کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

کهف اصحاب

*(فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته)*

مشرک شیرازی یا حافظ همجنس بازی؟

یکی از نقاط بهت آور اشعار حافظ شیرازی، تأکید بر عشق به پسربچه ها و تمایل به همآغوشی با همجنس است این نقطه عجیب، آنقدر در اشعار این شخص، تکرار شده که جای هیچ شک و شبهه ای باقی نگذاشته و انحراف شدید جنسی او را به انحاء مختلف، اثبات می نماید البته انحراف همجنس گرایی، مختص او نیست و عارفان دیگری نیز به بهانهء عشق مجازی به آن مبتلا بوده اند لکن جلوه این انحراف، در اشعار حافظ، بسیار روشن تر از اشعار سایر بت پرستان و عاشقان است... اشعار او برای متأمل دقیق، نکات جالبی دارد:

 

1.گر چنین جلوه کند مُغ بچهء باده فروش . خاکروب ِدر میخانه کنم مژگان را (غزل4)
-مغ بچه!

 

2.این نازنین پسر تو چه مذهب گرفته ای . که ت خون ما حلال تر از شیر مادر است (غزل39)
-پسری نازنین!

 

3.بگشا بند قبا تا بگشاید دل من . که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود (غزل207)
-می دانیم که لباس متداول پسربچه ها قبا بوده است؛ دعوت به گشودن قبا هم نیاز به توضیح ندارد و همچنین ذکر خیر پهلوی پسرک!

 

4.دهان یار که درمان درد حافظ داشت . فغان که وقت مروّت چه تنگ حوصله بود (غزل211)
-تعبیر مروّت تعبیر بسیار ظریفی است شاعر در اینجا، زمان کامجویی از لب و دهان معشوق خود را زمان مروّت معشوق اش نامیده که مفهوم کمک و همکاری معشوق در کام دادن به او را می رساند و نکته ظریف تر اینکه تعبیر مروّت در اصل به معنای مردانگی است!

 

5.ای سروناز حُسن که خوش می روی به ناز . عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز
فرخنده باد طلعت خوب ات که در ازل . بُبریده اند بر قد سروت قبای ناز (غزل255)
-بازهم تعبیر قبا!

 

6.دلم رمیدهء لولی وشی است شورانگیز . دروغ وعده و قتـّال وضع و رنگ آمیز
فدای پیراهن چاک ماهرویان باد . هزار جامهء تقوی و خرقهء پرهیز (غزل262)
-تعبیر "پیراهن چاک" یادآور روش عشق بازی بعضی عرفا در حین سماع عرفانی است که از فرط عشق و بی قراری، ناگهان پسرکی را جامه دریده و سینه بر سینهء لخت آنان می نهادند (عارف و صوفی چه می گویند ص59)

 

7.صبا زآن لولی ِشنگول سرمست . چه داری آگهی چون است حالش
گر آن شیرین پسر خونم بریزد . دلا چون شیر مادر کن حلالش
مکن از خواب بیدارم خدا را . که دارم خلوتی خوش با خیالش (غزل276)
-ای عاشق شنگول! چرا شیرین پسر، خون شما را بریزد؟ مگر می خواهید او را آزار جنسی دهید؟ فعلاً که فقط در خواب عارفانه و خیال عاشقانه خود، صحنهء کامجویی از او را تصور می کنید پس خون تان محفوظ است و احتیاجی به حلالیت نیست!

 

8.ببُرد از من قرار و طاقت و هوش . بت سنگین دل سیمین بناگوش
نگاری چابکی شنگی کـُلـَه دار . حریفی مهوشی ترکی قباپوش
ز تاب آتش سودای عشقش . بسان دیگ دائم می زنم جوش
چو پیراهن شوم آسوده خاطر . گرت همچون قبا گیرم در آغوش (غزل284)
-تعبیر "سیمین بناگوش" نیز بسیار ظریف است چرا که پسربچهء حدوداً ده الی پانزده ساله را منظور می کند از آن رو که بناگوش ِپسربچه در این سن، کمی رنگ محاسن به خود گرفته و تاحدودی نقره خام می شود مضاف براینکه پسر در این سن به نسبت کودکان، چابک هم هست و برخلاف دختربچه که در این سن، روسری دارد و حجاب، او کلاه بر سر می گذارد نکته دیگر اینکه پسربچهء معشوق به عشق ِمجازی ِحضرت!حافظ، تـُرک هم بوده است (سپیدرو و خوش اندام) و قبا هم بر تن داشته البته اگر تا پایان مراسم ِهمآغوشی، پاره نشود!

 

9.مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش . لیکن اش مهر و وفا نیست خدایا بده اش
چارده ساله بتی چابک و شیرین دارم . که به جان حلقه به گوش است مه چهارده اش
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی . بکشد زارم و در شرع نباشد گنه اش (غزل286)
-دلبری که چارده ساله باشد و در عین حال طفل، طبیعتاً پسر است چرا که دختر چهارده ساله، طفل نیست و بالغ می باشد مخصوصاً که به قرینه "در شرع نباشد گنه اش" روشن است که منظور، دختر نیست چرا که پسر چهارده ساله شرعاً ممکن است مکلف نشده باشد اما دختر چهارده ساله خیر

 

10.سبزپوشان خط ات بر گرد لب . همچو حوران اند گرد سلسبیل
ناوک چشم تو در هر گوشه ای . همچو من افتاده دارد صد قتیل (غزل305)
-سبز بودن اطراف لب، چه معنایی می تواند داشته باشد!؟

 

11.عاشق روی جوانی خوش و نوخاسته ام . وز خدا صحبت او را به دعا خواسته ام (غزل306)
-جان کلام را گفت این عاشق الهی! اگر منظور از جوان نوخاسته (نوجوان) در این شعر و سایر تعابیر این اشعار -معاذالله- خود خداوند بوده پس چرا از خداوند، مصاحبت با آنان، درخواست می شود به دعا؟

 

12.بگشا بند قبا ای مه خورشید کلاه . تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم (غزل346)
-بگشا بند قبا!

 

13.دل بدین رود گرامی چه کنم گر ندهم . مادر دهر ندارد پسری بهتر از این (غزل403)
-چه پسری!

 

14.آمد افسوس کنان مُغ بچهء باده فروش . گفت بیدار شو ای رهرو خواب آلوده (غزل421)
-بازهم مغ بچه!

 

15.پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی . طمع مهر و وفا زین پسران می داری (غزل451)
-واقعاً ها! چرا طمع "مهر و وفا" داری از اینها؟
.................................................................
و اما نکاتی در حاشیه:

 

16.عارفان متعصب و جامداندیش، برای فرار از این مخمصه حیثیتی و تطهیر حافظ، تلاش های فراوانی کرده اند این تلاشها در دو دسته کلی قرار می گیرد:
الف.تجهیل و هتک مخالفین عرفان و روانه کردن تهمت های کوته نظرانه بسان سطحی نگری و امثال آن
ب.تأویل اشعار و ارائه تفاسیر شگفت و بی ربط و بدون شاهد و قرینه و خالی از منش تحقیقی و خارج از موازین ادبی

 

مورد الف که ترفند همیشه شان بوده و هست و خواهد بود... وقتی کسی با حقیقت برهنه و واقعیت بی پرده مواجه می شود اگر انصاف نداشته باشد و تحت تأثیر عادات و سلایق و مقبولات ذهنی خود بخواهد از قبول حق و پذیرش واقع، امتناع نماید ساده ترین و کم خرج ترین راه اش تجهیل و هتک مخالف است و راه بعدی اش نیز جنجال و هوچیگری و خود را "عمقی" و دیگران را "سطحی" نشان دادن!

 

مورد ب نیز حکایت غریبی است... کسی می آید و تراوشاتی از مغزش بر زبانش جاری می کند چند سال بعد از مرگ او مفسران می آیند و تفاسیری می سازند که روح او هم از آن همه تفاسیر بی سر و ته، بی خبر است و اگر سر از قبر برآرد دچار حیرت خواهد شد که این همه مطلب، چطور در مغز من بود و خودم نفهمیدم!؟

 

17.از مورد ب بدتر، تطبیق چرندیات مربوط به پایین تنه یک همجنس گرا، بر حقائق عالم ملکوت و انطباق این تعابیر کثیف بر خداوند سبحان و خالق قهار زمین و آسمان است کسی می آید و می گوید «منظورش از مغ بچه و لولی شورانگیز و شیرین پسر نازنین و تـُرک شنگول سرمست و مهوش شنگ کـُلـَه دار و... ذات اقدس الهی است» (سبحانه و تعالی عمّا یشرکون) نادانی که چنین تعبیر رجس نجسی می آورد که به خیال خود، لسان الغیّ را لسان الغیب کند آیا کور است و نمی بیند که مؤدای حکم عقل و صریح آیات قرآن و روایات معصومین(ع) نفی تشبیه خالق و مخلوق است و رد تصور و مثلیت!؟ *(لیس کمثله شیء)* این چه عذر بدتر از گناهی است که از فسق لواط به شرک تشبیه پناه می برد و یاوه سرایی ِدون شأن توحیدیهء حضرت حق عزّوجلّ را مفسر اباطیل یک گمراه می نماید!؟

 

18.عاشقان گمراه می گویند عشق مجازی، قنطره ای (پلی) است به سوی عشق حقیقی! بلی راست می گویند! خدای شان خدای لامکان و فوق زمان و دون تصور و خارج از توهم نیست که عقل و نقل معرفی کرده است اگر خدای آنان، الله سبحانه و تعالی بود می دانستند که عشق به او از اباطیل است و هیچ مؤید عقلی و نقلی ندارد خدای آنان بتی ساختگی و خدایی بافتنی است که ابلیس ِبـُتگر برای شان بافته است و بس که شیرین بافته است عاشقش شده اند دیگران را هم به عشق آن بت شان دعوت می نمایند و مظاهر آن عشق حقیقی شان را نیز همین عشق های مجازی ِآلوده معرفی می نمایند که گوشه ای از آن، در بالا ذکر شد عشقی که ثمری جز دوزخ ابدی نداشته و خداوند در وصف چنین عاشق و معشوقی می فرماید *(انّکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون)* شما و هر آنچه جز الله می پرستید هیزم دوزخ خواهید بود که به آن وارد خواهید شد (الانبیاء آیه98)

 

19.رجبعلی خیاط از همین حافظ کذایی تجلیل می کرد و او را شیعه و دارای مقامات والا می دانست و برعکس، مولوی را منحرف و سنی و گمراه می خواند! آیا بهتر نبود رجبعلی قبل از بیان این نظر با لاله زاری (طهرانی) هماهنگ می کرد که جان کندن لاله زاری در کتاب روح مجرّد و آسمان و ریسمان بافتنش برای اثبات تشیع مولوی و مقام والای او بر باد نرود!؟

 

20.حافظ می گوید: هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم (غزل316) فتأمّل جیّداً فی "چه"!

نظرات 192 + ارسال نظر
شاه شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 16:19

خسته نباشید !

زنده باشید

ترجمان شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 16:17 http://majid_le.persianblog.ir

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بماند در درد خود پرستی!
ببخشید که این شعر را می نویسم ولی داشتم فکر می کردم که برایتان توضیح بنویسم که چقدر نوشته هایتان پرت و ظاهری است ولی احساس می کنم که نوشته هایتان آنقدر پرت است که با نوشتن یک وبلاگ هم نمی توانم برایتان توضیح دهم.
اگرچه من شایسته نیستم که این توصیه را بکنم ولی به هر حال از باب اینکه علایقتان را دوست دارم مجبورم که بنویسم:
برایتان قسمتی از نامه حضرت علی به فرزندش را می نویسم که:
و چون یقین کردى که دلت صفا یافت و خاشع شد و اندیشه‏ات از پراکندگى برست و همه سعى تو منحصر در آن گردید، آن گاه به آنچه در این وصیت براى تو، بوضوح، بیان داشته‏ام، بنگر
و اگر نتوانستى به آنچه دوست دارى، دست یابى و براى تو آسودگى نظر و اندیشه حاصل نیامد، بدان که مانند شترى هستى که پیش پاى خود را نمى‏بیند و در تاریکى گام برمى‏دارد. کسى که به خطا مى‏رود و حق و باطل را به هم مى‏آمیزد، طالب دین نیست و بهتر آن است که از رفتن باز ایستد.

و گمانم این است که شما بهتر است که بر قول قرآن عمل کنید که و لا تقف ما لیس لک به علم و به آنچه که از آن علمی ندارید کاری نداشته باشید و گمانهایتان را برای دیگران بازگو نکنید و تنها از آنچه که یقین دارید سخن به میان بیاورید و یا اینکار را بر آنکه اهلش است واگذارید.

بله شما نیز مثل سایر عاشقان حضرت حافظ، درست می فرمایید!
همه مخالفان عرفان، خودپرست هستند و نوشته های شان نیز پرت و ظاهری است و همگی هم بر خطا می روند و حق و باطل را می آمیزند و در چیزی که علم به آن ندارند نظر می دهند!
هرچه هم بگویند گمان است و گمان نیز بسیار چیز بدی است و محکوم است و... الا گمان عارفانهء ناشی از تخیلات و کشفیات و شهودات و... که عین یقین می باشد!
بسیار ممنون می باشم!
موفق باشید

یاسر شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 14:07 http://yaser17.blogfa.com

ممنونم از مطلبی که در وبلاگم گذاشتیدُنکته سنجی ظریفی بود هر چند اگر بیشتر در نوشته هایم تامل میکردید پاسخش را میافتید اما چیزی که من متوجه نشدم این که چرا باید بردن نام مکارمها و مطهری ها در بین شاگردان آیت الله حجت در کنار نظر آیت الله حجت در مورد ولایت فقیه از نظر شما به عنوان اشکال آمده است؟!!! این را برایم روشن کنید و دیگر اینکه نظرتان در مورد ولایت فقیه را هم کاملا روشن و واضح برایم بیان کنید در بخش نظرات وبلاگم هم میتوانید پاسخم را به نظرتان بیابید.مچکرم

پاسخ تان را خواندم و نظرم را هم همانجا عرض کردم
موفق باشید

شاه شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 13:54

عرض سلام
در کلام آخرتان فرمودید بگویم (اینجا منظور حقیقی چیست و کیست؟
این را بفرمایید و بس ) .

بنده عرض کردم و با کمال احترام عرض می کنم اصلا مهم نیست منظور این فلان فلان شده !! در اشعارش چیست !!!!
می خواهد منظورش ملیجکش باشد و یا معنویت و یا هر کسی دیگر !!
بلکه آنچه مهم است اینست که نتیجه گیری شما از روی چند بیت شعر ، راجع شخصیت شاعر (مبنی بر بچه باز بودنش!!)نمی تواند و نباید چنین سطحی باشد و این منطق در هیچ کجای عالم قطعا به این سادگی پذیرفتنی نییییییست !! حتی اگر بنابر اصول اعتقادیتان هم بگویید که بنارا بر ظاهر می گذاریم !!

سلام
برادر من!
برای شما مهم نیست خب نباشد!
برای من مهم است و دارم می پرسم
اگر می دانید لطف کنید بگویید
بقیه مواردی که فرمودید حرف دیگری است و جای خود صحبت خواهیم نمود
یاعلی

[ بدون نام ] شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 12:48

سلام
چرا مطلب طنزی که نوشته بودم را عمومی نکردید؟( یه نفر رفت دکتر ...)
ناگفته پیداست ...

سلام
این جانب ۲۴ساعته پای نت نیستم دوست گرامی!
کامنتها گاهی ظرف یکی دو ساعت و گاهی ظرف یکی دو روز، عمومی می شوند و این بستگی به مشغله ها و... دارد
اگر هم بیش از دو شبانه روز نتوانم جوابگو باشم قبلاً با یک کامنت به دوستان اطلاع می دهم
به فضل الهی اینقدر شهامت دارم که بسان بعضی وب نویسان فرومایه ترسو، رفتار نکنم
همانها که بدلیل ضعف ادله اباطیل شان و از ترس افشاگری کامنتهای مخالف، آن کامنتها را حذف کرده و برای آسوده کردن وجدان خود و فریفتن سایرین، به کامنتگذار مخالف، برچسب فحاشی و ناسزاگویی می زنند
حتی اگر مطلبی فحش هم باشد تا مادام که اشاعه فحشا یا امثال آن نباشد (مثل همان کامنتی که در همین ستون بود و بدلیل ذکر نام اندام جنسی حذف شده بود) بدون هیچ مانعی عمومی می شود تا شخصیت حقیقی اهالی دروغگوی اخلاق عرفانی و مدعیان کذاب صلح کل بر همه آشکار شود
ما از فحش نمی ترسیم از یک کامنت ساده طنز بترسیم؟ شما که فحش ندادید اما اگر فحش هم می دادید بازهم مشکلی نبود موالی ما سلام الله علیهم بیش از این حرفها فحش خوردند و تهمت شنیدند و جفتک الاغهای عاشق شیطان را به جان خریدند
ما که عددی نیستیم در برابر صبر و عظمت آن بزرگواران
موفق باشید

شاه شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 12:20

سلام
از آنجا که بنده با نحوه ی نتیجه گیری جنابعالی مخالفت کرده و هنوز هم به آن معتقد هستم احساس کردم شاید اینجانب هم فراری شده ام و خودم خبر ندارم !!
با رجوع به کامنتهای بنده متوجه خواهید شد که از نظر حقیر حافظ یا امثال ایشان مد نظر نیست بلکه اینجانب به نتیجه گیری کردن از چند بیت شعر یک شاعر و عامل دانستن وی را به آنها صحیح نمی دانم و اصولا این روش را کمال سادگی محقق می دانم که اگر کسی مثلا راجع به هرزگی سخن گفت بتوان برایش حکم قطعی صادر کرد که او فاسد است و به آنها عمل می کند چه رسد به گویش شعر که زبان مجاز است !!.
و اما برادر گرامی چنانچه مایل به شنیدن یا خواندن تفسیر و معنی اشعار مورد انتقاد خویش هستید خوب بسیار در کتب آقایان حافظ دوست راجع آن سخن گفته اند به آنها مراجعه کنید!! و بی جهت تهمت فراری بودن از جواب دادن را به جبهه ی مخالف نزنید !!
باز هم تکرار می کنم بنده به عنوان یک بیننده ی کوچک این جمع تنها به نتیجه گیری شما معترض بوده و آن را نه منطقی و نه صحیح می دانم بلکه برای اثبات این سخن شما دلایل قوی باید و نه ساده پنداری ! حال می خواهد حافظ بد بوده باشد یا خوب !!

سلام برادر گرامی
بنده اکیداً خواهشمندم به متن پاسخم (هم قبلی و هم الان) عنایت و دقت داشته باشید
بنده الان در مقام تعیین خوب و بد حافظ نیستم و شما را هم در مقام دفاع از او نمی بینم
بلکه براساس مطالبی که خود او در شعرش آورده یک سؤال را ده بار پرسیدم و همگی از جواب دادن به آن طفره رفته و فرار کردند
از شما هم همین را می پرسم
بالاخره زبان شعر به قول شما زبان مجازی و استعاری است
خب!
ما که روی این انکار نداریم
صحبت این است که اینجا منظور حافظ چیست و کیست؟
بالاخره هر مجازی یک حقیقت دارد مثلاً منظور از شیر در فلان متن ادبی، مرد شجاع است و...
اینجا منظور حقیقی چیست و کیست؟
این را بفرمایید و بس
یاعلی

[ بدون نام ] شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 10:21

سلام
چون فضای خیلی جدیه ، خواستم نکته ای عرض کنم که هم لبخندی بر روی لبان خوانندگان فهیم این سطور کاشته باشم و هم ...
(البته شاید تکراری باشه ، ببخشید )

یه نفر رفت دکتر گفت : آقای دکتر من همه جای بدنم درد می گیره ، هر جا رو دست میزنم ، درد می گیره .
دکتر بعد از معاینه دقیق بیمار گفت : مشکل از دستته عزیز من ، من باید دست تو رو درمان کنم .

نفر دوم آمد پیش دکتر گفت : آقای دکتر من هر وقت شربت می خورم چشمم درد می گیره .
دکتر گفت : یه لیوان شربت بخور ببینم .
وقتی بیمار شربت رو خورد ، دکتر گفت : ببین عزیز من ، آدم وقتی شربت می خوره قاشق رو از توی اون درمیاره تا چشمش درد نیاد .
همیشه خندان باشید .

سلام
شاید تصور شود که لبخندهای مؤمنین (خادم الرضا، محمدصادق، فیض، امیر و...) موجب شوخی شدن فضا شده است لکن بنده معتقدم فضا کاملاً جدی است
لبخندها هم تلخند است!
لبتان خندان
یاعلی

تارا شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 09:25

سلام
هرکس یک نظری داره در مورد هر کس یا هر چیزی . اون نظر برای خودش محترمه . ولی اجازه بدید که اینو من به شما بگم بر فرض محال حضرت حافظ همچین نظری در اشعار خود داشته .ولی اگه تا صد در صد مطمئن نباشید نمی تونید نظرتونو رو عنوان کنید نه تنها در مورد ایشان بلکه در مورد هر کس دیگه خب شما بهتر می دونید اگه حتی یک هزارم درصد این احتمال رو بدهیم که غیر از این باشد در واقع تهمت محسوب می شود و اون دنیا باید جوابگو باشیم
یا حق

سلام
متشکر از خیرخواهی تان
بله اگر منشأ چنین نسبتی، اطمینان مبتنی بر حجت عقلایی شرعی نباشد، در حکم تهمت است و تهمت به {مؤمن} به تعریف دقیقش که در کتب مربوطه فقهیه ذکر شده است، گناه کبیره و مستوجب عذاب شدید در دوزخ خواهد بود
همیشه موفق باشید
یاعلی

[ بدون نام ] شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 00:52

خدا هدایتت کنه. بی عقل!!!

alef_zed شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 00:22

سلام.
من یه سوال داشتم شما حتی 1% هم احتمال نمی دید که شاید اشتباه کنید یا اینکه در دین اسلام اومده که (فکر کنم) ائمه فرمودند که به دیگران فحش ندهید.
خب بنابراین احساس می کنم سرعت و شتابتون بسیار بسیار بسیار زیاد هست.فکر کنم افراط کار درستی نباشه.
فکر کنم چنین سخنی داریم که تو این مایه ها:
(خیر امور اوسطها) اینکه همیشه در کارها میانه رو باشیم. آیا این چنین نیست.لطفا هنگام صحبت با من از کلمات قلمبهو سلمبه استفاده نکنید چون شاید نفهمم.من دانش آموز 2 دبیرستان هستم و زندگیم تقریبا داره می شه مثل زندگی شما.
اطلاع دارم که در هنگام یک امتحان در دانشگاه شما کلا در فکر امور حج و ... بودید.البته من در حین مطالعه برای مرحله دوم المپیاد در فکر کلا فقه و ... بودم.
امیدوارم موفق باشید.

سلام بر دوست عزیزی که نمی شناسمش و نمی دانم از کجا می داند که من در جلسه درس دینامیک در دوران تحصیل در مهندسی، به احکام حج می اندیشیدم!؟
خدا توفیق تان دهد و خیر و عافیت
و اما درباره پرسش تان:
هر انسان غیرمعصومی ممکن است در مواردی و مسائلی اشتباه کند و غلط تشخیص دهد لکن این مسأله را نمی توان ملاک قرار داد که انسان مطلقاً تشخیص ندهد و به تشخیص های خود مطلقاً عمل نکند چون ممکن است خطا باشد
بلکه باید در روش تشخیص دقت کند و نهایت تفحص لازم در حد عقلایی و تلاش برای کسب حجت عقلی و نقلی را به عمل آورد سپس آنچه در آن به حجت رسید را عمل کند ولو درصد کمی احتمال خلاف در آن باشد
این احتمال، در خیلی جاها و خیلی چیزها هست و اگر نتوان با حجت، آن را زائل کرد ای بسا لازم شود در همه جا تشخیص را تعطیل کنیم و به هیچ چیز یقین نکنیم و دست به هیچ چیز نزنیم و هیچ سخنی نگوییم و هیچ کاری نکنیم و...
درباره میانه روی هم که به جا اشاره کردید بنده تصورم این است که در ارائه حقایق و افشای اباطیل تاکنون خیلی کوتاهی ها کرده ام و متأسفانه مجبورم با همه گرفتاری ها و مشکلات و تهدیدات و تضییقات، دست تنها و یک تنه به این مهم مشغول شوم
بنده معتقدم اباطیل این جماعت ملحد به حدی در اذهان خلق الله ریشه دوانده که نه یک نفر بلکه ده ها و صدها نفر باید در این زمینه فعالیت نمایند لکن فعلاً که دوران غیبت است و قدرت به دست ما نیست و مؤمنین در محدودیت ها هستند و بسیاری از کسانی که در این زمینه کار می توانند بکنند معذوریت هایی دارند (که به خود من هم مکرراً گفته اند) نتیجتاً این جانب مجبورم جور آنان را هم بکشم و کارنکردهء آنان را هم انجام دهم لذا به اشتباه تصور می شود بنده سرعت و شتابم بالاست
درباره فحش هم اگر ممکن است یکی دو مورد را به من نشان دهید ببینم چه موردی بوده است مؤمنی بوده است یا مشرکی؟ فحش بوده است یا کلام تند؟ انسان گمراه عادی بوده یا بدعتگذار مصرّ؟ توهین بوده یا رفتار عادی که فردی مغرور به قبایش برخورده است؟ و... چرا که مسأله از نظر شرعی فروعات مختلفی دارد و حکمش یکسان نیست در جایی، حرام و در جایی از اوجب واجبات است و باید مورد دقیقاً مشخص شود
موفق باشید

فیض جمعه 10 اسفند 1386 ساعت 23:49

30 تا کامنت خوندیم،چشمامون خشک شد، اما دریغ از یک توجیه یا تفسیر درست و منطقی از کلمات حضرت حافظ!
عجیبه واقعا! این قوم مدعی چرا وقتی ازشون میخوایم که معانی عمیق و بلند! این اشعار رو توضیح بدن،همه شون
فراری اند؟!؟!؟
بابا خب اینقدر اعتراض میکنین،بد و بیراه میگین، لا اقل یکی تونم مرد باشه بیاد وایسه یه جواب درست و حسابی بده!!!

امان از این قفلها که بر دلهاست!

امان از این قفلها که بر دلهاست!

امان از این قفلها که بر دلهاست!

*(ام علی قلوب اقفالها)*
یا علی

مریدنور جمعه 10 اسفند 1386 ساعت 18:45 http://moridenur.blogfa.com

ارادت.حقیقتا جای تعجب دارد که آدم وارد این وبلاگ میشود بصیرت نظر را هم از دست می دهد.الله اکبر!امیرابدال بزرگوار الحمدلله مشاهده میشود که به بلوغ عقلی دارین میرسین و حوصله شما در برابر هتاکی های امثال من! بیشتر شده که خب شکر خدا.اصولا اهل ضاله به سبک و سیاق بنده بسیار لوده هستند که آلودگیشان از حد فزون است.به هر حال با همین عمومی کردن کامنت بده این حظ را از مراجعین به وبلاگتان نگیرین تا لبی به خنده باز شود هرچند که اشراف بنده به فرمایشان شما ابدالدهر نمیرسد اما باشد اگر در دنیای عقبی خواستم طلب شفاعتی کنم این شاد کردن قلوب خلق الله در وبلاگ شما مستند باشد.البته و البته آنچه معروض میدارم ابدا اتهام نیست بلکه همان مشاهدین عاقل آنقدر درک این تجاوز حیثیتی را درک میکنند که نیازی به شرح شما نباشد.بدیهی است در وبلاگ وزینی مثل این وبلاگ جز اهل خرد وارد نمیشوند.به قدر بضاعت مستفیض میشویم.از دعای خیرتان ممنون البته اگر مستجاب شود چون مواردی از آیات کریمه را سراغ دارم در رد دعای بعضی از افراد البته به خودتان نگیرید.خدا کریم است.
رجاله هم برای خودش حکایتی دارد که در موعد مقرر عرض خواهد شد و حتما موجب مسرت دوستان حاضر و غایب قرار خواهد گرفت.چیزی که من از ان سخت در شگفتم انسان عالم و جلیل القدری با این همه بضاعت علمی از عقول و نقول!نه اسمش واقعی است و نه فامیلیش اما اگر موافق باشید بنده این افتخار نصیبم بشود اسم و آدرس و تمثال مبارک همراه با سیمای کریه المنظر خودم در یک پست اختصاصی در وبلاگم قرار دهم.البته به منظور اینکه شبهه حاصل نشود که این عکسها تخیلی است و یا اینکه با فتو شاپ دستکاری شده هست و از این مهملات که در دنیالی استدلال بسیار دیده میشود تاریخ و ساعت حضور به همراه شاهدان زنده بصورت مضبوط تقدیم مخاطبان گردد .این افتخاریست برای حقیر که شخصیت بی بدیلی چون شمارا به سایرین معرفی کنم.هستم خدمتتون

متشکر از بیان مطالب تون
یاعلی

مریدنور جمعه 10 اسفند 1386 ساعت 13:58 http://moridenur.blogfa.com

ارادت.امیرابدال...ندیدم کامنت منو؟اون که فحش نبود.دیدی حالا رجاله کی هست؟

رجاله اون کسیه که ندیدن رو به نبودن می گیره
تمام کامنتهای شما عمومی شده مثل کامنتهای دیگران
اگر شما پست و کامنت رو گم می کنید مشکل من نیست
لودگی رو رها کنید
موفق باشید

نازنین جمعه 10 اسفند 1386 ساعت 09:28

حافظ یه دستور العمل زیبا برای امثال شما داره که بد نیست بدونید
با مدعی مگویید اسرار عشق ومستی تا بی خبر بمیرد در رنج خود پرستی

بله بله شما هم درست می فرمایید!
همه مخالفان عرفان و حافظ و... همگی خودپرست و مدعی و... هستند و شایسته مردن!
حالا تا قبل از مردن شون اگه ممکنه شما یکی فرار نفرمایید و معنی واقعی را بگویید
به قول ابوریحان، یک نکته بدانم و بمیرم بهتر است از اینکه یک نکته ندانم و بمیرم!

[ بدون نام ] جمعه 10 اسفند 1386 ساعت 09:22

شمافک کردید کی هستید که به خودت اجازه میدی هر چرت و پرتی رو به عنوان نظر بنویسی.من که فک می کنم تو مدرکت درحد کودکستانم نیس چه برسه به دانشگاه.تو باید اول بری رو خودت کار کنی بعد ادعای فضل کنی تازه اگه بتونی

بله بله درست می فرمایید شما هم!
هرکس که مخالف عرفان است هیچ علمی ندارد و حتماً کودکستانی است!
موفق باشید

نسیم جمعه 10 اسفند 1386 ساعت 00:30 http://nasimedaryaeabi.persianblog.ir

شما حق ندارید تحت لوای دین ، اینقدر کوته فکرانه و ظاهر بینانه راجع به شخصیتی که از حیطهء درک امثال شما خارج است ، قضاوت کنید...
ارتباط با اشعار حافظ، قلبی چون آینه را می طلبد...
به قول علاّمه حسن زاده و البته به نقل ازابن سینا:
راجع به چیزهایی که از فهم و درک شما خارج است ، سکوت کنید!!!
امام خمینی هم گفتند:
اگر اسم دین بر شما نیست، هر چه می خواهید ،انجام دهید ولی اگر به اسم دین و تحت لوای دین ، خرابکاری کنید، اسلام را زیر سؤال می برید...
لطفا کمی راجع به آنچه نگاشته اید، اندیشه کنید...
اگر انسان حقیقتی را با قلب خود شهود کند، چون جهان ملک را یارای تجلّی مستقلِ حقایق نیست، لکن حقائق برای ظهور و بروز در عالم، مجلایی را می طلبند... و عارفِ هنرمند برای بیانِ آنچه شهود کرده است، ناگریز از استفادهء از واژه هایی است که تا حدّی لطافت و بکر بودن و تازه بودن و زنده بودنِ آنچه را که شهود کرده است، برساند...
کمی اندیشه اندیشه...
در پناه آگاهی باشید...

بله شما هم کاملاً درست می فرمایید!
همه مخالفان عرفان، کوته نظر و ظاهربین هستند و درباره چیزهایی سخن می گویند که از حیطه فهم و درک شان خارج است!
بسیار خب
این گوی و این میدان:
شما که بلند فکر و عمقی بین هستید و حافظ در حیطه درک و فهم شما هست لطف کنید این اشعار را برای ما کوته نظران و ظاهربینان توضیح دهید که منظور حافظ چیست و کیست؟
مثلاً خطاب به چه کسی می گوید بگشا بند قبا!؟
لطفاً شما یکی فرار نکنید!
خواهش می کنم!

دل تنگ پنج‌شنبه 9 اسفند 1386 ساعت 21:36

شخصی نزد امام صادق نشست و گفت که فلانی از شیعیان آبروی شما را برده. آقا ناراحت شدند. باز در ادامه حرفش گفت: تازه شما را هم خیلی دوست دارد. آقا فرمود: شیعیان ما بالاخره پاک می شوند. گفت:اگر نشدند چی؟ فرمود:آنگاه خداوند یک بلا،شکست و مریضی را بر او نازل می کند. دو باره پرسید: اگر باز هم پاک نشدند چی؟ آقا فرمودند: زمان مرگ به آنها سخت می گیریم. گفت:آقا اینقدر گناه کرده باشد که باز هم پاک نشود؟ آقا فرمود:در برزخ اذیتش می کنیم تا پاک شود. باز گفت: خب اگر هنوز هم پاک نشده باشند چه؟ اینجا آقا عصبانی شدند و گفتند: به کوریِ چشم تو خودمان دستش را می گیریم.

سلام...

شما را چه به عرفان و چه به الهیات و طلبگی... مگر هم جواری سیده ی بزرگوار از افتخاراتتان شود...

گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل

بد نبود به جای مداخله و در امور فقه و الهیات و عرفان و معنای سخن بزرگان ...اندکی در وجود خویش به مکاشفه و مشاهده مشغول می شدید...تا ببینید گوهر وجود خود را کشف کنید... و امور دیگر را به صاحبان فن واگذارید و ...
بزرگانی چون حافظ و مولوی و ...که برکات اشعارشان بر هیچ کس پوشیده نیست...احتیاجی به تکذیبات شما و تاییدات ما ندارند...

وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت

اما اگر اینجا را انتخاب کرده اید که خود را مطرح کنید و به حق هم همین است...مکان های بهتری هست که عرض اندام کنید...
بهتر است برای غلبه بر احساساتِ...خود به کتاب خدا...قرآن روی آورید و آرام گیرید...و از سفسطه پرهیز کنید...


خدا همه ی ما را براه راست هدایت فرماید

سلام
بله کاملاً درست می فرمایید!
بنده را از فضل پدر چه حاصل!
البته من متوجه نشدم کجا درباره فضل مرحوم ابوی (رحمة الله علیه) چیزی گفتم!
اما این را متوجه شدم که همه مخالفان عرفان، سفسطه می کنند و فقط می خواهند خودشان را مطرح نمایند!
دقیقاً هم بخاطر همین است که با همه تضییقات متنوعه و تهدیدات مختلفه که از اطراف و اکناف به سمت شان جاری است بازهم دست بر نمی دارند و تهمت فرومایگان و تجهیل جاهلان و فیلتر مسدودکنندگان و... هم آنها را از بیان واقعیات و حقایق و افشای بدعتگذاران منافق، باز نداشته است
چه شهرت طلب!
چه جاه طلب!
یا علی

فیض پنج‌شنبه 9 اسفند 1386 ساعت 20:06

مرحوم میرزا حسین نورى در رد آنانکه این عشق‏هاى کثیف ـ یا به قول آنان عفیف!! ـ را راهى به معرفت خدا، و پلى براى وصول از مجاز به حقیقت شمرده‏اند؛ مى‏فرماید:

... این راهى است که دارنده آن هر چه در آن بیشتر سیر کند از آستان معرفت حق، که نهایت سیر رهروان است، دورتر مى‏گردد زیرا خالى بودن قلب از محبت خداوند تعالى خود بزرگترین سبب براى پسندیدن چهره‏هاست، پس چگونه راهى به سوى معرفت و محبت حق تواند بود؟! و آنانکه خداوند متعال جز به معرفت ایشان شناخته نگردد ـ (که همان معصومین علیهم‏السلام هستند) ـ به روشنى راههاى رسیدن به معرفت خداوند را بیان فرموده‏اند و هرگز در کلام ایشان سخنى از محبت جوانان و پسربچگان براى انتقال به محبت خداوند! به میان نیامده است؛ مگر اینکه تمامیت و کمال دین به دست همین راهزنان دین و دزدان شریعت سید مرسلین باشد!!...

در پاورقى صفحه 55 کتاب «عارف و صوفى چه مى‏گویند» آمده است :

باید گفت بنابراین جاى بسى شگفت است از شارع مقدس اسلام که با اهتمامى که در دعوت و سوق مردم به سوى خدا داشته چگونه این پل و قنطره خدائى (یعنى عشق ورزى به حسان الوجوه) را که مطلوب همه نفوس و یا اقلاً به گفته بعضى مطلوب نفوس ظریفه و لطیفه و امرى آسان است فراموش کرده و پشت سر انداخته است. و هرگز مردم را از این راه به سوى خدا سوق نداده است. گویا عرفا و اولیاء صوفیه از پیغمبر اکرم و ائمه دین علیهم‏السلام به راههاى خدائى و مصالح و حکم واقعى داناتر، و در هدایت مردم دلسوزتر بوده‏اند. مگر اینکه در اینجا فورا به حدیث متشابه در نظر عوام تمسک جسته و بگویند در حدیث است که (ان اللّه‏ جمیل ویحب الجمال) غافل از اینکه حدیث مزبور مربوط به این مقام نیست زیرا معنى آن ظاهرا حسن و جمال و تزیین است که شخص به وسیله لباس و تنظیف براى خود حاصل مى‏کند، شاهد: عن أبی عبداللّه‏ علیه‏السلام البس وتجمل فإن اللّه‏ جمیل یحب الجمال ولیکن من حلال. (بحار ،76/304؛دعائم الاسلام،2/153).

من نمی دونم چرا شما توجه ندارین که عرفا از پیامبران و امامان بالاترن و به چیزهایی می رسن که ممکنه پیامبران و امامان بهشون نرسیده باشن!
خب اینم یک نمونه اش!
پیامبران و امامان در حجاب بودن و غرور داشتن برای همین نتونستن برسن اما عرفا چون دلشون رو تصفیه کردن رسیدن!
حال شما متحجرین چی میگین این وسط، من نمی دونم!

مریدنور پنج‌شنبه 9 اسفند 1386 ساعت 19:42 http://moridenur.blogfa.com

ارادت.کافر همه را به کیش خود پندارد استاد.در خصوص تمیلات قلبی بنده نمیدانستم حضرتعالی در کار کشف سر قلبی هم هستید با اعتقادات شما نمی خورد.اما جهت اطلاع عرض شود با خواندن پست شما خصوص بهره مندی از زنان و ازدواج و ...بهمان و شواهد قرآنی و حدیث و سنت مدتی است از عالم مجردات در مفهوم حقیقی خارج شده و قصد انتفاع و بهره مندی از این همه موهبت و نعمت را دارم.اما دلیل حسادت شما در ورود به این وادی نمیدانم؟لیس للانسان الا ما سعی
کامنتهای بنده فقط دوتاش عمومی نشده فکر کنم که حتما صلاح نبوده در باقی که معرض عموم هست شاهدان قاضی باشند که ادبیات توهین و ناسزا در نوشته های کدامیک از ما مشهود است.هستم خدمتتان استاد.البته بعید نیست با تکرار مراجعات مکرر بنده به این وبلاگ شاهد تکثر فحش هم باشید منتهی موجب مزید امتنان خاطر خواهد بود سعه صدر داشته و بلا استثنا عمومی کنید

کافر همه را به کیش خود پندارد! بله بسیار نکته خوبی می باشد و مبیّن خوبی است در توضیح اینکه چطور در اولین کامنت شما در این پست، تمایلات قلبی بنده را کشف و شهود کردید
بازهم می توانید به همین سیاق ادامه دهید و فی المثل، بنده را به نفسانیات خویش نظیر حسادت و فحاشی و... متهم کنید لکن انسانها عقل دارند و می فهمند تجاوز حیثیتی با دفاع حیثیتی تفاوت ریشه ای دارد
کامنتهای شما هم همگی بدون استثنا و مثل کامنتهای سایرین، عمومی شده و اتفاقا بهترین سند است برای اینکه معلوم شود ما با چه موجوداتی طرف هستیم
ظاهرا شما فرق بین {جواب ندادن به یک کامنت آلوده به لودگی} و {عمومی نکردن یک کامنت} را متوجه نیستید و جواب ندادن را با عمومی نکردن، یکی می دانید
خب نظریه جالبی است!
موفق باشید

آناهید پنج‌شنبه 9 اسفند 1386 ساعت 12:32 http://www.elahehaab.blogfa.com

کاربرد اصطلاحات و ترکیبات و مفاهیمی راجع به غلامان ترک و پسران در غزل های عرفانی
از قرن 6 تا 10 مرسوم بود این نوع غزل را غزل مذکر می گفتند.
اگر بر اساس نا آگاهی بخواهیم کاربران این اصطلاحات را همجنس باز قلمداد کنیم
باید سعدی، عطار ،عراقی ،اوحدی را هم همجنس باز بدانیم
بقدر دانش خود هر کسی کند ادراک ....

شما که در اصطلاحات عرفانی، دانش والایی دارید و مفاهیم و منظورها را درست ادراک می کنید لطف کرده و بگویید منظور از مغ بچه و لولی شورانگیز و شیرین پسر شنگول و... در این اشعار کیست؟
ضمناً این شعر را با ذوق عرفانیه خود برای افراد بی دانش، تفسیر بفرمایید:
عاشق روی جوانی خوش و نوخاسته ام وز خدا صحبت او را به دعا خواسته ام
پیشاپیش تشکر می کنم

محمد صادق پنج‌شنبه 9 اسفند 1386 ساعت 03:10

سلام

اولا میخواستم از پست زیبایتان تشکر کنم.

و بعد به عقلایی که می خواهند در رابطه با همجنس بازی عرفا و همچنین علاقه عرفا به کودکان و پسر بچه ها اطلاعات بیشتری پیدا کنند توصیه میکنم کتاب عشق و عرفان ایت الله میلانی را حتما بخوانند:

http://www.erfan5.net/Books/EshghVaErfan.pdf

جالب اینجاست خود ملاصدرا چنین مزخرفاتی را در کتاب اسفار بیان میکند و در کتاب دیگر خود با نام کسر الاصنام الجاهلیه فی کفر جماعه الصوفیه میگوید:
و اکثر اوقاته فی التلاعب و التملاق بالصبیان و المردان و المنادمه مع السفهاء و الولدان و استماع التغنی و مزاوله آلات اللهو و اللعب و الخسران...و مع هذه الافه الشدیده و الداهیه العظیمه وجدت جماعه من العمیان و طائفه من اهل السفه و الخذلان ادعوا فیه علم المعرفه (دقت کنید) و مشاهده الحق الاول و مجاوره المقامات عن الاحوال و الوصول الی المعبود و الملازمه فی عین المشهود و معایه الجمال الاحدی و الفوز باللقاء السرمدی و حصول الفناء و البقاء !!!

آخر سر نفهمیدیم به دستورات ایشان در اسفار عمل کنیم و در سیر و سلوک به معشوقمان مشغول ملاعبه با پسر بچه ها باشیم و یا اینکه به سخنان ایشان در این کتاب عمل کنیم.

لکن قدر مسلم آن است که راه اول پسندیده تر به نظر می رسد !!!! ( -- :

سلام برادر گرامی
از آنجا که جناب آخوند صدرالعرفان، حکمت آفرینش عشق به پسربچه ها را (انگیزه دادن به مردان دانا برای آموزش و پرورش! کودکان) می خواند شما عجالتاً نیت خیر! کنید و به قصد آموزش و پرورش با آنان مشغول گردید! مهم قصد و نیت است و اینکه دلتان پاک باشد! آموزش و آمیزش هم در وجود، تفاوتی با هم ندارند و هرچه هست اختلافات ماهوی و اعتباری است! همانطور که ذکر و ذاکر و مذکور تفاوتی ندارد و ایضاً فعل و فاعل و مفعول بنا بر مذهب وحدت حقه حقیقیه!!
از این متحجرین هم نترسید که بزرگان عرفان با وجود همه تکفیرها و تضییقات، باز بر راه خود ثابت ماندند و بلاها و مصائب و بر دار رفتن ها و... را تحمل کردند و آخر هم گفتند حق این بود که ما می گفتیم!
موفق باشید

خادم الرضا علیه السلام چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 22:13 http://ala.mihanblog.com

امیدوارم از این مشت نمونه خروار عبرت بگیرند حافظ پرستان و کمی بیندیشند.

خب البته لازمه لعنی هم بر ملاصدرا بشه که در اسفار تاییداتی در این مورد در کردند!

ملا صدرا در اسفار مسأله عشق مجازی اهل سلوک، و اختلاف نظرها در مورد آن را تحت عنوان «این فصلى است در بیان عشق جوانان یا مردان گلرخان!» تشریح نموده، می افزاید:
«... و آنچه دلالت مى‏کند بر آن نظر دقیق و فکر انیق و ملاحظه امور متعلقه به عشق از اسباب کلیه و مبادى عالیه و غایات حکیمه آن این است که چون عشق، ـ یعنى لذت بردن فراوان از نیکوئى صورت زیبا، و محبت زیاد به کسى که داراى شمائل لطیفه و تناسب اعضاء و خوبى قیافه است ـ به طور طبیعى در نفوس اکثر ملت‏ها بدون تکلف و زحمت وجود دارد، پس به ناچار از امور قرار داده خدائى است که مصالح و حکمت‏هائى بر آن مترتب مى‏باشد پس باید زیبا و پسندیده باشد مخصوصا که از بزرگان اهل فضلى به جهت نتایج محترمى واقع شده است... زیرا مى‏یابیم که بیشتر نفوس ملت‏هائى که داراى علوم و صنائع ظریف و لطیف و آداب و ریاضات مى‏باشند مانند اهل فارس و اهل عراق و اهل شام و روم و هر گروه دیگرى که داراى علوم دقیق و صنایع لطیف و آداب نیکویند خالى از این عشقى که منشأ آن پسندیدن شمائل محبوب است نمى‏باشند. و ما احدى را نیافته‏ایم از آنانى که داراى قلب لطیف و طبع ظریف و ذهن صاف و نفس مهربان باشد، در اوقات عمر خود از این محبت خالى به سر برده باشد. و نیز مى‏بینیم سائر نفوس سخت و قلبهاى سنگ و طبائع خشک از کردها و اعراب و ترک و فرنگ از این محبت خالیند، و فقط بیشتر آنان به محبت مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان ـ به خاطر نکاح و جماع چنانکه در طبائع سائر حیواناتى که حب ازدواج و مجامعت در ایشان نهفته است و غرض از آن در طبیعت بقاى نسل مى‏باشد ـ اکتفا کرده‏اند...»
پس سخن را طول داده است در اینکه همین محبت و عشق‏بازى است که موجب مى‏شود اساتید و معلمان به کودکان و پسربچگان به نظر مهربانى و شفقت التفات و توجه داشته باشند و به ایشان علوم و... و اشعار لطیف موزون و آوازهاى نیکو و... احادیث مرویه و بقیه کمالات نفسانیه را بیاموزند.
او مى‏گوید:
... پس از همین جهت است که لطف و عنایت الهیه در نفس مردان بالغ، میل و رغبت در کودکان و عشق ورزى و محبت پسران زیباروى را قرار داده است... و گرنه، خدا این میل و رغبت و محبت را در اکثر خوش طبعان و علماء و دانشمندان خلق نمى‏کرد. پس باید حتما در دست بازیدن به این عشق نفسانى ... فایده حکیمانه و نتیجه صحیحى وجود داشته باشد.
ایشان وجود این میل را در طبایع افراد مذکور، دلیل بر نیکو بودن آن شمرده و گفته‏اند:
و ما خود این نتیجه‏هائى را که ذکر کردیم مشاهده مى‏کنیم پس حتما وجود این عشق در انسان در شمار فضائل و نیکوئى‏هاست نه از جمله پستى‏ها و سیئات. و به جان خودم سوگند که این عشق نفس را از همه مهمات دنیوى جز یکى فارغ مى‏کند. پس از آنجا که همه مهمّات را یکى، که همان شوق به رؤیت جمال انسانى مى‏باشد قرار مى‏دهد، بسیارى از آثار جمال و جلال الهى را در خود نهفته دارد که خداوند در این باره مى‏فرماید: «ولقد خلقنا الإنسان فی احس تقویم، ونیز: ثمّ أنشأناه خلقا آخر فتبارک اللّه‏ أحسن الخالقین»
سپس مى‏گوید:
و به همین خاطر این عشق نفسانى براى شخص انسانى، وقتى که منشأش افراط شهوت حیوانى نباشد بلکه پسندیدن شمائل معشوق... و ناز و غمزه او باشد از جمله فضائل است که دل را باز و ذهن را تیز مى‏کند و نفس را به ادراک امور شریف آگاه مى‏سازد، و به همین جهت مشایخ و پیران در ابتدا مریدان خویش را به عشق‏بازى امر مى‏فرمودند (گر چه از مراجعه به احوالات ایشان معلوم مى‏شود که حتى خود این پیران و مشایخ نیز تا آخر عمر از این عمل شریف دست برنداشته‏اند بلکه بعضى از آنها جان را نیز بر سر این کار نهاده‏اند).
سپس مى‏گوید:
همانا این عشق گر چه از جمله فضائل معدود است الاّ اینکه از فضائلى است که ... مطلقا و در هر زمانى و از هر شخصى پسندیده نیست بلکه مى‏سزد که این عشق در اواسط سلوک عرفانى و در حال ترقیق نفس، و بیدار کردنش از خواب غفلت و مستى طبیعت و بیرون بردن آن از دریاى شهوات حیوانى به کار گرفته شود؛ (اسفار،7/179ـ171)
البته چنانکه گفته شد شرح احوالات پیران و مشایخ نشان داده است که این نقطه وسط حالش بیشتره لذا کسی قصد عروج و بالارفتن بیشتر نمیکنه و موندن در همین مرحله رو ترجیح میده ، و شاید هم نه نقطه وسط بلکه آخر عرفان باشه.
امام صادق مى‏فرمایند :
إیاکم وأولاد الأغنیاء والملوک المرد فإن فتنتهم أشد من فتنة العذارى فی خدورهن. (کافى، 5 / 548).
از پسران نوجوان ثروتمندان و پادشاهان بر حذر باشید که گرفتار آنان شدن، از گرفتار ماهرویان پرده نشین شدن شدیدتر است.

او میگوید : « و أما الذین ذهبوا إلى أن هذا العشق من فعل البطالین‏ الفارغی الهمم فلأنهم لا خبرة لهم بالأمور الخفیة و الأسرار اللطیفة و لا یعرفون من الأمور إلا ما تجلى للحواس و ظهر للمشاعر الظاهرة و لم یعلموا أن الله تعالى لا یخلق شیئا فی جبلة النفوس إلا لحکمة جلیلة و غایة عظیمة »
بدیهى است که ادله عقلیه و طبعیه ای که در کلام فوق ایشان اقامه شده است براى جواز و نیکو شمردن ـ پناه بر خدا ـ تمامى گناهان و قبائحى که طبع میل به آنها دارد نیز کفایت خواهد کرد، و معلوم است که براى رسیدن به لذت حقیقى، هر لذتى را مى‏توان مقدمه تجربه لذتی دیگر دانسته تحت عنوان محبت خداوند مستحسن و نیکو شمرد!

و چون از محرمات مسلّمه فقهیه مى‏باشد، لذا فیلسوف شهیر حاجى سبزوارى در حاشیه اسفار در ذیل عبارت ( ولاجل ذلک امر المشایخ مریدیهم فی الابتداء بالعشق ) مى‏گوید :
ان قلت المشایخ بلتزمون التوفیق بین اوضاع الشریعة والطریقة والمحققون منهم فی هذا الجمع متوغلون و بهذا الأصل الشامخ متصلبون وهذا الامر کیف یوافق الشریعة المطهرة؟
خلاصه معنى اینکه : اگر بگوئى که مشایخ معتقدند که بین اوضاع شریع و طریقت، دین و تصوف جمع کنند و این امر چگونه با شریع مطهره موافق آید ؟
سپس در مقام جواب برآمده و چنانکه بر اهلش واضح است جوابى نداده‏اند که اشکال مرتفع شود مى‏گوید :
قلت لعلّهم وجدوا رخصة من رموزها و دقایقها ولعلّهم... یعنى مى‏گویم شاید از رموز و دقائق آن رخصت و اجازه یافته‏اند ...؟!
و بلکه حاجى سبزوارى در دنباله کلامش خواسته است آن را از بابِ جواز اجتماع امر و نهى بداند که بى ربطى کلام ایشان در این باب، بر مبتدئین در فقه و اصول نیز آشکار است.

چنان بت پرستی بر اعماق جان شان نشسته که از دیدن انحرافات آشکار و هضم حقیقت، عاجز شده اند و واضحات را هم تأویل می کنند
می گویند ظاهر الفاظش مدنظر نبوده و معانی بلندی در ورای آن هست و... اما وقتی مورد سؤال قرار می گیرند که معنای بلند! شاعرشان را توضیح دهند فرار را بر قرار ترجیح می دهند
می گویند اینها لسان شعر است و...
خب مطالب ملاصدرا و کثافات اوحدالدین کرمانی و... هم شعر است؟
مأجور باشید بابت این مطالب که زحمت کشیدید
یاعلی

یه بنده خدا چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 21:25

آقای کهفیان
اولا باید ثابت کنین من برادری دارم یا نه
که نیازی نیست زحمت بکشین
من برادر دارم بله
اما فکر کنم حداقل یک ماه یا شاید کمتر هست که از ایشان بیخبرم
نه تماس تلفنی و نه هیچ طریق دیگر
امشب شب اربعینه و من به همین شب قسم میخورم که هیچ اصلا برادرمو ندیدم که بهش چیزی بگم
چه برسه به اینکه آه و ناله کنم
نمیدونم شما برادر منو از کجا میشناسین
عجیبه
شما مثلا از طریق کامنت میفهمین کی برادر یا خواهر کیه؟
اگر تا الان کمی یا اندازه سر سوزنی مثلا حس میکردم که ممکنه شما احیانا منصف باشین
دیگه اون اندازه هم ندارم
این تهمت بود
من به همه مقدسات قسم میخورم که هیچکدام از اعضای خاونواده ام تا به الان در جریان کامنت گذاشتن من نیستن
اینو گفتم شاید جواب بدین که مثلا پس همسرتون یا پسرتون میدونن
ضمنا من سیلی نخوردم تا آه و ناله سر بدم
اگر هم سیلی بخورم به طرفم نگاه میکنم بچه باشه کاری بهش ندارم
جاهل باشه بزرگوارانه میگذرم
و اگر ببینم آگاه به عملشه بلدم سیلی بزنم و از خودم دفاع کنم
و نیازی نیست از بزادر و خواهر کمک بگیرم
اگر تا الان تهمتی نزده باشین
اینکه من ژیش برادر یا خواهر یا همسر ناله سدادم و... تهمت بود و بد شبی رو برای این گناه انتخاب کردین
از خدا میخوام حداقل در مورد همین تهمت بیجاتون هر چه زودتر ادبتون کنه تا یاد بگیرین غیب گویی نکنین
اگه به شما الهام میشه احیانا
امشب بر من معلوم شد که شیطالن بهتون الهام میکنه
چون خدا هم میدونه که احدی از محارم من (اعم از برادر و همسر و...) تا به این ساعت در جریان نیستن من تو وبلاگ شما کامنت گذاشتم
براتون متاسفم شما نشون دادین اهل تهمت و قضاوت بیجا و دروغگو هم هستین
من دیگه چه جوری مطالبتونو بخونم و مثلا روش حتی ثانیه ای فکر کنم
وقتی اونقدر بی ادبی که منو مرغ خطاب میکنی فقط میتونم بگم دلم براتون میسوزه که اینهمه .....

این همه بزرگواری واقعاً جای تقدیر دارد
می رویم فحش می دهیم بسان کودکان، بعد که سیلی خوردیم می بخشیم بسان بزرگان!
مداماً هم تأکید می کنیم که دیگه کامنت نمی گذاریم و آخرین کامنت مونه و در عین حال، صدتا کامنت می گذاریم!
جواب کامنت مان را هم دقیق نمی خوانیم و براساس خیالات مان نتیجه می گیریم که مثلاً این کهفیان چه موجود پلیدی است و شیاطین بهش الهام می کنند و تهمت زده و...
در بزرگواری ما همین بس که نمی فهمیم همانطور که تعبیر "گریه و آه و ناله" مجازی است تعبیر "به داداش شون میگن" هم می تواند مجازی باشد و اخوی هم لزوماً اخوی خونی نیست
چقدر بزرگواریم ما!
لطف کردیم نفرین نکردیم این کهفیان را چرا که اگر یک نفرین کنیم، کهفیان که جای خود دارد نسل بشر از روی کره خاک، برچیده خواهد شد و ما خواهیم ماند و چشمان بسته و دهان بازمان!

... چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 18:16

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود آخر کار که کشت...

سلام بر یکی از مخلوقات خدا ٬ نمی خواستم خط خطی کنم
وبلاگتان را ٬ ولی از انجایی که نفس میکشید و هر که نفس بکشد روح خدایی در او هست گفتم سلامی بکنم...
در توضیحات وبلاگتان نوشته بودید:

از خداوند قهّار و عزیز ذو انتقام، می خواهم به حرمت حقیقت والای توحید، از خطاهایم چشم پوشی کرده و آن روز که مشرکان عرفان پرست را به آتش برافروختهء بی رحم و عذاب دوزخ ابدی، وارد می نماید بر این بنده ضعیف، رحم آورده و او را از جهنم، حفظ کرده و به بهشت عدن ابدی وارد نماید...

این حقیر نه سواد انچنانی دارد و نه ادعایی فقط اینرا میدانم که
قضاوت بر عهده من و شما نیست...
در ادبیات فارسی مثالی است که میگویند مواظب باش که از انطرف پشت بام نیفتی...

در انتهای پاسخ هایتان به افراد نظر دهند می نویسید یا علی...
اگر منظورتان علی ابن ابیطالب است ایشان هم خیلی از نظر علم و معرفت و هم از نظر شجاعت و دلیری از من و شما بالاتر بودند مظلوم هم نبودند که مورد ظلم واقع شوند ولی در مورد خلافت بیست و پنج سال سکوت کردند و هیچ برچسبی هم به کسی نزدند ٬ حال میخواهید بگویید به خاطر مصلحت اندیش درباره اسلام مولا سکوت کردند ٬ سکوت مولا برای این بود که
قضاوت را فقط برازنده ذات اقدس الهی میدانستند...

یا ستارالعیوب...
لطفش همیشه جاریست مخلوق خالق...
یاحق...

سلام
سکوت امیرالمؤمنین(ع) بخاطر ِنداشتن یاور در مبارزه با حکومت ظلم بود و در جهت حفظ معالم اولیه توحید و رسالت
قضاوت کردن هم در صورتی که روی حجت مشروع و دلیل معتبر باشد نه تنها بد نیست که جزء مهمترین پله های رقاء علمی و عملی می باشد
ضمناً افشای ماهیت حقیقی بدعتگذاران که چهره حقیقی شان در ورای حجاب های شخصیت پرستان، مخفی مانده است از وظایف اولیه عالم دین می باشد
در هر صورت ممنون
موفق باشید
یاعلی

حسام چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 18:03

هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست ، نه هر که موی تراشد قلندری داند

تاسف واژه ی کوچکی است برای نگارنده ی این مطلب

یه بنده خدا چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 17:10

منتظرم ببینم آخرین کامنتمو عمومی میکنین یا نه اگه عمومی نکنین خیلی جالب نیست
ممنون که به کامنتم جواب ندادین . دعا میکنم همه خلایق از نظر شما نابالغ به نظر بیان تا در معرض توهینهای شما قرار نگیرن
همچنان مثل سابق جواب میدین
عجیبه واقعا
مثلا همین مرید نور
گیرم حرف خوبی در مورد شما نزد
شما با چه جراتی اینهمه چیز بهش چسبوندین
عجبا
کجای قرآن نوشته میشه راحت توهین کرد؟ و یا تهمت زد ؟ ما که از قرآن چیزی نمیدونیم شما به ما نشون بدین لطفا

هر دعایی خواستید بکنید لکن بدانید که از نظر من فقط، افراد کوته نظر و سطحی نگر که بسان مرغ، چشمان خود را بسته و دهان را باز می کنند نابالغ هستند همان ها که حرف را مزه نکرده و فحاشی می نمایند ولی وقتی یک سیلی می خورند بسان کودکان، گریه و آه و ناله سر داده و میرن به داداش شون میگن!
درباره اخوی هم بهتر است مراقب احساسات تون باشید که بر عقل، غلبه نکند و چیزی نگویید که نتوانید بعداً ثابت کنید (چسبوندن این همه چیز!)
فکر می کنم این هم در همه فرهنگ ها هست که چیزی که عوض دارد گله ندارد!
خوش باشید

تنها چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 16:45 http://nevisandehtanha.blogfa.com/

سلام
امثال حافظ و مولوی داری موافقین و مخالفین بسیاری هستند که این هم تازگی ندارد .اما بیشترین مسئله در اینها استادی این آقایان در مطالب ادبی است .اما مطالب و یا اشعاری هم از اینها مطرح است که بزرگانی را بخود مشغول کرده آنچه خوب است بردار و استفاده کن و اگر بد بود برای خودش اگر نپسندیدی کنار بگذار شاید دیگران پسندیدند.
هرچند شما حافظ را همجنس باز و دیگران را بت پرست و امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را هم کذاب و دروغگو .
آقا می شود یک عالم را بعنوان الگو برای ما اسم ببرید ترجیحا حی و حاضر ؟!
یاحق

سلام
شایسته بود برداشت های شخصی تان از کلام بنده را به حقیر نسبت نمی دادید
ضمناً تمام سخن در این است که ایاک ان تنصب رجلاً دون الحجة فتصدقه فی کل ما قال (روایت از امام صادق(ع) الکافی ج2 ص298) یعنی مبادا کسی جز حجت خدا را برای خود برپا کنی و هرچه گفت او را تصدیق نمایی
حال که من مداماً این فرهنگ را ندا می دهم چگونه خود بیایم غیر از حجت معصوم الهی کسی را ولو هرچه عالم و فاضل و محترم باشد الگوی کامل و صددرصد بخوانم و به شما معرفی نمایم!؟ چطور می توانم کلام غیرمعصوم را بسان کلام معصوم، مطلق و صددرصد بخوانم و بدانم؟
بلی اگر منظورتان استفاده علمی و عملی از علم و هدایت علما و تقلید فقهی از فقها با شرایط آن است حساب آن جداست و با شرایط خاصی مورد تأیید و تأکید است اما عصمت و حقانیت محض، خاص همان چهارده نفر است ولاغیر!
یا به عبارت بهتر: انّ الحق و الباطل لایعرفان باقدار الرجال... اعرف الحق تعرف اهله (روایت از امیرالمؤمنین(ع) انساب الاشراف ص239) یعنی حق و باطل، به اندازه افراد و عظمت بزرگان، سنجیده نمی شود بلکه برعکس، اول حق را مستقل از این و آن بشناس سپس افراد را با آن بسنج و هدایت و اهل هدایت را یافت کن
یاعلی

شاه چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 16:23

خسته نباشییییییییییید !!

زنده باشید

یه بنده خدا چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 16:15

خوب آقای کهفیان یادتونه میفرمودین که اصلا عصبانی نمیشین و اسائه ادب نمیکنین؟
من هرگز تو عمرم با کسی اینجور که با شما صحبت کردم صحبت نکرده بودم
بکار بردن چنین ادبیاتی برام بسیار سخت بود
حتی نتونستم ادای شمارو در بیارم
خیلی سخت بود برام
اما عملا بهتون ثابت شد که شما زود از کوره در میرین
با ادبیات بدی جواب میدین
ادبیات شما در شان یک تحصیلکرده دینی نیست
اینو قبول کنین
راحت میشه رو اعصاب شما راه رفت
شما مبلغ خوبی برای اشاعه احکام و مسائل دینی نیستین
خیلی راحت میشه عصبانیتون کرد
حلم و بردباری ندارین
اینکه خانم هستم دروغ نگفتم
و تعجب کردم که هنوز نمیدونین تو همه فرهنگها با جنس زن بسیار مودبانه تر و ملایمتر برخورد میشه
و این نشانه نا بالغی زن نیست
در دین اسلام حتی تو بعضی احکام هم این نرمش دیده میشه
مثلا در مورد ارتداد مرد حکم کشتن داریم ولی در مورد زن نه
آیا این یعنی زن نابالغه؟
و خیلی مثالهای دیگه
به هر حال برای اثبات اینکه شما مسلط بر اعصاب خود نیستین و همین میتونه اثبات کنه که شما تو پستهاتونم هنگام نوشتن تحت تاثیر احساسات خود هستین بیشتر نه عقل
سفسطه و مغلطه تو نوشته های شما موج میزنه
انسان با همه وجود غلط بودن حرفهاتونو حس میکنه اما خوب بیچاره بندگان خدایی که کیفهمن مغلطه کردین ولی همه که به منابع دینی آشنا نیستن تا جواب مناسبی بهتون بدن و شما از سکوتشون خیال میکنین پیروز میدانین
البته در طول تاریخ همیشه افراد مغلطه گر و سفسطه گر موجب رشد همون علمی شدن که سعی کرد به آن خدشه وارد کنن
امید که نوشته های پر شبهه و مغلطه شما باعث بشه ما بریم بیشتر مطالعه کنیم و به حقیقت ناب برسیم
امیدوارم این کامنت منو عمومی کنین
متشکرم
از باطدید کنندگان این پست بخاطر بعضی کلماتی که تو کامنتهای قبلیم بکار بردم معذرت میخوام
از شما عذرخواهی نمیکنم
چون کمکی بود براتون متوجه بشین صبور نیستین و عفت کلام رو رعایت نمیکنین

بنده نابجا عصبانی نمی شوم و کنترل خشم خود را دارم لکن این به معنای این نیست که به هر بی سر و پای هتاکی و به هر بچه نادانی لبخند بزنم و جایزه دهم! لااقل سکوت که می توانم بکنم! سکوت می کنم تا ماهیت حقیقی شان توسط خودشان افشا شود و همه بفهمند ما با چه موجوداتی طرف هستیم
شما هم از هرکسی خواستید عذرخواهی کنید و از هرکس هم نخواستید نکنید ولی برای دفعات بعد یادتان باشد که اگر درست ایرادتان را مطرح نکنید جواب درستی هم نخواهید گرفت این قانون همه فرهنگ هاست باید شما که فرهنگ شناسی از کلمات تان می بارد این را بهتر از من بدانید
یکبار دیگر کامنت اول تان را بخوانید
درباره سفسطه هم کلی گویی گرهی نمی گشاید و اتهام زنی نیز دردتان را درمان نمی کند بله مگر اینکه به حساب همان رعایت حال زنانه (یا به عبارت درست تر: کودکانه) بخواهیم ادعای تان را حمل بر عقده گشایی کنیم که می کنیم
لابد این همه زنان باشعور و فاضله، زن نیستند و فقط شما زن هستید
راحت باشید و هر چه خواستید بگویید
موفق باشید

مریدنور چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 15:48 http://moridenur.blogfa.com

ارادت.استاد احتمالا کتاب حافظی که شما داری کامل نیست غزلهای دیگه ای هم داره که تعابیر قرآنی خوبی هم توش هست.اما اینی که شما بهش توجه کردی فقط یه علت ممکنه داشته باشه اونم انحراف فکری شما و تمایل قلبی به چنین موضوعاتی ست که توی این همه مطلب خوب دیون حافظ و مولوی اینو بهتر میبنی.اعوذبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم قل اعوذ برب الناس ... من شرالوسواس الخناس الذی یوسوس فی صدورالناس

جالب است که بعد از فحاشی های تان در کامنت های قبلی، این دفعه {کمی} مؤدب تر شده اید... ان شاء الله خیر است
بد نیست بدانید وجود تعابیر قرآنی در یک کتاب، نافی همجنس گرایی نویسنده اش نیست عمر بن خطاب علیه اللعنة نیز خیلی از قرآن در سخنانش استفاده می کرد اما همه می دانیم که وضعیتش {چه} بود!
شما هم خیلی به خودتان زحمت ندهید و تمایلات قلبیه خود را به دیگران تعمیم ندهید .......قیاس از خود مگیر . گرچه باشد در نبشتن شیر شیر!
همین اشعار این نوشتار را با استدلال ادبی، به معانی مورد نظر خود، تأویل کنید و استدلال تان را به ما هم بگویید
موفق باشید

یه بنده خدا چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 15:42

تو همه فرهنگها رعایت حال زن رو میکنن و مودبانه تر برخورد میکنن
حتی تو جنگ هم حرمتشو واجب میدونن این به این خاطر نیست که زن رو نابالغ میدونن و میگن بیشتر رعایت حالشو بکنین
طرز فکر عجیبی دارین گفتم که از نظر روان مشکل دارین
منو هتاک میدونین ولی خودتونو نه
من اگه هتاکم و هتاکی کار بدیه چرا خودتون هتاکی میکنین
لابد نام کار شما نقادیه
آهان نیتتون لابد چون نقادیه هر ج.ر حرف بزنین معنی هتاکی نمیده
اما چون از نیت من باخبرین اونو هتاکی میدونین
تو حتی در مورد جواب دادن به کامنتهات با خودت کنار نیومدی
همینکه چند تا کامنت از من دیدی عمومیش کردی
اتفاقا خوبه که عمومی کنین
معنی نداره خصوصی کردن
تازه اگه کسی به شما توهین کنه که چیزی از شما کم نمیشه میشه؟
ژس رعایت حال زنالن رو کردن مساویست با نابالغ دانستنشان بله؟
جالبه
همینجور ادامه بدید بعید نیست ادعای ژیامبری هم بکنین
از الان منتظر باشیم پیامبر جدید بنانم امیر کهفیان در راه هست
واقعا نمیبخشمتون
خوشحال باشین که اونقدر بالغتون دانستم که بکم نمیبخشمتون
تا حالا شاید نابالغ بودین و گمراه ولی با این نحوه برخوردتون الان مطمئنم بالغین ولی مغرض
مغرض از نوع مریضش البته که بسیار خطرناکتر از اونیه که آدم فکرشو بکنه

امیر (مدیر وبلاگ) چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 15:07 http://kahf.blogsky.com

به نام خدا و سلام
فردی که به نام (یه نفر) و با آی پی (84.241.32.7) در تاریخ چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 08:53 کامنت گذاشته اید
اگر کامنت شما فقط فحش عادی به من بود مثل همه کامنتها عمومی می کردم لکن از آنجا که اسم اندام جنسی به کار برده اید از عمومی کردن کامنت معذورم
در صورت تمایل می توانید نظرتان را بدون آن مورد تکرار نمایید
موفق باشید

امیر چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 14:51

بنام خدا

کامل نخوندم

نظری هم ندارم

فقط مواظب باش از بام این خانه نیفتی پایین
ومواظب باش که به جای نقد کردن حدیث نفس نکنی

در مورد زنده گی حافظ اطلاعات کاملی در اختیار نیست
نمی توان به همین راحتی قضاوت کرد

از خدا برای خودم و شما و دوستان هدایت می طلبم
ن تنصرولله ینصرکم و یثبت اقدامکم

بنده هم عرض نکردم درباره زندگی حافظ، اطلاعات کاملی در دست هست
ابیاتی را از او نقل کردم و به لحاظ وضوح و روشنی اش برداشت کردم
خوشحال می شوم برداشت شما و سایرین را هم بشنوم
البته به شرط اینکه تأویل مستند باشد
موفق باشید

شاه چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 12:06

سلام
امان از عجله ی آدمیزاد !!
خوب لازم نبود اینچنین در جواب دادن عجله کنید که باعث نامتناسب بودن جوابهای شما به عرایض بنده بشود دوست گرامی !! ( مروری دیگر بدک نیست !)
بنده هم اگر می خواستم با صوفی گری مقابله کنم شاید بهترین راه حل را حمله بر سران شناخته شده ی این قوم که همانا حافظ و مولوی و ابن عربی و .... می باشند می دانستم اما با منطقی محکم نه سر سری !!

اما ای عزیز !
۱- نمی خواهم بحث را با موضوع قرآن تعویض نمایم ولی اینکه نمیشود برادر ! یکی بگوید در قرآن کلمات غلمان و پسرکان جام بدست و .... همه اش استعاره است برای فهماندن چگونگی بهشت به اعراب جاهل هوس باز آن زمان و شما بگویید نخیر همه اش واقعیست . خوب نه بنده به بهشت سفر کرده و بازگشته ام و نه احتمالا شما !! تا خبر از واقعیات آنجا را بیاوریم و در مورد روایات و احادیث مربوط به بهشت هم که باز همان مسئله ی استعاری و واقعی بودن مطالب آن مطرح میشود .

۲- در اعتقاد بنده اصلا مهم نیست که حافظ و غیره بچه باز بوده باشند یا نه ! و اصلا حرف بنده بر سر شخص نیست بلکه انتقاد حقیر بر نحوه ی نتیجه گیری شما از اشعار یک شاعر است . قطعا شما می دانید که یک شاعر همواره از مجاز استفاده میکند خوب آیا شما می توانید به دنیا اعلام کنید که یک شاعری در ایران است که در شعرش مثلا گفته شمع و گل و پروانه در کنار هم محفل داشتند و کلی با هم حال می کردند !! و بعد نتیجه بگیرید که این شاعر دیوانه است و نمی فهمد چه می گوید چون شمع و گل و پروانه شعور این کارها را ندارند!!! ؟ آیا دیگران این کلام شما را قبول می کنند ؟
باز هم تکرار می کنم اصلا بحث بر سر حافظ و صوفی گری نیست بلکه سخن و نتیجه گیری شما باید از اصول و منطقی ریاضی گونه پیروی کند و آنچنان محکم باشد که مثلا وقتی می گویید دو دو تا چهار تا میشود همه ی جهانیان آنرا بپذیرند .
تکرار و باز هم تکرار : صرف دیدن چند بیت شعر استعاره گونه نمی تواند این اجازه را به دیگری بدهد که شاعر را عامل به آن ابیات بداند هرچند آن شاعر، دشمن خونی شخص باشد !!!!!
<موفق باشید>

سلام
بنده اصلاً درخصوص صوفیگری حافظ نه در پست و نه در پاسخ کامنت قبلی تان عرضی نکردم! واقعاً امان از عجله آدمیزاد!
1.کسی که می گوید اینها استعاره برای فهم عرب جاهلی است و... آیا دلیلی هم بر این ادعایش می تواند ارائه کند یا فقط حرفی می زند و می بافد؟ شما از او بپرسید و اگر دلیلی داشت به ما بفرمایید وگرنه صرف حدس و گمان، دردی دوا نمی کند *(انّ الظن لایغنی من الحق شیئاً)*
مضاف بر اینکه اصل عقلایی همه ابناء بشر این است که هر کلامی را بر معنای حقیقی و متداول آن حمل می کند مگر دلیل محکم و معتبری باشد بر اینکه آن مورد، استعاره بوده و مجاز (اصالةالحقیقة)
2.مسلماً یکی از ابزارهای ادبی، مَجاز است و امثال آن لکن در تعبیر مجازی باید شباهتی بین آن استعمال مجازی و مورد حقیقی، وجود داشته باشد مثلاً یک فرد شجاع را مجازاً می گوییم شیر... حقیقتاً که شیر نیست اما از آنجا که بین "شجاعت" او و شیر، تشابهی وجود دارد نام شیر را مجازاً بر او حمل کرده ایم
حال در این اشعار باید روشن شود منظور حافظ، همان معانی حقیقی است یا مجازی
اگر معنای حقیقی مدنظر باشد همانطور که ما عرض کردیم نتیجه اش انحراف جنسی اوست
اگر هم معنای مجازی منظور باشد و مقصودش خداوند باشد که واویلتاه! (تشبیه خالق به مخلوق، کفر محض و عین شرک است)
اگر هم منظورش مجاز دیگری یا کلاً معنای دیگری است آن منظور، چیست؟
بفرمایید لطفاً

یه بنده خدا چهارشنبه 8 اسفند 1386 ساعت 07:54

واقعا براتون متاسفم که حتی طرز برخورد کردن با یک زن رو بلد نیستین
به من آموخته بودن که با مغرضین و هتاکان حرف نزنم اما شاگردخوبی نبودم انگار
اونقدر حقیری که حتی نمیتونم بگم نمیبخشمتون
تو بیشتر قابل ترحمی تا تنفر
اگر من برابانه حرف زدم حداقل رکیک حرف نزدم
فکر کردم جنسیتم مشخص بشه کمی مودبتر به کامنتم جواب خواهی داد
خوشحالم که ماهیت اصلیتونو دارین رو میکنین
و امیدوارم جواب شما به کامنت های من (که اقرار کردم خانم هستم ) به دیگر بازدید کنندگان وبلاگتون ثابت کنه که شما اصلا دهانتون چفت و بست نداره
برای اینکه بیشتر از این مورد بی حرمتی یک مرد اونم متاسفانه از جنس یک روحانی قرار نگیرم دیگه هرگز تو وبلاگتون کامنت نخواهم گذاشت
کاش یک حدیث و آیه نقل میکردین که توش جملاتی شبیه جملات کوچه و بازاریها و لاتهای سر کوچه وجود داشت
خودتون متوجه نشدین عصبی و بیمارین
چیزی راجع به صیر نشنیدین؟
گیرم من بی ادب
من که ادعای خوندم علوم حوزوی و دینی ندارم که
ما ها مثلا از طریق شما روحانیون داریم با تعالیم دینی آشنا میشیم
تو وبلاگهای وهابیونم هم اینطور که شما با من برخورد کردین برخورد نشد
باهرها صبرشونو آزمودم اقلا تونستن ظاهرشونو حفظ کنن
اما تو اونقدر عصبی هستی که ....
راستی شما فقط تو نت مینویسین و به کامنتها جواب میدین
خواب ندارین؟
کار نمیکنین؟
دیگه درس هم نمیخونین؟
اصلا به نظر من خود شما مشکوکین
تا شما هستین دشمنان دین آسوده خواهند خوابید چون دارین راه رو برای اونها هموار میکنین
منتظر جواب کتمنتتون هستم
با رکیکترین جملات و کلمات
انتظاری بیش از این از شما ندارم
و اتفاقا متن کامنت و جوابتونو به خیلیها نشون دادم .
که ببینن چه عالمان دینی صبور و کریم و بزرگواری تو قم دارن زندگی میکنن و ما از بی خبر بودیم

بنده قبل از اینکه به مرد و زن بودن مخاطبم توجه کنم به انسان بودن و بالغ بودن وی توجه می کنم لکن نمی دانم چرا این دفعه در تشخیص، اشتباه کردم و نشستم به پاسخگویی!
حال از محضر همه مخاطبان محترم پوزش می طلبم و از این به بعد هم کامنتهای افراد نابالغ و هتاک را پاسخ نخواهم داد
البته طبق روال همیشگی، همه کامنتها عمومی خواهند شد لکن بدون پاسخ به.....
یاعلی

یه بنده خدا سه‌شنبه 7 اسفند 1386 ساعت 22:30

دیگه بهتون سلام هم نمیکنم من اولین باره تو کل عمرم که دارم تو وبلاگتون کامنت میذارم یعنی چی که ترفند منه و ... تا حالا یه کامنت هم نذاشتم تو وبلاگتون این الان دومیه . بعد همونی که نوشتم دیوانه این از نظر من و باید برید به مشاور رجوع کنین که به به غلطف سه تایپ شده بود.
ضمنا الان میخوام اضافه کنم که شما بسیار بی ادبید
علیرغم شخصیتی که دوست دارید به اون تظاهر کنین شما از درون دارین میپوسین
شما بسیار رکیک نقادی میکنین (البته اگه بشه اسمشو نقادی گذاشت) یه حدیث نشونم بدین یا آیه که اینچنین زشت و رکیک با افکار مخالف برخورد شده باشه
کجا درس خوندین که اینچنین بی ادب بار اومدین
شما بیشتر دارین عقده هاتونو خالی میکنین انگار
امثال شما تو جامعه کم نیستن
از خدا میخوام کمک کنه گذار بچه هام به وبلاگ شما نیفته
عمری تلاش کردیم بچه هامون هر چیزی نبینن یا نخونن مخصوصا کلمات زشت و رکیک
فکر نمیکردم روزی یک روحانی این الفلظ رو تو وبلاگش به نمایش میذاره
براتون متاسفم که اینچنین راحت قبح خیلی چیزها رو دارید میشکنید
مطمئنا به آتشش میسوزید
چنان گناه رو و یا همون نحوه همجنس بازی و... بتصویر میکشید که ....
واقعا قباحت داره فکر جوانان ژاکی رو کردین که مراقبن خیلی چیزها رو نخونن وبه حساب مثلا یک وبلاگ مذهبی اینجا میان و زشتترین و رکیکترین کلمات و اصطلاحات رو اینجا شادهن
نمیدونم چرا
من اولین بار نیست وبلاگهای اینچنینی میبینم اما اینکه علوم دینی خونده باشه و اینچنین رکیک حرف بزنه ندیده بودم
بعنوان یک زن شرم کردم از دیدن وبلاگتون
و بعنوان یه مادر که مراقبم بچه هام چنین جملات زشتی نبینن تاسف خوردم که در وبلاگ یک روحانی ...........
شمارو بخدای محمد ص میسپارم و دعا میکنم بچه هام حداقل از شر روحانیونی مثل شما در امان باشن
کمی بیشتر بکاری که دارین میکنین فکر کنین
اقلا نگین علوم دینی خوندین
مردم رو نسبت به علوم دینی بدبین نکنین
اونقدر از دستتون عصبانیم که واقعا نمیدونم چی دارم تایپ میکنم
مخصوصا وقتی میبینم به کامنتها با لحن کوچه و بازاری جواب میدین بیشتر ناراحت میشم
ممکنه همین کامنت منم لحن مودبانه ای نداشته باشه اما اگر شما با خوندن علوم دینی مجاز به گفتن هر چیزی هستین پس به من هم ایرادی نیست چون حداقل علوم دینی نخوندم و انتظاری بیشتر از این از من نمیره
نمیگم خدا نگهدار
دعا میکنم هدایت بشین حداقل در همین حد که مودب بنویسین و وزین و واقعا اونقدر قلبم شکسته شده از این قلمتون و جواب دادن به کامنتها که نزدیک بود نفرینتون کنم

........!!!!؟؟؟؟
این حرکات یعنی چه؟ من کجا درباره تعداد کامنتهای قبلی شما حرفی زدم!؟ شما از اول آمدید و با ادبی مثال زدنی! شروع به تجهیل و توهین و تهمت کردید که جواب مناسب تان را هم گرفتید
نمی دانم چرا افرادی مثل شما، موقعی که دهان تان را بر هتاکی می گشایید چشمان تان را می بندید و فراموش تان می شود چه می گویید ولی وقتی مختصری مثل خودتان با خودتان رفتار می شود اشک ریزان می شوید و آه و ناله سر می دهید!؟
درباره کلمات مستهجن و تصویر کشیدن همجنس گرایی نیز بهتر بود قبلاً با خود خواجه هماهنگ می کردید! بنده تعابیر را عیناً نقل کردم و بی تقصیرم المأمور معذور!
نگران فرزندان تان هم نباشید ان شاء الله خودشان در جوی مناسب و عقلی و دور از غوغاسالاری، حقایق را خواهند فهمید و نیاز به مراقب گذاشتن نیست
بیشتر نگران خود باشید و سعی کنید مراقبی برای خودتان بگذارید که ممانعت کند شما وبلاگهای فریادگر حقایق تلخ را ملاحظه کرده و نتیجتاً عقل و دین از کف داده و میزان شعور خود را بر همگان آشکار کنید
موفق باشید

رند سه‌شنبه 7 اسفند 1386 ساعت 22:23 http://rend.ir

تو معرفی خودتون ماشالله کم برای خودتون نوشابه باز نکردید.....
علم بلاغت که خوندید؟
هرمونیک هم که می دونید چیه((اصطلاح فلسفیه جناب فیلسوف)) یعنی پدیدارشناسی.
اگر قرار باشد بر هر حرفی و هر سخنی چنین حکم شود به راحتی می توان هم قرآن و هم سخنان معصومین را زیر سوال برد
با گرفتی تیکه‌ای و گوشه ای از کلام مبارکشان
اصلا بحث برابری چه می‌گویم حتی کتاب حافظ و اشعارش از نظر ارزش با کلام معصومین و قران برابری نمی کند
فقط حرف سر این بود که خیلی از برداشت های غلط و بی جا از همین نقطه سرچشمه میگیرد یعنی گرفتن جزءی از کلام .
جمله معروف را هم به خاطر داشته باشید
از معنا نپرس از استعمال بپرس
....
جناب فیلسوف طلبه و....

میزان دقت شما با همین کامنت، روشن می باشد! لابد با همین دقت، پست رو عنایت کردید! خدا به خیر کند
بنده در کجای معرفی خود گفتم که فیلسوف هستم؟ یکبار دیگر دقت کنید و بخوانید
ظاهراً اگر کسی بگوید بنده طالب فلان علم هستم (طلبه) و همچنین دوستدار فلان علم و در بهمان علم نیز قصور علمی و عملی دارم و شوق دانستن بیشتر و... اینها نوشابه باز کردن است!؟
درباره آن علم هم اولاً نامش هرمنوتیک است نه هرمونیک و ثانیاً هرمنوتیک گرچه ظاهراً علمی غربی است لکن بنیانگذار حقیقی آن، اصحاب تأویل و تفسیر به رأی (همان عرفای خودمان) بودند که در اثر کثرت تأویلات و استفاده ابزاری از آیات و روایات، به وادی ِمعنی کردن های کاملاً متناقض و متضاد نیز افتادند
اگر حمل بر چیزی نمی کنید این لینکها را بخوانید بد نیست
http://www.313amir.ir/?p=tafsir-be-raay
http://www.313amir.ir/?p=tawilat-e-shayatin-e-bateni
http://www.313amir.ir/?p=khialat-e-kham
بهرحال کلی گویی دردی را دوا نمی کند و گرهی نمی گشاید
شما که مدعی هستید کلام حافظ درخصوص پسرک و مغ بچه و... منظور خاصی دارد که حقیر نفهمیده ام (غیر از دو معنایی که عرض و بررسی شد) آن را بفرمایید و البته با استدلال قابل داوری و رعایت موازین ادبیات
در غیر اینصورت چاره ای جز اخذ به ظاهر کلام او نیست
دربارهء گرفتن جزئی از کلام هم نظر شما را به بند سوم جواب کامنت جناب عابد (اولین کامنت این ستون) جلب می نمایم و امیدوارم که اقلاً شما یکی فرار نفرمایید
موفق باشید

گرجی سه‌شنبه 7 اسفند 1386 ساعت 21:09

خیلی جالب بود
با این ابیات قبلا کم و بیش برخورد کرده بودم با اینکه برام سوال برانگیز بود ولی مثل خیلی های دیگه میگفتم مگه میشه حضرت حافظ....؟
اما حالا میبینم واقعا بعضیهاش اصلا قابل توجیه نیست و جای تامل داره.

زنده باشید
یاعلی

یک بنده خدا سه‌شنبه 7 اسفند 1386 ساعت 16:34

سلام آقای کهفیان ؛ شما مطمئنین حالتون خوبه؟ دیوانه نشدین؟ جدی میگم .اینا چیه که نوشتین. اولین باره میشنوم . چرا فمر میکنین عقل کلین؟ دچار توهم استغنایی نشدین؟ جدا براتون نگرانم .بد نیست سه مشاور روانشناش شمارو ببینه

سلام
چون اولین باره می شنوید پس غلط است!؟
با همین استدلال! فهمیدید که عاقلید و دیگران دیوانه!؟
به یک نفر از همان سه نفر هم رجوع کنید خوب است!
ضمناً ترفند جالبی بود اما طبق معمول، اثر نکرد چون مدتهاست نخ نما شده!
به بند ۱۶ قسمت الف مراجعه بفرمایید
موفق باشید

امیر سه‌شنبه 7 اسفند 1386 ساعت 11:19

به نام خدا.سلام.آقا پس این ایراد دین است که همجنس بازی را حرام کرده؟چون حافظ آن را حلال می داند.آخه یکی می گفت اشعار حافظ از قرآن باارزش تره!!!!!!

سلام بر همنام همدل
آقا این چه فرمایشی است می فرمایید!؟
مگر نه اینکه خدا، رَبّ قهّار نیست بلکه رُبّ دلپذیر است!؟
و مگر نه اینکه دینداری، امری دلخواهانه و عاشقانه است!؟
خب پس دین، همجنس بازی را حرام نکرده و فقط این متحجران هستند که جمود بر ظاهر الفاظ دارند و می گویند حرام است! از رهبرشان پیغمبر تا الانی های شان همه همین اند! نگاه کنید پیغمبرشان چه می گوید:
*(ما یکون لی ان ابدله من تلقاء نفسی ان اتبع الا ما یوحی الی انی اخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم)* یونس آیه15
جمود بر الفاظ که دارد! از خدا هم که می ترسد انگار خدا هیولاست! آخه خدا به این نازنینی هیولاست!؟ خدا هیولا نیست هلوست!
موفق باشید

شاه سه‌شنبه 7 اسفند 1386 ساعت 09:55

سلام
ذکر چند نکته ای که قبلا نیز کمی راجع آن صحبت شده را تکرار می کنم :

۱- آنچه که به آن مطمئن هستم اینست که زبان شعر یک زبان سمبولیک و استعاره ای می باشد بخصوص در زمان قدیم برای بیان مطالب خود از گویش تمثیلی استفاده می کردند . حتی در قرآن کریم نیز صحبت از پسرکان زیبای جام به دست و .... در بهشت برین است . بنابر این صرف بودن اشعار عاشقانه از اینگونه نمیتواند این اجازه را به انسان بدهد که شاعر را بچه باز و .... تلقی کند!! (هرچند مخالف عقاید صوفی گونه ی شاعر باشیم .)
۲- مسلماً نسبت دادن این تعابیر به ذات مقدس الهی به هیچ وجه صحیح نمی باشد اما دنیای معنویت را میتوان با این تعابیر به نمایش گذاشت تازه آنهم با تعابیری از گونه ی تعابیر قرآن و در حد آن و نه تعابیر استعاره ای جلف و مستهجن !!
<ممنون>

سلام
1.آنچه در قرآن درباره بهشت و غلمان و... آمده استعاره نیست که برادر گرامی!
عین حقیقت است!
بر فرض که استعاره باشد نیز چه ربطی به این کلمات مستهجنه همجنس گرای شیرازی دارد!؟
کجای قرآن گفته که بهشتیان بند قبای پسری را می گشایند و پیراهنش را چاک داده و سینه بر سینه آنها می گذارند!!؟؟
2.ما که نگفتیم حافظ لزوماً منظورش ذات اقدس الهی بوده است بلکه تا حدودی برعکس گفتیم
خودش که می گوید: «عاشق روی جوانی خوش و نوخاسته ام . وز خدا صحبت او را به دعا خواسته ام»
معلوم است که آن نوجوان، خدا نیست در نظر شاعر
حال منظور کیست و چیست الله اعلم
شما که می فرمایید در نمایش دادن عالم معنویت می توان این تعابیر و استعارات را به کار برد بفرمایید منظور چیست؟

عابد سه‌شنبه 7 اسفند 1386 ساعت 09:42 http://negaheman.blogsky.com/

سلام
بسیار متحیر شدم ، از این عباراتی که استفاده کردید ، در این نوشتار .
اصطلاحاتی است مر ابدال را .
هزاران نکته باریکتر از مو اینجاست .
قبلا هم به عرض مبارک شما رسانده شد ، که روش حضرتعالی یک طرفه رفتن به قاضی است .
اگر بنای حضرتعالی ان شاءالله که روشنگری است ، اقوال و تفسیر های دیگری را که از همین جملات آمده است را نیز بیاورید ، بعد هم نظرات خودتان ، سپس قضاوت را به عهده ی خواننده بگذارید ، اولا .
ثانیا ، حربه ی شما این است قول طرف مقابل را (ترفند همیشه شان بوده و هست و خواهد بود...) که ناشی از نگاه سطحی بعضی می باشد را ذکر نمائید و در نهایت منظور تان این است که حضرتعالی به این مسئله دچار نیستید . به چه ترفند زیبایی .
ثالثا ، هدف حضرتعالی از بیان این حقایقی که خود به آن پی برده اید و آنرا با سخیف ترین معانی و الفاظ ، به خواننده عرضه می دارید ، چیست ؟
ما که تمام شعر ها ومعارف مندرج در تمام شعر های حافظ را با نگاه هماهنگ می نگریم ، ره صواب داریم یا شما که گرفتن چند بیت از چند نقطه و آن هم برش هایی از اشعار ایشان می باشد ، برای اثبات ادعای خود استفاده می کنید .
اگر معانی مستفاد جنابعالی را به عنوان ماهیت واقعی این ابیات اگر بگیریم ، پس با آن همه مفاهیم متعالی مندرج در اشعار ایشان چه باید کرد .
به عنوان مثال در شرح یکی از ابیات غزل های حافظ حضرت استاد حسن زاده ، یک رساله نوشته اند .
پس با اینها چه باید کرد ؟
لابد از نگاه حضرتعالی ، علامه حسن زاده هم به غایتی که حضرتعالی متوجه شده اید ، معاذالله نفهمیده اند !
شما که حضرت ایشان را تا حد ، یک ... تنزل داده اید مگر می تواند این معارف را تبیین کند و این معارف را بفهمد ...
مگر قلب و روح تا این حد آلوده ای که حضرتعالی از حافظ تصویر کرده اید ، مگر می تواند چیزی از معرفت در او جا بگیرد ؟
کمی انصاف داشته باشید .
کمی جانب احتیاط را رعایت نمائید .
در مطلب پیشین حضرتعالی ، متذکر شده بودم ( اخلاص در بت پرستی ) کمی انسان جانب احتیاط را داشته باشد ، شرط عقل است ، کما اینکه بعد از آن حقیر با مراجعه منابع معتبری که مورد استناد حضرتعالی واقع شده بود ، خلاف گفته ها و نظرات حضرتعالی را دریافتم ، وبلاگ جای بحث طلبگی نیست .
که آیا لقاءالله امکان دارد یاخیر و کیفیت آن چگونه است .
نظایر این بحث ها در جای خود ، در حضور شنونده مخصوص ، خود باید به بحث گذاشته شود ، نه اینکه حضرتعالی نظر خود را به عده ای که مطالعاتی عمیق در این حوزه نداشته اند ارائه فرمائید ، چه عایداتی داشته اید ؟
جز اینکه ، قربانی که دین و معارف و علمای دین هستند را به مسلخ برده اید .
در مطلب پیشین شما ، نظر و دیدگاه طرف مقابل را بنده دیدم ولی هیچ جا ندیدم که آنها شما و دیدگاه شما را به ضلالت و گمراهی تعبیر و تفسیر کرده باشند .
کاری که شما به کرات در نوشتار هایتان انجام می دهید .
کمی با احتیاط عزیز من .
امروز ملاصدرا و ابن سینا و علامه طباطبایی ها و حافظ ها ...
فردا چه ؟
غیر از این است با تکفیر یک عده ی عظیمی از علما ، آن علما و تفکری که حضرتعالی از آن جانبداری می کنید هم ، تکفیر می شود .
وبلاگ خوانان که نه وقت و نه حوصله ی پیگیری این مباحث را به صورت عمیق ندارند .
به جانم قسم من دلم به حال دین می سوزد .
اگر انسان دنبال تناقضات و این قبیل مفاهیم که حضرتعالی دنبال می فرمائید ، باشد که عمرش را باید کامل در نظرات متناقض این عالم و آن عالم سپری کند .
باز هم عزیز من وبلاگ تان را به مواردی اختصاص بدهید ، وقتی انسان آنرا می خواند ، یاد محبوب و ذکر و تذکر باشد و دلها را به سوی حضرت دوست متوجه نماید نه اینکه ...
کمی به غایت و سلسله جنبان کارهایمان دقت کنیم ، جای دوری نمی رود .
چون هرچه کنی به خود کنی ، آنچه ز نیک و بد کنی .

سلام
کاش لطف می کردید به همان سیاق مشفقانه که در متن تان داشتید کمی منظم تر و دقیق تر قلم می زدید که بتوان در ترتیب روشنی به مطالبتان پرداخت... حال مهم نیست... ذیل بعضی قسمت های فرمایش شما نکاتی عرض می کنم
1.بله قبلاً فرمودید که یکطرفه به قاضی می روم لکن بنده مثال خواستم لطف نکردید اینکه الان ارائه کرده باشید حرف دیگری است
2.تفاسیر دیگر از این جملات آنقدر در دسترس عموم و سهل الوصول است که احتیاج به ذکر حقیر ندارد خودتان بهتر از من می دانید که بسیاری از این تفاسیر ِتطهیری، در دهها سایت و وبلاگ در همین شبکه نت موجود است لکن تفاسیر مخالف مثل نوشتار حقیر، به دلایلی که بماند! صعب الوصول و دور از دسترس عموم است
حبّ بت حافظ، خیلی ها را به "ماست مالی" مطالب واضح و بدیهی او واداشته است ولی در مقابل، کمتر کسی حاضر می شود ماهیت حقیقی او را از ورای دهها حجاب ضخیم و تارعنکبوت شخصیت پرستان، فریاد کند
3.ادعای برش و نگاه غیر هماهنگ نیز اتهام عجیبی است که ما مکرراً آن را می شنویم لکن هرگاه از اتهام زن محترم! سؤال می کنیم که مورد را ثابت کند طرف مقابل، فرار را بر قرار ترجیح می دهد! خب این که کاری ندارد شما یک مورد از همان اشعار که ادعا می کنید ما برش داده ایم را بدون برش و با نظر به مجموعه کامل، برای ما تفسیر کنید
به فرمایش خودتان «هرچه کنی به خود کنی، آنچه ز نیک و بد کنی» خب شما نیکی کنید و ما را از تفسیر صحیح و مستدل خود، بهره مند فرمایید جای دوری نمی رود!
4.درباره احتیاط هم بنده نمی دانم چرا شما و عزیزان همفکر شما همیشه یک جانبه به این مقوله می نگرند؟ یک روی سکه احتیاط همین است که شما می فرمایید ولی روی دیگری هم در کار است! آن هم احتیاط در انجام تکلیف شرعی نسبت به بدعتگذاران
شما می دانید که وقتی کسانی سخنان مکاتب وارداتی و اباطیل خلاف شرع عشقی را ناجوانمردانه به نام دین مطرح می نمایند و بندگان خدا را با عشق و عرفانی که مبدئی جز تنفس ابلیس ندارد گمراه می نمایند شارع اجازه نمی دهد عالِمان سکوت کنند و عرصه را دربست در اختیار آنان گذاشته تا عوام فریبان فرومایه و بدعتگذاران بی شرف در این عرصه ترکتازی کنند
در این عرصه، کمترین کوتاهی عالِم در انجام وظایف شرعی خود مساوی است با خطرات اخروی و دنیوی فراوان و اگر عالِم به صرف احتیاط وسواس گرایانه در این عرصه، کمترین سکوت و تعللی در انجام وظیفه خود داشته باشد در قیامت جوابگو نیست
ای بسا احتیاط زائدی که خود به عکس خود بدل شده و خلاف احتیاط گردد
5.درخصوص پست سابق، کجا نظر طرف مقابل بنده را دیده اید که اینجانب ندیده ام!؟ اصلاً مگر من طرف مقابل معین دارم؟ من با یک ایده طرفم نه شخص... با این حال اگر جائی نقد عالمانه و مردانه بر مطالب پست سابق بنده یافتید خوشحال می شوم نشانم دهید
6.«اگر انسان دنبال تناقضات و این قبیل مفاهیم که حضرتعالی دنبال می فرمائید ، باشد که عمرش را باید کامل در نظرات متناقض این عالم و آن عالم سپری کند» سخن عالی فرمودید... برای همین است که ما مکرراً فریاد کردیم که این عالم و آن فاضل، حجت خدا نیستند و حجت خدا در عقل است و قرآن و کلام موثق معصومین(ع)
سایرین همگی جای نقد و بررسی دارند و احدی قداست ندارد جز معصوم... بتها باید بشکنند تا راه برای فکر آزاد و علمی، باز گردد و خواهیم شکست به حول و قوه الهیه
7.حقیر سعی می کنم به جای اینکه بت هایی نظیر حضرت دوست و امثال آن را در اذهان مردم فرو نمایم توحید الله سبحانه و تعالی و التزام به ما انزل الله را فریاد کنم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر
موفق باشید همیشه
یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد