است، در اشعار ادوار دیگر مخصوصاً سبک عراقی، یعنی اشعار امثال حافظ و سعدی، زبان مانع است که خواننده عادی پی به مذکر یا مؤنث بودن معشوق ببرد.»

غیر از حمام که «اساساً ... یکی از مکان‌های مناسب برای دیدار عاشق و معشوق مذکر و فاعل و مفعول بوده‌» از دیگر مراکز ِ «امردبازی» قهوه‌خانه‌ها بوده‌اند.
شاهدبازی نه در ایران باستان سابقه داشته و نه در قرون اولیه ورود اسلام به ایران. از دوره‌ سامانیان که ترکان، اندک اندک وارد مقامات لشکری می‌شوند، شاهدبازی رشد یافته و رواج می‌گیرد. در دوره غزنویان که ترک‌نژاد بودند. لواط نزد آنان مرسوم و عشق مرد به مرد، امری عادی تلقی می‌شد. عشق سلطان محمود غزنوی به غلام ترکش، ایاز مشهورترین سند در این مورد است که البته شاعرانی چون مولانا از آن تفسیر معنوی می‌کنند. معشوق در شعر شاعران این دوره چون عنصری و منوچهری و به ویژه فرخی، مذکر است. این عشق (البته به لحاظ عشق عرفانی) در ادبیات فارسی بازتاب گسترده‌ای یافته است و حافظ و مولانا و سعدی به آن اشاره دارند.

در دوره سلجوقیان و خوارزمشاهیان این روند ادامه می‌یابد. در کنار سنایی و انوری، معروف‌ترین شاعر هزل‌گوی دوران سلجوقیان، سوزنی سمرقندی است. «از این دوره اسنادی در دست است که در ایران به صورت پنهانی، امردخانه‌هایی دایر بوده و کسانی در مقابل دریافت وجه، منازل خود را در اختیار فاعل و مفعول قرار می‌دادند.»

در دوره مغولان که اوج عرفان ایران است، صوفیان به دو دسته تقسیم می‌شوند: «قلیلی از آنان مانند ابن عربی و شهاب‌الدین سهروردی و شمس تبریزی و مولانا، اَمردبازی را نمی‌پسندیدند و دسته‌ دیگر که اکثریت با آنان بود، شاهدباز بودند.» البته در بین صوفیان و در خانقاه‌ها، شاهدبازی و لواط رواج داشت و «یکی از اسناد مهم در این باب مطالبی است که ابوالفرج ابن جوزی، از وعاظ معروف قرن ششم در کتاب تلبیس ابلیس آورده‌ است.»
سعدی چه در گلستان و بوستان و چه در «هزلیات، المضاحک و خبثیات» حافظ در غزل‌ها و عبید زاکانی در «اخلاق الاشراف» و رساله «صدپند» نیز به نظربازی پرداخته‌اند. «احتمال دارد ساقی حافظ نیز همواره یا غالباً پسر بوده باشد.»
در دوره تیموریان، زوال شدت بیشتری می‌یابد. «شاعر معروف این دوره جامی است که به شاهدبازی علاقه داشت.» در همین دوره است که «یک کتاب اختصاصی در باب شاهدبازی تالیف شد و آن کتاب مجالس‌العشاق است.»

پس از آن به دوره‌ی صفویه و زندیه می‌رسیم. نه تنها «نباید پنداشت که در حکومت به ظاهر مذهبی صفویان، تغییری در خلق و خوی مردم نسبت به لواط روی داده باشد» بلکه امردخانه‌های تأسیس شد که حکومت به صورت رسمی از آن‌ها مالیات می‌گرفت و «یکی از مشاغل دربار آن دوره، شغل لعاب زدن به ماتحت امردان بود تا پادشاه با آنان راحت‌تر نزدیکی کند و به آن شخص لعابچی می‌گفتند.» «شاه اسماعیل صفوی که برای گروهی حکم رهبر طریقت و شریعت را داشته است» خود به شدت لواط‌گر بوده.
کتاب تاریخی «رستم‌التواریخ» گویاترین سند از سقوط اخلاقی جامعه در دوران حکومت صفویه و زندیه است. تا جایی که حتی دیپلمات‌ها و سفرای خارجی هم از تجاوز جنسی در امان نبودند.

در دوره‌ی قاجاریه سیر نزولی شتاب بیشتری می‌گیرد: «به عنوان مثال می‌توان به دیوان قاآنی شیرازی رجوع کرد و در آن نمونه‌های متعددی از بچه‌بازی را به راحتی یافت.» شاعر معروف اواخر قاجار و اوایل پهلوی ایرج میرزا است که اشعارش نیاز به معرفی ندارد.
و سرانجام به دوران پهلوی می‌رسیم که در آن گرچه «شاهدبازی در دوره پهلوی هم کم و بیش رایج بوده، اما در ادبیات آن دوره منعکس نشده است و اندک اندک به سبب رشد فرهنگ و حضور زن در جامعه، از عادات و رسوم مردم رخت بربست.»

«شاهدبازی در ادبیات فارسی» کتابی است برای آشنایی و آگاهی بیشتر نسبت به گوشه‌ای از تاریخ اجتماعی و ادبی ایران که هنوز جای پژوهش بسیار دارد. دقت نگارنده در کاوش در مهجورترین اسناد موجود ستودنی است. همان گونه که در ابتدا اشاره رفت، این کتاب متاسفانه چند روز پس از چاپ ممنوع اعلام شده است.

منبع:
http://naserghiasi.com/blog/2007/08/post_225.php


ملتمس دعای خیر شما هستم!

سلام
اکیداً محظوظ گشتیم!
خداوند به شما توفیقات مستمره و حفظ از شرور شیاطین جن و انس عنایت نماید
یاعلی

خادم الرضا علیه السلام پنج‌شنبه 23 اسفند 1386 ساعت 08:25 http://ala.mihanblog.com

چقدر اینجا صدای میو میو میاد ؟! آهنگ کامنتدونیه ؟!

چشم بصیرت شنیده بودیم اما گوش بصیرت نه!
یاعلی

امیرعلی چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 22:40 http://www.truelovers.blogfa.com

سلام ، روایت بسیار جالبی نوشه اید .

اما در مورد مطلب قبلی : عشقباری با کودکان زیبا در گذشته کاملاْ طبیعی بوده و (( انحراف )) نامیده نمیشده .
در ضمن مگر حافظ علیه الرحمه از کلمه (( خدا )) میترسیده و یا وزن و غافیه کم داشته که به جای نام خداوند از الفاظ پسر و زن شوهردار و ... استفاده کند ؟
لطفاْ کتاب (( شاهد بازی در ادبیات ایران )) اثر فرهیخته گرانقدر دکتر سیروس شمیسا را مطالعه بفرمایید .
همجنسگرایی به شرطی انحراف است که ثابت شود همجنسگرا را خدا نیافریده ! بعضی دوستان چنان نظرات سخیفی نوشته اند که آدم یاد این ضرب المثل چینی می اندازد : وقتی عاقل به ماه اشاره میکند ، دیوانه به نوک انگشت او نگاه میکند !

سلام
واقعاً که رحمة الله علیه یوم القیامة!
یاعلی

گربه چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 22:17 http://booser.blogfa.com

با سلام و تشکر
در جواب آخرتان مطلبی برای پاسخ دادن و بحث کردن تشخیص ندادم. چون به نوعی تفاوت دیدگاه ها را مطرح کردید. خب، تا همین جا از شما متشکرم. امیدوارم این بحث به نفع شما بوده باشد چون به نفع من یکی که بود. دیوان حافظ را که از آن بسیار آموخته ام بار دیگر تورق کردم و به مدد بحث مسائل جدیدی از این شاعر و اندیشمند بزرگ فراگرفتم.
در ضمن احتیاجی به فحش نیست. در این بحث شاید من اول کمی داغ بودم اما هرچه گذشت سعی کردم منطقی تر بحث کنم و به قول شما با آرامش بحث را تمام کنیم. درباره ی رفتار و الفاظ شما قضاوتی نمی کنم که به قول خودتان با آرامش بحث خاتمه پیدا کند.
تنها این می ماند که شما هم توجه بیشتری در برآیند تحقیقاتتان بکنید و بدانید که به قول بزرگمهر حکیم: همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده اند. پس فکر می کنم باید در حکم صادر کردن برای چیزی که هنوز تمام وجوه آن را نمی دانیم محطاط تر ازین باشیم. هم من هم شما.
یا حق

سلام
متشکرم از تذکر
بنده مشکلی با توجه بیشتر در برآیندهایم ندارم البته صرف احتمال اینکه شاید اگر در توجه بیشتر، چیز جدیدی متناقض مطلب قبلیم یافت شود دلیل کافی نمی شود که به برآیند فعلی خود که با تحقیق بدست آمده معتقد نباشم گرچه این اطمینان عقلایی، مانع از توجه بیشتر و دقت والاتر نیست
درباره رفتار بنده نیز فکر نمی کنم مطلب خاصی جای طرح داشته باشد بهرحال مخاطب بنده با ادبیات غیرعلمی شروع کرد ولی جواب علمی شنید و همین که الان تلویحاً اعتراف به خطای خود (دست کم در داغی) می کند برای قضاوت اشخاص ثالث در خصوص رفتار و الفاظ بنده کافی است
ضمناً تمام پاسخهای قبلی، ناظر به تفاوت دیدگاه ها نبود و مواردی بود که می توانستید مطلبی اگر دارید بفرمایید لکن حال که این گونه تشخیص داده اید بنده اصراری ندارم
امید که همگی در پی گیری حقیقت کوشا باشیم
موفق باشید

یاسر چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 16:48 http://yaser17.blogfa.com

سلام دوست عزیز،یک سوال همیشه برای من وجود داشته در مورد مباحثی که بین شیعه و سنی مطرح میشود ،وقتی این مطلب شما را دیدم گفتم فرصت را غنیمت شمارم و آن را مطرح کنم،سوالم در مورد بحث تحریف قرآن از نظر شیعه است،خصوصا مطالب مربوط به کتاب شیخ کلینی و مصحف فاطمه و ...،اگر لطف کنید و برایم این مساله را روشن نمایید بسیار سپاسگذار خواهم شد،
موفق باشید ان شاءالله

سلام برادر گرامی
در نظر غالب اعاظم مذهب شیعه و اکابر علماء امامیه، قول عدم تحریف قرآن، صحیح است و همه احادیثی که به نحوی ناظر به قول تحریف هستند به اموری نظیر تحریف معنوی یا تحریف اِعراب و سجاوندی (البته با حفظ رسم الخط) و امثال اینها تأویل می شوند
احادیث کتاب شیخ کلینی (الکافی) نیز مثل همه کتب حدیثی باید به لحاظ سندی تحقیق شوند ای بسا حدیثی در کافی باشد و ضعیف السند باشد مثلاً بخش مهمی از احادیث کافی در باب تحریف، منقول از فردی به نام احمد بن محمد بن سیار می باشد که به شهادت مجامع رجالی، فردی غیرثقه و غیرقابل اعتماد و فاسدالمذهب می باشد
مصحف فاطمة(س) هم هیچ ارتباطی با قرآن ندارد و مربوط به جریان خاصی در ایام بعد از رحلت نبی گرامی اسلام (ص) است که مفصلاً در کتب حدیث و تاریخ نقل شده و به هیچ وجه ادعا نشده که قرآن است بنابراین کتاب مستقلی بوده و ربطی به تحریف قرآن ندارد
موفق باشید

نینا چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 14:51

خب، من یک شخص ثالث که بدون جهت‌گیری دارم این بحث‌ها رو دنبال می‌کنم تا به حال هم حرفی نزده‌ام و فعلا ه طرفدار هیچ‌کدام از دو جبهه نیستم... کاملا بی‌طرف! فقط از شما ـ نویسنده‌ی محترم وبلاگ ـ تقاضا دارم برای درک بهتر اشخاص ثالث ـ که به نظر می‌رسد اهمیت زیادی به آن می‌دهید ـ در پاسخ به انتقادهای دوستان کمی بیشتر حوصله به خرج دهید. راستش من هی می‌خوانم و هی منتقدان دلیل و مدرک و استدلال آورده‌اند و جواب‌های شما همه‌ش تکرار همان نوشته‌ی اولتان است. یا هی به قول خودتان بسنده می‌کنید، یا هی لزومی نمی‌بینید وارد جزئیات شوید یا... این‌طوری ما اشخاص ثالث هم کم‌کم احساس می‌کنیم انگار منظور شما این است که من هر چه گفته‌م وحی منزل است و شما هم خودتان را بکشید، همین است که هست! خواستم خواهش کنم اگر دارید واقعاً بحث می‌کنید، شما که این همه وقت می‌گذارید جواب می‌دهید کمی بیشتر حوصله به خرج دهید و کمتر نگران ابطال کامنت باشید و اشخاص ثالث را که در تلفن و چت دونفره‌ی شما حضور نخواهند داشت از استدلالات خود بی‌بهره نگذارید. اگر هم نه و قرار نیست اصولی بحث کنید که پس چرا نگران اشخاص ثالث هستید؟ بفرمایید همین است که هست که اشخاص ثالثی مثل بنده هم انقدر وقت‌شان را تلف نکنند و بیهوده منتظر رسیدن به نتیجه یا پاسخی بر سوالاتشان نباشند.
ممنونم...

فکر می کنم چند نکته در فرمایش شما خلط شده
لطفاً عنایت بفرمایید به عرایض این جانب:
بنده تلاش اکیدی دارم که نهایت حوصله و توان را در جوابگویی به دوستان، اعمال نمایم لکن این سطح توان و حوصله گاه به دلایل شخصی و موردی، کم و زیاد می شود و گاه به دلایل بیرونی
یکی از این دلایل بیرونی نیز شکل ورود دوستان در بحث است مثلاً وقتی من می بینم یک نفر به قدر چند برابر یک پست، کامنتی می گذارد و طی آن یکی از مطالبی که مطرح می کند این است که درخواست می کند بنده 500شعر در مقابل برای او بنویسم خب طبیعتاً این چنین نحوه بحثی، اقتضای وبلاگ و کامنت را ندارد و جای آن در بحثهای حضوری یا آنلاین است
اگر مواردی بوده که بنده به پاسخ کوتاه اکتفا کرده ام یا مطلقاً پاسخ نداده ام دلیلش از این قبیل بوده است یا مثلاً مواردی بوده که کسی با ادبیات موهن یا آمیخته با لودگی سخنی گفته که آن هم در بعضی موارد به سکوت گذارنده شده و یا مواردی که کسی چیزی را مکرر مطرح کرده و پاسخش را نیز مکرر گرفته لکن بدلایلی یا نمی تواند یا نمی خواهد ایراد استدلالش را قبول کند که در این صورت دلیلی نمی بینم مداماً آن را تکرار کنم چون فکر می کنم خالی از جنبه تحقیق و بحث است و صرفاً ابزار جدال و مراء می گردد
در سایر موارد، بناء و دأب این جانب بر پاسخگویی حداکثری به همه کامنتهای دوستان است مخصوصاً مخالفین و ضمناً مشکلی با طرح ابهامات و رفع ایرادات حتی نسبت به خودم نیز ندارم
موفق باشید

همیشه دوست . چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 01:49

سلام
به نکته ی دوم (سوال دوم) جواب ندادید .

شما بگید چرا حافظ رو عارف می دونید ؟
عارف کیست : جوابش ساده است کسی که بدنبال شناخت خود و خداست و همه کارهایش برای خداست و در راه رسیدن به وعده های الهی .


هر کسی که شعر بگه عارف نیست .و اینکه کسی از زندگی حافظ خبری نداشته تا بدونه عارف بوده یا نه . یعنی زندگی نامه ای ازش موجود نیست .و کسی بوده که در واقع پس از مردنش کشف شده .زنده شده تازه .. !

سلام
درباره نکته دوم شما عرض کنم که رفتار غلط چند نفر منتسب به یک مکتب، دلیل بر غلط بودن آن مکتب نیست مگر اینکه آن اشتباه و رفتار غلط، ناشی از آموزه های خود آن مکتب و به عبارت روشن تر، اشتباه مکتبی و زیربنایی باشد نه اشتباه موردی و فردی
درباره تعریف تان از عرفان نیز عرضی نمی کنم چرا که تعریف مربوط به شماست و تا حدودی ساده و غیردقیق است و جامع و مانع نیست
با این تعریف، بسیاری از کسانی که مخالف عرفان بوده اند نیز عارف تلقی می شوند و بسیاری از عرفای مشهور خارج می گردند!
موفق باشید

مریدنور چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 00:56 http://moridenur.blogfa.com/post-69.aspx

امیرجان بنده از شما پرسش نکردم همینجوری از سر دل خودم نوشتم.اون مطلب رو هم بهش اشراف دارم.اما قیاس شما خیلی غلط هست.قیاس برای خوشد حساب و کتاب داره بزرگوار .بعد امرجان شکسته نفسی نفرمائید.کسی شمارو حقیر خطاب نکرد.اسم و رسم شما هم اصلا مشخص نیست.گفتم اگه اجازه بدین من توفیق این چهره نمایی رو داشته باشم.
حالا فعلا این مطلب رو برای دوستان در معرض دید بزارم.
http://moridenur.blogfa.com/post-69.aspx
سیمای اخلاق در قرآن و سیره معصومین

بنده نگفتم شما پرسش کردید
مطلبی مطرح شد و لازم بود توضیح داده شود که داده شد
ضمناً صحبت درباره خطاب (حقیر) نبود
دقت، امر بسیار نیکویی می باشد
موفق باشید

همیشه دوست چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 00:17

سلام ...حاج آقا شما اگر میخوای از عارفا بد بگی ،برو دنبال یک عارف تا کارت اینطور از بنیه خراب نباشه . از حافظ فقط شعراش هست ..و این موجب عارف بودنش نیست و کلا عارف نیست . در ضمن آیت الله های خیلی هوس باز و پلیدی هم داشتیم . ولی اعمال اونها چه ربطی به اصل دین خواهد داشت ؟


سلام
دقیق متوجه نشدم
می فرمایید حافظ، عارف نیست!؟
پس لطفاً عرفان را از دیدگاه خود تعریف کنید ببینیم چیست که حافظ در آن قرار نمی گیرد؟

فوتون سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 21:38

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
ایدکم الله ،
واقعا آوردن این مطلب بسیار خوب و نغز در نفی و نقض فضائل ساختگی اولی و دومی به زبان قدسی امام جواد علیه السلام موجبات مسرت اهل بیت عصمت و طهارت ، خصوصا حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در این ایام جانسوز خواهد بود ان شا الله.

التماس دعا
وعجل الله تعالی فی فرج مولانا صاحب الزمان
یاعلی

سلام بر برادر گرامی
امید که خودشان قبول بفرمایند
ملتمس دعا هستم
یاعلی

مریدنور سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 19:56 http://moridenur.blogfa.com

ارادت امیرابدال بزرگوار.عرض شود که من فقط این عقل ناقصم قطع نمی دهد با وجود شرک عمر و عثمان چه لزومی داشت مولی الموحدین در جلسات بعدی انتخاب رهبر جامعه اسلامی با ایشان مجالست کند و شرط و شروط بگذرد.یا اینکه بیاید به این مشرک در راهبری جامعه اسلامی مشاوره بدهد یا اینکه دعوت یک مشرک را برای تنظیم و تدوین قرآن بپذیرد؟

اگر خطاب کامنت تان به حقیر است این جانب اسم و رسمم مشخص است
اسم از پیش خود نگذارید و به همان خطابات متعارف، مطالب یا سؤالات تان را مطرح کنید در غیر این صورت منتظر جواب نباشید
در خصوص این مطلب هم در رفتار حضرت یوسف(ع) با آن حاکم مشرک (عزیز مصر) تأمل کنید در سوره یوسف(ع)
موفق باشید

غریب آشنا... سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 14:25 http://shahid22.parsiblog.com/

سلام ...
نمی دونم شما اگه مغرضانه معنی نکرده باشین باید به اصول دستور شعر آشنایی نداشته باشین.غزل زیبایی و جذابیتش به خاطر ایهامها و در پرده سخن گفتنشه..یه جا وزن و نوع حالت می خوره به مونث یا ایجاب میکنه مذکر انتخاب شه و حالتهای دیگه..می.. معشوق..مست..باده و غیره..اینجور که شما معنی به رای کردید تمام شعرا چه شعر سپید چه غزل و غیره از دم مورد دار شدن.....؟!!!!!!!!!!!!!
راستی جهت تکمیل صحبتاتون حافظ جای دیگه از دختر هم چند جایی حرف زده ها از قلم نندازین..
دختر رز چند روزی شد که از ما گم شدست رفت تا گیرد سر خود هان و هان حاضر شوید...
احتمالا حافظ مشکلش خیلی اساسیتر از اینی هست که گفتین؟!!!!!!!!!!!!با ایین وضعیت حافظ احتمالا خواسته تو جامعه بسته و معتقد زمانش دیوان و کوس رسوایی سر داده باشه بزرگوار!!!!!!!!
راستی واقعا چقدر شعرای ما وقیح صحبت میکنن...
یارب چه هاست نهفته اندر عشق که یار در بر من خفته من پریشانم.............میبینین؟!!!!!!!!!!!!!!وقاحت تا چه حده...


لب کلام از زبون خود حافظ:
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز هر کسی بر حسب فهم گمانی دارد
یا حق

سلام
من نمی دانم این چه تفسیر به رأیی است که یک نفر جرأت نکرده تفسیر به حق آن را ارائه کند!؟
خب بالاخره این استعارات و ایهام ها و در پرده سخن گفتن ها و کلاً مـَجازگویی ها یک معانی حقیقی در ورای خود دارند دیگر!
خب بفرمایید آن معنا چیست؟
مثلاً منظور حضرت! از مغبچه و لولی شنگول و... چیست و کیست؟

سما سماواتی سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 12:41

سلام بر استاد گرامی

مطلبی را در یکی از سایت های خبری با عنوان "آموزش غیرت در کلاس معلم عرفان!" مشاهده کردم. گفتم بد نیست برای خوانندگان وبلاگ شما هم لینک بدهم تا همه مفیوض شوند.

http://www.jahannews.com/pages/view.php?id=24778

التماس دعا

سلام و ممنون از شما
موفق باشید

گربه سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 11:17 http://booser.blogfa.com

"استدلالی در مخالفین ندیدم... مشتی تفسیر به رأی بی شاهد و قرینه که نامش استدلال نیست! بر فرض هم که استدلال باشد اینقدر در همین فضای نت این گونه استدلالات! فراوان است که نیاز به ذکر من نیست"
چرا نیازی به ذکر شما نیست؟ مگر کسی که نظریه‌ای اثبات می‌کند نباید جواب کسانی که با افکارش مخالف‌اند را بدهد؟ شما خود را بری از اشتباه می‌بینید و دیگران را ـ هرچند در کار خود که ادبیات فارسی باشد استاد باشند ـ صددرصد در اشتباه؟ خب شاید هم این‌طور باشد اما باید اثبات کنید. باید اثبات کنید که چرا این همه حافظ‌شناس و حافظ پژوه بزرگ شبهه‌ای در زمینه‌ی بیماری‌های جنسی در حافظ ندیده‌اند و شما دیده‌اید؟ چرا فکر می‌کنید فقط کسانی که با نظریه‌ی شما مخالف‌اند باید استدلال بیاورند و برای شما فقط همان چند خطی که در تایید نظر شماست کافی‌ست؟ اتفاقاً اگر بحث منطقی باشد شما اول باید سعی در قانع کردن مخالفان بکنید نه مخالفان.

"اثبات اینکه سنت شعری محض بوده و قصد جدّ از آن نبوده بر عهده مدعی آن است وگرنه مشکلی نداریم از اینکه همه آن اشعار را بر همان معنای ظاهرش حمل کنیم ولو مجبور شویم خیلی ها را همجنس گرا بدانیم."
چرا به عهده‌ی مدعی آن است؟ آن چیز که واضح است و شما هم احتمالا می‌دانید این است که ازین نوع سنت‌ها در ادبیات فارسی زیاد داریم و اصلا شناخت ادبیات کلاسیک ایران در گرو شناخت همین سنت‌هاست. فی‌المثل اگر ندانیم تعبیر مغ و پیر مغان در اشعار همین حافظ یک سنت شعری عرفانی مشهور است فلان زرتشتی هم می‌تواند مدعی شود حافظ زرتشتی بوده! به نظر شما آن زرتشتی که دچار چنین سؤتفاهی شده است مجاز است بگوید: من که معتقد به این سنت نیستم. من از شعر حافظ همان که در ظاهر است را قبول می‌کنم. اگر کسی مدعی سنت شعری‌ست ثابت کند.
شما ابتدا باید بگویید قائل به وجود چنین سنت شعری‌ای هستید یا نه؟ و اگر نه چرا؟ چون این‌که اشاره و مخاطب قرار دادن همجنس دارای پیشینه‌ی فراوان در شعرای قبل و بعد از حافظ شیرازی دارد توسط استادان ادبیات فارسی اثبات شده است.
"بسیاری از اشعار او انکار حقایق قرآنی است و ردّ روایات معتبر.. با اینها چه می کنید!"
حافظ یک هنرمند و متفکر چند بعدی است. و درست مثل سایر انسان‌ها در وجودش تناقضات فراوان دارد و نمی‌تواند در تمام مواقع به همه‌چیز معتقد صددرصد باشد و درضمن او نمی‌تواند در شعرش جز این باشد (چون بسیار صریح‌زبان و رک‌گوست) و بنابراین افکار و عقاید گوناگونی در اشعار او وجود دارند. حافظ یک انسان متعبد به زعم شما نبوده و هیچکس نمی تواند این ادعا را کند که او تنها و تنها یک مسلمان و متعبد و عارف بوده. چون اشعاری دارد برخلاف آن ها. حافظ یک شک‌انگار بزرگ بوده اما در عین‌حال برخلاف نظر شما من معتقدم بیشتر اشعارش در قبول قرآن است مگراینکه ملانقطی بازی و خشکه مذهبی بازی دربیاوریم و هرجا می و مطرب و ساقی دیدیم آن را مخالف نظر قرآن بدانیم. شما که ادعا دارید بیشتر اشعار حافظ مخالف صریح قرآن است برایم اثبات کنید! توجه کنید که می گویید بسیاری! اگر فقط به غزلیات حافظ اشاره داشته باشید با حدوداً پانصد غزل روبرو هستید. هر غزل حافظ به صورت میانگین هفت تا هشت بیت دارد. تقریباً می‌شود حدود چهارهزار بیت غزل. پس مطابق نظر شما که گفتید بسیاری از اشعارش باید حداقل حدود سه هزار یا نه دو هزار یا حداقل حداقل هزار بیت شعری که مخالفت صریح با آیات قرآنی دارد پیدا کنید. لطفاً برای اثبات حرف خودتان حداقل پانصد بیت از آن ابیات شبهه‌دار را برایم بیاورید و حرف خود را ثابت کنید. زیرا من نظری برخلاف شما دارم و عمده‌ی اشعار حافظ را مقتبس از آیات قرآنی می‌بینم. اگر تاریخ ادبیات هم خوانده باشید می‌دانید مطابق نظر ادیبان بزرگ حافظ در صدر شاعرانی‌ست که از مضامین قرآنی در اندیشه‌ی خود استفاده کرده‌اند. حتی بیشتر از مولانا که مقدار زیادی از آیات قرآن را به‌صورت تضمین یا تحلیل در مثنوی معنوی خود آورده است. حالا همان‌طور که گفتم حافظ شک‌اندیش بوده و به برخی از مفاهیم شک داشته. و البته در این شک‌ها هم نمی‌شود نظر قاطعی داد چون یکی از خصوصیات حافظ بازیگوشی اوست! و همین بازیگوشی اشعارش را پر از ابهام کرده است. مثلاً حافظ ی که از استادان سخن فارسی است و می‌تواند به راحتی و روان چیزی که به آن معتقد است را در زبان فارسی بیان کند بیت شبهه‌برانگیز "پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت" را گفته است که به نوعی شک در آفرینش بی‌عیب و نقص خدا است. اینجا با دو رویکرد مواجهیم. یکی اینکه سریعاً و بدون توجه به جهان‌بینی الهی حافظ و این مسأله که اگر اعتقاد به دنیای ورای این دنیا را از اشعار حافظ برداریم و از حافظ بگیریم بیشتر اشعارش بدون تفسیر و معنا باقی می‌مانند ـ و یعنی وجود ماوراء‌الطبیعه و مضامین قرآنی در اشعار حافظ آنقدر بسامد دارد که نشود انکار کرد ـ رأی به تکفیر حافظ بدهیم. و دوم این‌که با کمی تأمل آن شبهه را به صنعت و سنت ایهام و دوپهلوگویی مختص حافظ ارتباط بدهیم و یا آن را جزو بازیگوشی‌ها و شوخی‌های حافظ با ظاهراندیشان و متعبدانی چون شما که در مسائل ظاهری و سطحی مو را از ماست بیرون می‌کشید بدانیم و یا آن را جزو معدود نکته‌های شک‌اندیشی طبیعی در حافظ شیرازی.
"بازهم متوجه نشدم ارتباط بین ایدئولوژی والا و همجنس گرا نبودن یک فرد را! چه استبعادی دارد که کسی مثلاً یک فیلسوف مهم یا یک نقاش قدر یا یک موسیقی دان خبره یا یک فیزیکدان قوی و کلاً فرد مؤثری باشد و در عین حال، اهل حال هم باشد!"
منظور من این است که حافظ را با این ترازو نمی‌شود سنجید. کسانی مثل سوزنی سمرقندی و ایرج میرزا را می‌شود اما حافظ را نه. نکته بسیار عقلانی‌ست: شما حافظ را تنها یک همجنس‌گرا معرفی کرده‌اید و فقط پانزده بیت در اثبات این همجنس‌گرایی آورده‌اید و حالا کاری ندارم که فقط نظر خود را داده‌اید و نظر بسیاری از استادان ادب فارسی را نیاورده‌اید و خواسته‌اید به زعم خودتان با همین چند بیت پنبه‌ی حافظ را به‌طور کل بزنید. حافظ شاعری نیست که در این میزان بگنجد آقا جان! اگر غزل‌هایی که این ابیات در آن بودند را می‌آوردید به‌هیچ‌وجه نمی‌تونستید این‌طور هو و جنجال که الان راه انداختید راه بیاندازید. چون این ابیات در بین ابیات دیگر حافظ که پر از مفاهیم قرآنی‌ست به‌هیچ‌وجه چنین معنایی ندارد و به ذهن کسی خطور نمی‌کند کسی چنین اندیشمند چنین مبتذل به هم‌جنس خودش خطاب جنسی کند. معنی این ابیاتی که آورده‌اید را باید در کل یک غزل بسنجید. درست که هر بیتی از حافظ معنایی مستقل از ابیات دیگر دارد (به‌خصوص در غزل‌هایش) اما حوزه‌ی معنایی یک واژه را و دایره‌ی معانی‌ای که به ذهن انسان متبادر می‌شود را فقط در یک متن منسجم می‌توان سنجید و نه در تک‌پاره‌هایی گزینش‌شده از یک غزل. فی‌المثل وقتی مولانا در مثنوی معنوی‌اش دارد برای اثبات یک تفکر اسلامی یا عرفانی حکایتی می‌گوید اگر این حکایت به‌زعم کسانی دارای سبهه‌های غیراخلاقی هم باشد نمی‌شود حکم به غیراخلاقی بودن آن شعر یا آن قسمت از اشعار مولانا داد چون مولانا خود ترازوی خود را معین کرده است و ما دیگر به چشم سوزنی سمرقندی و ایرج میرزا به او نگاه نمی‌کنیم. می‌شود آن مسائل غیراخلاقی را به کلی از چیزهای دیگر ربط داد اما همواره باید سطح دانش و خطاب مولانا را در نظر داشته باشیم و از هر کلمه‌ای هر معنایی که بتوان از آن برداشت کرد برداشت نکنیم.
این جان منظور من از آنچه که شما متوجه نشده‌اید بود. این‌که باید گوینده و سطح آن را مشخص کرد و بعد رأی صادر کرد. به عنوان مثال دیگر ما در رسالات فقهی مراجع تقلید بسیاری از مسائل غیراخلاقی که به‌قول وزیر ارشاد وقت نمی‌شود آن‌ها را بلند بلند برای خانواده‌ی خود خواند مواجهیم اما آیا می‌شود صریح و سریع حکم به غیراخلاقی بودن آن رسالات داد؟ حالا شما می‌گویید آن‌ها ضرورت داشته‌اند به این مسائل بپردازند اما حافظ چه؟ که بنده می‌گویم حافظ هم بنابه‌سنت شعری خطاب به جنس موافق و دوپهلوگویی خاص خودش ـ که یکی از کلیدهای درک حافظ است ـ ضرورتی ندیده از بیان آن‌ها ابا کند. شما باید معنی یک کلمه را در متن بشناسید و آن را به هر معنایی که در خارج از آن متن راه می‌دهد ارتباط ندهید.
"فرمایش شما متناقض است لطفاً دقت بفرمایید! اگر شعری مثل اشعار سعدی در بوستان و گلستان باشد کسی فال با آن نمی گیرد چون محتوا و مضمون مشخص دارد و جای تفسیر به رأی در آن کم است بنابراین افراد را جذب فالگیری نمی کند اما اگر شعری دارای محتوای خنثی و بی طرف و قابل تفسیر به رأی باشد شدیداً این مجال را به افراد می دهد که با آن فال بگیرند و هر شعری آمد آن را به نحوی به ذهنیت خود برگردانند و از این کار بانمک لذت ببرند!"
اول این‌که دوپهلوگویی و ابهام با خنثی‌گویی تفاوت دارد. تا یک متن به درجه‌ای از حل مضامین مختلف در خود نرسیده باشد نمی‌تواند به تفاسیر گوناگون راه بدهد. چون برخلاف اشعاری که راست و مستقیم افکار خود را گفته‌اند آن اشعار مضامین گوناگون را با هم در یک متن حل کرده‌است. درضمن توجه کنید که مثلاً اشعار سعدی به این علت چندان قابل تفسیر به رای‌های مختلف نیست که دیالکتیک معنایی‌ای را در خود ندارد. منظورم از دیالکتیک معنایی در اشعار حافظ این است که حافظ افکار گوناگون را بدون این‌که یک فکر برجسته‌تر از فکر‌های دیگر باشد در یک دیالوگ شعری به جان هم انداخته باشد و نتیجه‌ی قطعی‌ای از این دیالکتیک به دست نداده باشد. اما دقت کنید حرف خود را تغییر ندهید چون شما اول گفته بودید:
"اینکه با دیوان حافظ می توان فال گرفت می تواند بابت یکدست و خنثی و تکراری بودن مفاهیم آن و قابلیت بالای تفسیر به رأی و تطبیق آن با هر چند موضوع متناقضی باشد و دقیقاً به همین جهت است که با دیوان سایرین نمی توان چنین کرد."
قابلیت تفسیر به رأی داشتن که خودش جای بحث دارد که یعنی چه؟ یعنی به صرف این‌که حافظ دوپهلوگویی کرده‌است شعرش به هر تفسیری راه می‌دهد؟ دقت کنید که گفتم اندیشه‌های گوناگون و نه هر اندیشه‌ای! اگر یک متن به هر چیزی راه بدهد پس وجود آن متن بر ه مبنایی ست و فلسفه‌ی وجود آن متن چیست. قابلیت به تفاسیر گوناگون با قابلیت به هر تفسیری تفاوتش از زمین تا آسمان است! مثلاً من با تفسیر همجنس‌گرایی از شعر حافظ که شما کرده‌اید مخالفت می‌کنم. اما در فرآیند فال‌گیری این نیست که با هر اندیشه‌ای که دارید شعر حافظ جور در بیاید. این فرآیند بیشتر در ذهن ناخودآگاه آدمی است که به‌صورت ناخودآگاه ذهن انسان اندیشه‌ای را که در خود دارد به مفاهیمی که در شعر حافظ دارد نزدیک و منطبق می‌کند. وگرنه از لحاظ منطقی چطور ممکن است اصلاً متنی وجود داشته باشد که تمام معانی راه بدهد؟ پس الفاظی که در آن متن به‌کار رفته‌اند چه‌کاره‌اند؟ پس معنایی که کل متن را به هم متصل می‌کند کجاست؟ آیا می‌توان از یک شعر محزون و ناامیدکننده به‌خاطر دوپهلوگویی‌اش مضامین شاد و امیدوارانه بیرون کشید؟! این تفسیر و تأویل‌پذیری هم یک مرزی دارد که شما به آن قائل نشده‌اید و فرض کرده‌اید شعر حافظ هر معنایی را که به آن بچسبانند قبول می‌کند!
و در ضمن در حرف اول‌تان که در بالا آورده‌ام گفته‌اید: "یکدست و تکراری بودن مفاهیم" که این ادعا در حرف دوم شما غیب شده است! و تنها به تفسیرپذیری و خنثی و بی‌طرف بودن اشاره کرده‌اید! اگر هم می‌گویید این اصطلاحات همه یک معنا دارند من با شما مخالفم چون یک‌دست و تکراری بودن را با اینهمه مفاهیم و مضامینی که در دیوان حافظ وجود دارد محال است بتوانید اثبات کنید اما تفسیرپذیری و خنثی و بی‌طرف بودن شعر حافظ را البته با همان اشکالی که گفتم توانسته‌اید برایش دلایلی هرچند نادرست بیاورید.
"فرمایش شما درست نقطه مقابل عرفاست که می گویند جهان بینی حافظ کاملاً عارفانه است و انتقاد حافظ از صوفیه نیز مربوط به نوع خاصی از صوفیه است نه اصل تصوف و عرفان و می گویند که مولوی و عطار و حافظ و نظامی و سنایی و خاقانی و... همگی گلهای بوستان عرفان اسلامی هستند گرچه بو و رنگ شان مختلف است اما کلیت نگاهشان نگاهی عرفانی است."
تنها به این بسنده می‌کنم که جهان‌بینی حافظ آن صلابت و استواری و پایداری و ابرام و اصرار عرفایی مانند سنایی و عطار و مولوی را در اثبات و ابلاغ اندیشه‌های عرفانی در ظرف شعر ندارد. شعر و هنر مطابق نظر بسیاری از شعرشناسان و ادیبان برای حافظ غایت بوده و هیچ‌جا در شعرش اصرار و ابرام خاصی در قبولاندن اندیشه‌ای عرفانی به مخاطبش وجود ندارد. هرچه هست گشت و گذار در اندیشه‌های مختلف و گاه عرفانی و بیان اندیشه‌های بیشتر التقاطی و شخصی است. حافظ یک شاعر حرفه‌ای و چه بسا حرفه‌ای‌ترین شاعر دوران کلاسیک ادبیات فارسی‌ست. رسیدن به جوهره‌ی شعر برای حافظ کافی بوده. سنایی در دیوانش به ضرب و زور استدلالات فلسفی و قرآنی و غیره به تبیین اولین اندیشه‌های عرفانی دست می‌زند. عطار برای بیان "وحدت وجود" دست به یکی از بزرگترین و مهم‌ترین آثارش یعنی منطق‌الطیر می‌زد و در ضمن دایره‌المعارف و یا تذکره‌ی بزرگ عرفا را به نام "تذکره‌الاولیا" را تالیف می‌کند. مولانا هم که مشخص است. دو اثر از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین آثار عارفانه‌ی ادبیات ایران یعنی مثنوی معنوی و غزلیات شمس را می‌سراید. که در این میان مثنوی معنوی بیشتر از راه عقل به تبیین جهان‌بینی عارفانه اصرار می‌کند و غزلیات شمس از راه احساسات. اما حافظ چه؟ یک اثر بزرگ عرفانی که دارای اصرار و ابرام در بیان و استدلال‌های عارفانه باشد از او برایم نام ببرید. حافظ بیش از هرچیز یک اندیشمند و هنرمند بزرگ و حرفه‌ای بوده و چیزهای دیگر را فقط می‌شود بهش انگ زد و با برداشت محدود از بخشی از اشعارش بهش چسباند!
"بنده درخواستی از شما برای ادامه بحث ندارم لکن اگر شما به هر دلیلی از ادامه بحث امتناع دارید سعی کنید به روش عادی بحث را ترک کرده و براساس علم غیب، اتهام روانه ننمایید."
می‌دانم درخواستی ندارید. خب برای شما راحت‌تر است من هم مثل خیلی‌های دیگر شما را غیرقابل بحث بدانم و بروم و شما را با ادعاهای بی‌اساس‌تان تنها بگذارم. اما من فقط وقتی می‌روم که یا حرف‌هایم را تماماً زده باشم و ادامه‌ی بحث تکرار مکررات باشد و یا این‌که شما مرا از وبلاگ خود بیرون بیاندازید که البته درین مورد بسیار مختارید! چون هرچه باشد وبلاگ خودتان است. اتهام و علم غیب؟! موردش را بگویید آقا جان! صدبار گفتم که توی هوا نمی‌شود ادعا کرد. کلی‌گویی را کنار بگذارید و مورد اتهام و غیب‌گویی بنده را بیان کنید. چون احتمال دارد جایی از روی عصبانیت حرفی زده باشم. فقط کلی‌گویی نکنید. من برمبنای آن‌چه شما نشان داده‌اید قضاوت‌هایی کرده‌ام اگر اشتباهاتی دارم به‌صورت موردی تذکر دهید. انشاءالله که جنبه‌ی پذیرش خطا را داشته باشم.
یا حق

جهت جلوگیری از اطاله کامنت می توانید به جای کپی پیست مطالب بنده، در ذیل شماره های متناسب با مطلب مربوطه مطالب تان را بفرمایید
1.ظاهراً بین ارائه یک مطلب و بحث، خلط شده است آنچه بنده در این وبلاگ می آورم برآیند تحقیقاتم می باشد و لزومی نمی بینم تمام احتمالات و اشکالات احتمالی و ایرادات فرضی را حدس زده و پیشاپیش جوابگو باشم در متن پست
بله اگر کسی مثل شما به بحث مشغول شود جواب به او با ادبیات بحث می باشد و هر اشکالی مطرح شود در حد امکانات و وسعت یک وبلاگ جوابگو خواهم بود ولی در نوشتن برآیند تحقیقات یک نفر، ضرورتی به ارائه تمام اشکالات و پاسخگویی سابق وجود ندارد
2.به آن زرتشتی نیز حق می دهم توجه داشته باشید که بنا بر یک قاعده کاملاً عقلایی، الفاظ در معنای ظاهری خود معنا می شوند الا مواردی که با قرینه و شاهد، معلوم شود که منظور غیر از ظهور کلام است اثبات این قرینه نیز بر عهده مدعی آن است این قانون هم قانونی است واضح در حدی که همین الان بر خواندن متن من توسط شما و برداشت معنا و ایجاد مفهوم در ذهن جنابعالی مسلط است
3.مشکل منحصر در می و ساقی نیست! بسیاری از اشعار او انکار معاد و بسیاری معارف دیگر دین است و البته بنده اینجا مجال ندارم که 500غزل برای تان ردیف کنم اگر خیلی مایل به دریافت این موارد بودید طرق آنلاین مثل چت و تلفن و امثالهم در خدمت شماست
4.در مسائل دینی و اعتقادات اساسی مثل توحید و معاد شوخی با کسی نداریم و تعبد صحیح و دقیق بر دین نیز نامش تعبد ظاهری و سطحی نیست مسأله، مسأله بازی بچه گانه نیست که هرکس بنشیند و در آن شوخی کند و سر به سر کسی بگذارد
مطلب عذاب ابدی لاینقطع و بی جبران است
متوجهید که!؟
5.این مطلب هم از همان تهمت های تکراری است که در کامنت پست قبلی مکررا گفته شد ولی احدی نتوانست آن را اثبات نماید
اگر فکر می کنید برش های ما در برداشت از معنا تأثیر مهم گذاشته شما یکی از همان اشعار مورد ذکر را بدون برش و با متن کامل غزل که فکر نمی کنم چند سطری بیش نشود بیاورید و معنا کنید
6.قیاس این مطالب با رساله مراجع، مع الفارق است هیچ مرجعی از میل خود نمی آید و نام فلان چیز را ببرد بلکه چون همان چیز قبیح، متعلق حکم خدا قرار گرفته و احکامی داشته و مرجع نیز باید احکام خدا را به مردم بگوید فلذا نام برده شده و حکمش گفته می شود در واقع مرجع در اینجا نقش یک بیانگر را دارد و اصل مطلب مال کس دیگری است اشکالی اگر هست باید به صاحب دین (خدا) وارد شود که چرا برای فلان مطلب قبیح حکم گذاشته است نه به کسی که وظیفه اش بلاغ (رساندن) است و بس
در حالی که در اینجا هیچ ضرورت قابل قبولی در ورای به کار بردن این الفاظ به چشم نمی خورد و ضمناً خود شاعر عارف با عمد آنها را می گوید مطلب نیز مربوط به خود اوست که خدایش را بسان مشرکان به بشر و... تشبیه نموده است (اگر نگوییم منظورش همان همجنس گرایی باشد)
7.یکدست بودن، ملازم خنثی بودن است وقتی شما با متنی مواجهید که پیام عمیقی ندارد و خنثی و ساده است این متن را یکدست می بینید و همین موجب می شود قابلیت پر کردن منطقه فارغه معنایی با تفسیر به رأی را داشته باشد و علت اقبال مردم به فال حافظ نیز همین پروسه شیرین است
8.تبیینی که از سنایی و مولوی و عطار کردید و تفاوتی که برای حافظ مطرح نمودید را قبول ندارم البته جای بحث آن اینجا نیست و مجال اوسعی می طلبد
9.اتفاقاً برای من راحت تر و بهتر است که امثال جنابعالی با رویکردهای مختلف بیایند و هرچه دارند بگویند و امثال این جانب نیز جواب دهند افراد ثالث نیز بیایند و بخوانند و خود حق را تشخیص دهند و دیگر جای این ادعا نباشد که در مقابل این مسائل که ما مطرح کردیم حرفی بود و زده نشد و... فلذا مشکلی در این خصوص نیست حتی اگر تعابیری نظیر غیرقابل بحث بودن و ادعاهای بی اساس و اینها هم چاشنی مطلب تان شود بسیار بهتر است و به درک صحیح افراد ثالث از عمق فاجعه کمک خواهد کرد!
ضمناً کسی تاکنون از این وبلاگ، اخراج نشده و هرکسی تا هرچقدر حرف داشته زده است هر تیری که در ترکش حافظ دوستان معظم بوده رها شده و نهایتاً هم بسان آن کسی که در رمی جمرات، سنگ کم آورده بود به فحش به جمره پرداخته اند!
بنابراین مشکلی با بیان مطالب شما یا هیچ کس به هر اندازه نیست
ضمناً همین مقدار که می پذیرید ممکن است مواردی را از روی عصبانیت حرف زده باشید کافی می دانم و وارد ریز موارد نمی شوم شما هم از این به بعد دقت بیشتری روی الفاظ تان داشته باشید پدر جان!
همیشه موفق باشید

حامد دوشنبه 20 اسفند 1386 ساعت 19:17

گنداب است بی شک ، و این رنگ شیری که به این گِلاب افتاده است ، تخم حشراتی است که در حاشیه این گنداب جمع گشته و تو مادر من نشسته ای بر سر این گنداب و سعی داری با دست نوازش آب را صاف کنی .

گربه دوشنبه 20 اسفند 1386 ساعت 18:15 http://booser.blogfa.com

درضمن مگر شاعر و در اینجا حافظ حتما باید عارف باشد که کلامش به چیزی جز ظاهر اشاره داشته باشد؟ حافظ از اشارات عرفانی خاص عرفا استفاده کرده است اما جهان‌بینی او با جهان‌بینی عرفا (به عنوان مثال عطار و مولانا) از زمین تا آسمان تفاوت دارد. حافظ خود در اشعارش بارها و بارها از عرفا و صوفیان و دلق‌پوشان انتقاد کرده است. پس بیشتر هنرمند و شاعر است تا عارف. یعنی از زبان عرفا برای بیان اندیشه و زیبایی‌شناسی احساسات خود استفاده می‌کند. این‌که عرفا هم عارف بودن حافظ را تایید کرده‌اند چیزی جز تأویل‌پذیری شعر حافظ را تایید نمی‌کند. به‌قول مولانا: هرکسی از ظن خود شد یار من/ وز درون من نجست اسرار من. وگرنه بسیاری از اصول عرفان را اصلاً حافظ قبول ندارد.
در ضمن شما باید خیلی مغرض باشید که جهان‌بینی فراتر از دستمالی کردن پسرکان زیبا را ندیده باشید. اگر بگویید حافظ جز این چیزها ندارد خب من با شما حرفی ندارم. با کسی که حافظ را نخوانده در موردش ادعا دارد هیچ حرفی نمی‌شه زد. باید طرف زمینه‌ای داشته باشد وگرنه آب در هاون کوبیدن است.

8.توضیح این را در بند 6 دادم (خاصیت صلح کل عرفانی)
9.فرمایش شما درست نقطه مقابل عرفاست که می گویند جهان بینی حافظ کاملاً عارفانه است و انتقاد حافظ از صوفیه نیز مربوط به نوع خاصی از صوفیه است نه اصل تصوف و عرفان و می گویند که مولوی و عطار و حافظ و نظامی و سنایی و خاقانی و... همگی گلهای بوستان عرفان اسلامی هستند گرچه بو و رنگ شان مختلف است اما کلیت نگاهشان نگاهی عرفانی است
در کنار این همه امر به خواندن کتاب که از شما به بنده صادر شد بنده هم یک پیشنهاد می کنم به خواندن مبانی تفکر عرفانی خصوصاً عرفان تطبیقی
10.بنده درخواستی از شما برای ادامه بحث ندارم لکن اگر شما به هر دلیلی از ادامه بحث امتناع دارید سعی کنید به روش عادی بحث را ترک کرده و براساس علم غیب، اتهام روانه ننمایید
ضمناً تجهیل و هوچیگری نیز دردی را مداوا نمی نماید
جهان بینی حافظ بسیار گسترده است اما این گستردگی هرچقدر که باشد منافاتی با همجنس گرایی او ندارد
موفق باشید

گربه دوشنبه 20 اسفند 1386 ساعت 15:14 http://booser.blogfa.com

چرا نمی تونم بگم برو فلان کتاب رو بخون؟ خود شما داری حنجره تو پاره می کنی که بابا برام استدلال بیارید! خب، برآیند تحقیقات این آدمایی که من قبول شون دارم رد نظریه ی همجنس گرا بودن حافظ است دیگه. شما که توقع ندارید مثل خودتان در دو سه جمله پنبه ی طرف مقابل رو بزنم؟
درضمن عدالت و انصاف حکم می کنه وقتی می خوای نظریه ای رو ثابت کنی استدلال آن ها که با نظریه ت مخالف بودند را در تحقیق ات بیاری و اونا رو رد کنی. در صورتی که چنین نکرده ای. مثلا شما هیچ وقت به این سوال که اگر این طور باشد اکثریت شعرای ما همچنس گرا بودند. چون همجنس را مورد خطاب قرار دادن یکی از سنت های شعر و شاعری از زمان رودکی (از اولین شعرای بعد از اسلام) تا ملک الشعرای بهار بوده.
در ضمن با عرض پوزش مثال شما (عمربن خطاب) مع الفارغ است و نشان می دهد یا منظورم را از اندیشه و فروغ آن متوجه نشده اید یا زده اید به کوچه ی علی چپ! اشعار حافظ پر از معناها والا و گاه بسیار معنوی و مقتبس از قرآن کریم و احادیث معتبر پیامبر اسلام است. و فقط هم این نیست که مضامینی را از جایی برداشته باشد. بلکه حافظ طوری استادانه آن ها را با اندیشه های شخصی خود می پرورد و در شعر خود و در میان ایماژهای تصویری خاص خود می ریزد که نشانگر این است که حافظ تمام این اندیشه ها را درک و فهم کرده است. حافظ جهان بینی و ایدئولوژی والایی دارد و حرف و استدلال من هم این است که این جهان بینی والا را نمی توان به آدمی که فقط و فقط همجنس باز بوده نسبت داد و این نسبت حتی اگر غلط هم نباشد نشانگر بی انصافی و بی عدالتی محض نسبت دهنده است.
در ضمن این خیلی جالب است که خاصیت تاویل پذیری اشعار حافظ را به یکدست و خنثی و تکراری بودن اشعار حافظ نسبت می دهید! اولا این که این دو موضوع دو موضوع متناقض است و جمع این دو با هم محال است. اگر یکدست باشد چطور ذهن هرکس را به طرفی و به اندیشه ای که او می اندیشد می کشاند؟! و دوم اینکه یکدست و خنثی و تکراری بودن اشعار حافظ را برایم ثابت کنید. توی هوا که نمی شود یک چیزی گفت و رفت! اشعار حافظ یکی از پرشورترین و جهت دارترین و موضع دارترین و متنوع ترین اشعار کلاسیک ایران است. غزل را حافظ اولین بار به مضامین اجتماعی و انتقادی کشاند.
به شما پیشنهاد می کنم علاوه بر خواندن آن کتاب هایی که گفته بودم کمی هم سبک شناسی و تاریخ ادبیات بخوانید!

1.اگر برآیند تحقیقات آدمهایی که شما قبول شان دارید به نتیجه خاصی رسیده باشد بنده ملزم به پذیرش آن برآیند هستم؟ مسلماً خیر! شما آزادید که هر عقیده ای داشته باشید لکن این عقیده را وقتی می توانید به دیگران تسری دهید و آنان را دعوت به آن نمایید که بتوانید با زبان مشترک همه ابناء بشر (عقل و استدلال) آن مطلب مورد نظر خود را به دیگران انتقال داده و اصطلاحاً آنها را مجاب نمایید وگرنه در خوش بینانه ترین حالت، دیگران فقط به عقیده شما گوش فرا داده و سری تکان خواهند داد (البته به استثنای کسانی که جوهر عقلانی نداشته و خنثی هستند و هر چیزی می شنوند آن را قبول می کنند)
2.استدلالی در مخالفین ندیدم... مشتی تفسیر به رأی بی شاهد و قرینه که نامش استدلال نیست! بر فرض هم که استدلال باشد اینقدر در همین فضای نت این گونه استدلالات! فراوان است که نیاز به ذکر من نیست
همین الان که این سطور را می نویسم در سایت شیعه نیوز که جزء پیوندهای سایتم (۳۱۳امیر) می باشد و مدیرش از دوستان صمیمی این جانب است مطلبی نوشته شده درباره ارتباط مهدویت و حافظ و مشتی خزعبلات بی سر و ته در آن نگاشته شده است و البته با کامنتی بسیار مضحک که فقط باید خواند و خندید
وقتی دوستان ما سایت شان را با این گونه استدلالات! مزین می کنند دیگر چه نیاز به نقل امثال من؟
3.اثبات اینکه سنت شعری محض بوده و قصد جدّ از آن نبوده بر عهده مدعی آن است وگرنه مشکلی نداریم از اینکه همه آن اشعار را بر همان معنای ظاهرش حمل کنیم ولو مجبور شویم خیلی ها را همجنس گرا بدانیم
ما از حقیقت باکی نداریم الحمدلله
4.بسیاری از اشعار او انکار حقایق قرآنی است و ردّ روایات معتبر.. با اینها چه می کنید!؟
5.بازهم متوجه نشدم ارتباط بین ایدئولوژی والا و همجنس گرا نبودن یک فرد را! چه استبعادی دارد که کسی مثلاً یک فیلسوف مهم یا یک نقاش قدر یا یک موسیقی دان خبره یا یک فیزیکدان قوی و کلاً فرد مؤثری باشد و در عین حال، اهل حال هم باشد!
در پاسخ قبلی این را اشاره کردم اما شما جوابی برای من نداشتید
6.فرمایش شما متناقض است لطفاً دقت بفرمایید! اگر شعری مثل اشعار سعدی در بوستان و گلستان باشد کسی فال با آن نمی گیرد چون محتوا و مضمون مشخص دارد و جای تفسیر به رأی در آن کم است بنابراین افراد را جذب فالگیری نمی کند اما اگر شعری دارای محتوای خنثی و بی طرف و قابل تفسیر به رأی باشد شدیداً این مجال را به افراد می دهد که با آن فال بگیرند و هر شعری آمد آن را به نحوی به ذهنیت خود برگردانند و از این کار بانمک لذت ببرند!
باور می کنید خود من در همان ایام که داشتم پست قبلی را می نوشتم برای خنده و تفنن، فالی به حافظ زدم و شعر جالبی آمد که بله کارَت درست است و از این حرفها!!؟ جالب اینکه بعضی از کامنتگذاران علیه من قبلاً برای کامنت شان فالی هم زده بودند و حضرت شان به آنها جوابی در ردّ من داده بود!
این تا حدود زیادی مربوط است به خاصیت صلح کل عرفان و خنثی بودن معتقدات آن نسبت به همه افکار که ادبیاتش می تواند همه را به نحوی به خود جذب کرده و افراد متناقض و تفسیرهای متضاد را در خود جمع کند (با ابزار تفسیر به رأی که گویا سند خورده به نام عارفان و عاشقان متمسک به متشابهات و دور از محکمات)
7.مشکلی با خواندن ندارم قبلاً در این خصوص مطالبی خوانده ام و بازهم خواهم خواند ان شاء الله

گربه یکشنبه 19 اسفند 1386 ساعت 23:46 http://booser.blogfa.com

در حال تایپ مطالبی هستم اما عجالتا می شود بگویید اگر حافظ تنها و تنها یک بیمار جنسی بوده و بس چطور اینقدر اندیشه و حکمت در اشعارش است؟ شما فارغ از این بحث که آیا حافظ همجنس گرا هست یا نه. اولا اشتباه کرده اید که حافظ را مساوی با عارفان گرفته اید در حالی که به نظر بیشتر حافظ شناسان حافظ شیرازی بیشتر شاعر و هنرمند بوده تا چیز دیگری. و این ادعا را مورد خوبی دانسته اید برای حمله به عرفان و عارفان. سپس این اشتباه را مرتکب شده اید که حافظ را تنها یک همجنس گرا دانسته اید. میشه برای اینکه شما هم بیکار نمانید بفرمایید اگر حافظ فقط و فقط همجنس گرا بوده پس چطور اینهمه قرن در سراسر ایران و جهان حافظ جزو معدود هنرمندانی بوده که نه تنها فروغ اندیشه و شعرش نه تنها کم نشده بلکه رو به افزایش است؟ مگر می شود اشعار یک همجنس باز که فقط به فکر دستمالی کردن پسران خوش بر و رو است در طول قرن ها مورد توجه عوام و خواص قرار بگیرد و حتی دیوانش آنقدر پر از مفاهیم و مضامین گسترده باشد که به آن فال بزنند. توجه کنید که مثلا با دیوان ناصرخسرو نمی شود فال گرفت چون مضامین بسیار کمی در اشعارش مطرح شده. پس به نظر می رسد با این استدلال (و شما هم که خیلی شیفته ی این کلمه ی استدلال هستید!) اگر در دیوان حافظ مضامین همجنس گرایی هم باشد این تنها یک بعد از ابعاد گسترده ی اشعار حافظ است. پس نتیجه می گیریم که همجنس گرا بودن یا نبودن خیلی اهمیت ندارد و در درجه ی اول باید آدم باشیم!
در ضمن من علم غیب ندارم. شاید خوانده باشید اما اگر بگویید من آن کتابها را خوانده ام تنها ضعف خود را ثابت کرده اید و این که آن کتابها را نفهمیده اید. چون اثری از آثار استدلال های آن ها در نوشته ی شما نیست. من به شما توصیه می کنم نخوانید یا نگویید آن ها را خوانده ام. اینطوری سنگین تر است!

اگر طبق فرمایش شما {همجنس گرا بودن یا نبودن اهمیتی ندارد و در درجه اول باید آدم باشیم} خب بحث چرا؟ آدم باشید!
اما اگر بحث در این خصوص مهم است باید چند نکته را ذیل فرمایش شما عرض کنم:
۱.این نظریه شما مبنی بر تفکیک حافظ از عرفان را خود عرفا نمی پذیرند ولی این فرضیه چه درست و چه غلط کاملاً به نفع استدلال ماست چون نشان می دهد حافظ هیچ منظور عرفانی را در این اشعار لحاظ نکرده و عین ظاهر کلامش را قصد نموده است
۲.بیکار نیستم پدر جان! به فکر تهیه شغل برای حقیر نباشید
۳.ربطی بین همجنس گرا بودن و کم شدن فروغ اندیشه وجود ندارد آیا نمی شود انسان ضمن اینکه همجنس گراست دارای هوش و حواس و افکار ِمؤثر روی اطرافیان خود باشد؟‌ در جریان هستید که بسیاری از کسانی که در عرصه های فرهنگی یا هنری در طول تاریخ، منشأ آثار ماندگاری شده اند به اعتراف دوست و دشمن، آلوده به بعضی امور بوده اند؟ عمر بن خطاب علیه اللعنة همجنس گرا بود آن هم از نوع مفعولی لکن عقیده و افکار و منش و سیره اش ۱۴ قرن است که میلیونها سنی را تحت تأثیر قرار داده است و همچنان هزاران نفر از نام او یاری می گیرند و متوسل به اویند قبول بفرمایید که اینها دلیل بر چیزی نمی شود
۴.اینکه با دیوان حافظ می توان فال گرفت می تواند بابت یکدست و خنثی و تکراری بودن مفاهیم آن و قابلیت بالای تفسیر به رأی و تطبیق آن با هر چند موضوع متناقضی باشد و دقیقاً به همین جهت است که با دیوان سایرین نمی توان چنین کرد (چون حاوی مطالب متنوع و مضامین متکثر و کمتر قابل تفسیر به رأی هستند)
۵.نه گفتم خوانده ام و نه گفتم نخوانده ام! فقط گفتم شما علم غیب ندارید فلذا نمی توانید بگویید برو پسر جان فلان کتاب را بخوان! شاید خوانده باشم و استدلالی در آن نیافته باشم شاید خوانده باشم و قانعم نکرده باشد و آن را مشتی تفسیر به رأی یافته باشم که مصداقی از مورد ب بند ۱۶ پست قبلی می باشد
موفق باشید

جواد یکشنبه 19 اسفند 1386 ساعت 19:54 http://www.noqteh.ir

سلام
گاهی فکر می کنم که اگر این مصلحت سنجی های بعضا بیجای ما در حفظ وحدت با برادران سنی ! نبود بسیاری از حقایق پنهان نمی ماند. الان شاهد هستیم که بخش بسیار مهمی از تاریخ اسلام یعنی بین رحلت حضرت رسول و شهادت حضرت زهرا به دلیل همین مصلحت حذف شده و چیزی از وقایع سقیفه یا گفته نمی شود و یا در لفافه بیان می شود. و برادران سنی هم ظاهرا زرنگ از آب درآمده اند و به خوبی از آب گل آلود وحدت ماهی می گیرند تا تمام زشتی های پیشوایانشان را تطهیر کنند.
البته بنده شخصا به وحدت معتقدم اما نه به بهای انکار و پنهان نمودن حقایق. به قول معروف وحدت هم حدی داره!
التماس دعا

سلام
البته اهل تسنن هیچ نیازی به تلاش در این خصوص ندارند
به لطف شیطان، شیعه نمایان نادانی هستند که زحمت تطهیر خلفا را برای شان می کشند بی جیره و مواجب (خسر الدنیا و الآخرة)
وبلاگ یکی از همین عاشقان (که وحدت ظاهری شیعه و سنی را با صلح کل عرفانی خلط کرده بود) را اوائل امسال دیدم که یک ماه تمام در پستها و کامنتها با هزاران بالا و پایین پریدن می خواست جا بیاندازد که ابوبکر و عمر مسلمان بوده اند و کریم! و اکرام شان بر جمیع شیعیان، واجب می باشد!
تصور بفرمایید کسی کلی هزینه کرده و وقت بگذارد و از توان و نیروی خود مصرف نماید و مزدی در دنیا و اجری در عقبی نیز نگیرد هیچ بلکه در دوزخ با جناب خلیفه نیز محشور شده و با حمیم آتشین، پذیرایی گردد *(انّ حزب الشیطان هم الخاسرون)*
محتاج دعای شما هستم
یاعلی

گربه یکشنبه 19 اسفند 1386 ساعت 18:12 http://booser.blogfa.com

من شما را ارجاع دادم به دو کتاب که مطالعه بکنید و یک مقاله را به وضوح اسم بردم. حالا شما می خوای بگی بازم جواب واضحی به سوالاتت ندیدی. خب ببین، مشکل همینجاست. برای خراب کردن نباید چندان زحمتی کشید. چند تا بیت را برمی داری تفسیر به رای می کنی و حکم صادر می کنی اما حاضر نیستی دو تا کتاب مخالف نظر تو که اتفاقا از هر نظر (در نظر مخالفان و موافقان) کتاب های مهمی در زمینه ی حافظ شناسی و حافظ پژوهی است بخوانی! دلت می خواد موافقان حافظ هم درست مثل خودت با دو سه تا خط تو را توجیه کنند که اشتباه می کنی! همین جا اشتباه می کنی!
به عقیده ی من در هر زمینه ای مطالعه ی افکار مخالف با افکار خودمان باعث گسترده شدن مغز و ذهن و رهایی از انجماد فکری است.
و نگو که به من تهمت می زنی... عزیزم، تو داری عین نقل و نبات فحش خار مادر به متفکران و بزرگانی که باهاشون مخالفی می دهی! با تفسیر به رای چند تا بیت داری تهمت های احمقانه ای به کسانی می دهی که اگر نبودند ادبیات و فرهنگ کلاسیک ایران به این عظمت و شکوه نبود. اون وقت وقتی بهت می گم برو مطالعه کن و فکرت هنوز خامه می گی مطالب بی ربط و تهمت و توهین؟
به هرحال خدا را صدهزار مرتبه شکر افرادی به گمراهی شما کم هستند. پارسال محرم بود که توی یک کتاب فروشی یک جوان مذهبی را دیدم که با چه شوری غزلیات حافظ را برای دوستش می خواند و می گفت: ببین، این آدم یه چیزایی از عالم بالا دیده، مگه میشه ندیده باشه! و باز چند بیتی از این غزلیات می خواند.
خدا شما را هدایت کند.

از موقعی که مطلب حافظ را در وب گذاشته و در کامنتها هم آن یک سؤال کلیدی را پرسیده ام براساس گزارش وبگذر تاکنون چند هزار بازدید، واقع شده و افراد کثیری با موضوع مورد بحث، ارتباط ذهنی برقرار کرده اند اما از این تعداد جز (قلیل من عباد شکور) که عرایض بنده را تصدیق نمودند، سایرین با همه عشق شان به حضرت شان حتی یک مورد هم پاسخی برای سؤال من نداشتند و صرفاً به ابراز احساسات و تحقیر و فحش و تهدید و... پرداختند شاید به همین جهت که فرمودید (تخریب، زحمت چندانی ندارد) و البته بعد هم فرار فرمودند
شنیدم کسی در ردّ مطلب من مطلبی نگاشته که البته شخصاً مطالعه نکردم ولی این قسمتش جالب بود که ظاهراً گفته بوده در فلان شعر حافظ، عبارت "خدا" وجود دارد پس حافظ، همجنس گرا نیست! جل الخالق! انگار اگر کسی لواط کند باید لزوماً خدا را هم انکار نماید تا لواطش مورد قبول این آقایان گردد وگرنه لواط نکرده است! اگر هم کسی گفت من خدا را دوست دارم دیگر امکان ندارد گناه کند چون محبت، اتوماتیک وار به اطاعت می کشد پس خدا در قرآن، لغو گفته اگر خدا را دوست دارید پیامبرش را اطاعت نمایید!
بهرحال شما مورد پرسش من ِگمراه جهل مرکب!
لطف کنید سؤال مرا جواب دهید
تصور نمی کنم شما واجد علم غیب باشید که یقین کنید من آن کتابها را نخوانده ام الحمدلله از اوان نوجوانی تاکنون گوشمان از انواع تفسیرهای حافظ دوستان معظم در جمیع اشکالش (اعم از روحانی و غیرروحانی) پر بوده و هست و بازهم اگر مطلبی در این خصوص به دستم برسد در خواندنش کوتاهی نخواهم کرد اما اینها جواب من نیست
اگر من تفسیر به رأی کردم شما تفسیر به حق کنید
منتظرم
یاعلی

امیرچ یکشنبه 19 اسفند 1386 ساعت 17:16

به نام خدا.سلام.
فدای امام جواد(ع) شوم.چقدر محکم و آموزنده پاسخ دادند در حالی که باید از جانشان هم حفاظت می کردند.

سلام
جعلنا الله و ایاکم من شیعتهم و المستشهدین بین یدی قائمهم(عج)

گربه یکشنبه 19 اسفند 1386 ساعت 11:04 http://booser.blogfa.com

عزیز من... پسرم... اینقدر عجول نباش... یه چند تا بیت رو گرفتی با ذهن متعصب و جهت دار خودت تحریف کردی و نسخه پیچیدی که حافظ همجنس گرا بوده. می خوای یه شبه برای همه نسخه بپیچی؟ هنوز از راه نرسیدی می خوای جای خدا بشینی و بهشتی و جهنمی رو تعیین کنی؟
من بازم میام و تعصبت رو بهت و به کسانی که دارن توسط آدمای بی سواد و عامی ای مثل تو فریب می خورند نشون می دم. هرچند دچار جهل مرکب هستی و خودتم نمی دونی داری توی چه منجلابی دست و پا می زنی.
عجالتا برو کتاب حافظ نامه ی بهاالدین خرمشاهی و همین طور کتاب (ذهن و زبان حافظ) رو با دقت و بدون عجله بخون. مخصوصا در حافظ نامه ی خرمشاهی ، که عمری صرف این کتاب شده و از جنبه های مختلفی بهش نگاه شده و حتی نقدهای مخالفین این کتاب رو با جواب خرمشاهی به این نقدها رو می تونی توی این کتاب پیدا کنی، در پیشگفتار ویراست سوم یک مقاله ی ارزشمند به نام (میل حافظ به گناه) هست که خیلی راهگشاست در فهم اشعار حافظ شیرازی.
بازم میگم... عجله نکن... انسان پیچیده ترین موجود هستی است. شما می بینی که گاهی در مورد نزدیک ترین آدم به خودت هم اشتباه های وحشتناکی می کنیم حالا چه برسه به حافظ شیرازی که ازش تنها اشعارش باقی ست.
و یک چیز دیگر هم خیلی مهمه و اون جدا کردن شخصیت هنرمند از آثار هنری ای که به وجود میاره. این عادت عوام مردمه که شعر هر شاعری رو مستقیما به خود شاعر متصل می کنن و به مثابه ی مقاله یا زندگینامه باهاش برخورد می کنند. هنرمند گاهی از زبان افراد دیگری سخن می گوید و گاهی در شعرش قائل به چیزهایی می شود که در زندگی خود قائل به آن ها نیست. خلط شعر با شاعر یکی از اغلاط رایج در اذهان مردم عامیه.
در جواب دادن به حرف ها و ادعاهای من و کوبیدن مشت محکم بر دهان یاوه گویانی مانند من لطفا عجله نکنید. عجله کار شیطونه!

نمی دانم چه جایی داشت این همه مطالب بی ربط و تهمت و توهین!؟
مگر جنابعالی کامنتهای پست قبل را ندیدید؟
خب به جای نوشتن این همه سطر در حالت نگه کردن عاقل اندر سفیه و روانه کردن تجهیل های جاهلانه، به همان سؤال مکرر کامنت قبلی پاسخ می دادید
بنده را هم از جهل مرکب (به زعم خود) در می آوردید با برهان و استدلال نه با ترفندهای نخ نما
ممنونم پدرجان!

میم نقطه یکشنبه 19 اسفند 1386 ساعت 06:47 http://7cheshmeh.blogsky.com/

با سلام
در حالی که بسیاری از عرفای شیعه وعلما ی معاصر نظیر شهید مطهری از حافظ به عنوان عارف یاد می کنند کج فهمی است اگر بخاطر عباراتی که شاید ما مقصود آن را نفهمیم او را همجنس باز بنامیم!
اگر این چنین است باید برای می و میخانه سرودنش میخواره نیز باشد و...

سلام
با اینکه اکثریت علماء شیعه از عصر غیبت صغری تاکنون با عرفان و عرفا (جزءاً یا کلاً) و این گونه تعابیر مخالف بوده اند لکن بنده به نظریات افراد (چه موافق و چه مخالف) کاری ندارم و حجت خدا را منحصر در عقل و نقل موثق می دانم... سایر افراد هرکه می خواهند باشند در نظر این جانب جای نقد و بررسی دارند الا معصومین سلام الله علیهم
همین جناب در حواشی که بر دیوان حافظ دارد می گوید (قریب به مضمون): حافظ گاهی از عشق پسربچه صحبت کرده و گاهی از عشق به زن و حتی گاهی زن شوهردار و... همین ها نشان می دهد که معشوق او اینها نیست بلکه خداست!!
من نمی دانم چرا و به چه دلیل می توان چنین چیزی گفت؟ آیا نمی شود که معشوق فردی، متعدد باشد و متکثر و اگر متکثر بود لزوماً خداست!؟ نمی شود کسی هم لواط کند و هم زنا و هم استمناء و اگر کسی گفت من هر سه را انجام می دهم منظورش حبّ خداست!؟ بر فرض که خدا باشد آیا تشبیه خدا به لولی شورانگیز و نازنین پسر و مغ بچه و مهوش شنگ و... درست است؟ گیرم که می را یکجوری توجیه کنیم معشوق مست را چه جور توجیه می کنیم؟
http://www.313amir.ir/?p=tajalli-dar-daman
http://www.313amir.ir/?p=aqa-nakhastim
توحیدمان کجا رفته است؟ این همه تکرار خطر شرک در قرآن چه می شود؟ به پیامبر می گوید اگر مشرک شوی تمام اعمالت نابود است وای بر ما که غافل و خوش خیال نشسته ایم که بت نمی پرستیم پس توحیدمان درست است! غافل از اینکه بت ما خدای ساخته ذهن ماست که همیشه با ماست
بت نگویید شکستیم که بتگر باقی است
یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد